محل تبلیغات شما

در راه مدرس





طبقه اجتماعی در جامعه ایران شکل نگرفته است



اعتمادآنلاین| سعید شمس- کشور شرایط سختی را تجربه می‌کند و در این میان گروهی، که عمدتاً دغدغه اصلی‌شان به هدف‌های ی و جناحی منتهی می‌شود، نوعی دوقطبی‌سازی را پی گرفته‌اند تا از این طریق شانس خود را برای آنچه توفیق می‌دانند، افزایش دهند.

 

عماد افروغ، جامعه‌شناس، در گفت‌و‌گو با اعتمادآنلاین، با تحلیل علل تلاش برای رسیدن به دوقطبی، تبعات این فضا را نیز مورد بررسی قرار داده است.

 

***

 

*فضای دوقطبی‌» یکی از آفت‌های هر جامعه‌ای به شمار می‌رود. چگونه می شود از این فضا رهایی پیدا کرد؟

 

اساساً در منازعات ی دیگرسازی یا در واقع قطبی‌سازی امری معمول است که در آمریکا،‌ انگلستان و خیلی از کشورها اتفاق می‌افتد. در این کشورها دیگرسازی یا قطبی‌سازی را در جوامع القا می‌کنند. برخی از جوامع به این قطبیت نزدیک هستند و برخی از جوامع نزدیک نیستند. در واقع در جوامعی که طبقه اجتماعی شکل گرفته مثل نظام‌های سرمایه‌داری، حالا چه در آمریکا چه در اروپا، این قطبی‌شدگی طبیعی‌تر است. برای اینکه هم نظام بازار از قطبی‌شدگی حکایت دارد و هم فضای ی از قطبی‌گری استقبال می‌کند. حتی در این کشورها جامعه مدنی افقی نیست که عمودی است و می‌توان در آن شاهد دوقطبی بود.

 

 

*ایران چطور؟ به نظر می‌رسد ایرانی‌ها نگاهی منفی به فضای دوقطبی دارند.درست است؟

 

در جامعه ایران طبقه اجتماعی شکل نگرفته و در واقع جامعه ایرانی،‌ جامعه‌ای طیفی است.‌ در ایران به این قطبی‌ شدن‌ها صرفاً به مثابه یک امر کاذب نگاه می‌شود و کاری است که گروه‌های ی فعال متقابل فقط برای منافع خودشان انجام می‌دهند. آن هم در حالی که عقبه قطبی‌شدگی در ایران وجود ندارد؛ یعنی تنها وجه مشترک‌شان با کشورهای سرمایه‌داری فقط غیریت‌سازی است. کشورهای سرمایه‌داری که غیریت‌سازی می‌کنند، عقبه‌ اقتصادی و مدنی متناسب را دارند. اما جامعه مدنی ما جامعه‌ای قطبی نیست، بلکه جامعه‌ای طیفی است.

 

به همین دلیل در هر انتخاباتی که کاندیداها متکثر می‌شوند، مشارکت حداکثری و هر گاه فضای انتخاباتی به حالت دوقطبی درمی‌آید، رأی‌هایی حداقلی به صندوق‌ها ریخته می‌شود. برای این بحث به عنوان مصداق می‌توان بسیاری از انتخابات‌ این چند سال اخیر را مثال زد. این نشانگر آن است که غیریت‌سازی هیچ تناسبی با جامعه و واقعیت‌های اجتماعی ما ندارد و فقط در راستای منافع گروه‌های ی اعمال می‌شود. چون شانس توفیق پنجاه-پنجاه می‌شود. حتی کسانی که می‌آیند و قطبی‌سازی را تقبیح می‌کنند،‌ هر 2 گروه رقیب پشت هم درمی‌آیند و چون در پنجاه-پنجاه منافع‌شان بیشتر تامین می‌شود، از همدیگر حمایت می‌کنند. به هر حال در پنجاه-پنجاه از چهار تا 25 تا یا 2 تا 30 تا و یک تا 40 تا شانس موفقیت بیشتر است.

 

نکته دوم هم اینکه در آخرین پیمایشی که صورت گرفت تنها در واقع 26 درصد مردم به اصولگرایی و اصلاح‌طلبی گرایش دارند؛ یعنی اکثریت جامعه ما به گروه‌های ی با هر عَلَم و کُتل و نشانه‌ای که دارند گرایش ندارند. در واقع اگر تحلیل صحیحی از رفتارهای اصولگرایان و اصلاح‌طلبان داشته باشیم،‌ می‌بینیم که هر 2 یکی هستند؛ یکی شعار‌ آزادی و دیگری شعار عدالت می‌دهد. در حالی که مردم نه حسی از عدالت و نه حسی از آزادی دارند و احساس می‌کنند نابرابری کماکان برقرار است. کماکان شکاف درآمدی موجود است. پس متوجه می‌شوند هدف اهالی ت فقط رسیدن به قدرت ی است. همچنین می‌دانیم قدرت ی در ایران منشاء ثروت بیشتر، اختیار بیشتر و حتی قدرت و سرمایه فرهنگی بیشتر است. 

پس طبیعی است مردم به این نتیجه برسند که هیچ‌کدام کمترین تحرکی برای ایجاد تحول اساسی در ساختار ی انجام نداده‌اند تا فرصتی برای نیروهای تازه و جریان‌های تازه‌نفس مهیا شود.

 

*چنین حالتی چه پیامدهایی می‌تواند داشته باشد؟

 

محصول چنین وضعیتی همانی است که سال‌های سال تکرار می‌شود و روزبه‌روز شاهد شکاف بیشتر بین قدرت ی و قدرت اجتماعی هستیم. اگر کماکان این قطبی‌شدگی تداوم داشته باشد، سیر اشتباه به مسیرش ادامه خواهد داد؛ یعنی قرار نیست یک تحول ساختاری برای نزدیک‌تر شدن مردم به نیازهای واقعی‌شان ایجاد شود.

 

*چه نیازهایی؟

 

نیاز به آزادی، نیاز به عدالت، نیاز به اخلاق و معنویت و. که به دلیل اینکه قدرت ی معرف قدرت اجتماعی نیست، مردم روزبه‌روز ناراضی‌تر می‌شوند.

 

*می‌‌توان گفت بخشی از حاکمیت نسبت به ماندگاری چنین فضای هزینه‌‌سازی رضایت دارد؟

 

بله. چرا راضی نباشد. به میزانی که آنها فهم صحیحی از واقعیت اجتماعی ایران نداشته باشند و به میزانی که در این قطبی‌شدگی منفعتی دارند سهیم هستند و از این فضا استقبال می‌کنند؛ یعنی باید ارکانی از ارکان حاکمیت و عناصری از حاکمیت از دوقطبی‌شدگی خارج شوند و نگاهی فراجناحی داشته باشند که این به واقعیت اجتماعی و فعالیت‌های اقتصادی ما نزدیک‌تر است. و اِلا همین چرخه بسته کماکان ادامه پیدا خواهد کرد. پس لازم است تغییری اساسی در نظام گزینش صورت گیرد، تغییری در زمینه‌های تصمیم‌گیری و حتی اقتصاد نفتی.

 

یعنی هر چقدر ما به ظرف غیرمتمرکز نزدیک‌تر شویم و از ظرف متمرکز دورتر شویم، می‌توانیم به تحول ساختاری برسیم. چون در این حالت به نیروهای نوظهور فرصت می‌دهیم تا واقعیت طیفی خود را نشان دهند. حالا این فرصت را باید چه کسانی بدهند؟ حاکمیت، که منظور از حاکمیت همه قوا و همه نهادها هستند که می‌توانند نقش‌‌آفرینی کنند؛ به این معنی که باید تحلیل صحیحی از وضعیت ی، فرهنگی،‌ اجتماعی و اقتصادی داشته باشند تا بدانند عمق داستان و مساله کجاست و بتوانند دست به اقدامی اساسی‌ بزنند. در واقع بحث این نیست که فقط نظرورزی کنیم بلکه باید عمل کنیم. مشکل اینجاست که موانع عمل باید شناسایی شوند تا بتوانیم به راهکارهای اصولی در عمل و اقدام‌های ایجابی برای تحول در ظرف برسیم.

 

*شما از ضرورت شناخت گفتید. شاید هم بتوان گفت شناخت است و تعمداً بر روند فعلی اصرار می‌شود.

 

یا شناخت نیست یا هست و اراده معطوف به عمل نیست. به هر حال فرض را بر نبود آگاهی هم می‌گذاریم. اما نه، یک جاهایی هم مشخص است که با اینکه آگاهی وجود دارد اراده معطوف به عمل نیست. همچنین ما متاسفانه از شکاف بین نظر و عمل هم رنج می‌بریم. حتی در قانون اساسی هم به ظرف اشاره‌ای نشده است.

 

بنده در سال‌های اخیر به کرات اشاره کرده‌ام که مظروف انقلاب اسلامی را نمی‌‌توانیم در ظرف پهلوی بریزیم. چون ظرف پهلوی متکی بر اقتصاد مرکز پیرامونی، متکی بر اقتصاد نفتی، بود که برمی‌گردد به سلطه سرمایه‌داری. که در ایران هم دنبال سرمایه‌داری و سلطه می‌گشت. پس ما باید ظرف را عوض کنیم. چون ظرف زمان پهلوی برای منویات خاص و یک شبهه سرمایه‌داری بود.

 

ما الان از طرفی نظام سرمایه‌داری و وابستگی به غرب را محکوم می‌کنیم و در همان ظرف پیرامونی تنفس می‌کنیم که این 2 تناقضی آشکار دارد. در جنگ تحمیلی مردم این ظرف را شکستند و نشان دادند چه قابلیتی نهفته است. این ظرف دست‌‌وپاگیر است و اسیر می‌کند و مانع ظهور و بروز استعدادها و خلاقیت‌ها می‌شود. اگر دنبال این هستیم که فرصتی برای واقعیت طیفی و عنصرهای وابسته به واقعیت طیفی بیافرینیم با ظرف متمرکز عملی نخواهد شد.

  

*راهکار چیست؟

 

باید آمایش سرزمین را جدی بگیریم و به استان‌ها، استاندارها و شوراهای شهر اختیارات لازم را بدهیم. البته توصیه‌هایی هم به استان‌ها و دانشگاه‌هایی که می‌خواهند در فضای غیرمتمرکز فعال باشند می‌کنیم که وارد بازی‌های ی و جناحی نشوند. متاسفانه نگرش قطبی‌گری به فضای علمی هم رسوخ کرده است و حتی استادان دانشگاه هم با قطبی‌گری ارزیابی می‌شوند. در واقع ت، علم و اقتصاد و فرهنگ را مخدوش کرده است. آن هم تی که در دست یونی است که فقط منافع جناحی و گروهی خودشان را می‌بینند. البته مردم هم این قضایا را متوجه شده‌‌اند و در موقع خودشان واکنش لازم را نشان خواهند داد.

 

*برای ترمیم چنین فضایی گروه‌های مرجع اجتماعی و روشنفکران چه سهمی می‌توانند داشته باشند؟

 

عالمان دینی، روشنفکران و کلاً همه آنهایی که به نوعی مربوط به قدرت اجتماعی هستند نباید تمام تخم‌مرغ‌هایشان را در سبد ت می‌ریختند. در واقع باید نقش نظارتی‌شان را پررنگ‌تر می‌کردند. امام حسین زمانی که معاویه حکومت را در دست داشت،‌ در منا خطبه‌ای ایراد می‌کند و به شیعیان سرشناس می‌گوید معاویه اگر معاویه شده‌، به خاطر سکوت شماست و اگر به منافع رعیت بی‌تفاوتی نشان نمی‌دادید، وضع این‌طور نمی‌شد.

 

ما باید به این سوال پاسخی دقیق دهیم که اساساً روشنفکر کیست؟ روشنفکر کسی است که دغدغه مردم را دارد و با توجه به اینکه شبکه‌های قدرت را به خوبی می‌شناسد، برای آگاهی‌بخشی با این شبکه‌ها درمی‌افتد و البته وظیفه‌ای جز آگاهی‌بخشی ندارد. همچنین عظف این آگاهی‌بخشی امر نسبیِ تاریخی‌گرای هیچ‌انگاره نیست. عطف نیاز واقعی است؛ یعنی ممکن است یک برده از وضع موجودش راضی باشد. اما روشنفکر می‌گوید برده هم انسان است و حقوقی دارد. روشنفکر باید تماماً وجوه ارباب‌رعیتی تامین‌یافته، ی، فرهنگی و اقتصادی را بشناسد و به مردم بفهماند و آنها را از حق‌شان مطلع کند. برای پی بردن به نقش روشنفکران همین بس که حضرت علی (ع) می‌فرمایند: خداوند از عالمان عهد و پیمان گرفته است که برابر سیری اغنیا و گرسنگی گرسنگان ساکت ننشینند.»

 

معلوم است نیاز انسان فقط به سیر شدن نیست و نیازهایی همچون آزادی، عدالت و. هم در ذات بشر نهادینه شده‌اند. به همین دلیل به کسی روشنفکر گفته می‌شود که برای توده‌ها نیاز واقعی قائل باشد. پس اگر نسبت به نیازهای انسان بی‌تفاوت باشیم نمی‌توانیم ادعای روشنفکری کنیم. همچنین توجه به نیاز بشر پای خدا را وسط می‌کشد که این بحثی فلسفی است؛ یعنی باید به عالمان مذهبی گفت نسبت به روشنفکران موضع منفی نگیرند.

 


برای فهم اربعین باید بزرگ شویم


جامعه شناس ایرانی در توضیح ابزار فهم اربعین گفت: هرچه خودمان کوچک باشیم و به وجوه انسانی مرتبط با این نگاه نپردازیم، تحلیل‌مان هم کوچک خواهد شد.

صبح نو، حسام رضایی: اربعین و راهپیمایی هرساله آن به تحلیل نیاز دارد؛ تحلیلی نه از سنخ صرف دنیا، بلکه از سنخ جویایی معنا. برای اینکه به برداشت صحیح و مستقیمی از واقعه کربلا و اربعینش برسیم، به‌سراغ جامعه‌شناسی رفته‌ایم که او هم مانند ما بر عنصر معنا» تأکید می‌کند. آقای عماد افروغ باور دارد: تحلیلگر عاشورا باید در فهم پدیده‌های انسانی به معنا برسد؛ یعنی صرفا به رابطه بیرونی بسنده نکند». او همچنین قائل بر ضدیت تام مفاهیم عاشورایی با منافع اصحاب سرمایه‌داری است. این نماینده پیشین مجلس شورای اسلامی می‌گوید: منافع کشور‌های سلطه در ایجاد تفرقه در جهان اسلام است. این واقعیت است. شما شک نکنید عاشورا و اربعین، محفلی برای وحدت نه‌تنها جهان تشیع، بلکه برای کل جهان اسلام است». مشروح گفت‌وگوی ما با این جامعه‌شناس را درادامه می‌خوانید.


به‌عنوان مطلع گفتگو، چرا راهپیمایی اربعین این‌قدر مهم است؟


اگر از ریشه‌ها، انگیزه‌ها، دلایل و عوامل حادثه عاشورا تحلیل درستی ارائه نکنیم، درواقع نمی‌توانیم مراسم راهپیمایی اربعین را به‌درستی فهم کنیم. اگر می‌خواهیم اصل عاشورا را تحلیل کنیم، نباید آن را صرفا در حد واقعیتی بالفعل ببینیم. باید به سطوح زیرین این واقعیت برویم و حتی ابعاد فراواقعیت را در تحلیل خود دخیل کنیم؛ یعنی عاشورا صرفاً واقعه ساده مشاهدتی بشری نیست؛ بلکه واقعیتی لایه‌مند و رمزآلود است و اگر این رمزآلودگی واقعه عاشورا را فهم نکنیم، نمی‌توانیم شکوه اربعین را به‌درستی به‌تصویر بکشیم. درواقع، عاشورا پاداشی است که خدا به حسین(ع) می‌دهد و البته حسین(ع) هم برای پاداش اقدام نکرد؛ اما خدا سر عهد خود است و برای این حرکت، پاداشی به‌اندازه کل فلسفه تاریخ در نظر گرفت. امسال، از زبان برخی شنیدم که می‌گفتند امام حسین اصلا قصد قیام نداشت. این صحبت تحلیلی سطحی و ابتدایی است. تمام انبیا، اولیا و ائمه ما همواره قصد قیام داشته‌اند. این قیام‌ها علاوه بر بُعدِ حقانی قضیه که به عاملان آن قیام‌ها بازمی‌گردد، به عِده و عُده و لوازم و اقبال مردمی هم نیاز دارد. اگر بیعت و اقبالی نباشد، مسلم است ممکن است آن قیام با توفیق همراه نباشد؛ اما این چیزی از اهمیت آن قیام کم نمی‌کند. وجه قیامی امام حسین صرفا به یزید بازنمی‌گردد؛ زیرا زمانی که معاویه بود و صلحی با امام حسن(ع) امضا شده بود، ایشان چند مواجهه سخت با معاویه داشت. امام حسین(ع) ازطریق نامه حتی بحث جهاد را نیز مطرح می‌کند و با این مضمون می‌فرمایند: درست است صلحی منعقد شده؛ اما ایمن نیستم که روز قیامت پاسخگو نباشم که با تو قتال نکردم. من فتنه‌ای بزرگ‌تر از تو برای جهان اسلام نمی‌شناسم».

از وم فهم واقعه عاشورا سخن گفتید. این فهم مستم تسلیح به چه ابزار‌های معرفتی است؟


یکی از این ابزارها، بزرگ‌شدن خودمان است؛ یعنی هرچه خودمان کوچک باشیم و به وجوه انسانی مرتبط با این نگاه نپردازیم، تحلیل‌مان هم کوچک خواهد شد. فهم پیام عاشورا در گرو بزرگ‌شدن ماست؛ اما هراندازه متعالی‌تر باشیم، بهتر می‌توانیم این واقعه بزرگ را شکار کنیم. عاشورا وجه قیامی پررنگی دارد؛ اما این وجه قیامی برای چیست؟ اگر بخواهم خلاصه بگویم، برای بندگی است. وقتی می‌گوییم اباعبدالله»، یعنی کنیه امام حسین بندگی است؛ وگرنه امام حسین که فرزندی به‌نام عبدالله نداشت. این لقبی است که پیامبر از کودکی به امام حسین داد. اصلا امام حسین را علاوه‌بر پیام‌های دیگری که دارد، باید در بندگی خلاصه کنیم. شاید مهم‌ترین مؤلفه پیام عاشورا، مبتنی‌بر عزت» باشد؛ یعنی زیر بار زور و ظلم نرفتن.

از بزرگ‌شدن خودمان و بزرگ‌شدن ظرف وجودی‌مان برای فهم پیام عاشورا سخن گفتید. دیگر ابزار‌های فهم چیست؟


اول اینکه باید لایه‌های مختلف وجودی خود را دریابیم و فهم کنیم؛ یعنی بفهمیم انسان، ظرفیت تو‌در‌تو و لایه‌مندی دارد. دوم اینکه باید بفهمیم هستی اساسا مقوله‌ای لایه‌مند است و این لایه‌مندی هم صرفاً مربوط به واقعیت نیست. ما دربرابر کسانی که جهان را صرفا به مشاهده تقلیل می‌دهند، می‌گوییم واقعیت بسیار بزرگ‌تر از این جهان مشاهدتی است. همچنین، می‌گوییم خدا خالق غیب است. این غیب با وجود همه امکان‌ها و ضرورت‌هایش، امری مشروط محسوب می‌شود که نیازمند امری نامشروط است و خداوند همان وجود بلاشرط است. نکته بعدی این است که تحلیلگر عاشورا باید در فهم پدیده‌های انسانی به‌معنا برسد؛ یعنی صرفا به رابطه بیرونی بسنده نکند. بسیاری از جامعه‌شناسان ازجمله پوزیتیویست‌ها، در تحلیل‌های خود معنا را وارد نمی‌کنند. ما باید معنا را وارد کنیم؛ البته خود همین معنا هم در نوع خودش ذومراتب است. اگر کسی اهل صورت باشد و اهل معنا نباشد، هیچ‌گاه نمی‌تواند تحلیل درستی از عاشورا ارائه کند.

درس‌های عاشورا برای فردفرد ما و متعاقباً برای جامعه ما چیست؟


عزت، بندگی، توکل، رضای خدا، همبستگی و انفاق و ایثار مهم‌ترین این درس‌هاست. ایثار بالاترین فعل اخلاقی است که برای ادیان آشناست. هر تحلیل دنیایی و هر تحلیل جامعه‌شناختی و ی که بخواهید از قضیه عاشورا ارائه کنید، اگر به‌معنای واقعی و به وجه لایه‌مندی، رمزآلودی و عشقی آن نرسید، نمی‌توانید به تحلیل خوبی برسید؛ چون اوج عاشورا یگانگی و اتصال با خداست. شما ممکن است بگویید در ایام عاشورا و اربعین، وحدت، ارتباطات و آشنایی‌ها بیشتر، کنش ارتباطی تقویت و بسیاری از سوء تعبیر‌ها برطرف می‌شود یا ملت‌ها و خرده‌فرهنگ‌های مختلف باهم آشنا می‌شوند؛ اما همه این‌ها یک سطح از تحلیل است. پیش‌ از‌ این، باید بگوییم اساساً در اربعین چرا چنین تجمعی ایجاد می‌شود.

این در واقع اشارت به همان معنا»یی دارد که به آن اشاره فرمودید.


آفرین، این دیگر کار خداست. تحلیل‌های این دنیایی باید فرع بر معنا و خدا باشد. زمانی تفکر سلفی وهابی می‌خواست کلا زیارت زیر سوال برود و اصلا می‌خواست اربعین نباشد؛ به‌همین‌دلیل، هم بمب گذاری و کلی شیطنت انجام داد؛ با این حال شاهدیم هرسال، واقعه عاشورا و راهپیمایی اربعین، پر‌رنگ‌تر و پرشور‌تر می‌شود.

به‌عنوان سوال پایانی، عاشورا و اربعین چه مخاطره‌ای برای جریان سلطه جهانی دارد؟


منافع کشور‌های سلطه در ایجاد تفرقه در جهان اسلام است. این واقعیت است. شما شک نکنید عاشورا و اربعین، محفلی برای وحدت نه‌تنها جهان تشیع، بلکه برای کل جهان اسلام است. ایثار امام حسین روی جهان مسیحیت هم اثر می‌گذارد. آن‌ها در‌واقع امام حسین را به‌مثابه حضرت مسیح می‌بینند. به‌طور‌کلی، ادیان ابراهیمی، مقوله ایثار و انفاق را به‌خوبی می‌فهمند؛ بنابراین، از این نظر به امام حسین گرایش دارند. عاشورا در حقیقت وحدت در عین کثرت است؛ یعنی اقوام و خرده‌فرهنگ‌های مختلف و حتی ادیان گوناگون را درگیر خود می‌کند. همه این‌ها در عاشورا به وحدت می‌رسند؛ اما منافع کشور‌های غربی و به‌طور‌کلی کشور‌های سلطه‌گر این وحدت را نمی‌خواهند. اگر وحدت باشد، سلطه نمی‌تواند به منافع خود برسد. اساساً اخلاق ی حاکم بر جهان سرمایه‌داری موضوع انفاق و ایثار را نمی‌فهمد و نمی‌خواهد. اساساً انسجام و ارتباطات دلی و نوع دوستانه را نمی‌خواهد. اخلاق سرمایه‌داری برمبنای خودخواهی، فردگرایی و منفعت‌طلبیِ لذت‌جویانه است. بنابراین، عاشورا و اربعین در وجوه مختلف مغایرت تام با منافع جهان سرمایه‌داری دارد. بر‌همین‌اساس، به‌طور مستقیم و غیرمستقیم کار‌هایی را علیه عاشورا تدارک می‌بیند؛ البته شما نباید از تلاش‌های مستقیم هراس داشته باشید؛ مثلا تحلیل‌هایی ارائه می‌کنند که با روح عاشورا و قیام سازگار نیست. می‌گویند امام حسین قیام نکرد یا اصلا قصد قیام نداشت یا مثلاً به برخی حواشی و عوارض راهپیمایی اربعین می‌پردازند یا تحلیل‌هایی سکولار ارائه می‌کنند یا تحلیل را در حد سطحی، انضمامی و صرف تجربی نگه می‌دارند.


جوانها مدیران بهتری برای کشور انقلابی هستند/ نامزدهای مجلس منابع مالی‌شان را مشخص کنند



عماد افروغ می‌گوید: باید این حقیقت را پذیرفت که جوان‌ها یک کشور انقلابی را بهتر اداره می‌کنند. جامعه‌ای که هدف و نگرش دیالکتیکی غایت مدار دارد با یک مدیریت جوان بهتر به استقبال تغییر وضع موجود می‌رود چرا که مدیر جوان، محافظه کار نیست.

    گروه دانشگاه خبرگزاری تسنیم-زینب امیدی: موضوع جوان‌گرایی و اهمیت و راهکارهای ورود جوانان به حوزه های مدیریتی کشور که خصوصا پس از بیانیه گام دوم انقلاب از سوی مقام معظم رهبری، بیش از پیش مورد توجه قرار گرفت، خبرگزاری تسنیم در چند نوبت در قالب گفتگو با برخی چهره های علمی و دانشگاهی، گزارش و یادداشت‌ به بیان اهمیت این موضوع و راهکارهای تحقق آن و نیز چالش‌ها و فرصت های پیش روی این مسئله پرداخته است.
    به همین منظور در ادامه این پرونده،  برای بررسی بیشتر موضوع به سراغ عماد افروغ، جامعه شناس و مدرس دانشگاه رفتیم و از وی در خصوص ساختار مدیریتی کشور و مشکلات آن و نیز فرصت ها و چالش های بکارگیری جوانان در حوزه های مدیریتی پرسیدیم که متن کامل آن را در ادامه می‌خوانید:

تسنیم: یکی از انتقاداتی که به ساختار مدیریتی کشور می‌شود، این است که برای مسئولیت‌های کلان کشوری الگویی درجهت ارزیابی و یا شاخص شایستگی وجود ندارد و یا اگر هم هست، نمود آنچنانی ندارد. حال سوال این است که با توجه به وضعیت کنونی کشور و ساختار فعلی مدیریتی، برای جایگزینی نیروهای تازه نفس بجای برخی مسئولین ناکارآمد و محافظه‌کار که مانع پیشرفت مجموعه و جامعه می شوند؛، چه تدبیری باید کرد؟

افروغ: در این خصوص دو الگوی نظری و عملی وجود دارد که مبانی نظری آن، برگرفته از گفتمان انقلاب اسلامی بوده و کاملا مشخص است. مدیر شایسته، مدیری است که گفتمان انقلاب اسلامی، اهداف، مبانی فلسفی و عرفانی آن را خوب بفهمد.این مدیر می‌فهمد که باید در خدمت آرمان‌های متعالی کشور آن هم در بالاترین سطح باشد و وظایف تعریف شده و محول شده خود را به نحو احسن انجام دهد. در این بین، ایثار و فداکاری نیز همراه مدیریت اوست.

یک مدیر شایسته، قابلیت‌ها و انگیزه‌های انسانی اعم از درونی و بیرونی را با پول و مقام نمی‌سنجند. خیلی‌ها هستند که بدون مقام و حتی با پول کم نیز کار می‌کنند. این رفتار برخاسته از یک روح بلند انسانی و آرمان های انقلاب اسلامی است.

به لحاظ عملی نیز نمونه‌های متعدد آن را داشته ایم؛ به طور مثال در جنگ، مدیریت جهادی داشتیم. بنابراین در پاسخ به سوال شما باید بگویم در کشور ما، هم ملاک‌های شایستگی و ارزیابی مشخص است و هم ملاک های عملی. نامه امام علی(ع) به مالک اشتر، یک نمونه خوب برای فهم الگوی  ارزیابی و شایستگی است که می‌گوید پاداش به کسی بده که زحمات برای اوست و اجر کسی را پای دیگری ننویس.

*سازوکار موجود در کشور قابلیت اندازه گیری شایستگی مدیران شایسته را ندارد

این نشان می‌دهد اگر مدیری تلاش کند، پاداش زحمات و تلاش‌های خود را می‌گیرد؛ اما اگر در امر مدیریتی خود کوتاهی انجام دهد باید توبیخ شود. ما اگر جنگ، دفاع مقدس، انقلاب اسلامی و صدر اسلام را نداشتیم، می‌توانستیم بگوییم در ملاک شایستگی و ارزیابی مشکل داریم. اما مسئله این است که آیا سازوکارهای بالفعل و موجود کشور قابلیت اندازه گیری شایستگی شایستگان را دارد یا خیر؟ آیا نظام مدیریتی ما بر روی کارآمدن شایستگان و کنار رفتن ناشایستگان حساس است؟ متأسفانه باید بگویم خیر. سازوکارهای کشور این‌گونه تعبیه و اجرایی نشده‌اند که نظارت و دیده‌بانی برای روی کار نیامدن ناشایستگان به جای مدیران شایسته وجود داشته باشد.

یکی از آفتهای بزرگی که می‌تواند گریبان دولتها و حکومت‌ها را بگیرد، کنار گذاشتن  شایسته ها و روی کار آمدن ناشایسته ها است. متأسفانه ناشایسته ها با برنامه روی کار می‌آیند؛ آنها هیچ اراده ای از خود ندارند و هرچه به آنها بگویند می‌گویند چشم و راضی به وضع موجود هستند.

*جوان ها یک کشور انقلابی را بهتر اداره می‌کنند

تسنیم: شما معتقدید الگوی شایستگی و ارزیابی در کشور وجود دارد، اما ساختارهای موجود دچار مشکل است، از نظر شما چه مسیری برای راه یابی جوانان شایسته به عرصه مدیریت کشور باید طراحی شود؟

افروغ: گام اول قبل از اینکه بحث مدیریت جوان مطرح شود، آن است که شایسته و شایستگی را تعریف کنیم. وقتی این تعریف درست ارائه شود تازه می‌توانیم بگوییم یکی از معیارهای شایستگی برای مدیریت، انرژی جوانان است اما در برخی از پست های مدیریتی، تجربه افراد مقدم‌تر است و باید از صاحب تجربه ای استفاده کرد که بین نظر و عملش شکاف وجود نداشته باشد؛ گاهی باید از مجرب هایی استفاده کرد که با تجربه، کارآزموده و امتحان پس داده هستند. اما بعضی وقت ها در کنار این تجربه و شایستگی، ما نیاز به یک انرژی جوانانه داریم. اینجاست که باید بستری فراهم کنیم که هردوی این عوامل کنار هم باشند.

در بحث کلان‌تر، باید این حقیقت را پذیرفت که جوان‌ها یک کشور انقلابی را بهتر اداره می‌کنند. جامعه‌ای که هدف و نگرش دیالکتیکی غایت مدار دارد با یک مدیریت جوان بهتر به استقبال تغییر وضع موجود می‌رود چرا که مدیر جوان، محافظه کار نیست.


تابستان سال 92 طی سخنانی در جمع دانشجویان خارج از کشور در مشهد، دولت فعلی را نقد کردم و گفتم که در این دولت هم تئوری‌ها و هم مدیران، قدیمی و پیر هستند. به تدریج بالا بودن سن مدیران در دولت نشان داد آنها توانایی کار اجرایی تمام وقت را مانند جوانان ندارند. مدیران پیر معمولاً به آلبوم‌های خودشان رجوع می کنند درحالی که یک مدیر جوان درحال ساختن آلبوم خود است. بنابراین قطع نظر از جزئیاتی که گفتم، مدیریت در کشور باید جوان و سرزنده باشد. این جوان‌گرایی در مدیریت جنگ به خوبی نمود پیدا کرد و  فرماندهی اکثر عملیات ها به دست همین جوانان بود. اما فرق آن جوانان با جوانان امروز در این است که به آنها فرصت حضور داده شد. فکر نکنید جوانان آن زمان افراد خاصی بودند، خیر؛ متأسفانه ما امروز فرصت در اختیار جوانانمان قرار نمی‌دهیم چرا که فرصت‌ها قبضه شده است. ممکن است جوانی انگیزه و آگاهی داشته باشد اما فرصت نداشته باشد. این فرصت باید توسط دولت به جوانان داده شود.

معتقدم به لحاظ کلان و ساختاری، باید بیشتر به تغییر بیاندیشیم که این تغییر با خصلت جوانانه بیشتر سازگار است. البته کسی منکر تجربه مدیران پیر نمی‌شود. در جاهایی اقتضا می‌کند که هر دوی اینها کنار همدیگر باشند.

* بستر عملی شدن سخنان رهبری بیشتر از گذشته فراهم است

تسنیم: امروز مفهوم جوان گرایی به معنای تام کلمه نمود بیشتری پیدا کرده است و حتی در بیانیه گام دوم انقلاب شاهد تأکید موکد مقام معظم رهبری بر روی کار آمدن دولت جوان و ورود جوانان به ساختار مدیریتی کشور هستیم. چه اتفاقی افتاده که این نیاز امروز بیشتر از قبل احساس می‌شود؟ درواقع چرا امروزه، کشور، در زمینه جوان گرایی نیاز مضاعف احساس می‌کند؟

افروغ: صحبت های رهبری بستر و زمینه دارد و به نظر می‌رسد امروز بستر عملی شدن صحبت های ایشان بیشتر از گذشته وجود دارد. ظاهرا در دولت قبل از دولت آقای از جوانان در پست‌ها و مدیریت های مختلف استفاده شده بود؛ اما مشکل نظریه، تئوری و تصمیمات فردی در این بین وجود داشت که حتی قدرت مانور را از جوانان گرفته بود. من همان زمان نیز گفتم شرایط به گونه‌ای شده بود که بعضاً هر جوانی متملق‌تر بود، مقرب‌تر می‌شد.

*جوان گرایی به معنای سپردن همه پست‌های مدیریتی کشور به جوانان نیست

من فکر می‌کنم با توجه به مدیریت پیر بالفعل موجود، رهبری احساس کردند که دوباره باید بحث جوانگرایی را به صورت جدی‌تری مطرح کنند و این کار را از مجموعه‌های تحت امر خود شروع کردند و سعی داشتند در عزل و نصب‌های اخیر، مدیران جوان روی کار بیایند.

این نکته را هم باید در بحث جوانگرایی یادآوری کنم که منظور از روی کار آمدن جوانان، سپردن همه پست های مدیریتی کشور به دست آنها نیست. اما در کنارش باید به این نکته اشاره کرد که جوان به وضع موجود راضی نیست، زیرا وضع موجود یعنی راکد ماندن. من فکر می‌کنم  در مجموع، نیروی جوان می‌تواند ما را به اهدافی که می‌خواهیم نزدیک کند. اما این بدان معنی نیست که اگر مدیریتی را به دست جوان سپردیم نظارتی بر روی آن نداشته باشیم چرا که طبیعتا در هر مدیریتی آفت هایی وجود دارد.

معتقدم مدیریت دولت تاکنون مدیریت جوانی نبوده، حتی نسبت به دولت یازدهم هم تفاوت چندانی در این خصوص نکرده است. البته بحث اهمیت به جوان گرایی فقط مربوط به دولت نمی‌شود بلکه به سایر قوا نیز مرتبط است. به طور مثال در امر قضاوت، مردم، حرف، نظر و رأی یک قاضی با تجربه را بیشتر قبول می‌کنند تا یک فرد جوان. ما باید به جوانان متناسب با موضوع و توانمندی‌های آنها میدان بدهیم. خیلی اوقات اقتضای برخی پست‌های مدیریتی میان سالی و باتجربه بودن است تا یک کارآموز تازه فارغ التحصیل شده. چرا که برخی تجارب در کار و در بحث عملی به دست می‌آید، نه صرفا چیزهایی که در کتاب‌ها نوشته شده است. اما اساسی ترین نکته، حضور جوانان در کنار مدیران با تجربه و یا میان سال است تا از این طریق بتوانند در آن محیط حضور پیدا کنند و در کنار آنها تجربه کار بیاموزند.

من سالها پیش با یکی از فارغ التحصیلان دانشگاه سوربن از کشور سنگال صحبت می‌کردم و از او پرسیدم وقتی از دانشگاه فارغ التحصیل شدی یک راست به عنوان استاد دانشگاه استخدام شدید؟ او گفت خیر، من دو سال تمام کنار اساتید دوره کارآموزی گذراندم و بعد استاد دانشگاه شدم. به همین خاطر است که می‌گویم باید به بحث کارآموزی در کشور اهمیت ویژه ای دهیم.

تسنیم: یکی از موضوعاتی که ذیل همین مفهوم جوان گرایی مطرح است، موضوع "گردش نخبگانی" است که مترادف با جابجایی نسلی مدیران تعریف می‌شود، اما در عمل ما بجای گردش نخبگان با "گردش مدیران" در سیستم مدیریتی کشور روبرو هستیم. این گردش نخبگان چه موماتی باید داشته باشد که به تکرار اشتباهات گذشته در گزینش مدیران منجر نشود و نتیجه آن این نباشد که مردم با جوانان تازه از راه رسیده ای رو به رو شوند که عملکردشان با مدیران پیر تفاوتی ندارد.

افروغ: در اینکه باید گردش نخبگانی در کشور ایجاد شود تردیدی نیست. یکی از ابعاد دموکراسی این است که حتماً لازم نیست شایسته ها را روی کار بیاورد، می‌تواند ناشایسته‌ها را به زیر بکشد. حالا ما اصلاً نمی‌گوییم به‌زیرکشیدن، بلکه می‌گوییم سیستمی روی کار بیاید که در آن میل به تغییر و دریچه جدیدی برای حضور نخبگان و جوانان در جامعه ایجاد شود. چراکه به طور متوسط، مدیر پیر انگیزه کار جدید ندارد و محافظه کاری او باعث ایجاد فسادهایی در سیستم می‌شود. به همین خاطر است که شما در دنیا و حتی در ایران می‌بینید که فرماندهان نظامی و انتظامی مدام تغییر می‌کنند. به همین خاطر است که گردش نخبگان اهمیت ویژه ای دارد چرا که ما در هیچ حوزه مدیریتی، انحصار نداریم.

همه باید بتوانند ابراز وجود کنند چرا که در قدرت اجتماعی نیروهای زیادی نهفته است اما اینکه ما به اسم گردش نخبگان، مدیری را از جایی به جای دیگر منتقل کنیم دیگر گردش نخبگان نیست؛‌ بلکه یک بازی و فریب توده هاست. وقتی شما یک فرد مسئله دار و ناشایست را از پستی که داشته به پست دیگری منتقل می‌کنید توقع سالم سازی در سیستم نداشته باشید، چرا که وقتی فردی در وزارتخانه ای که شایستگی اش را نداشته، خوب عمل نکرده و پاک دست نبوده؛ در هیچ پست دیگری خوب عمل نخواهد کرد و آنجا را نیز آلوده خواهد کرد.

گردش نخبگان به این معنی نیست که انسجام فراموش شود و بگوییم یک حزب رفت پس یک حزب دیگر به جای آن بیاید. احزاب ما باید مشترکاتشان معلوم باشد. در فرآیند تفکیک و انسجام، تفکیک فعالیت های حزبی مشخص می‌شود اما این بدین معنی نیست که ما دچار آنارشیسم شویم و به اسم گردش نخبگان یادمان رود که یک ملات وحدت بخش و پیوستگی و همبستگی داشته باشد.


تسنیم: این نیروی جوان و کارآمد با این مشخصات، در کجا باید تربیت شود و چه نظام تربیتی و آموزشی برای آنها طراحی شده است؟

افروغ: در کل، تمامی نهادهای آموزشی یعنی آموزش و پرورش و وزارت علوم، تحقیقات و فناوری در کنار حوزه علمیه موظفند که نیروی انسانی قابل، ماهر، عقلانی، خلاق و مبتکر تربیت کنند نه انباشت و انباری از حافظه. متأسفانه چنین چیزهایی را در نظام آموزشی کشور نداریم چرا که مبنای نظام آموزشی ما حفظی است. شما کنکور را نگاه کنید، کنکوری که فقط مهارت تست زنی ملاک آن است و حتی تا دکتری نیز پیش رفته است. از این کارخانه چه نیروی انسانی شجاع، مبتکر، خلاق و نظریه پردازی بیرون می‌آید؟ حوزه های علمیه ما چه معرفت به روزی آموزش می‌دهند؟ فقه ما تا چه اندازه ناظر بر نیازهای حکومت اسلامی و اهداف و آرمان هایی است که امام راحل در کتاب ولایت فقیه مطرح کرده بودند، است؟


*ما مدیر تربیت نکرده‌ایم!

ما کجا در دستگاه و نظام ی جایگاهی را تعبیه کرده‌ایم که تحقق بخش اهداف کشور باشد؟ وقتی می‌بینیم یک وزیر همه جا می‌تواند وزارت کند، مثلا از وزیر تعاون یک باره وزیر فرهنگ و ارشاد می‌شود.  یعنی این جابه‌جایی پست ها بدین گونه نشان دهنده آن است که مسئولیت ها مبتنی بر تخصص نیست. من مخالف تقسیم کار افراطی و تخصصی شدن صرف هستم اما نه اینکه نسبت به تخصص بی‌تفاوت باشم. بالاخره یک چیز باید تخصص‌های مختلف را به هم ربط دهد. بین فرهنگ و اقتصاد به رغم تفاوتش، ربطی وجود دارد. همانطور که بین فعالیت‌های اقتصادی و فعالیت‌های ی نیز. از این رو نمی‌توانیم هر کسی را سر هر کاری بگذاریم. 

متاسفانه با این استدلال که یک فرد مدیر خوبی است، او را همه جا سر کار می‌گذارند. این استدلال بی‌مایه‌ است و بدین معناست که مثلاً کسی که از علم، آموزش، تهذیب نفس و پرورش سر در نمی‌آورد، وزیر آموزش و پرورش یا وزیر آموزش عالی بشود. در عوض کسی که با این مسائل آشناست و نسبت‌ها و رابطه‌ها را می‌شناسد، مدیر کشتیرانی شود. شما به عنوان خبرنگار ردیابی بکنید و ببینید نمونه این افراد کم هستند یا زیاد؟ واقعیت این است آن مدیری که همه‌جا مدیر می‌شود، مدیر و آدم قابلی نیست. این بدان معناست که ما مدیر تربیت نکرده‌ایم. نهایتا دانش نظری حافظه‌محور تربیت کرده‌ایم نه دانش عملی که پای خلاقیت، ابتکار و نوآوری را هم به وسط کشانده باشد. اگر هم می‌بینید که افرادی با ابتکار و خلاقانه مدیریت می‌کنند، به خودشان بازمی‌گردد و این به نظام آموزشی ما اعم از آموزش و پرورش و دانشگاه برنمی‌گردد.

نظام دانشگاهی ما مساله‌مند نیست و دیالکتیکی با جامعه خودش ندارد. در بهترین حالت، شاخصه‌هایی برای ارتقای اساتید تعریف کرده‌اند که بیشتر ناظر بر آن سوی مرزهاست؛ مبنی بر اینکه مقاله ISI نوشته شود و. .  این شاخصه‌ها باید مبتنی بر مهارت‌ها و کاربردی باشد و نیازی را رفع بکند؛ یعنی اینکه مساله خود را از جامعه بگیرد و روی آن کار کند که اصطلاحاً می‌گویند خرد پیشافلسفی روی آن کار می‌شود و در نهایت راه حل به دست می‌آید.

دانشگاه‌های ما کاربردی نیستند. امام خمینی (ره) فرمودند که دانشگاه باید سه خصلت داشته باشد. نخست اینکه نه شرقی، نه غربی» باشد. دوم اینکه تهذیب نفس داشته باشد و سوم اینکه فایده‌مند باشد. روی خصلت اول و دوم الان بحث ندارم، اما دانشگاه باید فایده‌مند باشد. آیا نظام آموزشی ما اکنون فایده‌مند است؟ اگر بخواهم قضاوت بکنم باید بگویم که آموزش و پرورش از آموزش عالی جایگاه بالاتری دارد؛ به این دلیل که کودک در آنجا تربیت می‌شود. آموزش و پرورش باید مهارت‌محور باشد و هیچ چیز را نباید انتزاعی تصور کرد. حتی فلسفه هم انتزاعی نیست و پایی در دنیا دارد. متاسفانه معایب زیادی بر نظام آموزشی ما مترتب است و نه تنها مهارت‌محور، مبتکرانه، خلاقیت‌محور و مسئولیت‌پذیر نبودن، نیست، بلکه معایب و آفات دیگری هم دارد.

ما اکنون نظام آموزشی نداریم که مدیر تربیت کرده باشد. برخی مدعی هستند که مدیر تربیت کرده‌اند، اما افراد را تربیت کرده‌اند تا پست‌ها را اشغال کنند؛ هر پستی را هم اشغال می‌کنند. برخی عنوان کرده‌اند که ما فلان دانشگاه را تاسیس کرده‌ایم تا برای نظام جمهوری اسلامی مدیر تربیت کند. بعد وقتی نگاه می‌کنید، می‌بینید افراد تربیت شده در این دانشگاه هر پستی را اشغال می‌کنند؛ از فرهنگی گرفته تا ی و اقتصادی. لذا در این قضیه مشکل داریم.

تسنیم: در سال‌های گذشته اقداماتی در راستای جوان‌گرایی در کشور انجام گرفته است که یکی از آنها تصویب قانون منع به‌کارگیری بازنشستگان است. اما فضای کنونی جامعه نشان دهنده یک سردرگمی در این باره است.از طرف دیگر، مردم هم به یک سطحی از بدبینی از هر دو جناح اصلی کشور رسیده اند و خصوصا حالا که بحث جوان گرایی مطرح شده، دغدغه دارند که آیا این موضوع می‌تواند مشکلات جامعه را کاهش دهد؟

افروغ: جوانی را باید متصدی یک پست قرار داد که امتحانش را به صورت عملی پس داده باشد؛ یعنی مهارت لازم را در آن رشته و قلمرو داشته باشد و تا زمان تصدی پست، چه به لحاظ مالی و چه اخلاقی و . سالم بوده باشد. همچنین آن جوان باید نشان بدهد که کفایت، صلاحیت و تخصص لازم برای آن مسئولیت را دارد. 

فرآیند انتخاب و گزینش هم باید سخت باشد. نباید فامیلی، تباری و حزبی باشد؛ به خصوص در جایی که موضوع تخصص مطرح است، نباید بحث جناح و حزب باشد. این تازه اول کار است، پس سخت می‌گیریم، چون آن جوان می‌خواهد در نظام جمهوری اسلامی مدیریت کند.

نکته بعد اینکه از آن فرد باید مراقبت شده و نباید رها شود. این یک امر یک باره و برای همیشه نیست و باید فرآیندی و مداوم باشد؛ یعنی اینکه مشخص شود فرد کماکان صلاحیت دارد و سالم و پاکدست است.  باید مراقبت‌های شدیدی بر مدیران صورت بگیرد و به محض کوچکترین انحراف، بدون اغماض برخورد شود.

تسنیم: اما چنین چیزی تاکنون محقق نشده و به تازگی یک فوریت موضوع شفافیت در مجلس به تصویب رسیده است.

افروغ: بله خدمت شما عرض کردم. دستگاه، سیستم و ساختارهای ما مشکل دارد. انواع و اقسام موانع ساختاری اعم از ی، اقتصادی، فرهنگی، روانی و. در این رابطه نقش دارند. به طور مثال در بحث روانی مصلحت‌اندیشی، خلط انقلاب اسلامی با جمهوری اسلامی، امنیت‌زدگی و ت‌زدگی وجود دارد. در بحث ساختاری نیز مشکل این است که ساختار قدرت - ثروت حاکم است. فرد به محض اینکه به قدرت ی دست پیدا می‌کند، پشت آن بهره‌های اقتصادی فراوان به دلیل اقتصاد نفتی و. کسب می‌کند.

این نیازمند یک جراحی مبنایی است تا بستر لازم ساختاری هم برای به کارگیری سالم‌ها، ذی ربط‌ها و هم برای پرورش آن‌ها ایجاد شود. متاسفانه تفکر ساختاری نداشته‌ایم. من نمی‌گویم که آدم‌ها به عمد این کار را انجام دادند، بلکه گاهی اوقات افراد نمی‌دانند که ساختار، رابطه و ورای جمع جبری چیست و فکر می‌کنند همه چیز جمع جبری است. ورای جمع جبری را متوجه نیستند و هنوز به اهمیت ظرف پی نبرده‌اند. به همین دلیل سعی می‌کنند مظروف انقلاب اسلامی را در ظرف پهلوی بریزند. ظرف پهلوی، مظروف خود را می‌طلبید. انقلاب اسلامی باید برای مضامین و محتوای خود ظرف و ساختارسازی متناسبی تعبیه کند.

این ظرف ساختاری نمی‌تواند کمک خاصی به اهداف بکند، مگر اینکه افراد به عاملیت خودشان چیزی بشوند؛ چراکه در این ساختار عاملیت پرورش نمی‌شود. ساختار نیروی انسانی قوی، خلاق، مقتدر، مبتکر و فهیم تربیت نمی‌کند. این ساختار مشکل دارد. شما نظام کنکور را ببینید. همه آن را نقد می‌کنند و یک حرف را هم بیان می‌کنند، اما هیچ اقدام و تحولی صورت نمی‌گیرد؛ به این دلیل که دست‌هایی پشت پرده است و با حذف کنکور منافع برخی قطع می‌شود. متاسفانه در جوامعی که وجهه ایدئولوژیک دارد، اگر مصلحت‌اندیشی حاکم باشد، بهتر می‌توان منافع افراد پشت‌پرده را دنبال کرد؛ اما اگر در نظامی حقیقت‌گرایی سکه رایج باشد، بهتر می‌توان سالم‌سازی را دنبال کرد؛ البته به شرطی که  مصلحت‌اندیشی نباشد، حقیقت‌گرایی قدرت مانور پیدا کند و نظارت باشد. متاسفانه ما نظارت کافی هم نداریم؛ چه نظارت درون دولتی و چه نظارت برون دولتی. نهادهای متشکل و غیرمتشکل تاریخی ما در این قضیه کجا هستند؟ سر بزنگاه‌ها چه نظارتی می‌کنند؟ علمای ما احساس کردند که تنها تعبیر درست تلفیق دین و ت، تصدی‌گری است؛ اما نظارت و نظریه‌پردازی چه شد؟

مشکلات عدیده‌ای وجود دارد؛ اما به عقیده بنده گفتمان انقلاب اسلامی به قدری ظرفیت و قابلیت دارد که هم متوجه معانی بشویم و هم براساس آن به نقد وضع موجود بپردازیم. این‌ها قابلیت‌های انقلاب اسلامی هستند. انقلاب به قدری قابلیت دارد که ‌میتوان سره را از ناسره جدا کرد. تمام دلخوشی ما نیز گفتمان انقلاب اسلامی است که عقبه هویتی و تاریخی گرانسنگی دارد.

*نظام گزینش انتخاباتی و کاندیداتوری متوجه خلاقیت‌ها و متناسب با جامعه نیست

تسنیم: باتوجه به اینکه انتخابات مجلس شورای اسلامی را پیش رو داریم و برخی از چهره‌های ی نیز موضوع ورود جوانان به مجلس را مطرح کرده‌اند، به نظر شما جوانان تا چه میزان قابلیت ورود به مجلس شورای اسلامی دارند و ضمن اینکه چه میزان در کسب رای مردم موفق خواهند شد؟

افروغ: فضای ی بدون ترفندهای قطبی‌شدن جناح های حاکم اقتضای فرصت برای افکار نو، خلاق و بدیع غیرمتعارف دارد. جامعه ما طیفی است و قطبی نیست؛ البته عده‌ای تلاش دارند جامعه ما را قطبی کنند، چرا که منافعشان در فضای قطبی بهتر تامین می‌شود. اما واقعیت اجتماعی در ت‌های رسمی و گزینش‌های انتخاباتی نمود ندارد. نظام گزینش انتخاباتی و کاندیداتوری متوجه خلاقیت‌ها و متناسب با جامعه نیست بلکه قطبی بوده و طیفی نیست. اگر طیفی بود، مجلس معرف جامعه بود. از این رو فرصت بیشتر در اختیار جناح‌های غالب قرار می‌گیرد.

اگر با دو جناح متعارف حسب پیمایش‌ها مخالفت شود، هر دو جناح مقابله می‌کنند و پشت همدیگر قرار می‌گیرند و از همدیگر حمایت می‌کنند، کما اینکه پشت همدیگر هم قرار گرفتند؛ چراکه منافعشان در 50 - 50 بهتر تامین می‌شود، تا اینکه 30 - 30- 40 و یا درصدهای دیگر. عقل ی این جناح‌ها اینگونه است.

ما می‌گوییم که جوانان عزیز هم به واقعیت‌های جامعه بیاندیشید که جامعه حالت طیفی دارد و هم قابلیت‌های خودتان را باید بیشتر برجسته و بارور کنید؛ یعنی در جایی که شرایط سخت و موانع وجود دارد که دل‌آزار هم هستند، راهش مواجهه است و بی‌اعتنایی نیست. جوانان نباید نسبت به سرنوشت خودشان بی‌تفاوت باشند. آنها نقاط قوتی همچون جامعه طیفی، قابلیت‌های انسانی و گفتمان انقلاب اسلامی دارند که وظیفه‌ای برای تغییر وضع موجود هم دارند. بالاخره باید عده‌ای به صحنه بیایند. آن کسانی که فهیم، آگاه، روشنفکر و. هستند باید مباحثی را مطرح کنند و فرصت را بدون ناپاکی‌ها و رانت‌خواری‌ها در اختیار جوانانی که می‌خواهند بیایند، قرار بدهند و به وظیفه ملی، تاریخی و هویتی خود توجه کنند.

نظام اگر می‌خواهد صلاح و فلاحی صورت بگیرد، باید نظام گزیشنی سختی داشته باشد که هر کسی نتواند به راحتی ورود پیدا کند. نباید اینگونه باشد که هرکسی ورود پیدا کند و به هر طریقی رای مردم را بخرد و وارد مجلس شود و آن آلودگی قبل از انتخابات را به مجلس بکشاند. البته این سخت‌گیری‌ها باید به دور از تعصب و القائات سلیقه‌ای، جناحی و. باشد. باید اجازه داد تا واقعیت طیفی خود را نشان بدهد. گزینش‌ها نباید محصور و تنگ باشد.  سخت بودن به معنای تنگ و ضیق بودن نیست، بلکه باید اصولی سخت گرفت. اما الان کجا اصولی سخت گرفته می‌شود؟ این موضوع نیازمند تعریف است. اینکه می‌گوییم سخت یعنی اینکه هرکسی شایسته نمایندگی نیست. این موضوع نیازمند ملاک‌های عام، متعارف، عقلی و شرعی است، اما در برخی موارد هم باید رها کرد. به طور مثال اینکه یک فرد در نماز جماعت  و یا نماز جمعه شرکت می‌کند چه ربطی به نمایندگی مجلس دارد؟ 

*بیشتر نمایندگان پس از گذراندن دوره نمایندگی، سر از دولت درمی‌آورند

آن کسی که قانون و برنامه‌ریزی را بشناسد و در سطح ملی عمل کند و نظارت را بفهمد، باید وارد مجلس شود. تعامل مجلس با دولت را شما بررسی کنید که البته در دوره‌های گذشته هم بوده است. این تعامل چگونه است؟ بیشتر نمایندگان پس از گذراندن دوره نمایندگی، سر از دولت درمی‌آورند. این نشان می‌دهد که فرد در دوره نمایندگی، چراغ‌سبزهایی نشان داده است که پاداش آن را پس از دوره دریافت می‌کند. چرا پست‌های بعد از نمایندگی به دیگران نمی‌رسد؟

ما نیازمند نماینده قوی، شجاع و چشم و دل سیر (پاک‌دست) هستیم. برخی عنوان می‌کنند که ما وارد مجلس می‌شویم به این دلیل که مجلس محل رابطه بین قدرت و ثروت است؛ یعنی تازه می‌توانیم ثروت بیشتری بیاندوزیم. باید بررسی کرد که چنین فردی با چه مکانیزمی و با چه پول‌هایی وارد مجلس شده است و این پول‌ها از کجا آمده است؟ باید انسان‌های سالم را انتخاب کرد.

جوانان ممکن است بگویند ما ناامید شده‌ایم. من به لحاظ تفسیری که از هستی دارم، ناامیدی را نمی‌فهمم. ما به دلیل ناامیدی‌مان باید جوابگو باشیم؛ هم در این دنیا و هم در آخرت. ناامیدی یعنی ناامیدی از هستی، ناامیدی از هستی یعنی ناامیدی از خدا و در نهایت ناامیدی از خدا، یعنی ناامیدی از خود.  اتفاقاً هر وقت همه چیز علیه توست، تازه آغاز شکفتن و بالندگی و ابتدای رسالت توست که انسان درگیر بشود. انسان اگر مسلمان است، باید پیامبر، امام علی (ع)، امام حسین (ع)، انقلاب اسلامی و دفاع مقدس را نگاه کند. نمی‌شود دست روی دست گذاشت و گفت کاری نمی‌توان کرد. من هر جا می‌روم از من می‌پرسند، آیا وضع بهتر می‌شود؟ پاسخ می‌دهم این سوال می‌دانی یعنی چه؟ یعنی اینکه تو از خود ناامید شده‌ای. از این رو این سوال از اساس اشتباه است. انسان اگر به خودش امیدوار باشد، هرگز این سوال را مطرح نمی‌کند و از نقطه‌ای برای تغییر شروع می‌کند. البته باید توجه داشت هر فردی که به دنبال تغییر وضع موجود است، به هر وسیله‌ای نباید چنگ بزند. این کار باید قانونی، عقلانی و اخلاقی باشد. 

تسنیم: خیلی ممنون. اگر در پایان نکته خاصی مغفول مانده بفرمایید.

افروغ: مدتی است که موضوع آقازادگی در جامعه مطرح شده است. من بارها گفته‌ام که ابتدا باید آقا را تعریف کرد و بعد دید که آیا آن فرد مصداق آقازادگی است یا خیر؟ ما به فردی آقا می‌گوییم که مسئولیتی دارد، یا ارتباطاتی دارد یا اینکه امکانات و فرصت‌هایی دارد. همچنین به افرادی آقا می‌گوییم که از جایگاه خود برای منافع خودشان سواستفاده‌ای کرده باشند یا حتی برای بهره‌مند شدن فرزندشان از موقعیتشان استفاده کرده باشند.  آن وقت آقایی که هیچ کدام از این‌ها را نداشته است یا اینکه در گذشته مسئولیتی داشته و کارنامه‌اش سالم و روشن و آن ارتباطات آلوده را نداشته است، هیچ توصیه‌ایی هم برای فرزندش نکرده است، آیا فرزندش آقازاده مصطلح است؟ این بحث‌ها احساسی و عاطفی است.

*در فساد بیش از آنکه آقازاده مهم باشد، خود پدر مهم است

من معتقدم در فساد بیش از آنکه آقازاده مهم باشد، خود آن پدر مهم است. زورشان شاید به پدر نمی‌رسد، یقه آقازاده را می‌گیرند. من نمی‌گویم یقه فرزند گرفته نشود. یقه آن فرزند به عنوان شخص حقیقی باید گرفته شود، اما اگر سرنخش به پدرش رسید، سراغ پدرش هم بروید. آقازادگی باید مصداق بالفعل و نه گذشته باشد. حرف بنده این است که هر فردی مصداق آقازادگی نیست و اکنون مشکل اصلی پدرها هستند تا آقازاده‌ها.

آقازادگی اگر پدیده‌ای مذموم است، به این دلیل است که آن آقا مکنت و جایگاه‌ای دارد و غالباً بالفعل است و از این جایگاه استفاده غلط کرده یا برای فرزندش توصیه کرده و فرصت‌هایی از دیگران سلب کرده است. این معمای چند وجهی است و باید توجه داشت که به اسم جوان‌گرایی نباید برخی فرصت را در اختیار ایل و تبار خود قرار دهند.

تسنیم: از اینکه وقت خود را در اختیار خبرگزاری تسنیم قرار دادید، تشکر می‌کنیم.


با عیار انقلاب وضع موجود را نقد می‌کنم


گفت‌وگوی جام جم با دکتر عماد افروغ که طالب جامعه‌ای است زیبنده انقلاب اسلامی
بای بسم‌ا.

دكتر عماد افروغ البته سرشناس‌تر از آن است كه به یاد‌كرد كارنامه یا معرفی‌شان نیازی باشد. باری هم‌سخنی، آسان دست نداد.
 چند ماه گذشته مصاحبه‌هایی را نپذیرفتند و معذور كه: هرچی میگیم گوش نمیدن بی‌تفاوت شده‌ام.
فكرش را بكنید جوانی هنگام خواستگاری به بانوی زندگیش بگوید: حتی این پیراهن هم برای من نیست» یا آنجا كه به خانواده عروس تاكید می‌كند شما زحمت نكشید من اثاثیه تهیه كرده‌ام، آنها بیایند و كتری قوری، سماور، سینی، چند استكان، دو سه تا قابلمه، گاز پیك‌نیك، تخته‌ای فرش و چنددست پرده و رختخواب» ببینند، همین! خانوارهای این دوره زمانه به چنین خواستگاری چه واكنشی دارند؟!
استاد افروغ الان نیز همین جوری به زندگی می‌نگرد: آن كتری و قوری و سینی را می‌بینید مال همان زمان است سال60 یعنی 38سال پیش.» البته افزون بر این تخت و كمد و تشك‌های خوش خواب را بخشیدیم رفت.
خرج عروسی ما 8000 تومن شد باید بروید، ببینید مخارج عروسی در آن دوره چقدر بوده. همراهی همسرم با منه كه همواره امیدوارم كرده البته همراهی و همدلی به معنای عدم اصطكاك یا نداشتنِ تفاوت در اندیشه و خلق و خو نیست مهم اینه كه آدم زندگی رو مدیریت كنه و عشق و گذشت حاكم باشه.»
پیشتر گفتین از همسرتون انتظار دارین كه رو حساسیت‌هاتون نمك نپاشه:
 كه زیاد می‌پاشه.
مثلا؟
خیلی خلوت‌گزینم و زیاد اهل سفر نیستم.
راه‌به‌راه شمالین كه؛ روستای لَفور.
اونجا رو قبول ندارند و می‌گویند آنجا محل مطالعه شماست. البته امسال مشهد بردم شون و همدان؛ عجب شهر خوبی بود زیبا و تمیز. 
كتاب‌هایی كه توصیه می‌كنید و باب الان جامعه است؟
اولا نهج‌البلاغه امام‌علی را پیشنهاد می‌كنم. ترجمه و شرح نهج‌البلاغه رهبر معظم انقلاب خونده بشه. این سه‌جلد می‌تونه روشنگر خیلی چیزها باشه. انتقادی است. یعنی میشه برای نقد ت‌ها رفتارها و قدرت رسمی ازش استفاده كرد. ثانیا اگر اشكال نداشته باشه برای آنها كه دغدغه‌های فرهنگی و ی دارند توصیه می‌كنم كتاب‌های خودم خونده بشه.
نقدی بر كتاب پرفروش (انسان خردمند) آن نویسنده اسرائیلی.؟
آن كتاب را خواندم اصولا سطحی و سرشار از ادعاها و پیشفرض‌های ناموجه و فاقد اعتبار و در بهترین حالت ملهم از داروینیسم است.
بر ایده اصلی آن نقدی نوشتم و در كتاب عام گرایی توحیدی و حق انسان به چاپ رساندم.
 اولا به تعبیر ریچارد سوینبرن، نظریه داروینیسم در بهترین حالت تئوری ابدان است و نمی‌تواند چیزی درباره ارتباط ابدان با آگاهی یا نفس‌ها به ما بگوید، ثانیا انتخاب طبیعی نظریه حذف است.
 توضیح می‌دهد كه چگونه بسیاری از گونه‌های پرت شده به واسطه تطور حذف شده‌اند و سازگار برای بقا نبوده‌اند، اما مساله ما تبیین این موضوع است كه چگونه برخی حالات فیزیكی، نفس را با صفاتی مثل باورها، تمایلات، اهداف، افكار و احساسات، ایجاد و حفظ كرده است؛ داروینیسم در حل این مساله هیچ فایده‌ای ندارد.
اصلا نا‌امیدی برایم معنا نداره» دكتر پس از گفت‌وگویی طولانی این فراز را كه گفت، افزود: هرچیزی در تاریخ حك می‌شود و اثر می‌گذارد ولو در زمان ما نباشه ما بالاخره میگیم می‌نویسیم.
چه اراده‌ای! آن جمله معروف‌تون در این‌باره!؟
آن‌گاه كه همه چیز علیه توست آن‌گاه كه از آسمان و زمین بر تو محدودیت می‌بارد تازه آغاز شكفتن و بالندگی توست.

از دغدغه‌های اساسی استاد افروغ؟
عدالت است و اخلاق.
 اگر بخواهیم هم آزادی هم عدالت اجتماعی داشته باشیم؟
بدون معنویت و اخلاق این دو قابل جمع نیست.
 نكته‌ای ظریف و مهم درباره آزادی؟
آزادی ارزش ثانوی برای چیزی است.
 آن چیز؟
اخلاق است و عدالت اجتماعی.
 اخلاق ی در یك فراز؟
بهتره بگیم ت اخلاقی كه خودش هدف نیست.
 اگر هدف شد؟
ترجمانی از ماكیاولیسم است.
 والاترین كاركرد ت اخلاقی:
معطوف به لطف و كرامت و ایثار است.
 آرزوی عمومی؟
اخلاقی بودن و شدن جامعه.
 ویژگی دوران دانشجویی؟
من الحمدلله آدم با شهامتی بودم.
 از بهترین لحظات عمرتون؟
شاهد رفتار اخلاقی و دینی باشم چه درباره خودم چه خانواده‌ام چه جامعه.
 شما رو به وجد میاره؟
هر لحظه‌ای كه بوی صداقت و نوعدوستی بدهد.
 جنس آرامش‌تون؟
آرامش‌ام توفانیه.
 اگر روزی توفان نداشته باشین؟
ذهن‌ام اگر دلمشغولی نداشته باشد آرامش ندارم.
 اوج آرامش؟
به‌رغم دلواپسی‌ها و نگرانی‌ها (كه طبیعت رشد و كمال انسانی است) خدا كه حضور داشته باشه آرامش برقرار است.
 استاد افروغ! به هیچ هم رسیدین (مثل ابن سینا و.)؟
من منهای خدا هیچی نیستم.
 كی میگین گوش شیطان كر»؟
هیچ‌وقت نمی‌گم.
 روی چه حساب؟
چون شیطان عمله خدا و عامل سلبی كمال انسانی است اتفاقا محرك رشد است سكوی رشد انسان.
 به كدوم اشیا منزل علاقه دارین؟
به تابلوهام.
 اون همه رو خریدین؟
شما اومدین خونه، تابلویی كه بالا سرم دیدین (تابلو نستعلیق خدا») تنها اثریه كه توی عمرم خریدم.
 اگر درگیر ناكامی و بلا و حال ناخوش بشین؟
احساس می‌كنم مقدمه حال خوش است این را هم خدا برای من رقم زده.
 هروقت این ناخوشایندی‌ها رخ میده؟
پیش‌زمینه است برای این كه به مرتبه [معنوی] بالاتری برسم.
 در رخداد بلا چه می‌كنید؟
توكل به خدا می‌كنم دست به قلم می‌برم هنوز مطلب‌ام تمام نشده آرامش پیدا می‌كنم؛ از تفضلات خدایی.
 كشف من واقعی؟
به بَه! غایت اصلی بشر.
كشف خود به منزله چیه؟
خداشناسیه.
 ترجمان من شما؟
ترجمان من بنده همین منِ واقعی بنده است همین فهم واقعیت‌های درونی ست همین خلوت گزینی و سكوت [در عین فریاد] یعنی دیالكتیك خلوت است در جلوت و جلوت است در خلوت.
 برای رسیدن به خود واقعی؟
خیلی باید تلاش و تامل و واكاوی كرد تا به این گنج رسید.
 بشری كه من واقعیش رو فراموش بكنه؟
اصلا بشر نیست حیوانی‌ست در لباس انسان.
 استاد این پوشش و مدهای اجق‌وجق گزینش نسل جدیده؟
نه، اشتباه نشه آقای مظاهری منهای مدیران نباید پدیده‌های مد یا ترویج برخی بینش‌ها را بررسی كرد.
 یعنی بازتاب سلیقه عمومی نیست؟
نه! معتقدم این شكل‌‌دهی است.
 مثال دیگری می‌زنین؟
موسیقی سنتی و پاپ؛ موسیقی پاپ را كی رواج داد اگر بگویم رسانه ملی چاپ نمی‌كنید.
 موسیقی سنتی؟
هویت منه منو یاد خدا میندازه حال عرفانی به من میده غنا نیست كه!
 بهترین آرزو برای انسان؟
قرب و رضای خدا.
 راه وصولش؟
از طریق كشف خود حاصل میشه.
 مهم‌ترین بخش تاریخ؟
تاریخ همش خوبه.
 با چه شرطی؟
نگاه فرآیندی داشته باشین.
 چه‌جور نبینیم تاریخ را؟
نگاه حادثه‌ای نداشته باشین و در لحظه تعریفش نكنین یا به حوادث تقلیلش ندین.
 اگر تقلیلش بدهیم به حادثه؟
ناامیدی میاد سراغ‌تون.
 تكلیف حوادث تلخ چی میشه؟
در تاریخ موضوعیت ندارن جاشون رو به خیروخوبی میدن قرآن هم میگه إن الباطل كانَ زهوقا.
عالم داره به سمت خیر غایی میره.
 پس زیاد غصه نخوریم وقتی می‌بینیم یك‌سری ارزش‌ها ناپایدار شدن یا دارن از بین میرن؟
خیلی قشنگ میگین شما، ولی می‌خندیم كه بعضی‌ها چرا غرق این غصه‌ها میشن و ناامید!
 این فاصله‌گیری‌ها؟
البته باید باهاشون مقابله كرد.
 نباید دست روی دست گذاشت كه حل میشه:
ما مسؤولیت داریم باید بیشتر دلمشغول شدن باشیم نه داشتن.
 بشر غرق در داشتن؟
از خود واقعیش دور میشه.
 بشری كه به شدن می‌اندیشد؟
داره میره خود واقعیش رو كشف بكنه و به اون متصل بشه.
 خیلی بهش گرایش دارید؟
به حقیقت.
 از اشتباهات نظام و مسؤولان؟
زیاد گفتم.
 گفته بودین شخصیت‌ها و دلسوزهاش رو نمی‌شناسه؟
بله. یعنی شرایطی ایجاد كرده كه عملا شایسته‌ها‌ رو سر كار نمیاره.
 این فراز در اختیار شما؛ در این فرصت مغتنم» چی می‌فرمایین؟
شعری از فردوسی می‌خوونم كه خیلی خوبه: سر تخت شاهی بپیچد سه كار نخستین ز بیدادگر شهریار/ دگر آنكه بی‌سود را بركشد/ ز مرد هنرمند سر دركشد/ سه دیگر كه با گنج، خویشی كند/ به دینار كوشد كه بیشی كند/ الان زیاد نمی‌خواهم موضعگیری صریح كنم واقعش اینه كه اصحاب قدرت ما دنبال مال‌اندوزی‌اند.
 چون بالاخره باید كسانی را به كاربگیرند كه منطبق باشند و توجیه‌كننده؟
زیاد انتقادی برخورد نكنند، آرام باشند مطالبه نداشته باشند.
 یعنی آن كس كه در این نظم، منطبق‌تر است؟
مقرب‌تر است.
 كه این ما را از یك نظام سالم دور می‌كند؛ جای هشداره:
انقلاب اسلامی گفتمانی است كه معیار نقد جمهوری اسلامی است و نباید با ت‌های جمهوری اسلامی خلط شود باید مطالبه كرد.
 این كه هرچی سر مردم میاد از خودشونه؟ درمانی داره؟
معناش اینه كه مردم متوجه باشن چیزی كه اصالت داره كنشگری ما عمل دگرگون‌ساز ماست باید قابلیت‌هامون رو فهم كنیم به آنها رجعت بكنیم و ساختارهای غلط رو تغییر بدیم.
 اگر ساختارهای غلط به ما تحمیل میشه؟
(در تحلیل نهایی) به خود ما برمی‌گرده زیرا در برابر اینها ایستادگی نكردیم.
 از دلایل این انفعال؟
به دلیل منافع شخصی یا جهل‌مون اینها روزبه‌روز محكم تر شدن و به ما تحمیل شدن و روزبه‌روز ما رو برده‌تر می‌كنند.
 پس ریشه‌اش در خود ماست؟
ما خودمون خوی بردگی پیدا كرده‌ایم و درنهایت برده روابط و ساختارهای غلط شده‌ایم.
 عدالت اجتماعی، چه شد كه نشد؟
این یكی از دردهای ماست متاسفانه یكی از آسیب‌هایی كه شاهدش هستیم.
 انگار این ارزش رو فراموش كردیم؟
از آرمان اسلامی و انقلاب اسلامی فاصله گرفتیم ارزش‌های دیگه برامون اهمیت پیدا كرد.
 ریشه‌ها و ساختارهای بی‌عدالتی رو هم نمی‌شناسیم:
بعضا مصلحت‌اندیشی‌هایی آمد و مانع شد منتقدان فریاد بزنند.
 هشدار امام راحل هست: به اسم مصلحت، خواست مردم رو نادیده نگیرین؟
همین كه مردم فراموش می‌شوند قدرت اجتماعی پیش پای قدرت ی ذبح میشه و مردم به‌جای این‌كه مخدوم باشند خادم می‌شوند.
 مطالبه شما؟
ما می‌خوایم جامعه رشد كنه كه زیبنده انقلاب اسلامی و اصولی باشه كه نظام اسلامی بر مبنای اونها بنا شد.
 رفتارهایی هست كه سازگار با اصول انقلاب نیست:
ببخشین من بعضی وقت‌ها گریه می‌كنم در خلوت خودم اشك می‌ریزم كه چرا چرا.
 این بی‌توجهی ریشه‌اش كجاست؟
عمدتا مربوط میشه به عرصه رسمی. قدرت.
 آزاد در بیان؟
پیامدهای مباركی داره.
 یك نباید در همین راستا؟
اندیشیدن را نباید فدای اظهارات هیجانی كرد باید قدرش رو دونست.
 و یك باید در این باره؟
باید فهم مخاطب را برد بالا تا بتونه مصادیق رو از مفاهیم دریابه.
 آن ته نشست‌هایی كه با انقلاب رو آمد و باید تقویت می‌شد؟
ما متاسفانه هویتمان را فراموش كردیم و به فرهنگ و تاریخ‌مان چوب تاراج زدیم متاسفانه قشرها مساله‌دار شده‌اند همه افتاده‌اند در پوست مال‌اندوزی.
 كالایی شدن اصحاب فرهنگ؟
یك مرض فرهنگی است جای این كه اصحاب فرهنگ ترمزی باشن برای این قضیه خودشون هم در این كالایی شدن غرق میشن.
 سطحی‌نگری و ساده‌اندیشی هم كه فراگیر شده؟
با برنامه است یعنی قدرت رسمی با برنامه، ت‌زدایی را القا می‌كنه.
 ت‌زدایی یعنی چی؟
هر اثر هنری جدی كه تنه به تنه ت بزنه به تیغ ممیزی گرفتار میشه؛ هرچیزی كه بوی لودگی میده و سطحی نازل داره اشاعه داده میشه.
 شاه كه چنین می‌خواست با اون سینما و فیلم‌ها و.؟
مردم به خاطر اون فرهنگ و هویت تاریخی و سطح آگاهی‌شون واكنش نشون دادن و وجه ی غلیظی در اونها شكل گرفت كه منجر به انقلاب شد.
 ناراحت و دلتنگ‌تون می‌كنه؟
چیزهایی كه می‌بینم و چیزهایی كه ازقبل پیش‌بینی می‌كردیم و داره اتفاق میفته؛ گفتیم و توجهی نشد.
 یه جوربازگشت ابدی همان»؛ تكرار تاریخ؟
نمی‌خوام این اتفاق بیفته من اصول و مبنای انقلاب رو دوست دارم، ولی هشدار میدم كه ت‌زدایی رو تعدیل بكنین بذارین مردم با رشد فكری كارهای جدی بكنن.
 فضای امروز سینما هم كه؟
آدم خجالت می‌كشه در انقلاب اسلامی چیزهایی داره تولید میشه كه فقط جیب مردم رو خالی بكنه در حالی‌كه كسانی این آثار رو نمایش میدن که مدعی دین هستن و این آدم رو به درد میاره.
 كو گوش شنوا؟
نداریم بارها گفتم.
 شما كه همه چیز رو كنار گذاشتین، بلكه حرف‌تون بتونه اثری بذاره؟
متاسفانه تكرار می‌كنن.
 شما هم كه به نظر میاد به قول بزرگانخموشی‌گزیدین»؟
نه كه حرف برای گفتن نداشته باشم بی‌تفاوت شده‌ام فریاد سكوت بعضی وقت‌ها رساتر از ظاهر فریاده.
 هر آدمی كه نمی‌تونه فریاد سكوت رو بشنفه:
به نظرم آدم باید به سطحی از رشد و كمال رسیده باشه كه بفهمه این سكوت معناداره.
 انتخاب‌های درست كه با مانع روبه‌رو می‌شوند؟
به عمل دگرگون‌ساز خیلی باور دارم.
 مهم‌ترین عنصر محرك انسانی؟
انگیزه است.
 عنصر امیدبخش ایرانی؟
دینداری (ایران قبل و بعد اسلام فرق نمی‌كنه) اسلامیت و ایرانیت را باید در دینداری و یكتاپرستی جمع كرد نه كه جدا دانست.
 در تاریخ ما هیچ‌گاه بت‌پرستی نمی‌بینین حتی پیش از اَشوزرتشت:
خدا» محور اصلی تعین‌بخش ماست.
 انگاره ایرانی؟
آمیزش دین و ت.
 ضریح و.؟
نماد اتصال به خدا.
 بزرگ‌ترین خواسته‌تون از خداوند؟
(خیلی سؤال قشنگیه) یگانگی و قرب با خدا كه نتیجه‌اش میشه رضای خدا.
 در بحث‌های عاشورای امسال به این معنی تازه رسیدین؟
این  كه امام حسین به مقام رضای كامل رسیده.
 به به!  رَضَا برضائك؟
بادا كه این مقام متعالی و عالی شامل حال ما هم بشه.
 امام ما حسین(ع)؟
حسین فخر خداست، حسین فلسفه تاریخ است، ببینید الان حسین كجاست یزید كجاست. این غایت تاریخ است.
 چندتا ویژگی كلان این قیام؟
منحصربه‌فرد، جاودان، ناتمام یعنی زایا و اسطوره‌ای.
 از پیام‌هاشون؟
عزت و كرامت انسانی و توحید و اعتماد و توكل به خدا و عبودیت، ایثار و.
 از ویژگی اهل‌بیت؟
همه امامان ما یك وجه قیامی خاص علیه وضع موجودند و می‌خواهند تغییر ایجاد كنند.
 یك باید» حسینی؟
امام حسین(ع) را فقط با عاشورا نبینید ایشان بسیار بزرگ و فراترند. ایشان را در طول زندگی‌شان ببینید.
 و روح گریستن‌های محرمی؟
گریه می‌كنیم به حال زار و كوچكی خودمان كه چقدر امام بزرگه و ما كوچكیم و برای عظمت امام حسین(ع) گریه از سر افتخار می‌كنیم.
 یك‌ تحلیل (ی) عاشورایی؟
نباید دین را زیاد به قدرت گره زد. قدرت وسیله است.
 اگر هدف شد؟
می شود قیام علیه حكومت و می‌شود قیام علیه دین! حتی اگر حسین باشد!
 نگاه شیعه به هستی؟
خیلی می‌پسندم نگاهی سرشار از امید و انتظار و غایت مطلوب است.
 در نهایت؟
آدم احساس معناداری می‌كنه رها نیست عالم خدا داره و خدا هم كارگره یدا. مغلوله [دست خدا بسته] نیست.

عضو شورای تعیین رده سنی فیلم‌های سینمایی نیستم


گروه هنر ــ یک استاد دانشگاه گفت: تنها یک جلسه در شورای تعیین رده سنی برای فیلم‌های سینمایی حضور یافتم و پس از آن برای ادامه فعالیت در این شورا عذرخواهی کردم.

عماد افروغ، استاد دانشگاه و عضو سابق شورای اسلامی تعیین رده سنی فیلم‌های سینمایی، در گفت‌‌وگو با ایکنا درباره عملکرد این شورا و تأثیرگذاری این بخش در هدایت صحیح مخاطبان اظهار کرد: پس از صحبت‌های اولیه در این زمینه موفق به حضور در جلسه اول این شورا نشدم، اما وقتی در جلسه دوم حضور یافتم، از شرح وظایف اعضای شورا جویا و متوجه ابهاماتی در این زمینه شدم، اما در طول آن جلسه هیچ‌یک از ابهامات برطرف نشد و در همان جلسه مقرر شد که در جلسات بعدی ابهامات اعضا برطرف شود، اما من احساس کردم مشغله‌های شخصی‌ام اجازه فعالیت در این زمینه را نمی‌دهد.

وی افزود: به همین جهت شفاهی اعلام کردم از حضور در این شورا معذورم. بنابراین از اتفاقاتی که در این حوزه رخ می‌دهد مطلع نیستم. در ضمن فرصت را مغتنم می‌شمارم و از طریق ایکنا اعلام می‌کنم که دیگر عضو این شورا نیستم.

این نماینده سابق مجلس شورای در پاسخ به این پرسش که ابهامات او برای ادامه فعالیت در شورا چه بوده است، گفت: یکی از ابهاماتم این بود که شورای پروانه نمایش نباید آثار را ارزیابی کند و اجازه نمایش هم از جانب این بخش صادر شود و شورای رده سنی تنها کارش دسته‌بندی سنی مخاطبان باشد، زیرا شورا ممکن است درباره برخی از ممیزی‌هایی که در سازمان سینمایی صورت می‌گیرد نظری داشته باشد.

وی متذکر شد: شورای پروانه نمایش اجازه ممیزی را به شورای رده سنی نمی‌دهد. پس بهتر است خود وظیفه شورای تعیین رده سنی فیلم‌ها را هم برعهده بگیرد تا  نهاد مسئول و پاسخگو مشخص باشد.

این پژوهشگر در پایان تأکید کرد: با این‌که برای فیلم‌های سینمایی شرط سنی تعیین شود مخالفتی ندارم، اما اگر چنین شورایی تشکیل شود، باید اختیارات لازم را هم داشته باشد، چون رده سنی برای فیلم‌های سینمایی می‌تواند در برخی مواقع مفید باشد، اما وقتی فیلم به شبکه نمایش خانگی راه پیدا می‌کند، چگونه ممکن است رده‌بندی سنی رخ دهد؟


باید فسادشناسی علمی را به رسمیت بشناسیم


رومه فرهیختگان: مناظره نهم از فصل سیزدهم برنامه زاویه» با موضوع ایده نهاد علم برای مهار فساد اقتصادی در میان کارگزاران نظام» از شبکه چهارم سیما به نمایش درآمد. حبیب‌الله رحیم‌پور‌ازغدی، سردبیر و مجری‌کارشناس زاویه، در این هفته دکتر عماد افروغ و دکتر حسن عابدی‌جعفری را به میز گفت‌وگوی زاویه دعوت کرد. متن مبسوط این گفت‌وگو را از نظر می‌گذرانید.

نظام جمهوری اسلامی تا امروز چندین مرتبه برای مهار فساد اقتصادی در میان مقامات و افراد دارای قدرت ی خیز برداشته که یکی از اساسی‌ترین این موارد، فرمان هشت ماده‌ای رهبری در سال 1380 است؛ اما در برآیند عمومی این خیزهای چندباره گویا هنوز به سرمنزل مقصود نرسیده و به‌گونه‌ای که باید کامیاب نشده است. سوال اصلی این است که چرا در مهار فساد اقتصادی دولتمردان و کارگزاران، توفیق خاص پیدا نمی‌کنیم؟

عابدی: دو مطلب را درمورد فساد باید از هم تفکیک کرد. یکی بحث شناخت خود فساد است و دومی هم بحث‌های مبارزه با فساد است. فساد مثل آتشی است که به جنگل می‌افتد. اگر صبر کردیم و ایجاد شد و آتش جنگل را فراگرفت، آن‌وقت همه‌چیز را می‌سوزاند. ما نسبت به ماهیت فساد چنین دید و دیدگاهی نداشتیم. نکته دوم درمورد مبارزه با فساد است. مبارزه با فساد، ارکان و اجزای خودش و فرآیند مشخصی برای انجام دارد که اگر آن‌هم مورد ملاحظه قرار نگیرد عملا ما در فساد موفق نخواهیم بود. نکته کلیدی‌تر اینکه در ظرف این چهار دهه‌ ما یک دهه، دهه‌ موفق داشتیم و آن دهه 60 یعنی از ابتدای انقلاب تا اواخر دهه 60 بود که آن دوران را از مجموعه چهار دوره در تحلیل بروز فساد و میزان فساد باید متمایز کرد. آنچه از دهه 70 در کشور اتفاق افتاد که منجر به صدور فرمان هشت‌ماده‌ای مقام معظم رهبری در سال 1380 شد، درواقع وقایعی بود که در طول دهه 70 در حوزه فساد به‌وقوع پیوست. بنابراین آنجا یک نقطه عطفی در بحث مبارزات با فساد در کشور اتفاق افتاد. به این معنی که ما قبل از سال 1380 تصورمان این بود که اگر کسی راجع‌به فساد و مبارزه با فساد در جمهوری اسلامی صحبت کند این وهن نظام جمهوری اسلامی است. بنابراین تصوری از اینکه در نظام جمهوری اسلامی فسادی اتفاق بیفتد و نیازمند مبارزه با فساد باشیم در اذهان وجود نداشت. ولی پایان دهه 70 این نگاه عوض شد و ما اعتراف کردیم که خیر، نظام جمهوری اسلامی هم مثل همه نظام‌ها می‌تواند گرفتار ویروس فساد یا بیماری فساد باشد. فکر می‌کردیم در جمهوری اسلامی اصلا فساد اتفاق نمی‌افتد. یکی از اصول قانون اساسی ناظر به ثروت‌هایی است که قبل از انقلاب اسلامی اتفاق افتاده و آنها را باید می‌گرفتیم [یعنی] اصل 49. حالا اصل بعدی چنین نیست. بنابراین تصور عموم این بود که فسادی در نظام جمهوری اسلامی اتفاق نمی‌افتد و تصور دور از ذهنی هم نبود. با سازوکاری که چیده بودند نباید این‌طور می‌شد. اما در دهه 70 اتفاقاتی رخ داد که زاویه فساد در کشور باز شد و این زاویه تا پایان همان دهه ادامه پیدا کرد که منجر به صدور آن فرمان هشت‌ماده‌ای شد که درواقع در آن فرمان غیر از اجزا و مسئولیت‌هایی که به عهده تک‌تک ارگان‌ها، سه‌قوه و دستگاه‌هایی مثل وزارت اطلاعات و سایر دستگاه‌ها گذاشته شده است، نوعی اذعان به این مطلب بود که فساد در جمهوری اسلامی وجود دارد، مبارزه با فساد وهن نظام نیست و ما باید برنامه مدونی برای مبارزه با فساد داشته باشیم. یعنی درحقیقت آغاز برنامه‌ریزی برای مبارزه با فساد از صدور این فرمان در کشور آغاز شد.

افروغ: اولا من ترجیح می‌دهم به‌جای اینکه به پرسش نهاد علم» پاسخ بدهم، به پرسش ایده علم» پاسخ دهم. چون نهاد علم» هم از آن جنگل آتش گرفته مورد نظر مستثنی نیست، بلکه بعضا بر این آتش هم می‌دمد.
آقای دکتر اشاره کردند به اینکه سازوکارها به‌خوبی چیده شده بود. خیر آقای دکتر؛ اتفاقا ما یک مشکلی [که] از اول انقلاب داشتیم [و] هنوز هم داریم مشکل روش است. ما همه‌چیز را به فرد تقلیل می‌دهیم و بیش از آنکه به رابطه و ساختار فساد توجه کنیم، به فاسد یعنی به عامل توجه می‌کنیم. اگر بخواهم این را به زبان آکادمیک‌تری مطرح کنم ما یک دلیل» و یک علت» فساد داریم. دلیل به افراد برمی‌گردد که تا چه اندازه خودساخته و روی خود کار کرده و وجدان بیداری داشته باشند. اما روابط و ساختارها به‌علت فساد برمی‌گردد. ما به‌هیچ‌وجه به پیکره این رابطه و ساختار فسادانگیزی که از قبل از انقلاب به ارث برده بودیم، دست نزدیم. ما کماکان با اقتصاد نفتی تنفس می‌کنیم و این ظرف را عوض نکرده‌ایم. متاسفانه ما مظروف انقلاب اسلامی را در ظرف پهلوی ریختیم که این ظرف پهلوی یک استراتژی مرکز-پیرامونی متکی به اقتصاد نفتی داشت. شما به من بگویید آیا در این استراتژی مدیریت یا تمرکزگرایی یا در [تلقی] مرکز-پیرامونی بعد از انقلاب تغییری حاصل شد؟ آیا در میزان اتکای ما به اقتصاد نفتی تحولی حاصل شد؟ ما قبل از انقلاب از یک رابطه قدرت-ثروتی رنج می‌بردیم و کماکان بعد از انقلاب، به‌دلیل بافت و زمینه ایدئولوژیک انقلاب اسلامی و فقدان آن نظارت‌های مدنی به رابطه قدرت-منزلت هم تسری پیدا کرد. یک مصلحت‌اندیشی‌هایی رواج پیدا می‌کند کانه [اگر] کسی انگشت روی فساد گذاشت دچار یک ذنب لایغفری شده است و گناهی نابخشودنی مرتکب شده است. درحالی‌که اگر این تفسیر خاص از زمینه ایدئولوژی از این بنیان‌ها نبود و یک تفسیر اصول‌گرایانه و حقیقت‌گرایانه می‌کردیم، اتفاقا انگشت گذاشتن روی فساد امری حقیقی و ارزشمند بود.
یکی از آفات برمی‌گردد به این تفسیرهای غلط و خلط انقلاب اسلامی با جمهوری اسلامی؛ این مغالطه بزرگی بوده که در نظام ما صورت گرفته [است]. اگر این جدایی حاصل می‌شد و ما انقلاب اسلامی را به‌عنوان یک گفتمان [درنظر] می‌گرفتیم و به آن اصول و ارزش‌هایش پایبند می‌شدیم و از آن به‌عنوان معیار نقد استفاده می‌کردیم، به‌راحتی شلاق انقلاب اسلامی را بر پیکره ت‌ها و رفتارهای ناموجه جمهوری اسلامی وارد می‌کردیم. [اما] ما این کارها را نکردیم و دست به آن پیکره ساختاری هم نزدیم.
 
آیا دیدگاه شما تنها به کارگزار التفات دارد و فروکاسته می‌شود؟

عابدی: من البته راجع‌به عوامل خیلی صحبت نکردم. شاید اگر در حوزه عوامل وارد شوم با آقای دکتر هم‌نظر باشم. چیزی که من عرض کردم این بود که در دهه اول به‌خاطر شرایطی که در کشور حاکم بود، میزان فساد اصلا به این شکلی که امروز از آن صحبت می‌کنیم یا حتی در دهه 70 از آن صحبت می‌کردیم، نبود. حالا تاثیر عامل و کارگزار بود، شرایط جنگ بود، وجود فرماندهی بود، ایثارهایی که افراد در آن زمان می‌کردند، نخواستن‌ها و این موارد بود که قابل‌بحث است. به هرحال آنچه آمار و اطلاعات ما نشان می‌دهد تفاوت متمایز میان دهه 60 و دهه‌های بعدی است. در پایان دهه 70‌، یعنی سال 80 ما نسبت به مساله فساد واقع‌بین‌تر شدیم و به‌وجود فساد از اساس اذعان کردیم.
با محکم‌کاری‌هایی که در قانون اساسی شده بود و پیش‌بینی‌هایی که بزرگان از شعارهایی که مردم در قانون اساسی داده بودند، منعکس شده بود، تصور نمی‌رفت که چنین اتفاقی با این‌ همه محکم‌کاری بیفتد. ما در قانون اساسی حدود 17 مرکز نظارتی برای نظارت بر این موارد دیدیم. بنابراین کسانی که قانون اساسی را نوشتند، می‌خواستند خیلی در این زمینه مراقبت داشته باشند. حالا بعد هم به همین تعداد بیرون از قانون اساسی، دستگاه‌های نظارتی ایجاد شد. ولی فرمایش دکتر درمورد اینکه هم کارگزار موثر است هم ساختار، یک بحث علمی کاملا درستی است. با این بخش از فرمایش آقای دکتر هم موافق هستم که ما با ت‌هایی که از ابتدای انقلاب به کار گرفتیم، غیر از تحولی که در دهه اول اتفاق افتاد و نهادهای مربوط به انقلاب اسلامی پدید آمده بودند و قرار بود این نهادها آن ساختار موجود را تحت‌الشعاع قرار دهند و تا حدود زیادی هم دادند، اما از دهه 70 به بعد این ساختارهای جدید را هم در ساختارهای کهنه گذشته هضم کردیم. یعنی این ابتکار عملی ساختاری اگر وجود داشت دستی‌دستی از بین بردیم. مثلا جهاد را در وزارت کشاورزی، کمیته را در نیروی انتظامی هضم کردیم و این ابزارهایی که می‌توانست آن تحول ساختاری مورد نیاز را در شکل برای ما تداوم ببخشد، خودمان خلع‌ سلاح کردیم. اما اینکه رویکردمان به‌جای ساختارگرا، فردگرا بود‌، من هم با شما موافقم. اما اینکه تعامل میان ساختار و کارگزار [در کار] است، از این نمی‌شود عبور کرد.
افروغ: من منکر عامل نیستم و به تعامل و دیالکتیک عامل و ساختار باور دارم. بحثم این است وقتی ساختاری معیوب و خراب است و شما فقط به جانشینی افراد اکتفا کنید، آن فرد هم فاسد می‌شود، یعنی باید این روابط را اصلاح کنید. قوه‌قضائیه باید فکری به حال آن ساختارهای فسادانگیز کند والا مدام با فاسد روبه‌رو خواهیم بود.
چند نکته درمورد این بگویم، یکی همان رابطه ساختار قدرت-ثروت است که می‌گویند در کشور ما قدرت به ثروت می‌انجامد نه ثروت به قدرت که یک بحث جامعه‌شناختی می‌خواهد. در تاریخ ما هم همین‌طور بوده، قبل از انقلاب هم همین‌طور بوده و الان هم همین‌طور است. شما اگر خوب نگاه کنید، می‌بینید به‌دلیل همان ساختار تمرکزگرایی در اداره کشور و اقتصاد نفتی، همه تلاش می‌کنند در قدرت دولتی ورود داشته باشند. با ورود آنها در قدرت دولتی هم ثروت بیشتری، هم سرمایه‌های ی بیشتر و هم سرمایه فرهنگی بیشتری برایشان رقم می‌خورد. سعی می‌کنند فرصت‌های جدیدی را برای خود تعریف کنند. به محض اینکه به قدرت ی می‌رسند، سرمایه‌های فرهنگی و بورسیه برای خود تعریف می‌کنند. مجله می‌زنند. امتیاز رومه می‌گیرند. این نشان می‌دهد این‌ قدرت ی سرمنشأ فسادهای مختلف اقتصادی، ی و فرهنگی است.
بعد از انقلاب این قدرت ی به قدرت منزلتی هم تسری پیدا کرده، یعنی قدرت-ثروت به قدرت-منزلت هم تسری پیدا کرده [است]. بخشی از معضلاتی که ما داریم [به خاطر] تظاهر به دین است، ریا است. می‌گویند اگر کشوری بیش از 42 درصد از درآمدش وابسته به یک منبع معدنی باشد، آنجا دیگر رانت ظهور کرده است. رانت منزلتی چه رانتی است؟ کسانی که سابقه انقلابی دارند، سابقه جنگ دارند، اینها یک فضل و تقدمی پیدا می‌کنند و ممکن است به نسل‌اندرنسل هم منتقل شود. این بحثی است که فقط مربوط به ما هم نیست. در صدر اسلام هم همین‌طور بوده [است]. در صدر اسلام کسانی که در جهادهای مختلف شرکت کرده بودند، برای خود امتیازهای ویژه‌ای مطالبه می‌کردند. من با این قضیه مشکل دارم. اصلا قرار ما این نبود. آقای دکتر اشاره کردند، دهه اول _که من هم با ایشان موافق هستم_ دهه تحقق ارزش‌هاست. اصلا کسی به این چیزها فکر نمی‌کند و فکر هم نمی‌کرد.
نظریه نوسازی یا شبه‌نوسازی که بعد از جنگ به‌عنوان عاملی ساختاری اتخاذ شد، همان بود که در زمان پهلوی هم اتخاذ شده که منتج به انقلاب شده بود. متاسفانه همین قضیه دوباره تکرار شد. مصلحت‌اندیشی عطف به آن خلط انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی و ت‌زدگی و امنیت‌زدگی اینها را باهم ببینید. هرجا ت‌زدگی آمد، بدانید ت‌زدایی هم خواهد آمد؛ از بالا هم خواهد آمد. چون آن کسی که فضا را ت‌زده و امنیتی می‌کند، نمی‌خواهد دیگری ی شود. بنابراین تلاش می‌کند دیگری ی نشود، پایین ی نشود. این حتی می‌تواند به عدم شفافیت اطلاعاتی هم بینجامد. الان چرا از شفافیت استقبال نمی‌شود؟ ما در مجلس هفتم -‌که بنده هم بودم و ریاست کمیسیون فرهنگی هم برعهده من بود- از مجلس ششم طرحی تحت عنوان دسترسی آزاد به اطلاعات به ما رسید. ما آن را به انتشار و دسترسی آزاد اطلاعات تبدیل کردیم. چرا شفافیت اتفاق نیفتاد؟ چرا عده‌ای مقابله و مقاومت می‌کنند؟ آیا این اسلامی است؟ آیا نگاهی مثبت ساختاری است؟ شما اگر می‌خواهید از فساد نجات پیدا کنید، قطع‌نظر از آن تحولات ساختاری یکی [از راه‌ها] شفافیت است. این امنیت‌زدگی یا ت‌زدگی یکی از موانع عمده مبارزه با فساد است. حتی نهادهای فرهنگی ما هم امنیت‌زده هستند. حتی نهادهای فرهنگی هم حاضر به شفافیت نیستند.
عابدی: نظریه‌های مدیریت دولتی، متعدد و متنوع هستند. اما جان نظریه‌های مدیریت دولتی این است که مجموعا نهاد دولت، ت و حاکمیت آمده‌اند که خیر عمومی را تامین کنند و رسالت دیگری ندارند؛ رسالت مهم‌تر از این ندارند. به همین جهت سازوکارش طوری چیده است که او موظف باشد بودجه را از جای دیگری بگیرد و رسالتش را طوری انجام دهد که خیر عامه در آن اتفاق بیفتد. یکی از نظریه‌های مدیریت دولتی متفاوت با این نظریه است. آن نظریه حرفش این است که آیا شما نمی‌بینید در بخش خصوصی چطور خوب مدیریت می‌کنند؟ برای اینکه بخش دولتی شما کارآمدتر شود بیایید شیوه مدیریت بخش خصوصی را به بخش دولتی تعمیم دهید. یک خلط عظیمی اینجا اتفاق می‌افتد و آن این است که در نهاد اقتصاد، سود ارزش غالب و ذاتی قضیه است. اساس آن نهاد بر این بنیان گذاشته شده، اما در نهاد دولت بنا نیست کسی بیاید معامله کند و سود ببرد. بنا‌بر آن خیر عمومی است که باید اتفاق بیفتد. اتخاذ این تئوری مدیریت‌دولتی در ابتدای دهه 70، یکی از بنیان‌های ایجاد انحراف بود. به‌یک‌باره تمام ارزش‌های نهاد دولتی که مبتنی‌بر کسب بودجه، انجام خیر عمومی و دوری از ویژگی‌های نهاد اقتصادی بود، با ارزش‌های نهاد اقتصادی مخلوط شد، مرزها همه درهم ریخت و کسانی که در دولت کار می‌کردند انگار توجیه پیدا کردند برای اینکه بتوانند وارد تجارت و تمام بحث‌های اقتصادی شوند و از قِبل سودی که به‌دست می‌آورند، آن مجموعه را اداره کنند. این تئوری در کشورهای گوناگونی که اجرا شد به جهت پیامدهای بسیار ناگواری -شبیه همین چیزهایی که ما گرفتارش شدیم- که به وجود آورد بعدا از آن عدول کردند. تئوری‌های جدیدتری در حوزه دولتی آوردند که مبنای آن بر خدمت بود نه بر کسب سود و ثروت مثل بخش اقتصادی.
نکته‌ دیگر هم در دهه 70 اتفاق افتاد و آن این بود که قبلا پیش‌فرض این بود که فساد، کمش هم زیاد است. در دهه 70 نگاهی پدید آمد که اگر ما کارهای بزرگی در کشور انجام دادیم و در گوشه‌ای از آن هم اتفاقاتی درمورد فساد افتاد، اشکالی‌بر آن مترتب نیست چون نفعی که به کشور می‌رساند به‌مراتب بیش از آن و چند برابر آن فسادی است که اتفاق می‌افتد.

یکی از انگاره‌ها درباره وضعیت فساد در ایران، مفهوم فساد سیستمی (Systemic corruption) است. مناقشه‌ای در میان است که آیا فساد در ایران نظام‌مند و ساختاریافته است یا فردی و موردی؟ اما این مناقشه، یک‌ سوی دیگری دارد که آن‌سو دیده نمی‌شود! به‌نظرم سوال اصلی و لبه بنیادی مناقشه نه درباره سیستمی‌بودن فساد که در سیستمی‌بودن مهار فساد است، مهم این است که پرسیده شود آیا مبارزه با فساد، نظام‌مند و ساختاریافته است یا به اراده‌های فردی و تصمیم‌های موردی و ‌ت‌های پراکنده وابسته است‌؟

افروغ: خیر، مبارزه سیستماتیک با فساد صورت نمی‌گیرد و عرض کردم ما ساختارهای فسادزا داریم. من ندیدم کسی از اول انقلاب تاکنون این ظرف متمرکز را دگرگون کند. اصلا متوجه ظرف نیستند. ظرف متمرکز تناسبی با انقلاب اسلامی ندارد. انقلاب اسلامی یعنی ظهور، بروز و تجلی قدرت اجتماعی و مدنی. شما وقتی می‌آیید آن را در ساختار مرکز-پیرامونی می‌ریزید که یک متروپل و چند شهر اصلی دارید، همه را وابسته به این شهرهای اصلی و متروپل می‌کنید و یک شبکه‌ شهری زنجیره‌ای به‌جای کهکشانی ایجاد می‌کنید، دیگر قدرت اجتماعی و قدرت مدنی چه می‌شود؟ روح قانون اساسی و فصل سوم آن و اقتصاد مقاومتی ظرف خودش را می‌خواهد. تحول در ظرف، ریسک و اراده‌ای پولادین و فهم ساختاری می‌خواهد. من متاسفانه این فهم ساختاری را نمی‌بینم. از اول انقلاب هم ندیدم. بنابراین یک مقابله سیستماتیکی با فساد صورت نمی‌گیرد.
وقتی می‌گویم ساختار، صرفا ساختار ی، اقتصادی یا فرهنگی نیست. ساختار ایدئولوژیک هم هست. به‌هیچ‌وجه منظورم از ساختار ایدئولوژیک اصول انقلاب اسلامی و اصول نظام جمهوری اسلامی نیست. اما دقت کنید تحقق این اصول مراقبت می‌خواهد، دیده‌بان‌هایی می‌خواهد. نشود هر تی و هر رفتاری که ما در جمهوری اسلامی ببینیم که زیاد هم دیدیم این را به انقلاب اسلامی ربطش دهیم. فراموش نشود قدرت ی باید نماینده قدرت اجتماعی باشد. امام قبل از انقلاب یک تعبیری دارند که قریب به مضمون می‌گویم. می‌گویند حاکمان باید رعیت مردم باشند، نشود که برعکس شود. (این نکته‌ای که ایشان گفتند خیر عمومی). حتی ایشان قبل از انقلاب نکته‌ای دارند که می‌گویند نشود شما شعار رعیت مردم بودن را بدهید، اما عملا خلافش را عمل کنید. با فرآیند فزاینده مخدومیت حاکمان روبه‌رو شدیم و بعد هم منتی سر مردم گذاشته می‌شود که بروید خدا را شکر کنید که ما خادمان خوبی برای شما هستیم! والا خدا ما را از شما می‌گیرد و معلوم نیست چه‌کسی را می‌دهد! اینها ترفندهای اغوایی و ترفندهای ایدئولوژیک است. یکی از شاخص‌هایی که وجود دارد این است که ببینیم روزبه‌روز قدرت اجتماعی تقویت شده یا قدرت ی رسمی؟ شما الان می‌توانید شاخص‌هایی را نشان دهید که روزبه‌روز قدرت مردمی و قدرت اجتماعی به محاق رفته [است]. وقتی‌که دولت برای دولت و حاکمیت برای حاکمیت موضوعیت پیدا می‌کند نه طریقیت، [این] یعنی فساد؛ یعنی دانشگاه برای خودش موضوعیت پیدا می‌کند، حوزه برای خودش موضوعیت پیدا می‌کند، فلان وزارتخانه برای خودش موضوعیت پیدا می‌کند. یادشان می‌رود اینها یک دیالکتیکی با مردم دارند، یک دیالکتیکی با جامعه دارند، اینها باید رافع نیاز باشند.
کماکان یک آزادی بیانی وجود دارد که عده‌ای بیایند این حرف‌ها را بزنند، این تذکرات و هشدارها را بدهند، ولی ما از معضل دیگری هم رنج می‌بریم که شکاف نظر و عمل است. یعنی ما اصلا بی‌توجه به عمل شدیم. این یک معضل بسیار اساسی است. چرا؟ چون حرف کارکرد دارد. حرف منافع دارد. در دهه اولی که ایشان اشاره کردند حرف نبود، عمل بود. کسی که نهج‌البلاغه را بخواند، متوجه می‌شود اصلا کسی که حرف بزند ولی عمل نداشته باشد، منافق است و آن خطبه معروف، نکته‌ای که در ارتباط با اصحاب جمل می‌گوید که من بارها به این اشاره کردم و در ارتباط و توجه به عمل، خطاب به طلحه و زبیر و اصحاب جمل است که می‌گوید اینها مثل رعد خروشیدند و مثل برق درخشیدند، اما باران نداشتند. چرا حرف کارکرد دارد؟ چون بالاخره بسترهای ایدئولوژیکی هست و مراقبت‌هایی هم نمی‌شود. دیده‌بان‎‌های خوبی هم نداریم. وقتی امام حسین(ع) تعدادی از شیعیان و بزرگان شیعه را در منا جمع می‌کند و خطبه‌ای می‌خواند، می‌گوید اصلا این سکوت شما علماست، سکوت‌ نهادهای مدنی است -‌حالا به تعبیر خودمان‌- سکوت شما روشنفکران است که معاویه، معاویه می‌شود و این فسادها متراکم می‌شوند.
عابدی: من برداشتم از دهه اول انقلاب این است که این هرمی که مجموعه حاکمیت و مردم را در بر می‌گرفت، برخلاف رژیم گذشته یک هرم تخت بود. یعنی قاعده هرم که مجموعه مردم هستند بسیار وسیع و گسترده بود. ارتفاع هرم که به حاکمیت می‌رسید بسیار کوتاه بود. فاصله‌ای میان قاعده هرم و رأس هرم وجود نداشت. اولا که اینها از جنس خود همان مجموعه و مردم بودند. ثانیا اینکه شما فکر کنید این مسئول است، آن مردم است، اصلا اینها در کار نبود. آرام‌آرام که جلو آمدیم هرم بلند، فاصله بین مسئولان و قاعده زیاد و سطح قاعده کمتر شده، یعنی حضور مردم و دخالت مردم کاسته شده است. گاهی‌اوقات که ما نیازمند مردم هستیم در مباحث مربوط به انتخابات سراغ‌شان می‌رویم و بعد که تمام شد دوباره سر همان نقطه اول برمی‌گردیم.

یعنی مردم مصرف می‌شوند.

عابدی: دقیقا، این برای کشور شکنندگی ایجاد می‌کند. امام (رضوان‌الله تعالی علیه) تنها نمی‌فرمودند شما خدمتگزار مردم باشید. تعبیرشان این بود و در برخی از جلسات نیز می‌فرمودند واقعا احساس کنید که خدمتگزار مردم هستید. یعنی معنی‌اش این است از که سر لقلقه زبان و اینها نباشد، قلبا احساس کنید. این در دهه 60 کاملا محسوس بود. بنابراین هزینه دولتی‌ها برای نظام بسیار اندک بود. رابطه‌شان بسیار نزدیک بود. اعتماد میان مردم و کارگزاران بسیار [زیاد بود]. ولی جلوتر که آمدیم از سطح قاعده کاستیم و فکر کردیم ماییم که مردم را اداره می‌کنیم، ولی واقعیت این است مردم هستند که مجموعه نظام را اداره می‌کنند.
نکته‌ای هم راجع‌به فساد سیستمیک عرض کنم. من می‌گویم فساد سیستمیک. فساد سیستمیک به خود سیستم برمی‌گردد. بالاخره یا ورودی سیستم فاسد است، یا خروجی سیستم فاسد است، یا فرآیند سیستم فاسد است، یا هر سه اینها فاسد هستند. یعنی مثل یک چرخ‌گوشتی می‌ماند که هر‌چه از این‌طرف داخل آن بریزید از آن‌طرف به شما چیز دیگری تحویل می‌دهد. اما کنار بحث فساد سیستمیک شما فساد سازمان‌یافته و فساد شبکه‌ای هم دارید. من الان تعبیرم این است فساد در کشور ما شبکه‌ای شده است. سیستماتیک یعنی دنبال همان فرآیند، سیستمیک یعنی مربوط به سیستم است. شاخص‌هایی هم دارد. مثلا یکی از شاخص‌هایش این است شما وقتی نهادهای نظارتی‌تان متضمن این هستند که کنترل ورود فساد را به عهده داشته باشند و وقتی متوجه شدید که اینها هم آلوده به فساد شدند، این فساد به تعبیری سیستمیک می‌شود. یعنی شما یک سیستم ایمنی برای هر موجودی دارید. انسان هم این‌طور است. اگر این سیستم ایمنی خودش دچار فساد شد، دیگر شما چیزی برای دفاع ندارید. توجه داشته باشید که فساد در ایران سیستمیک نیست، اما شبکه‌ای است.
افرادی که داخل نظام اداری ما می‌آیند در دهه اول خدمت‌شان، تمام تلاش‌شان را می‌کنند برای اینکه خودشان را خوب نشان دهند تا بمانند و کار کنند، بنابراین آمار تخلفات درمورد دهه اول کارکنان یا مدیران آمار کمی است. در دهه دوم آن چیزی که عرض کردم [یعنی] شبکه‌سازی‌ها صورت می‌گیرد. ارتباطات برقرار می‌شود و همدیگر را می‌شناسیم و ارتباط برقرار می‌کنیم. دهه سوم خدمت افراد، مصادف با فسادهای بیشتری از دو دهه قبل است. برای اینکه فرصت شبکه‌سازی پیدا می‌کنند.
افروغ: نگاه کنید چقدر سند روی سند می‌آید و این سندها انتزاعی هستند. در بهترین حالت یک زبان دلیل‌محور ایدئولوژیک هستند. ما یک ایده داریم یک مردم؛ یک دیالکتیکی باید بین ایده‌ها و مردم باشد. اگر ایده می‌خواهد رابطه علی و تاثیر علی روی مردم داشته باشد باید تاثیر علی بپذیرد؛ اما اصلا اثر علی از مردم نمی‌پذیرد. انبساطی در دلایل ما پیدا نمی‌شود. آن‌وقت می‌گویند چرا سندها اجرا نمی‌شوند؟ نمی‌توانند هم اجرا شوند. قانون اساسی می‌گوید اجتهاد مستمر. ساختاری که اجتهاد مستمر ما را توجیه کند و پیش ببرد کجاست؟ قانون اساسی که نمی‌تواند برای حوزه‌های علمیه تعیین‌تکلیف کند، بلکه ساختاری ی می‌خواهد. من عاشق جمهوری اسلامی هستم، ولی راجع‌به جمهوریت و اسلامیتش خیلی حرف دارم. ما در قبل از انقلاب در مورد مقابله با ربا آرزوهایی داشتیم. الان یک نفر بیاید به ما بگوید که ما واقعا اقتصاد ربوی داریم یا نداریم؟ حتی نظام پاداش‌دهی ما هم فسادزاست. تمام فعالیت‌های این کشور با پول سنجیده می‌شود. آن درونیات معنوی و منزلتی و مربوط به قابلیت‌های انسانی و متعالی انسانی کجاست؟ انسان خوشش می‌آید یک کار بزرگی کند ولی پولی دریافت نکند. همه‌چیز با پول است. برای همین ابتدا عرض کردم نگویید نهاد علم، چون نهاد علم خودش بخشی از این ماجراست و به‌هرحال هم بر آتش این جنگل می‌دمد و خودش هم دارد می‌سوزد. سیستم آموزشی ما عقل‌محور است؟ خلاقیت‌محور است؟ مهارت‌محور است؟ حافظه‌محور است. این حافظه‌محوری نهایتا چه به‌دست ما می‌دهد؟ ناشایسته را جای شایسته می‌نشاند و این عامل بدبختی و فساد است. دهه‌ اول انقلاب همه خودشان را قربانی [جمهوری اسلامی] می‌کردند. الان جمهوری اسلامی را دارند قربانی خودشان می‌کنند. اخیرا سه جلد نهج‌البلاغه مقام معظم رهبری را می‌خواندم. خواستم ببینم در ارتباط با همین اقتصاد، ت و فرهنگ اصلا نظر ایشان چیست. ایشان می‌گویند: تمام امکانات فرهنگ به‌معنای معمول و رایج آن. در اختیار کیست؟ در اختیار آن کسانی است که از قدرت اقتصادی و ی برخوردارند. از لحاظ فرهنگ انسانی و اخلاقی هم مردم مستضعف چه هستند؟ محروم و عقب‌افتاده هستند، یعنی به فساد اخلاقی سوق داده می‌شوند. به ی، به کینه، به بدخواهی به عقده‌های روانی و. سوق داده می‌شوند. چرا؟ چه‌کسی سوق‌شان می‌دهد؟ آن کسی که قدرت مسلط ی در جامعه است. بنابراین محور و اصل همان قدرت ی است.»
عابدی: بحث فساد و مبارزه با فساد در دنیا به‌عنوان دانشی بین‌رشته‌ای مطرح است. یک بدنه دانش عظیمی اینجا وجود دارد. اولین نکته من این است ما به‌عنوان یک کار علمی و یک زمینه دانشی بین‌رشته‌ای، این موضوع مبارزه با فساد و قبلش فسادشناسی را به رسمیت بشناسیم.

یعنی باید پای دانشگاه را به میدان مهار فساد باز کرد.

عابدی: می‌خواهم وارد همین بحث شوم. اگر مجموعه اندیشمندان و دانشمندان کشور به صحنه‌ای به این عظمت ورود نکنند، من به شما قول می‌دهم این گره حل نخواهد شد. حوزه‌ها هم به ترتیبی مشمول این حکم می‌شوند. اگر ورود نکنند، فکر نکنند، این آتش دامن آنها را نمی‌گیرد؟ حتما دامن آنها را هم می‌گیرد که گرفته؛ شاخص این است که آیا این مجموعه از خودش شروع کرده است یا نه؟ الان اینکه دارد نیمچه باوری در مورد قوه قضائیه پدید می‌آید، مربوط به این است که قوه قضائیه این حصارها را شکسته است. می‌گوید من داخل خودم این رگه‌های فساد را درمی‌آورم. شروع مبارزه با فساد (که اگر فساد هم سیستمی نباشد که [نیست و گفتم] شبکه‌ای هست) حتما باید سیستمی باشد، نیازمند این است که هر کس یا هر گروهی و هر ساختاری که می‌گوید من با فساد مبارزه می‌کنم باید از خودش شروع کند و نشان دهد در این زمینه پیش‌قدم است. آن موقع مردم ممکن است باور کنند. در شرایط فعلی سخت است ما به مردم بباورانیم که ما اهل مبارزه با فساد هستیم و خودمان را فراموش کنیم و انگشت اشاره‌مان به‌سمت دیگران باشد.
ما امکان را برای مردم به‌معنای اعم و برای سمن‌ها به‌خصوص سمن‌های مبارزه با فساد باید کاملا فراهم کنیم. من دنبال فرمایش آقای دکتر عرض می‌کنم ما امروز هیچ قانونی برای ورود سمن‌ها و سازمان‌های مردم‌نهاد برای مسائل اجتماعی نداریم. آیین‌نامه، دستورالعمل و مصوبه دولت داریم، ولی با این نمی‌شود کار کرد.
افروغ: خوشحال می‌شوم حوزه و دانشگاه وارد ماجرا شود، اما یک حوزه و یک دانشگاه مستقل. الان این‌طور نیست و متاسفانه این شکل‌گرایی و فرمالیسمی که بر دانشگاه حاکم است، دامن حوزه را هم گرفته. ما بالاخره باید از تمرکزگرایی خارج شویم. آمایش سرزمینی محقق کنیم. اختیارات زیادی به استان‌ها دهیم. ما یک قوه قضائیه فهیم، مستقل، مقتدر و سالم می‌خواهیم. نکته دیگر را درخصوص رانت قضایی می‌گویم. رانت قضایی چیست؟ عده‌ای از فرآیند رسیدگی به یک پرونده آگاهی دارند از همین به‌عنوان فرصتی در مقابله با فرد دیگری استفاده می‌کنند.

 ساختار فاسد، افراد را فاسد می کند


یک جامعه شناس با بیان اینکه وقتی ساختاری فاسد است و ما فقط به جانشینی افراد فکر می کنیم، فرد بعدی هم فاسد می شود، گفت: قوه قضاییه باید به فکر اصلاح ساختارها باشد. قدرت ی منشأ فسادهای اقتصادی و فرهنگی است چون تمرکز بر اقتصاد نفتی این تمرکز قدرت را به وجود آورده است.

به گزارش ایسنا، عماد افروغ در برنامه تلویزیونی زاویه» با موضوع ایده نهاد علم برای مهار فساد اقتصادی در میان کارگزاران نظام» اظهار کرد: ترجیح می دهم به جای این که به پرسش نهاد علم پاسخ دهم به پرسش ایده علم پاسخ دهم. چون نهاد علم هم از آن آتشی که گفته شد در امان نبوده و بر این آتش هم می دمد. ما از اول انقلاب دچار مشکل روش بوده ایم و هستیم. ما همه چیز را به فرد و عامل تقلیل می دهیم. دست به پیکر فسادانگیزی که از قبل از انقلاب به ارث برده ایم نزدیم. همچنان در ظرف قدرت متمرکز و اقتصاد نفتی عمل می کنیم. آیا این مرکزگرایی و اقتصاد نفتی بعد از انقلاب تغییر کرد؟

این جامعه شناس در ادامه با بیان اینکه از رابطه قدرت و ثروت در قبل از انقلاب رنج می بردیم که بعد از انقلاب رابطه قدرت و منزلت هم به آن اضافه شد، تصریح کرد: امروز هم زمینه ایدئولوژیک مناسبی برای فساد داریم. خلط انقلاب اسلامی با جمهوری اسلامی آفت دیگر است. باید از گفتمان انقلاب اسلامی به عنوان معیار نقد استفاده می کردیم و به راحتی شلاق انقلاب اسلامی را به ت های ناموجه جمهوری اسلامی وارد می کردیم که این کار را نکردیم.

وی در ادامه گفت: من به تعامل عامل و ساختار قائل هستم. بحث من این است که وقتی ساختاری فاسد است و ما فقط به جانشینی افراد فکر می کنیم، فرد بعدی هم فاسد می شود. لذا قوه قضاییه باید به فکر اصلاح ساختارها باشد. افراد به محضی که به قدرت ی می رسند سرمایه فرهنگی برای خود فراهم می کنند. استانی شدن انتخابات بی ربط با منافع نمایندگان نیست. قدرت ی منشأ فسادهای اقتصادی و فرهنگی است چون تمرکز بر اقتصاد نفتی این تمرکز قدرت را به وجود آورده است.

افروغ همچنین اضافه کرد: در کنار همه رانت های ی و اقتصادی، یک رانت منزلتی و ایدئولوژیک هم شکل گرفته است. مثلاً کسانی که سابقه انقلابی و جنگ دارند یک تقدمی پیدا می کنند. در صدر اسلام هم همین گونه بوده و این مسأله فقط مربوط به ما نیست. من با این مسأله مشکل دارم. من هم موافق هستم که دهه اول دهه تقدم ارزش هاست و کسی به این مسایل حتی فکر نمی کرد. اما نظریه نوسازی یا شبه نوسازی که ما بعد از جنگ برای توسعه به کار می بریم همان بود که در زمان پهلوی هم به کار گرفته شد که منتج به انقلاب شد.

این استاد دانشگاه با اشاره به اینکه هر جا ت زدگی آمد بدانید ت زدایی هم خواهد آمد، تصریح کرد:  کسی که این فضا را ایجاد می کند تلاش می کند دیگری ی نشود. چرا از شفافیت استقبال نمی شود؟ در مجلس ششم طرحی به نام دسترسی آزاد به اطلاعات به ما رسید. ما آن را به دسترسی و انتشار آزاد اطلاعات تبدیل کردیم. یکی از اصلاحات ساختاری مورد نیاز ما شفافیت است. ما هنوز نه شفافیت مالی و نه آن قانون مصوب انتشار و دسترسی آزاد به اطلاعات را داریم. امنیت زدگی و ت زدگی این جا مانع است.

وی همچنین خاطرنشان کرد: حتی نهادهای فرهنگی ما هم امنیت زده بوده و حاضر به شفافیت نیستند. چقدر سند روی سند می نویسیم که انتزاعی هستند و اثر علّی از مردم نمی پذیرند. انبساط در ایده باعث عملیاتی شدن آن ایده می شود که امروز این را نداریم. در قانون اساسی تعبیر اجتهاد مستمر آمده اما نمی دانیم که ساختاری که این اجتهاد مستمر را باید پیش ببرد کجاست؟ ما قبل از انقلاب درباره مقابله با ربا آرزوهایی داشتیم و در قانون اساسی هم مباررزه با ربا را داریم اما امروز اقتصاد ما ربوی است. حتی نظام پاداش دهی ما هم فسادزاست. سیستم آموزشی ما عقل محور و مهارت محور و خلاقیت محو نیست بلکه حافظه محور است. در نتیجه ناشایسته را به جای شایسته قرار می دهد.

وی سپس اظهار کرد: فردوسی می‌گوید:

سر تخت شاهی بپیچد سه کار/ نخستین زِ بیدادگر شهریار
دگر آنکه بی‌سود را برکشد/ زِ مرد هنرمند سر درکشد
سه دیگر که با گنج خویشی کند/ به دینار کوشد که بیشی کند

وی اظهار کرد: آیا نظام نمی بیند که کارگزارانش به دنبال ثروت اندوزی بیشتر هستند؟ گویی این نظام یک سفره ای است که هر کس قدرت پیدا می کند یک گوشه از آن را می کند. در ابتدای انقلاب افراد خود را فدای نظام اسلامی می کردند اما امروز نظام را فدای خود می کنند. اخیراً 3 جلد تفسیر نهج البلاغه مقام معظم رهبری را می خواندم. ایشان می فرمایند تمام امکانات فرهنگ در اختیار کسانی است که از قدرت اقتصادی و ی برخوردارند و مردم مستضعف هم به فساد اخلاقی سوق داده می شوند. قدرت مسلط ی آن ها را سوق می دهد بنابراین محور و اصل همان قدرت ی است.

عماد افروغ در پایان گفت: حوزه و دانشگاهِ مستقل می تواند در حوزه مبارزه با فساد وارد شود. الان این طور نیست و شکل گرایی ای که در دانشگاه است دامن حوزه را نیز گرفته است. باید آمایش سرزمینی را محقق کنیم و اختیارات زیادی به استان ها بدهیم. ما یک قوه قضاییه فهیم، مقتدر، مستقل و سالم می خواهیم. رانت قضایی و اشراف به روندهای قضایی هم نکته دیگری است که موجب می شود برخی در مقابله با دیگران از این فرصت استفاده کنند.



مذاکره با شبه ترامپی به نام جانسون توجیه ندارد/ هر جا مقاومت کردیم پیروز شدیم



عماد افروغ مدرس دانشگاه در گفت‌وگو با خبرنگار گروه ی، با اشاره به عواقب مذاکره ایران و آمریکا،‌ اظهار داشت:  توافقی صورت گرفت و به رغم همه کم و کاستی ها و نقدهایی که می توان بر آن توافق وارد کرد، به هرحال به امضای کشورهای ذیربط رسید. آمریکا یک طرفه خارج شد و اروپایی ها هم به تعهدات خود عمل نکردند. با این شرایط چه توجیه و ضمانتی می تواند داشته باشد که ما دوباره وارد مذاکره شویم و مجددا به همان ماجرای قبل گرفتار نشویم. هیچ توجیهی ندارد که وارد توافقات جدید شویم.

وی ادامه داد: اگر ایران خدای نکرده این توافق را بپذیرد، یعنی از مواضع خود عقب نشینی و ملت شریف ایران را خوار کرده است. حاکمان نماینده مردم هستند و بایستی گوش به فرمان آن ارزش های انقلاب مردم، قانون اساسی و نظام جمهور ی اسلامی باشند و بیخود نمی توانند خودکامه عمل کنند.

نماینده ادوار مجلس گفت:‌ به هیچ وجه نه آنها زیر پای توافق جدید خواهند رفت و نه مجاز هستند که زیرپای توافق جدید بروند، مخصوصا این که مشخص است از توافق جدید بوی هسته‌ای به مشام نمی رسد بلکه بوی تسری مذاکرات هسته ای به آن نیروی اصلی بازدارنده کشورمان یعنی سلاح های موشکی به مشام می رسد.

وی خاطرنشان کرد:‌ اگر قرار است راجع به سلاح های موشکی مذاکره کنند، یعنی می خواهند درباره اصل نظام مذاکره کنند، یعنی می خواهند عقب نشینی کنند و قدرت بازدارنده خود را در معرض تاراج قرار دهند و به فروش برسانند. به هیچ وجه این امر توجیهی ندارد به ویژه مذاکره با فرد معلوم الحالی به نام ترامپ و  فرد شبه ترامپ بنام جانسون که هزاران مشکل دارند.

افروغ با اشاره به مقاومت ایران طی سال های اخیر در برابر مشکلات ناشی از تحریم، گفت:‌ ما باید مقاومت کنیم و هرجا مقاومت کردیم، پیروز بودیم و هرجا عقب نشینی کردیم با هر توجیهی جز شکست چیزی به دست نیاوردیم. ما کماکان باید مقاومت کنیم و مقاومت مان خیلی حکیمانه بوده است و تا کنون از این مقاومت حکیمانه فاصله نگرفته ایم.

وی خاطرنشان کرد:‌ ما توصیه مان به سران کشور این است که به آن مواضع مقاوم خود ادامه دهند و عقب نشینی نکنند و اگر خدای نکرده اینطور نباشد و در جاهای مختلف حرف های مختلف و متفاوت بزنند و عمل شان مطابق با حرف شان نباشد، به ضررشان تمام می شود.

نماینده ادوار مجلس ادامه داد:‌ باید به آنها گفت که در دوره های برداشتن گام های اول، دوم و سوم که حرف از مقاومت زدید،‌ عزیز شدید و از آن باید درس عبرت بگیرید.


اگر جمهوریت را پذیرفتیم باید تحول را هم بپذیریم



رومه شرق: عماد افروغ ضمن انتقاد از برخی از عوامل انقلاب فرهنگی»، معتقد است شورای انقلاب فرهنگی دیالکتیک لازم بین جامعه و دانشگاه و حتی حوزه را منقطع کرده‌است که همین موضوع باعث شده ارتباط بامعنایی میان جامعه، دانشگاه و حوزه نباشد. این جامعه‌شناس از جریان غیبت یک‌ساله‌اش در شورای انقلاب فرهنگی در دوران ریاست‌جمهوری ‌نژاد نیز سخن گفت. به گفته او، در آن دوران بدون واکاوی عمیق موضوعات و بی‌توجهی به برخی موضوعات، اصطلاحا با یک صلوات صرف یک مصوبه نهایی می‌شد. برای بررسی جزئیات آنچه در روند انقلاب فرهنگی گذشت ساعتی را با عماد افروغ به گفت‌وگو نشستیم که مشروح آن را در ادامه می‌خوانید.

در طول تاریخ انقلاب اسلامی، ما با مفهوم انقلاب فرهنگی مواجه می‌شویم. ضمن براندازی یک حکومت دیکتاتوری و پررنگ‌شدن جمهوریت، چه نیازی به انقلاب فرهنگی بود؟

من تغایری بین جمهوریت و تحول نمی‌بینم. نه‌تنها تغایری وجود ندارد، بلکه نسبتی ماهوی بین آنها می‌بینم. رابطه‌ای منطقی – عِلی بین جمهوریت و تحول وجود دارد. جمهوریت به عرصه مردم بازمی‌گردد. مردم در عرصه علت و علیت تعریف می‌شوند. اگر قرار است ما جمهوریت را بپذیریم، باید تحول را هم بپذیریم؛ چراکه تحول به مردم و نیازهای متغیر آنها بازمی‌گردد. به‌هرحال خواسته‌ها و مطالبات مردم صرفا یک‌سری نیازهای ثابت و تعریف‌شده نیست؛ این خواسته‌ها می‌تواند دستخوش انبساط‌ها و تغییرات زمانی شورد؛ بنابراین هیچ تغایری در این زمینه وجود ندارد. اگر جمهوریت را پذیرفتیم، باید تغییر را هم بپذیریم؛ اما ممکن است این سخن درباره اسلامیت آن، متفاوت است. اسلام یک ایدئولوژی است و تفاسیر خاص و مشخصی دارد؛ بنابراین ممکن است یک تفسیر خاص از اسلام، با تغییر و تحول چندان همخوانی نداشته باشد. ولی جمهوریت به‌هرحال با تغییر همراه است.

یعنی بین جمهوریت با انقلاب فرهنگی هیچ تغایری وجود ندارد؟

خیر؛ چرا باید وجود داشته باشد؟

به‌هرحال انقلاب فرهنگی باعث برخی محدودیت‌ها شد و این برخلاف آن جمهوریت ادعاشده است.

این بحثی دیگر است. این موضوع به شیوه اعمال و اجرای آن بازمی‌گردد. علی‌الاصول و در زیرین‌ترین سطح، اگر کسی به جمهوریت اعتقاد دارد، به تغییر نیز عنایت دارد. این تغییر هم صرفا برای یک بار نیست. در مقطعی ممکن است مردم مطلبی را خواهان باشند و انتخاب پیشین خود را تغییر دهند؛ بنابراین این انتخاب‌ها برخاسته از نیازهای آنهاست؛ نیازهایی که محقق نشده و باید محقق شوند. بر این اساس، یک سازگاری مطلق وجود دارد. اینجا بحث فلسفی عمیقی وجود دارد؛ یک بحث مربوط به علت است و دیگری دلیل. بحث علت به مردم بازمی‌گردد. آنچه مشمول تغییرات زمانی و مکانی می‌شود، به عرصه مردم یا همان علیت اختصاص دارد. به لحاظ جوهری، تغایری وجود ندارد؛ منتها اینکه متولیان چگونه پیام مردم و جمهوریت را می‌شنوند و در نهایت آن را اعمال می‌کنند، بحث دیگری است. نکته دیگری که مهم‌تر تلقی می‌شود، این است که عموما انقلاب عبارت است از نوعی حالت تغییر. حال سؤال این است که آیا تغییر در فرهنگ امکان‌پذیر و مطلوب است یا خیر؟ اگر فرهنگ را لایه‌مند بدانیم و لایه بینشی یا لایه جهان‌بینی یا هستی‌شناسی را به‌عنوان زیرین‌ترین لایه بنگریم، سپس لایه ارزش‌شناسی را لایه دوم، هنجارشناختی را لایه سوم و نماد را لایه چهارم و.، آن‌گاه خواهیم دانست که طرح این سؤال مانند طرح این مسئله است که آیا تغییر در بینش، در نهایت در رفتار انسان هم اثر دارد یا خیر؟ مشخصا اثر دارد. پس اگر اثر دارد و فرهنگ هم مربوط به جامعه انسانی می‌شود، فرهنگ یک جامعه می‌تواند بازدارنده یا پیش‌برنده باشد؛ یعنی می‌تواند اسارت‌بخش یا نجات‌بخش باشد. فرهنگی که اسارت‌بخش است، باید جای خود را به فرهنگ نجات‌بخش بدهد. 

سؤال اینجاست که آیا جمهوریتی که در ت‌های کلان کشور سراغ داریم، هم‌سنخ با انقلاب فرهنگی بود یا نه؟

اینجا سؤال دیگری مطرح می‌شود. اینکه جمهوریت منتخب، میانه‌اش با انقلاب فرهنگی محقق شد و آیا در راستای خواسته مردم و نیازهای مردم بود یا خیر؟ اگر بود در چه مقطعی بود؟ و آیا کماکان این ارتباط وجود دارد یا خیر؟ این هم سؤال دقیقی است. ببینید؛ انقلاب اسلامی ما درواقع یک نرم‌افزار است که از همان ابتدا ابعاد مختلف و شعارهای مختلف داشت. اگر بخواهم خیلی مجمل به سؤال شما پاسخ بدهم، باید گفت انقلاب ما حداقل این چند شعار را داشت: آزادی، عدالت، اخلاق و معنویت. می‌توان گفت فرهنگ انقلابی، عبارت از این موارد بود. این مفاهیم همان ارزش‌های اصیل انقلاب بودند. ارزش‌ها هم بخشی از فرهنگ جامعه هستند. مردم خواهان این مجموعه ارزش‌ها بودند. مردم خواهان عدالت اجتماعی، اخلاق، معنویت، صداقت، احسان، ایثار و . در جامعه بودند. این به آن معناست که منتخب مردم، حق خروج از دایره تعیین‌شده را ندارد. مردم می‌گفتند در صورت انتخاب هر نوع ارزشی، باید در آن نقش داشته باشند؛ ت‌مداران یک‌طرفه نباید حرکت کنند. باید به تغییرات زمانی و مکانی توجه شود. این از خواسته‌های مردم بود. اما طی تاریخ و با رخدادهایی که اتفاق افتاد، آیا شاهد گفت‌وگو با مردم بودیم؟ به عبارتی باید پرسید سندهایی که در شورای‌عالی انقلاب فرهنگ تنظیم و سپس نهایی می‌شود، فرایند دیالکتیکِ دلیل و علت را دنبال کرده یا خیر؟ آیا این سندها صرفا ذهنی - انتزاعی هستند یا انضمامی – انتزاعی؟ به نظر می‌رسد از تمام اندوخته‌ها، سرمایه‌ها و قابلیت‌های نخبگی برای تنظیم اسناد استفاده نشده است.

تنازعات اول انقلاب، به‌خصوص مبارزاتِ حین انقلاب فرهنگی را می‌توان دال بر این سخن شما دانست؟

البته در پاسخ به این سؤال‌های کلیدی، نباید برخورد ی کنیم. نباید اسیر تندباد حوادث شویم .

اما در آن دوران قشر عظیمی از جامعه درگیر بودند.

آن چیزی که تحت عنوان انقلاب فرهنگی تعریف شد، بیشتر به صورت یک عملکرد تحول‌خواهانه در نظام آموزشی مطرح شد. به‌هرحال قرار بود اتفاقاتی رخ دهد. اینکه آن اتفاقات نهایتا چگونه رخ داد، خود جای تشریح دارد. در آن زمان، یک جریان فکری روشنفکری باعث پیروزی انقلاب شده بود. عموم روشنفکران خواسته‌هایی داشتند. حداقل وجه مشترکشان انزجار از تفکر غرب‌زده بود. البته تا حدودی شرق‌زدگی جریان داشت؛ چراکه روشنفکران چپ هم حضور داشتند. اما چیزی که در انقلاب فوران می‌کرد و جریان داشت، تفکری ضداستکباری و ضدسرمایه‌داری بود. در این شکی نیست. خواسته عمومی آنها برخاسته از جریان ضداستکباری‌شان بود. به طور خاص رهبر انقلاب بحث نه شرقی و نه غربی را مطرح می‌کردند، اما برخی روشنفکران، مقداری شرق‌زدگی داشتند. به‌هرحال عموما با استکبار مقابله داشتند. موتور محرک انقلاب نیز همین بود. اکنون که انقلاب پیروز شده، آن توقعات و انتظارات هنوز عینیت نیافته‌اند. هنوز هم در زمان حاضر عینیت نیافته است.

بعد از ۴۰ سال؟

بله؛ آرزوها و نگاه‌هایی که مردم داشتند، تحقق پیدا نکرد. این بحث، هم فردی است و هم ملی. در بحث فردی، گفتمان مطرح‌شده این است که نباید فریفته شرق و غرب و اوهامات بود. درخصوص دانشگاه و حوزه هم اوضاع کاملا مشخص بود. دانشگاه‌ها و حوزه‌ها باید فایده‌مند باشد. اما دانشگاهی که استادانش چندان نسبت دیالکتیکی با جامعه ندارند و فقط به فکر درآمد و ارتقای شغلی خودشان‌اند، چه فایده و سودی برای جامعه دارند؟ بحث ما یک بحث جهانی است؛ رابطه علم و جامعه.

این رابطه هنوز هم در کشور ما برقرار نشده است. نگاه غلطی که متولیان به انقلاب فرهنگی و شاخص‌های ارتقای علمی و آموزشی کشور داشتند، منجر شد که استادان از جامعه جدا شوند. شواهد نشان می‌دهد که با شاخص‌های تعریف‌شده انقلاب فرهنگی، دانشگاه را از جامعه جدا کرده‌ایم.

اتفاقا این یکی از سؤالات ماست. ضمن انقلاب فرهنگی چه رخدادی برای تکنوکرات‌های دانشگاهی رخ داد؟ آنها بعد از این جریان کجا رفتند؟ انگار به‌ناگاه محو شدند.

در این خصوص باید پرسید که چه کسی این زمینه را فراهم کرد که دانشگاهیان و حتی حوزویان از مردم جدا شوند؟ آن حرکت روشنفکری که منتج به انقلاب اسلامی شد، به دلیل جوش‌خوردن دانشگاه و حوزه با جامعه بود، اما بعدا به اسم انقلاب فرهنگی و توسط شورای‌عالی انقلاب فرهنگی این ارتباط را جدا کردیم. این پیوند دیالکتیک را به نام شاخص علم و انقلاب فرهنگی جدا کردیم. این نکته بسیار کلیدی است. ما در وم تحول فرهنگی بحثی نداریم. حتی در نسبت آن با جمهوریت مشکلی نداریم. مسئله این است که واقعا چه اتفاقی رخ داد؟ آیا نهادهای علمی، بسترساز بسط و تحقق آزادی، عدالت اجتماعی و نشر اخلاق و معنویت بودند؟ یک بحث کلیدی در مورد ایده و واقعیت وجود دارد. واقعیتی که در جامعه می‌بینیم، بخشی از آن به خاطر ایده‌های موجود در ذهنیت اندیشمندانی است که به گونه‌ای به این واقعیت‌ها خط و ربط می‌دهند. واقعیت صرفا در وجه عینی خلاصه نمی‌شود. حسب رابطه ایده و واقعیت این سؤال را باید پرسید که اگر ما در تاریخ، واقعیت تلخی داریم، این واقعیات تلخ نسبتی با ایده‌پردازان ما در دانشگاه و حوزه دارند. واقعیت اعم از وجه عینی و ذهنی است. وجه عینی آن تلخ است. وجه ذهنی آن نیز به کسانی بازمی‌گردد که متولی اندیشه و ایده‌پردازی بودند. پس ایده‌پردازان هم به سهم خود مسئول‌اند. شورای عالی انقلاب فرهنگی باید به ما بگوید این مجموعه واقعیاتی که در جامعه وجود دارد، منتج از کدامین اندیشه و ذهنیت است؟ جایگاه شورا نقش‌آفرینی است. آنها گفته‌اند که ما شورای انقلاب فرهنگی هستیم. اما انقلاب فرهنگی یعنی چه؟ یعنی تحولی در اندیشه‌هایی که منتج به حال خوب شود. حال خوب باید در عینیت نیز ارزیابی شود؛ یعنی همان حس خوب عدالت اجتماعی، اخلاق و معنویت. این حس نباید فقط به اقشار خاص یا یک نخبه از قشر خاصی دست بدهد؛ باید عاید جامعه شود. آیا شما می‌توانید به عنوان یک رومه‌نگار به من بگویید که حس جامعه نسبت به مقولاتی که گفتم، حس خوبی است؟

خیر؛ به هیچ وجه حس خوبی نیست. اما اجازه بدهید تکلیف را صراحتا روشن کنیم. فرهنگی که قبل از انقلاب اسلامی بود، بالاخره با انقلاب فرهنگی صدمه دید یا رشد کرد؟

خواسته‌هایی که مردم از انقلاب فرهنگی داشتند محقق نشد. باید ببینیم که جامعه ما متناظر با بسترهای روشنفکری که در خواسته‌های عمومی مردم متجلی شد، تا چه اندازه عینیت پیدا کرده است. زمام فرهنگ را در ابتدا به ستاد عالی انقلاب فرهنگی سپردند. سؤال این است که آیا این ستاد و بعدها شورای انقلاب فرهنگی، تحقق‌بخش انتظارات و توقعات روشنفکری عالمان و روشنفکران (حداقل مانند استاد مطهری و مرحوم شریعتی و.) هستند یا خیر؟ من معتقدم نیستند. البته بنده در اام تحول و انقلاب فرهنگی تردیدی ندارم. ولی مسئله این است که اقدامات انجام‌شده، غالبا دلیل‌محور هستند نه علت‌محور. همچنین قابلیت عملیاتی و اجرائی شدن ندارند؛ به همین دلیل ارتباطی با آرزوها و انتظارات فرهنگی و نیازهای مردم ندارند. اکنون نگاهی به وضعیت علوم انسانی بیندازیم. اوضاع چگونه است؟! از وضعیت بومی‌گرایی و رفع نیازهای مردم بگویید. چگونه است؟!

ولی ادعا این است که در این حوزه‌ها، حداقل در منطقه، دست بالا را داریم.

به هیچ وجه این موضع را قبول ندارم. در دانشگاه‌ها سرقت علمی و فرمالیسم حرف اول را می‌زند. از خودمان شروع کنیم. مگر قرار نیست اخلاق را نشر بدهیم؟ سرقت علمی یک مقوله غیراخلاقی است. آیا این گونه نیست؟ پس چرا در دانشگاه‌ها سرقت علمی رایج است؟

برخی تحول در علوم انسانی را به عنوان راهکار خروج از بحران مطرح می‌کنند.

اگر از من می‌پرسید، من در پاسخ می‌گویم که امکان تحول در علوم انسانی وجود دارد. اصل این موضوع را می‌پذیرم که تحول در علوم انسانی ممکن است. علوم انسانی که حالتی جبری ندارد و بنابراین قابل تغییر است. پارادایم‌ها مختلف هستند. بسته به نوع نگاه به واقعیت، علوم انسانی می‌تواند تغییر کند. کسانی که در ایران تولید معرفت می‌کنند باید با مردم در ارتباط باشند و از جهان خارج بهره بگیرند. اما با این اوصاف شاخص‌هایی تبیین شده که دانشگاهیان ما به اصطلاح فقط در ژورنال‌های خارجی بنویسند و فعالیت‌هایی از این دست انجام دهند. در چنین فضایی علم تولید نمی‌شود و غالبا تقلید صورت می‌گیرد. ما باید ملاک داشته باشیم.

همین ادعا را نیز متولیان انقلاب فرهنگی مطرح می‌کنند. آنها مدعی‌اند که حقیقت‌گرا هستند.

خیر. وقتی بحث‌ها ی می‌شود تمیزدادن تفاوت مواضع سخت می‌شود. ملاک و معیار علم دینی» باید واقعیت و حقایق وجودی باشد. در حیطه واقعیات تجربی، حدیث صرف نمی‌تواند ملاک داوری باشد. روایت صرف نمی‌تواند ملاک داوری باشد. از سوی دیگر تقلیل جهان واقع به جهان تجربی نیز یکی دیگر از مشکلات ماست. درد من این است که اکثر شاخص‌های تنظیم‌شده در شورای انقلاب فرهنگی، بر اساس وجوه تقلیل‌یابندگی مزبور است. در حالی که جهان مساوی با جهان مشاهدتی نیست. اینها بحث‌های عمیق معرفت‌شناسی است. شورای انقلاب فرهنگی باید این مباحث را در لایه‌های زیرین لحاظ می‌کرد. دستاورد این شورا تاکنون چه بوده است؟ یک نظام گزینشی که صرفا ظاهرگرایانه عمل می‌کند. آیا نظام دانشگاهی ما در چنین فضایی استقلال دارد؟

آیا این نوع نگاه به فرهنگ و دانشگاه، تأثیراتی هم درخصوص رشد و توسعه اقتصادی داشته است. نظر شما در این خصوص چیست؟

حسب رابطه‌ای که بین دانش و توسعه وجود دارد، بله تأثیر داشته است. اگر قرار است جامعه‌ای توسعه‌یافته باشد، حسب رابطه بین ایده و واقعیت، باید دانشگاه مستقل باشد. این استقلال هم به معنای این نیست که هر سازی می‌خواهد بزند. دانشگاهی که نداند در استان سیستان‌وبلوچستان چه نیازی وجود دارد و چه رشته‌ای باید در آنجا راه‌اندازی شود تا پاسخ‌گوی آن نیاز باشد که دانشگاه نیست. در هر عرصه‌ای که آزادی عمل داشته‌ایم و خودمان نیازهای یک محل را شناسایی کرده‌ایم، موفق عمل کرده‌ایم. هر کجا در عرصه علم که انواع و اقسام موانع ایجاد و سعی شده است نظامی متمرکز اعمال نشود، موفق نبوده‌ایم. دانشگاه پادگان نظامی نیست. دانشگاه اختیار و آزادی عمل و انجام تجربه می‌خواهد.

با این اوصاف، هنوز برخی از بزرگان ی کشور بین توسعه فرهنگی، ی و اقتصادی غربی با توسعه اسلامی تفاوت قائلند. این نشان می‌دهد  آن جریان ابتدایی انقلاب فرهنگی هنوز حکم‌فرماست.

اشکالی ندارد. بگذارید بگویند. اما وقتی این کلام را مطرح می‌کنند، از آنها بپرسید  این تغایر در کدام بخش‌ها یافت می‌شود؟ باید ثابت شود  این غیریت وجود دارد. من هم می‌گویم غیریت وجود دارد؛ اما علاوه بر غیریت، اشتراک هم وجود دارد. سؤال جدی‌ این است آیا فقط تفاوت وجود دارد؟ اشتراک وجود ندارد؟ به این سادگی نمی‌توان ادعا کرد  ما متفاوت هستیم. با چه متفاوت هستید؟ با غرب؟ مگر غرب فقط یک گفتمان دارد؟ فقط یک تفکر دارد؟ در غرب انواع تفکراتی که با هم سازگاری و ناسازگاری دارند، وجود دارد.

آیا می‌توان گفت این نگاهی که اکنون ما به علم و علوم انسانی داریم، غربی‌های قرون وسطی داشتند و در نهایت ضمن رنسانس آن را کنار گذاشتند و بعدها به علم و ایدئولوژی جایگاه ویژه خود را بخشیدند؟

ریشه‌ بسیاری از تفکرات معطوف به مدرنیته در همان قرون وسطی و اصلاحات دینی است. بعضا اصحاب کلیسا وارد ماجرا شده و کلید تحولات فکری را می‌زنند؛ نمونه آن همان جریان اصلاح دینی لوتر و کالون و. که اتفاقا نگاه آنها نیز دینی است. نزد متفکران اصلاحِ دینی، اعتقاد بر این است که متن مقدس، متن خدا است. فقط بحث این است که تفسیر آن باید به کلیسا واگذار شود. پس کلیسازدایی می‌شود نه دین‌زدایی. بحث مفصل را باید به زمانی دیگر موکول کرد.

یعنی صرفا محوریت تأویل عوض می‌شود.

بله همین است. نوعی نهاایی صورت می‌گیرد نه دین‌زدایی. جالب اینکه بسیاری از کسانی که ما آنها را به عنوان لیبرال می‌شناسیم، مثل جان لاک، همین تفکر را دارند. 

در قرون وسطی، فرهنگ حاکم به گونه‌ای بود که زندگی را حکومتی کرده بودند. به همین دلیل انزجار ایجاد شد.

اومانیست‌ها و لیبرال‌ها نیز همین کار را کردند. رابطه مفهومی خدا و انسان را نادیده گرفتند و انزجار از کلیسا به انزجا از دین تفسیر شد. ما یک نهاد و یک اصل داریم. هر دو یکی نیستند و متفاوت از هم هستند. به قیمت کنارگذاشتن خدا، حق انسان مطرح شد. اما این سؤال مطرح است که آیا می‌شود از حق، ذات و نیاز انسان سخن گفت و از خدای خالق سخنی بر زبان نیاورد؟ مگر می‌توان از غایت این حق و ذات غفلت کرد و سه‌گانه خدا، غایت و ذات را نادیده گرفت؟ نتیجه این غفلت اومانیستی، ظهور و بروز پست‌مدرنیسم شد. پست‌مدرنیسم نیز مرتبط با و برخاسته از یک تفکر نهیلیستی بود. نهیلیسم هم همان نیست‌انگاری و انسان‌کشی محض بود. این انسان‌کشی نهیلیستی و پست‌مدرنیستی نتیجه همان خداکشی است.

پس بر این اساس، باید گفت اگر اصول ابرازشده را رعایت نکنیم، این خداکشی و انسان‌کشی، همان تاریخی است که برای ما رقم خواهد خورد.

بله؛ امکان دارد برای ما هم رخ دهد. به همین دلیل است که می‌گوییم نگاه صفر و یکی نداشته باشیم. باید از تجربه غرب استفاده کنیم. ضمن اینکه غرب هم از تجربه ما استفاده کرده است. اگر نگاه صفر و یکی داشته باشیم و بگوییم از غرب نمی‌توانیم آموخته‌ای بگیریم، پس از شرق هم نمی‌توانیم مطلبی انتقال دهیم. این یعنی هیچ. درباره  بشریت نباید این سخنان بر زبان آید. حَسَب جوهر بشری می‌توانیم با هم گفت‌وگو کنیم. نگاه‌های اشاره‌شده نگاه‌های ت‌زده‌ای هستند که بدون ادله و استدلالی، علوم غرب را علومی بدون فایده معرفی می‌کنند. غرب یک کلیت واحد نیست. غرب اگر پوزیتیویست دارد، هرمنوتیک هم دارد، رئالیسم انتقادی هم دارد. اگر سرمایه‌داری دارد، تفکرات سوسیالیستی هم دارد. اگر حقوق فردی دارد، حقوق اجتماعی - اقتصادی هم دارد.

این همان جمهوریت اصیل است.

بله همین‌گونه است. برخی سخنان ت‌زده در کشور نشان می‌دهد که آنها غرب را به‌خوبی نمی‌شناسند. کسی که غرب را بخواند و اندیشمندان را به‌خوبی مرور کند، متوجه می‌شود که به‌راحتی نمی‌توان غرب را یکپارچه دانست. مگر شرق یکپارچه است؟ مگر در داخل کشور کم تعارض دیدگاهی داریم؟ جهان نیز همین‌گونه است؛ ازاین‌رو نه غرب و نه شرق، کلیتی درهم تنیده نیستند. کسانی که این‌گونه دست به تقسیم دوگانه می‌زنند، اسیر یک دوگانه‌انگاری هستند و جوابی به این سؤال‌های اصیل و ظریف ندارند.

از تاریخ انقلاب فرهنگی ایران مقداری بیشتر صحبت کنیم. در همان ابتدای انقلاب فرهنگی کسانی بودند که از انقلاب فرهنگی حمایت‌های خاصی داشتند. از جمله عبدالکریم سروش، محمدجواد باهنر، حسن حبیبی، محمد خاتمی، ابوالحسن بنی‌صدر و. با گذشت زمان برخی از آنها یا سکوت کردند یا تغییر عقیده دادند و منتقد شدند. آیا می‌توان گفت این افراد از انقلاب فرهنگی پشیمان شده‌اند؟

هرکدام از این افراد نام‌برده، رویکرد خاص خودشان را داشتند. حالا شاید اشتراکاتی هم وجود داشته است. درباره مرحوم حبیبی بر حسب اینکه عضو حقوقی شورای عالی انقلاب فرهنگی بودم، شاهد بودم که ایشان تا اواخر عمر خود در جلسات شرکت می‌کردند.

بحث جدیدی مطرح نمی‌کردند؟ همان ایده اولیه خود را داشتند؟

من سخن خاصی از ایشان نشنیدم. شاید کبر سن و مسن‌بودن ایشان مجال این را که حضور فعالی داشته باشند، از ایشان سلب کرده بود.

سکوت ایشان در سال‌های پایانی عمرش دال بر سکوت ی ایشان نبود؟

اگر کسی سکوت ی داشته است، باید بگوید. البته ایشان سخن هم می‌گفت؛ اما اینکه سخنی بر زبان آورد که دال بر تغییر مواضع خود باشد، خیر. من سخنی نشنیدم.

در این اواخر مواضع اصلاح‌طلبانه نداشتند؟

در جلساتی که من با ایشان بودم سخنی در این زمینه نشنیدم. البته فراموش نکنیم که آقای حدادعادل وقتی که وارد مجلس شد، فرهنگستان را به دست آقای حبیبی سپرد. مشخصا فرد جایگزین آقای حدادعادل باید به تفکر او نزدیک باشد. از طرفی قرینه‌ای هم درباره تغییر تفکر آقای حبیبی وجود ندارد. درباره آقای سروش هم باید پرسید که آیا مخالفت ایشان با اصل انقلاب فرهنگی است یا با رفتارها و ت‌های اعمال‌شده؟ شاید هم خود ایشان دچار تحول شده است.

زمانی صراحتا از اسلامی‌شدن دانشگاه‌ها سخن می‌گفت؛ اما اکنون ظاهرا مواضعشان متغیر شده است.

این به نوسانات فکری‌شان بازمی‌گردد. اینکه افکار او سازوارگی ندارد. ایشان در هر بخشی از زندگی از شخصیتی متأثر بوده است. شاید موضعش درباره انقلاب فرهنگی هم بیان‌کننده تحول نگرشی او باشد اما اگر از بنده بپرسید، شخصا انقلابی‌ام و همیشه به تغییر می‌اندیشم.

یک انقلابی اصلاح‌طلب؟

بله. البته انقلابی همیشه اصلاح‌طلب است. انقلاب با تغییر گره خورده است، تغییر هم یعنی اصلاح. اصلاح، برخی اوقات متوجه یک تغییر ساختاری است؛ بنابراین انقلاب رخ می‌دهد. برخی مواقع این اصلاح جزئی‌تر است و غیرساختاری خواهد بود.

جهت‌گیری مهندس را درباره انقلاب فرهنگی چگونه ارزیابی می‌کنید؟

میرحسین ، حداقل در زمان جنگ و تصدی نخست‌وزیری، مورد تأیید امام بود. اگر منشور ت را مطالعه کرده باشید متوجه این تأیید می‌شوید. دفاع از ایشان می‌تواند هم به‌خاطر شرایط جنگی و هم به‌دلیل نگاه عدالت‌خواهانه‌ امام باشد. به یاد دارم وقتی کتاب فضا و جامعه را به چاپ رساندم، ایشان از طریق شخصی با من تماس گرفت که گفت‌وگویی داشته باشیم. ایشان ضمن ابراز احساسات درباره این کتاب، از بنده خواستند که پروژه‌ای در ارتباط با فساد اقتصادی مسئولان برایش تعریف کنم. من گفتم که باید به اسناد دسترسی داشته باشم تا قبل و بعد زندگی مسئولان را بدانم. ظاهرا امکانش نبود اما اظهار کرد که از خودم شروع کن. حاضر بود که دارایی‌اش را بدون ملاحظه‌ای علنی کند. آن زمان که من عضو حقوقی شورای انقلاب فرهنگی بودم، آقای مهندس هم عضو شورا بود. اما شرکت نمی‌کرد. من هم سال آخر شرکت نکردم. برداشت من این بود که اعضای شورا، به‌صورت مبنایی عمل نمی‌کنند. هیجانی تصمیم می‌گیرند. تعریف‌شان از فرهنگ و علم عجیب است. عدم حضورم در جلسات شورا مصادف و مقارن بود با ریاست‌جمهوری آقای ‌نژاد و ملاحظه برخی مواضع ایشان. به یاد دارم در جلسه‌ای آقای ‌نژاد گفت چرا مدام ما حرف بزنیم، دعوت کنیم که دیگران بیایند و برای ما حرف بزنند. گفتم: اعضا شورا خود باید اهل معرفت باشند. چرا کسی دیگر برای آنها سخنرانی کند. نحوه مصوبات آنها هم عجیب بود. با یک صلوات یک مصوبه را نهایی می‌کردند! بنده به نحوه اداره جلسه اعتراض داشتم. یک سال در جلسات حضور نیافتم که آقای مخبر در نهایت ضمن نامه‌ای به آقای حداد عادل، ریاست وقت مجلس، نوشت که من در این جلسات شرکت نمی‌کنم. من هم نامه ایشان را به همراه جوابیه‌ای، رسانه‌ای و منتشر کردم. اعتراض من به اصل شورا نبود؛ به رفتارهای کم‌عمق بود که در زمان آقای ‌نژاد تشدید شد. آقای مهندس نیز شرکت نمی‌کرد و ناگزیر جایگزین شد. این اتفاقات مربوط به قبل از انتخابات ۸۸ است.

برخی می‌گویند دوران آقای هاشمی‌رفسنجانی دوران عبور از انقلاب فرهنگی بود. آنها معتقدند که روشنگری از این دوران شروع شد!

خدا ایشان را رحمت کند؛ ولی نمی‌دانم چرا ت در ایران به این سمت‌وسو می‌رود! آقای هاشمی اصولا اعتقاد چندانی و در عمل به م و روشنفکری نداشت. به خاطر مسائل ی و رقابت‌های جناحی، عده‌ای از افراد که از چنین مسائلی باخبر هستند، سکوت می‌کنند. اما بعدها از همان اصلاح‌طلب‌ها، کسانی گفتند که آقای رفسنجانی اهل م نبود. آنها به خاطر رقابت‌های انتخاباتی سال ۹۲، سکوت کردند. جریانات ی کشور جریان واقعی نیستند؛ چراکه فلسفه ی مشخصی ندارند. هر روز یک ادعا مطرح می‌کنند. در ایران جریان چپ عدالت‌خواه طرفدار اقتصاد لیبرال است، راست بازاری از عدالت اجتماعی حمایت می‌کند. این چه وضعیتی است؟ فکر می‌کنند کسی هم متوجه نمی‌شود. در کل آقای هاشمی میانه خوبی با روشنفکری نداشت، اما آقای خاتمی داشت. فضای عمومی در دوران آقای خاتمی دارای رقابت‌هایی بود که بستری برای نشر اندیشه‌ها شد. شخصا بیشترین کتاب‌های مربوط به آزادی و عدالت و روشنفکری را در همان سال‌ها، در واکنش به بحث‌های هیجانی، منتشر کردم. هرچند در این دوره چیزی به ظرفیت‌های حقوقی و قانونی ما در حوزه‌های مربوط افزوده نشد و بار دیگر اسیر همان داستان قدیمی افراط و تفریط و در این دوره به‌خصوص، تفکیک و انسجام با غفلت از انسجام شدیم.

به عنوان سؤال آخر، فرجام فرهنگ را در ایران چگونه ارزیابی می‌کنید. با توجه به رویکردهای ی و رویکرد مردم و اعتراضات موجود و ت‌هایی که پیش گرفته‌ایم، چه آینده‌ای برای فرهنگ ایران متصور هستید؟

من نگران فرهنگ هستم. من معتقدم این انقلاب یک وجهه فرهنگی پررنگی داشته است. هویت فرهنگی و تاریخ ما پشتوانه انقلاب ماست. احساس می‌کنم آن تاریخ دستخوش تحولات ی و اقتصادی قرار گرفته است. پیش از این گفته‌ می‌شد هویت ما سر بزنگاه وارد می‌شود و رخ عیان می‌کند و مقابله خواهد کرد و بسیاری از زشتی‌ها را پاک کرده و از بین می‌برد. من نگرانم؛ نگران آن ته‌نشین‌شده تاریخ و فرهنگ خودمان هستم. دیگر نمی‌توان گفت که آینده خوبی برای فرهنگ متصور هستیم. ما باید در نگاه‌های فرهنگی‌مان شاهد این دیالکتیک دلیل و علت باشیم. یکی از جامعه‌شناسان می‌گوید که فرهنگ یک بخش دلیل‌محور دارد و یک بخش مردم‌محور. بخش ایده‌محور آن یک زبان منطقی دارد که تحت هر شرایطی می‌تواند درست باشد. بخش علت‌محور آن نیز به تغییرات زمانی و مکانی بازمی‌گردد. اگر قرار است که ایده‌های منطقی اثر عِلی بر مردم بگذارد، باید اثرات عِلی هم از مردم بپذیرد؛ وگرنه اثرشان از بین می‌رود. بنابراین ایده‌پردازان ما باید یک رابطه دیالکتیک با مردم داشته باشند.


مشكل فیلم رستاخیز چگونه حل خواهد شد؟

نظر رهبری راهگشا است



یادداشت عماد افروغ در رومه اعتماد:


متاسفانه كشورمان تا حدودی درگیر رویكردها و مباحث جنجالی و هیجانی است و برای‌مان تفاوتی ندارد كه درك درستی از ریشه و مبنای مساله داشته باشیم و به آن پاسخ بدهیم یا نه. مشكل فیلم رستاخیز» ظاهرا به طور خاص مربوط به نمایش چهره‌ حضرت عباس است. مراجع برای خودشان استدلال‌ها و منابعی دارند و عطف به آن منابع كه می‌تواند یكی از آنها هم عرف باشد، حكم صادر می‌كنند و رای می‌دهند. از طرفی حساسیت‌هایی هم در میان دینداران و مراجع وجود دارد كه ممكن است بر حسب آن حساسیت‌ها و همچنین تفسیر دینی‌شان، تفسیر خاصی را به دست بدهند و از آنجایی كه ما با تعدد مراجع روبه‌رو هستیم و در یك حكومت اسلامی زندگی می‌كنیم برای خارج شدن از این تعدد آرا و به منظور اینكه اقدامی به سامان داشته باشیم باید به فتوا یا حكم ولی فقیه حكومت اسلامی مراجعه كنیم. در این صورت است كه از این نابسامانی خارج می‌شویم و تكلیف‌مان در موارد مشابه روشن می‌شود. چنین چیزی را قبل از این هم در مورد فیلم‌های دیگر گفته‌ام. چیزهایی كه مربوط به محدوده شرع می‌شود و پای حكم شرع به میان می‌آید باید مراجع برای آنها تكلیف تعیین كنند و با توجه به توضیحی كه دادم در اینجا باید حكم ولی فقیه نافذ باشد. باید از ولی فقیه پرسیده شود و براساس آن عمل شود. در مورد فیلم‌های به رنگ ارغوان» و عصبانی نیستم» درمیشیان هم واكنش‌ها و حساسیت‌هایی به وجود آمد. اختلاف سلیقه طبیعی است و ما نمی‌توانیم بگوییم كه همه یك رای داشته باشند. یك ج امعه نمی‌تواند یكدست باشد و آرای متفاوت در آن نباشد. اصلا نمی‌شود در جامعه‌ای اختلاف عقیده نباشد اگر چنین جامعه‌ای وجود داشته باشد در واقع آنجا گورستان است؛ یك گورستان آرا. بپذیریم كه جامعه اقشار مختلفی دارد و اقشار مختلف سلایق مختلفی دارند و باید حرف‌های‌شان را بزنند. نمی‌شود تفاوت و اختلافی در جامعه نباشد. اما می‌گوییم باید با گفت‌وگو و بحث هر یك دلایل خود را مطرح كنند. مهم این است كه مجاری‌ای برای حل‌وفصل اختلاف داشته باشیم. بتوانیم به یك عقل جمعی مراجعه كنیم و راه گفت‌وگو باز باشد تا بتواند مسائل را حل‌وفصل كند. این‌ طور نباشد كه هر جریانی بدون این گفت‌وگو و بدون رجوع به مجاری حل‌وفصل بخواهد رای خودش را دیكته یا اعمال سلیقه كند. پیش می‌آید كه كسی از فیلمی خوشش نمی‌آید و دیگری از همان فیلم خوشش می‌آید. مهم این است كه آیا این خوش آمدن‌ها و خوش نیامدن‌ها خللی در آن فرآیند قانونی و گفت‌وگویی ایجاد می‌كند یا نمی‌كند؟ آیا كج‌سلیقگی به خرج داده‌اند؟ طبق یك ترفندی، ولو رسمی، فیلم‌های ی را سانسور می‌كنند اما فیلم‌های كمدی سطح‌ پایین و لوده‌بازی را موجه می‌دانند. اگر مردم خواستند تنه به تنه ت بزنند و فیلمی جدی بسازند و روشنفكری و آگاهی‌بخشی خودشان را مطرح كنند باید به تیغ ممیزی گرفتار شوند. در این میان به فیلم‌های كمدی سطح پایین اجازه اكران می‌دهند و آثار ی به تیغ ممیزی گرفتار می‌شوند و این حكایت از یك جریان ت‌زده ت‌زداست.


 اگر مصلحت‌اندیشی نمی‌شد، امروز فساد آنقدر متراکم نبود


عماد افروغ می‌گوید: باید مواظب باشیم تا فقط با یک مفسد خاص مبارزه نکنیم و مفسد دیگر را به حال خود رها کنیم، ملاحظات ی و جناحی در این زمینه ورود نکند و انتقام‌گیری شخصی و سلیقه‌ای مطرح نباشد.

مبارزه با مفاسد اقتصادی مطالبه عمومی جامعه است، اما باید دید برگزاری دادگاه‌های مبارزه با مفاسد اقتصادی تا چه می‌تواند پاسخ به این مطالبه باشد و اعتماد عمومی را جلب کند. برگزاری دادگاه‌های مبارزه با مفاسد اقتصادی این امید را ایجاد کرده است تا دست فاسدان از بیت‌المال و سرمایه‌های کشور کوتاه شود. 

عماد افروغ جامعه شناس و نماینده دوره هفتم مجلس شورای اسلامی می گوید می‌توان حدس زد که برگزاری دادگاه‌های مبارزه با مفاسد اقتصادی اعتماد کمرنگ شده مردم را ترمیم کند.» او البته این را هم به خبرآنلاین گفت کهبرگزاری این دادگاه‌ها، باید استمرار داشته باشد و فقط به برخورد قضایی فردی با مفسد اقتصادی بسنده نشود بلکه با ریشه‌های ساختاری فساد، هم برخورد شود.»

این جامعه‌شناس کشورمان هم‌چنین درباره بی اعتمادی برخی مردم به این دادگاه‌ها هم می‌گوید: اگر قوه قضاییه با برخی تخلفات برخورد ی کرده است، نباید گفت در پرونده های مبارزه با فساد نیز، برخورد جناحی صورت می‌گیرد؛ مگر آن که مدرکی وجود داشته باشد.

مشروح گفتگوی خبرآنلاین با عماد افروغ را در ادامه بخوانید:


آقای افروغ! دادگاه‌های مبارزه با فساد اقتصادی که اخیرا در حال برگزاری است، به نظر شما در جلب اعتماد مردم و مقابله با فساد تاثیری داشته است؟

میزان تاثیر و گستره آن، نیازمند نظرسنجی است، اما با یک نگاه پدیدارشناسانه و افواهی می‌توان تغییر نگاه مردم را حدس زد و حس کرد. به عنوان یک شهروند که در جامعه زندگی می‌کنیم، می‌توان حدس زد که حسب ضرورت برخورداری مردم از یک قوه قضائیه مستقل و مقتدر، اعتماد کم‌رنگ شده مردم در مبارزه با فساد ترمیم شده است.

دادگاه های مبارزه با فساد باید استمرار داشته باشد

البته برگزاری این دادگاه‌ها، باید استمرار داشته باشد و فقط به برخورد قضایی فردی با مفسد اقتصادی بسنده نشود. ریشه‌های ساختاری فساد، باید فهم و تبیین شود و ماموریتی برای قوه قضاییه برای مواجهه با ریشه‌های ساختاری فساد تعریف و مشخص شود که این موضوع به یک تحول نگرشی قضایی نیازمند است. نظام قضایی کشور مانند بسیاری از کشورهای پیشرفته، فردی است، در غرب برای آن که نظام قضایی صرفا فردی نبوده و اجتماعی نیز باشد، در حال چاره‌اندیشی هستند.

همه در برابر قانون یکسان نیستند

منظورتان از نظام فردی و نظام اجتماعی را بیشتر و مصداقی تر توضیح می دهید؟

زمانی که نگاه قضایی فردی است، جرم را فقط یک مقوله فردی می‌دانیم و به عوامل اجتماعی و محیطی موثر در آن توجهی نمی‌کنیم. بر اساس این نگاه تصور می شود فرد منتزع از شرایط اجتماعی و محیطی مرتکب جرم و خطا شده است. در حالی که شرایط اجتماعی و محیطی در وقوع جرم بسیار موثر است. به طور مثال فردی که در محیط جرم‌خیز زندگی می‌کند، درصد وقوع جرمش بسیار بیشتر از کسی است که در محیط سالم زندگی می‌کند. این ناشی از تاثیر خرده فرهنگ آن محیط و تعاملات درون گروهی بر روی آن فرد است.

شما به لحاظ میدانی می‌توانید، این موضوع را بررسی کنید؛ این تاثیر محیط و جغرافیا بر فرد است. به طور مثال اعتیاد در کدام منطقه بیشتر است؟ این نگاه باید وارد نظام قضایی ما نیز بشود. زمانی که این نگاه وارد نظام قضایی شد، نوع حکمی که قاضی صادر می‌کند، می‌تواند ناظر به اصلاح محیط و تغییرآرایش طبقاتی منطقه نیز باشد . نه از لحاظ منطقی و عقلانی و حقوقی، بلکه از منظر انضمامی، همه در برابر قانون نباید یکسان باشند. در نظام حقوقی و نظم منطقی همه مردم باید در برابر قانون یکسان باشند، اما عملا هنگامی که قانون را اجرا می‌کنید باید یک تبعیض مثبتی را نسبت به کسی که در محله جرم‌خیز زندگی می‌کند، روا بدارید.

بنابراین اگر شرایط محیطی را لحاظ کنید، همه در برابر قانون یکسان نیستند. فردی که در محیط جرم‌خیز زندگی کرده است، به دلیل آن که احتمال وقوع جرم برای او نسبت به فردی که در محیط سالم‌تری زندگی کرده، بیشتر است باید نگاه متفاوت تری به او داشت.

مثلا تبعیض مثبتی که درباره ن می‌گویند را باید روا بداریم. ن در طول تاریخ متضرر شده و ظلم‌هایی به آنان شده است، در حال حاضر باید برای ن نیز یک تبعیض مثبتی روا بداریم که آن ظلم‌ها پاک شده و رقابت نسبتا برابرتری با مردان داشته باشند.

باید با ریشه‌های ساختاری فساد مقابله کنیم

خب، این باعث نمی‌شود که برخی از این نکته شما برای توجیه فساد سوء استفاده کنند؟

مگر امکان سوءاستفاده از آیات خدا نیست؟ مگر امکان استفاده از قواعد عقلی و منطقی و ارزش‌های مکتوب نیست؟ امکان سوءاستفاده برای هر چیزی وجود دارد. اگر ریشه‌های ساختاری فساد را مشخص کرده و با آن مقابله کنیم، به اصلاح محیط بیش از اصلاح فرد اهمیت داده و محیط زندگی را برابرتر و عادلانه‌تر کرده ایم. به طور مثال محیط زندگی در شهر تهران، نتیجه یک روابط  نابرابر قدرت است. قدرت نابرابر سبب به وجود آمدن منطقه شمال، جنوب و جرم‌خیز شده است. وقتی روابط قدرت به این شکل نابرابر است، شکل هندسی و نتیجه آن همین می‌شود. شما اگر رابطه نابرابر قدرت و شکل هندسی نابرابری را نبینید، به سراغ فرد می‌روید، درحالیکه فرد می‌تواند قربانی باشد.

نکته ای که ذکر کردید، چه قدر ناشی از ضعف قانونی است؟ در این زمینه ضعف قانونی داریم یا خیر؟

نمی‌دانم که ضعف قانونی داریم یا خیر، اگر نظام قانونی ما هم فرد گرایانه صرف تنظیم شده باشد، امکان ضعف قانونی بسیار است. زمانی که قانون فردی باشد و توجه به وجه اجتماع فرد نداشته باشیم، ضعف است. انسان اجتماعی است، نگاه فرد غیر اجتماعی، نگاه فانتزی و انتزاعی به انسان است. البته من نمی‌گویم همه تقصیر را به گردن اجتماع بیاندازیم. باید فرد و اجتماع را با هم دید.

در این جا نکته ظریفی وجود دارد. محیط جرم‌خیز، دلیل جرم نبوده، بلکه علت آن است. کسی که در این محیط ها زندگی می‌کند، منطقی و شایسته نیست که او هم رفتار جرمی از خود نشان دهد؛ اما بحث ما مربوط به عرصه تاثیر و تاثر است و نه عرصه باید ها و نبایدها. در این جا تفاوت علت و دلیل مطرح می‌شود. در نظام دلیل که نظام ایده‌ها است، تاکید بیشتر بر فردیت، عاملیت و خلاقیت است اما در عرصه علیت، بیشتر بر تاثیر و تاثر تاکید می شود. نظام تربیتی بیشتر بر این محور است و بر آموزه عقلانی و دینی تاکید می‌شود. اما کسانی که خواستار تغییر نظام تربیتی هستند، می‌گویند به دایره تاثیر و تاثرات و علیت نیز توجه شود و عوامل اثرگذار و تاثیرپذیر بر فرد را لحاظ کرد. فقط به نظام ایده‌ها و معطوف به دلیل بسنده نشود.

من در پاسخ به سوال شما عرض می‌کنم، که در نظام دلیل محور، زندگی در محیط جزم‌خیز هیچ توجیهی برای ارتکاب جرم از سوی فرد نمی شود. بحث ما، دلیل، ایده و ارزش‌ها و باید و نبایدها نیست. بحث ما تاثرات، واقعیات و مسائل انضمامی است. پاسخ شما این است: در واقعیت باید دید در آن جامعه چه می‌گذرد، نه در ایده‌ها، مطلوب ها و ارزش ها.

فردی که جرمی مرتکب می‌شود، امکان دارد هیچ‌گونه تفاوت ارزشی با فردی که در یک محیط سالم زندگی کرده است، نداشته باشد و هر دو ارزش‌ها را قبول داشته باشند؛ لیکن در عمل از یک فرد در یک محیطی، رفتاری سر می‌زند که از فردی در محیط دیگر سر نمی زند. رابطه یک به یک بین ارزش‌ها  و رفتارها وجود ندارد. همه می‌گوییم عدالت خوب است؛ اما فردی مرتکب بی‌عدالتی می‌شود؛ این تحت تاثیر چه عاملی رخ داده است؟ یا تحت تاثیر محیط و یا به علت مسائل و ملاحظات دیگری رخ داده است.

اگر در گذشته مصلحت‌اندیشی نمی‌کردیم الان فساد انقدر زیاد نشده بود

آقای افروغ، برخی این نکته را مطرح می کنند که زیاد شدن تعداد این دادگاه‌ها، امکان دارد اثر عکس بگذارد و در واقع مردم، بگویند فساد به قدری زیاد شده که کشور را در بر گرفته و اعتمادسازی نتیجه عکس داشته باشد.

سوال خوبی است. ما باید از دوران طفولیت خود خارج شویم. اگر رشد کرده بودیم، این گونه استنتاج‌ها را نمی کردیم. واقعیت این است که به هر میزانی که فساد صورت گرفته است، باید با آن مقابله شود. مقابله با فساد صرف نظر از هرگونه پیامد روانی که داشته باشد، موضوعیت دارد. افرادی که به پیامدهای روانی آن دامن می‌زنند، اهل مصلحت‌اندیشی‌هایی هستند که ضرر بیشتری را متوجه کشور کرده است. اگر این مصلحت‌اندیشی‌ها در گذشته نبود، امروره این فسادها و مفسدها این قدر متراکم نشده و میدان ندیده بودند. باید برخورد جدی صورت گرفته و جامعه را نیز آگاه کنیم تا خوشحال شوند که با این فسادها مبارزه می‌شود.

البته عرض کردم در مبارزه با فساد باید به ابعاد مختلف آن توجه داشته باشیم. یکی بعد ساختاری و دیگری عاملان و مجریان فساد هستند. کسی که مرتکب فساد می‌شود، فاسد است؛ لیکن به ریشه‌های ساختاری فساد نیز باید توجه کنیم.

ریشه‌های ساختاری نیز دارای سطوح مختلف است. بنده سطح میانی آن را عرض کردم. ما دارای سطح کلان فساد نیز هستیم. تا هنگامی که رابطه قدرت-ثروت و استراتژی مرکز پیرامونی را داریم، کماکان برخی از ریشه‌های ساختاری فساد را داریم. باید برای این موضوع، فکری اساسی کرد. باید به آمایش سرزمین توجه کنیم و اختیارات بیشتری به استان‌ها بدهیم. اختیاراتی که با نظارت دولت مرکزی همراه است. استان‌ها باید در تدوین ت‌ها دست بازی داشته باشند و مشارکت کنند و هم افزایی متقابلی صورت بگیرد.

مراقب باشیم ملاحظات ی و جناحی وارد مبارزه با فساد نشود

مبارزه با فساد حق مردم و حق شهروندی است. مردم باید خوشحال باشند که فضای امنی در فعالیت‌های اقتصادی ایجاد می‌شود. در این بین باید مواظب باشیم تا فقط با یک مفسد خاص مبارزه نکنیم و مفسد دیگر را به حال خود رها کنیم. ملاحظات ی و جناحی در این زمینه ورود نکند و انتقام‌گیری شخصی و سلیقه‌ای مطرح نباشد. قوه قضاییه با کمال اقتدار و بی‌طرفی به کار خود ادامه دهد و به جناح  فرد فاسد اهمیتی ندهد.

امکان وجود فساد در قوه قضاییه هم هست

ظرایفی در این موضوع نیز وجود دارد، امکان وجود فساد در قوه قضاییه نیز محتمل است؛ یعنی پای زد و بند و تبانی و رشوه و موضع جانبدارانه و امثال ذلک در میان باشد. امیدوارم حال که بحث تحول در قوه قضاییه مطرح است، به این ظرایف نیز توجه شود. برخی افراد با اطلاع از روند و روال و آیین نامه های قضایی، و با استفاده از عدم آگاهی طرف دیگر، منافع خود را پیش می‌برند. روند قضایی، یعنی از جزئیات صوری یک آیین دادرسی اطلاع دارد. روالی را طی می‌کند تا موضوع به دادستانی و حکم قضایی کشیده شود. برخی از این روند اطلاع دارند و برخی اطلاع ندارند. همان موضوعی که در بحث مدیریت کشور، به آن رانت اطلاعاتی گفته می شود می توان در اینجا از آن به عنوان رانت قضایی نام برد.

قوه قضائیه با فاسدها برخورد می‌کند نه ریشه‌های فساد

شما عملکرد قوه قضاییه در موضوع مبارزه با بسترهای فساد و موضوعاتی را که گفتید، چطور ارزیابی می‌کنید؟

قوه قضاییه هنوز به مرحله‌ای که بتواند با بسترهای فساد مبارزه کند، نرسیده است. هنوز تفکر و منطق لازم را ندارد. قوه قضاییه صرفا با فاسد برخورد می‌کند. من نمی‌گویم با فاسد برخورد نشود بلکه معتقدم با ریشه های ساختاری فساد نیز مبارزه کرد، در غیر این صورت ما مدام با بازتولید فساد و مفسد روبرو خواهیم شد. در ضمن، بیشتر باید به دانه درشت‌ها توجه کرد، این گونه نباشد که زندان‌های ما مملو از دله ها باشد.

نباید از افراد یقه سفید و افراد با نفوذ و متنفد، چشم پوشی کرد. در مبارزه با فساد، مبارزه با دانه درشت‌ها مقدم است و باید با آنان مقابله کرد. ریشه‌های محیطی را هم باید برای افراد کوچک در نظر گرفت و به اصلاح محیط و ساختار نیز توجه کرد. شاید اصطلاح کوچک و بزرگ را برای برخی جرائم غیر فسادی به توان به کار گرفت، اما اگر به ریشه‌های فساد توجه کنیم دیگر همه دانه درشت هستند.

ما به فردی که ۱۰۰ تومان قرض گرفته و پس نمی‌دهد، فاسد نمی‌گوییم. اصطلاح فاسد درباره پرونده‌هایی  است که مربوط به دور زدن قانون و اخذ وام‌های کلان و عدم بازپرداخت آن است. فردی که ارز دولتی گرفته و کالایی وارد نکرده، و یا در ارتباط با فروش چندین هزار خودرو، تبانی کرده، فاسد است. به این دسته از خلاف‌ها فساد می‌گوییم. وقتی موضوع فساد را مطرح می‌کنیم، از اصطلاح افراد کوچک و بزرگ استفاده نمی‌کنیم. چرا که همه بزرگند. در اینجا نیز می توان به تاثیر محیط  که همان رابطه ساختاری قدرت – ثروت است اشاره کرد.

در برخی مواقع از دادگاه‌هایی که در حال برگزاری است بیشتر بهره‌برداری ی می‌شود و دستاویزی می‌شود برای حمله به یک جناح یا گروه.

یکی از ریشه‌های عدم مبارزه بافساد، برخوردهای ی و جناحی یا همان برخورد تبعیض‌آمیز است. یعنی آنچه که برای دیگران بد است، برای ما خوب است، این نادرست است. برخورد از سر استقلال و اقتدار قوه قضائیه می تواند در این زمینه شبهه زدایی کند.

برای جلوگیری از بهره‌برداری ی از دادگاه‌ها از شبکه‌های اجتماعی کمک بگیریم

منظورم از بهره برداری ی، قوه قضاییه نبود، این سوءاستفاده در جامعه و در فضای ی رخ می‌دهد.

باید آگاهی‌بخشی کرد. اگر عده‌ای بهره‌برداری جناحی در شبکه‌های اجتماعی می کنند، فقط باید روشنگری کرد. با این نوع برخوردها می‌توان از طریق همان شبکه‌های اجتماعی مقابله کرد. با این بهره‌برداری نمی‌توان کاری کرد، چرا که جرمی صورت نگرفته مگر آن که دستگاه قضایی آن را جرم تلقی کند، یا در روند بررسی پرونده اختلالی را به وجود آورد.

در برخی موارد که خبر یا تحلیل است، باید با خبر و تحلیل با آن مقابله کرد. مگر آن که جرمی رخ دهد که قوه قضایه باید نظارت کند. ما فقط از طریق رسانه و شبکه‌های اجتماعی توصیه می‌کنیم که این بهره برداری ی و جناحی صورت نگیرد. چرا که راهی به غیر از آن وجود ندارد، تقابل شبکه‌های اجتماعی در برابر شبکه‌های اجتماعی.

برخوردهای ی قوه قضائیه باعث شده برخی به دادگاه‌های فساد بی‌اعتماد باشند 

اینکه بعضی موارد مردم با فرد دستگیر شده همدردی می‌کنند و می‌گویند یک برخورد ی رخ داده است، دلیلش چیست؟

این موضوع روا نیست. مگر آن که مدرکی وجود داشته که برخورد ی صورت گرفته است. شاید در گذشته اتفاقات ناروایی رخ داده است و این تسری بی‌اعتمادی به روند قضایی است. ما یک بی‌اعتمادی عمومی نسبت به صاحبان قدرت در جامعه داریم، به قوه قضاییه هم کشیده شده است. یا در گذشته قوه قضاییه در برخورد با برخی از موارد، ی برخورد کرده که من نمونه آن را سراغ دارم و باعث شده تا این مسائل به بررسی فساد اقتصادی نیز کشیده شود.

اما در این باره باید با بینه و مدرک سخن گفت. جامعه باید رشد کند و به برخی هیجانات دم نزند و تن ندهد. به طور مثال در برخورد با برخی مفاسد اقتصادی، اگر ملاحظه جناحی صورت گرفته و مستند است، بیان شود. نباید این موضوع را به همه برخوردها تعمیم داد. اگر قوه قضاییه با برخی تخلفات برخورد ی کرده است، نباید گفت در پرونده های مبارزه با فساد نیز، برخورد جناحی صورت می‌گیرد؛ مگر آن که مدرکی وجود داشته باشد.

اگر قوه قضاییه از پرونده دو نماینده مجلس عبور کند، یعنی ملاحظه ی کرده است

درباره دو نماینده بازداشتی اخیر، همه منتظر نوع برخورد قوه قضاییه با آنان هستند، اگر قوه قضاییه به دلیل آن که این دو نماینده صاحب قدرت هستند؛ از پرونده عبور کند یا پرونده مسکوت بماند، این نشان دهنده ملاحظات ی در قوه قضاییه در سطح کلان است. اما اگر دادگاهی تشکیل شد، یا وقوع جرم اثبات شد نباید از آن تزریق بی اعتمادی به جامعه برداشت شود. آنچه را که به سلامت جامعه کمک می کند، باید تقویت کنیم و سعی کنیم تا روند اصولی خود را سپری کند. در جایی که فساد در حال وقوع است با آن برخورد کرده و ملاحظه کاری و مصلحت اندیشی نکنیم. رشید و آگاه برخورد کرده و خوشحال نیز باشیم.

مردم نیازی به همدردی صوری و وعده‌های دولت ندارند



گروه دولت خبرگزاری فارس ـ چند روزی از هفته دولت می‌گذرد و انتظاری که مردم از دولتمردان دارند حداقل این است که بخشی از مشکلات اقتصادی‌شان حل شود. مشکلات اقتصادی یکی از عمده ترین مشکلات مردم جامعه امروز ما به شمار می رود تا جایی که طبق نظرسنجی 78 درصد مردم معتقدند که عمده ترین مشکلاتشان اقتصادی است. عماد افروغ استاد دانشگاه و نماینده ادوار مجلس در گفت و گو با فارس معتقد است که همه قوا در حل مشکلات اقتصادی مردم سهم دارند، اما در این میان دولت با اختیاراتی که دارید می تواند مشکلات اقتصادی مردم را رفع رجوع کند.

مردم جامعه امروز زمانی که وضعیت زندگی خود را با دولتمردان مقایسه می کنند به این تصور و باور می رسند که کسی به فکر آنها نیست و به نوعی رها شده اند. مردمی که هر روز با افزایش قیمت کالاها مواجه می شوند و دولتمردان سعی دارند با وعده های صوری آنها را آرام کنند. در چنین وضعیتی چگونه مردم می توانند به دولتمردان اعتماد کنند. به مناسبت هفته دولت گفت و گویی با عماد افروغ داشته ایم. آنچه از نظر می گذرانید حاصل گفت و گوی ما با وی است.

فارس: دولت تا چه اندازه سعی کرده است، بخشی از مشکلات مردم را حل کند؟

افروغ: اینکه مشکل اصلی مردم مشکل اقتصادی است، مربوط به یکی دوسال اخیر نیست؛ طی نظرسنجی که ایسپا انجام داده است، براساس این نظرسنجی، 51 درصد از میان کسانی که به دولت توسعه ی رأی داده بودند، اعلام کردند که بزرگترین مشکل مان، مشکلات اقتصادی است. یعنی مشکل اقتصادی را همواره ما داشته ایم و متأسفانه دولت ها توجه چندانی نسبت به مشکل اقتصادی ذیل استقرار عدالت اجتماعی از خود نشان نداده اند. 

به هرحال یکی از اهداف انقلاب اسلامی امحای نابرابری اجتماعی و استقرار عدالت اجتماعی بوده است. البته این امر جزو اهداف و نیازهای اولیه مردم هم به شمار می رود، اما این یکی دوسال اخیر که مشکل گرانی مشهود و در کنار این گرانی مسأله بیکاری، مزید بر علت شده، مشکل اقتصادی دیرینه ما تشدید و مضاعف شده است. همچنین براساس پیمایشی که در زمستان سال 95 انجام شد، 78 درصد مردم معتقد بودند بزرگترین دغدغه و مشکلات آنها دغدغه اقتصادی است و حتی 81 درصد بعد از این اتفاقی که در دی ماه 96 افتاد، اعلام کردند که مشکل نیتی اقتصادی است؛ این موضوع که دولت ها مدام بگویند ما فهمیده ایم مشکل اقتصادی است، چیزی را حل نمی کند.

بزرگترین مشکل مردم مشکلات اقتصادی است

مردم از سوی دولتمردان و کسانی که صاحب قدرت هستند در حاکمیت، قوه قضائیه، مقننه و مجریه، صرفا یک هم نوایی صوری  را نمی خواهند تا مدام بگویند بزرگترین مشکل، مشکل اقتصادی است. توقع مردم این است که دولتمردان شان زودتر متوجه مشکلات مردم شوند، نه آنکه وقتی مردم غرق در مشکلات هستند، دولتمردان بگویند ما هم فهم کرده ایم. این امر می تواند در حد یک همدردی صوری باشد. حتی مردم از این همدردی صوری هم ناراضی هستند، مگر آنکه با عمل روبرو شوند.

فارس: پس مشکل دولتمردان ما در عمل است؟

افروغ: بلکه کاملا درست است. مشکل ما مشکل عمل است نه مسائل اقتصادی. در اکثر مسائل ما با چنین مشکلی روبرو هستیم که این موضوع باید ریشه یابی شود. ما باید این موضوع را بررسی کنیم که چرا حرف بدون عمل برای یک سری کارکرد دارد و چرا تراز اصلی حرف ها و ادعاها عمل نیست؛ این درد کلان استراتژیک نظام است که باید فکری برایش کنیم.

هرجا میان حرف و عمل شکاف نبوده است، ما توفیق داشته ایم که این امر را  هم در مسائل اقتصادی و ی و هم در مسائل دفاعی شاهد بودیم. معتقدم این عمل صرفا نباید از قوه مجریه نشأت بگیرد چراکه بخشی از آن به قوه مجریه مربوط می شود. مسأله مردم امروز ما مسأله قوه مجریه صرف نیست بلکه مسأله حاکمیت است. مردم می گویند حاکمیت ما به رغم اینکه می فهمند ما مشکل اقتصادی و  گرانی داریم، کاری نمی کند و حتی عنوان می کند که این امر به دلیل افزایش دلار است درحالی که مردم با کاهش قیمت دلار روبرو می شوند و در نهایت می بینند که اتفاق خاصی در روند قیمت ها رخ نمی دهد؛ بنابراین آنها با ضعف مدیریتی حاکمیتی روبرو می شوند.

فارس: به‌نظر شما قوه مجریه اختیارات بیشتری دارد؟

افروغ: قوه مجریه اختیارات بیشتری دارد و از امکانات و فرصت های بیشتری برخوردار است؛ دولت اهرم های بازدارنده و کنترلی بیشتری در اختیار دارد، اما باید به این جمله اشاره کنم که تنها اهرم بازدارنده و کنترل کننده در دست قوه مجریه نیست بلکه به قوه قضائیه هم مربوط می شود. همچنین اگر نیاز به اصلاح طرحی و یا لایحه و طرح جدیدی باشد، حتما باید به تصویب مجلس برسد.

از بین قوا کدام یک اهمال می کنند؟ 

مهم نیست که کدام یک اهمال می کنند بلکه موضوع مهمی که وجود دارد این است که امروز مردم احساس می کنند مشکل کماکان برقرار بوده و  گرانی فزاینده است. آنها حاکمیت را مقصر می دانند درحالی که  همواره می کوشم تا میان انقلاب اسلامی و ت ها و رفتارهای جمهوری اسلامی، تفکیک قائل شود.

متأسفانه مشکلات آنقدر جدی است که مردم انقلاب را مقصر می دانند. اگر کسانی که دغدغه انقلاب اسلامی را دارند باید متوجه باشند که امروز روز حساسی است، حساسیت به این دلیل است که وقتی مردم هر روز به خرید می روند، با قیمت های تازه روبرو می شوند و به هرحال این سوال برای شان مطرح می شود که آیا اولیه های یک نظام ی، اقتدار نیست؟ آیا اولیه های نظام ی متقدر این نیست که با گرانی های ناموجه برخورد کند، پس چرا نمی تواند؟

زمانی که مردم با افزایش قیمت ها روبرو می شوند و زندگی خود را با دولتمردان و مسئولان مقایسه می کنند و یا حتی خانه ها و ماشین های آنها را می بینند و زندگی آنها را با زندگی خودشان مقایسه می کنند، احساس می کنند کسی به فکر آنها نیست. مردم وقتی شاهد چنین مباحثی هستند، نمی توانند مشکلات اقتصادی را قبول کنند.

مسئولان هشدارها را جدی بگیرند

اگر بخواهم از نظر جامعه شناسی ی قضاوتی داشته باشم می توانم بگویم که این امر یک علامت هشداردهنده و یک اتفاق بزرگ است و باید سریعتر کاری انجام دهیم. بخشی از این موضوع سلبی است که به دولت ها مربوط می شود. آنها باید حداقل موانع موجود را برطرف کنند تا مردم خودشان ایجابی بتوانند کارها را انجام دهند، یعنی بسترهای لازم فراهم شود تا مردم بتوانند با فرض بر اینکه موانع برطرف شده بتوانند به صورت ایجابی کارها را از پیش ببرند. بخش دیگری از این موضوع هم ایجابی است که به ت های عملی دولت مربوط می شود.

فارس: در مورد ت‌های عملی دولت توضیح می دهید؟

افروغ: دولت ها باید متوجه باشند که حتما باید یک اتاق فکر عملیاتی تشکیل دهند که صرفا نباید متشکل از دولتمردان باشد. در این  اتاق فکر عملیاتی حتما نخبگان غیررسمی و نخبگان عرصه مدنی حضور داشته باشند تا بتواند صدای مردم را به گوش دولتمردان برسانند و تصمیمات عملیاتی و سریع ریشه دار گرفته شود.

متأسفانه الان چنین اتاق فکری را شاهد نیستیم و حتی احساس نمی کنیم. متأسفانه این موضوع احساس نمی شود که روز به روز مشکلات مردم بیشتر می شود. مردم مسکّن و وعده و وعیدهای صوری نمی خواهند. مردم نیازی به همدردی صوری ندارند. عمدتا وظیفه دولت عمل است نه حرف زدن و حرف زدن دردی را دوا نمی کند. بعضی از وقت ها این مشکل اقتصادی، مصداق نفاق است.

اقتصاد دانان ما اگر ادعایی دارد، وارد میدان شوند که البته تا کنون اقتصاد دادن ما کارنامه موفقی نداشته اند. آنها باید بدانند که چرا این کارنامه موفق نبوده و اتفاق خاصی نیفتاده است. از یک طرف دلیل مشکلات اقتصادی را مسائل تحریم های خارجی مثال می زنند و می گویند دلار گران شده است به همین دلیل قیمت کالاها افزایش می یابد، پس از مدتی شاهد کاهش قیمت دلار می شویم اما قیمت کالاها پایین نمی آید. در این حالت مردم ناراضی می شوند و حق دارند چراکه با کاهش قیمت دلار تغییری در وضعیت قیمت ها شاهد نمی شوند.این موضوع یعنی اهرم های نظارتی ما بازدارنده نیست و بازار ما رها شده است؛ یعنی نظام مالیاتی ما شفاف نیست و یا کارایی لازم را ندارد.

چرا پزشکان زیر بار استفاده از کارت‌خوان‌ها نمی روند؟

ما کماکان در صداوسیما می شنویم که پزشکان زیر بار استفاده از کارتخوان ها نمی روند، مگر در نظام سالم ی و اداری قشری می تواند حساب خودش را از سایرین جدا کند و زیر بار اعمال قانون نرود. مگر ما به دست خودمان بت تراشیده ایم که آنها را ستایش کنیم؟ در نظام سالم ی و حکمرانی سالم، هیچکس بت نیست و اگر قرار بود بتی باشد، مردم هستند که باید مورد پرستش قرار بگیرند، اما امروز برعکس شده است و ما به انواع مختلف بت می تراشیم و به مردم می گوییم بیایید آن را پرستش کنید که این می تواند بت ی، اقتصادی و دیگر موارد باشد. این امر نشان می دهد که ما عملا توجهی به اقتضائات یک نظام سالم ی و حکمرانی خوب نداریم و باید برای این موضوع یک فکر اساسی کنیم؛ یعنی تفکر بنیادی داشته باشیم.

فارس: به‌نظر شما دولت به سهم قوه مجریه خود چه اقداماتی می‌تواند انجام دهد؟

افروغ: در چارچوب اختیارات کلی تعریف شده برای دولت و وزارتخانه ها دولت می تواند به‌خوبی مانور دهد. یعنی دولت می تواند نظام مالیاتی را شفاف کند و حتی همه اقشار و صنوف را موظف به ارائه کارتخوان کند. همچنین دولت می تواند شکاف درآمدی موجود را تعدیل کند. برای مثال این دست دولت است که کارمندان مختلف در رده های مختلف چقدر حقوق بگیرند؟ و این سطح از حقوق شان تا چه اندازه شکاف ایجاد می کند؟  یک مدیر به رغم آنکه از مزایای فراوان برخوردار است و مشکل اقتصادی آنچنانی ندارد اما حقوق های نجومی می گیرد در حالی که یک کارمند جزء و یا کارگر ماهر حقوق چندانی نمی گیرد تا بتواند زندگی راحت و مرفهی را برای خودش رقم بزند. همه این موارد دست دولت بوده و حتی تعدیل شکاف های درآمدی و شفاف کردن داده ها دست دولت است. 

 می گویند وضعیت مالیاتی در کشور وضعیت مناسبی ندارد و یا عنوان می کنند که ما شاهد نظام شفاف مالیاتی نیستیم چون اطلاعاتی نداریم و یا نظارت به موقع و درستی صورت نمی گیرد. چرا باید این گونه باشد؟ به علاوه، نظارت ها باید به موقع و به دور از آلودگی باشد. اگر جایی فسادی شکل می گیرد نباید اجازه دهند که یک ریال جابه جا شود و حتی همان یک ریال باید برای شان مهم باشد؛ چراکه اگر از آلودگی های جزئی بگذریم قطعا آلودگی های بزرگ تری را شاهد خواهیم بود.

جلوگیری از فساد از اختیارات دولت است. همچنین آمایش سرزمین هم می تواند از اختیارات دولت به شمار رود. همچنین اعطای اختیارات بیشتر به استان ها از اختیارات دولت است. متأسفانه استان ها نمی توانند متناسب با شرایط زیست محیطی، زیست منطقه ای و متناسب با قابلیت ها و مهارت های فیزیکی و غیرفیزیکی منطقه ای تصمیم بگیرند و حتی تصمیمات شان را عملیاتی کنند.

دولت اختیارات لازم را برای حل مشکلات مردم دارد

در استان ها شاهد بودم که تصمیمات خوبی در سطح شوراهای فرهنگی عمومی استان ها گرفته می شود، اما آنها نمی توانند آن را به اجرا درآورند چون اختیار عمل ندارند. البته ممکن است در آن جاها نیز اراده معطوف به عمل وجود نداشته باشد، شاید اینطور باشد اما بخشی مربوط به این موضوع است که اختیارات لازم را ندارند. چرا وزیر کشور اختیارات بیشتری به استان ها را تفویض نمی کنند تا خودشان در چارچوب آن امکانات، قابلیت ها و فرصت های استانی و مهارت ها اعم از بالقوه و بالفعل تصمیم بگیرند و آن را عملیاتی کنند.

ما نمی توانیم بگوییم چون سایر قوا ادای وظیفه نمی کنند، پس  دولت این اختیارات را از دست بدهد و نسبت به آن بی توجه شود و حتی توپ را در زمین دیگری بیندازد. در یک چنین شرایطی اگر دولت سستی کرد، به هرحال در نظارت باید مجلس و  قوه قضائیه ورود کنند یعنی اگر دولت کوتاهی کرد، قوه قضائیه سربزنگاه وارد مسأله شود.

فارس: البته الان قوه قضائیه نسبت به برخورد با فساد وارد عمل شده است. در این مورد نظرتان چیست؟

افروغ: قوه قضائیه باید متوجه فساد درون خود باشد. برخی از رجالی که در داخل قوه قضائیه هستند با روال قضائی آشنا هستند و همین امر سبب می شود تا از جهل طرف مقابل سوءاستفاده کنند. به هرحال همه مردم هم حقوقدان نیستند که متوجه این فسادها باشند. حتی فساد قضائی در جایی است که به شرایط وقوع جرم توجه نمی شود و فقط نگاه فردی به مسأله جرم دارد.

بزرگترین مسائل جامعه‌شناختی قضائی ما همین نگاه فردی به جرم است؛ در حالی که فردی که در شرایط جرم خیز زندگی می کند، طبیعتا احتمال وقوع جرم درآنجا بیشتر است بنابراین باید اصلاح ساختار و محیط را انجام دهیم. نظام قضائی دنیا به این موضوع رسیده است. عملا همه نباید در برابر قانون  یکسان باشند یعنی آنجایی که فرد مجرم زندگی می کند و محیطش سرشار از امکان و فرصت رفتار جرمی بوده مسلم است که بر حسب انسان شناسی، احتمال وقوع جرم در این منطقه بیشتر از سایر مناطقی است که از نظر محیطی سالم تر است؛ بنابراین ما نباید بگوییم چون این فرد ارتکاب به خطا کرده برخورد قانونی کنیم و توجه به اصلاح محیط نداشته باشیم.

ما همیشه فکر می کنیم انسان ها در حد پیامبر هستند و واجد نیروی بازدارنده قوی از خطا هستند، اما اینطور نیست؛ انسان ها تحت تأثیر شرایط و محیط خود و ساختارها هستند و به ندرت انسان های پیامبر گونه پیدا می شوند؛ ضمن این که این مسأله را توجه کنیم که ممکن است در نظام قضائی عده ای باشند که با اطلاع از روند و شرایط و فرآیندهای قضایی تأیید شده به گونه ای منافع خود را دنبال کنند یا به هرحال این فرصت ها در اختیار دیگران قرار بدهند که بتوانند بار و بنه خود را ببنندد.

قوه قضائیه نظارت های لازم را داشته باشد

ضمن اینکه قوه قضائیه از طریق همین نظارت های تعریف شده می تواند در تعدیل گرانی ها و مشکلات اقتصادی نقش داشته باشد، اما قوه مجریه هم برای خودش قدرت مانوری دارد. نظام بازرسی دارد و از اهرم های لازم برخوردار است. همچنین پای قوه قضائیه زمانی به وسط کشیده می شود که قوه مجریه نتواند یا نخواهد و یا توان و حتی اراده معطوف به عمل نداشته باشد تا کاری را انجام دهد.

فارس: قوه مقننه چطور؟ به‌نظر شما می توان نقش نظارتی این قوه را نادیده گرفت؟

افروغ: بالاترین نقش نظارتی برای قوه مقننه است؛ قوه مقننه ای که منافع شخصی خودش را دنبال می کند یعنی نمایندگانی که منافع شخصی خودشان را می بینند، وقتی اکثریت شان چشم به انتخابات آینده دارند چگونه می توانند نقش نمایندگی شان را ایفا و به وظایف شان عمل کنند. درواقع او نه تنها نمی تواند نقش نظارتی را ایفا کند بلکه گزینشی عمل می کند و با قوه مجریه زد و بندهایی می کند.

از تجربه نمایندگی خودم می گویم که اکثر نمایندگان در پایان نمایندگی در صورتی که رأی نیاورند، در قوه مجریه مسئولیت پیدا می کنند. این پاداش در ازای تمکین از زمان نمایندگی به دست می آورند. این بحث های جا افتاده در جامعه‌شناسی ی است. نمایندگان در زمان نمایندگی خود وظیفه خودشان را انجام نمی دهند و به انتظار پاداش می شوند. پاداشش یک مسئولیت و پست اجرایی در دولت است. چطور می شود در آستانه تغییر کابینه عده ای که مخالف یک مشی بودند به یک باره در رأی اعتماد موافق دولت جدید می شوند. آنها پست جدید می گیرند.

مروری بر سفیران و استانداران داشته باشید متوجه این موضوع خواهید شد. آنها تصور می کنند مردم جاهل هستند و چیزی را متوجه نمی شوند در حالی که مردم همه این مسائل را متوجه می شوند و در میان آنها نخبگان و اقشار خاص و فرهیخته وجود دارد که در این مسائل تأمل و تفکر می کنند. 


قانونی که اجرایی نشد، خانواده‌هایی که متضرر شدند



گروه جامعه ــ‌ عماد افروغ برای تصویب قانون تسهیل ازدواج در مجلس هفتم بسیار تلاش کرد؛ این قانون به تصویب رسید، اما اجرا نشد. امروز این جامعه‌شناس از مضراتی سخن می‌گوید که حاصل نادیده انگاشتن وظایف دولت‌ها در زمینه‌سازی برای ازدواج و ترویج ارزش‌های خانواده و صد البته اجرا نشدن این قانون است.

همزمان با روز خانواده با عماد افروغ، پژوهشگر برجسته علوم اجتماعی و نماینده اسبق مجلس شورای اسلامی، که تصویب قانون تسهیل ازدواج در مجلس هفتم حاصل تلاش‌های اوست به گفت‌وگو نشستیم؛ افروغ در این گفت‌وگوی صمیمی ضمن بیان سیر تصویب این قانون جامع از عدم اجرای آن طی ۱۴ سال اخیر به شدت انتقاد می‌کند و دولت‌ها را مقصر اصلی سخت شدن ازدواج و تضعیف ارزش‌های خانواده می‌داند. آنچه از نظر می‌گذرد، حاصل این گفت‌وگوست:

ایکنا ــ همان طور که مستحضرید در سالیان اخیر با کاهش آمار ازدواج در کشور مواجه شده‌ایم، علت گریزان شدن جوانان از ازدواج و اینکه شادی را در جایی بیرون از خانواده دنبال می‌کنند چیست؟

نباید در ریشه‌یابی مسائل اجتماعی از نقش دولت‌ها به ویژه در ساختار فرهنگی، ی و اجتماعی غافل شویم، نباید بگوییم چرا جوانان از خانواده و حیات خانوادگی غافل شده‌اند، بلکه باید به ریشه‌های این بی‌توجهیِ ظاهری توجه کنیم. مردم، حقوق شهروندی و حقوق اجتماعی دارند، اگر حقوق شهروندی و حقوق اجتماعی را خوب بشکافیم و آن را به یک و دو حق تقلیل ندهیم، وظایف گسترده حاکمیت در قبال مردم مشخص می‌شود. متأسفانه همه دولت‌های ما نسبت به حقوق اجتماعی مردم جفا و غفلت کردند و نفهمیدند که چه وظیفه سنگین اجتماعی روی دوششان است. بحث این نیست که صدقه و بخشش نکرده‌اند، بلکه وظیفه‌شان را انجام نداده‌اند، دولت‌ها وظیفه داشتند برای جوانان کاری کنند اما کاملاً غافل شدند؛ مخصوصاً از زمانی که موجی از لیبرالیسم به اسم حق شهروندی در این کشور جولان داد، غافل از اینکه حقوق شهروندی هم فقط حق فردی نیست، انسان متناسب با نیازهایش حق دارد؛ حق فردی، گروهی، طبیعی، وضعی، جامعوی و . اینجا بحثمان حق جامعوی و اجتماعی در سطح کلان است که به آن می‌پردازم.

 یکی از حقوق اجتماعی بحث تشکیل خانواده است. تشکیل خانواده بی‌ارتباط با حق فردی هم نیست. دولت‌ها تا چه اندازه به این حق اجتماعی و وظیفه اجتماعی خود در قبال مردم توجه کردند؟ به رغم اینکه قانونی برای تسهیل ازدواج در کشور تصویب شد و به ابعاد گوناگون تربیتی، فرهنگی، می، اقتصادی و تسهیلاتی برای ازدواج پرداخت، اما دولت‌ها آن را اجرا نکردند؛ به رغم اینکه دولت‌ها موظف‌اند در چارچوب قانون عمل کنند. پس صرفاً سراغ این نرویم که جوان میل به تشکیل خانواده ندارد. بحث را دیالکتیکی ببینیم، هر دو را ببینیم، بگوییم چه دلایلی ازدواج را به تأخیر انداخته است؟ نگوییم چرا جوانان میل به ازدواج ندارند! اگر دلایل تأخیر در ازدواج شناخته شود معلوم می‌شود که دولت‌ها بی‌تقصیر نبوده‌اند. اگر دولت نقش خود را در فرهنگسازی و تحکیم خانواده ادا کرد و اتفاقی نیفتاد آن وقت می‌گوییم اتفاقی نیفتاد، پس این جوانان هستند که رغبتی به ازدواج ندارند، اما دولت نقش اجتماعی خود را چه در فرهنگ و چه در مقولات اجتماعی ایفا نمی‌کند. دولت‌ها باید حساسیت فرهنگی داشته باشند، باید وظایف فرهنگی خودشان را خوب فهم کنند. گاهی دولت‌ها می‌گویند فلان برنامه یا قانون قابلیت اجرا ندارد، این چه حرفی است؟ شما باید به میدان بیایید و کار را آغاز کنید، اگر تلاش کردید و نشد، قانون را تغییر دهید.

قانونی بسیار مترقی به نام طرح تسهیل ازدواج در این کشور تصویب شد، عده‌‌ای بدون اینکه این طرح را خوانده باشند، براساس القائاتی که به آن‌ها شده است، موضع منفی می‌گیرند. می‌گویند دولت نباید در ازدواج دخالت کند! این درد را کجا بگوییم، حتی دولت‌های لیبرالی دنیا، که مدعی‌اند در حیات اجتماعی دخالت نمی‌کنند برای ازدواج تمهیداتی اندیشیده‌اند! اینکه دولت درباره ازدواج وظیفه‌ای نداشته باشد مثل این می‌ماند که بگوییم دولت در زمینه عدالت هیچ وظیفه‌ای نداشته باشد، اگر این باشد، دولت دیگر دولتِ جمهوری اسلامی نیست، دولت لیبرال است! نکته دردآور این است که حتی دولت‌های لیبرال هم این گونه نیستند و حداقل‌های رفاهی مردم را تأمین می‌کنند، دولتِ رفاه در نظام‌های سرمایه‌داری برای جلوگیری از شکاف‌های طبقاتی شکل می‌گیرد. بسیاری از دولت‌های اروپایی وظیفه خود می‌دانند که مسکن‌هایی برای جوانان بسازند که تشویق به ازدواج شوند.

برخی این طرح را دخالت در حریم خصوصی مردم می‌دانند! مگر این طرح می‌گوید به زور فلان شخص با فلان شخص ازدواج کند؟! یادم هست قبل از اینکه وارد مجلس شوم بر حقوق اجتماعی خیلی تأکید داشتم و حتی کتاب حقوق شهروندی و عدالت» را نگاشتم، جدولی در پایان این کتاب راجع به اینکه حقوق اجتماعی چه حقوقی است و چه ابعادی دارد و چه تهدیداتی برای آن‌ها هست درج شده است. اصلاً به این نیت وارد مجلس شدم که برخی حقوق اجتماعی مردم از جمله جوانان را احیا کنم. چون معتقد بودم دولت‌ها به حقوق اجتماعی، عدالت اجتماعی و حقوق شهروندی و خیلی چیزهای دیگر توجه ندارند. لذا تلاش کردیم و قانون تسهیل ازدواج را هم به تصویب رساندیم اما متأسفانه تاکنون اجرا نشده است.

من باور قوی ندارم که جوانان به ازدواج بی‌رغبت باشند، چون سال‌ها با دانشجویان سر و کله ‌زده‌ام، دانشجویان چه پسر و چه دختر عاشق ازدواج و تشکیل خانواده هستند. نظرسنجی کنید، شرایطی فراهم کنید که دختر و پسر جوان نظرات خود را بروز دهند، آن‌وقت می‌بینید که چقدر میل به ازدواج دارند. مشکل اقتصادی بحث جدی است، نگاه نکنید قشر خاصی به رغم اینکه مرفه هستند تن به ازدواج نمی‌دهند؛ باید بررسی کنیم که این قشر خاص و محدود، چه نگاه فرهنگی، دینی و اخلاقی و تربیتی دارند که ازدواج نمی‌کنند؟ ولی حرف این است که اکثریت جوانان میل به ازدواج دارند اما مشکل مالی اجازه نمی‌دهد. از هر جوانی بپرسید چرا ازدواج نکرده‌ای می‌گوید شغل ندارم، مسکن ندارم، خرج ازدواج بالاست و . چرا چشممان را به این واقعیات ببندیم؟ تعجب می‌کنم که بعضی به اصطلاح جامعه‌شناسان می‌گویند مشکل تأخیر در ازدواج، مسئله اقتصادی نیست! اگر صرفاً فرهنگی است که همه شبکه‌های تلویزیون برای ازدواج فرهنگ سازی می‌کنند. جوانان برای ازدواج انگیزه دارند اما فرصت ندارند. این فرصت را چه کسی باید در اختیار جوان قرار دهد؟ بخشی از اعطای این فرصت  وظیفه خانواده است. امروز باید دامنه و گستره توجه پدر و مادر به فرزندان بیشتر شود چون شرایط سختی در انتظار جوان است. قبلاً می‌گفتند جوانی که درس خواند و سربازی رفت، دیگر می‌تواند روی پای خودش بایستد اما در حال حاضر این گونه نمی‌توان پیش رفت و پدر و مادر واقعاً باید کمک کنند و تسهیلات بیشتری در اختیار فرزندانشان قرار دهند. در کنار نقش خانواده باز هم تأکید می‌کنم، دولت، نقش اساسی دارد. اگر عفت، اخلاق، سلامت و امنیت جامعه برای دولت مهم است، باید خانواده و ازدواج برایش مهم باشد. این را هم بگویم که ازدواج با توجه به فرهنگ ایرانی بر محور ازدواج دائم می‌چرخد و منظورم از ازدواج فقط دائم است.

ایکنا ــ آیا دولت‌ها در زمینه فرهنگی توانسته‌اند با زبان روز زیرساخت‌های فرهنگی ازدواج را فراهم کنند؟

من نمی‌خواهم بگویم مشکل ازدواج فقط مسئله اقتصادی است. طرح تسهیل ازدواج ۱۳ بند داشت که فقط یک بخش کوچک آن اقتصادی بود. می‌گوید یک مسکنی در اختیارشان قرار گیرد تا بار خود را ببندند، می‌گوید سربازی باید تعریف‌شده باشد، بقیه بحث‌ها هم فرهنگ سازی، م و. است. در حقیقت این قانون بسته کامل تربیتی، اخلاقی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی است. شما این قانون را اجرا کنید، اگر با مانع روبرو شدید لایحه دهید و آن را اصلاح کنید، چرا این طرح را ابلاغ و اجرا نکرده‌اید؟ چرا آن را به وام تقلیل دادید؟ چرا مجلس، نظارت لازم را انجام نداد؟ بحثی در جامعه‌شناسی قدرت وجود دارد که می‌گوید اگر عده‌ای نخواهند موضوعی اجتماعی شود، جلوی مطرح‌ شدنش را می‌گیرند. اگر نتوانند جلوی مطرح‌شدنش را در جامعه بگیرند، جلوی مطرح‌شدنش را در مجلس می‌گیرند، اگر نتوانند جلوی تصویبش را می‌گیرند، اگر نتوانستند جلوی ابلاغ و سپس جلوی اجرایش را می‌گیرند، مصداق بارز این روند برای طرح تسهیل ازدواج پیش آمد، چون من طراح آن بودم و بیش از همه واقفم. زمانی که بنده این طرح را دادم و کامل شد و به صحن علنی آوردم، مصادف شد با ریاست جمهوری آقای ‌نژاد، ۵۰ نفر از نمایندگان به ظاهر طرفدار ایشان می خواستند طرح را از دستور خارج کنند. خیلی ناراحت شدم، چون دو سال روی آن کار و کشورهای دیگر را بررسی کرده بودیم. افراد از جناح‌های مختلف به من گفتند تو یک‌بار سکته کرده‌ای، اینقدر حرص نخور ما کاری می‌کنیم این قانون تصویب شود و همین شد، نمایندگان کمک کردند و قانون تسهیل ازدواج به تصویب رسید اما متأسفانه اجرا نشد، هیچ‌کدام از بندهای این قانون تاکنون اجرا نشده است، اخیراً دیدم در مجلس بعضی می‌خواهند از رئیس‌جمهور سؤال کنند چرا این قانون اجرا نمی‌شود؟ می‌گویند هزینه دارد، شما باید هزینه بدهید که جلوی هزار هزینه دیگر گرفته شود. به لحاظ صوری تشویق‌هایی برای ازدواج انجام می‌شود، حالا اینکه این تشویق‌ها تا چه حد کارساز و سازنده است، بحث دیگری است که به نظر من کارساز و جامع نیست. یکی از اقداماتی که می‌تواند زیرساخت خوب فرهنگی برای ازدواج مهیا کند، مشاوره‌های پیش و حین ازدواج هستند. متأسفانه مشاوره‌های بعد ازدواج امروز بوی فردگرایی می‌دهد و یادشان می‌رود خانواده قابل تعمیم به جمع جبری نیست، متأسفانه بعضی مشاوره‌های فردی بیش از اینکه خانواده را تحکیم کند آن را در معرض متلاشی شدن قرار می‌دهد. اما بحث را درباره مشاوره‌های پیش و حین ازدواج که وم آن را عرض می‌کردم ادامه دهیم؛ ببینید م مجانی نیست! اگر یک شخص بخواهد درباره مزایا و موهبت‌های ازدواج اطلاعاتی از مشاور کسب کند، باید هزینه‌هایی پرداخت کند، در جامعه‌ای هستیم که رقابت تند اقتصادی حکم‌فرما شده و همه دنبال کاسبی‌اند و اخلاق اجتماعی به اخلاق دون‌مایه شبه سرمایه‌داری تبدیل شده است. حتی برای م هم بار مالی زیادی به دوش جوانان هست! امروز حداقل بخشی از رسانه‌ها و رومه‌ها فرهنگ سازی عمومی را درباره ازدواج انجام می‌دهند، برای اینکه کارسازتر باشد باید روابط رویاروی متخصص فن و فرد جوان مورد نظر ایجاد شود که آن هم هزینه دارد. به نظرم باید به این هزینه‌ها توجه شود.

نکته مهم این است که تسهیل ازدواج به حفظ حجاب و عفاف هم کمک می‌کند. نمی‌توانیم در قضیه حجاب سلبی برخورد کنیم، بخشی از بی‌حجابی واقعاً مربوط به غریزه است، نمی‌شود انکار کرد! آیا زمینه را برای اطفای مشروع غرایز مهیا کرده‌ایم؟ اگر عفت و حجاب وضعیت خوبی ندارد، بخشی مربوط به مد و لباس است، بخشی مربوط به ازدواج است، من نمی‌فهمم چرا باید درباره بدیهیات در این مملکت حرف بزنیم و استدلال بیاوریم؟ کسانی که به این قانون مخالفت می‌کنند خودشان ازدواج کرده‌اند، غریزه را اطفا کرده‌اند و نمی‌فهمند جوان چه می‌کشد. بروند بحث‌های امام خمینی(ره) را بخوانند که درباره به تأخیر افتادن ازدواج چه هشدارهایی داده‌اند. ما پیشنهاد کردیم که سالروز ازدواج حضرت زهرا(س) و حضرت علی(ع) روز ازدواج شود، این را ثبت کردند، فقط این پیشنهاد را اجرا کردند چون هزینه‌ای نداشت. البته وام ازدواج را هم اجرایی کردند اما نمی‌دانم تجربه وام دارید یا خیر، آن‌چیزی که مصوب شده نیست، اخیراً خودمان برای پسرمان وام گرفتیم و ده‌ها اما و اگر و انواع و اقسام گرفتاری وجود داشت، در حالی که صداوسیما می‌گوید وام ازدواج فقط یک ضامن می‌خواهد!

اگر قرار است مشکلات فرهنگی و ناامنی اخلاقی و فساد و فحشا به سراغ جامعه ما نیاید باید خانواده را سفت چسبید. هم از نظر روانشناختی، هم فرهنگی و هم اجتماعی می‌توان درباره مزایای خانواده صحبت کرد، هر چه خانواده‌ برقرارتر و محکم‌تر باشد، جامعه سالم‌تر است. اصلاً جامعه بدون خانواده معنا نمی‌دهد. ما می‌گوییم جامعه یک کل و ورای جمع جبری است، باید به لحاظ تربیتی جا بیندازیم که یعنی چه خانواده کل است؟ مثل آب؛ آب قابل تقلیل به اکسیژن و هیدروژن نیست، روانشناسی و مسائل می باید این را به دختر و پسر بگوید وقتی آمدید و پیمان شویی بستید، دیگر آب» شده‌اید و اکسیژن و هیدروژن نیستید که به تنهایی آتش را تقویت می‌کنند، بلکه آب، آتش را خاموش می‌کند. کسی شهوداً شکی ندارد که جامعه سالم در گرو خانواده سالم است و تشکیل خانواده سالم نیز در گرو انجام یکسری وظایف از سوی دولت‌ها و مردم است.

ایکنا ــ جوانان چقدر برای انتخاب صحیح همسر آموزش دیده‌اند؟ آیا ملاک‌های همسر مناسب و همسان در جامعه تبیین شده است؟

من واقعاً احساس می‌کنم جامعه ما بیش از حد کالایی، فردگرا و لذت‌گرا شده و از احسان و لطف و نوع‌دوستی خود فاصله گرفته و این روی مشاوره‌های خانوادگی هم اثر گذاشته است. همه چیز با پول تعریف می‌شود: علم، فرهنگ و . مایه تأسف است. در حالی که ما در جامعه‌ای هستیم که بحث پهلوانی، جوانمردی، ایثار، احسان و جود جایگاه ویژه‌ای داشته است، متأسفانه شیوه فرهنگی غالب و اداره جامعه کلاً باعث شده است که حتی اصحاب فرهنگ هم کالایی شوند. از لحاظ جامعه‌شناسی می‌توانیم بگوییم وجدان عمومی جامعه بیش از حد اتمیزه و فردی شده است، بنابراین روانشناس شاید توجه نکند که نباید از منظر پول به فرد متقاضی مشاوره و کمک دهد، وقتی همه چیز از منظر پول، لذت‌گرایی و فردگرایی دیده شود، دیگر جامعه سالم نخواهیم داشت. اصلاً همبستگی اجتماعی با اخلاق جمعی تعریف می‌شود که متأسفانه این اخلاق جمعی اکنون آسیب دیده است. انکار نمی‌کنم که حضور نوع‌دوستی را در سیل اخیر مشاهده کردم و نشان داد که جامعه ما هنوز یک چیزهایی دارد، اما سؤال این است که چرا نوع‌دوستی فقط در شرایط بحرانی خود را نشان می‌دهد؟! در حالت عادی هم باید نشان دهد که نمی‌دهد. نوع نگاه حاکم بر کشور و نوع پاداش‌ها و تنبیه‌هایی که تعریف شده بر اساس نوع‌دوستی و احسان نیست، وقتی همه چیز را با پول می‌سنجند و پیش می‌برند، باید منتظر این نوع مسائل باشند. از یکسو دولت و از سویی دیگر، نخبگان فرهنگی باید در اخلاق و رفتار و نوع مواجهه خود با عامه مردم تجدیدنظر کنند. اگر نخبگان به عامه مردم یاد دهند که همه چیز را با پول نسنجند، اخلاق جمعی ترمیم می‌شود و فضای درّندگی و خشونت از بین می‌رود. آمارها نشان می‌دهد جامعه به لحاظ اخلاق اجتماعی وضعیت خوبی ندارد.

ایکنا ــ به نظر شما آیا توانسته‌ایم برای ازدواج جوانان الگوسازی کنیم؟ چون امروز شاهدیم الگوی بسیاری از جوانان در سبک زندگی، سلبریتی‌هایی هستند که خودشان زندگی پایداری ندارند!

به لحاظ نظری مدام می‌گوییم الگوی موفق، زندگی حضرت علی(ع) و حضرت زهرا(س) است، اما این زندگی را به خوبی تصویر نمی‌کنیم. آیا شاخص‌های آن زندگی را به شکل واقعی مطرح می‌کنیم یا حرف‌‌هایی انتزاعی و غیرقابل باور می‌زنیم؟ توجه شود که نباید تصویری دست‌نیافتنی از معصومان ارائه کنیم، آن‌ها بشرِ مافوق هستند، مافوقِ بشر نیستند، وقتی زندگی خانوادگی این دو بزرگوار به گونه‌ای تشریح می‌شود که گویی هیچ مشکل و سختی و اختلاف نظری در آن وجود نداشته است، جوان چگونه آن را باور کند و از آن برای زندگی امروز خود درس بگیرد؟ به گونه‌ای آیا واقعاً بین این دو حضرت، هیچ اختلاف نظر در زندگی مشترک نبوده است؟ مگر می‌شود در خانواده اختلاف نظر نباشد؟ تغایر نظر، مقدمه رشد و تعالی است. قرار نیست که در خانواده هیچ بگومگویی نباشد، مهم این است که در خانواده مدیریت وجود داشته باشد. بارها گفته‌ام فکر نکنید خانواده‌ای که هیچ اختلافی ندارد و صدایی از آن به گوش نمی‌‌رسد، خانواده‌ای مطلوب است! به نظر من اینجور نیست. 

با جوان امروز باید به زبان روز صحبت کنیم، باید به این سؤال پاسخ دهیم: اگر امروز علی(ع) و فاطمه(س) در میان مردم بودند و می‌خواستند با هم پیمان ازدواج ببندند چگونه رفتار می‌کردند؟ این یعنی به روزکردن یک الگو براساس شرایط  زمانی و مکانی، در کنار این کار، به شما اهالی رسانه‌ توصیه می‌کنم ابتدا ملاک‌های موفقیت را تعریف کنید و سپس خانواده‌هایی را که تشخیص می‌دهید موفق هستند، به مردم معرفی کنید. بعضی صاحب‌نظران در تعریف خانواده گفته‌اند خانواده جایی است که عشق و گذشت در آن وجود داشته باشد، یعنی اختلاف و تغایری باید وجود داشته باشد تا گذشت و عبور از فردگرایی زیبایی خود را نشان دهد. باید الگوی زندگی خانوادگی حضرت علی(ع) و حضرت زهرا(س) را که بهترین الگو و اسوه است، به شکل واقعی تبیین کنیم. اگر این الگو را به درستی بشناسیم، به‌روز کنیم و به آن تمسک کنیم، برای جامعه ما که مسلمان و شیعه است و به خاندان رسالت علاقه دارد، بسیار کارساز است.



بازخوانی ازدواج‌ یک استاد جامعه‌شناسی در گفتگویی صمیمی با ایکنا؛
فروغ و فروع زندگی عماد افروغ


گروه جامعه ــ مهمان خانه عماد افروغ و زهرا کاظم پورفرد شدیم تا مروری بر داستان زندگیشان داشته باشیم و با ملاک‌های اصیل ازدواج و انتخاب همسر آشنا شویم، آنجا که تجملات مانعی برای آغاز راه نیست و تحصیلات عالیه و شأن فرهنگی و اجتماعی در پس سال‌ها همراهی و قناعت‌پیشگی به دست آمده است.
عماد افروغ و همسرازدواج نخستین سنگ بنای تشکیل خانواده و به دنبال آن اجتماع است و در آموزه‌های اسلامی نیز همواره از این پیمان مقدس به عنوان ابزاری برای حفظ نیمی از دین یاد شده است. این روزها اما آمارها گویای کاهش میزان ازدواج و بالا رفتن سن ازدواج است. در چرایی بروز این پدیده باید از علل متعدد اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی نام برد اما کارکردهای ازدواج از چنان گستردگی و اهمیتی برای فرد و خانواده برخوردار است که به این مهم نمی‌توان به مسامحه و سهل‌انگاری نگریست. 

با نگاهی عادلانه می‌توان دریافت که دوری جستن جوانان از ازدواج صرفا به دلیل کم‌کاری دولت‌ها و عدم حمایت کافی برای ایجاد اشتغال و درآمدزایی نیست بلکه برخی فرهنگ‌های غلط، مروج تجملات هستند و مراسم‌ متعدد و رنگارنگی که هزینه‌های سرسام آوری نیز به دنبال دارند، سبب تشویش جوانان و فرار از پیوندی می‌شود که خداوند آن را مایه آرامش ساخته است.

توجیه غلط برخی خانواده‌ها این است که فرزندانشان تنها یک بار ازدواج می‌کنند و باید در برپایی مراسم آبروداری کنند اما غافل  از آن هستند که آبروی جمع شده با مهریه‌های بالا، جهیزیه‌های تجملاتی، تنوع غذاهای مراسم عروسی و برپایی مراسم متعدد و پیشکش هدایای رنگارنگ، تنها چند روزی در حافظه فامیل و خویشاوندان باقی می‌ماند و انسان فراموشکارتر از آن است که به یاد بسپارد. این فراموشی از اصیل نبودن نشئت می‌گیرد؛ وقتی ملاک آبروداری را به درستی نشناخته باشیم؛ انتظار ماندگاری انتظار به جایی نیست.

در این بین اما برخی راه را به درستی شناخته‌اند، در جوانی عزم خود را برای ساختن زندگی در کنار شریکی که به درستی انتخاب شده است؛ جزم کرده‌اند و می‌تواند در ناملایمات زندگی همراهیشان کند. کم نیستند الگوهایی که مرور زندگیشان قوت قلب جوانان است، همانانی که به سادگی زندگی مشترک را آغاز کردند و آبرویی که از پس سال‌ها تلاش کسب کردند از حافظه هیچ انسانی پاک شدنی نیست. 

به گزارش ایکنا؛ عماد افروغ متولد سال ١٣٣٦ در شیراز است. او در سال ١٣٧٦ مدرک دکترای جامعه‌شناسی خود را از دانشگاه تربیت مدرس دریافت کرد. افروغ در سال ١٣٧٣ به عنوان دانشجوی نمونه کشور در مقطع دکتری انتخاب شد. وی همچنین عضو پژوهشگاه علوم انسانی، استاد جامعه‌شناسی دانشگاه تربیت مدرس و رئیس گروه جامعه‌شناسی مؤسسه باقرالعلوم بوده است. این استاد برجسته جامعه‌شناسی ۲۳ ساله بود که با خانم زهرا کاظم پورفرد ازدواج کرد، بانویی که از سن ۱۷ سالگی به معلمی مشغول شده بود و امروز  روزهای پس از بازنشستگی را همچنان مدبرانه و فعالانه و با ارائه خدمات مشاوره سپری می‌کند. تحصیلات عالیه و شأن فرهنگی و اجتماعی این زوج همان گوهری است که در پس سال‌ها همراهی به دست آمده است. مهمان خانه عماد افروغ و زهرا کاظم‌پورفرد شدیم تا با هم مروری بر داستان زندگی روشنشان داشته باشیم و با ملاک‌های اصیل بیشتر آشنا شویم. همراه ما باشید.

ایکنا ــ چند ساله بودید که ازدواج کردید و نحوه آشنایی شما با یکدیگر به چه شکل بود؟

افروغ: سال ۱۳۵۹ در حالی که ۲۴ ساله بودم به واسطه خواهرم با خانواده کاظم‌پورفرد» آشنا شدم و قرار شد برای خواستگاری به منزل ایشان برویم. در بدو ورود به منزلشان، مادر خانه را در حالی که روی تخت نماز می خواندند دیدم، همین صحنه مرا جذب کرد. پس از ورود به منزل، صحبت‌های نسبتا طولانی‌ای شکل گرفت که شامل عقاید ی نیز می‌شد. عفت اصل ماجرا بود اما هم‌فکر و هم‌کفو بودن را نیز لحاظ  کردیم و پس از بررسی جوانب در آستانه میلاد امام حسن عسگری(ع) مراسمی برپا شد.

 کاظم‌پورفرد: وقتی آقای افروغ به خواستگاری من آمدند ۱۸ ساله بودم و ملاک‌های خاصی در نظر داشتم از جمله اینکه همسرم حزب‌اللهی و انقلابی باشد. همچنین اهل کتاب و مطالعه بودن برایم از ارزش بالایی برخوردار بود. واقعا برای مادیات ارزشی قائل نبودم کما اینکه وقتی به خواستگاری من آمد، پیراهن زرد رنگ آستین کوتاهی با شلوار خاکی که در آن زمان بسیجی‌ها بیشتر استفاده می‌کردند بر تن داشت و پاچه شلوار را هم با نخ مشکی به صورت دستی دوخته بود و در توصیف وضعیت مادی خود چنین بیان که حتی این پیراهن هم برای من نیست؛ اما اصلا موضوع امکانات اهمیتی برای ما نداشت.

ایکنا ــ از جهیزیه‌ای که تدارک دیدید برایمان می‌گویید؟

کاظم‌پورفرد: یکی از خاطرات جالب ما مربوط به تهیه جیهزیه است. آقای افروغ از خواهرشان خواسته بودند که وسایل مورد نیاز را تهیه کنند و به ما نیز به کرات اعلام کردند که وسیله‌ای خریداری نکنید، من همه چیز را تهیه کرده‌ام». تکرار این موضوع که من همه چیز خریداری کرده‌ام باعث شد که خانواده من برای خرید دچار شک و تردید بابت دوباره کاری شوند. به همین علت رفتیم تا ببینیم همه چیزی که آقای افروغ از آن صحبت می‌کنند چیست که در مقابل با یک سینی چای، کتری و قوری و شش عدد استکان و نعلبکی، دو یا سه قابلمه، گاز پیکنیکی، یک قطعه فرش، رختخواب محدود و پرده‌های ضخیم مواجه شدیم. همین تعداد وسایل در نظر آقای افروغ همه وسایل مورد نیاز یک زندگی بود و واقعا توقعی برای ارائه بیش از این نداشتند و وقتی خانواده من اقلام دیگری تهیه کردند بسیار ناراحت شدند و گلایه کردند که در این مکان کوچک نیازی به تخت و کمد نیست، به همین علت هم بود که در همان سال‌های اول زندگی  این وسایل را بخشیدیم و زندگیمان را خیلی ساده آغاز کردیم و هنوز بعد از گذشت ۳۹ سال از همان سینی و کتری و قوری استفاده می‌کنیم. فرمایش امام علی(ع) که فرمودند قناعت عزت می‌آورد را همواره در زندگی بکار بستم و بدان دلبسته‌ام و به سایرین هم توصیه می‌کنم.  


ایکنا ــ چه مهریه‌ای در نظر گرفته شد؟

افروغ: مهریه‌ای که در نظر گرفت شده بود علاوه بر یک جلد کلام‌الله مجید و شاخه نبات، پنج مثقال طلا، سفر به مشهد مقدس و یک دوره کامل تفسیر المیزان و انتقال یک حدیث بین طرفین به صورت روزانه بود. برای جاری شدن خطبه عقد خدمت آیت‌الله دستغیب رفتیم و ایشان پیشنهاد دادند که میزان مثقال طلای مهریه را به نیت ۱۴ معصوم به ۱۴ مثقال افزایش دهیم، من نیز به شوخی بیان کردم که به نشانه خداوند واحد قهار، یک مثقال لحاظ بفرمایید که ایشان با خنده در جواب به من گفتند، ۱۲۴ هزار مثقال به نیت ۱۲۴ هزار پیغمبر می‌نویسم که بنده سریع اعلام موافقت با ۱۴ مثقال کردم. حضرت آیت‌الله برای ما لطیفه‌ای گفتند و در پایان نیز به ما توصیه کردند که زن، کنیز شوهر و مرد، غلام همسر خود باشد؛ اگر مرد به داخل خانه آمد و دید آشغال بر زمین است بداخلاقی نکند، بلکه خود خانه را تمیز کند.

ایکنا ـــ مراسم عروسی به چه شکل برگزار شد؟

افروغ: برای جشن عروسی سالن در نظر نگرفتیم، تعداد بسیار معدودی از اعضای فامیل را در خانه دعوت کردیم و مراسم بسیار ساده انجام گرفت. در محفل بانوان دعای کمیل هم قرائت شد. از مراسم ایراد خطبه و  عروسی عکس چندان هم باقی نمانده، یکی از دوستانم که قهرمان بوکس بود مسئولیت عکس‌برداری را برعهده داشت ولی گویا با چنین شدت و قدرتی عکس‌برداری کرده بود که همگی عکس‌ها پاره شد و سوخت(با خنده). هر چند از مراسم  خطبه و عروسی عکس چندانی نداریم اما شیرینی هر لحظه آن را همیشه بخاطر داریم. زندگی ما به همین سادگی و به دور از توقعات عروس خانم آغاز شد و همچنان نیز به همین شکل ادامه دارد، به حدی که ساده‌زیستی همسرم گاهی از حد نیز می‌گذرد.

ایکنا ــ حاصل این ازدواج چند فرزند است و در چه سنی ازدواج کردند؟

افروغ: سه فرزند پسر دارم و تلاش کردیم تا در جوانی و سنین بین ۲۲ تا ۲۴ سالگی زمینه ازدواج را برایشان مهیا کنیم. دو پسر بزرگم ازدواج کرده‌اند و پسر سومم در آستانه برگزاری مراسم ازدواج است.

ایکنا ــ معیارهایی که ۳۹ سال پیش برای انتخاب همسر مدنظر داشتید را امروز نیز به فرزندانتان توصیه کردید؟

تا جایی که امکان داشت معیارهای برتر را به پسرانمان معرفی کردیم، آنان هم به دنبال همسری همانند مادرشان بودند. با افرادی که برای ازدواج مدنظر داشتند بسیار گفت‌و‌گو می‌کردند و جوانب امر را می‌سنجیدند تا حدی که تصور می‌کردیم از ما نکته سنج‌تر هستند. آخرین پسرم طوماری از سؤالات را تهیه کرده بود و در مراسم خواستگاری همراه خود می‌برد؛ ما آنچه شرط بلاغ بود را بیان کردیم اما تحمیل نکردیم، سعی‌مان بر آن بود تا همراهی خوب و مطمئن در ابعاد مختلف انتخاب همسر و آغاز زندگی مشترکشان باشیم چرا که امروز جوانان چه از جنبه مادی و چه معنوی نیاز به حمایت بیشتری از والدینشان دارند. 

ایکنا ــ سادگی ازدواج شما در ازدواج فرزندان هم وجود داشت؟

به طور حتم شرایط جامعه تغییر کرده است و نمی‌توانستیم شرایط ساده ازدواج خودمان را به آنان تحمیل کنیم اما سادگی در هر دوره زمانی مشخصه‌های خاصی دارد، ما نیز بنابر اقتضائات فرهنگی و زمانی مراسم ازدواج ساده‌ای برای آنان برگزار کردیم. امروز وظایف پدر و مادر نسبت به ازدواج فرزندان به علت مشکلات مالی بیش از گذشته است و ما هم تلاش کردیم با گفت‌وگو، حد وسط و معقول را انتخاب کنیم به طوری که هم معنای عروسی از آن برداشت شود و هم جنبه اسراف نداشته باشد. 

ایکنا ــ بعد از گذشت ۳۹ سال از زندگی مشترک چه تغییر و تحولی در عشق و محبت شما به یکدیگر ایجاد شده است؟

افروغ: این تصور که زندگی یکنواخت و بدون بالا و پایین شدن، موجه و معتبر است را قبول ندارم، در برخی لحظات عشق در زندگی فوران می‌کند، اما در برخی دقایق کمتر نمود پیدا می کند. زندگی یعنی لحظه و مهم همان لحظات آتشین عشق است که ما در زندگی مشترک آن را بارها تجربه کرده‌ایم. اگر در زندگی اختلاف نظر و سلیقه وجود دارد، نباید تصور کرد که این زندگی خالی از عشق و محبت است. عشق همان گذشت و بخشش بعد از هر دلخوری پیش آمده است. هر کس که زودتر می‌بخشد، عاشق‌تر است و من به جرئت می توانم بگویم که همسرم عاشق‌تر است. تجلیات عشق‌ورزی در مواقع و در مقاطع مختلف زندگی بنابر اقتضائات زمانی ومکانی متفاوت است. من به شخصه بروز هیجانی احساسی و عاطفی کمتری دارم اما این به معنای کم شدن میزان عشق من به همسرم نسبت به ۳۹ سال پیش نیست. من در حد ستایش عاشق همسرم هستم، ایشان صفاتی دارند که مثال زدنی است، اما این امر باعث نمی‌شود که میان ما اختلاف بروز نکند.

کاظم‌پورفرد: من به اینکه عاشق همسرم هستم افتخار می‌کنم. زوجین باید حساسیت‌های همدیگر را بشناسند و از نزدیک شدن به خط قرمزهای همسرشان خودداری کنند. اگر قلق همدیگر را بدانیم می‌توانیم آرامش را بیشتر به زندگی هدیه دهیم. نباید نمک روی حساسیت‌های همدیگر بپاشیم. برای مثال من می‌دانم که آقای افروغ اگر ناراحت شوند و گلایه‌ای هم داشته باشند سریع آرام می‌شوند و خشمشان زودگذر است، بنابراین در دقایقی که عصبانی هستند سعی می‌کنم محیط را آرام نگه دارم.

افروغ(با خنده بیان می‌کند): به عنوان مثال همسرم ۳۰ سال معلم بود و من امیدوار بودم بعد از بازنشستگی مدت زمان بیشتری در خانه باشد اما اگر قبل از بازنشستگی دو روز سر کار می‌رفت، بعد از این اتفاق، چهار روز سرکار می‌رود؛ با این حال می داند که چگونه باید این خواسته مرا مدیریت کند تا هم به هدف خود برسد و هم مرا راضی نگه دارد.

خبرگزاری ایکنا برای این زوج فرهیخته آرزوی سعادت، سلامت و عاقبت به خیری دارد.

مصوبات شورای فرهنگ عمومی، عملی شود



گروه جامعه ــ عضو شورای فرهنگ عمومی با اشاره به اینکه در این شورا تصمیمات و تقسیم کار به خوبی انجام می‌شود، اما مصوبات به مرحله اجرا نمی‌رسد، گفت: بهترین نوع نظارت آن است که اختیارات بودجه‌ای شورای فرهنگ عمومی افزایش یابد و مادامی که ملاحظه می‌کند دستگاهی در راستای مسئولیت‌های خود عمل نمی‌کند با تأیید بودجه مخالفت کند.

عماد افروغ، استاد دانشگاه و جامعه‌شناس، در گفت‌‌وگو با ایکنا؛ همزمان با ۱۴ آبان ماه، روز شورای فرهنگ عمومی، به ارزیابی عملکرد این شورا و تبیین بایسته‌های اثرگذاری بیشتر شورای فرهنگ عمومی و بروز و ظهور آن در نقش واقعی خود پرداخت.
 
وی عملکرد شورای فرهنگ عمومی را بیشتر در زمینه نام‌گذاری روز‌ها مطلوب خواند و گفت: نام‌هایی که انتخاب می‌شود عمدتاً برخاسته از ارزش‌ها و نماد‌های مورد قبول جامعه است، اما در سایر مباحث و لایه‌های فرهنگ عمومی، که من آن را میراث اجتماعی مشترک تعریف کرده‌ام و شامل لایه‌های باورها، ارزش‌ها، الگو‌های رفتاری و نماد‌ها می‌شود، موفقیت کمتری کسب کرده است.
 
افروغ با بیان اینکه در زمینه نام‌گذاری‌ها نیز مشکلاتی وجود دارد، که گاهی جنبه عمومی خود را از دست می‌دهد و جنبه صنفی پیدا می‌کند، گفت: فرهنگ عمومی حاکی از وحدت بین صنوف مختلف است، اما اگر خود نیز به تطهیر صنف‌گرایی بپردازد، وحدت را پایمال کرده است؛ با این حال بیشترین موفقیت شورا به جنبه نام گذاری مربوط می‌شود.

مصوبات به عمل نزدیک نمی‌شود
 
وی ابراز کرد: متأسفانه تا مدت‌ها در شورای فرهنگ عمومی تصمیمی گرفته نمی‌شد و فقط بحث و گفت‌وگو شکل می‌گرفت، اما به مرور به تصمیم گیری رسید، اما تقسیم کار انجام نمی‌شد. امروز تقسیم کار نیز انجام شده است، اما از مشکلی به نام بی‌عملی» در شورای فرهنگ عمومی رنج می‌بریم که خود  یک معضل فرهنگی است. برخی نهاد‌ها و عمدتاً نهاد‌های اصلی گرفتار معضل بی‌عملی هستند. مشکل امروز شورای فرهنگ عمومی آن است که مصوبات به عمل نزدیک نمی‌شود. این عملکرد صرفا مربوط به شورای فرهنگ عمومی نیست بلکه در بسیاری از شورا‌های دیگر نیز خروجی فعالیت‌ها فقط حرف است و به عمل منجر نمی‌شود.
 
عضو شورای فرهنگ عمومی با بیان اینکه عملیاتی نکردن مصوبات در استان‌ها نیز به چشم می‌خورد، ادامه داد: البته گاهی این موانع برای عملیاتی نشدن مصوبات از تهران است، اما در برخی موارد هم استان‌ها خود را باور ندارند. مشکلات بودجه‌ای و نداشتن اختیار عمل کافی نیز از دیگر موانع عملیاتی نشدن مصوبات در استان‌هاست. تمرکزگرایی موجود در کشور سبب شده است استان‌ها از اختیار لازم برخوردار نباشند.
 
این استاد دانشگاه با اشاره به وجود شکاف نظر و عمل در نهاد‌های رسمی و قدرت اجتماعی، اظهار کرد: این شکاف در قدرت‌های مردمی و مدنی کمتر به چشم می خورد و مردم به محض اینکه تصمیم به انجام کاری می‌گیرند، تقسیم کار انجام و به عمل تبدیل می‌شود. به عنوان مثال مدت زمان یک ساله‌ای در شورا به گفتمان اقتصاد مقاومتی اختصاص داده شد و بحث‌های بسیار خوبی نیز شکل گرفت و دستگاه‌های عضو هم پیشنهادها و برنامه‌های خود را ارائه دادند، اما این فعالیت یک ساله خروجی واحد و اثرگذاری نداشت! حتی کارگروه‌هایی نیز تشکیل و تصمیم گیری انجام می‌شود اما نهایتا به یک کاربرگ تبدیل شده و به مرحله اجرا نمی‌رسد. در این میان نیاز به نظارت جدی برای تبدیل مصوبات به عمل وجود دارد.

نظارت با اهرم اختصاص بودجه
 
وی یکی از اهرم‌های نظارت را بودجه برشمرد و گفت: این پیشنهاد ارائه شده است که بودجه فرهنگ عمومی متمرکز شود و این بودجه از طریق و یا با تأیید شورای فرهنگ عمومی به دست دستگاه‌ها برسد و مشخص شود این بودجه ذیل کدام تقسیم کار، مصوبه و مسئولیت خرج می‌شود. بودجه‌هایی به صورت مشخص و معمول به دستگاه‌ها اختصاص می‌یابد که در راستای هدف اصلی هزینه نمی‌شود و کسی نیز بر این موضوع نظارت ندارد. تصمیمات خوبی در شورای فرهنگ عمومی گرفته می‌شود، اما عدم نظارت بر اجرا، باعث هدررفت زمان اختصاص داده شده بر این تصمیم گیری‌ها می‌شود.
 
افروغ زبان نقد را کارگشا دانست و تصریح کرد: یکی از مشکلات فرهنگی موجود بی‌اعتنایی به زبان نقد ناقدان است. امنیتی کردن فضا که هیچ ارتباطی با نظام و انقلاب ندارد و بیشتر به خاطر منافع شخصی و گروهی است باید از بین برود. نقد من به عملیاتی نشدن مصوبات است. در گذشته مصوبه‌ای در شورا شکل نمی‌گرفت، اما امروز که این مهم اجرایی شده است پس باید تلاش کرد با نظارت به اهداف مدنظر دست یافت. بهترین نوع نظارت در این زمینه آن است که اختیارات بودجه‌ای شورای فرهنگ عمومی افزایش یابد و مادامی‌که ملاحظه می‌کند دستگاهی در راستای مسئولیت‌های خود عمل نمی‌کند با تأیید بودجه مخالفت کند.
 
وی با تأکید بر اینکه فرهنگ عمومی میراث اجتماعی مشترک و شامل مؤلفه‌های باور‌ها، ارزش‌ها، الگو‌های رفتاری و نماد‌ها است و باید برای تمام این سطوح برنامه داشت، ابراز کرد: اگر باور فرهنگی، تاریخی، دینی و هویتی مردم در حال تغییر است باید دست به آسیب شناسی زد. اگر به دنبال ت‌های خوب هستیم باید در تعامل با عرصه اجتماعی باشیم تا حرف‌های عرصه عمومی شنیده شود و ملاحظات ایدئولوژیک نیز مدنظر قرار گیرد، بدین ترتیب سند ارائه شده یک طرفه و انتزاعی نیست و ضمانت اجرایی بیشتری دارد.
 
تجلیات اعتقادات دینی در اخلاقیات بروز نیافته است
 
این جامعه‌شناس با بیان اینکه مردم سطح اعتقادات دینی بالایی دارند، اما تجلیات آن در اخلاقیات بروز و ظهور نمی‌یابد و در این بین شکاف وجود دارد، تصریح کرد: پیش از انقلاب در یک نظر سنجی ۷۵ درصد مرد‌ها اعلام کرده بودند که دوست دارند همسر محجبه داشته باشند، اما در نظرسنجی اخیر ۴۹ درصد مردان اعلام کردند که نوع پوشش همسرشان برایشان تفاوتی ندارد و حجاب امری شخصی و خصوصی است و می‌توان مسلمان و در عین حال بی‌حجاب بود. این شکاف اجتماعی ایجاد شده نتیجه مواجهات و ت گذاری‌های شکل گرفته است. مسئولیت قدرت ی کم نیست و اگر اتفاقی در عرصه اجتماعی رخ می دهد ریشه در بی مسئولیتی قدرت ی دارد.

افروغ با اشاره به نتایج نظرسنجی‌ها، ریشه بسیاری از مشکلات امروز مردم جامعه را مسائل اقتصادی دانست و گفت: در لایه‌های زیرین فرهنگ عمومی که مربوط به اعتقادات دینی مردم است، همواره آمار‌ها بالاست، اما در رفتار‌ها با افت مواجه می‌شود. این زنگ خطر برای شورای فرهنگ عمومی و سایر نهاد‌هاست و نیازمند انسجام سیستمی است. نهاد‌های رسمی باید منسجم عمل کنند و هر یک بدانند کدام حلقه مفقوده را پر می‌کنند و منظومه منسجمی را ایجاد کنند. عرصه رسمی و مدنی باید در تعامل سیستماتیک با یکدیگر باشند، اما زیرساخت‌های لازم در این زمینه وجود ندارد.

این نماینده اسبق مجلس در پایان به نتایج یک نظرسنجی در سال ۹۸ اشاره کرد و با تأکید بر اینکه مسئولان فرهنگی باید هوشیار‌تر از همیشه و هماهنگ‌تر با یکدیگر عمل کنند، اظهار کرد: ۴۸.۲ درصد جوانان معتقدند انسان می‌تواند مسلمان باشد اما حجاب نداشته باشد. ۶۵.۵ درصد جوانان حجاب را امری شخصی می‌دانند. در سال ۹۴ نیز ۵۵ درصد مردم روزه‌داری خود را اعلام کردند، این رقم در سال ۹۷ به ۵۲ درصد و در رمضان ۹۸ به ۳۶ درصد رسیده است. بعد رفتاری در حال تنزل است اما بعد اعتقادی کماکان بالاست. شرکت در مجالس روضه خوانی و حضور در اماکن مقدسه همچنان آمار فزاینده و بالایی دارد.

وزیر هم نمی تواند به جای شورای پروانه نمایش تصمیم بگیرد


عماد افروغ در گفتگوی اختصاصی با خبرنگار خبرگزاری صداوسیما گفت:‌ تصمیم شورای پروانه نمایش برای مخالفت با نمایش عمومی این فیلم به دلیل سیاه نمایی جاری در آن تصمیم درستی بود و مسئولان سینمایی باید درباره نقض این تصمیم پاسخگو باشند. 

وی افزود: قطع نظر از اینکه چه بر سر فیلم "خانه پدری " گذشته و چه فرآیندی را طی کرده است ، نگاه صفر و یکی به هیچ فیلم ندارم و معتقدم برخی زوایا و صحنه های مثبت و برخی زوایا و صحنه های منفی هم دارد.
این جامعه شناس درباره فیلم " خانه پدری " افزود : به عنوان یک مدرس جامعه شناسی فرهنگی در ایران که به شدت مدافع سنت و هویت تاریخی فرهنگی ایران هستم ، ممکن است از این منظر بر این فیلم نقد داشته باشم که معتقدم سنتی که در این فیلم به تصویر کشیده شده سیاه تر از آنی است که ممکن است برخی جزئیاتش مورد نقد واقع شود و قابل نقد باشد، بنابراین این نگاه خاصی که به فرهنگ سنت و تاریخ ما در این فیلم به ما داده می شود ، بنده برنمی تابم ولی این به این معنی نیست که این فیلم در محافل علمی و محافل خاص نمایش داده نشود و مورد نقد و بررسی قرار نگیرد.
عماد افروغ گفت : زمانی که من عضو شورای پروانه نمایش بودم یعنی اواخر تیرماه 95 تا مهر 96 این فیلم در شورای نمایش داده و تصمیم گرفته شد حالا که کارگردان فیلم راغب نیست صحنه ای از فیلم را حذف کند و همچنین راغب نیست که فیلم اش در گروه " هنر و تجربه" به نمایش دربیاید ، پس در محافل خاص به نمایش گذاشته شود و هیچگاه بحث نمایش عمومی نبود؛بنابراین صورت جلسه و امضا شد.
وی ادامه داد: نهادهای فرهنگی نباید امنیتی باشند، این را هم بگویم وقتی که در شورای پروانه نمایش تصمیم نهایی گرفته شد، هفته بعد که ما خواستیم مصوبه را امضا کنیم ، یک چیزی به آن اضافه شده بود و در واقع تشخیص نمایش آن به معاونت ارزشیابی یا معاونت سینمایی داده شده بود که من اعتراض کردم که چرا لاک گرفته و حذف شد و مصوبه ما این نبوده است ، بنابراین رفتند ، اصلاح کردند و از نو مصوبه قبل را نوشتند و همان بحثی را که ما قبلا داشتیم که نمایش در محافل خاص مثل دانشگاه ها مثل حوزه های علمیه باشد ، نهایی کردند.
آقای افروغ گفت : در شورای پروانه نمایش این طور صلاح دیدیم که عطف به تعارض و ناسازگاری بین سنت و مدرنیته ای که در این فیلم به نمایش گذاشته شده، بهتر است در محافل دانشگاهی و حوزوی درباره اش بحث بشود که اتفاقا می تواند نقطه قوتی برای فیلم باشد ، چرا که نشان می دهد فیلم آنقدر جدی است که در محافل خاص بحث کارشناسی شود که آیا واقعا ما این تعارض را داریم یا نداریم؟ در واقع سنت ما تا چه اندازه و در چه سطح و قلمرویی قابل دفاع است و آیا این پردازش به سنت درست است یا نه ؟
عضو سابق شورای پروانه نمایش افزود : حالا سوال من این است که اگر آن مصوبه بوده چرا مصوبه عوض شده و چرا فیلم نمایش عمومی شده است ؟ چرا این اختیار را معاونت سینمایی پیدا کرده است که قطع نظر از پروانه نمایش قبلی اجازه نمایش بدهد و اگر پروانه نمایش فعلی آن را لغو کرده ، چرا لغو شده است؟ ضمن اینکه برخی از اعضای پروانه نمایش قبلی فعلا هم عضو هستند و این یک سوال جدی است و من به طنز می گفتم مثل داستان برجام می ماند یک قرارداد و پیمانی بسته می شود ، رئیس جمهور قبلی آمریکا آن را امضا می کند اما رییس جمهور بعدی لغو می کند ، این را متوجه نمی شوم و توجیه نیستم.
عماد افروغ در پاسخ به میزان آزادی عمل اعضای شورای پروانه نمایش و تصمیم های خارج از شورا گفت: 
به طور طبیعی نباید مانعی برای آزادی عمل اعضای شورای پروانه نمایش باشد چرا که قواعد؛ روشن ، مشخص و تعریف شده هستند و خودشان باید مقاومت کنند که دخالت های بیرون و فشارها جایی نداشته باشد ، در واقع اعضای شورا باید این اختیار و توانایی را داشته باشند و مانعی هم برای این توانایی شان وجود نداشته باشد.
افروغ افزود : انسانها با یکدیگر فرق می کنند ، برخی عاملیت و فاعلیت شان قوی هست و می ایستند و برخی نمی ایستند ، برخی تحت تاثیر لابی و چانه زنی هایی از بیرون قرار می گیرند و این دیگر ربطی به اختیارات بالقوه شان ندارد، در واقع اختیار بالقوه به آن ها داده شده است اما اینکه تا چه اندازه فاعلیت و عاملیت داشته باشند ، بسته به مقاومت شان است ، بعضی ها مقاومت می کنند و بعضی مقاومت نمی کنند بنا به دلایل و مصالحی که البته هیچ گاه این مصالح را برنتابیدم.
عضو سابق شورای پروانه نمایش ادامه داد: زمانی می خواستند تکلیف چند فیلم را مشخص کنند از جمله "خانه پدری " و یک فیلم دیگری که من گفتم حتی وزیر هم نمی تواند کار پروانه نمایش را بکند ، شورای پروانه نمایش یک شورای قانونی و تخصصی است و جایگاه خاص خودش را دارد و وزیر نمی تواند جای پروانه نمایش تصمیم بگیرد . اگر وزیر نظری دارد ، ما می شنویم و بحث می کنیم ، اگر نظرش دقیق بود ، بر حسب یک رای جمعی به او رای می دهیم ، حتی اگر درست بود اما رای جمعی به او تعلق نگرفت ، دیگر آن هم محلی از توجه ندارد و نمی توانیم اختیارات این شورا و شوراهای این چنینی را مخدوش کنیم و تحت تاثیر چانه زنی ها و لابی ها و حتی اختیارات بالاتر قرار بگیریم.
این مدرس دانشگاه درباره درباره حواشی نمایش خانه پدری گفت : به هر حال هر کس یک فیلم می سازد، باید این حق را بدهد که هم بیننده آن را داوری کند هم حق نقد خودش را محفوظ بداند، به نظر من بهترین تصمیم برای این فیلم با توجه به حواشی که ایجاد کرد و ما از قبل آن را پیش بینی کرده بودیم ، این بود که این فیلم در محافل خاص به نمایش گذاشته شود و با حضور کارشناسان ، روانشناسان ، تاریخ شناسان ، فرهنگ شناسان و عوامل فیلم نقد شود که باعث می شد به فیلم جایگاه بهتری هم اعطا شود ولی به هر حال ظاهرا نخواستند این اتفاق بیفتد و فیلم نمایش عمومی شد و حالا جای این سوال است که مصوبه پروانه نمایش سال 96 چرا تغییر کرده است ؟ بر طبق چه اختیاری ؟ باید پاسخ قانونی داده شود.
افروغ گفت : باید ببینیم دادستان محترم عطف به چه مستندات و چه بازخوردهایی تصمیم گرفته است که این فیلم را از دایره نمایش خارج کند ، خبر ندارم ولی تصمیم ما توقیف و نمایش ندادن ان نبود اما به دلیل حساسیت های اجتماعی و فرهنگی که معلوم شد حق با ما بود، گفته بودیم این فیلم در محافل خاص نمایش داده شود ، حالا سوال ما با عوامل فیلم و برخی مدافعان این فیلم این است که کدام بهتر است ؟ همان پیشنهاد و مصوبه ما که نمایش خاص در محافل خاص با بحث های علمی خاص باشد یا اینکه الان به طور کلی بحث نمایش به توقیف منجر شد؟ 
وی ادامه داد : بعضی مقاومت ها مفید و به نفع ما و سینما هم نیست . در مورد فیلم کاناپه آقای عیاری که در همان جشنواره فجر سه سال پیش به نمایش در آمد، از مدافعان سخت این فیلم بودم یعنی اگر الان "خانه پدری" را نقد می کنم از "کاناپه" دفاع می کنم ، چرا که مضمون فیلم تحسین برانگیز بود و فقط یک مشکل فقهی در مورد کلاه گیس داشت که به ما مربوط نمی شد ، یعنی بنده هم صفر ویکی نیستم و فقط پشت پرده را برای شما عیان کردم.


 باید کمک کنیم تا قوه قضائیه مستقل شکل بگیرد/ مشکلات کشور ریشه در عدم شفافیت و امنیتی کردن فضا دارد



پایگاه خبری جماران، سعید گیتی آرا: روز گذشته رئیس جمهور  در سفر به یزد در میدان امیر چخماق برای حاضران سخنرانی کرد و ضمن تشریح کارنامه اقتصادی دولت، صراحتا از قوه قضاییه خواست که در امر مبارزه با فساد، سراغ دانه درشت‌ها رود و پرونده نهادها و افرادی را که مرتکب فسادهای میلیارد دلاری شده‌اند، پیگیری کند.


سخنان رئیس جمهور که به گفته برخی تحلیلگران بسیار صریح بوده، واکنش هایی نیز به همراه داشته است. در این میان، یک جامعه شناس گفت: بحث اصلی اینجاست که اگر پرونده‌ای بوده و این پرونده در اختیار قوه قضاییه قرار گرفته، باید سوال شود که چرا قوه قضاییه برخوردی نکرده است؟ و اگر پرونده ای شکل نگرفته و شکایتی از سوی قوه مجریه انتقال پیدا نکرده، قوه مجریه جوابگو باشد که چرا تاکنون این کار را نکرده است.

عماد افروغ در گفت و گو با خبرنگار جماران ، گفت: به نظر من قوه قضاییه عزم خود را برای مبارزه با فساد جزم کرده است و یک نظام سالم ی در وهله اول در گروی یک قوه قضائیه مستقل، فراجناحی، مقتدر، فهیم و سالم است. بنابراین، اگر رئیس قوه ای می خواهد به این قله نزدیک شود و شواهدی هم دالّ بر این وجود دارد-که دارد- در این مسیر تلاش خود را می کند، نه تنها نباید تضعیف که باید تقویت شود.


باید با مدرک حرف بزنیم

وی افزود: باید ضعف‌های قوه قضاییه را گفت و منتشر کرد. همچنین  اگر در جایی می بینیم که این قوه‌جناحی عمل می کند، باید تذکر لازم را دهیم و اگر مستنداتی در این خصوص داریم ارائه کنیم؛ یا اگر در جایی می‌بینیم در قبال برخی تخلفات رخ داده، برخوردی صورت نمی‌گیرد، آن را یادآور شویم. بنابراین دو حالت ممکن است یا با برخی تخلفات رخ داده برخورد نمی شود یا صرفا با عده ای خاص صورت می‌گیرد.

این جامعه شناس ادامه داد:  ادعا به تنهایی کفایت نمی کند؛ ما اگر ادعای شفافیت و سلامت داریم، باید با مدرک حرف بزنیم. وگرنه باید به مردم حق دهیم که بسیاری از حرف ها را تبلیغاتی، ی و جناحی بدانند. حالا از سوی هر کدام از سران سه قوه یا هرکس  که می خواهد باشد. به بیانی دیگر مردم را نباید سرکار گذاشت. به تعبیر امام راحلمردم ولی نعمتان ما هستند» و مردم اربابان ما هستند»و نباید آنها را فریب داد.

 

قوه قضائیه اختیار لازم برای مقابله با ریشه های ساختاری فساد ندارد

وی بیان کرد: امام قبل از انقلاب تعبیری دارند به این مضمون که نشود شما شعار رعیت و مردمی بودن دهید، ولی عملا اربابی کنید.» این حرف‌های ایشان معنادار است و صرفا برای این نیست که دلمان خوش باشد. بلکه برای این است که به آنها عمل شود. باید اجازه دهیم اگر واقعا قوه قضائیه نیت صادقی دارد، به سمت قوه قضائیه سالم، فهیم و فراجناحی حرکت کند و نقاط ضعف آن را گوشزد کنیم. معتقدم قوه قضائیه باید با دو مقوله مقابله کند، یکی با فاسد و مفسد و دیگر با ریشه های ساختاری فساد.

افروغ گفت: شاید هنوز قوه قضائیه اختیار لازم را ندارد که با ریشه های ساختاری فساد مقابله کند یا به دلیل اینکه نظام قضایی ما فردی» است و اجتماعی نیست، خود دلالتی در برخورد با فساد و مجرم دارد. اگر من جامعه‌شناس؛ بحثی در این خصوص دارم که نظام قضایی ما فردی است و باید به ریشه های اجتماعی و محیطی جرم هم توجه داشت، باید بگویم. کما اینکه می گوییم و فریاد می زنیم.

 

باید کمک کنیم تا قوه قضائیه مستقل شکل بگیرد

وی بیان کرد: یک قوه قضاییه مستقل و سالم باید در گروی سلامت درونی‌اش باشد. بنابراین، اگر قوه قضائیه که در حال برخود با فساد است اطلاعی از برخی فسادها ندارد، باید آن اطلاعات را در اختیارش گذاشت. همه باید کمک کنیم تا قوه قضائیه مستقل شکل بگیرد. این مسأله هم به لحاظ مفهومی درست است هم از نظر وضعیت کنونی ما. وضع کنونی ما در گروی یک قوه قضائیه مستقل و مقتدر است. یعنی اگر قوه قضائیه عادل باشد و عادلانه رفتار کند، همه سودش را خواهند برد و به تعبیر حضرت علی(ع) اگر کسانی نسبت به عدالت حساسیت دارند بدانند که ظلم برایشان بدتر است. آنها که عدالت را نمی توانند تحمل کنند، به طریق اولی ظلم و ستم را نمی توانند تحمل کنند.

افروغ گفت: نمی‌خواهم کسی را از داشتن انگیزه انتخاباتی بری بدانم و متاسفانه شبهه تبلیغاتی و انتخاباتی همه را در بر گرفته است. متاسفانه شکاف در نظر و عمل در بسیاری از مقامات کشور از جمله رئیس جمهور وجود دارد. از این‌رو، اگر رئیس‌جمهور واقعا به حرف هایی که در یزد زده باور دارد چرا تاکنون ساکت بوده و افشاگری نکرده است؟ من این نقد را در آستانه انتخابات 96 هم نسبت به ایشان هم نسبت به شخصی که رقیب ایشان بود، داشتم. یعنی رقیب انتخاباتی یا رئیس جمهور وقتی احساس کرد سینه اش مالامال از اسناد است همان موقع پرسیدم چرا این اسناد تا به حال رو نشده است؟

 

چرا بحث‌های رئیس جمهور در بحبوحه انتخابات مطرح می‌شود؟

وی ادامه داد: مگر مردم غریبه هستند؟ مگر آنها دشمن ما هستند؟ من همین سوال را از رقیب انتخاباتی ایشان نیز کردم که چرا تا به حال حرفی نزده است؟ بحث مصلحت مردم و یک حکومت سالم است. این نشان می‌دهد که خیلی جاها مشکل داریم. این سوال همواره وجود دارد که آیا ما قوه قضائیه سالم، مقتدر، فراجناحی و مستقل می خواهیم یا نه؟ اگر می خواهیم این امر لوازمی دارد ولو اینکه به ضررمان تمام شود. مگر امام علی(ع) به لوازم قضایی آن زمان تن نداد؟ نباید مردم را بازی داد.

این جامعه شناس در ادامه گفت: بحث اصلی اینجاست که اگر پرونده‌ای بوده و این پرونده در اختیار قوه قضاییه قرار گرفته، باید سوال شود که چرا قوه قضاییه برخوردی نکرده است؟ و اگر پرونده ای شکل نگرفته و شکایتی از سوی قوه مجریه انتقال پیدا نکرده، قوه مجریه جوابگو باشد که چرا تاکنون این کار را نکرده است. چرا این بحث‌ها در بحبوحه انتخابات مطرح می‌شود؟ از بابک زنجانی نام می برند. تا جایی که من می دانم این نام که علنی مطرح شده. باید دید آیا تنها در ارتباط با این فرد لاپوشانی شده یا در ارتباط با شخص دیگری این کار صورت گرفته است؟

 

شفافیت؛ رمز و کلید اصلی قفل مبارزه با فساد است

وی اظهار کرد: اگر باید پیگیری لازم در دولت قبلی صورت می‌گرفته، چرا الان مطرح می شود؟ چرا اسناد تاکنون رو نشده؟ همه مشکلات ما اینجاست که فضا را امنیتی می‌کنیم. اشکال ندارد در جاهایی فضا این گونه باشد، اما در جاهایی نباید این کار را کنیم. مردم به اصطلاح صاحب منصبان اصلی این حکومتند و بسیاری از منشاءهای فساد به عدم شفافیت بازمی گردد. شفافیت رمز و کلید اصلی قفل مبارزه با فسادهای درون کشور است.

افروغ گفت: من در مجلس هفتم، وقتی طرحی از مجلس ششم به نام دسترسی آزاد به اطلاعات» به ما منتقل شد، آن را تبدیل به انتشار و دسترسی آزاد به اطلاعات کردم. تا تنها این گونه نباشد که کسی درخواست کند، بلکه اطلاعات باید منتشر شود. این یک تکلیف قانونی روی دوش قوا و حاکمیت است. من به عنوان یک روشنفکر که هیچ قدرت رسمی در اختیار ندارم، این حرف را مطرح می کنم. مردم چشم انتظار شفافیت بوده و منتظر این هستند که بازی‌ها در کشاکش مسائل اقتصادی آنها کنار گذاشته شود.

 

مشکلات کشور ریشه در عدم شفافیت و امنیتی کردن فضا دارد

وی ادامه داد: مردم مستحق این مشکلات نیستند و مشکلات ریشه در عدم شفافیت و امنیتی کردن فضا دارد. این ت زدگی همانطور که بارها گفتم مصادف است با ت زدایی. یعنی کسانی که فضا را ت زده می‌کنند، از بالا چنین برنامه ریزی می‌کنند که مردم ت زدا شوند تا به تعبیری دیگر کاری با ت نداشته باشند و رو به برخی مسائلی بیاورند که امروزه شاهدیم. چرا که امروز می بینیم همان اتفاقی که زمان شاه رخ داد و منجر به انقلاب شد، دست کم در صنایع و محصولات فرهنگی بروز پیدا کرده است. آیا فکر می‌کنید این روند بدون برنامه ریزی بوده است؟ این برنامه از سوی کسانی طراحی شده که می‌خواهند فضا را ت زده کنند. چون نتیجه منطقی ت زدگی، ت زدایی است.

افروغ بیان کرد: من شواهد زیادی دارم که متاسفانه حکمرانان ما به هنگام انتخابات، ساز انتخاباتی خود را کوک می کنند و این موضوع منحصر به یک قوه نیست و این شواهد در همه قوا وجود دارد.

 

دولت ها می‌توانند از فضای تخریبی برای خود فرصت بسازند

وی در ادامه با اشاره به هجمه‌های مخالفین به اقدامات صورت گرفته از سوی دولت گفت: این بحثی پر دامنه و تاریخی است. باید ببینیم در دوره های مختلف پس از انقلاب اسلامی، چه اتفاقاتی رخ داده است؟ یعنی هر دولتی که روی کار آمده آیا با این هجمه‌ها روبه رو بوده یا خیر؟ و این هجمه‌ها تا چه اندازه طبیعی و چقدر غیرطبیعی بوده است؟ مطلوب این است که نقدها مستند و مستدل و از هتاکی به دور باشند. ضمن اینکه دولت نیز پاسخ دهد و این یک استاندارد اولیه است.

این جامعه شناس گفت: دولت‌ها می‌توانند از فضای تخریبی برای خود فرصت بسازند. یعنی اگر برخی افراد متوجه نیستند نقد خوب چه ویژگی هایی دارد و رو به هتاکی و بسیاری از مسائل زشت اخلاقی می‌آورند، این فرصتی خواهد بود برای دولت‌ها که پاسخی قانع کننده دهند. حضرت امام(س) می گفتند که انتقاد و بلکه تخطئه از الطاف خفیه الهی است». اگر ما شیوه برخورد مخالفین دولت را تخطئه بدانیم، باید گفت که باید پاسخ خوبی به آن داد و نباید عصبانی شد.

 

جامعه ما وکیل مدافعی اخلاقی می‌خواهد

وی با تأکید بر اینکه کسی نباید تخطئه را توجیه کند و این کاری بسیار زشت است، یادآور شد: متاسفانه در دولت قبل بیشتر و در این دولت هم کم و بیش، دیده می‌شود که برخورد با مخالفین از روی سعه صدر نیست و در واقع برخوردها از جنس همان رفتارهایی است که با دولت می‌شود. هیچ‌کس نباید برخوردهای تند را تایید کند. سالها پیش گفتم که جامعه ما وکیل مدافعی اخلاقی می‌خواهد. دادستان کل کشور در مقطعی می گفت اگر کسی به روسای سه قوه توهین کند ما وارد عمل می شویم. در حالی که من همان زمان گفتم اخلاق حقی همگانی است و ایشان باید نسبت به هر هتک حرمت اخلاقی حساس شده و ورود کند و آن را منوط به شکایت نکند.

افروغ ادامه داد : این یک مشکل ساختاری است. زیرا اگر یکی از شعارهای اصلی نظام و وجه ممیزه آن را اخلاق» بدانیم، نیاز به وکیل مدافعی اخلاقی داریم. نه اینکه تنها زمانی وارد عمل شوند که به یکی از سران قوا توهینی صورت گرفته باشد. توهین به جای نقد مستدل یک واقعیت است که باید با آن مقابله شود. متاسفانه عده ای به جای توجه به آنچه گفته می شود» به آنکه می گوید» می پردازند و هرچه دلشان می خواهد به گوینده نثار می کنند. از ناسزاها و فحاشی ها و تهمت ها گرفته تا حرف های دیگر. این مسأله هم باید فرهنگ سازی شود و هم اینکه قوه قضاییه در برخی موارد ورود پیدا کند.

 

در هیچ دوره ای نقد منصفانه صورت نگرفته است

این جامعه شناس گفت: اگر نگوییم که توهین‌ها و هجمه‌ها باید به طور کامل ریشه کن شود، ولی باید تلطیف شود. باید شیوه نقدها در همه دولت ها را در کفه ترازو قرار داد و بعد به داوری نشست. اینکه هجمه ها در همه دوره ها بوده شکی نیست و در هیچ دوره ای نقد منصفانه صورت نگرفته است.

وی در ضرورت وجود تنبه لازم برای نقد درست در جامعه گفت: دو راه حل وجود دارد. یکی اینکه قوه قضاییه وارد شود. دوم اینکه مطبوعات و سایت ها وارد شوند. رسانه‌ها نباید مطالب غیراخلاقی منتشر کنند و اگر دیدند که این نوع مطالب به صورت کامنت نوشته می‌شود، مانع شوند. اینکه امام نقل به مضمون می‌فرمایند، اگر کسی به چیزی رسید باید بگوید؛ چه به نفع فردی باشد به ضرر او. این نشان دهنده سلامت نظام خواهد بود و این نظام با نقد زنده است.

 

نباید رفتارهای غیراخلاقی و زننده را توجیه کنیم

افروغ گفت: من نمی‌توانم بگویم این دولت مشمول بیشترین حملات شده است. زیرا همه دولت‌ها مشمول اعتراضات، شب‌نامه‌ها یا رفتارهای غیراخلاقی شده‌اند. ما نباید رفتارهای غیراخلاقی و زننده را توجیه کنیم. اگر کسی فحاشی می‌کند یا سره و ناسره را تشخیص نمی‌دهد و مباحث را خلط می‌کند ما نباید توجیه کننده رفتار او باشیم و بگوییم اگر نقد می‌خواهید باید این ها را هم بخواهید. نه، این موارد بدتر اشخاص را نسبت به نقدهای سازنده سرد می‌کند.

وی ادامه داد: شخصا نقدهایم به دولت قبلی از دولت فعلی بیشتر بوده، به این دلیل که می بینیم رسانه های نزدیک به این دولت کمتر رو به هتاکی می آورند. منافع ملی باید تعریف شود و همه گروه ها و جناح ها در کشور در کنار مواضع خود، باید به این منافع توجه ویژه ای داشته باشند. متاسفانه گروه های ی هنوز متوجه نشده اند که فرایند تفکیک مربوط به فعالیت جناح ها، باید ذیل فرآیند انسجام صورت بگیرد. یعنی باید نگاهی به وحدت ها و اشتراکات خود نیز داشته باشند.

 

افراد نباید درون گود لجاجت ی بیفتند

افروغ گفت: نمی‌توانیم صرفا تشخیص یک قوه را در راستای منافع ملی بدانیم و سایر قوا را ضد این منافع تعریف کنیم. انسان‌ها وقتی وارد درگیری جناحی می‌شوند، اصول مشترک خود را فراموش می‌کنند. یعنی از یاد می برند که ممکن است فردی که با او مخالفند سخن و طرح خوبی هم داشته باشد. افراد نباید درون گود لجاجت ی بیفتند.

وی در پایان گفت: اگر من با قوه و جناحی مخالفم دلیل نمی شود هرچه را از جانب آن صادر یا اجرا می‌شود، زیر سوال ببرم. اگر سخن حقی گفته می‌شود باید تایید و اگر سخن حقی گفته می‌شود و عملی پشت آن صورت نمی‌گیرد باید نقد شود. متاسفانه در بازی‌های جناحی های درون کشور ما، افراد برای رسیدن به قدرت همه حرف‌های طرف مقابل را زیر سوال می‌برند، ولو اینکه موضع حقی باشد. این رفتار هم صرفا مختص گروه خاصی نیست و هر دو گروه ی این گونه‌اند.


جامعه از عملکرد قوه قضائیه خوشحال است/ دستگاه قضایی مقتدر را بپذیریم حتی اگر به زیانمان باشد



نماینده دوره هفتم مجلس شورای اسلامی گفت: آنهایی که ادعا می کنند قوه قضائیه جناحی عمل می‌کند،‌ دلیل بیاورند؛ نباید شبهه ای در اقدامات قوه قضائیه ایجاد شود.

عماد افروغ نماینده دوره هفتم مجلس شورای اسلامی، در گفت‌و‌گو با گروه ی خبرگزاری فارس، با اشاره به مبارزه با مفاسد اقتصادی، اظهار داشت: اگر مروری بر تحلیل ها و نظرهای مختلف در ارتباط با مفاسد اقتصادی داشته باشیم متوجه می شویم تمام کسانی که دستی بر تحلیل داشتند، غالبا روی بی توجهی قوه قضائیه در گذشته تأکید داشتند و همواره در آرزوی یک قوه قضائیه مستقل، مقتدر، فهیم و شجاع قلم می زدند و در آرزوی او به سر می بردند. 

وی ادامه داد: من هم همیشه روی قوه قضائیه مستقل و مقتدر تأکید داشتم، در آن زمانی که این فسادهای گسترده در کشور نبود. حالا قوه قضائیه به میدان آمده است، البته نمی گویم که تمام پرونده ها در حال بررسی است، اما به هرحال مبارزه با فساد شروع شده و این امر در مردم امیدی ایجاد کرده است.

نماینده  دوره هفتم مجلس شورای اسلامی تصریح کرد:‌ در آن دوره سیستم های نظارتی فعال نداشتیم و حتی این نظارت مربوط به نظارت های مدنی وجود نداشت البته کماکان نظارت های مدنی هم نداریم. نهادهای مدنی و ت نظارت نمی کنند، اما توقع داشتیم نهادهای نظارتی رسمی و نظام های بازرسی ما کارشان را خوب انجام دهد که اگر خوب انجام می دادند، امروز کار به اینجا نمی رسید.

وی بیان کرد:‌ در زمانی که نماینده مجلس بودم، رئیس دیوان محاسبات، با چاپلوسی معاول اول رئیس جمهور شد. ما نامه عزل او را آماده کردیم که مقام نظارتی نمی تواند حتی لب به چاپلوسی باز کند چه بخواهد کوتاهی و یا سستی کند.

*جامعه از عملکرد امروز قوه قضائیه خوشحال است

افروغ اظهار داشت:‌ امروز جامعه از عملکرد قوه قضائیه خوشحال است چراکه احساس می‌کند احقاق حقی صورت گرفته است و با فساد مقابله می شود.

وی ادامه داد:‌امروز رئیس جمهور در جمع مردم یزد، درباره اقدامات اخیر قوه قضائیه صحبت می کند. آنهایی که ادعا می کنند قوه قضائیه جناحی عمل می کند،‌ دلیل بیاورند،‌ نباید شبهه ای ایجاد شود که قوه قضائیه پرونده ای را رسیدگی می کند و توجهی به دیگر پرونده ها ندارد. سلامت جامعه در گرو یک قوه قضائیه مستقل و مقتدر است.

این مدرس دانشگاه تصریح کرد: اگر قوه قضائیه به سمت یک قوه مستقل و مقتدر حرکت می‌کند،‌ باید تقویت کنیم تا مبارزه ساختاری با فساد صورت بگیرد و تنها شاهد برخورد با مفسد نباشیم. باید با ریشه‌ها به صورت ساختاری مقابله شود. حکومت سالم و حکومت مهدوی، حکومتی است که با فساد برخورد شود و احقاق حق صورت بگیرد.

وی با اشاره به این موضوع که قوه قضائیه برتر از دیگر قواست، گفت:‌ درست است اختیارات قوه مجریه بالاست و قوه مقننه قانون گذار و ناظر است،‌ اما در وضعیت کنونی ما با توجه به فساد ساختاری ناشی از اقتصاد نفتی و تمرکز گرایی و  اوضاع نمایندگان،‌ قوه قضائیه قوه برتر است و می تواند سلامت را به جامعه برگرداند و با مفسد مقابله کند. 

* قوه قضاییه مستقل و مقتدر باید حمایت شود حتی اگر به ضرر ما باشد

افروغ اظهار داشت: یادمان نرود که در زمان حکومت حضرت علی(ع)،‌ قاضی منصوب ایشان را فرا می خوانند و محکوم شان می کنند. با وجود آنکه حق با ایشان بود اما لب به سخن باز نمی کنند. باید خوشحال باشیم در قوه قضائیه مقتدر، زشتی و لابی گری وجود ندارد و یا قاضی فاسد به اجرای حکم نمی‌پردازد. در این نوع قوه قضائیه باید با قاضی و دادستان فاسد برخورد کرد. حتی اگر به ضررمان تمام شود.

وی بیان کرد:‌ همه باید در انتظار چنین قوه قضائیه مستقل و مقتدری باشیم حتی اگر حکمی داده شود که خلاف رأی ما باشد. یادمان نرود امام علی (ع) می فرمایند آنکه عدالت را بر نمی تابد به مراتب ظلم در او گرانتر خواهد بود، یعنی ما در انتظار این بودیم که با دانه درشت ها برخورد جدی کنیم و حال اینگونه در حال انجام است.

نماینده دوره هفتم مجلس شورای اسلامی تصریح کرد: منشأ فساد اقتصادی حتی فساد ی و فرهنگی به رابطه قدرت و ثرورتی برمی گردد که همراه با یک تمرکزگرایی در کشور است. اگر قوه قضائیه بتواند با فهم و اقتدار کافی با این فسادها مبارزه کند، آغاز یک جشن ملی دیگر است.


آموزه های پیامبر(ص) برای امروز ما» در گفت وگو با پنج تن از استادان و کارشناسان دینی


شفقنا- پیامبر(ص) با جامعه ای فرو رفته در ظلمات، تندی، تیزی، فقدان حلم، خشونت ورزی روبرو شد. امام علی(ع) در خطبه ۲۶ نهج البلاغه در تبیین و توصیف زندگی و اوضاع جاهلی می فرماید: ای گروه عرب، شما در بدترین خانه و منزلگاه زندگی می کردید، زندگی انسانی نداشتید، همدم مارهای گزنده بودید، آب گندیده می آشامیدید؛  غذای ناگوار می خوردید، یکدیگر را می کشتید، ارتباطات و پیوندهای انسانی را قطع می کردید، بتان در میان شما برپا و گناهان و آلودگی ها به وجود شما پیوسته بود.» پیامبر(ص) در چنین فضایی آمد و با مردمانی که خیلی سرسخت بودند و در کنار بعضی از عادات خوب، عادات بسیار بدی داشتند و انواع فسادها و تباهی ها در میانشان رایج بود، روبه رو شد؛ در این کویر ظلمت شرک و ستم، گل سرخ پر رحمت رویید و همه جا را به رنگ خودش درآورد.

به گزارش شفقنا، همواره بر الگو قرار دادن سیره و مشی پیامبر(ص) در زمینه ها و حوزه های مختلف تأکید داریم؛ بررسی این مساله که آموزه های پیامبر(ص) برای امروز ما» چه موارد و مسایلی است می تواند این نتیجه را به دست دهد که تا چه میزان از توصیه ها، تأکیدات و خواسته های پیامبر(ص) دور هستیم و تا چه میزان رفتار و اخلاق ایشان را الگو قرار دادیم.

عماد افروغ: مهم ترین درس از آموزه های پیامبر(ص) توحید منتج به وحدت متکثر است

دکتر عماد افروغ در گفت وگو با شفقنا، درباره مهم ترین آموزه پیامبر(ص) برای جامعه امروز ما، اظهار کرد: معتقدم مهم ترین رسالت پیامبر اکرم(ص) زمان و مکان نمی شناسد و پیامی که امروز هم به آن به شدت نیاز داریم، پیام توحید» است. همه اصول دین نیز به توحید باز می گردد و اگر فهم صحیحی از توحید داشته باشیم، بازتابی روی فهم صحیحی از وحدت، بازتابی روی پرهیز از اختلافات و مناقشات ناموجه و بازتابی روی کثرت نیز خواهد داشت.

وی ادامه داد: اینگونه نیست که اگر توحید و وحدت را پذیرفتیم، تکثری را بر نتابیم منتها نه تکثر منهای وحدت و نه وحدت منهای تکثر؛ بنابراین معتقدم مهم ترین درسی که امروزه می توانیم از رسالت پیامبر اعظم(ص) بگیریم، همان توحید منتج به وحدت متکثر است.

وی در تبین مفهوم وحدت متکثر»، گفت: وحدت متکثر، یعنی اینکه در این وحدت تفاوت ها، سلایق و برداشت های مختلف را بر می تابیم، اما فراموش نمی کنیم که ریسمان وحدت باید میان همه این تفاوت ها و اختلافات  وجود داشته باشد کما اینکه قرآن کریم هم می فرماید: ما شما را از زن و مردی آفریدیم و شما را به قبایلی تقسیم کردیم که یکدیگر را بشناسید. در واقع این تفاوت ها، تغایری ندارد که ما به وحدت و انسجام باندیشیم.

وی افزود: احساس می کنم که در کشور مشکل اساسی ما این است که یا وحدت بدون تکثر می خواهیم یا تکثر منهای وحدت می خواهیم. این بحث بسیار مهمی است و در هستی هم که نگاه کنیم، تکثر داریم. تکثری که همه در وجود مشترکند، اما بهره های متفاوتی از وجود بردند، بنابراین اشتراک آنان در وجود است و تفاوت آنان در بهره های متفاوتی است که از وجود برخوردار هستند.

افروغ در پاسخ به اینکه وحدت متکثر که به آن تأکید دارید بیشتر نیاز جامعه ماست یا نیازی برای بین مذاهب و جامعه اسلامی است؟ تصریح کرد: وقتی صحبت از وحدت می کنیم، تخصیص نمی زنیم. وحدت باید بین مذاهب، بین قشرها و آحاد و گروه بندی های اجتماعی و در سطحی بالاتر، جهانی باشد. اینکه تأکید دارم وحدت به توحید باز می گردد، یعنی اینکه ما متوجه باشیم که مبنای وحدت در نهایت به یک نگاه توحیدی ناب و یک کل گرایی توحیدی برمی گردد. عالم یک منظومه است و وقتی یک منظومه شد یعنی اینطور نیست که یک کل باشد که اجزایی نداشته باشد، یک نگاه دیالکتیک دارد، این نگاه یعنی اتصال بین اجزا؛ وقتی این دیالکتیک الهی شد، ماهیت از اویی» و به سوی اویی» مطرح می شود.

وی ادامه داد: همه عالم، خداوند را تسبیح می کنند: ان مِنْ شَیْءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَٰکِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ ۗ  یعنی هر شیء از گیاه، جماد و نبات خداوند را تسبیح می کند و این تسبیح، تکوینی نیست و به تعبیر امام خمینی(ره) تسبیح لفظی است. همه در این عالم تسبیح گوی خداوند هستند، یک بخشی از ما هم، تسبیح گوی خداوند است منتها ما چون یک وجه اختیار و اراده داریم، باید هم نوا با آن وجه جمادی یک تسبیح ارادی نیز داشته باشیم و بعضاً بین وجه جسمانی و جمادی و وجه اختیاری و ارادی ما شکاف می افتد چرا که انسان به دلیل اختیاری که دارد، از اصل خود دور می شود. بنابراین وقتی بحث وحدت را مطرح می کنیم، هم وحدت بین مذاهب و هم وحدت بین اقشار مختلف را مطرح می کنیم.

وی گفت: وحدت بین مذاهب مبنایی تر و ریشه تری است به این دلیل که آنان در خدا» مشترک هستند. به عنوان مثال اهل سنت در نبوت، معاد، نماز، حج و زکات مشترک هستند ضمن اینکه همیشه گفتم علاوه بر اینکه ما مشترکات بسیاری داریم که می تواند مبنای وحدت اجتماعی نیز باشد، هیچ اشکالی ندارد که یک گفت وگوی پیش رونده داشته باشیم و با توجه به تفاوت هایی که داریم، بر سر این تفاوت ها به گفت وگو بنشنیم.

افروغ تأکید کرد: اگر شیعه و سنی و عالمان و فیلسوفان دین بر سر تفاوت ها به گفت وگو ننشینند، این تفاوت ها در توده ها منشأ دعوا می شود کما اینکه شاهد آن هستیم؛ ما نمی توانیم چشم بر روی ظهور جریانی به نام داعش ببندیم، این جریان اندیشمند و یک تفکر عالمانه که نیست، جریانی توده ای و تفکری سطحی است. وقتی عالمان و فیلسوفان هر دو نحله بر سر تفاوت هایشان گفت وگو کنند، این تفاوت ها به رفتارهای فیزیکی از سوی توده ها نمی انجامد.

وی ادامه داد: قطع نظر از اینکه باید بر سر تفاوت ها، به گفت وگو بنشینیم کما اینکه در مقطعی از جهان اسلام این اتفاق افتاده و ما شاهد دستاوردهای مبارک آن بودیم، به لحاظ یک نگاه اولیه، اشتراکات شیعه با اهل سنت بسیار است حتی زمانی که گفت وگو بر سر تفاوت ها داریم قرار نیست که اشتراکات را فراموش کنیم بلکه گفت وگو بر سر تفاوت ها برای تفاهم بیشتر است.

افروغ نسبت به وحدت میان همه مذاهب تأکید و اظهار کرد: ما با مذاهب مختلف حتی مسیحیت و یهود حتی به معنایی ادیانی که به خدای متشخص باور ندارند، مانند هندوئیسم و بودیسم می توانیم گفت وگوی خوبی داشته باشیم به این دلیل که آنان به یک اصول و اخلاقیاتی اعتقاد دارند و یک نگاه مفهومی و معنوی دارند که این نگاه می تواند منشأ گفت وگو شود، آنها متوجه این مساله نیستند که این اصول اخلاقی و معنویات یک بنیان و اصل می خواهد که ما از آن اصل به عنوان خدا یاد کردیم و آنان به این اصل نرسیدند و این چیزی از این رابطه مفهومی کم نمی کند. ما علاوه بر اینکه می توانیم این گفت وگو بین مذاهب را دنبال کنیم، حتی اگر بخواهیم به اصل وجودی، توحید و نگرش کل گرایانه توحیدی بازگردیم به نظر من براساس همین نگرش مجموعه ای و منظومه ای حتی با کسانی که به خدا هم باور ندارند و براساس اصول زندگی و اخلاقیات و وجدانیات و فطریات و اصل وجودی می توانیم گفت وگو داشته باشیم و بحث وحدت را دنبال کنیم.

افروغ گفت: به هر حال در انسانیت که اشتراک داریم و انسانیت بر پایه هایی سوار است، اگر به خوبی توحید را تفسیر کنیم و توحید را آیین گرایانه و رفتارگرایانه تفسیر نکنیم بلکه آن را جوهری و فلسفی و عرفانی تفسیر کنیم، آن زمان جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه/ چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند!» یعنی اگر حقیقت را فهم کنیم که حقیقت با خداوند گره خورده، این جنگ های هفتاد و دو ملت همه ناموجه و نامعتبر خواهد شد. به تعبیر مولانا: اختلاف خلق از نام اوفتاد/ چون به معنا رفت آرام اوفتاد.

ایازی: در حال حاضر نیاز شدید به اخلاق داریم

حجت الاسلام و المسلمین سیدمحمدعلی ایازی در گفت وگو با شفقنا، اظهار کرد: مهم ترین آموزه پیامبر(ص) که همیشه می تواند نمود داشته باشد مساله اخلاق» است و این امر مهم در شکل عمومی اخلاق اجتماعی» می باشد.

وی افزود: دستورات و تعالیمی که قرآن کریم همواره بر آن تأکید دارند در قالب و بر پایه اخلاق است. سیره، منش و شخصیت پیامبر(ص) نیز بسیار می تواند در این جهت گویا باشد لذا قرآن کریم می فرماید: لَکُم فی رَسولِ اللَّهِ أُسوَهٌ حَسَنَهٌ» همچنین با توجه به این آیه الگو بودن پیامبر(ص) به عنوان شخصیتی اخلاقی و انسانی کاملاً مشخص و قابل اثبات است.

ایازی گفت: معتقدم در حال حاضر نیاز شدید به اخلاق داریم چرا که آنچه می تواند یک جامعه را روی پای خود نگاه دارد و روابط انسان ها را اصلاح کند، اخلاق» است.

مصباحی مقدم: دروغ و رعایت نکردن امانت در جامعه ما بسیار است

حجت الاسلام و المسلمین غلامرضا مصباحی مقدم در گفت وگو با شفقنا، اظهار کرد: مهم ترین آموزه رسول گرامی اسلام، برای امروز ما اخلاق» است. قرآن در مورد پیامبر(ص) می فرماید: وَ اِنَّکَ لَعَلَی‌ٰ خُلُقٍ عَظیم؛ تو بر اخلاق عظیمی هستی.» و پیامبر خود نیز فرموده است: بُعِثتُ لِاُتَمّمَ مَکارِمَ الاخلاق؛ من مبعوث شدم تا مکارم اخلاق را تکمیل کنم»

وی ادامه داد: پیامبر(ص) فرمودند که مکارم اخلاق سه مورد است: تَعْفُو عَمَّنْ ظَلَمَکَ؛ کسی که به تو ظلم کرده را ببخش، تَصِلُ مَنْ قَطَعَکَ؛ با کسی که با تو قطع رابطه کرده، رابطه برقرار کن، وَ تُعْطِى مَنْ حَرَمَکَ؛ به کسی که تو را از کمک محروم کرده، کمک کن. اینها مکارم اخلاق و در واقع اخلاق کریمانه است. انسان با این اخلاق کریمانه نگاه نمی کند که طرف مقابل چگونه برخورده کرده بلکه شأن انسان که باید دارای اخلاق کریمه باشد را حفظ می کند و به گونه ای رفتار می کند که متناسب با کرامت اوست.

وی با بیان اینکه پیامبر(ص) بر دو اصل مهم صداقت» و امانتداری» تأکید داشتند، گفت: حضرت محمد(ص) به امین و صادق بودن معروف بودند؛ این دو صفت و خصلت اخلاقی، دو پایه زندگی اجتماعی و همبستگی و دو پایه ایجاد اعتماد بین انسان ها در جامعه است. اگر جامعه و انسان ها بخواهند همبسته و متحد باشند، این دو پایه اخلاق یعنی صداقت و امانتداری لازم و ضروری است. پیامبر(ص) فرمودند که خداوند هیچ پیامبری را نفرستاد مگر با این دو پیام، بِصِدْقِ الْحَدِیثِ وَ اَداءِ الاَمانَهِ؛ اگر ما به این اخلاقیاتی که پیامبر خود به آن عامل و مبلغ آن بود، عمل کنیم و آنها را در جامعه گسترش دهیم، جامعه ای آرام، همبسته و انسانی خواهیم داشت.

وی با تأکید بر اینکه امروز جامعه به اخلاق نیازی صد در صدی دارد، تصریح کرد: در کشور نقص های جدی در زمینه اخلاق وجود دارد. دروغ و رعایت نکردن امانت در جامعه ما بسیار است. هر کسی هر طور بتواند تلاش دارد خود را از قید مردم آزاد کند و به این دلیل دروغ می گوید. در بازار و مناسبات اداری دروغ بسیار است و رعایت امانت نمی شود. باید توجه داشته باشیم که هر پست و مدیریتی امانت است، امیرالمومنین علی(ع) فرمودند: وَ إِنَّ عَمَلَکَ لَیْسَ لَکَ بِطُعْمَهٍ وَ لَکِنَّهُ فِی عُنُقِکَ أَمَانَهٌ؛  کار تو ای کارگزار، مدیر، مسئول، استاندار، فرماندار و نماینده مردم، طعمه و شکار نیست که شکارچی یافته باشی و مغتنم بدانی بلکه در گردن تو امانت است و باید از عهده این امانت برآیی.» اگر با این نگاه به مسئولیت خود نگاه کنیم، اوضاع بسیار متفاوت تر از امروز خواهد کرد.

ظریفیان: اخلاق» و عدل» دو آموزه مهم پیامبر(ص) برای جامعه امروز

دکتر غلامرضا ظریفیان در گفت وگو با شفقنا، مهم ترین آموزه پیامبر گرامی اسلام برای امروزمان را اخلاق و عدل دانست و اظهار کرد: پیامبر(ص) وقتی خواستند همه مجموعه شریعت، طریقت و حقیقت را در یک عبارت خلاصه کنند، فرمودند که من برای مکارم اخلاق مبعوث شدم، یعنی مهم ترین مساله ای که همیشه بشر برای زیست فردی و اجتماعی نیازمند است و اگر این امر تحقق پیدا کند، رفتار اخلاقی که شاخص های مهمی را برای آن در نظر گرفتند، به منصه ظهور می رسد.

ظریفیان ادامه داد: اصل رفتار اخلاقی در روایات آمده و مبنی بر این است که آنچه برای خود نمی پسندی، برای دیگران نپسند و آنچه برای خود می پسندی، برای دیگران نیز بپسند» به نظر می رسد که بشریت در طول تاریخ به خصوص امروز به دلیل تحولات عظیمی که در عرصه نظام سایبری و دنیای مجازی رخ داده، از قدرت و توانایی بسیاری برخوردار شده و اگر این قدرت در پناه زیست اخلاقی قرار نگیرد و معطوف به امر اخلاقی نشود، نهایتاً با خسارت های بسیار زیادی رو به رو می شود. این مساله مهم ترین اصلی است که پیامبر(ص) نیز در آموزه های خود به آن اشاره کردند؛ اما این اصل باید در کنار، اصل دیگری قرار گیرد تا به یک منظومه پایدار تبدیل شود و قرآن صراحتاً به این امر اشاره می کند و می فرمایند: إِنَّ اللَّهَ یَأمُرُ بِالعَدلِ وَالإِحسانِ» انسان ها باید دارای دو بال اخلاق و عدل باشند. قرآن کریم نیز با تأکید اشاره می کند که پیامبران و کتب الهی همه آمدند تا لِیَقومَ النّاسُ بِالقِسطِ انسان ها قیام به قسط کنند.

وی گفت: اگر قسط که اساساً توزیع عادلانه ثروت، قدرت، منزلت و کرامت است در کنار آموزه های اخلاقی قرار گیرد، به نظر می رسد که این دو اصل مهم اخلاق و عدل» تحقق یابد. اخلاق و عدل دو امر فرا دینی هستند که اگر همه بشریت به آن اعتنا کنند و براساس آن تربیت شوند، قطعاً جهان به جهان فضیلت ها تبدیل خواهد شد و خودخواهی ها، استبدادها، استکبارها، منیّت ها، سلطه طلبی ها، ریا و نفاق کاهش پیدا می کند.

ظریفیان خاطرنشان کرد: تحقق دو اصل اخلاق و عدل» نیازمند فهم عالمانه است که این فهم عالمانه کمک می کند به اینکه انسان ها هم عادلانه زندگی و هم اخلاقی رفتار کنند. اگر این امر رخ دهد به نظر من جوهره و باطن دین در جامعه انسان و جهان محقق می شود و همانطور که می دانیم آخرین پیامبر الهی مبعوث شدند تا همین جوهر و باطن دین در دنیا نهادینه شود.

عباس جعفری فراهانی: محبت پیامبر(ص) به امت یکی از درس های مهم زندگی ایشان است

حجت الاسلام عباس جعفری فراهانی در گفت وگو با شفقنا، اظهار کرد: بنا بر آنچه در قرآن کریم، روایات و سنت صحیح پیامبر(ص) نقل شده و در تاریخ موجود است، می توانیم آموزه های فراوانی را از سیره و مشی پیامبر(ص) به دست آوریم که از مجموعه قرآن و روایت به چند مورد اشاره می کنم. مهم ترین آموخته که برای همه نسل هابه ویژه نسل کنونی است، مساله اخلاق می باشد. اخلاق حسنه ای که قرآن می فرماید: وَ اِنَّکَ لَعَلَی‌ٰ خُلُقٍ عَظیم؛ ای رسول ما، شما بر بهترین اخلاق یا اخلاق های بزرگ تربیت یا مبعوث شدید»

وی ادامه داد: وقتی مردم از ائمه می پرسیدند که اخلاق و سیره پیامبر(ص) چگونه بود؟ ائمه اطهار می فرمودند: کانَ خُلقُهُ القُرآن؛ اخلاق پیامبر همانند آن است که در قرآن ذکر شده است» با مطالعه و تأمل در قرآن می توانیم بحث های مختلف معارف قرآن را به دست آوریم و یکی از این معارف، اخلاق مربوط به اعتقاد درست شامل توحید، نبوت، معادشناسی و امامت شناسی است.

وی گفت: بخش مهمی از تعالیم قرآن را این سه اصل مهم تشکیل می دهد که در کنار آنها بحث های فراوانی درخصوص توحید مانند عدل و صفات دیگر است. درباره اخلاق و رفتار پیامبران نکات بسیار مهمی در قرآن ذکر شده و همه اخلاقیات صحیحی که درباره پیامبران گذشته ذکر شده، پیامبر اسلام داشته است. به عنوان نمونه صبر، بردباری، مدارا، صلح و دوستی که پیامبر با قوم و ملت خود داشتند.

وی ادامه داد: پیامبران همواره خواهان خیرخواهی و عاقبت اندیشی برای ملت ها بودند، برای آنان دعا می کردند و گذشت از آنها را از خداوند طلب می کردند یا تخفیف عذاب آنها را می خواستند، به ندرت پیش می آمد که پیامبران ناچار شوند امت خود را ولو ظلم های بسیاری کرده باشند، نفرین کنند.

جعفری فراهانی اظهار کرد: در بحث معاد، قرآن بسیار بر آخرت شناسی و معادشناسی تأکید دارد به این معنا که ما انسان ها بعد از اینکه از دنیا می رویم در عالم برزخ و معاد، پاداش اعمال و رفتار خود را می بینیم لذا پیامبر بسیار تأکید می کردند که انسان ها مراقب رفتار و کردار خود در دنیا باشند که نتیجه همان اعمال و رفتار را در جهان آخرت می بینند.

وی گفت: یکی از آموزه های مهم پیامبر، اخلاق نیکی است که در قرآن بسیار بر آن تأکید شده و می تواند سرمشق و الگو برای جهان امروز باشد به گونه ای که مسلمانان، غیر مسلمانان و انسان های ملل و مذاهب مختلف می توانند با درس گرفتن از اخلاق و رفتار پیامبر بزرگوار اسلام زندگی خود را ترسیم کنند.

وی در زمینه امامت شناسی نیز به نکاتی اشاره و یادآور شد: امامت و رهبری جامعه اصل مهمی است و نباید از آن غفلت شود. در قرآن آیات فراوانی داریم که پیامبر بزرگوار اسلام مرتب به جانشینی خود تأکید کردند تا پس از ایشان، ملت ها سردرگم نشوند؛ در زمان مباهله، غدیر خم و روایات مختلف، پیامبر برای بعد از خودشان جانشین، امام و خلیفه معرفی کردند، امامی که ویژگی های شخص پیامبر را داشته باشد چرا که جانشین پیامبر باید علم و تقوای کامل داشته باشد و از نظر اخلاق و رفتار نیز مانند پیامبر باشد و حضرت علی(ع) نمونه بارزی از چنین انسان و جانشینی بوده است.

جعفری فراهانی به اخلاق پیامبر در برخورد با جوانان و کودکان اشاره و بیان کرد: پیامبر در اخلاق و رفتار خود با کودکان، نوجوانان و جوانان بسیار رفتارهای خاصی داشتند. ایشان همواره سفارش های فراوانی به جوانان می کردند مبنی بر اینکه قدر زندگی و دوران جوانی را بدانید؛ سعی کنید در دوران جوانی خود را بسازید، اخلاق و علم و دانش بیاموزید و کارهای شایسته و مورد نیاز جامعه و خدمت به مردم را یاد بگیرید، به کمال و سعادت دست یابید که در زمان کهولت و پیری دیگر توانایی های دوران جوانی را ندارید. قرآن در این باره می فرماید: وَمَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِی الْخَلْقِ أَفَلَا یَعْقِلُونَ؛ ای مردم هر کسی را که عمرش بالا می رود، افتاده می شود و رو به پستی می رود و او را ضعف و ناتوانی می گیرد.»

جعفری فراهانی در پایان گفت: در کنار همه این مباحث، محبت پیامبر(ص) به امت یکی از درس های مهم زندگی ایشان است. پیامبر عاشق امت و مسلمانان و مومنین بوده است، لحظه ای از هدایت و نجات و کمک به امت خود کوتاهی نمی کرد، مدام برای آنان دلسوزی می کرد، ظلم و اذیت های بسیاری در حق او می کردند، ولی هیچ گاه امت خود را نفرین نکرد بلکه همواره برای آنان دعا کرد و نجات و عاقبت بخیری آنان را خواست.

اقناع بنزینی صورت نگرفت/ دولت مردم را غریبه می داند/ پیوست کارشناسی طرح را برای مردم منتشر کنید



گروه ی خبرگزاری فارس - زینب رازدشت: از مدت‌ها قبل زمزمه افزایش قیمت بنزین شنیده می‌شد و البته برخی از مسئولان و حتی وزیر نفت این اطمینان را به مردم داده بودند که فعلا دولت تصمیمی بر افزایش قیمت بنزین را ندارد. بامداد جمعه‌ای که گذشت، به یکباره قیمت بنزین افزایش یافت. 

برخی از کارشناسان معتقدند که افزایش قیمت بنزین با توجه به شرایط آلودگی هوا امری ضروری بوده چراکه مصرف جامعه از حد نرمال گذشته بود و بیشتر کارشناسان از نحوه اجرای این تصمیم دولت گلایه مند بودند و از طرفی بدنه‌ قوه مقننه از چنین تصمیمی باخبر نبود. در این خصوص و نحوه اجرای تصمیم دولت مبنی بر افزایش قیمت بنزین، گفت‌و‌گویی با عماد افروغ نماینده دوره هفتم مجلس شورای اسلامی و مدرس دانشگاه انجام دادیم. آنچه از نظر می‌گذرانید، حاصل گفت و گوی ما با این استاد دانشگاه است:

فارس: به نظر شما دولت از چه مدلی می‌توانست برای اجرای طرح دونرخی شدن بنزین استفاده کند تا کمتر شاهد وضعیت کنونی می‌شدیم؟

افروغ: زمانی که می‌خواهیم طرح جدیدی را در سطح کلان و ملی اجرا کنیم، حتما باید مردم را در جریان بگذاریم و آنها را غریبه نپنداریم و به صورتی کاملا شفاف بیاییم و از ظرفیت‌های نخبه‌ای، کارشناسی و مردمی و حتی کارشناسی بدنه حاکمیت استفاده کنیم. متأسفانه در این تصمیم دولت چنین اتفاقی رخ نداد. عنوان می‌شود که سران قوه درباره این تصمیم به توافق رسیدند، اما این کفایت نمی‌کند. به هرحال رئیس قوه قضائیه و رئیس قوه مجریه با توجه به نوع ساختار موضوعیت دارد و به رأس تعریف  و شناسایی می شود، اما در مورد قوه مقننه این طور نیست و قوه مقننه با رئیس عینیت پیدا نمی کند بلکه با بدنه  اش عینیت پیدا می کند. این مسأله بسیار مهمی است که باید دقت شود.

چرا نمایندگان مجلس در تصمیم دولت نقشی نداشتند؟

 رئیس قوه مقننه یک مدیر است، مدیری که بتواند بحث ها را جمع کند و صحبت‌های موافق و مخالفش را بشنود و در نهایت مجلس رأی دهد که می‌تواند رأی موافق یا مخالف باشد. در خصوص تصمیم دو نرخی شدن بنزین این اتفاق در مجلس رخ نداد و نمایندگان مجلس در جریان این طرح قرار نگرفته بودند. اگر نمایندگان نسبت به این موضوع معترض هستند که چرا در جریان قرار نگرفتند، حق دارند؛ چراکه آنها به لحاظ قانونی بخشی از بدنه کارشناسی جامعه هستند و حداقل با کارشناسان عرصه مدنی ارتباط دارند. متأسفانه این اتفاق رخ نداد و حتی در مورد بحث‌های کارشناسی شک و شبهه‌های وارد است، حداقل در مورد قوه مقننه این اما و اگرها کاملا بارز است. زمانی که آقای رئیسی می گوید که کماکان بحث های اقناعی دنبال شود و مردم در جریان بحث کارشناسی قرار بگیرد، یعنی قوه قضائیه چندان توجیه نبوده و صرفا یک تصمیمی بوده که سران سه قوه آن را اتخاذ کرده است.

به نظر می‌آید موضوع شناسی و کارشناسی در مورد اجرای این تصمیم انجام نشده است و اگر هم انجام شده از همه ظرفیت ها استفاده نشده است. اگر این کارشناسی‌ها انجام شده باشد،‌ باید در دسترس عموم مردم قرار بگیرد و نباید مردم را غریبه بپندارند. یکی از مشکلاتی که در این جامعه از آن رنج می‌بریم، عدم شفافیت است. متأسفانه مردم را غریبه می‌دانند. اگر دولت با مردم رایزنی می‌کرد و مردم را در جریان می‌گذاشتند، حداقل کاری که مردم می‌توانستند انجام دهند، مشارکت و همدردی بود. متأسفانه از ظرفیت‌های مردمی استفاده نمی‌شود. گاهی اوقات مردم پیشنهاداتی دارند که مسئولان می‌توانند از آن بهره‌مند شوند.

فارس: برخی از کارشناسان معتقدند که اگر به تدریج تصمیم افزایش نرخ بنزین اخذ می‌شد، مشارکت مردم در این امر بیشتر می‌شد.

افروغ: کاملا درست است. اگر این تصمیم به تدریجی اعلام می‌شد، مشارکت مردم بیشتر دیده می‌شد. یعنی باید  افزایش گام به گام صورت می‌گرفت نه آنکه به یکباره شاهد افزایش نرخ بنزین می‌شدیم. هم باید تدریجی اعلام می‌شد و هم تدریجی عمل می‌شد. گاهی این پاسخ را می‌دهند که اگر تدریجی تصمیم را اخذ می‌کردیم،‌ پمپ بنزین‌ها شلوغ و تعداد قاچاقچیان سوخت بیشتر می‌شد، درحالی که این توجیه مناسبی برای تصمیم عجولانه امروز نیست. حداقل باید از قبل پیش بینی می‌شد و اینچنین شوک بنزینی به جامعه وارد نمی‌شد تا جامعه چنین واکنشی از خود نشان نمی‌داد.

گرانی بنزین بر گرانی قیمت‌ها تأثیرگذار است

نکته دیگر آنکه این توجیحات پساوقوع، درد را بیشتر می کند، چرا که نمی‌توانند مردم را درک کنند،‌ یعنی تصویر دیگری از واقعیت را نشان می‌دهند که با عینیت سازگار نیست. عنوان می‌شود که هیچ چیز گران نشده است یا می‌گویند با گران شدن بنزین،‌ گازوئیل گران نمی‌شود. آنهایی که چنین توجیهاتی را می‌آورند، از بازار خبر دارند؟ یا با خرید و فروش سروکار داشته‌اند؟ ما این گرانی را در زندگی روزانه‌مان شاهد هستیم. توجیه دیگری را مطرح می‌کنند مبنی بر اینکه بازرسانی را در بازار قرار داده‌اند که مانع از افزایش قیمت‌ها شوند. این پرسش مطرح می‌شود که اگر بازرسان شما کارآیی داشتند، در آن زمانی که با افزایش دلار،‌ قیمت‌ها افزایش یافت و با کاهش آن قیمت‌ها پایین نیامد، اقدامی را انجام می‌دادید و دیگر شاهد افزایش قیمت‌ها در آن زمان نمی‌شدیم. 

تجربه تاریخی نشان داده است زمانی که قیمت بنزین بالا می‌رود، سایر قیمت‌ها هم افزایش می‌یابد. البته شاید تا چند هفته به دلیل هیجان‌های موجود شاهد کنترل قیمت‌ها به صورت هژمونیک باشیم، اما واقعیت چیز دیگری است. ما باید با آمار و ارقام صحبت کنیم و با عینیت سروکار داشته باشیم. امروز قیمت‌ها افزایش یافته اما قدرت خرید مردم بالا نرفته است. دولت باید به مردم توضیح می‌داد که افزایش قیمت بنزین هم تراز با افزایش قیمت‌هاست یا هم تراز نیست. قیمت‌ها به چه شکل خواهد بود و به چه صورت محاسبه خواهد شد. 

فارس: البته دولت نظرسنجی‌های مختلفی هرساله انجام می‌دهد، آیا نتایج نظرسنجی‌ها می‌تواند کمکی به دولت در اخذ تصمیم‌ها داشته باشد؟

افروغ: تمام نظرسنجی‌هایی که دولت انجام می‌دهد،‌ حکایت از مشکلات اقتصادی مردم دارد. سال 95 در نظرسنجی که دولت از مردم انجام داده بود، نزدیک به 79 درصد از مردم مشکلات اقتصادی داشتند. همچنین امسال از مردم نظرسنجی شده بود که آیا در انتخابات آتی شرکت می‌کنید و مردم گفته بودند شرکت نمی‌کنیم چراکه هرکسی که بیاید، اوضاع اقتصادی به همین منوال خواهد بود. از جوانان هم این نظرسنجی انجام شده بود که مهم‌ترین مانع ازدواج چیست؟ و آنها پاسخ داده بودند که مشکلات اقتصادی و عدم شغل از جمله موانع در این امر به شمار می‌رود. تمام نظرسنجی‌ها نشان می‌دهد که مشکل مردم اقتصاد است یعنی مشکل روزمره مردم، مشکلات اقتصادی است، علاوه بر آن هم شاهد بی عدالتی هستند.

فارس: در این وضعیتی که دولت خودش هم می‌دانست مردم مشکلات اقتصادی دارند،‌ چرا بار اقتصادی دیگری را روی دوش آنها گذاشت؟

افروغ: دقیقا همین طور است. همه نظرسنجی‌ها حکایت از مشکلات اقتصادی دارد، اما دولت بار اقتصادی را روی دوش مردم گذاشت. به نظر می‌رسد اگر واقعا قرار است فشار اقتصادی بر مردم وارد شود، باید به همه وارد شود. اگر این فشار به همه وارد شود، مردم احساس آرامش خواهند کرد. زمانی که مردم شکاف طبقاتی یا شکاف درآمدی را شاهد هستند و دچار محرومیت نسبی شده‌اند، نمی‌توانند تاب بیاورند. ممکن است گفته شود که مردم حسی از بی عدالتی دارند، اما واقعیت چیز دیگری است. سوالم این است که اگر این حس بی عدالتی است، چرا به یکباره اعلام می‌شود که افزایش قیمت بنزین به نفع 60 میلیون نفر می‌شود. واقعیت حکایت از حس نیست هرچند که 60 میلیون هم حس کاذب نیست بلکه حس واقعی است.

فارس: به 60 میلیون اشاره کردید. در دوره‌ای یادم است که دولت آقای به حذف یارانه‌ها معتقد بودند. امروز چه شد که مجددا بحث یارانه‌های 60 میلیون مطرح شد؟

افروغ: این ت‌ها متناقض است. دوره‌ای آقای عنوان کرد که با حذف یارانه مخالف است اما امروز این صحبت را مطرح می‌کند که افزایش قیمت بنزین برای بهره وری خانواده‌های آسیب‌دیده است. مردم قانع نشدند و فرآیند اقناعی هم دنبال نشد. اگر کسی بخواهد به لحاظ جامعه شناسی ی تصمیم بگیرد، می‌گوید این تصمیم در بهترین حالت مبتنی بر زور و فریب است؛ درحالی که قرارمان در جمهوری اسلامی این است که از زور و تهدید و فریب استفاده نشود و قرارمان بر اقتدار مشروع بود. ما در این تصمیم فرآیند اقناعی را شاهد نبودیم. اگر این تصمیم گرفته شد که شاهد قاچاق سوخت نباشیم، آیا می‌ارزید؟ کدام هزینه مضاعف بود؟ قاچاقچیان و یا اعتراض امروز؟ این هزینه را چه کسی باید برآورد و تأمین کند؟ 

فارس: البته اعتراض به نفسه مشکلی ندارد و مردم حق دارند معترض باشند؛ مساله اغتشاش‌گران هستند.

افروغ: اغتشاش گران در شرایط عادی نمی‌توانند اغتشاش کنند. آنها در شرایطی پا به میدان می‌گذارند که شرایط اغتشاش باشد. به هرحال واکنش مردمی ایجاد شد و اغتشاش گران هم از این واکنش مردمی سوءاستفاده کردند. بحث این است که این واکنش ایجاد شد و شرایط برای اغتشاش گران آماده شد. دولت آقای ، دولت گذشته را محکوم به اخذ ت‌های پوپولیستی کرد،‌ درحالی که خود دولت آقای هم چنین تی را اتخاذ کرد. در توجیه این تصمیم عنوان شد که این سود به جیب کسانی برود که ماشین ندارد. این پرسش مطرح می‌شود، آیا آنهایی که ماشین ندارند،‌ با ماشین سروکار نخواهند داشت؟ برای سفرهای داخلی از ماشین استفاده نمی‌کنند؟ این ت‌ها، ت های درستی نیست. اگر قرار است این ت ها اتخاد شود،‌ چرا به دولت قبلی ناسزا گفته شد. دولت آقای عنوان می‌کرد که تعداد اقشار بهره‌مند از یارانه کم شود،‌ درحالی که این تعداد گسترده شد. این توجیهات قابل قبول نیست و تنها به دنبال دوقطبی کردن فضا هستند. 

فارس: به نظر شما دولت نباید وقایع پس از تصمیم و اعتراضات را پیش‌بینی می‌کرد؟

افروغ: در واقعه دی ماه 96 موضعی داشتم مبنی بر اینکه جامعه در برابر فشار واکنش نشان می‌دهد. واکنش آن دوره کاملا مترقبه بود. زمانی که در سال 95 نظرسنجی‌ها حکایت از مشکلات اقتصادی مردم دارد، پس واقعه دی ماه 96 را می‌توانستیم پیش‌بینی کنیم. مردم نسبت به آینده مبهم شان نگران هستند. زمانی که مردم قصد اعتراض دارند،‌ آیا وزارت کشور به آنها اجازه راهپیمایی و تظاهرات و نشست می‌دهد؟ اگر این اجازه داده شد،‌ آیا حرف‌های شان شنیده می‌شود و مشکلات شان حل می‌شود. زمانی که مردم شاهد هستند که مشکلات اقتصادی شان به قوت خود باقیست،‌ چه باید بکنند؟ زمانی که مردم از طریق مجاری قانونی کارشان پیش نمی رود،‌ باید چه کنند؟ این یک رفتار جامعه شناسی است. همه این موارد باید بررسی شود. 

در اعتراض‌ها حساب گروه‌ها را از یکدیگر جدا کنیم

عده‌ای شهروندانی تابع ارزش ها و هنجارها هستند و اینچنین راهپیمایی‌ها را آرام برگزار می‌کنند و به تخریب روی نمی‌آورند. به هرحال این گروه هم  رفتار هیجانی دارند و هزینه ای را تحمیل می کنند. ممکن است مسیری را ببنند و سلب آرامش کنند و همه اینها طبیعی است، اما اینکه عده ای یکدفعه هیجان شان بسیار بالا می رود و این درحالتی است که اتصالی به خارج ندارند. هیجان شان قابل تحمل است و به تخریب اموال عمومی هم نمی انجامد. معتقدم حساب کسانی که ارتباط سازمان یافته با خارج دارند و به تخریب اموال عمومی می پردازند با کسانی که ارتباطی ندارد باید جدا باشد. دوم آنکه کسی که وارد میدان شده و شورش هیجانی را نشان داده اما تخریبی نکرده است، حسابش از آن که ارتباط با خارج ندارد و تخریب کرده بازهم باید جدا باشد. آنکه ارتباطی نداشته و با خارج اتصالی نداشته اما تحت تأثیر قرار گرفته و تخریب کرده باید تاوان دهد چون بانک را آتش زده است،‌ اما کسی که می آید تحت تأثیر این رفتار هیجانی، راهپمایی می کند و غیرقانونی است، این را نباید مثل شرایط عادی با او برخورد شود. این موضوع را باید بفهمیم که شرایط غیرعادی است. مواجهه ما با واقعیت غیرعادی با واقعیت عادی متفاوت است. 

فارس: البته رئیس جمهور اعلام کرده است شماره پلاک ماشین‌هایی که راه را بند آورده است، مشخص شده و برخورد می‌شود.

افروغ: این حرف درستی نیست. شرایط خاصی ایجاد شد. شرایطی که از قبل قابل پیش بینی بود. ما باید مجموعه مسائل را در نظر بگیریم. آیا این اتفاقی که رخ داد غیرمترقبه بود یا مترقبه؟ اگر مترقبه بود چرا پیش بینی و پیشگیری نکردیم؟ اگر غیرمترقبه بود ناگزیریم که به مردم توضیح دهیم. اگر از قبل مردم را آماده می‌کردیم همه این موارد مسالمت آمیز حل می‌شد. این شوک را خود دولت به وجود آورد. مقصر مردم نیستند، مقصر آنهایی هستند که این تصمیم را عجولانه اجرا کردند. توصیه ام این است که حساب کسانی که با خارج ارتباط و اتصال دارد و دست به تخریب عمومی زدند با کسانی که ارتباط ندارد و دست به تخریبی زده باشد، جدا باشد و اینجا چون اموال عمومی را تخریب کرده‌اند باید تاوان دهد.

همچنین حساب این دو دسته با کسانی که آمدند و راهپیمایی کردند و واکنش نشان دادند و تخریب اموال عمومی نداشتند و متناسب با رفتار شرایط غیر طبیعی و غیرعادی از خود رفتار هیچانی نشان دادند، این ها حساب شان باید جدا باشد و نباید با آن ها رفتار سخت و سنگین کرد، چون بازتاب خواهد داشت و در مرحله بعد با واکنش تندتری مواجه خواهد شد. اگر مقایسه‌ای میان واقعه دی 96 با واقعه این چند روز را داشته باشیم، متوجه می‌شویم که واقعه اخیر مخرب‌تر از واقعه دی 96 بود. دولت باید با مردم تسامح داشته باشد و واقعیت را  درک کند که به لحاظ جامعه شناسی شرایط عادی با غیرعادی متفاوت است و باید از گذشته درس بگیرد.



رئیس مجلس حق نداشت بدون هماهنگی نمایندگان به سهمیه‌بندی بنزین رأی دهد(۳)



رئیس قوه مقننه به معنای تمام قوه مقننه نیست

استاد جامعه‌شناسی با اشاره به اینکه دولت حتی در افزایش قیمت بنزین از مشاوره‌های بدنه کارشناسی قوه مقننه استفاده نکرد، گفت: من بارها گفته‌ام و در اینجا هم می‌گویم، رئیس قوه مقننه مساوی و به معنای تمام قوه مقننه نیست؛ یعنی قوه مقننه با رئیسش تعیّن ندارد، بلکه با بدنه‌اش تعین دارد. وقتی نمایندگان مجلس می‌گویند در جریان افزایش قیمت بنزین قرار نداشتند، پس چرا می‌گویند تصمیم سران سه قوه بوده است؟ مگر رأس قوه مقننه بدون نمایندگان موضوعیت دارد؟».با بیان اینکه منافقین و دشمنان از هر فرصتی سوءاستفاده می‌کنند، خاطرنشان کرد: اگر ستیزی با اعتراضات صورت نگیرد، دشمنان هرگز نمی‌توانند بهره‌برداری کنند؛ پس اگر دولت با مهارت و تدبیر هرچه بیشتر و با تشخیص اینکه جامعه‌شناسی شرایط عادی با جامعه‌شناسی شرایط غیرعادی متفاوت است، با مردم برخورد صحیح انجام می‌داد و خواسته‌های آنها را درک می‌کرد، به‌طور قطع قدرت مانور دشمنان کاهش می‌یافت».

وی با اشاره به اینکه دولت باید پیش از افزایش قیمت بنزین یا هم‌زمان با آن، سود حاصل از این افزایش قیمت را به حساب مردم واریز می‌کرد، گفت: این اقدام می‌توانست تا حدودی دهک‌های اجتماعی را آرام کند، ولی دولت نه به مردم فرصت اعتراض داد و نه آنها را اقناع کرد».

نماینده دوره هفتم مجلس شورای اسلامی با بیان اینکه دولت با شعار حمایت از اعتراضات بحق مردم پُز می‌دهد، عنوان کرد: بر خلاف شعارهای دولت، تغییری در ت‌هایش انجام نشده و هیچ اعتقادی به اقناع افکار عمومی ندارد؛ پس این نوعی برخورد شکلی با معترضان است؛ در صورتی‌که در این مواقع برخورد شکلی جواب نمی‌دهد، بلکه باید برخورد محتوایی انجام شود».

افروغ افزود: وقتی دولت برخورد شکلی را جایگزین برخورد محتوایی می‌کند، آن وقت مردم با خود می‌گویند پس قرار است با افزایش قیمت بنزین همه چیز گران شود و بر مشکلات اقتصادی اضافه شود؛ لذا با ادامه این روند که از گذشته ادامه داشته، مردم این‌گونه فکر می‌کردند، فکر می‌کنند و فکر خواهند کرد».

وی ادامه داد: متأسفانه عده‌ای جمهوری اسلامی را بهانه‌ای برای ظلم کردن و عدم مشاهده واقعیت‌ها قرار داده‌اند. این دولت با ت‌های پوپولیستی، دولت‌ قبلی را مدام متهم می‌کند تا به واسطه آن، عده‌ای خاص را که مشخص هست چه کسانی هستند، جذب کند».جامعه‌شناسی با اشاره به اهمیت نقش رسانه‌ها در تحلیل وضعیت موجود کشور گفت: متأسفانه از زمانی‌که رسانه‌ها به‌خاطر شرایط مادی و فکر ی، جناحی شدند از موضع حق‌طلبانه و روشنفکرانه فاصله گرفتند؛ درصورتی‌که رسانه‌ها رسالت ملی و روشنفکرانه دارند و باید هر چه را که به نفع مردم و جامعه است، بیان کنند؛ خبرنگار روشنفکر نباید با مصلحت کاری داشته باشد و موظف است برای مردم زیان‌ها و فواید افزایش قیمت بنزین را تحلیل کند».


قدرت ی با نگاه امنیتی مردم را مقصر و خود را معصوم می‌داند

وی با بیان اینکه اگر مردم غریبه پنداشته شوند، ما شکست خواهیم خورد، یادآور شد: اما هرگاه مردم خودی پنداشته شدند و با آنها گفتگو صورت گرفت، با شفافیت هرچه تمام پیروزی برای کشور به ارمغان آمد. با امنیتی کردن فضا، محرمانه کردن فضا و غریبه دانستن مردم، قطعاً وقوع دوباره حوادث گذشته دور از ذهن نیست. قدرت ی در ایران همیشه خود را معصوم می‌داند و مردم را مقصر و گناهکار فرض می‌کند؛ لذا با کمال تأسف از سیره امام خمینی(ره) فاصله گرفتیم؛ امام راحل مردم را ولی‌نعمت و ارباب دولت می‌دانستند و دولتمردان را رعیت مردم خطاب می‌کردند».


رئیس مجلس حق نداشت بدون هماهنگی نمایندگان به سهمیه‌بندی بنزین رأی دهد(۲)




لحن رئیس‌جمهور در قبال معترضان صحیح نبود

افروغ با انتقاد از مواضع رئیس‌جمهور در قبال معترضان گفت: اینکه آقای رئیس‌جمهور در تریبون می‌گوید؛ افرادی که خودروهای خود را وسط خیابان‌ها خاموش کرده‌اند، شماره پلاک خودروهایشان ثبت شده و قوه قضائیه و نیروی انتظامی با آنها برخورد کند، اصلاً موضع‌گیری صحیحی نیست؛ زیرا این افراد که دست به تخریب نزده‌اند، بلکه فقط از این طریق خواستند صدای خود و مخالفتشان را به گوش رئیس‌جمهور و مسئولان برسانند و هیچ راهی جز خاموش کردن خودروهایشان پیدا نکردند».


جامعه‌شناسی رفتار عادی با جامعه‌شناسی رفتار غیرعادی تفاوت دارد

وی با بیان اینکه جامعه‌شناسی رفتار غیرعادی با جامعه‌شناسی رفتار عادی تفاوت دارد، خاطرنشان کرد: معترضان در شرایط غیرعادی سعی کرده‌اند از مدنیت و حقوق شهروندی خود دفاع کنند و در این راستا سعی کرده‌اند بدون تخریب اموال، خودروهای خود را خاموش کنند».

استاد دانشگاه ادامه داد: دولت نباید هر رفتار غیرعادی را به معنای اغتشاش تعریف کند و برخورد یک‌دست با همه معترضان داشته باشد، برای مثال برخوردی را که با اغتشاش‌گران انجام می‌دهد نباید با معترضان در شرایط غیرعادی انجام دهد. پس دولت باید به‌صورت حساب‌شده برخورد کند و از روی فهم باشد؛ چون اگر دولت برخورد غلیظی با معترضان داشته باشد، در حوادث بعدی این برخوردها غلیظ‌تر می‌شود. به‌عنوان مثال برخوردها در حوادث امسال با برخوردهای دی ماه ۹۶ مقایسه کاملاً متفاوت است».

به گفته افروغ؛ حساب اغتشاش‌گران حمایت‌شده از سوی بیگانگان از حساب معترضان جداست؛ زیرا اغتشاش‌گران مسائل امنیتی را نشانه گرفته‌اند».

وی افزود: بر روی هر اعتراضی که نمی‌توان برچسب امنیتی چسباند, این اعتراضات باید پذیرفته شود و قبول کرد که اعتراض یک واقعیت است. دولت باید اعتراضات چند روز گذشته را از چند ماه پیش از افزایش قیمت بنزین پیش‌بینی می‌کرد تا مباحث کارشناسی روی این تصمیم انجام می‌شد و نیز افکار عمومی را قانع می‌کرد».



رئیس مجلس حق نداشت بدون هماهنگی نمایندگان به سهمیه‌بندی بنزین رأی دهد(۱)



عماد افروغ در گفتگو با خبرنگار حوزه احزاب و تشکل‌های گروه ی خبرگزاری آنا، با بیان اینکه حق اعتراض در قانون اساسی برای شهروندان محفوظ است، اظهار کرد: اعتراضات روزهای گذشته قابل پیش‌بینی بود و رَوا بود که مردم این اعتراضات را انجام دهند».

وی افزود: وقتی‌که فشار اقتصادی به مردم وارد می‌شود و پژوهش‌های مکرر حکایت از مسئله‌دار بودن وضعیت اقتصادی مردم دارد، اما تی متناسب با خواسته‌ و مشکلات اقتصادی اتخاذ نمی‌شود و از سوی دیگر برخی تصمیمات آن‌قدر آنی و فوری هست که اصلاً مجالی برای اعتراض قانونی باقی نمی‌گذارد، باید انتظار وقوع چنین اعتراض‌های غیرمترقبه را داشت».


دولت به مردم فرصت اعتراض نداد

نماینده دوره هفتم مجلس شورای اسلامی خاطرنشان کرد: اگر دولت تصمیمش را در خصوص افزایش قیمت بنزین از یک ماه قبل اعلام می‌کرد، مردم فرصت داشتند تا از وزارت کشور درخواست صدور مجوز برگزاری اعتراضات کنند تا در مکان‌های از قبل تعریف‌شده اعتراضاتشان را انجام و خواسته‌هایشان را مطرح کنند».

افروغ ادامه داد: با توجه به مشکلات اقتصادی مردم وقتی این فرصت به اقشار ضعیف و آسیب‌پذیر جامعه اختصاص داده نمی‌شود، طبقه فرودست جامعه احساس می‌کند که مشکلاتش بیشتر خواهد شد و وقتی این احساس در جامعه فرودست به‌ وجود آید، نمی‌توان انتظار هیچ راهی جز انجام رفتارهای جمعی نشئت‌گرفته از شور و هیجان را داشت».

دولت حق اعتراض را سلب می‌کند و دشمن سوءاستفاده

وی با بیان اینکه مشابه اعتراضات اخیر در دی ماه سال ۹۶ اتفاق افتاد، گفت: جمهوری اسلامی ایران کشوری است که دشمنان بسیاری دارد و این دشمنان از هر فرصتی استفاده می‌کنند تا تحت پوشش خیرخواهی به ناآرامی‌های کشور دامن بزنند؛ لذا وقتی حق اعتراض از مردم سلب شود، این دشمنان وارد بازی می‌شوند».

این استاد جامعه‌شناسی با بیان اینکه در چنین شرایطی باید با مدیریت و مهارت کافی سره از ناسره مشخص شود، یادآور شد: اول اینکه شورش‌های اخیر پیش‌بینی‌پذیر بود و دوم اینکه باید حساب کسانی‌ که دست به تخریب اموال عمومی می‌زنند و از جانب غرب و دشمنان سازمان‌دهی شده‌اند، با حساب افرادی که رفتار هیجانی از خود نشان می‌دهند، تفکیک شود».



اعتراضات قابل پیش‌بینی بود اما انگار نمی‌خواهیم از تاریخ درس بگیریم



عماد افروغ بر این باور است که حمایت رهبری نیز نباید به ترمزی برای کارشناسی‌های بعدی تبدیل شود. رهبر معظم انقلاب از روی مصلحت از تصمیم سران سه‌ قوه حمایت کردند و مشروط به این بوده که بحث‌های کارشناسی انجام شده باشد. اکنون اگر بحث‌های کارشناسی انجام نگرفته باشد، تکلیف چیست؟ اگر این کارشناسی انجام شده، آیا نباید عطف به انتشار آزاد اطلاعات این موضوع در اختیار شهروندان ایرانی قرار بگیرد. این کارشناسی‌ها کجا هستند؟ در واقع، هیچ یک از این اقدامات انجام نگرفته و مردم حق دارند که بگویند ما در این مملکت کاره‌ایی نیستیم.

 سرویس ی انتخاب»: این روزها بحث سهمیه‌بندی و افزایش قیمت بنزین، تنها در جمع نخبه‌گان و ناظران اقتصادی و ی مطرح نیست بلکه در خیابان، کوچه‌ و بازار، میهمانی‌ها و. موضوع گرم و قابل توجه همه‌گان بنزین است و بنزین. گویی آینده جامعه و تمامی مردم به افزایش قیمت بنزین گره خورده و برای همه‌گان این مساله طرح می‌شود که بعد از این رخداد قرار است چه اتفاقی بیافتد؟ در سطحی دیگر، تاثیرات این مساله بر جامعه برای ناظران و عامه مردم بسیار قابل توجه است. تا کنون انتخاب» در مقام وظیفه خود، در گفتگوی با کارشناسان اقتصادی، موضوع پیامدها و تاثیرات اقتصادی افزایش قیمت بنزین را پی‌گیری کرده است اما نباید از تاثیرات جامعه‌شناختی و روانشناختی مساله بر سطح کلان جامعه غافل ماند. در همین راستا، در سطرهای پایین، مشروح گفتگوی انتخاب» با عماد افروغ، جامعه‌شناس ی آمده است.

اعتراضات به افزایش نرخ بنزین، در نتیجه بی‌توجهی به خواست و اراده مردم بود

عماد افروغ، در ابتدای سخنان خود، در ارتباط با ابعاد و تاثیرات اجتماعی اعتراضات شکل گرفته نسبت به موضوع افزایش قیمت بنزین تاکید کرد: ضروری است در ابتدای امر مساله این‌گونه مطرح شود: زمانی فرصت قانونی به اعتراضات مدنی مردم نداده‌ایم و مردم به اعتراضات و واکنش‌های به اصطلاح غیرمدنی روی آورده‌اند، چه تاثیری بر جامعه در سطح کلان برجای می‌گذارد. اگر موضوع ریشه‌یابی نشود و آن‌گونه که شاهد فرآینده هژمونی (سلطه) رسانه‌ای هستیم، تنها باید به معلول (یعنی اعتراضات) بپردازیم. بر این باور هستم نوع نگاه مردم به این اعتراضات غیرمدنی، به هیچ‌عنوان غیرمدنی نیست؛ یعنی مردم نوع اعتراضات را واکنشی طبیعی می‌دانستند. اکنون سوال این است که این تصمیم غیر مترقبه اعلام و فورا اجرا شد، آیا فرصت اعتراض مدنی در اختیار مردم قرار گرفت؟ اصلا فرصتی بود که این‌ها از وزارت کشور اجازه بگیرند تا در محل‌های تعبیه شده‌ای، خواسته‌های خود را مطرح کنند؟ حداقل از نظر روانی تخلیه شوند.»

زمانی اجازه قانونی اعتراض مدنی داده نشود، خواه یا ناخواه زمینه برای ظهور و بروز اعتراضات غیرمدنی مهیا می‌شود

وی در ادامه افزود: واقعیت این است در بحث سهمیه‌بندی بنزین به قانون و فلسفه ی جمهوری اسلامی ایران نیز توجه نشد. همچنین، به این‌که قدرت اجتماعی و مردم اساس و پایه هستند و قدرت ی معرف و فرع است توجه نشد. همه این مسائل عوارض بی توجهی به خواست مردم است. اساس جامعه‌شناسی ی می‌گوید زمانی که ذیل یک گفتمان و نظام ی خاص، اجازه قانونی اعتراضات مدنی داده نشود، خواه یا ناخواه زمینه برای ظهور و بروز اعتراضات غیرمدنی مهیا می‌شود.»

اعتراضات قابل پیش‌بینی بود اما انگار نمی‌خواهیم از تاریخ درس بگیریم

این استاد دانشگاه در ادامه تصریح کرد: در سطحی دیگر، مساله را می‌توان حتی بنیادی تر مورد واکاوی قرار داد. اکنون باید پرسید که این اعتراضات که حاصل فرصت قانونی برای اظهار اعتراض مدنی است، قابل پیش‌بینی بود یاخیر؟ پاسخ این است که بله! کاملا قابل پیش‌بینی بود. مایه تعجب این است که چه تحلیل‌گرانی در دولت هستند که این پیش‌بینی را نکرده بودند؟ علی‌الخصوص با توجه به اتفاقاتی که در گذشته یعنی در دی ماه 96، در سال 88 و دهه 70 رخ داده چرا نتوانستید این موج از اعتراضات را پیش‌بینی کنید. فرض را بر این بگیریم، تصمیم درست بوده و باید سریع اعمال می‌شد -که البته بنده مخالف این فرضیات هستم- پرسش این است که آیا نباید پیش‌بینی می‌شد امکان دارد این تصمیم با شورش اجتماعی همراه باشد؟. در حالت حداقلی، از قبل می‌بایست نیروهای انتظامی آرایش داده می‌شدند که اگر کسی خواست درمورد اموال عمومی، اقدام کند، جلوگیری شود. آیا نباید به نیروی انتظامی این آموزش داده می‌شد که رفتار هیجانی و غیرهیجانی با یکدیگر متفاوت هستند؟ در واقع، جامعه شناسی شرایط عادی با شرایط غیرعادی بسیار متفاوت است. این‌ روندها را از گذشته یاد نگرفته‌اند. حتی فرض را بر این بگذاریم که در مفهوم‌شناسی مشکل داریم و نمی‌توانیم آینده را پیش بینی کنیم و در زمینه فهم از انقلاب مشکل داریم اما  حداقل نمی‌توانستیم از گذشته درس عبرت بگیریم؟ حداقل با یک سری تدابیر ساده می‌توانستیم مانع از این مقدار قابل توجه از تخریب شویم.»

وعده‌های دولت برای کنترل وضعیت پس از افزایش قیمت بنزین، بی‌اعتمادی را بیشتر می‌کند

این جامعه‌شناس در ادامه با اشاره به این‌که پیرامون درستی این طرح، انتقادات و نقطه‌نظرات زیادی دارد، افزود: در مجموع، مهم‌ترین عارضه و تاثیر طرح افزایش قیمت بنزین، افزایش بی‌اعتمادی به مجموعه دولت است. موضوع تاسف‌برانگیز دیگر در ارتباط با وقایع بعد از وقوع رخداد است. مردم آن‌چه را که از دولت‌مردان بعد از وقوع رخداد افزایش قیمت بنزین می‌شنوند با آن‌چه که خود می‌بینند و لمس می‌کنند، در تضاد است. می‌گویند تورم را کنترل کردیم و می‌کنیم. این گونه اظهارات تحریف واقعیت است؛ ای کاش صادقانه به مردم توضیح بدهند که داستان از چه قرار است. این‌گونه اظهارات وضعیت را وخیم‌تر می‌کند. زمانی که مردم احساس کنند فرادستان و دولت‌مردان دروغ می‌گویند، بی اعتمادی بیشتر خواهد شد. مردم می‌گویند شما قبلا نتوانستید این کار را انجام دهید؛ زمانی که نرخ دلار بالا رفت، نرخ تمامی کالاها تورمی افسارگسیخته را تجریه کرد اما وقتی دلار پایین آمد، چرا نرخ کالاها کاهش پیدا نکرد؟ مردم می‌گویند شوِ کنترل» را ارائه دادید و اکنون نیز همین شو» در حال تکرار است.»

تصمیم سران سه‌ قوه، بدون موافقت نمایندگان مجلس خطا بود

افروغ در بخشی دیگر از اظهارات خود تصریح کرد: در سطحی دیگر باید توجه داشت تصمیمی به این مهمی به اطلاع عموم مردم نرسیده و حتی از ظرفیت نخبگی و کارشناسی عرصه مدنی بهره گرفته نشده. حتی از ظرفیت نخبگی عرصه ی نیز استفاده نشده، مجلس چه نقشی در موضوع داشته است؟ سران سه قوه زمانی معنا پیدا می‌کند که بدنه قوه مقننه، کارشناسی خود را مطرح و مخالف و موافق نظرات خود را مطرح کرده باشند. با اندکی تسامح می‌توان گفت، قوه مققنه و مجریه با راس‌شان متعیین هستند اما قوه مقننه نمی‌توانیم به عنوان نمایندگان ملت چنین مساله‌ای را پذیرفت. کجای کار قوه مقننه تصمیم‌گیرنده بوده است؟»

حمایت رهبری از روی مصلحت و مشروط بود

این کارشناس مسائل جامعه‌شناسی ی، در ادامه به خبرنگار انتخاب» گفت: حمایت رهبری نیز نباید به ترمزی برای کارشناسی‌های بعدی تبدیل شود. رهبر معظم انقلاب از روی مصلحت از تصمیم سران سه‌ قوه حمایت کردند و مشروط به این بوده که بحث‌های کارشناسی انجام شده باشد. اکنون اگر بحث‌های کارشناسی انجام نگرفته باشد، تکلیف چیست؟ اگر این کارشناسی انجام شده، آیا نباید عطف به انتشار آزاد اطلاعات این موضوع در اختیار شهروندان ایرانی قرار بگیرد؟ این کارشناسی‌ها کجا هستند؟ در واقع، هیچ یک از این اقدامات انجام نگرفته و مردم حق دارند که بگویند ما در این مملکت کاره‌ایی نیستیم.»

شکاف میان قدرت اجتماعی و ی، مهم‌ترین شکاف کشور است

وی در ادامه تاکید کرد: بزرگ‌ترین و کلان‌ترین شکاف کشورمان که در چندین نوبت آن را گوشزد کرده‌ام، شکاف میان قدرت ی با قدرت اجتماعی است. زمانی از قدرت اجتماعی سخن می‌گوییم، می‌توانیم مساله را تعمیم بدهیم و نیروهای اجتماعی مستتر در حوزه عمومی را در تقابل با قدرت ی قرار دهیم. متاسفانه در وضعیت کنونی، به جای این‌که قدرت ی خود را نماینده قدرت اجتماعی بداند، قدرت اجتماعی را بالعکس متاثر و نماینده خود می‌داند. به جای این‌که قدرت ی خادم و قدرت اجتماعی مخدوم باشد، روند برعکس شده است.»

باید رابطه قدرت ی و قدرت اجتماعی دگرگون شود

این جامعه شناس در بخشی دیگر گفته‌های خود در ارتباط با راه‌حل گذار از وضعیت پیش‌آمده تصریح کرد: اگر بخواهیم راهکاری نسبت به کلیت شکاف مطرح شده ارائه کنیم، راهکاری جدا خواهیم داشت و اگر مساله اعتراضات به تنهایی مطرح باشد راهکار نیز متفاوت است. در ارتباط با کلیت شکاف میان قدرت ی و قدرت اجتماعی می‌توان گفت، باید جهت حکمرانی از بنیان دگرگون شود. یعنی به جای این‌که جهت معطوف به قدرت حکمرانان و یون باشد، باید به مردم برگردد. یعنی همان صحبت‌هایی که امام خمینی (ره) تحت عنوان اربابان ما، ولی نعمتان ما و. خطاب به مردم ارائه کردند. یعنی باید نیم نگاه و بازگشتی به نگاه امام خمینی (ره) نسبت به مردم و قدرت داشته باشیم. ایشان بارها تاکید کرده‌اند، نشود شماهایی که حاکم هستید شعار نوکری بدهید اما عملا اربابی کنید» اکنون ما می‌بینیم یک عده دارند اربابی می‌کنند و کسی را به سفره خود راه نمی‌دهند. انحصار قدرت آن‌ها از حوزه ی شروع و رفته رفته به حوزه‌های فرهنگی و اقتصادی نیز تسری پیدا کرد. همراه با این امر فضا را ت زده می‌کنند و در ادامه نوعی برنامه ت‌زدایی را در پیش می‌گیرند و شکاف را تحکیم می‌کنند.»

عماد افروغ در پایان تاکید کرد: در ارتباط با مورد خاص اعتراضات اخیر، زمان هنوز دیر نشده و کاری را که باید از قبل انجام می‌شد، اکنون می‌توانیم انجام دهیم. باید اجازه داد مردم اعتراضات مدنی خود را مطرح کنند و به آن‌ها گوش سپرده شود؛ یا مردم قانع شوند یا تغییری در ت‌های ایجاد شود. باید باب نقد گشوده باشد و همگان بی‌مهابا حرف‌های خود را بر زبان برانند. این امر یعنی استفاده از ظرفیت‌های مدنی. این‌که می‌گویند رهبری حمایت کرده، بدین معنی نیست که مجلس کار کارشناسی خود را تعطیل کند. مجلسیان باید بحث کنند که شاید اتفاق تازه‌ایی بیافتد و مرمتی در روند ایجاد شود. چرا یقه مردم را بگیریم؟ مسولیت اصلی بر عهده دولت‌مردان است که چرا به انقلاب اسلامی ضربه وارد می‌کنند و ظرفیت‌های داخلی را نابود می‌کنند. براین باور هستم در این میان تنها بی‌تدبیری مطرح نیست و موضوع حساب شده‌تر از این قضایا است.»


ماجرای تشکیل بسیج به روایت عماد افروغ/ نهاد مدافع مردم و صدای محرومان



گروه ی خبرگزاری فارس: سازمان بسیج مستضعفین ۵ آذرماه سال 58 به فرمان امام خمینی(ره) بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران تشکیل شد و پس از تصویب مجلس شورای اسلامی در دی ماه سال 59 به‌طور قانونی رسمیت پیدا کرد.

مبنای تشکیل بسیج یکی از موضوعاتی است که همواره مورد باید مورد توجه قرار بگیرد و مسئولان نسبت به اصول شکل گیری آن دقت ویژه‌ای داشته باشند.

در آن دوره رهبر کبیر انقلاب اسلامی تشخیص دادند که باید چنین سازمانی شکل بگیرد و تأکید داشتند که بسیج باید به صورت مردمی و به دور از بازی‌های ی و جناحی وارد میدان شود.

با توجه به آنکه هفته بسیج را پیش روی خود داریم، درباره محورهایی همچون مبنای شکل‌گیری بسیج و ضرورت حیات آن با عماد افروغ پژوهشگر، جامعه شناس و نماینده دوره هفتم مجلس شورای اسلامی به گفت و گو نشستیم.

فارس: چه عاملی باعث شد در آن دوره حضرت امام خمینی(ره) فرمان تشکیل بسیج را دهند؟ درواقع مبنای شکل بسیج چه بود؟

افروغ: مبنای اولیه تشکیل بسیج یک مبنای نظامی بود، یعنی چون حضرت امام(ره) احساس می‌کردند ما با خباثت‌ها و دشمنی‌های نظامی دشمنان و بیگانگان مواجه هستیم و اگر بخواهیم تنها با نیروی نظامی رسمی خودمان مقابله کنیم، شاید در واقع آن توان را در اختیار نداشته باشیم حداقل در آن برهه زمانی و امام راحل برای مقابله با این تهاجمات محتمل نظامی و توطئه‌ای که بعضا به گروهک‌ها و بیگانگان منتسب بود و برای پاسداری از آرمان ها و اهداف انقلاب اسلامی به ویژه در وجوه دفاعی و امنیتی، بسیج را تشکیل دادند.

بسیج به عنوان یک نیروی برخاسته از عرصه مدنی و برخاسته از قدرت اجتماعی و فراجناحی است و به کرات امام راحل اصرار داشتند بسیج وارد بازی‌های ی نشود، البته این به معنای این نیست که بینش ی نداشته باشند، اما چون بسیج به مؤلفه وحدت بخش جامعه تعلق دارد، نباید وارد بازی‌های گروهی، ی و جناحی شود.

فارس: اما در موقعیت‌هایی شاهد مأموریت‌های امنیتی بسیج هستیم .

افروغ: بله کاملا درست است. در مواقعی اقتضا می‌کند این اتفاق بیفتد؛ یعنی به اقتضای شرایط و حسب موارد مأموریت امنیتی برای‌شان درنظر گرفته شده است. هر جا توطئه درونی و داخلی، نظام را تهدید می‌کرد، بسیج به اقتضا وارد عرصه می شد.

فارس: پیش‌تر گفتید که چوب تذکرات تان را خوردید. بیشتر در این مورد توضیح می دهید.

افروغ: در آن مقطع نقدهایی در ابتدای دولت وقت داشتم و دیگران بعد از من به آن رسیدند. در آن مقطع از تریبون مجلس استفاده می‌کردم و نقدها را مطرح می کردم. اگر حسابی در کار باشد باید از من قدردانی می‌کردند که زودتر از بقیه نقدهایی داشتم که دیگران بعد از من به آن رسیدند. نه تنها قدردانی از من نشد بلکه بنده را آماج انواع و اقسام بی‌حرمتی‌ها و هتاکی‌های رسانه‌ای قرار دادند که البته بخشی از آن توسط سایت‌های بسیجی بود و این در حالی بود که در مقطعی علیه ت‌های آموزشی و پژوهشی دانشگاه محل خدمت، مصاحبه ای اینترانتی با بسیج انجام دادم که مصاحبه‌ام به صورت اینترنتی پخش شد و سپس گفتند که علیه بسیج موضعی بگیرم اما من قبول نکردم و اعلام داشتم حتی از این دانشگاه می روم و موضعی علیه بسیج نخواهم گرفت. بدیهی و مورد انتظار است که جواب یک خوبی را با بدی و مطالب ناخوشایند نمی‌دهند.

** بسیج باید مستقل باشد

بسیج باید مستقل باشد. بسیج باید از آرمان‌های امام و گفتمان انقلاب اسلامی دفاع کند. راه و رسم دفاع راه و رسم خاصی است، باید سعی کنند دل مردم را به دست بیاورند و مسائل را به درستی تشخیص دهند و خیلی چیزها را نباید امنیتی ببینند. یعنی مسائل داخلی، امنیتی و بیرونی را خلط نکنند، بلکه سعی کنند با مردم باشند و هرجا مشکل و دردی به سراغ مردم آمد،‌ وارد عمل شوند. سیل یکی از اتفاقاتی بود که بسیج وارد شد و مردم از آنها استقبال کردند.

فارس: به‌نظرم کارکرد بسیج بسیار ظریف و حساس است .

افروغ: بله کاملا درست است. برخی اوقات کارکرد بسیج  بسیار ظریف می‌شود چون باید مستقل باقی بماند. چون وابسته به قدرت اجتماعی و نیروهای اجتماعی است. بسیج باید مردمی باقی بماند. مردم جایگاه بلندی نزد امام راحل داشتند و در نظر ایشان مردم، ولی‌نعمت و ارباب بودند؛ باشد، بنابراین بسیج باید به این بدنه ولی نعمتان تعلق داشته باشد و ابزار ت‌ورزی‌های عده‌ای رند ی قرار نگیرد. امیدوارم بسیج همیشه در یک جایگاه متعالی و بالایی قرار داشته باشد و وارد بازی‌های ی نشود که اگر این اتفاق بیفتد، آسیب خواهد دید.

فارس: در حال حاضر کارکرد بسیج چیست؟

افروغ: کارکرد مطلوب بسیج این است که در وهله اول همان مسائل امنیتی و نظامی باشد. از ابتدا این مبنا طرح ریزی شد که بسیج 20 میلیونی شکل بگیرد و هرجا نشانه ای و زنگ خطری از سوی بیگانگان باشد و آنها بخواهند دست از پا درازتر کنند، بسیج وارد میدان شود.

بسیج هم اکنون این آمادگی را دارد. ما نیاز به این بسیج بیش از20 میلیونی داریم. هرجا درد و مسأله ای سراغ مردم می آید و دولتمردان یا غافلند یا ناتوان از پاسخ این مشکلات هستند، بسیج به دلیل امکانات و فرصت هایی که دارد و به دلیل اینکه در میان مردم است و درد مردم را می شناسد،‌ شایسته است که وارد میدان شود. بسیج دارای فرصت‌ها و امکانات عدیده ای است و باید اهل ایثار و انفاق باشد. به هرحال باید از بسیج برای برطرف کردن مشکلات مردم استفاده شود. بسیج باید کمک کند که مردم امن تر، با نشاط و بی دغدغه تر زندگی کنند. بسیج با ایثارگری و نوع‌دوستی التیمام بخش دردها شود.

فارس: البته مردم خاطره خوبی در دوران دفاع مقدس از بسیجیان دارند .

افروغ: بله، همینطور است. بسیجی تعریف خاصی دارد. بسیج با انفاق، بخشش، ایثار و نوع‌دوستی تعریف می شود. بسیجی بودن یک فرصت و یک امتیاز اقتصادی نیست. بسیج پلی برای دستیابی به ثروت بیشتر و امتیاز بیشتر نیست.

فارس: مردم خاطره خوشی از حضور بسیج در دوران دفاع مقدس دارند .

افروغ: کاملا درست گفتید. مردم خاطره خوشی از بسیج در دوران دفاع مقدس دارند. بسیج در آن دوره به ارتش و سپاه کمک کرد و البته سپاه هم مدیریت خوبی اعمال کرد و به خوبی بسیج را سازماندهی کرد.

فارس: چه ضرورتی برای حیات بسیج وجود دارد؟

افروغ: کماکان خطر احساس می شود، یعنی کماکان ما تهدیدات امنیتی داخلی و تهدیدات امنیت خارجی داریم. بسیج را باید عمیق تر، فراگیرتر و گسترده‌تر دنبال کرد. به لحاظ کمی و کیفی باید بسط بیشتری برای بسیج قائل شد. بسیج را باید به صورت کمی و کیفی بسط داد و در راستای اهداف تعریف شده‌اش گسترش داد.

همچنین برای بسیج باید مأموریت‌های جدید تعریف کرد که البته این مأموریت های جدید باید حساب شده باشد.

بسیج باید با مشارکت مردمی گره خورد و مانع مشارکت مردمی نشود. باید تقویت کننده و بسترساز مشارکت مردمی باشد، چون به مردم تعلق دارد. باید به این فهم برسیم که بسیج به مردم تعلق دارد و مردم ولی نعمتان ما هستند. باید این درک را داشته باشیم که مردم اصل و قدرت ی فرع است. متأسفانه این موضوع بد جا افتاده است. قدرت ی، دولت‌ها، حکومت‌ها و حاکمیت ها معرف و نماینده قدرت اجتماعی و مردم هستند که اگرمعرف نبودند باید اعتراض کرد.

بسیج وابسته به قدرت‌های مدنی است

بسیج وابسته به قدرت مدنی و قدرت اجتماعی است. این نهایت فهم و بصیرت را می خواهد. خیلی هم سخت است که یک نیرویی هم انقلابی باشد و هم طرفدار نظام جمهوری اسلامی و هم ت‌ها و رفتارهای ناموجه برخی دولتمردان را آسیب شناسی کند و آن را زیر ذره بین نقد ببرد و با آن برخورد کند. به همین دلیل سال‌های پیش از نقد درون گفتمانی یاد کردم.

فارس: منظورتان از این  نقد چیست؟

افروغ: یعنی با معیارهای انقلاب اسلامی به نقد برخی ت ها و رفتارهای ناموجه جمهوری اسلامی بپردازیم و فکر نکنیم هر اتفاقی که در جمهوری اسلامی افتاد متناسب با انقلاب است. تصمیم اخیر و عجولانه دولت، اعلام و اعمال همزمانش چه ربطی به انقلاب دارد؟ فشاری که به مردم وارد می‌شود چه ربطی به انقلاب دارد؟ امام راحل همواره می فرمودند مردم ولی نعمتان ما هستند. در دیدگاه  امام راحل توجه به عدالت اجتماعی، فقرستیزی و محرومیت زدایی بسیار مبنایی است. امام راحل نقل به مضمون می فرمودند یکی از دلایل توطئه جهان خواران علیه ما و انقلاب اسلامی این است که ما ت های فقرستیزانه و محرومیت زدایانه ای را دنبال می‌کنیم که اگر نکنیم و فقرستیزی و محرومیت زدایی در دستور کارمان نباشد، مرگ بر آمریکای مان نیز ره به جایی نخواهد برد و شعاری بیش نیست. حسب دیدگاه امام راحل معنا ندارد که دائما شعار مرگ بر آمریکا را سر دهیم اما توجهی به مستنمندان، فقرا و محرومان نداشته باشیم.

بسیج باید زبان بی زبان مردم شود

اگر واقعا قرار باشد بسیج یک جایگاه درخوری داشته باشد، باید به این توجه کند که قدرت ی نماینده قدرت اجتماعی است، بسیج نماینده مردم و مدافع مردم است. اگر مردم فقیر و محروم اند، باید بسیج به کمک آنها بیاد. اگر مردم ناتوان و صدای رسا ندارند، صدای رسای آنها شود و در نهایت بسیج باید زبان بی زبان ها شود. امیدوارم این اتفاق بیفتد که البته این امر موماتی دارد که یکی از موماتش این است که وارد بازی های ی و جناحی نشود. اگر تحلیلی می خواهد بدست دهد، تحلیلی کلان و بینشی ی داشته باشد و براساس مبانی و اهداف انقلاب اسلامی موضع بگیرد.



ما انقلاب را بد درک کردیم و نفهمیدیم که مردم خواسته اقتصادی هم دارند/ به تحلیل‌های امنیتی مشکوک هستم



از دی 96 شکاف‌های اجتماعی و بسترهای خشونت‌زا نه تنها به قوت خود باقی مانده‌اند بلکه رو به تزاید هم هستند.

وقتی دولت می‌گوید ما می‌خواهیم به 60 میلیون نفر ما به ازای پول بنزین را بدهیم یعنی این حس وضعیت بد اقتصادی نیست، واقعیت است. ما در 40 سال اخیر کارنامه اقتصادی و عدالتی قابل قبولی نداریم و این با فلسفه انقلاب اسلامی همخوانی ندارد. ما انقلاب را بد درک کردیم و همیشه این بخش را سانسور کردیم یا نفهمیدیم که مردم خواسته اقتصادی هم دارند و بدون تحقق آن از بازی بیرون می‌روند و طور دیگری رفتار می‌کنند.

به گزارش عصر ایران، رومه ایران در گفت وگو با دکتر عماد افروغ جامعه شناس اصولگرا دیدگاه های او را درباره رخدادهای اخیر و نسبت آن با اتفاقات سال 96 جویا شده است.

بخش هایی از مصاحبه را در ادامه می خوانید:

* در سال 96 که اتفاقات دی‌ماه رخ داد، تحلیل و تفسیر غالب رسمی از آن اتفاقات یک تفسیر امنیتی و معطوف به نقش‌آفرینی عوامل بیگانه بود. برای اتفاقات روزهای اخیر هم باز شاهد چنین تحلیل‌هایی هستیم. اگر چه نمی‌توان از این تفسیر هم چشم‌پوشی کرد اما آیا به نظر شما همه چیز را می‌توان به همین نگاه امنیتی محدود دانست؟

- نه. نگاه و تحلیل امنیتی درباره یک حادثه و موقعیت اجتماعی ما را نه تنها به حقیقت نمی‌رساند بلکه باعث گمراه شدن می‌شود و خودش زمینه اتخاذ تصمیمات اشتباه است. من این را بگویم که خودم یک مقداری حتی نسبت به این تحلیل‌های امنیتی مشکوک هم هستم.

* به چه معنا؟

- به این معنا که هم اعتماد کامل به اطلاعات داده شده در این تحلیل‌ها ندارم و هم اینکه تأکید بیش از حد روی آن را طبیعی نمی‌دانم. مسأله این است که یک اتفاق و رویداد اجتماعی قابل پیش‌بینی را که تمام نشانه‌های وقوع آن وجود داشته و مسبوق به سابقه هم بوده، نباید عطف به سوءاستفاده‌هایی که از آن می‌شود و محدود به یک تحلیل امنیتی کرد. 

حتی سوءاستفاده‌های امنیتی هم که از یک اتفاق رخ می‌دهد تا زمانی که زمینه اجتماعی نداشته باشند اساساً امکان وقوع ندارند. یعنی تا فضای اعتراض و احساس خشم عمومی در جامعه نباشد، هیچ گروه متخاصمی نمی‌تواند از آن سوءاستفاده کند بنابراین یک زمینه‌ بسیار جدی در جامعه هست که گروه‌های معاند از آن سوءاستفاده کرده‌اند و بنابراین مسأله ما باید آن زمینه مستعد برای خشونت باشد نه سوءاستفاده‌ای که از آن شده. اغتشاشگران در شرایط عادی نمی‌توانند اغتشاش کنند.

تحلیل امنیتی را باید به عنوان یک مسأله ثانویه دید که خودش معلول شرایطی است، نه یک پدیده اصلی و اولیه و علت موضوع. ما همین اتفاق را با شباهت‌های زیادی در سال 96 شاهد بودیم، در همان زمان بسیاری از ناظران با استناد به داده‌ها آمدند و گفتند که این یک پدیده اقتصادی-اجتماعی است نه امنیتی. اما اشتباه حاکمیت این بود که تمام مسأله را امنیتی دید و بعد هم روی تجمعات مردم علیه آن اتفاق مانور داد و موضوع را فیصله شده فرض کرد. در حالی که نه تنها اصل موضوع باقی ماند که آمارها و وضعیت مشهود نشان می‌دهد که از آن زمان شکاف‌های اجتماعی و بسترهای خشونت‌زا نه تنها به قوت خود باقی مانده‌اند بلکه رو به تزاید هم هستند.

ما الان هم درخصوص مسائل اجتماعی و هم اقتصادی دچار یک نیتی رو به گسترش در جامعه هستیم. آمارهای مربوط به پیمایش‌های خود حاکمیت هم که قدری ما از آن اطلاع داریم، حکایت از همین موضوع دارد. مسأله دیگر این است که برخی از حس نیتی یا حس بی‌عدالتی سخن می‌گویند اما به نظر من این حس‌ها خودشان واقعیت دارند یعنی صرفاً حس و برداشت جامعه نیستند و برای آنها می‌توان نشانه‌های بسیار زیاد عینی در جای جای کشور پیدا کرد. بنابراین نیتی و بی‌عدالتی الان صرفاً در جامعه ما یک حس نیست، بلکه یک واقعیت است.

وقتی دولت می‌گوید ما می‌خواهیم به 60 میلیون نفر ما به ازای پول بنزین را بدهیم یعنی این حس وضعیت بد اقتصادی نیست، واقعیت است. ما در 40 سال اخیر کارنامه اقتصادی و عدالتی قابل قبولی نداریم و این با فلسفه انقلاب اسلامی همخوانی ندارد. ما انقلاب را بد درک کردیم و همیشه این بخش را سانسور کردیم یا نفهمیدیم که مردم خواسته اقتصادی هم دارند و بدون تحقق آن از بازی بیرون می‌روند و طور دیگری رفتار می‌کنند.

* یعنی چه که از بازی بیرون می‌روند؟ در واقع به لحاظ جامعه‌شناختی چه حالتی به خود می‌گیرند؟

- همین چیزی که الان می‌بینیم. یعنی اول در همراهی با نظام منفعل می‌شوند و بعد رویکردهای تقابلی در جامعه رو به افزایش می‌گذارد. درست است که نظام و انقلاب خود را به لحاظ ارزش‌های دینی آن مقدس می‌دانیم اما به این معنا نیست که در این ساختار با جامعه هر کاری بکنیم، اتفاقی نمی‌افتد. جامعه نظام و قواعد خود را دارد و تا جایی می‌تواند مقابل فشار، بی عدالتی و وضعیت نامطلوب تاب بیاورد و از جایی تحمل خود را از دست می‌دهد. 

مقدس بودن نظام به این معنا نیست که قواعد واکنش جامعه در برابر ناکارآمدی‌ها فرق کند. ما از اول انقلاب رویکرد مشخص و تدوین شده‌ای درباره اقتصاد و عدالت اجتماعی نداشتیم. قدم به قدم شکاف درآمدی ما در جامعه بیشتر شده و قدرت خرید عمومی کاهش یافته. اینها همه در مسیر این 40 سال بار روی دوش جامعه گذاشته و مشخص است وقتی بدون توجه به بطن جامعه و وضعیت و نظر آن چنین تصمیمی گرفته می‌شود و فرصتی برای ابراز وجود به جامعه داده نمی‌شود، واکنش جامعه منفی و معترضانه خواهد بود. یعنی اینجا دو اتفاق افتاده؛ مردم هم از تصمیم‌گیری کنار گذاشته شده‌اند و هم امکان بیان نظر و انتقاد نداشته‌اند.

* خب این تقریباً مربوط به تمام موقعیت‌های قبلی هم می‌شود و مختص تصمیم بنزینی اخیر نیست. منظور شما این است که ما با یک انباشت مشکل در این حوزه مواجه بودیم؟

- مسأله همین است. ما مدام داریم گروه‌های مختلف اجتماعی را از فرآیند تصمیم‌گیری و مشارکت حذف می‌کنیم. در تصمیماتی که گرفته می‌شود اصلاً فرآیند اقناعی جامعه و مشارکت عمومی جایی ندارد. بعد از آن هم امکانی برای بیان عقیده، اعتراض، انتقاد و دیدگاه بخش‌های مختلف جامعه وجود ندارد. خب با این وضع چطور باید انتظار داشت که جامعه خشمگین نشود و واکنش تند نشان ندهد. اینها از قبل روی دوش جامعه تلنبار شده بود و تصمیم اخیر هم بار روانی بسیار زیادی داشت و در همان نگاه اولیه برای هر فردی در جامعه به معنای افزایش فشار اقتصادی بود، بدون آنکه قدرت خرید افزایش پیدا کرده باشد.

به نظر من خود تصمیم اخیر درباره بنزین به اندازه کافی اشتباهات بزرگ و فاحشی داشت که بتواند به تنهایی اعتراضاتی را به دنبال داشته باشد. اگر بخواهیم مبنایی نگاه کنیم، این اعتراض حق مردم بوده؛ چرا؟ چون قدرت ی باید نماینده قدرت اجتماعی باشد در حالی که جامعه نگاه می‌کند و می‌بیند نه تنها قدرت ی نماینده و معرف او نیست، بلکه دارد نهاد مدنی و ساحت اجتماعی را در یک چارچوب ی و حتی امنیتی تفسیر می‌کند. یعنی جامعه این گونه فکر می‌کند که از نظر قدرت ی تنها نقش خمیری را دارد که در دست قدرت است و این قدرت توقع دارد هر کار بخواهد، با او بکند. در حالی که جامعه تعریفش از خودش کاملاً فرق دارد.

به طور خلاصه در این چارچوب و خصوصاً درباره تصمیم اخیر نه فرصت مشارکت به مردم داده شد و نه فرصت اعتراض. بعد شما از جامعه‌ای که فرصت ندارد، چه توقعی دارید؟ الان هم تحلیل‌های پساواقعه که داریم کاملاً غیرقابل قبول است. مثلاً سخنگوی دولت می‌گوید اگر ما از قبل اعلام می‌کردیم مردم به پمپ بنزین‌ها هجوم می‌آوردند. خب الان که این اتفاقات افتاد یعنی ضرر و خسارتش به لحاظ اقتصادی، اجتماعی، ی و حیثیتی کمتر بود؟ این یعنی اینکه ما در قبال تحولات اجتماعی و واکنش‌های عمومی در جامعه قدرت محاسبه صحیح نداریم. 

الان هم می‌گویند که تخریب‌ها هدایت شده و کار ضد انقلاب بوده. حتی اگر صد درصد این را درست بدانیم، باز هم قدرت ی اینجا مورد سؤال است. چرا شما پیش‌بینی نکردید؟ اگر پیش‌بینی داشتید و این طور شد چرا دچار خطا شدید؟ این توجیه که کار ضد انقلاب بوده خودش بدتر است؛ خب پس اقتدار امنیتی ما چه می‌شود؟ چطور اجازه دادیم نقاطی از کشور ما این طور مورد خسارت‌های وحشتناک قرار بگیرد. این اتفاق را از هر زاویه ببینیم و تفسیر کنیم، نهایتش می‌رسیم به سوءمدیریت قدرت ی در کشور. همه جناح‌ها هم در این نقش دارند. یعنی چه تفسیر امنیتی برای آن داشته باشیم و چه اجتماعی. این اتفاقات نقطه‌ای است که قدرت ی و حاکمیت و البته مهم‌تر از همه دولت باید دست به خود انتقادی بزنند و بپذیرند که این اتفاقات چه به واسطه دخالت ضد انقلاب باشد، چه سوءمدیریت اجتماعی و چه مسائل اقتصادی، مسئولیتش با قدرت حاکمه است. این اتفاقات سابقه داشته و سؤالی که پیش می‌آید، این است که نظام تصمیم‌گیری ما چه خردی دارد که از این اتفاقات درس نمی‌گیرد؟

* به عنوان یک جامعه‌شناس معتقدید که محوریت اعتراضات را باید به طبقه متوسط بدهیم یا حاشیه‌نشین؟ یا اینکه از منظر اجتماعی با در نظر گرفتن بحث حق مشارکت و حق اعتراض، طبقه متوسط خودش یک حاشیه‌نشین محسوب می‌شود؟

- می‌گویند رژیم پهلوی در اواخر عمرش تصمیماتی می‌گرفت که طبقه متوسط به عنوان طبقه حامی آن هم دیگر نمی‌توانست با آن تصمیمات اقناع شود و معترض به آن بود. حالا من یک تحلیل اقتصادی می‌کنم و آن اینکه طبقه متوسط ما طبقه متوسط دیروز نیست و در حال سقوط به سمت حاشیه است چون قدرت اقتصادی‌اش در حال اضمحلال است. 

طبقات پایین اگر از وضع فعلی خود گلایه دارند، اعتراض طبقه متوسط از منظر اقتصادی معطوف به چشم‌اندازی است که ندارد. اما از منظر اجتماعی و ی هم ما دیگر طبقه متوسط نداریم. ما یک طبقه حاکم داریم که تصمیم می‌گیرد و یک طبقه وسیع فرودست داریم که باید تبعیت کند. 

یعنی من می‌خواهم بگویم حتی اگر به لحاظ اقتصادی هم ما طبقه متوسط داشته باشیم، اما این طبقه متوسط که مشارکت داده نمی‌شود، نخبه‌ای که به حساب نمی‌آید و کارشناسی که اثری در تصمیمات ندارد، ما از کدام طبقه متوسط حرف می‌زنیم؟ حتی اگر به لحاظ اقتصادی هم طبقه متوسط ما سقوط نکرده باشد که کرده، به لحاظ ی و اجتماعی دیگر ما طبقه متوسط نداریم. حتی من فکر می‌کنم وضعیت بغرنج‌تر از این است. مردم عادی که هیچ، الان نماینده مجلس هم در همین تصمیم اخیر به لحاظ قدرت اثرگذاری جزو طبقه فرودست است. وقتی حرفش و نظرش اثری ندارد و مجبور به تبعیت است، باید آن را فرودست بدانیم.

وقتی شما به ظرفیت نخبگی کشور توجه ندارید، همین می‌شود. حرف من نقد تصمیم درباره بنزین نیست که چقدر عدد درستی بوده یا نبوده. حرف من ندیدن حوزه‌های اجتماعی در تصمیم‌گیری است. بحث من الان در این موضوع چند چیز است؛ یکی اینکه این اتفاقات قابل پیش‌بینی بود، دوم اینکه خود این تصمیم به لحاظ مضمونی محل اشکال است و سوم اینکه چرا مسیر اقناعی را طی نکردیم؟ ما در دو سال اخیر می‌بینیم که این شکل حوادث تکرار شده. شما وضعیت جامعه را به لحاظ استعداد بروز این دست حوادث چگونه می‌بینید؟

ما داریم به لحاظ بروز این دست حوادث خشونت‌بار وضعیت مستعدتری پیدا می‌کنیم چون برای ریشه ماجرا فکری نکرده‌ایم. همان قدر که این حوادث اخیر نسبت به دی 96 خشونت‌بارتر بودند، اگر فکری نکنیم حوادث بعدی هم خشونت بیشتری نسبت به امروز خواهند داشت. دلیل هم این است که به مردم وقعی نمی‌نهیم و مردم را مخدوم خود نمی‌دانیم. حتی لیبرال‌ها هم حق شورش مردم را به رسمیت می‌شناسند چون معتقدند که حکومت‌ها نماینده مردم هستند. 

ما عرصه عمومی را به بازی نمی‌گیریم و مطالباتش را مدام انکار می‌کنیم. ما چاره‌ای نداریم جز اینکه به مردم حق مشارکت بدهیم و البته به مشارکت آنها توجه کنیم. این بخش دوم خیلی مهم است. این نیست که مثلاً بگوییم مردم حق اعتراض و انتقاد و اظهار نظر داشته باشند اما در نهایت ما کار خودمان را بکنیم. ما باید هم حق مشارکت مردم را لحاظ کنیم و هم به مشارکت آنها در تصمیم‌گیری‌های خودمان توجه کنیم. یعنی مشارکت فعال و مؤثر باشد. ما در شرایط تحریمی هستیم که فشار افزایش پیدا کرده و نمی‌توانیم به مردم بگوییم که هم فشار تحریم را تحمل کنید، هم فشار تصمیمات ما را، هم فشار نادیده گرفتن مشارکت خودتان را.

واقع قضیه این است که من گمان می‌کنم ما نه الفبای مردمسالاری را رعایت کردیم و نه الفبای حکمرانی دینی را. مگر دین مخالف مشارکت عمومی و حق معاش و عدالت اجتماعی و زندگی آبرومندانه است؟ من همانطور که سال 96 هشدار دادم اتفاقات آن زمان ریشه‌ای دارد که باید به آن پرداخته شود، امروز هم هشدار می‌دهم که این ریشه عمیق‌تر شده و چشم پوشیدن بر آن و تکیه کردن بر تحلیل‌های امنیتی باعث جلوگیری از وقوع اتفاقات تلخ‌تر نمی‌شود.


 نقد درون‌گفتمانی متجلی شد


ماجرای گرانی ناگهانی نرخ بنزین که جامعه را در شوک عمیقی فرو برد و احتمالا مدت زمان زیادی هم نیاز است که مردم با شرایط جدید و تبعات این اقدام کنار بیایند، باعث بروز اعتراض‌های زیادی در کشور شد، فضایی که برخی از آن سوءاستفاده کردند و دست به آشوب و اغتشاش زدند. این بلوا که چند روزی شرایط کشور را دگرگون کرده بود، نهایتا با اقدامات امنیتی و انتظامی که پرسروصداترین آنها قطعی اینترنت بود، عقب رانده شد و با حضور مردم در شهرهای مختلف و دفاع آنها از انقلاب، امنیت و استقلال کشور ازجمله آن چیزی که روز گذشته در تهران رخ داد، خاموش شد.
در این میان آنچه مسلم است نیتی مردم از افزایش ناگهانی قیمت بنزین و توامان تاکیدشان بر حفظ امنیت و استقلال کشور است، مساله‌ای که شاید در اذهان برخی با هم جور درنیاید و اساسا قابل درک نباشد که چرا کسانی که در اقتصاد به‌شدت تحت فشارند، حاضرند در دفاع از حاکمیت به خیابان بیایند؟

عماد افروغ، جامعه‌شناس و استاد دانشگاه در گفت‌وگو با فرهیختگان» حضور پررنگ روز گذشته مردم را تحلیل کرد و به چرایی شکل‌گیری این تجمع بزرگ پرداخت که مشروح آن در ادامه از نظر می‌گذرد.

در تحلیل‌های اخیر شما از نیتی عمیق مردم سخن گفتید، چگونه ممکن است این حجم از نیتی با چنین حضوری جمع و قابل درک باشد؟

این چیز عجیبی نیست. من نگفتم مردم نمی‌آیند. اتفاقا دقت در بیانیه پایانی این تجمع و شعارهای مردم، دقیقا همان چیزهایی است که ما گفتیم. مردم کماکان به این تصمیم معترض هستند. از قضا امروز در سخن‌های مردمی، یک اعتراض دیگر هم اضافه شده است، آن چیزی که مردم می‌گویند به‌رغم اینکه قول داده بودید گرانی‌ها را کنترل می‌کنید اما گرانی‌ها کنترل نشده است! این مساله سوای این است که تاکنون مردم به‌نحوه اعلام و اعمال افزایش نرخ بنزین معترض بودند و حالا به تبعات بعد از آن هم معرتض شده بودند.

ببینید مردم دیروز در تهران و روزهای گذشته در شهرهای دیگر، نجیبانه به خیابان آمدند به‌رغم اینکه ظرفیت‌های مدنی قانونی قبل از وقوع افزایش ناگهانی نرخ بنزین در اختیار آنها قرار نگرفت تا اظهارنظر کنند و اعتراضات مدنی خود را از مجاری قانونی بروز دهند، اما کماکان مصر هستند از این ظرفیت‌ها استفاده شود. یکی از این ظرفیت‌ها برای اظهارنظر همین راهپیمایی است! شاید بپرسید محمل قانونی آن چیست؟

ببینید دیروز با فراخوان یک نهادی که بیشتر وابسته به انقلاب اسلامی است، مردم فراخوانی را مشاهده کردند و ‌آمدند، همین! اتفاقی که در وهله اول نشان می‌دهد حساب انقلاب اسلامی از ت و رفتارهای برخی مستقران در جمهوری اسلامی حتی افراد حاضر در راس قوای سه‌گانه جداست. در وهله دوم در پاسخ به این سوال که مردم چطور بسیج می‌شوند باید توضیح داد اگر قرار باشد آنها از روال قانونی استفاده کنند باید از وزارت کشور اجازه بگیرند و قبلا هم باید محل‌هایی برای اعتراض تعبیه شده باشد. امروز اما این روال طی نشده است و همین‌جاست که باید گفت الحمدالله چنین محملی وجود دارد که مردم می‌توانند از ظرفیت‌های مستتر در انقلاب اسلامی استفاده کنند.

توضیح دقیق‌تری می‌دهید؟

یک نکته ظریفی اینجا وجود دارد که کمتر به آن توجه می‌شود، عده‌ای می‌خواهند انقلاب اسلامی را به نظام جمهوری اسلامی تقلیل دهند که بنده معتقدم این اقدام جفا و خیانت است، زیرا ظرفیت انقلاب اسلامی خیلی وسیع‌تر است. امام عبارتی دارند به این مضمون که می‌فرمایند تمام طبقات و اقشار باید در خدمت طبقات محروم جامعه باشند و مردم پشتیبان دولتی باشند که طرفدار آنهاست، اما اگر دولت‌ها طرفدار آنها نبودند، مردم شکایت کنند، اگر به شکایت آنها رسیدگی نشد در دهان دولت بزنند.» امام این را چه موقع بیان می‌کنند؟ بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، بعد از استقرار نظام جمهوری اسلامی!دقت کنید امام راحل می‌فرمایند در دهان دولت بزنند. این به چه معنی است؟ از کدام ظرفیت باید استفاده کنیم که در دهان دولت بزنیم؟ از همان ظرفیت‌های انقلاب اسلامی باید استفاده شود، نه ظرفیتی که تعریف‌شده و حتما باید مراحل قانونی را طی کند. الان از شما سوال می‌کنم راهپیمایی عظیمی که در تهران و جاهای مختلف انجام شد، از طرف کدام اصل قانون اساسی است؟ اصل 27 قانون اساسی می‌گوید مردم حق دارند اعتراض کنند، در مکان‌هایی تعریف‌شده و دارای مجوز از وزارت کشور. اینها از این مرحله و معبر استفاده نکردند. یعنی معبر عمومی و مدنی وجود دارد که مستتر در ذات انقلاب اسلامی است و این بسیار گرانبهاست، باید قدر این را بدانیم و بارها هم گفته شده انقلاب اسلامی مساوی با جمهوری اسلامی نیست. در جمهوری اسلامی اتفاقات ناگواری رخ می‌دهد که هیچ ربطی به انقلاب اسلامی ندارد، یعنی ظرفیت ذاتی و بالقوه انقلاب اسلامی به‌مراتب فراخ‌تر از این ظرفیت‌های مستتر در نظم ی است ضمن اینکه در همین نظم ی ما هم نظمی به نام قانون اساسی تعریف شده است، ولی قانون اساسی هم مساوی با انقلاب اسلامی نیست.

مردم نخواستند یا نتوانستند از آن ظرفیت قانونی استفاده کنند؟

در این تصمیم عجولانه مردم فرصت نکردند از ظرفیت‌های قانونی استفاده کنند، فرصت به آنها داده نشد، به محض اینکه نرخ جدید را اعلام کردند، آن را اعمال کردند.واکنش دیروز مردم نشان می‌دهد آنها همچنان ملتزم به انقلاب اسلامی هستند، اما کدام تفسیر از انقلاب اسلامی؟ شعارها نشان می‌دهد، حداقل آنچه از محتوای حضور مردمی مشاهده می‌شود، نشان می‌دهد مردم به اهداف اصلی انقلاب اسلامی پایبند هستند، طرفدار عدالت اجتماعی، فقرزدایی و محرومیت‌زدایی هستند، نشان می‌دهد انقلابی واقعی هستند و حساب خود را از آشوبگران اغتشاش‌گر متصل به بیگانه جدا می‌کنند ولی همزمان از دولتمردان و صاحبان قدرتی که بی‌توجه به شعارهای انقلاب اسلامی هستند، گلایه‌ دارند. یکی از عبارات امام این است که متاسفانه فراموش کردیم، من قریب به مضمون می‌گویم امام می‌فرمایند یکی از دلایل مخالفت جهان‌خواران با ما این است که عَلَم فقرستیزی را بلند کردیم و وقتی این علم را زمین بگذاریم یعنی محرومیت‌ستیز و فقرزدا نباشیم جهان‌خواران با ما کاری ندارند، یعنی فقط به‌خاطر فرهنگ ما نیست که جهان‌خواران با ما مخالف هستند، به‌خاطر طرفداری از محرومان است که با ما مخالف هستند.این حرف‌ها نکات بسیاری ظریفی هستند. ما یک ت‌های اقتصادی اتخاذ می‌کنیم که گلوی مردم را می‌فشارد، سختی‌های زندگی مردم را بیشتر می‌کند و آنها را دچار محرومیت نسبی می‌کند، انواع ت‌هایی که شکاف‌های درآمدی را زیاد می‌کند اتخاذ می‌شود، اینها چه ربطی به انقلاب اسلامی دارد؟ این چه ربطی به حرکت استکبارستیزی انقلاب اسلامی دارد؟ به‌نظر من مردم هوشیار هستند چنانکه من هم نگران بودم شعارهای مردم یک‌طرفه شود. ولی حالا خوشحال شدم و امیدوار. این حضور با بسیاری از تحلیل‌هایی که انجام شد، انطباق داشت ازجمله اینکه مردم ناراحت هستند و اگر ناراحت نبودند در خیابان نمی‌ریختند. چراکه مردم ناراحت نشوند و در خیابان نیایند، طبیعتا یک‌سری بیگانه‌پرست فرصت سوءاستفاده پیدا نمی‌کند. بیگانه آنقدر قدرت ندارد که توده‌ها را بسیج کند. یک بسیج طبیعی صورت می‌گیرد و مردم در خیابان می‌ریزند و یک عده هم متاسفانه سوءاستفاده می‌کنند و از این اعتراضات غیرمدنی برای خود زمینه‌ای فراهم می‌کنند که تخریب اموال عمومی را انجام دهند.

در اذهان برخی این اظهارات شما نشان‌دهنده پارادوکس بزرگی است. آنها می‌پرسند مگر می‌شود مردمی که عصبانی و ناراحت هستند و زندگی آنها با چالش جدی مواجه شده در این سرما به خیابان بیایند و چند کیلومتر برای حمایت از انقلاب پیاده‌روی ‌کنند؟

چه پارادوکسی دارد؟ اتفاقا عین فهم و بصیرت است. ما سال‌هاست که می‌گوییم حساب انقلاب اسلامی از جمهوری اسلامی جداست و مردم هم این را متوجه شدند. وقتی سال 82 گفتم حساب گفتمان انقلاب اسلامی از جمهوری اسلامی جداست و مفهوم نقد درون‌گفتمانی را مطرح کردم یعنی دچار پارادوکس شدم؟ خیر. مردم حساب گفتمان انقلاب اسلامی را از برخی ت‌های نظام جمهوری اسلامی جدا کردند. این عین بصیرت است. همیشه 22 بهمن مظهر انقلاب اسلامی است چون سالروز پیروزی انقلاب اسلامی است. مردم همه این اختلافات را کنار می‌گذارند و آنجا میثاق تاریخی و ملی با اصل انقلاب اسلامی می‌بندند.

این نکاتی که بیان می‌کنید با عقل مدرن و معیشت‌محور سازگاری ندارد.

انقلاب اسلامی درست است که شعار معیشت هم دارد اما حتما تقلیل‌یافته به معیشت نیست. انقلاب اسلامی یک فلسفه ی و اخلاقی دارد که معیشت را پشت‌سر می‌گذارد، عدالت فردی را پشت‌سر می‌گذارد و به انفاق، ایثار، احسان و لطف می‌رسد. یعنی اخلاق ی آن مبتنی‌بر ایثار است و به مراحل متعالی می‌رسد. اصطلاحا وقتی به مرحله متعالیه می‌رسد به این معنا نیست که توجه به اخلاق سطح پایین نداشته باشد، توجه به اخلاق قدرت و معیشت نداشته باشد. یکی از شعارهای ما عدالت اجتماعی و توجه به حق معاش است. ما نمی‌توانیم نه به‌لحاظ فلسفه ی و نه به‌لحاظ آموزه‌های دینی از حق معاش مردم غافل شویم. آموزه‌های دینی ما هم اشاره به معاش دارد. حضرت امیر(ع) وقتی مالک را به مصر می‌فرستد، می‌گوید با بودن تو، باید زندگی مردم بهتر شود. مردم باید رفاه بیشتری پیدا کنند. یعنی رفاه بیشتری پیدا کنند و با نشاط‌تر شوند. این به آن معنا نیست که فقط به معاش آنها توجه شود. می‌گوید مردم را اصلاح و تربیت کنید ولی به مساله معاش و نشاط و رفاه هم توجه کنید.خلاصه امر اینکه این راهپیمایی تجلی و مظهر تمام‌نمای نقد درون‌گفتمانی است و جدایی حساب انقلاب اسلامی از برخی از ت‌های مستتر در نظام جمهوری اسلامی است. برخی مساله غیرقابل قبولی را در تاریخ انقلاب خلق کردند اینکه هرگاه عده‌ای نقد کردند گفتند انقلاب تضعیف می‌شود، نقد چه ربطی به انقلاب دارد؟ وقتی تی را نقد می‌کنیم چه ربطی به انقلاب اسلامی دارد؟ اتفاقا همه آرزوهای ما و تلاش حقیر این بود که حساب گفتمان انقلاب اسلامی از برخی ت‌ها و رفتارهای موجود در جمهوری اسلامی را جدا کنیم و معیار نقد ما انقلاب اسلامی باشد. با این معیار به نقد ت‌ها و رفتارها می‌پردازیم. اگر منطبق بود مطلوب است و اگر نبود با شلاق می‌زنیم و خرد می‌کنیم. متاسفانه عده‌ای متوجه این جدایی نشدند و من واقعا ناراحت هستم، عده‌ای به‌نام انقلاب اسلامی در جمهوری اسلامی بار خود را بستند، چه بودند و به کجا رسیدند! در حالی که اگر قرار باشد با معیار گفتمانی انقلاب اسلامی به نقد این رفتارها بپردازیم، امروز باید تمام این اموال از آنها گرفته شود. درست همان‌طوری که حضرت امیر(ع) گفتند اگر به کابین ن‌تان رفته باشد پس می‌گیرم، یعنی باید پس گرفته شود. لذا اگر بخواهم جواب مبنایی به سوال اصلی شما بدهم می‌گویم حضور مردم بیانگر التزام آنها به انقلاب اسلامی و اصل جمهوری اسلامی است، نه التزام آنها به ت‌ها و رفتارها. معلوم است که مردم کماکان معترض گرانی هستند، معترض این تصمیم هستند اما هم حساب خود را با ضدانقلاب تفکیک کردند، هم با مسببان گرانی! و این عین عقلانیت و بصیرت است. برای اولین‌بار می‌توانم بگویم نقد درون‌گفتمانی متجلی شد.

مسئول اصلی اغتشاشات قوه مجریه بود/ فلسفه جمهوری اسلامی» احقاق حق مردم است



مسئولیت از آن کسی است که قدرت در اختیارش است و حسب رابطه قدرت و مسئولیت، اینجا مسئولیت متوجه حکمرانان است. در وهله اول قوه مجریه و بعد از آن به میزانی که قوه مقننه و قوه قضائیه در بروز و ظهور این حادثه اسفناک نقش داشتند

نسیم آنلاین:‌ دکتر عماد افروغ استاد دانشگاه و نماینده مجلس هفتم در گفتگو نسیم آنلاین پیرامون مساله افزایش قیمت بنزین و باز بودن باب انتقاد و بحث های کارشناسی بعد از حمایت رهبری از مصوبه سران قوا گفت:‌ حمایت رهبری به معنای این نیست که نقد و ارزیابی و کارشناسی های بعدی صورت نگیرد. از فحوای کلام ایشان این گونه استنباط می شود که باتوجه به کارشناسی های انجام شده و باتوجه به توافق سران قوا ایشان حمایت کردند. اما سئوالی که مطرح است این است که کارشناسی های انجام شده طرح مذکور کجاست؟ باید نخبگان و کارشناسان به کارهای کارشناسی انجام شده دسترسی داشته باشند. حمایت رهبری قطع نظر از اینکه متکی به یک سری پیش فرض هاست از سر مصلحت می‌تواند باشد.  ممکن است حسب اطلاعی که ایشان دارند و ما دسترسی به آن اطلاعات نداریم، اگر این اتفاق رخ نمی‌داد کار بدتر و اوضاع وخیم تر می شد. بنابراین وقتی از سر مصلحت آن حمایت صورت می گیرد جا برای بحث، نقد و ارزیابی باز است و کاری که قبلا از وقوع انجام نگردید اکنون می تواند اتفاق بیفتد.

استاد جامعه شناسی در ادامه افزود:‌ متاسفانه قطع نظر از محتوای این تصمیم نحوه اعلام و اعمال آن به هیچ وجه موجه نبود. به محض اینکه اعلام کردند، اعمال کردند و فرصتی برای اینکه اگر انتقاد و پیشنهادی وجود دارد مطرح شود، وجود نداشت. باتوجه به شناختی که از رهبری و جایگاه ولی فقیه دارم، معتقدم که جای نقد و بررسی کماکان به قوت خودش باقی است. در واقع مطلوب است که این کار انجام شود و امروز نیز در حال انجام است.

 دکتر افروغ با اشاره به ظرفیت های قانونی کشور برای بیان اعتراضات مردم گفت: نظام جمهوری اسلامی نیامده که جلوی اعتراضات مردم را بگیرد، اتفاقا آمده است که بستری برای احقاق حق مردم فراهم کند. اما در این ماجرا اصلا فرصتی برای اعتراض مردم ایجاد شد؟ قانون اساسی ظرفیت هایی برای اعتراض مردم در اصل ۲۷ قانون اساسی دارد. فرض هم بر این می گذاریم که دولتمردان مکان هایی تعبیه کرده اند برای بروز و ظهور اعتراضات مردم و حتی فرض را بر این می گذاریم که وزارتخانه ذی ربط هم با سعه صدر با تقاضاها برای اعتراض موافقت می کند، اما چه زمانی این فرصت را در اختیار مردم قرار دادند که بیایند تقاضای اعتراض و راهپیمایی کنند؟ به محض اعلام موضوع، اعمال شد و فرصتی در اختیار آنان قرار نگرفت و به نظر من وقتی فرصتی برای اعتراض مدنی و قانونمند در اختیار مردم قرار نمی گیرد، حسب نسبتی که قدرت اجتماعی با قدرت ی دارد و اینکه قدرت اجتماعی اصل است و قدرت ی فرع. یعنی قدرت ی نماینده قدرت اجتماعی است و همواره در صورتی که انحرافی دیده شود، درصورتی که از ظرفیت ها استفاده نشود و ظرفیت ها در اختیار قرار نگیرد یا اصلا فرصتی نباشد این توجیهی برای اعتراضات غیرمدنی می شود.

نماینده سابق مجلس در ادامه گفت: لذا این اعتراضات غیرمدنی طبیعی بوده که اتفاق افتاده اما اینکه نحوه اعتراض غیرمدنی چگونه باشد با تخریب همراه باشد یا خیر، به عواملی دیگر مانند اینکه آیا مردم ما توسط نهادهای حاکمیتی خوب تربیت ی شده اند، که حتی اگر بخواهند اعتراض غیرمدنی هم بکنند به تخریب اموال عمومی و آتش زدن پمپ بنزین نباید بیانجامد.

استاد جامعه شناسی دانشگاه تربیت مدرس با بیان اینکه جامعه شناسی رفتارهای غیرعادی و هیجانی با جامعه شناسی رفتارهای عادی متفاوت است افزود: وقتی مردم به اعتراضات غیرمدنی و حتی آشوب روی می آورند دیگر اینجا نباید با آن ها مانند شرایط عادی برخورد کرد اما این هم توجیهی نیست که اینجا شرایط غیرعادی است دست به هرکاری بزنند. اینجا مراد ما تخریب هایی است که صورت گرفته است. دو دسته وارد تخریب ها شده اند. یک عده سازمان یافته و در ارتباط با بیگانگان این کارها را کرده اند و عده ای براساس رفتارهای هیجانی. آن دسته که براساس ارتباط با بیگانگان این کارها را کرده اند، آن ها علاوه بر تخریب جرم ارتباط با بیگانه نیز مرتکب شده اند که به نوعی وطن فروشی کرده اند. اما آن دسته دوم که براساس رفتار هیجانی دست به تخریب زده اند فقط باید بخاطر تخریب اموال عمومی آنها را مجازات کرد. این مسائل را باید جدا کرد و عاقلانه با این موضوعات برخورد کنیم.

عماد افروغ در ادامه گفت:‌ اکنون نیز باید ظرفیت های قانونی پساوقوع مجددا طرح شود، بلافاصله مردم تقاضای راهپیمایی کنند و معترضین بتوانند اعتراضات خود را طرح کنند. لذا آنچه باید قبل از وقوع رخ می داد الان هنوز فرصتی وجود دارد که مردم بیایند اعتراضات به حق و قانونی خودشان را مطرح کنند. اتفاقا مسائل دیگری را نیز می توانند در اعتراضات خود بیان کنند، مثلا با اینکه ادعا می کنید گرانی کنترل می شود چرا در کشور گرانی رخ داده است، چرا با مردم صادق نیستید؟

وی افزود: سئوال بنده این است که باتوجه به تجربه های مکرری که از گذشته داشتیم و از قبل هم قابل پیش بینی بود که مردم به خیابان ها بیایند، آیا نمی توانستید که به گونه ای عمل کنید که از قبل نیروب انتظامی در شهرها آرایشی به خودش بگیرد که تخریب اموال عمومی صورت نگیرد؟ مسئولیت اصلی این ماجراها برعهده کیست؟ چه کسی مسئولیت اصلی متوجه اوست؟ آیا مردم؟ چه کسی شروع کننده و علت است؟ این اعتراضات معلول اند، آن تصمیم علت است. آن شیوه اعلام و اعمال در حقیقت مقصر اصلی است. بنده احساس می کنم علت و مسئول در این ماجرا گم شده است و همه توجهات رسانه ها به سمت معلول رفته است. مسئولیت از آن کسی است که قدرت در اختیارش است و حسب رابطه قدرت و مسئولیت، اینجا مسئولیت متوجه حکمرانان است. در وهله اول قوه مجریه و بعد از آن به میزانی که قوه مقننه و قوه قضائیه در بروز و ظهور این حادثه اسفناک نقش داشتند.


قضاوت رفتار افروغ بر مبنای مصاحبه‌ی تحریف شده



پخش مصاحبه‌ی تحریف شده‌ای در برنامه‌ی بیست و سی شبکه دو سیما از دکتر عماد افروغ، جامعه شناس و عضو اسبق شورای نمایش درباره‌ی فیلمخانه پدری باعث قضاوت‌هایی درباره‌ی او شد از جمله در یادداشتی که در انصاف نیوز منتشر شده بود.

یادداشت مورد اشاره یک ماه پیش منتشر شد.

اما پس از پخش مصاحبه‌ی تحریف شده‌اش در برنامه‌ی بیست و سی، متن کامل آن در خبرگزاری صداوسیما منتشر شده است که در پی می‌آید.

انصاف نیوز ضمن پوزش از آقای افروغ اعلام می‌کند که از تحریف شدن موضع وی در برنامه‌ی بیست و سی و همچنین اصلاح آن در خبرگزاری صداوسیما تاکنون بی اطلاع بوده است.


وزیر هم نمی تواند به جای شورای پروانه نمایش تصمیم بگیرد

عماد افروغ در گفتگوی اختصاصی با خبرنگار خبرگزاری صداوسیما گفت:‌ تصمیم شورای پروانه نمایش برای مخالفت با نمایش عمومی این فیلم به دلیل سیاه نمایی جاری در آن تصمیم درستی بود و مسئولان سینمایی باید درباره نقض این تصمیم پاسخگو باشند.

وی افزود: قطع نظر از اینکه چه بر سر فیلم خانه پدری ” گذشته و چه فرآیندی را طی کرده است ، نگاه صفر و یکی به هیچ فیلم ندارم و معتقدم برخی زوایا و صحنه های مثبت و برخی زوایا و صحنه های منفی هم دارد.

این جامعه شناس درباره فیلم ” خانه پدری ” افزود: به عنوان یک مدرس جامعه شناسی فرهنگی در ایران که به شدت مدافع سنت و هویت تاریخی فرهنگی ایران هستم ، ممکن است از این منظر بر این فیلم نقد داشته باشم که معتقدم سنتی که در این فیلم به تصویر کشیده شده سیاه تر از آنی است که ممکن است برخی جزئیاتش مورد نقد واقع شود و قابل نقد باشد، بنابراین این نگاه خاصی که به فرهنگ سنت و تاریخ ما در این فیلم به ما داده می شود ، بنده برنمی تابم ولی این به این معنی نیست که این فیلم در محافل علمی و محافل خاص نمایش داده نشود و مورد نقد و بررسی قرار نگیرد.

عماد افروغ گفت : زمانی که من عضو شورای پروانه نمایش بودم یعنی اواخر تیرماه ۹۵ تا مهر ۹۶ این فیلم در شورای نمایش داده و تصمیم گرفته شد حالا که کارگردان فیلم راغب نیست صحنه ای از فیلم را حذف کند و همچنین راغب نیست که فیلم اش در گروه ” هنر و تجربه” به نمایش دربیاید، پس در محافل خاص به نمایش گذاشته شود و هیچگاه بحث نمایش عمومی نبود؛بنابراین صورت جلسه و امضا شد.

وی ادامه داد: نهادهای فرهنگی نباید امنیتی باشند، این را هم بگویم وقتی که در شورای پروانه نمایش تصمیم نهایی گرفته شد، هفته بعد که ما خواستیم مصوبه را امضا کنیم ، یک چیزی به آن اضافه شده بود و در واقع تشخیص نمایش آن به معاونت ارزشیابی یا معاونت سینمایی داده شده بود که من اعتراض کردم که چرا لاک گرفته و حذف شد و مصوبه ما این نبوده است ، بنابراین رفتند ، اصلاح کردند و از نو مصوبه قبل را نوشتند و همان بحثی را که ما قبلا داشتیم که نمایش در محافل خاص مثل دانشگاه ها مثل حوزه های علمیه باشد ، نهایی کردند.

آقای افروغ گفت : در شورای پروانه نمایش این طور صلاح دیدیم که عطف به تعارض و ناسازگاری بین سنت و مدرنیته ای که در این فیلم به نمایش گذاشته شده، بهتر است در محافل دانشگاهی و حوزوی درباره اش بحث بشود که اتفاقا می تواند نقطه قوتی برای فیلم باشد ، چرا که نشان می دهد فیلم آنقدر جدی است که در محافل خاص بحث کارشناسی شود که آیا واقعا ما این تعارض را داریم یا نداریم؟ در واقع سنت ما تا چه اندازه و در چه سطح و قلمرویی قابل دفاع است و آیا این پردازش به سنت درست است یا نه ؟

عضو سابق شورای پروانه نمایش افزود : حالا سوال من این است که اگر آن مصوبه بوده چرا مصوبه عوض شده و چرا فیلم نمایش عمومی شده است ؟ چرا این اختیار را معاونت سینمایی پیدا کرده است که قطع نظر از پروانه نمایش قبلی اجازه نمایش بدهد و اگر پروانه نمایش فعلی آن را لغو کرده ، چرا لغو شده است؟ ضمن اینکه برخی از اعضای پروانه نمایش قبلی فعلا هم عضو هستند و این یک سوال جدی است و من به طنز می گفتم مثل داستان برجام می ماند یک قرارداد و پیمانی بسته می شود ، رئیس جمهور قبلی آمریکا آن را امضا می کند اما رییس جمهور بعدی لغو می کند ، این را متوجه نمی شوم و توجیه نیستم.

عماد افروغ در پاسخ به میزان آزادی عمل اعضای شورای پروانه نمایش و تصمیم های خارج از شورا گفت: به طور طبیعی نباید مانعی برای آزادی عمل اعضای شورای پروانه نمایش باشد چرا که قواعد؛ روشن ، مشخص و تعریف شده هستند و خودشان باید مقاومت کنند که دخالت های بیرون و فشارها جایی نداشته باشد ، در واقع اعضای شورا باید این اختیار و توانایی را داشته باشند و مانعی هم برای این توانایی شان وجود نداشته باشد.

افروغ افزود : انسانها با یکدیگر فرق می کنند ، برخی عاملیت و فاعلیت شان قوی هست و می ایستند و برخی نمی ایستند ، برخی تحت تاثیر لابی و چانه زنی هایی از بیرون قرار می گیرند و این دیگر ربطی به اختیارات بالقوه شان ندارد، در واقع اختیار بالقوه به آن ها داده شده است اما اینکه تا چه اندازه فاعلیت و عاملیت داشته باشند ، بسته به مقاومت شان است ، بعضی ها مقاومت می کنند و بعضی مقاومت نمی کنند بنا به دلایل و مصالحی که البته هیچ گاه این مصالح را برنتابیدم.

عضو سابق شورای پروانه نمایش ادامه داد: زمانی می خواستند تکلیف چند فیلم را مشخص کنند از جمله خانه پدری ” و یک فیلم دیگری که من گفتم حتی وزیر هم نمی تواند کار پروانه نمایش را بکند ، شورای پروانه نمایش یک شورای قانونی و تخصصی است و جایگاه خاص خودش را دارد و وزیر نمی تواند جای پروانه نمایش تصمیم بگیرد . اگر وزیر نظری دارد ، ما می شنویم و بحث می کنیم ، اگر نظرش دقیق بود ، بر حسب یک رای جمعی به او رای می دهیم ، حتی اگر درست بود اما رای جمعی به او تعلق نگرفت ، دیگر آن هم محلی از توجه ندارد و نمی توانیم اختیارات این شورا و شوراهای این چنینی را مخدوش کنیم و تحت تاثیر چانه زنی ها و لابی ها و حتی اختیارات بالاتر قرار بگیریم.

این مدرس دانشگاه درباره درباره حواشی نمایش خانه پدری گفت : به هر حال هر کس یک فیلم می سازد، باید این حق را بدهد که هم بیننده آن را داوری کند هم حق نقد خودش را محفوظ بداند، به نظر من بهترین تصمیم برای این فیلم با توجه به حواشی که ایجاد کرد و ما از قبل آن را پیش بینی کرده بودیم ، این بود که این فیلم در محافل خاص به نمایش گذاشته شود و با حضور کارشناسان ، روانشناسان ، تاریخ شناسان ، فرهنگ شناسان و عوامل فیلم نقد شود که باعث می شد به فیلم جایگاه بهتری هم اعطا شود ولی به هر حال ظاهرا نخواستند این اتفاق بیفتد و فیلم نمایش عمومی شد و حالا جای این سوال است که مصوبه پروانه نمایش سال ۹۶ چرا تغییر کرده است ؟ بر طبق چه اختیاری ؟ باید پاسخ قانونی داده شود.

افروغ گفت : باید ببینیم دادستان محترم عطف به چه مستندات و چه بازخوردهایی تصمیم گرفته است که این فیلم را از دایره نمایش خارج کند ، خبر ندارم ولی تصمیم ما توقیف و نمایش ندادن ان نبود اما به دلیل حساسیت های اجتماعی و فرهنگی که معلوم شد حق با ما بود، گفته بودیم این فیلم در محافل خاص نمایش داده شود ، حالا سوال ما با عوامل فیلم و برخی مدافعان این فیلم این است که کدام بهتر است ؟ همان پیشنهاد و مصوبه ما که نمایش خاص در محافل خاص با بحث های علمی خاص باشد یا اینکه الان به طور کلی بحث نمایش به توقیف منجر شد؟

وی ادامه داد : بعضی مقاومت ها مفید و به نفع ما و سینما هم نیست . در مورد فیلم کاناپه آقای عیاری که در همان جشنواره فجر سه سال پیش به نمایش در آمد، از مدافعان سخت این فیلم بودم یعنی اگر الان خانه پدری” را نقد می کنم از کاناپه” دفاع می کنم ، چرا که مضمون فیلم تحسین برانگیز بود و فقط یک مشکل فقهی در مورد کلاه گیس داشت که به ما مربوط نمی شد ، یعنی بنده هم صفر ویکی نیستم و فقط پشت پرده را برای شما عیان کردم.



دولت حداقل در سطح سیستم خود انسجام داشته باشد



افروغ گفت: حداقل ضرور و قابل پیش‌بینی را که مربوط به انسجام سیستمی است، نداریم و حداقل پیامد این است که بالاخره تعتی را دربردارد. وقتی سیستم منسجم عمل نمی‌کند قابل پیش‌بینی است که بازتاب اعتراضی خواهد داشت، اینکه شکل و شمایل و جلوه این اعتراض به چه شکل باشد بحث دیگری است.

به گزارش فرهیختگان آنلاین»، افزایش قیمت و سهمیه‌بندی شبانه و یکباره بنزین، جامعه را در شوک قرار داده است. اقدامی که اگرچه دولت زمزمه‌های آن را از چندی پیش آغاز و حتی در بودجه 98 نیز از آن رونمایی کرده بود ولی تا همین چند روز پیش از عملیاتی شدن، توسط دولتی‌ها تکذیب می‌شد. کارشناسان اقتصادی موافق این طرح، نه‌تنها امسال و پارسال که از سال‌ها پیش معتقد بودند قیمت آزاد بنزین و یارانه دولت به سوخت، بیش از هرکسی به نفع افراد برخوردار و متمول جامعه و قاچاقچیان تمام خواهد شد و از این رو بر سهمیه‌بندی بنزین به نفع دهک‌های پایین جامعه تاکید داشتند؛ تاکیداتی که در سال 89 و دولت دهم به سهمیه‌بندی بنزین و اضافه شدن کارت سوخت به کیف مدارک صاحبان خودرو منجر شد.

با روی کار آمدن دولت تدبیر و امید اما رئیس‌جمهور با این بهانه که دونرخی بودن بنزین فسادزاست ابتدا بنزین را تک‌نرخی و بعد غزل خداحافظی کارت سوخت را نیز خواند. آن زمان کارشناسان معتقد بودند ذبح کارت سوخت تنها به جرم آمدنش از دولت قبل صورت گرفته است. علاوه‌بر آن اگرچه در این مدت افسارگسیختگی بازار به اوج خود رسید ولی گویی افزایش قیمت بنزین برای دولت جنبه حیثیتی پیدا کرده بود و از این رو افزایش پلکانی قیمت بنزین متوقف شد، اگرچه در این میان اغراض ی نیز بی‌تاثیر نبود. به هر ترتیب هفته گذشته در سفر استانی خود از طرح دولت برای بسته‌های حمایتی به میلیون خانوار یا همان 60 میلیون نفر خبر داد، بی‌آنکه گریزی به علت این بسته حمایتی بزند. از این رو شاید بی‌راه نباشد مردمی که دولت کلامی سعی در اقناع‌شان نکرده، معترض باشند. اعتراضاتی که بعید نبود محمل نفوذ مناسبی برای اشرار نیز فراهم کند. برای بررسی بیشتر ایده دولت جهت اداره کشور و ابعاد و اهداف سهمیه‌بندی بنزین، سراغ عماد افروغ جامعه‌شناس رفتیم. آنچه در ادامه می‌آید مشروح گفت‌وگوی فرهیختگان» با افروغ است.

 به نظر شما چرا یکباره دولت نظر قبلی خود مبنی‌بر غیرضروری بودن دونرخی شدن بنزین را تغییر داد و به لحاظ جامعه‌شناسی چرا تصمیم دولت مبنی‌بر افزایش قیمت سوخت چنین شوکی را ایجاد کرد؟

به نظر من قبل از ورود به این بحث نباید از اصل موضوع غافل شویم. اصل این نیست که دولت یک نظری قبلا داشته و الان تصمیم دیگری گرفته است. دولت قبلا مخالف دونرخی شدن  بنزین بوده اما امروز موافق است، ممکن است برای هر کسی اتفاق بیفتد که ابتدا یک نظری داشته باشد و بعد در اثر مواجهه با پدیده‌ها نظر او تغییر کند. مقدم بر هر چیز بحث نحوه اجرای این تصمیم تازه است. چرا چنین موضوعی غیرمترقبه و در روز عید اعلام می‌شود؟ در حالی که هیچ‌بحث مقدماتی‌ای در این مورد صورت نگرفته و هیچ‌اقناع عمومی‌ای از طریق گفت‌وگوهای کارشناسانه اتفاق نیفتاد. حتی مجلس شورای اسلامی در جریان این تصمیم قرار نگرفته بود. به نظر من اینها باید سوالات اصلی باشد. ضمن اینکه این سوالات را باید در بستر شرایطی که این تصمیم گرفته‌شده مطرح کرد. شرایط جامعه قبل از این تصمیم چه شرایطی بود و آیا این تصمیم شرایط را بهبود می‌بخشد؟ قبل از اعمال این تصمیم ما در شرایطی قرار داشتیم که اکثر پیمایش‌های ملی بیانگر مشکلات اقتصادی مردم بود و وضع معیشتی به دلیل اعمال تحریم‌ها شرایط سختی داشت. بعد از اتفاقات دی ماه 96 هم درصد قابل‌توجهی از مردم مشکلات را اقتصادی می‌دانند. بنابراین در شرایطی که تمام پیمایش‌ها و نظرات و تحلیل‌ها حکایت از سختی معاش و مشکلات اقتصادی دارد، اجرای یک‌باره، غیرمترقبه و بدون اقناع یک طرح بدون بحث‌های کارشناسی و بدون آنکه مردم در جریان باشند، باری بر بار مردم اضافه می‌کند. به‌خصوص آنکه برخلاف ادعای مسئولان دولتی، ظواهر امر طی چند روز گذشته حاکی از گرانی برخی اقلام است. بر این اساس، سوال بعدی این است آیا واقعا پولی که قرار است داده شود و هنوز داده نشده، تناسبی با این افزایش قیمت‌ها دارد؟ آیا مساله اصلی اقتصادی ما که شکاف درآمدی و امحای نابرابری اجتماعی به‌طور نسبی بود، با افزایش قیمت و توزیع درآمد ناشی از آن میان اقشار جامعه ترمیم می‌شود؟ به نظر من اینها سوالات اصلی است. همچنین این سوالات ما را به سوال دیگری هدایت می‌کند؛ در شرایطی که با دشمنی روبه‌رو هستیم که می‌خواهد از هر فرصتی برای نابودی جامعه و نظام ما استفاده کند، آیا نباید از هرگونه ناآرامی داخلی جلوگیری کنیم؟ معلوم است که در چنین وضعی باید نشاط داخلی داشته باشیم و آرامش داخلی را حفظ کنیم. به تعبیر برخی این یک جراحی است، اما این چه جراحی‌ای است که در آن بیماری مشخص نیست و بیمار هم معلوم نیست و روش درمان هم ایراد دارد؟ من احساس می‌کنم این نحوه عملکرد مبتنی‌بر به‌کارگیری اقناع و نفوذ نیست. اساسا مورد انتظار نیست که دولت چنین تصمیمی را شبانه بگیرد و تعجب همگان را برانگیزد. طوری که نه نماینده مجلس در جریان آن است و نه کارشناسان از آن خبر دارند. قوه قضائیه هم اعلام کرده که ابتدا باید مردم را قانع می‌کردند.

 پس به نظر شما مهم‌ترین عامل شوک واردشده به مردم را می‌توان عدم اقناع پیش از اجرا دانست؟

بله، به نظر من مهم‌ترین بحث این است که هر تصمیمی گرفته می‌شود؛ چه مخالفت با دونرخی شدن بنزین و چه موافقت با آن مبتنی‌بر بحث کارشناسی باشد. اما درباره این تصمیم، بحث کارشناسی کجاست؟ بحث کارشناسی که دولت را به سمت سهمیه‌بندی و افزایش قیمت یکباره بنزین هدایت کرده، کجاست؟ البته نمی‌خواهم وارد این بحث شوم که این دولت انسجام سیستمی دارد یا ندارد.

 به نظر می‌رسد بررسی فلسفه تغییر موضع دولت درباره اصلاح قیمت بنزین و دونرخی شدن آن در این شرایط خالی از لطف نیست؟

فارغ از بحث افزایش قیمت بنزین، در سطح کلان می‌توانم این‌گونه بیان کنم که تصمیمات اقتصادی این دولت خیلی شبیه تصمیمات اقتصادی دولت بعد از جنگ [دولت هاشمی‌رفسنجانی] است و تصادفا این تصمیمات را همان افراد می‌گیرند که امروز دیگر سنی از آنها گذشته است. همان‌طور که ت‌های آن دولت منجر به برخی تنش‌های شهری شد، انتظار می‌رفت که ت‌های این دولت نیز چالش‌هایی را به وجود آورد. همان‌طور که حوادث دی ماه 96 نتیجه ت‌های دولت بود، اعتراضات چند روز اخیر هم ناشی از نحوه عملکرد دولت است. برخی اعتراضات که طی یکی دو سال اخیر در کشور پیدا شده در طول 40 سال انقلاب کمتر دیده شده است. البته که حساب اعتراض مردم از اشرار و فرصت‌طلبان جداست. همان‌طور که اشاره کردم به‌رغم زنگ خطرها و هشدارهایی که پیمایش‌های مختلف به صدا درآوردند و تحلیلگران مختلف تذکر دادند و فریاد زدند که شکاف درآمدی را باید ترمیم کرد و راه‌حل به دست آورد، اما دولت هیچ‌توجهی به این هشدارها نکرد و در نتیجه ت‌های دولت اتفاقات اخیر رخ داد. تا جایی که من شنیدم و پرسیدم و باید هم منتظر باشم تا اطلاعات دقیق‌تری به دست من برسد، نیتی بیشتر در میان محرومان و طبقات پایین دست بود، اما فعلا من بیش از این موضوع را باز نمی‌کنم.به هر حال این حکایت از آن دارد که بار اقتصادی بر دوش دولت سنگین است. دولت فعلی که علیه دولت قبلی شعار می‌دهد و می‌گوید آن دولت پوپولیستی بوده و من باید از ت‌های پوپولیستی به دور باشم، اکنون اقدامات خودش بوی پوپولیسم می‌دهد. وعده واریز یارانه‌ها احتمالا برخی مردم را خوشحال می‌کند و صرف این موضوع که قرار است علاوه‌بر یارانه‌های قبلی مبلغ جدیدی نیز واریز شود به خودی خود مردم‌پسند است، ‌بنابراین این طرف قضیه را هم باید دید. این که فلسفه یارانه چیست، بحث دیگری است که به نظر من یارانه باید از روز اول به شکل دیگری دنبال می‌شد و فلسفه وجودی آن چیز دیگری بود، اما دولتی که نقاد آن نحوه مدیریت بود، نه‌تنها آن راه و مسیر را عوض نکرد بلکه آن را تقویت هم کرد. ضمن اینکه تا چند‌وقت پیش دولتی‌ها می‌گفتند می‌خواهیم عده‌ای از یارانه‌بگیران را از لیست حذف کنیم، اما یکباره آمدند و گفتند که می‌خواهیم یارانه جدید بدهیم و 60 میلیون نفر را مشمول این طرح کردند. اینها حکایت از آن دارد که دولت نگرش منظومه‌ای ندارد. ما یک رفتار منظومه‌ای و منسجم از دولت نمی‌بینیم و حتی در سطح نهادهای رسمی خود انسجام نداریم. ما دو انسجام داریم که یکی سیستمی و دیگری اجتماعی است. در حال حاضر حداقل دیالکتیک میان انسجام سیستمی و انسجام اجتماعی نیست. انتظار این است که دولت حداقل در سطح سیستم خود انسجام داشته باشد اما متاسفانه اقدامات آنها حکایت از کمترین انسجام دارد.

 با این وصف می‌توان این طور برداشت کرد که به نظر شما انسجام لازم در میان دولت وجود ندارد؟

بله، این عدم انسجام است یعنی حداقل ضرور و قابل پیش‌بینی را که مربوط به انسجام سیستمی است، نداریم و حداقل پیامد این است که بالاخره تعتی را دربردارد. وقتی سیستم منسجم عمل نمی‌کند قابل پیش‌بینی است که بازتاب اعتراضی خواهد داشت، اینکه شکل و شمایل و جلوه این اعتراض به چه شکل باشد بحث دیگری است. اجازه دهید من نکته دیگری بیان کنم که وقتی دلار بالا رفت قیمت کالا افزایش یافت، وقتی دلار پایین آمد توقع مردم این بود قیمت کالاها کاهش یابد ولی کاهش نداشت. می‌گفتند بازار را کنترل می‌کنیم. مردم دیدند کنترلی صورت نگرفت و چه تضمینی است که کنترل بعدی صورت گیرد و این‌طور نباشد که رفتار هیجانی ایجاد می‌شود. لذا به مدیریت قوی نیاز است. احساس می‌کنم اگر بخواهم تحلیل کلان انجام دهم این جنس از ت‌های اقتصادی همان جنس ت‌های اقتصادی بعد از جنگ در قالب دولت سازندگی است و همان‌طور که آن ت‌ها اعتراض‌برانگیز بود، اقدامات این دولت هم دلالت اعتراضی دارد کمااینکه در سال‌های اخیر مصادیق آن را دیده‌ایم. انسجام نظری لازم هم در دولت وجود ندارد، یعنی سرشار از تعارض است و این رفتارهای تعارض‌آمیز مسلما به یک رفتارهای اعتراضی می‌انجامد که به نظر من طبیعی و قابل‌انتظار و پیش‌بینی بود ولی اینکه با تخریب اموال عمومی همراه شود، بحث دیگری است. البته باید توجه داشت که حساب رفتارهای هیجانی از رفتارهای عادی جداست. در رفتارهای هیجانی اتفاقاتی رخ می‌دهد که در شرایط عادی رخ نمی‌دهد. این را باید بفهمیم. حساب کسانی که وابستگی به خارج دارند از کسانی که وابستگی ندارند باید جدا باشد اما تخریب اموال عمومی مساله‌ای نیست که بتوانیم به‌راحتی از آن عبور کنیم. چه وابسته باشید و چه وابسته نباشید تاوان تخریب اموال عمومی را باید بدهید. مانند این است که فردی عصبانی می‌شود و چاقو در شکم کس دیگری فرو می‌کند ولو وابسته به غرب هم نیست. چاقو در شکم طرف فرو کرده است، باید مجرم شناخته شود ولی حساب کلی رفتارهای هیجانی و غیرعادی را باید از رفتارهای عادی جدا کرد و نظام قضایی ما باید به این دو  پختگی برسد که حساب این را جدا و در محاکمه اینها باید لحاظ کند.


اولویت با امنیت است یا اعتراض؟





در پی اعتراض‌های مردمی به افزایش قیمت بنزین، موضوعی که مورد بحث قرار گرفت رابطه اعتراض و جایگاه امنیت است.

به گزارش ایسنا، عماد افروغ در ادامه یادداشت خود در اعتماد» نوشت:

 نکته‌ای که باید در این رابطه مورد توجه قرار داد، این است که گاهی ما در شرایط ثبات و نظم مستقر به رابطه اعتراض و امنیت می‌پردازیم و گاهی در شرایط غیر‌عادی و انقلابی این موضوع را مدنظر قرار می‌دهیم. در شرایط عادی و نظم مستقر باید بین اعتراض و امنیت جامعه رابطه و تناسبی برقرار کرد؛ یعنی هیچ منافاتی وجود ندارد که امنیت جامعه برقرار باشد و از سوی دیگر اعتراض‌هایی به برخی ت‌ها و رفتارها هم صورت بگیرد. رویکردی که می‌تواند در اعتراض‌های قانونی و مسالمت‌آمیز در محل‌های تعریف شده نمود پیدا کند.

در همین راستا دولت مقرر کرده است که بر اساس اصول قانون اساسی جایگاه‌هایی برای انجام اعتراضات تعریف شود تا اعتراض‌های عمومی در این محل‌ها ظهور و بروز داشته باشند. هر چند تحقق این مهم منوط به آن است که نهاد‌های ذی‌ربط نیز با رویکردی گشوده و باز با این موضوع مواجه شوند. یعنی اگر جماعتی خواستند اعتراض خود را در قالب نشست و تجمع نشان دهند با انواع موانع روبه‌رو نشوند. اما این یک طرف ماجراست؛ یعنی اگر حاکمیت فاقد این گشودگی نسبت به اعتراض‌ها باشد، ممکن است اعتراض‌های آرام و مدنی تبدیل به رویکردی خشونت‌آمیز و ناآرام شود؛ این یک گزاره جامعه‌‌شناختی است. بنابراین باید گفت اگر دولت و مجموعه حاکمیت نسبت به اعتراض‌ها با گشودگی و سعه‌صدر برخورد کنند، مسلم است که میان امنیت و اعتراض یک تناسبی برقرار خواهد شد. در شرایط کنونی باید گفت ما زمینه ایجاد اعتراضات مسالمت‌آمیز را داریم به این معنا که اجازه بروز اعتراض فراهم شده است و در برخی موارد هم مکان‌هایی برای انجام این اعتراضات فراهم می‌شود اما در اینجا لازم است که ملاحظه‌ای را در نظر گرفت و آن، اینکه فقط صرف اجازه دادن برای بیان اعتراض کافی نیست؛ بلکه باید گوش شنوایی هم برای آن و برابر این اعتراض‌ها پاسخی قانع‌‌کننده نیز وجود داشته باشد؛ در این راستا دست‌کم در سال‌های اخیر شاهد بودیم که هر پیمایشی صورت گرفت، چه وقتی مساله ازدواج مطرح بود، چه زمانی که موضوع انتخابات مورد بحث بود، شهروندان از نیتی خود نسبت به وضعیت معیشتی‌شان سخن گفتند. اما با وجود اینکه بارها و بارها شهروندان از نیتی‌های خود گفته‌اند، اقدامی شایسته جهت رفع این نیتی‌های اقتصادی صورت نگرفت. بنابراین باید این واقعیت را بپذیریم که حاکمیت نسبت به این شکاف‌های درآمدی اعتنای لازم را نکرده و در نتیجه این مشکل همچنان به قوت خود باقی مانده است. حال در چنین شرایطی یک‌شبه تصمیم گرفته می‌شود، قیمت بنزین 3 برابر شود با یک سهمیه محدود که قیمت آن نیز 50 درصد اضافه شده است. شاید برخی اقشار دارای وضعیت مالی متوسطی باشند که فشاری متوجه آنها نشود اما این یک واقعیت است که بخش قابل ‌توجهی از خانوارهای ما دارای وضعیت اقتصادی خوبی نیستند و این افزایش قیمت می‌تواند معیشت آنها را به خطر بیندازد.

مسلم است که این رفتار و تصمیم یک‌شبه به جامعه شوک وارد می‌کند و این طبیعی است که واکنش‌هایی را در بر داشته باشد. واکنش‌هایی که طبیعتا در قالب اعتراض ظهور و بروز یافته و در این میان هستند کسانی که با سوءاستفاده از این اوضاع، دست به تخریب اموال عمومی می‌زنند.

نباید این نکته را فراموش کنیم افرادی که می‌خواهند به تخریب اموال عمومی بپردازند، نمی‌توانند هیچ‌گاه بی‌مقدمه این کار را انجام دهند و این زمینه‌سازی از همان شوک اولیه نشات می‌گیرد. البته این شرایط را نمی‌توان شرایطی غیرعادی و انقلابی دانست؛ دلیل این ادعا هم آن است که انقلاب‌ها نیاز به عقبه تاریخی، جنبش‌های مستمر و از همه مهم‌تر رهبری هدایت‌‌کننده دارند اما در وقایع اخیر هیچ نشانی از این موارد نیست. بنابراین این حوادث ناشی از همان شوکی بود که پیش از این به آن اشاره شد و می‌توان گفت که کاش این شوک صورت نمی‌گرفت؛ به عبارت دیگر اگر عزمی برای این‌ کار وجود داشت، بهتر بود این تصمیم به تدریج اتخاذ و اجرا می‌شد تا چنین ضربه‌ای را هم به دنبال نداشته باشد.

اما در نهایت پرسش اینجاست که اولویت با امنیت است یا اعتراض! برای پاسخ به این پرسش باید گفت اگر جامعه‌ای، جامعه مستقر نباشد، به این معنا که نظم اولیه‌ای در آن وجود نداشته باشد؛ اساسا حکومتی وجود ندارد که اعتراضی شکل بگیرد. بنابراین ثبات ی شرط لازم است اما شرط کافی نیست. به عبارت دیگر اگر قرار باشد اولویت‌بندی صورت بگیرد باید گفت امنیت مرحله اول است تا عدالت و آزادی به سرانجام برسد اما گام نهایی امنیت نیست؛ به عبارت ساده‌تر باید گفت امنیت برای امنیت نیست، بلکه امنیت برای رفاه است.



ریشه معضلات ما شکاف نظر و عمل است/ به پژوهش های کیفی نیاز داریم


عماد افروغ با بیان اینکه برای شناخت جامعه نیاز به پژوهش های کیفی و درون نگر داریم، گفت: ما به لحاظ کلان از یک معضل نظری و فلسفی رنج می‌بریم و آن شکاف نظر و عمل است.

خبرگزاری مهر، گروه دین و اندیشه: در هفته پژوهش برای بررسی و آسیب‌شناسی پژوهش در علوم انسانی در اکنون جامعه ایران به سراغ عماد افروغ، استاد بازنشسته جامعه‌شناسی رفتیم و گفتگویی با وی ترتیب دادیم که در ادامه مشروح این گفتگو را از نظر می‌گذرانید؛

*هر پژوهشی با مسئله آغاز می‌شود. مهم‌ترین مسئله پیش روی جامعه امروز ما از نظر شما چیست؟

مسائل ذو مراتب هستند. به چه چیز مسئله می‌گوئیم؟ به چیزی که در بالاترین سطحش به نیاز مردم برگردد. در سطوح پایین‌ترش این است که اقشاری را هم به لحاظ کمی هم به لحاظ ذهنی و کیفی درگیر کرده باشد. یعنی اقشار زیادی را به لحاظ عینی درگیر کرده باشد و آن اقشار به این ذهنیت رسیده باشند که از این مشکل و معضل باید خارج شوند. البته بعضی وقت‌ها ممکن است به خودآگاهی آن‌ها نرسیده باشد. چون معتقد هستم مسئله واقعی ما باید به نیاز واقعی مردم برگردد. ممکن است حتی مردم نسبت به این مسائل واقعی‌شان که ریشه در نیاز واقعی‌شان هم دارد خودآگاه نباشند، اما این چیزی از اهمیت مسئله کم نمی‌کند.

مهم‌ترین معضل ما امروز اقتصادی است و بزرگ‌ترین درد ما بی‌عدالتی و شکاف طبقاتی است که منشأ دردهای بسیاری است و این بایستی جزء اولویت‌های جدی پژوهشی ما حداقل در حوزه جامعه‌شناسی باشد

معتقدم نیاز واقعی امروز مردم حول مسائل اقتصادی می‌چرخد. می‌تواند شکاف طبقاتی یا درآمدی باشد یا محرومیت‌های نسبی، حاشیه‌نشینی، فقر، بی‌عدالتی اجتماعی و مسائلی از این قبیل. رساله دکتری من دراین‌باره بوده که هر جا که فقر متراکم یا متمرکز ایجاد شود، خواه‌ناخواه محملی برای بروز انواع و اقسام مشکلات از طریق یک خرده‌فرهنگ می‌شود. اعتیاد و معتاد کجا متمرکز است؟ جایی که تمرکز فقر بالا باشد. معتقدم مهم‌ترین معضل ما امروز اقتصادی است و بزرگ‌ترین درد ما بی‌عدالتی و شکاف طبقاتی است که منشأ دردهای بسیاری است و این بایستی جزء اولویت‌های جدی پژوهشی ما حداقل در حوزه جامعه‌شناسی باشد.

*یکی از مشکلاتی که در این نوع مسائل داریم شکاف عرصه علم و عمل است. یعنی ممکن است تولیدات نظری و پژوهش‌هایی داشته باشیم، اما خیلی اثری از آن در حل مشکلات نمی‌بینیم یا کمتر می‌بینیم. ریشه این مشکل را شما در کجا می‌بینید؟

کلاً ما به لحاظ کلان از یک معضل نظری و فلسفی رنج می‌بریم و آن شکاف نظر و عمل است. این در وهله اول یک مشکل فلسفی است. تعجب می‌کنم خیلی از فیلسوفان می‌آیند به راحتی بحث می‌کنند که نظر هیچ ربطی به عمل ندارد و فلسفه نیامده تا مشکلات ما را حل بکند. ما نمی‌خواهیم فلسفه مستقیم بیاید مشکلات ما را حل کند، اما می‌تواند روی راه‌حل‌های ما اثر بگذارد و می‌تواند یک چشم‌انداز و یک رویکرد فلسفی را در اختیار ما قرار دهد که معطوف به حل مسئله باشد.

ریشه بسیاری از معضلاتی که ما داریم و به شکاف بین عمل و نظر برمی‌گردد

بنده فکر می‌کنم ریشه بسیاری از معضلاتی که ما داریم و به شکاف بین عمل و نظر برمی‌گردد به همین شکاف فلسفی و تفکر فلسفی برمی‌گردد که فلسفه را خیلی انتزاعی و ذهنی دیده است و توجه به مسئله‌مندی و مسئله‌محوری آن ندارد. فلسفه هم از مسئله آغاز می‌کند و مسئله در شرایط عینی و عملی تعریف می‌شود.

نکته دوم این است که ظرافتی اینجا وجود دارد. اگر تعریفی از نظر بدهیم که با عمل بیگانه باشد و در خمیرمایه نظر، عمل وجود نداشته باشد، هیچ‌گاه آن نظر به عمل نمی‌انجامد. اینکه گفته می‌شود ما پژوهش‌های نظری خوبی داریم، اما توجهی به آن نمی‌شود، اول باید دید آن پژوهش نظری عمل‌محور یا مسئله‌مند بوده یا نبوده است؟ نظر هم عمل است؛ یعنی تولید نظر هم یک عمل اجتماعی است. هیچ علمی بدون عمل امکان‌پذیر نیست. علم یک عمل اجتماعی است. عمل اجتماعی هم یک عمل زمینه‌مند و یک عمل فرهنگی و تاریخی است. نه فقط تاریخی بلکه بخشی از آن تاریخی است.

ما نمی‌خواهیم فلسفه مستقیم بیاید مشکلات ما را حل کند، اما می‌تواند روی راه‌حل‌های ما اثر بگذارد و می‌تواند یک چشم‌انداز و یک رویکرد فلسفی را در اختیار ما قرار دهد که معطوف به حل مسئله باشد

نظریه‌های جامعه‌شناختی ما بومی و مسئله‌مند نیستند. ما نظریه‌های غرب و جاهای دیگر را برمی‌داریم و می‌خواهیم به خورد مردم بدهیم. این امکان ندارد و جواب هم نمی‌گیریم. در کتاب ارزیابی انتقادی نهاد علم در ایران» مطرح کرده‌ام که ما به مردم در پژوهش‌های علوم انسانی چه نقشی می‌دهیم؟ آیا تفاوت‌های آن‌ها را لحاظ کردیم؟ آیا تفاوت‌های زمینه‌ای و تاریخی و عملی آن‌ها را لحاظ کردیم؟ یا مردم فقط نقش این را دارند که ما یک مصاحبه بسته را پیش‌شان ببریم و آن‌ها یک تیک و علامت بزنند؟ تمام دل‌مشغولی ما این است که محقق اسیر جهت‌گیری‌های اولیه نباشد، خیلی خوب است نباید جهت‌گیری اولیه داشت، ضمن اینکه امکان ندارد چون هر محققی پیش‌فرض‌ها، ارزش‌ها و دغدغه‌هایی دارد، اما برخی از تفاوت‌ها مربوط به همان جامعه‌ای است که می‌بینید و در موردشان تحقیق می‌کنید. باید تفاوت‌های آن‌ها را دید و به همین خاطر بعضاً دیده می‌شود می‌گویند برای اینکه از پیش‌داوری‌های محقق جلوگیری کنیم، نمونه‌گیری تصادفی داشته باشیم. نمونه‌گیری تصادفی یعنی چه؟ نمونه‌گیری تصادفی یعنی تفاوت‌ها را ندیدن، فرق ها را ندیدن، درحالی‌که جامعه مخاطب ما تفاوت‌هایی دارد و آن تفاوت‌ها باید لحاظ شود.

نباید علم با مردم بیگانه باشد. من نمی‌گویم پا به پای مردم پیش برود و هیچ روشنگری نداشته باشد، اما حتماً وقتی می‌خواهد مشکلی از مشکل مردم را حل کند باید با مردم مأنوس باشد. به همین خاطر پژوهش‌های کیفی را بر پژوهش‌های کمی ترجیح می‌دهیم. پژوهش‌های کیفی درون‌نگر است و درون مردم را آشکار می‌کند. داستان معروف کنیزک و پادشاهی که مولوی در دفتر اول دارد خیلی زیباست. پادشاه عاشق کنیزکی می‌شود و کنیزک بیمار می‌شود. همه طبیبان می‌آیند نسخه‌ای می‌دهند هیچ‌کدام موفق نمی‌شوند تا بالاخره شاه پزشکی را در خواب می‌بیند که همان در عالم واقع درمان درد بیمار می شود.
 گفت هر دارو که ایشان کرده اند/ آن عمارت نیست، ویران کرده اند
بی خبر بودن از حال درون/ استعیذالله مما یفترون

 می‌گوید هر نسخه‌ای که آن‌ها دادند درد را بیشتر کردند، چون از حال درون این بیمار خبر نداشتند و همه نسخه‌های بیرونی دادند. پژوهش‌های کیفی را بر پژوهش‌های کمی ترجیح می‌دهیم؛ پژوهش‌های کیفی درون‌نگر است و درون مردم را آشکار می‌کند

متأسفانه ما مدام نسخه‌های بیرونی می‌پیچیم. این نسخه‌ها نسخه‌های کمی‌گرا و پوزیتیویستی است. ما به نسخه‌های کیفی نیاز داریم. اگر قرار باشد نسخه کیفی بدهیم این‌طور نیست که از ابتدا از صدر تا ذیلش نگاه هرمنوتیکی داشته باشیم. خیر. هرمنوتیک آغاز یک پژوهش خوب است. ما نهایتاً باید تبیین کنیم. اینکه مثلاً علت فقر چیست را با هرمنوتیک نمی‌توانید به آن برسید. این یک معضل عینی است و ریشه‌های ساختاری دارد و باید تبیین شود. این دیگر با تفسیر جواب نمی‌دهد. چون کلاً علوم تفسیری با معنا بیشتر سروکار دارند و با تبیین و علیت زیاد سروکار ندارند.

*در رابطه با همین نکته غیربومی بودن نظریات این معضل را خیلی‌ها هم بیان می‌کنند که در کتب درسی و دانشگاهی نظریات اندیشمندان خودمان را نداریم. اما با اینکه این مسئله خیلی مطرح می‌شود می‌بینیم اتفاقی نمی‌افتد. آیا این مسئله به ت‌گذاران برمی‌گردد و آن‌ها هستند که کم‌کاری می‌کنند؟

البته من نمی‌گویم از نظریات غربی استفاده نشود. کسانی که امروزه در دنیا مطرح هستند چه در حوزه روش و چه در حوزه نظریه، خود آن‌ها بحث‌هایی را مطرح می‌کنند که باید به سمت بومی‌شدگی برویم. این خودش یک گزاره رئالیستی انتقادی است که شرایط فرهنگی و تاریخی و اجتماعی تولید معرفت روی محتوای معرفت حتی معرفت علمی اثر می‌گذارد و ما از این استفاده می‌کنیم. کسانی که بومی را به معنای فضای جغرافیایی گرفتند اصلاً متوجه نشدند که علم بومی یعنی چه؟ مگر علم بومی به جغرافیا برمی‌گردد؟ خیر، به انسان، فرهنگ، تاریخ و معنا برمی‌گردد. این به این معنا نیست اگر تفاوت‌ها را می‌بینیم اشتراکات را نبینیم. ما معتقدیم موضوعات برخوردار از یک سازوکار درونی هم هستند. یعنی علاوه بر وجوه هرمنوتیکی‌شان یک سازوکار درونی هم دارند که باید به آن هم توجه کرد.

متأسفانه شورای عالی انقلاب فرهنگی مستجمعی از معرفت‌شناسان رشته‌های مختلف نیست. نه معرفت‌شناسی علمی، نه معرفت‌شناسی اجتماعی و این‌ها نمی‌توانند هدایت‌گر علم باشند

اما پاسخ به سوال شما. شاخص‌های علمی ما، شاخص‌های کمیت‌گرایانه یا پوزیتیویستی یا بعضاً هرمنوتیکی است که باز هم به تبیین و علیت بی‌توجه است و فقط بر تفاوت‌ها اصرار می‌ورزد اما غلبه با پوزیتیویست‌ها است. یعنی شاخص‌هایی که در ارتباط با ارتقاء اساتید و فعالیت‌های علمی مطرح شده حول‌وحوش همین است. ت‌گذارانی این شاخص‌ها را به جامعه علمی ما القا کردند. متأسفانه شورای عالی انقلاب فرهنگی مستجمعی از معرفت‌شناسان رشته‌های مختلف نیست. نه معرفت‌شناسی علمی، نه معرفت‌شناسی اجتماعی و این‌ها نمی‌توانند هدایت‌گر علم باشند. بعضاً مانع هستند و مانع عمده‌ای هم هستند. مثلاً در برابر این همه سرقت‌های علمی که توسط اساتید صورت می‌گیرد، شورای عالی انقلاب فرهنگی چه مکانیزم بازدارنده‌ای را تعریف کرده است؟ یا در ارتباط با شاخص فعالیت‌های علمی این شاخص‌ها هیچ‌کدام مسئله‌مند و مسئله‌محور نیستند. یک سری شاخص‌های انتزاعی معطوف به ISI را می‌آیند مطرح می‌کنند.

ما در علم به دنبال چرایی می‌گردیم، اما عملاً چگونگی دست ما می‌آید. وقتی پای چگونگی به میان می‌آید، پای عمل وسط می‌آید و وقتی پای عمل وسط می‌آید، همان بحث‌هایی که اشاره کردم شرایط فرهنگی و تاریخی مطرح می‌شود. اصطلاحاً می‌گویند علم، مفهوم‌محور است. مشاهده هم مفهوم‌محور است. وقتی مفهوم‌محور شد پای زبان وسط می‌آید و پای زبان که وسط آمد پای مقولات دیگری نیز وسط می‌آید. اصلاً فرصت‌های زیادی از دست رفت و نمی‌دانم این فرصت‌ها تکرار می‌شوند یا نمی‌شوند؟ آیا ما می‌توانیم حتی به عقب برگردیم و آن را نقطه شروعی قرار دهیم برای اینکه یک تحولی را در علوم انسانی رقم بزنیم؟

امیدی ندارم چون دیدم هیچ توجهی نشد. یعنی آن زمانی که تذکرات به موقعی داده می‌شد و آن تذکرات می‌توانست منشأ یک سری تغییر جهتی قرار بگیرد و تحولی صورت بدهد به آن توجهی نشد و آن آدم‌ها که آن موقع آن زنگ خطرها را به صدا درمی‌آوردند هم دیگر ساکت شدند. امیدشان را از دست دادند یعنی روزبه‌روز می‌بینند اوضاع دارد وخیم‌تر و بدتر می‌شود.

مثلاً چه معنا دارد دانشگاه‌های ما متمرکز اداره شوند؟ چرا مستقل اداره نشوند؟ ذیل ت‌های کلان بتوانند خودشان استاد و دانشجو بگیرند. خودشان رشته تعریف کنند. متناسب با نیازهای محیطی و شرایط زیست‌محیطی‌شان بتوانند رشته تأسیس کنند. آن‌ها حق و اجازه این کار را ندارند. چه فاصله عمیقی بین رشته‌های تحصیلی و بازار کار است؟ فارغ‌التحصیلان ما مهارت لازم را ندارند. چرا؟ چون به دانش عملی توجه نشده است. دانش عملی با منطقه و شرایط جغرافیایی تعریف می‌شود. ما واقعاً نخواستیم دانشگاه‌ها مستقل شوند. در کشورهای دیگر دنیا دانشگاه‌ها مستقل هستند. یک استقلال نسبی دارند و مکاتب مختلف علمی ناشی از همین استقلال دانشگاه‌ها هستند.

ما واقعاً نخواستیم دانشگاه‌ها مستقل شوند، در کشورهای دیگر دنیا دانشگاه‌ها مستقل هستند و مکاتب مختلف علمی ناشی از همین استقلال دانشگاه‌ها هستند

مثلاً می‌بینید رئالیسم انتقادی در دانشگاه لندن، مطالعات فرهنگی در  دانشگاه بیرمنگام، یا نظریه انتقادی در دانشگاه فرانکفورت. این‌ها توانستند یک تعینی داشته باشند و سری در سرها درآورند به دلیل استقلالی که داشته‌اند. واقعاً این را نمی‌دانم که نقشه راه برای هدایت دانشگاه‌ها چیست؟ البته بارها تذکر دادیم که اگر قرار شد به سمت استقلال دانشگاه برویم دانشگاه‌ها هم باید به یک رشدی رسیده باشند که آنجا را محل مانور جناح‌ها، تبارها و قومیت‌های مختلف نکنند. ولی باید این زمینه را فراهم کنیم تا این اتفاق رخ ندهد.

*پس شما این معضل را بیشتر متوجه شورای عالی انقلاب فرهنگی می‌دانید.

بله به‌شدت چون تصمیم‌گیر و ت‌گذار اوست.

*سازمان سمت و فرهنگستان علوم چطور؟

خیر، این‌ها که ذیل شورای عالی انقلاب فرهنگی عمل می‌کنند. اگر نکنند که یعنی زمام کار از دست شورای عالی انقلاب فرهنگی خارج شده است. چون همه وابسته به آن هستند و باید ساماندهی، ت‌گذاری و نظارت کند. شوراهای عالی ما مثل شورای عالی انقلاب فرهنگی یا شورای فرهنگ عمومی یا مصوبه ندارند، یا مصوبه دارند و تقسیم‌کار ندارند، یا مصوبه و تقسیم‌کار دارند اما عمل و نظارت متناظر ندارند. شورای عالی انقلاب فرهنگی تعریف شده که جهت دهد و ت‌گذاری کند. هر اتفاقی هم که در زیرمجموعه‌اش رخ می‌دهد مسئولیتش با آن است.

متأسفانه در ایران رابطه قدرت-مسئولیت جا نیفتاده است. هر کس قدرت دارد، مسئولیت دارد. نمی‌شود قدرت را به او بدهید، ولی مسئولیت را از فرد دیگری بخواهید. شورای عالی انقلاب فرهنگی حضور جدی‌تری باید داشته باشد. در سندی که به نام سند تحول ایجاد شده، حسب تعریفی که شورای عالی انقلاب فرهنگی از علم می‌دهد آیا توجه به این مقولات زمینه‌ای و تاریخی داشته است؟ آیا توجه به وجوه انضمامی داشته یا صرفاً وجوه انتزاعی را دنبال کرده است؟ یعنی متوجه دیالکتیک دلیل و علت بوده یا نبوده؟ آیا متوجه دانش عملی بوده یا نبوده؟ آیا از تجارب کسانی که صاحب تجربه  بودند و از نزدیک دستی بر آتش داشتند استفاده کرده یا نکرده؟ یا اینکه صرفاً یک سند انتزاعی در بهترین حالتش دلیل‌محور نوشته شده و توجه به زبان چگونگی علم نداشته و توجه به علت و حوزه تأثیر و تأثر نداشته؟ این‌ها مراقبت جدی می‌خواهد و نمی‌شود یک سندی را یک‌بار برای همیشه بنویسیم که با ایرادات جدی هم روبه‌رو است.

*شورای عالی انقلاب فرهنگی علی‌رغم اهمیت بسیار بالایی که دارد، اما جلساتش خیلی وقت است که به ندرت تشکیل می‌شود که این هم خودش معضلی است.

اگر وقایع و ناامنی‌های اخیر را خوب نگاه کنید در تحلیل نهایی به اسناد ما برنمی‌گردد؟ اگر مثلاً شورای عالی انقلاب فرهنگی خوب راهبری کرده بود و سند تحول خوب دیده شده بود، هم اعتراضات مدنی‌مان سامان‌یافته‌تر بود، هم اعتراضات غیر مدنی ما غیر خشونت‌آمیزتر بود. یعنی ما باید بفهمیم که شهروند ما حق اعتراض دارد. اگر حق اعتراض مدنی به او دادید که دادید اگر ندادید حق اعتراض غیر مدنی هم دارد. این‌ها را کجا باید آموزش دهند و دیده شود؟ قدرت ی معرف قدرت اجتماعی است و قدرت اجتماعی اولویت بالاتری دارد. این نکات باید در آموزش‌ و پرورش و دانشگاه‌های ما دیده شود که نمی‌شود! این نشان می‌دهد که ما اسنادمان را خیلی انتزاعی تنظیم کردیم. هیچ توجه نداشتیم که مبانی این اسناد باید حق شهروندی در معنای عامش باشد؛ یعنی فردی، گروهی، اجتماعی، حق طبیعی، وضعی و …. ما همین‌طوری می‌آییم می‌نویسیم و یک چیز انتزاعی هم سرهم می‌کنیم یک فلسفه انتزاعی که توجه به عمل ندارد و خودش مؤید و حامی شکاف نظر و عمل است خودش مبنای سندنویسی ما می‌شود و می‌بینیم سند یک چیز است و رفتارها یک چیز دیگر.

مگر باید و نباید فقط محرک رفتار است؟ ممکن است مردم در باید و نباید شما مشکل نداشته باشند و با شما یکسان باشند، اما عواملی که باعث تغییر رفتار آن‌ها می‌شود صرفاً باید و نباید نیست. نیازهایشان، دایره نفوذ، زور، اجبار و است و خیلی دلایل و علت‌های زیادی دست‌اندرکار رفتار مردم است. این‌ها را باید دید. این‌ها به محیط و شرایط و به زمینه‌ها برمی‌گردد. باید خیلی دقت بیشتری می‌کردیم و از عجله پرهیز می‌کردیم. ما کلاً اسیر یک شکل‌گرایی و فرمالیسم هستیم و می‌خواهیم خیلی زود به هدف برسیم و توجه به این وظایف و دقایق نداریم.

الآن وقتی بحث علوم انسانی مطرح می‌شود سخن از تحول به مین می آید، تحول در علوم انسانی یعنی چه؟ می‌خواهند چه کار کنند؟ نمی‌گویم تحول در علوم انسانی خیر. ولی می‌خواهید چه کار کنید؟ آیا می‌خواهید به حقیقت برسید؟ نیازهای واقعی مردم را رفع کنید؟ این‌ها خیلی خوب است، اما تعریف کنید و بگویید بحث ما حقیقت است یا بحث ما این است که نیازهای مردم برطرف شود. من نمی‌دانم این تحول علوم انسانی به چه برمی‌گردد؟

*بیشتر ناظر بر همان بحث بومی کردن علوم انسانی است.

بومی کردن را باید تعریف کنند. یک بار آقای دکتر رضا داوری یک سؤالی در مورد دیدگاه من داشت که بلافاصله فی‌المجلس این‌گونه به ایشان جواب دادم که بنده نه می‌خواهم علم را دینی کنم و نه می‌خواهم دین را علمی کنم. من می‌خواهم هر دو را تابع حقیقت کنم. ما یک حقیقتی داریم و می‌خواهیم به آن برسیم. حالا علم می‌تواند ادعای حقیقت داشته باشد همان‌طور که دین هم ادعای حقیقت دارد. دین صرفاً ادعای معنا ندارد. اگر آیات قرآن را ببینید مدام از آخرت، عاقبت و معنا نگفته و از حقیقت هستی گفته است. یعنی به شما یک گزاره معطوف به طبیعت می‌دهد. یک طبیعت‌شناسی به شما می‌دهد. این طبیعت یعنی یک واقعیت خارج از من. حتی واقعیت اجتماعی را می‌گوید. پس می‌تواند منظری برای رسیدن به حقایق طبیعی و حقایق مربوط به علوم انسانی و … باشد. در این بحثی نیست.

دین و علم هم می‌توانند با هم دیالوگ داشته باشند و این دیالوگ‌شان به حقیقت برمی‌گردد. یعنی معیار علم نه حدیث است و نه جهان تقلیل یافته به جهان تجربی است. معیار علم و ارزیابی علم، حقیقت است

دین و علم هم می‌توانند با هم دیالوگ داشته باشند و این دیالوگ‌شان به حقیقت برمی‌گردد. یعنی معیار علم نه حدیث است و نه جهان تقلیل یافته به جهان تجربی است. معیار علم و ارزیابی علم، حقیقت است. حقیقت به این معنا که واقعیتی خارج از من و خارج از معرفت من وجود دارد. حالا این واقعیت آیا واقعیت تقلیل یافته به جهان تجربی است؟ خیر. واقعیت لایه‌مند است. واقعیت لایه غیاب و غیب دارد. حقیقت این نیست که فقط مشاهده می‌شود. اتفاقاً مهم‌ترین لایه واقعیت دیده نمی‌شود. ما می‌خواهیم به آن برسیم. دین به ما کمک می‌کند. آزمون تجربی به ما کمک می‌کند.

بنابراین ما می‌توانیم علم دینی به این معنا داشته باشیم. علمی که به ما از حقیقت و حقیقت اشیا بگوید. حقیقت سطوح و لایه‌های مختلف دارد. حقیقت فرایندی و غایت‌مدار و در حال حرکت است و برخی اوقات ابزارهای ما کفایت کافی را ندارد. ما نیاز داریم یک منبع دیگری بیاید به ما تلنگری بزند، یک فرضی بدهد و پیش‌فرضی در اختیارمان قرار دهد تا بتوانیم آن را در شناخت حقایق هستی به کار بگیریم. تمام سؤالاتی که بشر در حیطه معرفت‌شناسی به آن رسیده را ما باید در معرفت‌شناسی علمی به‌اصطلاح دینی خودمان دنبال کنیم. او می‌گوید عینیت چیست؟ شما هم باید جواب عینیت را بدهید. می‌گوید آزمون تجربی و وارسی تجربی چیست؟ باید جواب دهید. داوری با چیست؟ باید جواب دهید. همه این سوالات، سوالات درستی هستند. چه علم دینی چه غیردینی باشند.

باید به تمام این سوالات و مقولات کلیدی که در ارتباط با معرفت‌شناسی - چه طبیعی و چه اجتماعی - مطرح می‌شود توجه کنیم. هر کس که ادعا دارد چه در علم سکولار و چه علم دینی باید مبانی متافیزیک و پیش‌فرض‌هایی خود را بگویید. چون پیش‌فرض روی علم تأثیر می‌گذارد. یک زمانی گفتم ما زمانی به این سمت خواهیم رفت و بشر به این سمت خواهد رفت که علم پیش‌فرض‌شناسی را ابداع کند. چون هیچ علمی عاری از پیش‌فرض نیست. همه علم و گزاره‌های اصلی آن روی پیش‌فرض، انسان‌شناسی، جامعه‌شناسی، خداشناسی، جهان‌شناسی و طبیعت‌شناسی سوار می‌شود. از غایت و از فلسفه تعلیم و تربیت و تعریف خود از عینیت و واقعیت باید بگوییم. همچنین بگوییم چگونه می‌خواهیم به داوری برسیم؟ بالاخره شما ادعایی درباره عالم دارید. اصلاً داوری چیست؟ چه چیزی یا چه کسی داوری می‌کند و این داور کجاست؟ این‌ها همه سوالات جدی هستند که متأسفانه ما بی‌توجه از کنارشان رد می‌شویم.



استعفای رئیس‌جمهور سناریوی کسانی است که نمی‌خواهند مسئولیت بپذیرند


انسان آنقدر نباید جاهل باشد که سناریو را نخواند و نفهمد که مطرح کردن بحث استعفای رئیس‌جمهور یک فرار رو به جلو است که عده‌ای به راه انداخته‌اند تا مسئولیت نپذیرند.


به گزارش فرهیختگان آنلاین»، پس از حوادث آبان امسال که کشور را با مشکلات جدی مواجه کرد، ‌به نظر می‌رسید که انفعال دولت در امر اداره کشور- که درواقع ذات این نهاد محسوب می‌شود- به اوج رسیده و احتمالا تجدیدنظری درون دستگاه اجرایی صورت خواهد گرفت. اما ماجرای آلودگی‌های شدید و بوی معروف تهران و آب و فاضلاب‌گرفتگی بخش‌هایی از جنوب کشور نشان داد که کشتی‌بان هنوز در خواب است و هنوز او را ت دیگر نیامده. در این میان مهم‌ترین مساله آن است که این بی‌عملی و بدعملی اثر قابل‌توجهی بر جامعه گذاشته و احتمالا شکاف میان مردم و مسئولان را عمیق‌تر می‌کند. چنانکه بسیاری از کارشناسان در هفته‌های اخیر از ریزش سرمایه‌های اجتماعی کشور گفتند که بی‌اعتنایی به آن در شرایط کنونی سم مهلک حکمرانی است. در این میان عده‌ای همچون عباس عبدی هم بر موج این تحلیل‌ها سوار شده‌اند و موضوع کناره‌گیری رئیس‌جمهور را مطرح کرده‌اند و آن را نسخه خروج کشور از بحران دانسته‌اند، در حالی که این نسخه در ماه‌های اخیر در کشور‌های منطقه اثر عکس داشته و شرایط بحرانی آنها را تشدید کرده است. برای تشریح شرایط اجتماعی کشور در وضعیت فعلی سراغ عماد افروغ، جامعه‌شناس و استاد دانشگاه رفته‌ایم. با او در رابطه با رویکرد دولت در اداره کشور و اثرات آن بر طبقات اجتماعی و همچنین تاثیر استعفای دولت در بازسازی سرمایه اجتماعی گفت‌وگو کرده‌ایم که مشروح آن را در ادامه می‌خوانید.

اوضاعی که اخیرا در کشور پیش آمده به‌خصوص پس از افزایش ناگهانی قیمت بنزین و حوادث پس از آن و همچنین آلودگی شدید هوا در تهران و برخی شهرهای بزرگ و سیل اخیر در اهواز که سال‌های قبل هم در جنوب اینها را داشتیم، نشان می‌دهد که اداره کشور از یک نحوه آشفتگی رنج می‌برد. گویی دولت هر کاری می‌کند جز اداره کشور. به نظر شما اثر این بی‌دولتی در جامعه چیست؟ و در شرایط فعلی سرمایه اجتماعی کشور به چه وضعی در آمده است؟

مساله فقط دولت نیست، یعنی طی این سال‌ها این‌طور نبوده که فقط از یک قوه مجریه بی‌کفایت رنج ببریم. مگر قوه مقننه با کفایت بود؟ آیا نمایندگان ما وظیفه نظارتی و تقنینی خود را به‌خوبی انجام داده‌اند؟ مسائل ما ریشه‌ای‌تر از این حرف‌هاست و باید بپذیریم که از تقسیم وظایف قوا تا نهادهای مدنی که از آنها توقع داشتیم اقداماتی انجام دهند و روشنفکران و دانشگاهیان و حوزه‌های علمیه مشکلاتی دارند. به نظر من باید با دید آگاهانه و با شجاعت همه مشکلات را ببینیم. جرات داشته باشیم و مسائل را به‌درستی فهم کنیم. نه جهل داشته باشیم، نه منفعت شخصی و گروهی را در نظر بگیریم و نه اهل مصلحت باشیم. من هیچ‌وقت این نگرانی را نداشتم که انتقاد باعث تضعیف انقلاب شود. زمانی یک عده‌ می‌گفتند نقد نکنید، انتقاد باعث تضعیف انقلاب می‌شود. به‌زعم من اتفاقا این عدم نقد بود که وضع فعلی را به بار آورد. عدم انتقاد مبانی عملی انقلاب اسلامی را تضعیف می‌کند. مبانی نظری انقلاب که سر جای خود باقی است اما به لحاظ عملی باید حواس‌مان بیشتر جمع باشد و از سرمایه اجتماعی کشور بیشتر مراقبت کنیم. درباره این مسائل باید بی‌محابا فکر کنیم و وارد شویم، نه اینکه بی‌در و پیکر و بی‌قاعده باشد، بلکه مصلحت‌اندیشی‌های بی‌وجه را کنار بگذاریم. ملاحظات خودمان باشد و کسی چارچوب‌های بی‌مبنا را به ما تحمیل نکند، آنجا که باید مصالح را مراعات کنیم. نه مثل زمانی که انتقاداتی می‌شد و برخی می‌گفتند که نقد باعث تضعیف نظام می‌شود و نه مثل الان که برخی بی‌محابا نقد می‌کنند و همه‌چیز را زیرسوال می‌برند. این افراط و بی‌قاعدگی در نقد نتیجه آن تفریط است، یعنی این یک کنش و واکنش است. مختصر پاسخ بدهم ما اصلا قاعده‌ها را فراموش کرده‌ایم. به‌نظر من برخی از ما اصول را فراموش کرده‌ایم. برخی مسئولان مبانی انقلاب را فراموش  و آن را دستخوش تفسیرهای شخصی، گروهی و جناحی کرده‌اند. اساسا در حال حاضر بزرگ‌ترین مانع پیشروی کشور و نظام همین گروه‌های چپ و راست ی در کشور هستند. همین بزرگ‌ترین معضل است، چون اینها فقط از زاویه و منظر تفکیکی خود به مسائل نگاه می‌کنند و هیچ‌توجهی به مصالح جمعی و خیر جامعه ندارند، به قواعد تالیفی هم توجه نمی‌کنند. برخی صنف‌های مهم جامعه اصلا نمی‌فهمند که به لحاظ تاریخی چه جایگاهی داشتند، گویی یکباره انقلاب اسلامی صورت گرفت و درهایی به روی آنها باز شد و مواهب و نعم الهی آغوش خود را به روی آنها گشود. آنان اگر امروز تلاش نکنند فردا دیر است. این فریادها و خروش‌هایی که امروز در شبکه‌های مجازی می‌بینیم که خوب هم نقد می‌کنند، در این 40سال کجا بوده‌اند؟ در این 40سال این نقدهای خوبی را که بعضا از برخی علما می‌شنویم، چرا نمی‌شنیدیم؟ واقعا فکر می‌کنند اگر آرامش و نظم برقرار باشد، امنیت برقرار باشد، آنها می‌توانند سکوت کنند، فریاد نزنند و این زوایای کوچک را نبینند.شخصا برای اینکه صدایم به گوش خیلی‌ها برسد از همه کسوت‌ها کناره‌گیری کردم. کاندیدای مجلس نشدم و از تمام سمت‌های خود کناره‌گیری کردم که کسی نگوید فلانی رطب خورده و حالا منع رطب می‌کند، اما باز هم گوش کسی بدهکار نیست، مساله ریشه‌ای‌تر از این حرف‌هاست.برخی از ما انگار طفل صغیری بودیم و انقلاب برای ما بزرگ بود و واقعا شایسته این انقلاب بزرگ نبودیم. این انقلاب بزرگ بشری اتفاق افتاد و بعضا دست کسانی افتاد که نفهمیدند. بارها به برخی گفتم که شما این پدیده بزرگ انسانی و بشری و جهانی را درک نکرده‌اید، آزادی و اخلاق آن را نفهمیده‌اید، از عدالت اجتماعی چیزی درک نکرده‌اید، نفهمیده‌اید که این انقلاب آمده و قرار است چه واقعیتی را رقم بزند. خیلی‌ها که محرومیت تاریخی داشتند دفعتا احساس کردند اگر امروز به این سفره پهن نچسبند و از لقمه‌های آن بهره‌مند نشوند، فردا دیر است. در حالی که از هر حیث نگاه کنید قرار نبود اینها کاره‌ای باشند؛ این است که می‌گویم فقط بحث قوه مجریه نیست. اصلا چرا قوه مجریه می‌تواند این‌طور بی‌کفایت باشد؟ چرا قوه مجریه می‌تواند دروغ بگوید؟ چرا یک تصمیم ناگهانی و عجولانه‌ را به محض اعلام اعمال می‌کنند؟ بعد پیش‌بینی‌های غلطی را در اختیار مردم قرار می‌دهند؟ چرا دولت توانسته این‌طور بی‌قاعده عمل کند؟من کلان‌نگر هستم و قائلم به اینکه باید همه نهادها را با هم ببینیم و درست نقد کنیم. امروز خیلی از نهادها به‌ویژه نهادهای نظارتی کارشان را درست انجام نمی‌دهند. زمانی هم که نظارت نداشته باشیم کشور پاره‌پاره اداره می‌شود. من به این دولت نقد‌های جدی دارم و آنها را قبل از این مطرح کرده‌ام، با این حال در وضع فعلی مساله فقط این دولت نیست و باید عملکرد دولت‌های قبل را نیز بررسی کنیم، مگر دولت‌های قبلی چه کار ویژه‌ای ‌کردند؟ دولت‌های قبلی هم از نظارت رها بودند، از پاسخگویی رها بودند. چرا اینقدر جمهوری اسلامی از ریل خود خارج می‌شود؟ به نظر من در حال حاضر دولت ما دچار نوعی رهاشدگی است، ‌با این حال برای حل مساله باید بیشتر به مسائل اصلی و مبنایی توجه کرد.

مساله اصلا این نیست که دولت دست چه کسانی است، بحث بر سر این است که در حال حاضر عملکرد نامطلوب آن روی سرمایه‌ اجتماعی کشور تاثیر منفی گذاشته است و حوادث نامطلوبی پشت سر هم رقم می‌خورد و مسئولان امر هم تلاش محسوسی برای بهبود اوضاع انجام نمی‌دهند یا دست‌کم مردم چنین احساسی ندارند. این پیام انفعال دولت که حس منفی به جامعه منتقل می‌کند چه افقی را پیش‌روی کشور می‌گذارد؟ در این شرایط چه مکانیسمی می‌تواند شکاف اجتماعی را ترمیم کند؟

زمانی برخی هشدار می‌دادند و می‌گفتند که نظرسنجی‌های مختلف نشان از شکاف درآمدی دارد. حکایت از دغدغه اقتصادی بالای مردم دارد. حکایت از نیتی اقتصادی دارد. آمارهای خودشان جلوی چشم آنها بود ولی هیچ‌اقدام عملی‌ای نمی‌کردند. فکر می‌کردند همیشه اوضاع به همین شکل باقی می‌ماند. برخی، قوانین اجتماعی را نمی‌خوانند و نمی‌فهمند. اگر رهنمودهای امام(ره) را مرور می‌کردند و سعی نمی‌کردند نعم و مواهب جمهوری اسلامی را برای خود تعریف کنند، کار به اینجا نمی‌رسید. به نظر من یک راه‌حل داریم و آن رجعت به انقلاب اسلامی است. این هم رجعت تاریخی نیست، بلکه رجعت گفتمانی و رجعت به اندیشه‌های امام(ره) است. آن هم رجعت عملی، ‌نه رجعت نظری که عده‌ای دوباره حرف امام را بزنند و با آن کاسبی کنند. در رجعت عملی امام(ره) عبارتی دارد که قریب به مضمون می‌گویم، می‌فرمایند این جهانخواران فقط به خاطر فرهنگ ایثار ما نیست که با ما مخالف هستند، بلکه به خاطر محرومیت‌زدایی و فقرستیزی است که با ما مخالفند. این صحبت‌ها برای دهه اول انقلاب است. ت ما باید به سمت عدالت اجتماعی برود، یعنی شکاف درآمدی خود را باید تعدیل کنیم، حداقل شکاف درآمدی دولتی خود را باید تعدیل کنیم. می‌گویند بخش خصوصی دست ما نیست. بخش دولتی چطور؟ اینکه دیگر دست شماست. حتی بخش خصوصی هم دست شماست، ‌بالاخره در بخش خصوصی قوم و خویشی دارید.

دولت هم وظایفی دارد. سیلی که سال گذشته آمد و بارانی که اخیرا در جنوب کشور بارید به خودی خود که بلا نیست،موهبت الهی است و خداوند نعمتش را می‌فرستد، اما آقایان سهل‌انگاری می‌کنند و سیل، آبگرفتگی و مسائل دیگر پیش می‌آید. از بعد از جنگ عده‌ای دائما گفتند آمایش سرزمین! مدام گفتند آن بلایی که زمان پهلوی سر ما آمد تحقق نظریه نوسازی و تمدن‌گرایی متکی به اقتصاد نفتی بود. مدام این را گفتند و حتی تحقیقاتی در این خصوص انجام شد اما دریغ از عمل! این آلودگی‌هایی که اشاره کردید ناشی از چیست؟ ناشی از تراکم آلاینده‌هاست. اگر کشور از این حالت مرکز پیرامونی خارج می‌شد و این همه امکانات، خدمات، اطلاعات و داده در متروپلی به نام تهران جمع نمی‌شد و جمعیت عادلانه‌تر توزیع می‌شد، آیا باز هم این تراکم آلاینده‌ها را داشتیم؟ این همه را محققان و اهل فکر گفتند، گفتند کشور را از تمرکززدایی نجات دهید، اختیارات بیشتری به استان‌ها بدهید. استان‌ها وقتی می‌نشینند و جلسه می‌گیرند و به تصمیمی بر اساس قابلیت‌ها و فرصت‌های خود می‌رسند و می‌خواهند اجرا کنند با 100 مانع مرکزی روبه‌رو می‌شوند. اگر می‌خواهید تحقق‌بخش اقتصاد مقاومتی باشید که سخن حقی است، اقتصاد مقاومتی ظرف مقاومتی می‌خواهد، ظرف مقاومتی ظرف متمرکز نیست، مثل زمان دفاع مقدس است. ظرف غیرمتمرکز بود و به همین خاطر دفاع و حتی رشد کردیم و بعد توانستیم روی پا خود بایستیم. چرا متوجه نیستیم قابلیت‌ها و امکانات زیست‌محیطی ما خیلی بیشتر از این چیزی است که دیده می‌شود، چون در حال حاضر رابطه مرکزپیرامونی است این قابلیت‌ها دیده نمی‌شود. در رابطه مرکزپیرامونی فقط قدرت متمرکز، تصمیم‌گیری متمرکز و نفت متمرکز دیده می‌شود که آن هم در اختیار قدرت دولتی است. توزیع آن را هم که می‌بینید. ریشه ماجرا اینجاست، اما چرا تحول پیدا نمی‌شود؟ چرا ریسک نمی‌کنند برای اینکه کشور را به سمت اداره غیرمتمرکز ببرند و اختیارات تفویض شود؟ چون منافعی وجود دارد. به هرحال این کار ریسک‌هایی دارد و ممکن است دولت را با موانع، عوارض و واکنش‌هایی روبه‌رو کند. من واقعا نمی‌دانم چرا این اتفاق نمی‌افتد در حالی که نجات ما تنها از این مسیر میسر می‌شود. همواره از کشورهای توسعه‌یافته صحبت می‌کنند اما یک بار به ظرف کشورهای توسعه‌یافته نگاه نمی‌کنند.

من همیشه گفتم اقتصاد مقاومتی به آگاهی، ‌انگیزه، مهارت، فرصت و ظرف نیاز دارد. شما با ظرف متمرکز نمی‌توانید تحقق‌‌بخش انقلاب اسلامی باشید. اصلا انقلاب اسلامی مربوط به مردم و گفتمان آن هم برای مردم است. اگر می‌خواهید مردم را به‌کار بگیرید شایستگی‌ها، مهارت‌ها و قابلیت‌های آنان را ببینید و در ظرف غیرمتمرکز بریزید. ما مظروف گران‌سنگ انقلاب اسلامی را در ظرف پهلوی ریختیم. این را هیچ‌کسی نمی‌فهمد. ما فقط جابه‌جایی نیرو کردیم. ما ساختار را عوض نکردیم و فکر کردیم که اگر در ساختار رژیم قبلی آدم‌های خوب بریزیم مساله حل می‌شود. اتفاقا آدم‌های خوب هم مریض می‌شوند، کمااینکه این اتفاق افتاد. ما می‌گفتیم طاغوتی‌ها بروند و یاقوتی‌ها بیایند، یاقوتی‌ها هم طاغوتی‌ شدند. برای اینکه این ظرف آنها را فاسد می‌کند، این ظرف امر را بر آنها مشتبه می‌کند، این ظرف آنها را متوهم می‌کند. توهم قدرت و ثروت است و این قدرت و ثروت به قدرت و منزلت تسری پیدا کرد. فرد احساس می‌کند، چون صاحب پول است پس صاحب سرمایه فرهنگی هم هست. این ظرف باید هر چه زودتر مردمی شود. اینها مباحث مهمی است که کمتر به آن توجه می‌شود. مردم در زندگی روزمره خود تحت‌تاثیر عوامل مختلفی هستند. اصلا مخالفتی با ارزش‌ها ندارند، بلکه هوادار و هواخواه آنند. اما عده‌ای فکر می‌کنند اگر رفتارها متحول شد ارزش‌ها هم متحول می‌شود. ااما این‌طور نیست که آگاهی منتج به رفتار ‌شود. آگاهی گام اول است و‌ انگیزه، مهارت، فرصت و ظرف می‌خواهد. وقتی هیچ‌یک از اینها در اختیار مردم قرار نگیرد تحولی هم پیدا نمی‌شود. آن‌وقت زمانی که مردم آگاه شوند، چون این زمینه‌ها فراهم نیست طغیان می‌کنند. آگاهی اگر فقط آگاهی باشد که خیلی‌خوب است، اما عدم توجه به ساختارها منجر به ناآرامی می‌شود. آگاهی مردم در انقلاب اسلامی متبلور شد، اساسا مردم انقلاب کردند که دیگر حرف از آگاهی نباشد و قدم‌های بعدی محقق شود. مرحله بعد تغییر ساختار و عمل است؛ مثلا در مورد آلاینده‌ها بعضا ما هم به جلسات دعوت می‌شویم. می‌گوییم چرا فقط از آگاهی حرف می‌زنید؟ چرا فقط نگاه‌ها فردگراست؟ چرا فقط اشخاص را می‌بینید؟ اگر اکثر آلودگی‌های مربوط به محیط‌زیست نایلون‌های پلاستیکی است، آنها را تولید نکنید. یک چیز دیگر را جایگزین کنید و بعد ببینید چقدر اثر می‌کند. یک زمان نظام و حکومت برای ما نیست، امکان جایگزین نداریم و این درست است که فقط آگاهی بدهیم. اما حالا که آگاهی کار خود را انجام داده و اداره کشور دست ماست، الان امکان جایگزینی داریم، امکان خیلی از تحولات را داریم. با این حال کشور را روزمره اداره می‌کنیم و متاسفانه منافع و مصالح شخصی و جناحی خود را هم دخالت می‌دهیم و توجه به عدالت اجتماعی و فقر نداریم، بعضا به همان چیزهایی که به خاطر آنها انقلاب کردیم توجه نداریم. وضع فعلی نتیجه بی‌توجهی به همان مبانی و ارزش‌هایی است که به خاطر آن انقلاب کردیم.

این بی‌توجهی به مبانی، اصول و ارزش‌ها فقط مربوط به دولت نیست. بگذارید بی‌محابا بگویم در برخی موارد ت، روشنفکر و دانشگاهی ما فراموش کرده است. علم را جور دیگری تعریف کرده‌ایم. دانشگاه‌ها را جوری تعریف کرده‌ایم که حوزه هم تحت‌الشعاع آن قرار گرفت. اصلا انگار فراموش کرده‌ایم که علم باید دیالکتیکی با جامعه داشته باشد، باید رافع نیاز مردم باشد. وقتی شما علم را منتزع از جامعه تعریف می‌کنید و شاخص‌هایی برای رشد استادان مطرح می‌کنید و بعد آن رشد را با سرمایه‌ها و امتیازات مادی همراه می‌کنید نتیجه‌اش بهتر از این می‌شود؟ حوزه هم حوزه قدیم نیست و او هم عاشق استادیاری است، او هم عاشق دانشیاری است، او هم عاشق استادتمامی است. نکته اینجاست که مساله چندوجهی و تا حدودی پیچیده و عمیق‌ است. با این حال نباید بی‌قاعده و بدون توجه به اقتضائات و مصالح کشور عمل کرد. نه ‌اینکه وقتی گفته شد و آنها گوش ندادند و هرچه دیگران گفتند توجهی به آن نشد دچار افراط شویم و داشته‌ها و آورده‌های خود را فراموش کنیم. طوری نشود که به داشته‌ها و عینیات و ته‌نشین‌های تاریخی و فرهنگی ما چوب حراج زده شود.

در همین وضعی که شرحش را از زبان شما شنیدیم یک جریان مشخصی در هفته اخیر مساله استعفای رئیس‌جمهور را مطرح کرده و پروپاگاندای رسانه‌ای روی این مساله به راه انداخته است. استدلال هم این است که استعفای رئیس‌جمهور باعث ترمیم شکاف میان مردم و مسئولان می‌شود و اعتمادها باز می‌گردد. به نظر شما آیا استعفای رئیس‌جمهور در شرایط کنونی می‌تواند کارگشا باشد یا مشکلات را دوچندان می‌کند؟

من درباره سوال از رئیس‌جمهور هم چیزهایی شنیده‌ام. اول این را بگویم و بعد به سوال شما پاسخ می‌دهم. علی‌القاعده سوال از رئیس‌جمهور در شرایط عادی و معمول یک امر طبیعی است و بالاخره تعدادی از نمایندگان ممکن است به این نتیجه برسند که از رئیس‌جمهور سوال کنند و این ویژگی جوامع دموکراتیک است. قبلا هم این را داشتیم از رئیس‌جمهور سوال شده و اساسا این موضوع یک نقطه قوت برای کشور و نظام است. منتها مساله این است که آیا همین است یا پشت این موضوع یک سناریوی خاصی دنبال می‌شود. زمانی پشت این شیطنتی است. انسان آنقدر نباید جاهل باشد که سناریو را نخواند و نفهمد که این یک فرار رو به جلو است که عده‌ای به راه انداخته‌اند تا مسئولیت نپذیرند.

در واقع عده‌ای می‌خواهند بهره ی ببرند؟

بله، بحث از استعفا هم همین است. اینها همه سناریوی کی بود، کی بود، ما نبودیم» است. حتی اگر نتوانستید تدبیر امور کنید یا بنا به دلایلی نخواستید، مرد باشید و مسئولیت آن را بپذیرید. اصلا در شرایط کنونی استعفا چه معنایی دارد؟ در شرایط سخت فعلی از استعفا چه چیزی به دست می‌آید؟ به نظر من بحث از استعفای دولت یک موضوع انحرافی است. امکانات لازم که هست، اگر خطایی کردید اصلاح ‌کنید و تغییر مسیر بدهید. ریل‌ها را به مسیر اصلی خود بازگردانید و قطار را در ریل راه بیندازید و از این ریل‌های انحرافی پرهیز کنید. به‌زعم من آنقدر امکانات فراهم است که هر لحظه دولت به عمل روی بیاورید و فقط حرف نزند، اعتماد مردم جلب می‌شود. مردم اعتماد خود را به‌راحتی خرج این انقلاب و نظام نکرده‌اند. یک عقبه تاریخی، فرهنگی، فلسفی و عرفانی پشت این انقلاب است و به‌راحتی هم دست برنمی‌دارند. نگاه نکنید سه چهار تحلیل و شورش و اغتشاش می‌شود و یک عده هم بهره‌برداری می‌کنند. مردم خودشان در دهان سوء‌استفاده‌گران می‌زنند، ضمن اینکه با کسانی که به حق اعتراض داشتند هم همدردی می‌کنند. این دولت بود که فرصت اعتراض مدنی را فراهم نکرد و این حوادث رقم خورد. دولت باید آن وعده‌هایی را که داده عملی کند، چرا دروغ می‌گوید؟ چرا آنان به مردم می‌گویند این گرانی بنزین بر اجناس و اقلام دیگر تاثیری نخواهد گذاشت؟ اگر اشتباه کردید مسئولیتش را بپذیرید، ‌عذرخواهی و بعد کار کنید، آن‌وقت سرمایه‌های اجتماعی بازمی‌گردد. راه جلب اعتماد مردم و جلوگیری از ریزش سرمایه اجتماعی استعفا نیست. به اعتقاد من اگر بخواهند استعفا کنند هم فرار از مسئولیت است و هم فرار از این که مردم یقه آنها را بگیرند.باید گفت نباید از کشور انتقام بگیریم. با این وضع فردا قضاوت خوبی از ما نمی‌کنند. دولت باید به مسئولیت خود ادامه دهد و در دام هیچ سناریویی نیفتد. استعفای رئیس‌جمهور کشور را با آشفتگی مواجه می‌کند و دردسرها مضاعف می‌شود. با استعفای رئیس‌جمهور کشور متلاشی شده دچار هرج و مرج می‌شود. با استعفای رئیس‌جمهور دولت اسیر سناریوهایی می‌شود که ممکن است یک سر آن مربوط به ایران باشد، اما سر دیگرش در خارج از کشور است.

همان‌طور که در برخی کشورهای منطقه به محض استعفای دولت وضعیت جامعه بدتر شده است.

بله، باید خیلی مراقب بود. باید سعی کنیم اتحاد و وحدت خود را حفظ کنیم. بارها این را گفتیم و متاسفانه دولت قدر این وحدت بعد از خروج ترامپ از برجام را ندانست. این اشکالی ندارد و به هر حال سرنوشت کشور و انقلاب از همه‌چیز برای مردم مهم‌تر است. امیدوارم اصلاحی در امور اتفاق بیفتد و این اصلاح هم در عمل باشد، دولت هم اختیار و امکانات کافی دارد و فکر می‌کنم یکی دو سال هم فرصت کمی نیست.

 باید جلو رادیکالیسم را بگیریم


عماد افروغ با بیان اینکه فکر نکنید که ترس دوام می آورد گفت: ترس در نهایت منجر به طغیان می شود. امام می فرماید در زمان شاه یک آجان حکومت می کرد. ما الان این را داریم می بینیم. ما به یک رجعت نیاز داریم؛ اگر امروز رجعت کنیم بهتر از فرداست، فردا دیر می شود. من نگران این نیستم که فردا انقلاب می شود یا به تعبیر امام یک یوم الله اتفاق می افتد، که اتفاقا خوب است. اما انقلاب نمی شود؛ انقلاب سازماندهی و رهبری دارد. ما هم با شناختی که از مردم ایران داریم می دانیم که اگر انقلاب شود چه صبغه ای خواهد داشت. اما انقلاب نمی شود بلکه کشور متلاشی می شود.

پایگاه خبری جماران: عماد افروغ، استاد جامعه شناسی در گفت و گو با خبرنگار جماران فضای جامعه و ت ایران را رادیکال توصیف کرد و گفت: رادیکالیسم در جامعه ما ریشه دوانده است؛ از این رادیکالیسم هم می توان قرائت چپگرایانه و هم می توان قرائت به اصطلاح محافظه کارانه داشت؛ جامعه ما یا به سمت تفکیک می رود و یا به سمت اقتدارگرایی و انسجام.
 
رادیکالیسم کنونی در دولت فعلی ریشه دارد
این جامعه شناس با بیان اینکه ریشه های این رادیکالیسم هم ساختاری و هم فردی است گفت: برای بررسی هر نوع رادیکالیسم باید آن را به گذشته ارجاع داد و نمی توان آن را به صورت مستقل از گذشته مورد بررسی کرد. اگر ما فضای رادیکال داریم و پیش بینی من این است که در فضای انتخاباتی هم این فضای رادیکالیزه را شاهد خواهیم بود؛ ریشه این رادیکالیسم دولت فعلی و وضع فعلی جامعه است.
 
وقتی دولت یک سویه پیش برود باید منتظر افراط باشد
افروغ ادامه داد: دولت ها در نظام ی ایران چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب جایگاه ویژه ای دارند؛ اگر دولت یک سویه پیش رود یعنی به برخی نیازها توجه کند و به برخی دیگر از نیازها بی توجه باشد باید منتظر افراط باشد. کمااینکه اگر به دولت های پس از جنگ نگاه کنیم مدام شاهد افراط و تفریط بوده ایم.
 
ممکن است مردم در انتخابات آینده حضور کمرنگ داشته باشند
افروغ ادامه داد: وقتی به سمت فرد گرایی می رویم باید منتظر جمع گرایی باشیم. وقتی به سمت جمع گرایی می رویم باید منتظر فردگرایی باشیم. برای نمونه اصلاح طلبان مدعی هستند که هرگاه مردم در انتخابات حضور پرشور داشته باشند به آنها رای می دهند. اما این سوال پیش می آید چرا هر وقت دولتهای اصلاح طلب سر کار می آیند حضور مردم در انتخابات های بعدی کمرنگ می شود؟ این اتفاق هم بعد از زمان ریاست جمهوری آقای خاتمی افتاد و هم اینکه ممکن است مردم در انتخابات آینده حضور کمرنگی داشته باشند.
وی ادامه داد: برخی می پرسند دلایل حضور کمرنگ مردم را به چیزهای دیگری ارجاع می دهند که البته من هم تا حدی با آنها موافقم. اما شما ت متعادلانه ای را پیش نبرده اید. مردم وقتی دلسرد و ناامید می شوند کمتر پای صندوق می آیند؛ ریشه این ناامیدی و کمرنگ شدن اعتماد مردم چیست؟
 
باید منتظر یک دولت پوپولیستی باشیم
افروغ افزود: بر حسب پیمایش های ملی دولت فعلی مردم بیشترین بی اعتمادی را به دولت نشان داده اند. این بی اعتمادی منتج به حضور کمرنگ مردم در انتخابات می شود. این یکی از دلایل عمده است. مشخص است که شما ت های یک سویه ای را پیش گرفته اید. شما به عدالت توجه نکردید. وقتی به عدالت توجه نمی کنید مردم خواهان عدالت می شوند، اینجا ریشه های پوپولیسم شکل می گیرد و به طور طبیعی باید منتظر یک دولت پوپولیستی باشیم. اما ریشه این دولت پوپولیستی قابل انتظار در کجاست؟
وی طرح این پرسش که در دولت فعلی چقدر عدالت و امحای نابرابری اجتماعی دنبال شد؟ افزود: چقدر به نتیجه پیمایش های ملی خود دولت فعلی که مهمترین دغدغه مردم اقتصادی است عمل شد؟ مردم عملا چیزی ندیدند. به این ترتیب طبیعی است که واکنش نشان دهند به سمت و سوی دیگر و خلاف آنچه تبلیغ می شود سمت و سو پیدا کنند. 
 
تا دیروز سکوت و مصلحت سنجی کرده بودند، اما حالا معترض شده اند
این نماینده پیشین مجلس با تاکید بر اینکه در فضای کنونی همه چیز رادیکالیزه شده است، گفت: همه تفسیرها بوی افراط می دهد؛ چه تفسیر ی، چه تفسیر امنیتی، چه تفسیر فرهنگی، چه تفسیر اقتصادی، انگار در این چهل سال در مملکت هیچ کاری انجام نشده و هیچ چیز مثبتی در این جامعه نداریم. همه کسانی که تا دیروز سکوت اختیار کرده بودند و مصلحت اندیش شده بودند معترض و نقاد شده اند. ناگهان می آیند چنان ندای اعتراض سر می دهند که انگار در این چهل سال ما در حال احتضار بوده ایم. این نشان می دهد که در فرهنگ ی چپ و راست ما یک ناپختگی وجود دارد.
 
افرادی وقتی به قدرت می رسند تازه منزلت پیدا می کنند
افروغ ادامه داد: رابطه قدرت - ثروت ما یک عامل بزرگ این ناپختگی است؛ چرا که در ایران بیشتر از آنکه ثروت به قدرت برسد قدرت به ثروت می رسد. کافی است شما به قدرت دولتی چنگ بزنید تا  سرمایه های اقتصادی، فرهنگی و سرمایه های ی خود را بتوانید سامان دهید؛ افرادی از نظر قدرت مدنی منزلت ندارند اما وقتی به قدرت ی می رسند منزلت پیدا می کنند. اینها دردی است که باید ریشه ای آن را حل کرد.
وی با بیان اینکه باید قوت ها و ضعف ها، افراط ها و تفریط ها را دید و ت متعادل اتخاذ کرد افزود: باید درد انسجام و وحدت جامعه را داشت. این را کسی می گوید که در این سال‌ها مدام بحث نقد را مطرح کرده است. همیشه سعی کرده ایم نقد را تئوریزه کنیم. اما در کنار اینکه نقد باید تئوریزه شود شروطی را هم برای نقد خوب ذکر کرده ایم. اگر کسی می خواهد بحث نقد را مطرح کند باید شروط نقد را  هم لحاظ کند نقد او باید مستند، مستدل، محتوایی، مضمونی و نقد به فکر باشد و نه نقد به شخص.
وی رادیکالیزه شدن فضای اجتماعی را متأثر از جایگاه قدرت دولتی خواند و گفت: قدرت دولتی در تاریخ ما جایگاه داشته و دارد؛ باید ریشه های هر اتفاقی که در قدرت اجتماعی و مدنی رخ می دهد را به قدرت دولتی برگرداند. با این حال ما می گوییم قدرت اجتماعی باید خط بدهد نه اینکه خط بگیرد.
 
ای کاش مردم همه اعتمادشان را خرج حکومت نمی کردند
افروغ ادامه داد: با تفسیری که از جمهوری اسلامی به دست داده ایم پای اسلام و ایدئولوژی اسلامی را هم وسط کشیده ایم؛ مردم به هرحال اعتمادی داشتند و اعتماد تاریخی را خرج حکومت کردند. اما ای کاش همه اعتماد خود را خرج حکومت نمی کردند. چون وقتی همه اعتماد را صرف می کنند و آنچه مورد انتظارشان است اتفاق نمی افتد این احتمال هست که همه آن اعتماد را پس بگیرند و به موضوع اعتمادشان یعنی به دین و اصل انقلاب و اصل کارآمدی دین هم ضربه وارد شود.

به هر شبکه اجتماعی که نگاه کنید یک آمده و منتقد شده؛ اما تا دیروز کجا بودند؟
وی با بیان اینکه مردم در همان اول نباید همه تخم مرغ هایشان را در این سبد قرار می دادند افزود: یک عده باید مانع می شدند و حالت تعادلی برقرار می کردند و با حضور نقادانه خود جلوی این اتفاق را می گرفتتد، اما ساکت شدند.
وی افزود: نهادهای مدنی دینی ما سالهاست ساکتند اما دفعتا بیرون آمده اند. شما به هر شبکه اجتماعی که نگاه می اندازید می بینید که یک آمده و دارد انتقادهای تند می کند. این انتقادها خیلی خوب است اما تا دیروز کجا بودید؟ اگر یک نقد مستمر سازنده و مستدل وجود داشت اوضاع به این شکل در نمی آمد که هر دولتی و هرطوری که خواست بتواند بتازد و آن نظارت های تاریخی اعم از روشنفکری، غیرروشنفکری و حوزوی وجود نداشته باشد.
به اعتقاد این استاد جامعه شناسی، همه این مساله به قدرت دولتی برنمی‌گردد که بگوییم مانع شدند، سانسور کردند و بگیر و ببند راه انداختند؛ این فقط بخشی از ماجراست، بخش دیگر مربوط به خود عاملیت و خلاقیت  روشنفکری اعم از حوزوی و غیرحوزوی است.
 
رادیکال شدن فضا شدن می تواند به آنارشیسم بینجامد
افروغ با تاکید بر اینکه باید جلوی رادیکالیزه شدن را گرفت گفت: این رادیکالیزه شدن فعلی می تواند به متلاشی شدن نظام، متلاشی شدن اجتماعی و یک آنارشیسم بینجامد.
وی همچنین با اشاره به اعتراضات فراگیر اخیر گفت: در این اعتراضات هیچ ساماندهی و سازماندهی تعریف شده ای نمی بینیم؛ هیچ رهبری وجود ندارد و این بد است. اولا مردم به حقوق خود اعتراض می کنند که این خوب است. بالاخره مردم حق اعتراض دارند. حق اعتراض برای مردم محفوظ و شناخته شده و به رسمیت شناخته شده است. باید سعی می کردیم معبرهایی برای اعتراض های مدنی تعبیه کنیم.
 
فرصت اعتراض غیرمدنی فراهم می شود که آن هم به حق است
وی ادامه داد: برای اعتراض های مدنی معبری فراهم نکرده ایم و به این ترتیب فرصت اعتراض غیرمدنی فراهم می شود که آن هم به حق است. خود اعتراض غیرمدنی را نیز می توان سنخ شناسی کرد؛ بخشی از آنها امیدبخش است، اما بخشی از آن امیدبخش نیست، یعنی وقتی رهبری ندارد سازماندهی ندارد و هیچ جریان ی متشکلی پشت سر آن نیست که پاسخ گو باشد مسلما نتیجه اش آنارشیسم می شود. ای کاش نتیجه انقلاب بود، چرا که انقلاب رهبری، سازماندهی و ایدئولوژی دارد.
نماینده پیشین مجلس تاکید کرد: باید خیلی از اتفاقات ناگواری که می تواند رخ دهد را پیش بینی کرد. نقدها باید کماکان باشد اما به صورت مستمر، منصفانه و مستدل؛ یعنی این گونه نباشد که هرکس هر چیزی بگوید بلکه باید به آمار، به شاهد و مدرک استناد شود و ترجیحا نقد درون گفتمانی با التزام به انقلاب اسلامی و اندیشه های امام راحل باشد.
 
با اندیشه امام برخورد گزینشی می شود
این جامعه شناس گفت: یک عده اندیشه های امام راحل را در شبکه های مجازی منتشر می کنند، اما چرا تا دیروز این حرفها را منتشر نمی کردید؟ چه کسانی این حرفها را بیان می کنند؟ آیا واقعا امام را قبول دارند؟ آنها برخورد گزینشی می کنند. یک جا بحث امام را مطرح می کنند اما در جای دیگر امام را می کوبند. این با فرهنگ ی هم سازگار نیست.
عماد افروغ با انتقاد از نحوه برخورد نهاد قدرت گفت: متاسفانه نهاد قدرت بر این عدم رضایت مردم می دمد و مردم را ناراضی نگه می دارد؛ بگذارید حرفم را با مثالی بیان کنم. من گاهی برای استراحت و مطالعه به شمال که در آن جا خانه دارم می روم. همیشه یک ایستگاه بازرسی به ما گیر می دهد. این بار بعد از آنکه همه مدارک خودرو را چک کرد و دید همه چیز درست است یک بهانه برای گیر دادن پیداکرد و گفت: چرا بغل دستی شما یعنی همسرم کمربند نبسته است؟ آخر آدم عاقل کدام راننده است که اگر هم کمربند نبسته باشد به محض رسیدن به ایستگاه بازرسی کمر بند خود را نبندد؟ در ثانی چرا همان ایتدا به این مساله گیر ندادی؟ ثالثا وقتی خودرو را متوقف می کنی و از ما مدرک می خواهی و ما را پیاده می کنی باز هم باید کمر بند ببندیم؟ رابعا ما کماکان کمربندمان بسته بود. داستان چیز دیگری است و بر همگان هم روشن است.بخش اعظمی از مردم ماشین دارند و رانندگی می کنند. در این شرایط که اعصاب مردم به خاطر مسائل ی اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی خرد است چرا روی اعصاب مردم راه می روید؟ ممکن است پلیس در ظاهر بگوید من مشکلی ندارم ما خیلی هم خوبیم. حتی ممکن است از کارشناسان دعوت کنند و نظراتشان را بخواهند. اما ما در عمل چه می بینیم؟
 
آنقدر روی اعصاب مردم راه نروید
وی افزود: این مساله در سطح کلان هم وجود دارد؛ آنقدر روی اعصاب مردم راه نروید. این شکاف نظر و عمل فقط برخورد پلیس نیست. در بین ادارات، خود مقامات اداری و ی کشور هم هست. یک چیزی را می گویند اما چیز دیگر عمل می کنند. ما باید واقعا به مبانی انقلاب اسلامی که آزادی، اخلاق، عدالت و معنویت بود برگردیم. آنها اندیشه های امام راحل است که انقلاب اسلامی را رهبری کرد. اما متاسفانه ما آنها را رها کرده ایم.
افروغ با بیان اینکه دردی به نام مصلحت اندیشی به جان ما افتاده است گفت: مصلحت اندیشی های کاذب به نام نظام، انقلاب اسلامی و حکومت است اما عملا در جهت منافع اشخاص و گروه ها و جناح هاست و این مصلحت سنجی کار ما را به اینجا رسانده است.
 
راه چاره بازگشت به دهه اول انقلاب است
به اعتقاد افروغ، راه چاره رجعت و بازگشت به مبانی انقلاب اسلامی و بازگشت به دهه پرشور اول انقلاب اسلامی است. در دهه اول انقلاب همه حق خودشان را می شناختند کسی حق اجحاف و برخورد ناروا نداشت. همه حساب می بردند. دولتمرد و پلیس حساب می بردند؛ چرا که مردم آگاه بودند. مردم به حق خود واقف بودند و حق خود را مطالبه می کردند. یاد داستانی می افتم که حضرت امام نیز به آن استناد کرده اند؛ خلیفه دوم مسلمین می گوید اگر روزی خطا کردم آن را به من بگویید، در حضورش یک نفر بلند می شود و می گوید با همین شمشیر راستت می کنیم.
 
انقلاب نمی شود؛ کشور متلاشی می شود
این نماینده سابق مجلس با بیان اینکه فکر نکنید که ترس دوام می آورد گفت: ترس در نهایت منجر به طغیان می شود. امام می فرماید در زمان شاه یک آجان حکومت می کرد. ما الان این را داریم می بینیم. ما به یک رجعت نیاز داریم؛ اگر امروز رجعت کنیم بهتر از فرداست، فردا دیر می شود. من نگران این نیستم که فردا انقلاب می شود یا به تعبیر امام یک یوم الله اتفاق می افتد، که اتفاقا خوب است. اما انقلاب نمی شود؛ انقلاب سازماندهی و رهبری دارد. ما هم با شناختی که از مردم ایران داریم می دانیم که اگر انقلاب شود چه صبغه ای خواهد داشت. اما انقلاب نمی شود بلکه کشور متلاشی می شود.
افروغ در پایان گفت: من نمی دانم چه کسی از متلاشی شدن کشور سود می برد. باید جلوی فضای رادیکالیسم را گرفت. اما برای جلوگیری از آن اول ریشه یابی باید و سپس به مبانی انقلاب اسلامی بازگردیم.

بی‌اخلاقی از صاحبان قدرت به مردم رخنه می‌کند




عماد افروغ با تأکید بر اینکه فضاهای حقیقی و مجازی از هم جدا نیستند، علت رواج بی‌اخلاقی‌ها را عدم پای‌بندی صاحبان قدرت به اصول اخلاقی دانست و گفت: دولتمردان ما به راحتی دروغ می‌گویند و متأسفانه، زمینه مستعدی برای دروغگویی‌شان فراهم است.

خبرگزاری فارس ـ گروه فرهنگ عمومی: گاهی سرریز عصبانیت‌ها و هتاکی‌ها در دنیای واقعی ناشی از رخدادهای اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی در فضای مجازی و در قالب ادبیات کامنتی بروز می‌کند. درباره علل و ریشه آن کارشناسان معتقدند، مخاطبان فضای مجازی چون دارای هویت ناشناخته هستند و خیالشان از این بابت راحت است، هر آنچه دلشان می‌خواهد به عنوان نظر ثبت می‌کنند.

برای پیگیری این موضوع با عماد افروغ استاد دانشگاه و نماینده ادوار مجلس گفت‌وگو کردیم. کسی که او را بیش‌تر به عنوان چهره ی می‌شناسیم. افروغ در این مصاحبه از نقش ابزار قدرت برای ترویج و شیوع پرخاشگری‌ها و هتاکی‌ها در فضای حقیقی و مجازی سخن به میان آورده و به تحلیل علت» و دلیل» رواج عصبانیت‌ها به عنوان یک جامعه‌شناس پرداخته است.

عماد افروغ هر چند مدت کوتاهی در دوره هفتم مجلس شورای اسلامی به عنوان نماینده مردم حضور داشت وحتی بر اساس دغدغه فرهنگی‌اش رئیس کمیسیون فرهنگی مجلس شد، اما می‌توان او را به عنوان جامعه‌شناس، پژوهشگر و کارشناسی دقیق در قاب انقلاب اسلامی گنجاند.

مشروح این گفت‌وگو را بخوانید:

 بی‌اخلاقی‌ها فقط مربوط به مردم نمی‌شود

چرا در فضای مجازی به خصوص در ادبیات کامنتی شاهد افول اخلاق هستیم؟ در این فضا استفاده از ادبیات نامتعارف و دور از شأن و تمسخر دیگران به وفور دیده می‌شود. برداشت شما به عنوان یک جامعه‌شناس چیست؟

متاسفانه این فقط مربوط به مردم نمی‌شود. ما اگر به تقسیم‌بندی نظری و عملی عادت کنیم و همه پدیده‌ها را منظومه‌ای و دیالکتیک ببینیم، نباید اینها را منفرد دید و یک راست سراغ مردم رفت که شما مثلاً فرهنگ ناموجه، عقب‌افتاده و غلط دارید. در این زمینه یک عده به اصطلاح نگاه فرهنگ‌گرا دارند. من مخالف نگاه فرهنگی نیستم؛ اما معتقدم حتی همین وزنی هم که شما دارید به فرهنگ می‌دهید، باید این را در یک رویکرد منظومه‌ای بگذارید.

ببینید چه عواملی روی فرهنگ اثر می‌گذارد؛ یعنی باز آن را هم به عنوان یک امر منزوی و ایزوله‌شده نباید بررسی کرد. این اشتباه است. معتقد هستم که به رغم اینکه فرهنگ می‌تواند حتی نقش علّی داشته باشد، اما بی‌ارتباط با ساختارهای ی و اقتصادی نمی‌تواند نقش‌آفرینی کند. این رویکرد کاملاً جاافتاده‌ای است. حداقل از نظر بنده این‌طور است. حال، عده‌ای می‌گویند فرهنگ نقش علّی دارد و کاری هم به عواملی که می‌تواند روی فرهنگ اثر بگذارد، ندارند.

مردم ایران اعتمادشان را با قدرت دینی گره زده‌اند

در ارتباط با زمینه تاریخی ایران، معتقدم نمی‌توانیم از نقش قدرت ی غافل شویم. اگر قدرتمندان، قدرت‌مردان و صاحبان قدرت ما اهل صدق و راستی و اخلاق باشند، این به مردم هم سرایت می‌‌‌کند. در واقع، اگر کسی این را با توجه به بافت جمهوری اسلامی و بافت ایدئولوژیک حکومت‌داری متوجه نشود، نمی‌تواند تحلیل خوبی به دست بیاورد. به هر حال مردم به نوعی اعتمادشان را با این قدرت دینی گره زدند. مگر اینکه شما ایدئولوژی دینی را حذف کنید و بگویید این انقلاب اصلاً انقلاب دینی نبوده! این انقلاب یک مدعیات اخلاقی و معنوی و دینی نداشت و مردم عقبه دینی نداشتند و مردم این انقلاب را نخواستند که این، خلاف واقع است.

دولتمردان ما به راحتی دروغ می‌گویند

 در این شرایط جامعه، وقتی دولتمردان ما به راحتی دروغ می‌گویند و متأسفانه زمینه مستعدی برای دروغ‌گویی آن‌ها وجود دارد (چون خیلی راحت می‌توانند دروغ بگویند)، مردم هم به آن‌ها اعتماد دارند. تا بیایند متوجه شوند، کلی هزینه داده‌اند! البته از زمانی که دانشجوی جامعه‌شناسی بودم، با این رویکرد فرهنگی (توجه به مقوله فرهنگ، ذیل اثر موضوعات دیگر) آشنا بودم. اما هیچ‌گاه در تحلیل‌هایم با آن کنار نیامدم و همیشه منتقد آن بودم؛ یعنی از این بابت منتقد آن هستم که فرهنگ مهم است، عوامل فردی و اندیشه‌ای مهم هستند، اما نباید از عوامل دیگر غافل شویم؛ چرا که عوامل ساختاری خیلی موثر هستند.

اینکه نباید کسی به سران قوا چپ نگاه کند، اشتباه است

یعنی مطابق دیدگاه شما رواج بداخلاقی از سوی مسئولان عامل پرخاشگری‌ها و عصبانیت‌ها در فضای حقیقی و مجازی است؟

من معتقدم اگر زمانی شما شاهد این باشید که دولتمردان دروغ نمی‌گویند، بداخلاقی نمی‌کنند، آمار صحیح به مردم می‌دهند، قوه قضائیه هم به عنوان مدعی‌العموم اخلاقی وارد شود، با عنوان اینکه وظیفه‌ای دارد، این مدعی‌العموم اخلاقی هم منحصر به چند شخصیت و چند رئیس قوه نباشد، آنگاه باید توقع اصلاح داشت. به خاطر دارید قبلاً اعلام می‌کردند اگر ببینیم مثلاً نسبت به یکی از سران سه قوه بی‌حرمتی شده است، وارد می‌شویم! خب، این اشتباه است! شهروند، شهروند است دیگر! این اصلاً خودش یک امر کاملاً بداخلاقانه است. در حالی که همه حق اخلاقی دارند و به تبع آن، نظام یک وظیفه اخلاقی دارد.

راهکار ترقی اخلاق در ادبیات کامنتی 

اگر دولتمردان ما دروغ نگویند، قوه قضائیه هم به عنوان مدعی‌العموم اخلاقی وارد شود، مطمئن باشید در نشر اخلاق موثر خواهد بود. دیگر فضای مجازی و حقیقی ندارد. در کنار آن، باید آموزش فردی هم بدهیم. این نکته خیلی حساس است. تحت هر شرایطی هر قدر هم فشار اقتصادی بالا باشد، هر قدر هم بداخلاقی دولتمردان ما وجود داشته باشد ـ اینها ممکن است علت بداخلاقی مردم باشد ـ اما دلیل نیستند. 

البته ممکن است مردم تحت تأثیر دروغ‌پراکنی آن‌ها، به دروغ رو بیاورند و به اصطلاح پاتک بزنند، اما اینها دلیل نمی‌شود؛ یعنی همه عالم هم خراب شود، توجیه این نیست که شما هم خراب بشوید! شما هم باید روی عاملیت خودتان کار کنید، اینها توجیهی نیست که بتوانید مجوزی برای دروغ داشته باشید.

باید عوامل علّی دروغ‌پراکنی و هتاکی را از بین برد

ما که در دنیای خیالی زندگی نمی‌کنیم. در دنیای واقعی زندگی می‌کنیم. می‌گوییم کلک زدند، سر من را شیره مالیدند، تدبیر به خرج می‌دهند، برای اینکه به منافع‌شان برسند! من احمق هستم؛ اگر تدبیر به خرج ندهم. این در ارتباط با منافع فردیشان. اما جریان دیگر می‌گوید وقتی آن‌ها خیلی راحت دروغ می‌گویند، من چرا دروغ نگویم؟! مگر قرار نیست من از آن‌ها الگو بگیرم. خب! من هم از آن‌ها الگو می‌گیرم!

بالاخره همه صاحبان قدرت که دروغ‌گو نیستند! هستند؟

عرض کردم آدم‌های بزرگ که تک هستند. آن‌ها تحت هر شرایطی صادق هستند و اخلاق را پاس می‌دارند. اما چند درصد را می‌توانید به مردم بگویید که اینگونه هستند؟ خب! محدود هستند. بنابراین ابتدا باید عوامل علّی دروغ و دروغ‌پراکنی و هتاکی را از بین برد. من معتقدم آن عوامل علّی به قدرت برمی‌گردد. برای اینکه در این مملکت قدرت حرف اول و آخر، تقریباً حرف تعیین‌کننده‌ای را می‌زند.

در این شرایط که قدرتمندان و نخبگان ما خوب عمل نکردند و شاهد سرریز عصبانیت مردم در فضای مجازی هستیم، باز اعتقاد دارید که دروغ‌گویی عامل اصلی است؟

عرض کردم اینها دلیل نیست؛ علت است. این دو کلمه را باید بفهمیم. ببینید دلیل» یعنی انسان‌ها یک مجموعه ایده‌ها و یک مجموعه ارزش‌ها را پذیرفته‌اند و اخلاقی را در خودشان درونی کرده‌اند و به آن پایبند هستند و التزام دارند. اما علت» به تأسی و تأثرات اجتماعی برمی‌گردد. انسان‌ها ااماً تابع دلیل نیستند. تابع منافعشان و تحت تأثیر نفوذ و زور دیگران هستند. خیلی ساده است که ما فکر کنیم انسان‌ها، تابع آن ایده‌های صرف و تابع نظم منطقی هستند؛ نه اینطوری نیست. انسان‌ها به هر حال ممکن است منافعشان اقتضا کند، دست به هر کاری بزنند. حضرت امیر (ع) می‌فرماید: الناس علی دین ملوکهم»؛ مردم بر دین ملوکشان هستند.

حضرت امیر (ع) به عنوان یک امر واقعی می‌گویند که مردم این چنین هستند. می‌گویند وقتی سلطان عوض می‌شود،  زمانه و مردم تغییر پیدا می‌کنند؛ یعنی می‌خواهند بگویند مردم عوض می‌شوند؛ آن هم به خاطر نقشی که قدرتمندان و صاحبان قدرت روی مردم می‌توانند بگذارند.

چهره‌های فرهنگی ناب کم داریم/ اصحاب فرهنگ ت‌زده و قدرت‌زده شده‌اند

بنابراین درست است آدم‌های خاص تحت تأثیر قرار نمی‌گیرند و الناس علی دین ملوکهم» برای عامه مردم است و برای خواص نیست. متأسفانه روز به روز خواص ما دارند کم می‌‌شوند و شاهد این هستیم که حتی اصحاب فرهنگ ما ت‌زده و قدرت‌زده شده‌اند و بیشتر تحت تأثیر علت قرار گرفته‌اند تا تحت نفوذ دلیل. آن چهره‌های فرهنگی ناب را کم‌تر داریم. ولی معتقد هستم این‌ها چون دایره نفوذشان بیشتر است، هر چه که ما این چهره‌ها را بیشتر داشته باشیم، مطمئن باشید جامعه اخلاقی‌تر می‌شود.

به دروغ گفتند: قیمت‌ها را کنترل می‌کنیم

نیاز به آموزش مردم داریم. باید اخلاقیات، بایدها و نبایدها را نشر دهیم. به صاحبان فرهنگ گوشزد کنیم که شما یک نقش خاص دارید. به صاحبان قدرت بگوییم به خاطر نقشی که در جامعه ما دارید، باید از دروغ و هتاکی بپرهیزید و هر حرفی که می‌گویید، باید با سند و مدرک باشد.

من متأسف هستم که بگویم غالب دولتمردان ما اهل دروغ هستند. خیلی راحت دروغ می‌گویند. شاهد مثال من همین واقعه اخیر است. اینکه گفتند ما قیمت‌ها را کنترل می‌کنیم و قیمت‌ها کنترل‌شدنی است! از همان ابتدا مشخص بود که دروغ است. نه در این دولت که در دولت قبلی هم دروغ زیاد داشتیم. یادم است  از من سؤالی شد که اگر شما بخواهید روزی توصیه‌ای به صاحبان قدرت بکنید و قدرت داشته باشید که این را اجرا کنید، چه می‌کنید؟ گفتم: دروغ ممنوع! گفتند: اگر رئیس‌جمهور شوید چه می‌کنید؟ گفتم: به زیرمجموعه خودم می‌گویم: هیچ کس حق دروغ گفتن ندارد. اگر دروغ بگویید، اخراج می‌شوید. این خیلی مهم است. زیرا اگر شما اخلاقیات و معنویات را در جامعه اسلامی نادیده بگیرید، دیگر انقلاب را کنار گذاشته‌اید. برای اینکه وجه ممیزه انقلاب اسلامی از بین سه شعار آزادی، عدالت و اخلاق ، همان اخلاق و معنویت است.


نمادی برای پاسداشت سنت  های شاد اسلامی نداریم


به لایه‌های زیرین فرهنگی و دینی ما هم تعرض شده و این هیچ تفسیری جز بی‌توجهی ندارد، هم در حوزه نظری و هم عملی. دست‌اندرکاران فرهنگی کشور، ممکن است حرف زیاد زده باشند و سند زیاد منتشر کرده باشند، اما بحث من عمل است، متأسفانه در عمل مطلقاً کوتاهی شده است.

ردنا (ادیان نیوز) / محمدعلی خرمی مشکانی: هم‌زمان با فرارسیدن ایام میلاد حضرت مسیح یکی از خبرگزاری‌های ایران مدعی شد۹۰درصد خریداران کریسمس، مسیحی نیستند و گفته می‌شود طی روزهای گذشته حدود ۶ میلیارد تومان درخت کاج در تهران فروش رفته است».

این گزارش در بسیاری از سایت‌های خبری منعکس شد و واکنش‌های مختلفی را برانگیخت.

اما علت توجه ایرانیان مسلمان به مناسک مسیحیان چیست؟ عکس یادگاری مسلمانان با نمادهای مسیحیت فرصتی برای تقریب و هم‌دلی پیروان ادیان است یا تهدیدی برای دین‌داری افراد؟

عماد افروغ» جامعه‌شناس و استاد دانشگاه در گفت‌وگو با ردنا (ادیان نیوز) پذیرفتن این سخن را مستم انجام تحقیقات صحیح دانست و با تأکید بر پرهیز از اغراق و غلو در این نوع موضوعات تصریح کرد: این یک تفنن است.

وی در این گفت‌وگو با انتقاد از فقدان نمادسازی و توجه به مناسک در مناسبت‌های شاد اسلامی گفت اگر شما منسک، سمبل و نماد لازم را نداشته باشید، فرصت را در اختیار گرایش مردم به سایر مناسک و نمادها گذاشته‌اید.

افروغ در قسمتی از این گفت‌وگو گفت: ون ما کوتاهی کردند. ما این حرف را مدام می‌شنویم که چرا برای جشن‌ها برنامه نداریم؟ آیا دین مانع این قضیه است؟ خیر، دین مانع نیست.

از این استاد جامعه‌شناس پرسیدیم:

 یکی از خبرگزاری‌های داخلی مطلبی را درباره خرید تعداد زیادی از درخت‌های کریسمس توسط مسلمانان منتشر کرد. علت اقبال جامعه نسبت به این موضوع را چیست؟

اول باید تحقیق کرد که این گزارشی که منتشر کرده‌اند صحیح است یا خیر. باید دانست روش تحقیق چگونه بوده است. اینکه پیش‌ازاین مرسوم نبوده که مردم ما درخت کاج بخرند و کریسمس را پاس بدارند. البته این بدان معنا نیست که کسی جایگاه حضرت مسیح را نشناسد و پاس ندارد، اما این رسم ما نیست. نکته جالب این است که این رسم هیچ نسبتی با اسلام و مسیحیت ندارد. البته ما نمی‌خواهیم از منظر رسم و رسوم به این قضیه نگاه کنیم. مسیحیان یک رسمی دارند، برای خودشان محترم است ولی به نظر من مسلمان‌ها بایستی رسم و رسوم فرهنگی و تاریخی و مسلمانی خودشان را پاس بدارند. ما جایگاه انبیا و اولیای خدا را پاس می‌داریم، کما اینکه قرآن و نهج‌البلاغه، جایگاه بالایی را برای انبیا قائل‌اند. ما توحیدمان کامل نیست، مگر اینکه به انبیای قبل از خودمان ایمان بیاوریم و این یکی از صفات مؤمنین در قرآن است؛ اما  پا جای پای رسوم جا افتاده در ادیان دیگر گذاشتن کم‌لطفی به دین خودمان است، مسیحیان این کار را نمی‌کنند.

اگر در عزاداری محرم نماد داریم، باید در تولدها هم داشته باشیم. نمادی برای پاسداشت سنت‌های شاد اسلامی نداریم

ما باید مراسم خودمان را پاس بداریم و شعائر خودمان را تقویت کرده و نشر دهیم. ما در این قضایا سستی می‌کنیم. نمونه‌اش در گرایش مردم به عرفان‌های نوظهور است؛ ما تا چه اندازه عرفان شیعی را پاس داشتیم و در جهت تحکیم آن تلاش کردیم تا نوبت به عرفان‌های نوظهور نرسد؟

یعنی شما معتقدید از انجام آداب‌ورسوم مسیحیت باید دوری شود؟

نمی‌گویم دوری شود، می‌گویم کم‌لطفی به خودمان است. شاید کسی که این کار را می‌کند، قصد این را نداشته باشد که به دین کم‌لطفی کند، خیلی از رفتارها بدون نیت خاص یا آگاهی انجام می‌شود.

یک مقدار سستی و سهل‌انگاری است که باید خود افراد جلوی سهل‌انگاری‌هایشان را بگیرند. از طرفی، فرهنگ‌سازی لازم است. فرهنگ‌سازی ما همیشه سلبی است، همیشه باید و نباید و امر و نهی است، آموزه‌های دینی‌مان را هم از طریق امرونهی القا می‌کنیم، درصورتی‌که باید ایجابی عمل کنیم.  سنت‌های خودمان را خوب پاس نمی‌داریم، نمادی برای پاسداشت سنت‌های خودمان نداریم. مثلاً در مورد تولد پیامبر اکرم چه رسمی در ایران داریم؟ یا در مورد تولد حضرت علی که نماد ما شیعیان است؟

همیشه شهادت‌ها پاس داشته می‌شود، ما از گریه تفسیر شادی و نشاط هم داریم، اما در مورد میلادها چه کردیم؟ این‌ها بحث بسیار مهم فرهنگی است که می‌تواند در دستور کار شورای فرهنگ عمومی قرار بگیرد. متولیان فرهنگی ما باید فکری بکنند.

به نظر شما نداشتن سمبل در مراسم خاص مذهبی و اعیاد اسلامی باعث گرایش به مناسک مسیحیان شده است؟

اولاً من در رواج فراگیر این گرایش و شیوع آن تردید دارم، ثانیاً در تفسیر آن هم تردید دارم، نباید تفسیر اغراق‌آمیز از این قضیه داشت. یک تفنن است و نباید چندان جدی گرفت.

اما این ما را از اینکه به فکر نمادسازی برای جشن‌ها و میلادهای بزرگ خودمان باشیم، بازنمی‌دارد.

این نظر شما به ایجاد سمبل‌های جدید برای شادی کردن منجر نمی‌شود؟

چه اشکالی دارد؟ ما نیاز به سمبل‌ها داریم. نماد؛ اعم از کلامی و غیرکلامی، لایه چهارم فرهنگ است و باید معرف لایه‌های زیرین در الگوهای رفتاری، ارزش‌ها، باورها و در هستی‌شناسی یک قوم باشد. ما اگر در لایه‌های زیرین، جا پای ائمه می‌گذاریم و در نگاه، به آن‌ها شبیه می‌شویم، باید نمادی هم در اختیار داشته باشیم که بتواند معرف لایه‌های زیرین باشد، اما متأسفانه این را نداریم.

مناسک نباید ریشه در سیره و یا فرهنگ و تمدن ما داشته باشد؟

منسک جایگاه بالایی دارد، اگر مناسک نباشند، نمی‌توانید معرفت زایی و معرفت افزایی کنید؛ مثلاً در عاشورا، علم، کتل، حسینیه، تکیه و غیره وجود دارد و به‌واسطه این‌ها معرفت عاشورا منتقل می‌شود.

ما حتماً به این‌ها نیاز داریم، حالا یک عده‌ای منسک سازی‌های انحرافی می‌کنند، دلیل بر زیر سؤال رفتن اصل آن نیست.

خداوند در آیه ۳۲ سوره حج می‌فرماید: وَمَنْ یعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِنْ تَقْوَی الْقُلُوبِ، بزرگ و محترم شمردن شعائر، از تقوای قلب است. اصلاً دین‌داری نمی‌تواند از مجرای مناسک عبور نکند. خیلی‌ها از طریق مناسک ارتباط برقرار می‌کنند. اگر مناسک کنار گذاشته شود، در حق فرهنگ جفا کرده‌اید و لایه‌ای از فرهنگ که مربوط به توده‌ها است، نادیده گرفته‌اید. اگر در ایام عزاداری امام حسین سمبل و نماد داریم، باید در خصوص تولدها هم داشته باشیم.

جلوی منسک سازی‌های انحرافی را باید گرفت، اما منسک‌های تاریخی و فرهنگی که از طریق آن‌ها توانسته‌ایم شعور مردم را بالا ببریم، باید تقویت شود.

چرا نتوانسته‌ایم در جشن‌ها و شادی‌ها منسک سازی کنیم؟

متأسفانه من نمی‌دانم. این تا حدودی به متولیان دین برمی‌گردد. ون ما کوتاهی کردند. ما این حرف را مدام می‌شنویم که چرا برای جشن‌ها برنامه نداریم؟ آیا دین مانع این قضیه است؟ خیر، دین مانع نیست. من وارد این قضیه نمی‌شوم. البته گاهی دیگران در این باره سخنانی گفته‌اند.

نداشتن مناسک در شادی‌ها سبب شده که عده‌ای از مسلمانان سراغ نمادهای شادی سایر ادیان بروند؟

دقیقاً همین‌طور است. اگر شما منسک، سمبل و نماد لازم را نداشته باشید، فرصت را در اختیار گرایش مردم به سایر مناسک و نمادها گذاشته‌اید؛ مثل تولید عروسک‌های ملی که چون گران است، مردم سراغ عروسک‌های غربی می‌روند. یا مدهای لباس.

این درد بزرگی است که گرفتار آن هستیم. نباید نسبت به نمادها بی‌تفاوت باشیم؛ معماری، شهرسازی، موسیقی و همه این‌ها باید بوی فرهنگ، تاریخ و گذشته پرافتخار ما را بدهد. بنا به دلایلی، غفلت و کوتاهی شده و عده‌ای نسبت به بعضی شعائر بیگانه‌اند، یا نمادها را یک‌طرفه و تقلیل‌گرایانه دیده‌اند و به عزاداری‌ها تقلیل داده‌اند، این درست نیست؛ عزا و شادی با هم است.

در خصوص جشن‌هایمان چرا بی‌مهری می‌شود؟ فقط ما در خصوص امام زمان می‌بینیم که مردم مناسکی دارند اما بدون نماد خاص.

ما نمی‌توانیم در مباحث دینی از مردم غافل شویم. وقتی مردم به‌حساب نمی‌آیند و از آن‌ها غافل می‌شویم، به مناسک هم بی‌تفاوت می‌شویم. چون مردم به مناسک و رفتارهای دینی بیشتر گرایش دارند تا لایه‌های زیرین معرفتی عقیدتی. ما باید این گرایش را پاس بداریم و به آن خط بدهیم، نه اینکه بی‌مهری کنیم یا خودمان را تقلیل بدهیم. هردو خطرناک است.

استمرار فقدان سمبل شادی، جامعه را به کجا می‌رساند؟

جامعه را به یک شکاف می‌کشاند. بین نمادها و لایه‌های زیرین شکاف می‌افتد. نمادهایی که ریشه در لایه‌های زیرین فرهنگ ندارد با بی‌توجهی رواج داده می‌شوند. در کوتاه‌مدت ممکن است آسیبی وارد نکند، اما در درازمدت به لایه‌های زیرین آسیب وارد می‌کند. به‌تدریج به لایه‌های زیرین فرهنگی و دینی تعرض می‌کند و این خطر بزرگی است که ما را تهدید می‌کند.

ما باید نمادسازی و حتی در یکجاهایی منسک سازی کنیم. نمادی که معرف لایه‌های فرهنگی ما باشد؛ یعنی من وقتی لباس ایرانی را می‌بینم، یاد ارزش‌های دینی، فرهنگ و تاریخ بیفتم نه یاد برهنگی.

واقعاً به لایه‌های زیرین فرهنگی و دینی ما هم تعرض شده و این هیچ تفسیری جز بی‌توجهی ندارد، هم در حوزه نظری و هم عملی. دست‌اندرکاران فرهنگی کشور، ممکن است حرف زیاد زده باشند و سند زیاد منتشر کرده باشند، اما بحث من عمل است، متأسفانه در عمل مطلقاً کوتاهی شده است. این یک معضل بزرگ فلسفی است که ما از آن به‌عنوان شکاف نظر و عمل یاد می‌کنیم.

مصادیقی را درباره شکاف لایه‌های فرهنگی بیان می‌کنید؟

مثلاً در حوزه معماری؛ معماری فعلی در کشور چه نسبتی با معماری و شهرسازی کهن ما دارد؟ از موسیقی پاپ ما و رواج بی‌رویه آن و نادیده انگاشتن موسیقی سنتی چه تفسیری می‌توان داشت؟

مدهایی که در کشور رواج پیدا می‌کند چه نسبتی با نشانه‌های سنتی و ارزش‌های دینی و فرهنگی و تاریخی ما دارد؟

رواج زبان‌های بیگانه و بی‌مهری به زبان فارسی چه نسبتی با لایه‌های زیرین فرهنگ ما دارد؟

وقتی به مقوله پراهمیتی به نام نماد بی‌توجهی شده و رها شود، نمادهای بیگانه می‌آیند؛ این ممکن است در کوتاه‌مدت آسیبی وارد نکند، ولی نمی‌شود تضمین داد که در درازمدت تعرضی به لایه‌های زیرین نکند. کما اینکه معتقدم در یکجاهایی تعرض کرده است. پیمایش‌ها و تحقیقات می‌گوید در لایه‌های زیرین باور مردم به خدا، دین، اهل‌بیت و معاد بالاست. این‌ها هنوز خوب است ولی تضمینی ندارد که ماندگار باشد.

متأسفانه گرایش‌ها در یک سطوحی کمتر شده‌اند و زنگ خطر به صدا درآمده است.

چرا ما باید شاهد لایه بیگانه با لایه‌های زیرین و ناسازگار و ناهماهنگ با تاریخ خودمان باشیم؟

گروهی معتقدند تقلید از رفتار مسیحیان در ایام میلاد مسیح سبب تقریب و هم‌زبانی می‌شود. از نظر شما این تقلید تهدید است یا فرصت؟

من هیچ‌وقت از کلمات تند استفاده نمی‌کنم و نمی‌گویم اگر مردم این کار را کردند تهدید است. سخن این است که چرا خودمان نسبت به میلاد پیامبر اکرم بی‌توجهیم؟

بسیاری از ناگفته‌های مربوط به حضرت مسیح را می‌توانیم از طریق قرآن به دست بیاوریم. قرآن نکاتی را گفته که تاریخ مسیحیت هم از آن بی‌خبر است. چرا نسبت به این بی‌مهری کنیم؟

کسی نمی‌گوید چرا رفتید درخت کاج خریدید و جشن گرفتید، پس شما از اسلام برگشته‌اید، ولی من می‌گویم چرا ما خودمان نسبت به اسلام بی‌مهری می‌کنیم؟ ما باید یک سمبلی داشته باشیم. چرا ما رسم و رسوم خودمان را فراموش می‌کنیم؟ ما ضمن اینکه به سایر انبیا احترام می‌گذاریم، مسلمان و

پیرو پیامبر خاتم هستم. نباید به قیمت وحدت، تفاوت خودمان را نادیده بگیریم؛ همیشه گفته‌ایم وحدت در عین کثرت. به اسم وحدت نباید کثرت فراموش شود و به اسم کثرت وحدت نباید فراموش شود. نباید به اسم وحدت‌گرایی تفاوت‌ها نادیده گرفته شود.

ما با دین مسیح تفاوت داریم، اشتراکات هم داریم. باید هم به تفاوت‌ها و هم به وحدتمان توجه کنیم. اگر فقط وحدت بود چه دلیلی بر مبعوث شدن پیامبر اسلام وجود داشت؟ پس کاستی‌هایی هست. چرا صد را رها کنیم و به نود بچسبیم. نود هم عدد بالایی است اما چرا صد را کنار بگذاریم؟

شما این تقلیدها را نادیده گرفتن تفاوت‌ها می‌دانید؟

بله؛ هم نادیده انگاشتن تفاوت‌ها و هم بی‌مهری به وجه نمادین تفاوت‌هایی که ما داریم3. وقتی ما تفاوتمان را فریاد می‌زنیم دلیل بر این نیست که وحدت را کنار بگذاریم. من مسلمانم  و شیعه؛ این تکثر و تفاوت من است، اما من توحیدی هستم و تو هم توحیدی هستی و هر دوی ما باور به انبیاء و قیامت و معاد و توحید  داریم.

مشکل ما در طول تاریخ بشر این بوده که یا وحدت منهای کثرت بوده‌ایم و یا کثرت منهای وحدت. ما با مسیحیان اظهار برادری می‌کنیم. کتاب من درباره هفت گفت‌وگوی ادیان با مسیحیان در ظرف وحدت را دانشگاه ادیان منتشر کرده است. گفت‌وگو دو سر دارد، یک طرف x  و یک طرف y. قرار نیست هیچ از این دو در دیگری مستقر شود. این‌ها می‌توانند هم‌زیستی داشته باشند و در عین حال توجه به تفاوت‌های هم داشته باشند.

منظور شما این است که مسلمان‌ها بدون اجرای سمبل‌ها، باید میلاد مسیح را پاس بدارند؟

خیر؛ من می‌گویم در استفاده از سمبل‌های مسیحیان اغراق نکنیم. نگوییم اگر کسی استفاده کرد یعنی روی مسلمانی‌اش خط کشید. می‌گویم ما نباید نسبت به سمبل‌های خودمان بی‌مهری کنیم و اصلاً هیچ نسخه ایجابی نداشته باشیم که زمینه و بستر برای گرایش مسلمان‌ها به نمادهای دیگر پررنگ شود.

دو بحث بسیار اساسی داریم: دلیل و علت. در دلیل بایدونباید است. می‌گوییم نباید این‌گونه باشد و باید آن‌گونه باشد. ولی علت برمی‌گردد به تأثیر و تأثر.

انسان تحت تأثیر رسانه یا نفوذ دیگران قرار می‌گیرد، برای عرصه علیت باید فکری کرد، نمی‌شود فقط بگوییم نکن بکن! باید نسخه ارائه کرده و نماد بسازیم. نمی‌شود دست روی دست بگذاریم و امر و نهی کنیم؛ می‌گوییم از این مدل مو استفاده نکن، از این موسیقی استفاده نکن، از این نوع معماری استفاده نکن ولی نسخه ایجابی ارائه نمی‌کنیم. این‌گونه، از سطح اجتماعی فرهنگی عِلّی غافل شده‌ایم و فقط باید و نباید می می‌دهیم و این نمی‌شود.

این روند نشان می‌دهد اصلاً جامعه را نشناخته‌اید و فکر می‌کنید همین‌که بایدونباید را تزریق کنید، کافی است و حل می‌شود. باید نسخه‌های انضمامی و عینی داشته باشیم تا سایر گرایش‌ها کمرنگ شود. تأکید می‌کنم نباید در استفاده از نمادهای موردنظر اغراق کرد، معلوم نیست چند درصد از مردم استفاده می‌کنند. مستند و مستدل صحبت کنیم. ثانیاً در تفسیر آن اغراق نکنیم و ثالثاً توجه کنیم که این موارد در شرایطی اتفاق می‌افتد که ما خودمان نمادسازی نمی‌کنیم.


فقدان سردار دستاوردی فراتر از انسجام درونی دارد



گروه ی، گفت‌وگو از مهدی مخبریــ‌ جامعه‌شناس برجسته کشورمان با تأکید بر پررنگ کردن وجه تبریکی شهادت سپهبد قاسم سلیمانی، گفت: به اعتقاد من این اتفاق یک امداد غیبی و بارقه الهی بود که فراتر از تقویت وحدت داخلی اقشار مختلف به وحدت جهان اسلام می‌انجامد و موجب بیداری جهان، مستضعفان و انسان‌های اهل مقاومت می‌شود و همانطور که شهادت امام حسین(ع) به مثابه مهندسی مرگ» دستاوردهای فراوانی را رقم زد شهادت ایشان نیز یک نقطه عطف در مصاف و تضاد حق و باطل خواهد بود.

عماد افروغ، جامعه‌شناس و پژوهشگر مسائل اجتماعی، در گفت‌وگو با خبرنگار ایکنا، درباره چرایی شکل‌گیری فهم و نگاه مشترک بین اقشار مختلف مردم در پی شهادت سردار سپهبد قاسم سلیمانی گفت: این امر معلول چند عامل عمده است؛ یکی از مهم‌ترین عوامل این مسئله به رمز و راز و دلالت‌ها و پیامدهایی است که در یک رابطه خالصانه، اخلاق صادقانه و در شهادت نهفته است. این را همگان متوجه نمی‌شوند و نیازمند جهان‌بینی معنوی و سرشار از رمز و راز است. این یک پدیده غالباً دینی شمرده می‌شود و حکایتی از وحی در آن است و نمی‌توان وجه وحیانی آن را نادیده گرفت. این همان باطنی است که خداوند در انسان به ودیعه گذاشته که مدرک این پیام خاص و متوجه شود که حس و عقل او برای تمشیت امور او کافی نیست و باید یک جهان غیبی باشد تا انسان بتواند حیات معقول و معنوی را برای خودش رقم بزند و این با حساب‌های مادی و به عبارتی دو دوتا چهارتا به دست نمی‌آید.

عوامل مؤثر در ایجاد فهم عمومی مشترک از شهادت سردار سلیمانی

وی ادامه داد: نکته دیگر آموزه‌های اسلام و به طور خاص تشیع و الگوهای تشیع است. به عبارتی اگر این جماعت شیعی ایرانیان را لحاظ کنید و به طور خاص الگوهای تراز تشیع مانند امام علی(ع)، امام حسین(ع) و سایر ائمه اطهار(ع) در نظر گرفته شود، می‌توان تفسیر و تأویل خوبی از این هیجان، شور و و ارادت مردم شریف ایران به شهید حاج قاسم سلیمانی به دست داد. این یک بحث مهم است و باید مروری بر نهج‌البلاغه کرد تا متوجه شد شیعه در واقع پیرو چه کسی است و امام علی(ع) چه حیات و آموزه‌هایی داشت و تجلی این نگاه علوی و نبوی خالص در حرکت امام حسین(ع) مشاهده می‌شود. حال هر تفسیری که از عاشورا شود می‌توان آن را در این اتفاق نیز وارد کرد و در شکل‌گیری این فهم مشترک از اتفاق رخ‌داده مؤثر دانست.

افروغ اظهار کرد: عامل سوم تجلیات تاریخی جهان تشیع به ویژه در ایران است. به عبارتی الگوهایی مانند امام علی(ع) و امام حسین(ع) برای مردم یک خاطره خوش و سرشار از افتخار است. مردم در خاطره و حافظه تاریخی خودشان، حماسه و شهادت امام حسین(ع) را حک کرده‌اند و در ذهن تاریخی مردم انقلاب اسلامی و دفاع مقدس شکل گرفته است. یک جامعه نیز با حافظه تاریخی خود زنده است و حتی یک جامعه‌شناس بیان می‌دارد که انسان‌ها بیش از آنکه مرهون زندگان خود باشند مرهون مردگان خود هستند. به عبارتی مفاخر تاریخی در شرایطی خاص دوباره زنده می‌شوند و جامعه متوجه آنها می‌شود.

این جامعه‌شناس بیان کرد: مردم ما هویت فرهنگی و تاریخی دیرینه‌ای دارند که با توحید و یکتاپرستی گره خورده که حتی به قبل از اسلام برمی‌گردد و اتفاقاً عامل وحدت‌بخش ملت ایران همین هویت دینی و یکتاپرستی است و در یک چنین شرایطی این لایه‌های زیرین و ته‌نشین‌شده رو می‌‌آیند. یکی از عوامل پیدایش انقلاب اسلامی تحقیر شدن ملت ایران بود و این تحقیرشدگی باعث می‌شود که به خویشتن خویش و حافظه‌های تاریخی خود برگردند که به طور عمده همان یکتاپرستی و توحیدگرایی شمرده می‌شوند و عامل انسجام‌بخش و وحدت‌بخش آنهاست. در این اتفاق مردم ایران یک‌بار دیگر مظلومیت شهید قاسم سلیمانی را از یکسو و جسارت این گاو شاخ‌دار دموکراسی سرمایه‌سالار آمریکایی به نام‌ ترامپ را دیدند و در اثر این اتفاق تفرقه‌ها و تفاوت‌ها و اختلافات در پرانتز گذاشته شد و بیشتر به آن جنبه وحدت در معادله وحدت در عین کثرت روی آوردند.

نگاه به شهادت سردار سلیمانی به مثابه مهندسی مرگ»

وی افزود: همچنین یک گزاره عام جامعه‌شناختی وجود دارد که وقتی دو کشور و نیرو در حال نبرد سخت یا نرم هستند و وقتی از جانب یک کشور به طرف دیگر جسارتی  می‌شود، این امر باعث انسجام و وحدت درونی جامعه آسیب‌دیده می‌انجامد. لذا می‌توان این اتفاق را تحلیل جامعه‌شناختی، عرفانی، تاریخی و معنایی کرد و به طور خاص نباید از جایگاه شهادت در این عالم غافل شد که یک وعده الهی است و برقرار کردن نسبت مستقیم با حقایق وجودی است که باعث می‌شود شهادت پیام بسیار رسایی داشته باشد.

افروغ تصریح کرد: همانطور که به تعبیری امام حسین(ع) مهندسی مرگ» را رقم زد و دستاوردهای فراوانی داشت که هنوز ادامه دارد و یک مورد از تجلی آن را می‌توان در اربعین مشاهده کرد، یک اربعین دیگری هم به خاطر این شهادت و رفتار خالصانه و صادقانه شهید قاسم سلیمانی رقم خواهد خورد که فراتر از مراسم تشییع جنازه ایشان تداوم خواهد یافت و این به همان رمز و رازهای شهادت برمی‌گردد و کسانی که با فرهنگ قرآن آشنا باشند متوجه می‌شوند شهادت چه جایگاه و اثراتی دارد و می‌دانند شهدا زنده‌اند و با این عالم ارتباط دارند و نزد خدا متنعم هستند. لذا جایگاه رفیع شهادت عامل بسیار مؤثری است که قلوب شهروندان و ملت شریف ایران غلیان و جوششی پیدا کند و به پاس قدردانی از این شهید بزرگوار در رفتارهای‌شان متجلی و متبلور شود.

چرا این شهادت نقطه عطف خواهد شد

افروغ درباره نگاه به پدیده ریخته‌ شدن خون مظلوم به مثابه یک نقطه عطف و نسبت شهادت سردار سلیمانی با این گزاره و تحولات آتی برخاسته از این شهادت گفت: اکثریت مردم ما مسلمان و شیعه هستند و این مردم لایه‌های زیرین فرهنگی دارند که در شرایط بحرانی و خاص خود را نمایان می‌کند. نمونه آن همین رخ دادن انقلاب اسلامی بود که بر اثر تحقیر ملی و فرهنگی ناشی از ت‌های رژیم پهلوی با حمایت آمریکا پدید آمد.

این جامعه‌شناس ادامه داد: البته الان شرایط خیلی متفاوت است و همه می‌دانند بی‌تدبیری‌هایی در کشور انجام گرفته و می‌گیرد و ت‌ها و رفتارهایی توسط دولتمردان به طور اعم انجام می‌شود که نسبتی به عقبه تاریخی و فرهنگ ما و انقلاب اسلامی ندارد و اینها مردم را آزار می‌دهد و آن‌ها را به اتخاذ مواضعی سوق می‌دهد که اگر تداوم داشته باشد متأسفانه می‌تواند به آن لایه‌های زیرین هم آسیب بزند. این در جای خود قابل بحث است و کسی به دنبال تطهیر این ت‌ها نیست. اتفاقاً باید آن‌ها را نقد کرد و تغییر ساختاری هم در آن‌ها ایجاد کرد، اما در عین حال نباید فراموش کرد که مردم ما مردم نجیبی هستند و فرهنگ و هویت دیرینه و ملی خاصی دارند و به محض اینکه یک اقدام مثبت ببینند تمام انزجارها و نفرت‌های آنها تبدیل به محبت می‌شود.

وی یادآور شد: البته در این قضیه مردم اتفاق و تصمیم مثبتی از سوی مسئولان و دولتمردان ندیدند و از طرف کسی دیدند که از جنس خودشان است و سابقه حضور طولانی در دفاع مقدس دارد و مرد عمل و شهادت است و توسط دشمن اصلی مورد هدف قرار گرفته اما همین هم می‌تواند نتایج و دستاوردهای زیادی داشته باشد.

افروغ تأکید کرد: بعضی در این اتفاق بیشتر به وجه تسلیتی آن توجه می‌کنند اما من وجه تبریکی آن را تشریح می‌کنم. به اعتقاد من این اتفاق امداد غیبی و بارقه الهی بود که فراتر از تقویت وحدت داخلی اقشار مختلف به وحدت جهان اسلام می‌انجامد و موجب بیداری جهان و مستضعفان و انسان‌های اهل مقاومت می‌شود. به عبارتی این یک هدیه الهی به خود شهید و جامعه انسانی بود تا یکبار دیگر همه متوجه این نکته شوند که جهان فقط جهان مادیات و حسیات نیست و لایه‌های معنوی و رازآلودی دارد تا انسان بداند برای مسائل دیگری خلق شده است. لذا باید وجه تبریکی این اتفاق را پررنگ کرد. یقین دارم که دستاوردهای این شهادت فراتر از انسجام درونی است.

این پژوهشگر مسائل اجتماعی اظهار کرد: نکته جالب اینکه در اردیبهشت ۹۷ مطالبی را درباره مصاف حق و باطل و جایگاه جهاد و شهادت می‌نوشتم و اصلاح می‌کردم و دیروز که در حال بازبینی آن بودم از طریق پیامک متوجه شهادت این سپهبد گرانقدر اسلام شدم و این یک حسن تقارن بود. در آنجا نوشته بودم که اتفاقی در عالم در حال رخ دادن است و مصاف تاریخی سخت و نرم انسان متکی به خدا و انسان رها شده از خدا با همه تبعات آن در حال وقوع است و این اتفاق بزرگ در حال رقم خوردن است و هر اتفاق بزرگی که می‌خواهد در عالم رخ بدهد حتماً بایستی با مصیبت و رفتار و اتفاقی غیرعادی همراه شود. حتماً باید تضادی رخ دهد و خونی ریخته شود.

وی بیان کرد: به عبارتی این‌گونه نیست که نقاط عطف تاریخی تصادفی رخ دهد. اگر امام حسین(ع) به مصاف یزید نمی‌رفت، چهره کریه یزید برملا نمی‌شد و این فلسفه تاریخ است که از طریق تضاد و مصاف قابل مشاهده است. این مصاف امروزه در حال شکل گرفتن است که یک طرف این مصاف شهید سلیمانی‌ها و طرف دیگر آن شقی‌ترین افراد هستند و طبق وعده الهی مسلم است که پیروزی از آن صالحان است و خیلی از فیلسوفان فعلی دنیا هم به این نتیجه رسیده‌اند که عالم به سمت و سوی مثبتی در حال حرکت است و با نگاه فرایندی و غایت‌مدار به عالم می‌توان متوجه این معنا شد. قرآن هم بارها بیان کرده که حق بر باطل پیروز است. در جایی هم بیان کرده که باطل رفتنی است. به اعتقاد من این مصاف که همواره بوده در حال شکل‌گیری است و مصاف سختی پیش رو داریم و خداوند به کسانی که اهل مقاومت، جهاد، عمل و صبر هستند وعده پیروزی داده است.



تمایز بخش مردان بی ادعا از حرافان بی عمل



سردار شهید سلیمانی دارای ویژگی‌های اخلاقی بی‌شماری بود. به اعتقاد من ایشان تمایز بخش مردان بی‌ادعا و اهل عمل از حرافان بی‌عمل است. امام علی (ع) در عبارتی زیبا خطاب به همه آزاد اندیشان و احرار عالم می‌فرمایند: از هر چه می‌ترسید باید واردش بشوید»، این شهید بزرگوار بدون ترس وارد میدان کارزار و مقاومت شد و مزد خود را که شهادت بود، دریافت کرد.»

به گزارش تابناک، عماد افروغ، جامعه‌شناس، در یادداشتی در رومه ایران نوشت: قطع نظر از تحلیلی که می‌توان درباره جایگاه جهاد و شهادت و پیامد آن در جامعه اسلامی ارائه داد، ما باید یک تحلیل کلان‌تر از شهادت سردار بزرگ شهید حاج قاسم سلیمانی داشته باشیم؛ چراکه این موضوع تنها منحصر به شهادت یکی از سرداران مقاومت، جهان اسلام و انقلاب اسلامی نمی‌شود و پیامد‌هایی دارد که ما باید به آن توجه ویژه کنیم. هم‌اکنون نظام سرمایه‌داری به سرکردگی امریکا دارای سه تضاد عمده است، تضاد اول به سود» و نیاز» تعبیر می‌شود، این که سود نظام سرمایه‌داری با نیاز مردم سازگار نیست و در واقع به نیاز‌های واقعی مردم توجه نمی‌کند، نظام سرمایه‌داری به افزایش سرمایه می‌اندیشد و در برابر این رویکرد با نیاز‌های اولیه مردم همچون استقرار عدالت اجتماعی میانه خوبی ندارد.

به همین دلیل هم با بحران‌هایی مثل اشتغال مواجه است، تضاد دوم خودویرانگری خرد خودبنیاد» است، یعنی اگر خرد بدون اتکا و غایت مطرح شود، سر از اومانیسم (انسانگرایی) درمی‌آورد که در تاریخ غرب به نهیلیسم (پوچی) انجامید. در واقع منظور از این خودویرانگری، نهیلیسمی است که از اومانیسم زاده می‌شود. تضاد سوم میان بنا و مبناست، یعنی نظام سرمایه‌داری به دلیل تضاد‌هایی که با آن روبه‌رو است، شروع به فرافکنی کرده و ت‌های جهانی خود را سامان می‌دهد، در اینجا دیگر دولت - ملت مطرح نیست.

جهانی‌سازی هم به دنبال تضاد میان بنا و مبنا مطرح شده است. در شرایط حاضر می‌بینیم که با روی کار آمدن ترامپ، انتهای دموکراسی سرمایه‌سالار امریکایی نشان داده می‌شود. یعنی اگر تاکنون نظام سرمایه‌داری زیر پوشش دموکراسی و حقوق بشر تلاش می‌کرد از تضاد‌های سه‌گانه خارج شود و به اصطلاح روکش ایدئولوژیکی برای خود دست و پا کند، با آمدن ترامپ، واقعیت دموکراسی سرمایه سالار امریکایی برملا شد. از شاخصه‌های آن هم می‌توان به حمایت از گروه‌های تروریستی مثل داعش و حضور تروریستی خود امریکا پس از نابودی فیزیکی داعش اشاره کرد.

به همین علت زمانی که داعش از بین رفت، خود امریکا وارد عمل شد و به میدان آمد و این البته یک توفیق و موفقیت برای مقاومت و جنگ نرم به حساب می‌آید؛ چراکه دیگر پنهانکاری ای در کار نیست. در این میان باید به اهمیت جنگ نرم و جایگاه جهاد و شهادت و بازتاب گسترده شهادت سردار بزرگ اسلام اشاره کرد. بدون تردید از این پس شاهد وحدت و انسجام و مقاومت گسترده‌تر بیشتر جهان اسلام، آحاد و اقشار اجتماعی ملت ایران و سست شدن بنیان سخت‌افزارانه امریکا و استکبار و حامیان صهیونیستی و وهابی در منطقه خواهیم بود.

سردار شهید سلیمانی دارای ویژگی‌های اخلاقی بی‌شماری بود. به اعتقاد من ایشان تمایز بخش مردان بی‌ادعا و اهل عمل از حرافان بی‌عمل است. امام علی (ع) در عبارتی زیبا خطاب به همه آزاداندیشان و احرار عالم می‌فرمایند: از هر چه می‌ترسید باید واردش بشوید.» این شهید بزرگوار بدون ترس وارد میدان کارزار و مقاومت شد و مزد خود را که شهادت بود، دریافت کرد.


نفرت فراگیرشده علیه آمریکا به برکت خون سلیمانی است


رومه صبح نو: کمتر تحلیلگری تصور می‌کرد تا شهادت سردار قاسم سلیمانی به دست نیروهای نظامی تروریستی آمریکا، موج عظیم و پردامنه‌ای از استکبارستیزی و آمریکاستیزی را در اقصی نقاط جهان از جمله در دنیای اسلام برانگیزد. تصاویر منتشرشده از برگزاری مراسم سوگواری مسلمانان در تعدادی از کشورهای اسلامی، مخاطب را به حیرت وامی دارد؛ مسلمانان شبه‌قاره هند تا قلب آفریقا، این روزها سیاه‌پوش عزای سید شهدای مقاومت هستند.

شبکه العالم» مستقر در لبنان، روز گذشته یکشنبه در گزارشی از شهر ابوجا» پایتخت نیجریه، از برپایی تظاهرات ضد آمریکایی حامیان علامه زکزاکی» در محکومیت اقدام تروریستی آمریکایی‌ها در به شهادت رساندن سردار قاسم سلیمانی، خبر داد. شیعیان شهر نایروبی» پایتخت کنیا نیز روز گذشته به سوگ حاج قاسم سلیمانی نشستند. پیش از این‌ها، مردم مسلمان منطقه کشمیر پاکستان نیز در حضوری پرشور در خیابان‌ها، یاد شهید قاسم سلیمانی و بقیه شهدای همراه ایشان را زنده نگاه داشتند. این موارد، تنها بخش کوچکی از گستره عزاداری مسلمانان به‌خصوص شیعیان برای حاج قاسم سلیمانی بود. دکتر عماد افروغ، جامعه‌شناس و نماینده پیشین مجلس در گفت‌وگو با خبرنگار صبح‌نو»، به برخی زوایای شهادت قاسم سلیمانی و یارانش در عراق پرداخت. این نماینده پیشین مجلس با بیان اینکه کسی تصور نمی‌کرد که این حادثه، نه تنها در جهان اسلام بلکه در همه جای دنیا، تا این اندازه وحدت‌بخش باشد گفت: همان اربعینی که هر ساله برای امام حسین(ع) اتفاق می‌افتد، یقین بدانید که برای شهید سلیمانی هم اتفاق خواهد افتاد چون شهید بزرگوار ما، راه امام حسین(ع) را ادامه می‌داد و ادامه داد.» در ادامه مشروح این گفت‌وگو را می‌خوانید.

شهادت قاسم سلیمانی، نقطه عطفی برای تنبه انسان‌ها بود
دکتر عماد افروغ درباره شهادت سردار قاسم سلیمانی اظهار داشت: شهادت قاسم سلیمانی نه تنها هدیه الهی به مسلمانان به‌ویژه شیعیان و انسان‌های مقاوم، بلکه هدیه‌ای به همه بشریت بود. این شهادت نقطه عطفی برای تنبه انسان‌ها بود تا آدمی را علاوه بر طبیعت و حیات دنیوی، به فطرتش نیز آگاهی دهد. شهادت این شهید بزرگوار، بی‌ارتباط به فلسفه تاریخ نیست و آرام‌آرام دارد آن مصاف تاریخی میان دو جبهه حق و باطل شکل می‌گیرد و این مساله را نمی‌شود با یک عقل دو‌ دو‌تا چهارتا» فهم کرد بلکه فقط آن‌هایی درک می‌کنند که اهل شهود و اشراق باشند و با عالم غیب مأنوس باشد. افروغ با بیان اینکه پیامدهای شهادت سردار سلیمانی زیاد است اضافه کرد: البته ما هم نباید دست روی دست بگذاریم تا این پیامدها برای خود سر برسند؛ اساساً خداوند بی‌عمل ما، اتفاقی را رقم نمی‌زند. یکی از فیلسوفان می‌گوید که در یک زمانی، بهشت در این عالم اتفاق می‌افتد اما مساله اتفاق یا عدم اتفاق این رخداد نیست بلکه مساله این است که چه زمانی می‌تواند رخ بدهد؛ یعنی عمل ما می‌تواند به آن اتفاق سرعت ببخشد. این نماینده پیشین مجلس با بیان اینکه کسی تصور نمی‌کرد که این حادثه، نه تنها در جهان اسلام بلکه در همه جای دنیا، تا این اندازه وحدت‌بخش باشد تصریح کرد: همان اربعینی که هر ساله برای امام‌حسین؟ع؟ اتفاق می‌افتد، یقین بدانید که برای شهید سلیمانی هم اتفاق خواهد افتاد چون شهید بزرگوار ما، راه امام حسین ؟ع؟ را ادامه می‌داد و ادامه داد. وی افزود: آنچه شهید سلیمانی را به این عظمت رساند، تاسی از ائمه اطهار؟عهم؟  مخصوصاً امام علی و امام حسین و نیز اخلاص و اخلاق نوع دوستی و انفاق و ایثار ایشان بود. ما با یک عقل حسابگرانه صرف، نمی‌توانیم شهادت و اتفاقات پساشهادت ایشان را تحلیل کنیم.

اگر آمریکا یکی زد، باید یکی هم بخورد
وی با بیان اینکه شهید سلیمانی مانند امام حسین(ع) به‌طور خودآگاه وارد عرصه شهادت شد، گفت: مقامی که خداوند برای شهید لحاظ کرده، فقط مربوط به شخص شهید نیست بلکه مربوط به نقشی است که در طول تاریخ ایفا می‌کند و ما این نقش را پس از شهادت ایشان، به وضوح با وحدت همه جهان، می‌بینیم. افروغ با بیان اینکه نکته مهم امروز این است که باید صبور باشیم و تدبیر خودمان را از دست ندهیم، تصریح کرد: اما این به آن معنا نیست که نباید هیچ اقدامی انجام بدهیم؛ یعنی بگوییم که همین نفرت فراگیرشده علیه ترامپ و آمریکا، خودش فی نفسه از برکات مبارک شهادت سردار سلیمانی است و ما نباید کاری کنیم. وی با بیان اینکه همه ما نسبت به اتفاقات روزهای اخیر مسوولیت داریم، اضافه کرد: این مسوولیت باید ادا شود؛ یعنی اگر آمریکا یکی زده، یکی هم باید بخورد. البته وقتی ما یکی زدیم، خداوند متعال این را ده تا می‌کند.
افروغ درباره استقبال تاریخی مردم خوزستان از پیکر شهید سلیمانی با وجود کمبود امکانات معیشتی در این نقطه از کشور، گفت: مردم ما ممکن است از رفتارها یا ت‌های دولتمردان منزجر شده باشند که حق هم دارند، اما همواره حساب انقلاب اسلامی را از برخی ت‌ها و رفتارهای جمهوری اسلامی جدا کرده‌اند و جدا می‌کنند. این نماینده پیشین مجلس شورای اسلامی تاکید کرد: مردم ما، انقلابی‌اند و به آرمان‌های انقلاب، باورمند و ملتزم هستند و هرگاه یک رفتار انقلابیِ معطوف به اخلاق، معنویت و عدالت‌خواهی ببینند، قدردان خواهند بود. افروغ با بیان اینکه به نظر من در تشییع اخیر در خوزستان، اتفاق عجیبی رخ نداده است، اظهار داشت: مردم خوزستان، یک رفتار انقلابیِ صادقانهِ خالصانه از یکی از سربازان وفادار خودشان دیدند و با تشییع خود، جواب این وفاداری را دادند. این را هم حتم بدانید که خداوند متعال در دل شهروندان عزیز خوزستانی ما نفوذ کرده و اینطور نیست که این تشییع به یک باره شکل گرفته باشد؛ بلکه قطعاً خداوند دخالت و نقش‌آفرینی کرده است. خداوند هم کار خودش را بلد است و با تسخیر در دل‌ها و نفوذ در دل‌ها، عمل می‌کند.

باید تلاش کنیم جمهوری اسلامی را به انقلاب اسلامی نزدیک کنیم
افروغ با بیان اینکه هیچ تناقضی میان اعتراضات بحق مردم خوزستان، به وضعیت زندگی خود و استقبال باشکوه از پیکر سردار سلیمانی وجود ندارد، تصریح کرد: مگر مردم برای عدالت قیام نمی‌کنند؟ مگر انقلاب اسلامی، شعار عدالت خواهی نداشته است؟ هم آن اعتراض و هم این تشییع باشکوه، هر دو در یک مسیر هستند؛ منتها مردم تقدم و تأخر می‌کنند و احساس می‌کنند آن سهمی که باید برای وجهه ممیزه انقلاب یعنی اخلاق و معنویت قائل باشند، به مراتب و به دلایلی، باید بیشتر از عدالت‌خواهی باشد. مردم خوزستان با تشییع پیکر سردار سلیمانی، دِین خودشان را به شعار اخلاق و معنویت انقلاب اسلامی ادا کردند؛ اما این به این معنی نیست که نباید به نیازهای اقتصادی و معیشتی مردم توجهی شود.
وی در بخش دیگری از اظهارات خود، با بیان اینکه مردم همواره میان ساخت ی جمهوری اسلامی و ذات انقلاب اسلامی، تفکیک قائل هستند، گفت: به رغم اینکه برخی تلاش کردند تا این تفکیک را لحاظ نکنند و جمهوری اسلامی را مساوی انقلاب اسلامی تفسیر و بسیاری از ت‌ها و رفتارهای ناموجه و نامعتبر خود را به نام انقلاب اسلامی القا کنند، اما این اتفاق رخ نداد. البته باز هم ما تاکید می‌کنیم که باید کماکان سعی کنیم تا جمهوری اسلامی را به انقلاب اسلامی نزدیک کنیم و مردم نیز کماکان امیدوارند این قرابت، رخ دهد.


شهادت سپهبد سلیمانی بار دیگر ارزش‌های توحیدی ملت ایران را به غلَیان درآورد



عماد افروغ استاد دانشگاه و جامعه‌شناس، در گفت‌و‌گو با خبرنگار ی خبرگزاری تسنیم، در تحلیل شخصیت سردار سپهبد حاج قاسم سلیمانی از منظر جامعه‌شناسی و موج فوران احساسات عمومی در پی شهادت این سردار رشید اسلام گفت: حادثه اخیر به قدری عظیم است که صرفا نمی‌توان با یک نگاه سطحی آن را تحلیل کرد. اولا باید به این تحلیل رسید که اینجا پای شهادت در کار است و شهادت دیگر در حساب دو دو تا چهار تا و معقولات ما نمی‌گنجد. 

وی افزود: حضرت امام (ره) درباره مفهوم شهادت و نقل به مضمون می‌فرمودند عقل بشری از اینکه جایگاه شهید و شهادت را درک کند، ناتوان و عاجز است. شهادت یک جایگاه خاصی دارد  و به اصطلاح مقوله‌ای نیست که بگوییم در حالی که ما به زندگی عادی مشغول هستیم یکی از ما به شهادت رسیده و به لقاء الله پیوسته و ماجرا تمام شود. واقعیت این است که وجه تبریکی شهادت  از وجه تسلیت آن بیشتر است و ما باید وجه تبریکی آن را برجسته کنیم تا وجه تسلیتی آن را. وجه تبریکی آن تنها ناظر به خود شهید نیست بلکه به پیامدهای شهادت یک فرد بازمی‌گردد.

این جامعه‌شناس و استاد دانشگاه با اشاره به نهضت اباعبدالله (ع) گفت:  امام حسین (ع) در عین حال که می‌دید عِده‌ و عُده‌ای برای جنگیدن  ندارد ولی در برابر دشمن صف‌آرایی کرد. چرا که اینگونه نبود که امام حسین تنها با هدف شهید شدن و رسیدن به مقام والای شهادت به نبرد با دشمن برود. امام حسین به پس از شهادت خود فکر می‌کرد. ایشان در قضیه کربلا به نوعی مهندسی مرگ را رقم زد و نتیجه اتخاذ این راهبرد نیز این شد که حکومت یزید سه سال بیشتر دوام نیاورد. از سوی دیگر پس از حکومت یزید تحولات به نفع اسلام ناب رقم خورد و امروز در بحث راهپیمایی اربعین به وضوح شاهد هستیم که نام امام حسین باقی مانده و هیچ نامی از یزیدیان  جز زشتی و پلیدی باقی نمانده است.

افروغ با بیان اینکه باید راز و رمزهای عالم و هدف تاریخ را شناخت، گفت:‌  آثاری که خداوند بر خون و شهادت نوشته باید به درستی شناخته شود. باید تفاوت میان انسان‌هایی که با جهاد، خون و شهادت عجین شده‌اند با انسان‌هایی که تنها به اظهارنظرات کلامی بسنده کرده و اهل جهاد و خون نیستند، مشخص شود. 

وحدت و یکتاپرستی تاریخی رمز وحدت امروز  ملت ایران است

وی افزود: امام علی (ع) روایتی عجیب دارند که می‌گویند "از هر چه که از آن می‌ترسید وارد آن شوید". خب ما بیشتر از جنگ و جهاد و مصاف می‌ترسیم پس به تعبیر امیرالمومنین باید وارد آن شویم. شهید قاسم سلیمانی، شخصی است که از اول عمر مبارزاتی خود و زمانی که سری از سرها در آورد و فرصتی داشت به جبهه‌های جنگ برود، ترس اولیه خود از مرگ را تبدیل به شجاعت کرد. ایشان  بر ترس اولیه خود غلبه کرد و وارد کارزار و نبرد شد و همین نبرد و عرصه کارزار او را به تکامل رساند.

سردار سلیمانی اوج انفاق و ایثار بود

این استاد جامعه شناسی درباره دلایل حضور میلیونی مردم اهواز و مشهد در تشییع پیکر سردار سپبهد سردار سلیمانی گفت:‌  در تحلیل این مسئله باید بحث عقبه تاریخی ایرانیان را مورد  توجه ویژه قرار داد. ایرانیان شیعه هستند. ایرانیان در تاریخ خود همواره یکتاپرست بوده‌اند و هیچ بتی در تاریخ کهن این سرزمین از سوی ایرانیان پرستش نشده است. این سابقه فرهنگی، هویتی و تاریخی یکتاپرستی ایرانیان مثال‌زدنی است. وحدتی که امروز در میان ایرانیان می‌بینید ریشه در توحید و یکتا‌پرستی ایرانیان دارد. اگر از ایرانیان توحیدگرایی را بگیرید نه می‌توانید وحدت و انسجام فعلی در کشور را درک کنید و نه می‌توانید جایگاه و مقام شهید سلیمانی را به درستی بفهمید.

افروغ تاکید کرد‌: شهید سلیمانی با شهادت خود  متصل  به خداوند متعال شده است. این مفاهیم در تاریخ انقلاب اسلامی به ویژه در دوران دفاع مقدس تجلی یافته است. مردم در حافظه تاریخی خود این مسائل را دارند. درست است که مردم از برخی مسائل داخلی ناراحت هستند ولی نجابت آنها اقتضا می‌کند که وقتی یک اقدام مثبت می‌بینند تمام ادبار آنها به اقبال تبدیل شود. البته این خیل گسترده حضور مردم در صحنه برای تشییع پیکر پاک سردار سلیمانی ناشی از این نیست که مردم در عرصه تحولات داخلی نکته مثبتی دیده‌اند. علت این رفتار مردم این است که یک رویداد بزرگ در ارتباط با یک شخصیت بزرگ به وقوع پیوسته است و آن شهادت حاج قاسم سلیمانی است. شهیدی که اخلاص، صداقت و بالاترین فعل اخلاقی در فعل شناسی اخلاقی یعنی انفاق و ایثار را داشت. ایشان اوج انفاق و ایثار است.

شهید سلیمانی غرق در معارف و سیره عملی و نظری امیرالمومنین بود

وی افزود: آنچه که باید به آن تاکید کرد این است که تحلیل‌های  جامعه شناسی نمی‌تواند سطوح رمزآلود عالم را تحلیل کند. برای تحلیل این سطوح  باید پای عرفان و غیب را وسط بیاورید. جامعه شناسی در نهایت می‌تواند بگوید دو کشور در حال نبرد هستند و  با حمله یکی از کشورها به دیگری، انسجام داخلی در کشور مورد تهاجم بالا می‌رود. گزاره جامعه شناسی  فراتر از این نمی‌تواند تحلیلی ارائه کند. 

این استاد دانشگاه خاطرنشان کرد:‌ ما باید تحلیل جامعه شناسی ایرانی بدهیم. این تحلیل به ما می‌گویم  منش نظری و عملی سردار سلیمانی یک عمل خالصانه، عارفانه، صادقانه از یک شخصیت مخلص است. مردم، شهادت، امیرالمومین و امام حسین را می‌شناسند. در حافظه کوتاه مدت مردم ما خاطرات انقلاب اسلامی و 8 سال دفاع مقدس باقی مانده است. ما اگر می‌خواهیم شهید سلیمانی را خوب بشناسیم باید امیرالمومنین را بشناسیم. اگر مروری بر نهج‌البلاغه داشته باشید در می‌یابید که شهید سلیمانی غرق در معارف و سیره نظری و عملی حضرت علی (ع) بوده است. تا امیرالمومنین و امام حسین را به خوبی نشناسیم نمی‌توانیم شخصیتی مانند سردار سلیمانی را بشناسیم. 

افروغ گفت: سردار سلیمانی گفته‌ها و اعمال امام علی (ع)   و تجلی این گفته‌ها در قیام اباعبدالله را درک کرده بود و این ادراک در اخلاص، صداقت و انفاق و ایثار او تجلی پیدا کرده بود.

وی با بیان اینکه مردم ما یک ته‌نشین شده تاریخی به نام یکتاپرستی دارند که هرگاه این ته‌نشین شده تحریک شود، گشایش‌های مبارکی برای ملت ایران به ارمغان می‌آید، گفت:  در عرصه انقلاب اسلامی و نهضت امام خمینی این ته‌نشین‌شده تاریخی تحریک شد و امروز نیز ترور سردار سلیمانی و شهادت ایشان به دست آمریکای جنایت‌کار آن ته‌نشین شده تاریخی و هویتی که همان یکتا‌پرستی است را بار دیگر تحریک کرد و رو آورد. بنابراین این وحدتی که شما امروز می‌بینید چیزی جز تجلی یکتاپرستی و توحید نیست. 

افروغ در پایان تاکید کرد:‌ بنده سخت به این مسئله باور دارم که شهادت سردار سلیمانی عنایت الهی بود تا ارزش‌های توحیدی ملت ایران بار دیگر به غلَیان برسد. البته این به آن معنای نیست که اختلافاتی که در جامعه ما وجود دارد نادیده گرفته شود چراکه  اتفاقا یکی از اشتباهات ما این است که اختلافات موجود در جامعه را نادیده می‌گیریم.


رهرو واقعی حضرت امیر(ع) بود



یادداشت کوتاه افروغ در همشهری:

در اینکه شهید بزرگوار ما، سردار قاسم سلیمانی به هیچ جناح و گروه شناخته شده ی وابسته نبود، هیچ تردیدی نیست. علت این عدم‌گرایش هم به التزام ایشان به گفتمان انقلاب اسلامی و ارزش‌ها و اهداف آن برمی‌گردد. در میان الگوهای زیادی که شهید سلیمانی به آنها تمسک جسته، بی‌تردید حضرت امیر(ع) یکی از ناب‌ترین آن الگوهاست. زمانی که نهج‌البلاغه را مطالعه می‌کنیم و سعی می‌کنیم عبرت‌ها و درس‌هایی از این کتاب ارزشمند بگیریم به یاد این شهید والامقام می‌افتیم که گویی نهج‌البلاغه را روبه‌روی خود گذاشته و به‌صورت نظری و عملی به آن عمل می‌کرد. حضرت امیر(ع) می‌فرمایند که ما باید حق را با افراد و یا افراد را با حق بشناسیم. موضع حضرت این است که حق اصل است و افراد باید ملاک حق ارزیابی شوند. عدم‌گرایش سردار شهید سلیمانی به گروه‌ها و جناح‌های خاص هم این بود که او فردی حق‌گرا و ارزش‌گرا بود و دیگر افراد، گروه‌ها و جناح‌ها را به حقیقت و حق می‌سنجید و التزامی به افراد نداشت و تنها التزام وی به حق و حقیقت بود و همین التزام از او شهیدی مثال‌زدنی با آثاری مبارک می‌سازد که در ایران و کشورهای منطقه می‌توان این آثار را مشاهده کرد.
شهادت این سردار رشید هنوز از نتایج سحر است و روشن است که شهادت وی مثل هر شهید دیگری تبعات و پیامدهای مبارکی دارد که باید منتظر باشیم تا صبح دولتش بدمد. واکنش‌های پرشور مردمی به شهادت حاج قاسم به‌دلیل التزامی است که به گفتمان انقلاب، ‌ارزش‌های اسلامی و الگوهای بزرگواری همانند حضرت امیر(ع) و سایر ائمه داشت و همین التزام بود که وی را از ورود به نگاه‌های شکلی و سلیقه‌ای و جناحی باز می‌داشت و به کنه، عمق و جوهر ارزش‌های ملی و اسلامی پایبند می‌کرد.

باید سیره عملی و فکری شهید سلیمانی را ترویج کنیم



عماد افروغ در برنامه زاویه گفت: وحدت به معنای یکی شدن بدون توجه به تفاوت ها نیست. وحدت در عین کثرت است. از طرفی باید سیره نظری و فکری شهید سلیمانی را ترویج کنیم.

به گزارش خبرنگار مهر، بیست‌ودومین قسمت از فصل سیزدهم برنامه علوم انسانی زاویه» با عنوان از سوگ تا حماسه»، متفاوت از قسمت‌های پیشین، چهارشنبه ۱۸ دی ماه از شبکه چهار سیما پخش شد. این ویژه‌برنامه که به بررسی ابعاد نظری پدیده شهادت سپهبد قاسم سلیمانی اختصاص داشت، با حضور حجت‌الاسلام والمسلمین حمید پارسانیا، عماد افروغ، حسام‌الدین آشنا و ابومحمد عسگرخانی برگزار شد.

حبیب رحیم‌پور ازغدی، سردبیر و مجری‌کارشناس برنامه زاویه، گفت‌وگو را با این پرسش آغاز کرد که شهید سلیمانی پهلوان امروز ایران است و این پهلوانی نیاز به صورت‌بندی نظری دارد. به‌راستی ما در سوگ چه پدیده‌ای نشسته‌ایم و چگونه می‌شود سوگ ملی او را به حماسه ملی رساند؟

حمید پارسانیا در پاسخ گفت: شخصیت‌های بزرگ را در قالب‌های کوچک و تحلیل‌های خرد نمی‌شود بررسی کرد. جامعه ایران و به‌تبع آن شخصیت شهید سلیمانی را باید در سطح جهانی تحلیل کرد. جامعه ایران هویت فرهنگی و تمدنی با عقلانیت متناسب با خودش دارد. ایران قلب جهان اسلام بوده است و عقلانیت جهان اسلام در ایران نظم می‌گرفته است. هیچ جریانی را در جهان اسلام نمی‌بینید که ایران کانون گفت‌وگوهای آن نبوده باشد.

دانشیار جامعه‌شناسی دانشگاه تهران افزود: آن چیزی که از آغاز هزاره سوم با آن مواجه هستیم مواجهات فرهنگی و تمدنی است. در قرن بیستم همه هویت‌ها در چهارچوب بلوک غرب و شرق تعریف می‌شد. انقلاب اسلامی ایران مبدأ مختصات را عوض کرد و اسلام را به‌عنوان یک کانون و قطب معرفی کرد و خیزش تمدنی رخ داد و به همین دلیل برخورد تمدن‌ها را مطرح کردند. با شهادت شهید قاسم سلیمانی شوکت سلیمانی و درهم‌شکننده جهان اسلام خود را نشان داد. امروز امت اسلامی محقق شده و امروز شهید سلیمانی فقط متعلق به جهان اسلام نیست بلکه متعلق به مقاومت ضد سلطه است که در جهان به وجود آمده است.

حبیب رحیم‌پور ازغدی سپس به این نکته اشاره کرد که دوگانه‌های متفاوت و متضادی در شهید سلیمانی به یگانگی رسیده بود و نشانگر این بود که گویا او از مقام جمع اضداد بهره‌مند بود که در ادامه حمید پارسانیا عنوان کرد: این دوگانه‌ها غلط است که در اثر تحلیل‌های غلط در جامعه ما شکل گرفته است. ما در بستر عقلانیت‌مان مفهوم‌سازی و تئوری‌پردازی نکرده‌ایم. این دوگانه‌ها آن طرف جهان شکل گرفته است و آدم‌ها را ذیل آن مفاهیم تعریف می‌کنیم. به‌تدریج متوجه می‌شویم که هیچ‌کدام از این‌ها در اینجا جواب نمی‌دهد.

وی افزود: این‌که با آمدن ایشان همه این‌ها رنگ می‌بازد به همین دلیل است. این افراد دارند جهان را عوض می‌کنند و ما خبر نداریم. همان‌طور که مردان عمل ما با اخلاص خودشان عمل کردند دیگران هم خودشان را برسانند. جهان اسلام دارد می‌رود و ما اینجا درگیر نظریات غلط و آدرس‌های غلط هستیم. شهید سلیمانی چه مدرکی داشت؟ کجا درس خوانده بود؟

مجری‌کارشناس برنامه سپس گفت‌وگو را با حسام‌الدین آشنا پیرامون نسبت میان امنیت ملی با تصویری که از ایران در اذهان جهان برساخته می‌شود پی گرفت و پرسید: شهادت سردار قاسم سلیمانی چه تأثیری داشت بر تصویری که از ایران در ذهنیت عمومی جهانیان نسبت به ایران شکل گرفته است؟

حسام‌الدین آشنا گفت: این جلسه فرصتی است که به دور از فضای هیجانی و فارغ از داوری‌های معمول به موضوعات جدی بپردازیم. ما بر اساس تصویری که از هم داریم با هم تعامل می‌کنیم. درست است که تصویر چیزی غیرمحسوس است اما آثار آن محسوس است. تصویر ملی چند سالی است که در دنیا جدی گرفته شده و دارد داوری و ارزش‌گذاری می‌شود. تصاویر ملی خلق می‌شوند و البته برساخت هم می‌شوند.

دانشیار فرهنگ و ارتباطات دانشگاه امام صادق (ع) افزود: یک ارزیابی از تصویر ملی جمهوری اسلامی ایران در سال ۲۰۱۵ شده است. در این سال ایران بالاترین رشد چهره جهانی را در بین کشورهای جهان داشته است. ارزش برند ایران نیز ۵۹ درصد رشد کرده است. این مسئله حاصل نقدکردن سرمایه‌های ایران است. در جریان هجوم رسانه‌ای سنگین این برند تغییر کرده است. از ۲۰۱۶ به بعد نگرانی‌هایی راجع به نگاه کشورهای عرب به ایران داریم. باید روی این مسئله کار کرد.

وی اضافه کرد: یکی از پایه‌های تصویر ملی کیفیت حکمرانی آن کشور و برداشت دیگران از این کیفیت است. جمهوری اسلامی ایران یک ادعای تاریخی است که با نفی دیگران آغاز شده است. اولین چیزی که نفی کرده‌ایم کلیت رژیم شاهنشاهی و سلطنت بوده است. ما قهرمانانی را خلق کرده‌ایم، قهرمانانی باقی مانده‌اند و قهرمانانی افول کرده‌اند. برای نسل من امام خمینی (ره) یک الگوی اسطوره‌ای بوده است اما کسان دیگری هم خلق شدند و بالا و پایین رفتند.

حسام‌الدین آشنا ادامه داد: برندی به نام بنی‌صدر رشد کرد و کم‌وبیش بدون منازعه جلو رفت، به ضدقهرمان تبدیل شد و از صحنه ی ایران خارج شد. به جایی رسیدیم که سردار سازندگی پیدا کردیم اما این چهره در یک دوره بعد چنان افول کرد که رقابت با او ساده شد. ما مرد بهاری داشتیم که در جهان اسلام و جهان مستضعفین به‌عنوان یک ابرمرد شناخته شد و یک دوره‌ای ایران را به اسم ایشان می‌شناختند. ما سید خندان داشته‌ایم که در دوره‌ای به سرعت رشد کرده و البته بعد با مشکلاتی مواجه شد. رسیدیم به شیخ دیپلمات که آن‌هم یک برند است، اما کسانی در انقلاب ما بوده‌اند که مثل امام درخشیده‌اند.

وی سپس عنوان کرد: تعابیری که این روزها مقام معظم رهبری و رئیس‌جمهور ما به کار بردند مربوط به یک منِ آرمانی نه منِ موجود، سپاهیِ آرمانی نه سپاهیِ موجود و ایرانیِ آرمانی نه ایرانیِ موجود بود. چرا قاسم سلیمانی این‌گونه بر روی دست مردم تشییع شد؟ سردار سلیمانی اعدادی را برای ما جابه‌جا کرد. تحقق این‌که پارلمان عراق خروج آمریکا را تصویب کند خیلی مشکل بود اما این هم اتفاق افتاد. شهید سلیمانی قبل از شهادتش چند بار در صداوسیمای ایران دیده شده؟ کمترین حضور رسمی را در سیما دارد اما فضای مجازی را ببینید که قبل از شهادتش چقدر در آن حضور دارد.

حبیب رحیم‌پور ازغدی در ادامه برنامه از ابومحمد عسگرخانی این سوال را مطرح کرد که مقام رسمی آمریکا دستور ترور مقام رسمی ایران را در کشور عراق داده است و این دستور را کتمان یا پنهان نمی‌کند که در تاریخ ترورهای دولتی چشمگیر است. از نظر حقوقی چه تفسیری از این پدیده دارید؟ وی همچنین این پرسش را اضافه کرد که شهید سلیمانی یکی از مهم‌ترین ارکان امنیت ملی ایران بود، اکنون پس از شهادت وی امنیت ملی ما در چه وضعیتی قرار می‌گیرد؟

ابومحمد عسگرخانی در پاسخ گفت: آنچه که ایالات‌متحده انجام داد از لحاظ نرم‌های حقوق بین‌الملل کاملاً مردود است. برخی کارها در همه دنیا قبح ذاتی است مثل ترور، قتل و . قبح دیگری داریم که قانون‌گذاران قوانینی را می‌گذارند که قبلاً قبح ذاتی نبوده‌اند اما آن را وارد جرایم می‌کنند و قبح ذاتی به آن می‌دهند. ایالات‌متحده برای مهار انقلاب اسلامی ایران در بعد ی، نظامی و اقتصادی برنامه‌ریزی دارد. دارد قوانین بین‌المللی را دنبال می‌کند که آهسته‌آهسته در درون کشور ما به قبح ذاتی تبدیل شود.

دانشیار حقوق و علوم ی دانشگاه تهران افزود: شهید سلیمانی اسطوره معنویات بود و هدف از زندگی و کمال انسان را دریافته بود. اسطوره استراتژیست‌ها بود که در جنگ و بحران قائله را ختم می‌کرد؛ مثل بحران داعش. شهید سلیمانی انقلاب ایران را فرامنطقه‌ای کرد. درست است که سمت رسمی مانند قوه مجریه نداشت اما در دنیا اعلام شد که ایشان نفر دوم ایران است.

وی ادامه داد: یکی از ابعاد قبح ذاتی که آمریکایی‌ها دنبال می‌کنند تروریسم است. در FATF سه محور پولشویی، تروریسم و سلاح کشتار جمعی را مطرح کردند و هر ۳ را به سپاه پاسداران و شهید سلیمانی نسبت دادند و به همین شیوه در کنگره آمریکا سپاه پاسداران را تروریست عنوان کردند. اما مجلس ما متأسفانه این‌گونه نگاهی به این مسئله نداشت که متوجه باشد آن‌ها برای تبدیل این مفاهیم به قبح ذاتی دارند تلاش می‌کنند.

ابومحمد عسگرخانی در ادامه اظهار کرد: ۱۰ سال قبل از انقلاب ایران بزرگ‌ترین اسلام‌شناس انگلیس در کتابی با عنوان اسلام و همگرایی جامعه» می‌پرسد آیا اسلام جهانی خواهد شد یا خیر؟ می‌گوید تجربه نشان داده که ایدئولوژی ممکن است سال‌ها زیر خاکستر بماند و شرایط آن را به میدان بیاورد و اسلام این ظرفیت را دارد. اما مشکل جوامع اسلامی تفرقه و دوگانگی است. در هر قراردادی مثل منشور سازمان ملل دوگانگی هست اما شهید سلیمانی به‌خوبی توانست بین این دوگانگی تعادل و همگرایی ایجاد کند.

وی افزود: یک زمانی ناسیونالیست‌ها می‌گفتند منافع ملی ما در مرزهای ماست که البته آن‌ها اصول روابط بین‌الملل را نمی‌دانستند چون منافع ملی متغیری وابسته به منافع ملی و بین‌المللی است. ایشان بدون تحصیلات عالیه با جهاد اکبری که در درون خود انجام داد توانست این یگانگی را ایجاد کند. به همین دلیل از رسانه‌های غربی گرفته تا شخصیت‌هایشان ایشان را در تاریخ استراتژیست‌ها بی‌نظیر عنوان می‌کنند. ایشان اسطوره چندگانه نامیده خواهد شد و به‌خوبی ادبیات روابط بین‌الملل بازنویسی می‌شود.

ابومحمد عسگرخانی سپس گفت: آمریکایی می‌گفتند قدرت خود را افزایش بده تا نجنگی، در غیر این صورت محکوم به جنگ هستی. شهید سلیمانی توانست قدرت خود را افزایش دهد تا مانع جنگ شود. خودشان می‌گویند دشمنت را دنبال کن اما اگر تلافی کرد، تو فرار کن. این مسئله امروز برای آمریکا اتفاق افتاده، اما هنوز متوجه نشده‌اند که چه برایشان رخ داده است. جالب اینجاست که ایران اعلام هم کرد اما آن‌ها نتوانستند مقابله کنند. یک بُعد ایشان و سپاه قدس این بوده که انقلابی تازه در امور نظامی انجام داده‌اند. آمریکایی‌ها تصور می‌کردند که انقلاب نظامی (RMA) را آن‌ها به وجود آورده‌اند.

وی اضافه کرد: ما تکامل استراتژیک و تکامل حقوق و روابط بین‌الملل را به نمایش گذاشتیم. امیدوار هستم که دستگاه دیپلماسی ما بتواند به‌خوبی از آن استفاده کند. ما برخلاف گفته ترامپ همواره در جنگ پیروز بوده‌ایم اما در مذاکرات شکست خورده‌ایم. چرا یک واحد درسی کنترل تسلیحات در دانشگاه‌هایمان داده نمی‌شود تا این بُعد از عظمت ایران نشان داده شود؟ این می‌شود که مهم‌ترین توافق‌نامه کنترل تسلیحات هسته‌ای به نام برجام را امضا می‌کنیم و فاجعه‌ای اتفاق می‌افتد.

سردبیر برنامه زاویه اشاره داشت: پدیده شهادت شهید سلیمانی پدیده بهت‌آوری است که گویا شکاف‌های بین مردم با یکدیگر و شکاف بین مردم و نظام را پوشاند و دوباره همبستگی ملی و همگرایی عمومی را بازتولید کرد.

عماد افروغ در دنبالۀ این نگاه افزود: در کنار همه ویژگی‌های مثبت این شهید بزرگوار، ت‌ورزی هم هست اما اگر می‌خواست کاندیدای مجلس شود نمی‌توانست چون ظاهراً مدرک فوق‌لیسانس نداشت. این مربوط به شکاف بین انقلاب اسلامی و ت‌های جمهوری اسلامی است و در بخش‌های مختلف کشور نمود این مشکل را می‌بینیم. تحلیل‌ها و علوم انسانی از این لایه غافل‌اند. از لایه غیب و رمزآلودگی عالم غافل می‌شوند در صورتی که بدون آن فهم و تحلیل درستی از ایشان نمی‌توان داشت. همین‌جا نقطه تلاقی ما با غرب سرمایه‌داری و آمریکاست.

این جامعه‌شناس و استاد دانشگاه افزود: ما با آمریکا یک مصاف ریشه‌دار داریم. اخلاق ی دنیه و اخلاق ی متعالیه با هم آشتی‌ناپذیرند. نظام سرمایه‌داری به معیشت و لذت و قدرت و ثروت و نهایتاً علم تجربی می‌اندیشد، اما سطح اخلاق ی هم داریم که وظیفه‌گراست و مبنی بر کرامت انسان، ایثار، انفاق و… است. شهید بزرگوار ما الگویی از اخلاص، انصاف و ایثار بود و ایشان به حضرت امیر (ع) و امام حسین (ع) خیلی تأسیداشت. مصاف امام حسین (ع) مصاف نرم است چون عِده و عُده ندارد و چاره‌اش خون است. نقش خون و شهادت خیلی مهم است. ایشان این‌ها را درک کرده و درونی کرده است. نه عقل و نه شعر کشش فهم شهادت را ندارد چون اینجا داستان عشق مطرح است.

وی ادامه داد: هویت جامعه ما دینی است و مربوط به قبل از اسلام هم است. یکتاپرستی همواره عنصر هویتی ما بوده است. در تشییع‌جنازه ایشان، تجلی عینی توحید را دیدیم. شکاف بین انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی مهم است و مردم هم می‌دانند که برخی رفتارهای جمهوری اسلامی از انقلاب اسلامی جداست. هنوز جمهوری اسلامی متناسب با انقلاب اسلامی شکل نگرفته است. آزادی، عدالت اجتماعی و اخلاق و معنویت جزوشعارهاست که آزادی و عدالت بدون اخلاق و معنویت جمع نمی‌شود. نگرش منظومه‌ای به این ۳ بخش نداریم و مردم متوجه این هستند.

عماد افروغ همچنین عنوان کرد: در پیمایش سال ۹۸ بیش از ۸۰ درصد مردم نیتی اقتصادی دارند اما چرا به خیابان می آیند؟ چون حساب انقلاب اسلامی را جدا کرده‌اند. باید بررسی کنیم که چرا این شکاف وجود دارد و باید آن را برطرف کنیم. مردم ما شهید سلیمانی را در خط انقلاب دیدند که برای او به خیابان آمدند. انقلاب اسلامی اهداف برون‌مرزی داشته است. اگر بخواهیم مسیر پیامبر را برویم باید به نشر اسلام بپردازیم. به همین دلیل حضور شهید سلیمانی را در خارج از کشور و در مصاف می‌بینیم.

وی سپس گفت: آمریکا تاکنون پشت یک روکش ایدئولوژیک پنهان شده بود و سعی داشت واقعیت خود را نشان ندهد. واقعاً آقای ترامپ یک فرصت بود که نشان دهد انتهای آمریکا چرک است. مثلاً چقدر تلاش داشتیم که بگوییم آمریکا داعش را شکل داده است. در نهایت خودش هم نقش داعش را ایفا کرد. زدن شهید سلیمانی چه توجیهی دارد؟ در جمهوری اسلامی حرف زیاد زده می‌شود اما ایشان حرف نمی‌زد بلکه عمل می‌کرد و تماماً باران بود و نه صرفاً رعدوبرق. ایشان یک معجزه الهی و هدیه خدا به ما بود.

در بخش دوم ویژه برنامۀ زاویه، حمید پارسانیا در ادامه گفت: علت این‌که ایشان خیلی از دوگانه‌ها را تحت‌الشعاع قرار داد این بود که روی مسئله اصلی امت اسلامی و نیازی که همه طلب می‌کردند دست گذاشت و آن را پاسخ داد. دقیقاً بر روی نیازی که امت اسلامی در این ۲۰۰ سال با تمام وجود حس می‌کند این‌که نظام سلطه در دنیای اسلام حضور دارد دست گذاشت. احساس عزت را در منطقه‌و نه‌فقط در ایران ایجاد کرد. سخن بیرونی محور مقاومت فقط اسلام نیست بلکه نفی نظام سلطه است.

وی افزود: جهان امروز، جهان قدرت است. گول ظاهر این جهان که با گفت‌وگو می‌توان مسائل را حل کرد را نخورد. قواعد زیست را متناسب با حوزه فرهنگی خودش در قواعد جهانی شکل می‌دهد. مفاهیمی مثل تروریسم و حقوق بشر را او تعریف می‌کند و احساس حقارت اسلام را پاسخ می‌گفت. گفت‌وگویی میان‌هابرماس و مارکوزه و… وجود داشت که آیا این نظام سلطه را با گفت‌وگو می‌توان به هم ریخت یا این‌که جز با فتح به هم نمی‌ریزد؟

حسام‌الدین آشنا گفت: عزت چیزی نیست که دفعی به وجود بیاید، بلکه باید آن را حفظ کرد و نگهداری کرد و ارتقا داد. وقتی دفاع مقدس با پذیرش قطعنامه به پایان رسید افراد زیادی احساس عزت نکردند و به دنبال کسانی می‌گشتند که جام زهر را به امام دادند. ما با این بحران مواجه شدیم و نیروهای نظامی ما بازسازی شد و سبک نظامی خودمان که مخصوص ایران است را به وجود آوردیم. تجربیات جنگ بازسازی شد که این اتفاق افتاد. حکمت هم در کنار عزت مهم است. شهید سلیمانی توان اجماع سازی و اقناع داشت. حکمت اینجا مهم است.

وی در ادامه خاطرنشان کرد: بخش دیگر صحبت من مصلحت است. اینجاست که می‌خواهم زاویه‌ام را با بحث آقای دکتر عسگرخانی روشن کنم. مصلحت‌سنجی چقدر مهم است؟ ترامپ امروز اشاره کرد که برجام چگونه قاسم سلیمانی را قوی کرد. ازنظر ترامپ مهم‌ترین عامل توسعه اقدامات منطقه‌ای ایران برجام است. ترامپ مهم‌ترین هدف خود را برجام قرار داد و امروز هم اعلام می‌کند که تا چند سال دیگر نمی‌توانیم بر تسلیحات ایران کنترل داشته باشیم و ایران می‌تواند سلاح خرید و فروش کند. سوال من این است که سردار سلیمانی از موافقین برجام بود یا مخالفین برجام؟ در مذاکرات مربوط به برجام م داده و مشارکت داشته است.

حسام‌الدین آشنا اضافه کرد: مردم ایران در چهره سردار سلیمانی هم عباس علمدار دیدند و هم آرش کمان‌دار. کسی که هم مرزهای داخلی و هم مرزهای خارجی ما را حفاظت کرده است. با پاسخ قاطع ایران معلوم شد که شهادت سردار سلیمانی پایان نیست بلکه آغاز است. امروز رئیس‌جمهور در ضمن صحبت‌هایش گفت این‌که ایران متهم شود که نیروهای نیابتی دارد غلط است. کسانی که در جهان اسلام به سردار سلیمانی علاقه داشتند خودشان اقدام می‌کنند و مسئولیت کار خودشان را دارند؛ یعنی آن‌ها به بلوغ رسیده‌اند و دیگر به ما وابسته نیستند و این به نظر من می‌تواند یک دستاورد تلقی شود.

در ادامه برنامه ابومحمد عسگرخانی به سخنان حسام‌الدین آشنا واکنش نشان داد و گفت: توصیه‌ای که به شما دارم این است که توافق برجام را علمی بخوانید. در برجام نوشته ایران الی‌الابد در داشتن ادوات هسته‌ای، یعنی از هرگونه فناوری هسته‌ای، محروم می‌شود. شما از کجا می‌دانید که آینده فناوری چگونه می‌شود که برای نسل‌های بعدی تصمیم می‌گیرید؟

حسام‌الدین آشنا پاسخ داد: پس شما دارید با رهبری مخالفت می‌کنید!

ابومحمد عسگرخانی عنوان کرد: دارد از فتوای رهبری سوءاستفاده می‌شود. این‌که در یک نشست علمی از رهبری استفاده کنیم دور از اخلاقیات است. یقیناً رهبری مصالحی را درباره ایران در نظر گرفته که فتوایی داده و من نمی‌دانم که آیا فتوای دیگری هم خواهد بود یا خیر؟ بحث این نیست و این را باید به عهده متخصصین اسلام گذاشت. اما اجازه دارم که با تخصص خودم که ۴۰ سال بر روی آن کار کرده‌ام بگویم برجام همان پیامد کادسا را داشت. چگونه شهید سلیمانی می‌تواند کادسا که متغیر است و کاملاً وابسته به برجام است را قبول کند؟ کادسا می‌گوید تمام پاسداران تروریست هستند و حق حیات ندارند. پس چگونه شما می‌فرمایید ما نمی‌توانیم به دو سازمان نظامی حقوق پرداخت کنیم؟

حسام‌الدین آشنا در جواب گفت: شما استاد دانشگاه هستید و برای ادعای خودتان شواهد و استنادی دارید؟ تهمت بزرگی دارید می‌زنید که تکذیب آن را داریم.

ابومحمد عسگرخانی گفت: این سخن در جراید آمده است. من می‌گویم چگونه سردار سلیمانی می‌تواند کادسا را قبول داشته باشد؟

حسام‌الدین آشنا سپس گفت: من هم عرض می‌کنم کادسا را هیچ‌کس قبول ندارد.

عماد افروغ در ادامه عنوان کرد: تعبیر جام زهر را خود امام به کار بردند. یادمان نرود که اگر بنا به مصالحی مجبور شدیم مصلحتی را بپذیریم مصلحت قدری دارد و نباید همیشه در آن بمانیم. ضمن این‌که به تعبیر شهید مطهری اسلام در ذات خود یک حقیقت است و نه مصلحت. معلوم شد آمریکا اهل مذاکره نیست. نهایتاً خود دولت هم در قالب گام‌های مختلف از برجام عقب‌نشینی کرده است. استناد به ترامپ هم نمی‌دانم چقدر کار صحیحی باشد.

وی سپس یادآور شد: شهید سلیمانی شهادت را در دسترس قرار داد و همچنین هیمنه و تصور شکست‌ناپذیری آمریکا را هم نابود کرد. شهید سلیمانی مظهر نوع‌دوستی هم بود و در گرفتاری‌های مختلف مثل سیل وارد شد. فقط به دنبال مسائل برون‌مرزی نبود و یک الگوی تمام‌عیار اخلاص و عمل بود. خیلی بر روی این بحث مخصوصاً بر روی عمل تأکید دارم و امیدوارم در جمهوری اسلامی بیشتر عمل ببینیم. در شورای فرهنگ عمومی پیشنهاد دادیم که بر روی تمام سیره و تفکر شهید سلیمانی کار شود و تمام دستگاه‌ها به این بپردازند.

سردبیر و مجری‌کارشناس برنامه زاویه در ادامه گفت شهید سلیمانی توانسته بود با رفت‌وبرگشت بین فضای درون و بیرون ایران و توانمندی در یک مدیریت مدبرانه، نقطۀ توازن بین سه‌گانۀ حکمت و عزت و مصلحت را بیابد و بر این کانون ثبات بایستد. اکنون ارادۀعمومی نظام و مردم این است که برای امنیت و اقتدار ایران پس از شهادت او، راهبرد انتقام‌گیری شدید دنبال شود. درباره کیفیت و کمیت انتقام‌گیری ایران نیز دیدگاه‌تان را بیان بفرمائید.

حمید پارسانیا گفت: مصلحت همواره عمل دارد و در صحنه عملیات آمدوشد دارد و گفت‌وگو هم بخشی از مصلحت است. دو چیز را باید تفکیک کرد: یکی این‌که آیا این جهان، جهان گفت‌وگو است یا مرزها را قدرت‌ها تعیین می‌کنند؟ نکته دیگر هم این‌که وقتی وارد گفت‌وگو می‌شویم به‌عنوان یک مصلحت است که به این مسئله عمل می‌کنیم. البته در برجام هم به این مسئله توجه داشته‌اند.

وی تأکید کرد: گاهی گفت‌وگو شرایط عمل را از دست آن‌ها می‌گیرد و در این حد مطلوب است. چون آن‌ها هم برای حمله‌کردن نیاز به فضاسازی اجتماعی هم در عمل و هم در عرصه بین‌المللی دارند. اما نباید این را به‌عنوان اصل در نظر گرفت و دولت‌مردان ما هم‌چنین اشتباهی نمی‌کنند. کسانی که در برجام وارد شده‌اند باید از درسی که گرفته‌اند با افتخار سخن بگویند. آمدن مردم به‌سوی شعار انتقام، هراس از این است که نکند که عقب بنشینیم و غیر از چهارچوب‌های قدرت بخواهیم انتقام را دنبال کنیم.

حسام‌الدین آشنا گفت: سال ۱۳۹۲ من به برنامه‌ای در صداوسیما آمدم و درباره استراتژی اتمام‌حجت صحبت کردم و عرض کردم که کاری که جمهوری اسلامی دارد انجام می‌دهد، اتمام‌حجت است. گفت‌وگوهای ۱+۵ تعریف شد و نتیجه این شد که اگر توانستیم تحریم‌ها را می‌شکنیم و اگر هم نشد معلوم می‌شود که دشمن ما نمی‌خواهد. پس اگر هم تحریم‌ها لغو نشد پیش روی مردم سرمان بلند است. وقتی این گفت‌وگوها انجام شد جمع‌بندی آمریکایی‌ها این بود که ایران بهره‌مندی‌های بیشتری پیدا کرده و دوستان ایران و جبهه مقاومت اسلامی از این کار دفاع کردند. نتیجه آن‌هم ازلحاظ این‌که دست ایران بازتر شد معلوم است. تا این‌که دولت جدید آمریکا آمد و تلاش کرد آن را به هم بزند و ما هم مطابق استراتژی خودمان قدم‌به‌قدم عقب رفتیم.

وی افزود: مجموع افتخارات جمهوری اسلامی بعد از شهادت سردار سلیمانی نباید تبدیل شود به این‌که یک عده بد کردند و یک عده خوب. اگر ما قبول کنیم که دکتر ظریف و سردار سلیمانی هفتگی دیدار داشتند، این‌قدر خط‌کشی نمی‌کنیم. انتقام بزرگ فقط یک کار نظامی نیست و به ائتلاف‌سازی بزرگی نیاز دارد و این انجام خواهد شد.

ابومحمد عسگرخانی اظهار کرد: انفعال و نواقص عده‌ای را نباید با خون این شهید تطهیر کرد. مباحثی که مطرح شد از لحاظ کنترل نظارت بسیار ناقص است. ببینید سیستم‌های نظارتی و بازرسی چگونه در ایران کار گذاشته شد و به برجام منجر شد. ابزارهای دخالت آمیز تا کجاست؟ در ۸۰ سال اخیر رویه‌هایی درباره رژیم غرامت و داوری‌ها قرار دادند و این را توانستند درباره کنترل تسلیحات در عراق انجام دهند و گفتند عراق باید همکاری کامل انجام دهد تا این‌که صدام سقوط کرد. در ایران هم خواستند این کار را انجام دهند و درباره این نکته صدای من سال‌ها پیش از دهه هفتاد درآمد. گفتند حتی بدون ویزا می‌توانیم بیاییم و هر جا را که ما می‌گوئیم بازبینی کنیم. پس حق حاکمیت کجاست؟

وی اضافه کرد: انتقام متغیری کاملاً وابسته به قدرت است. قدرت اندازه‌گیری و طبقه‌بندی دارد. برخی از قدرت‌ها قابل‌اندازه‌گیری است اما قدرت نرم غیرقابل اندازه‌گیری است. این شهید توانست قدرت معنوی را بالا ببرد و انتقام اینجاست. عقلانیت ما عقلانیت معنوی است و نه مادی. شهید سلیمانی بر این عقلانیت تأکید کرد. عقلانیت معنوی حسابگری مادی نیست بلکه حسابگری برای رستاخیز است. به همین دلیل عقلانیت معنوی است که شما دیدید در جهان اسلام شرایط مانند عاشورا شد.

عماد افروغ گفت: بهترین گفت‌وگو، گفت‌وگوی پیش‌رونده است؛ یعنی راجع به تفاوت‌هایمان هم صحبت کنیم. یکی از مبانی این است که خودمان را مطلق ندانیم. معرفت نسبی است اما داوری نسبی نیست. هیچ‌کدام از طرفین هم نباید قدرت برتری داشته باشند تا از آن استفاده کنند و گفت‌وگو را قطع کنند. امام هم به همین دلیل گفتند که تا رابطه ما گرگ‌ومیش است مذاکره نخواهیم کرد.

وی خاطرنشان کرد: قدرت نرم در اخلاق، معنویت و شهادت است. شهید سلیمانی الگوی بارز اقناع و نفوذ بود که در قدرت نرم اهمیت دارد. یک نکته دیگر هم این است که جواب برخورد سخت با قدرت سخت است و جواب برخورد نرم با قدرت نرم. وقتی او می‌خواهد اندیشه خود را بسط دهد ما هم باید اندیشه انقلاب اسلامی را بسط دهیم. امام درباره شهادت شهید مطهری گفتند چون این‌ها اهل گفت‌وگو نیستند ترور می‌کنند. پیامبر هم گفت‌وگو می‌کردند اما تا وقتی که طرف مقابل پای‌بند بود. آیت‌الله جوادی آملی می‌گویند حتی جهادی که می‌گفتند ابتدایی بوده هم دفاعی بوده است. درباره انتقام به نظر من هنوز جا برای این کار وجود دارد.

سپس سردبیر برنامه افزود: این همدلی و همگرایی عمومی که به برکت خون شهید سلیمانی در زیر تابوت پیکر پاک او و شهدای همراهش در بین مردم دیده شد و نظرها را نوازش داد، باید صیانت شود و پایدار بماند اما لوازم پایداری و ماندگاری این وحدت ملی کدام است. سپس مهمانان برنامه زاویه به بیان دیدگاه خود درباره اامات حفظ وحدت پرداختند.

حمید پارسانیا در این باره گفت: برای این کار باید به آرمان‌هایی که ذیل او این وحدت را آورد توجه کنیم. اسلام، اخلاص، شهادت، ایثار و… که این مفاهیم را زنده کرد و نشان داد که وقتی این مفاهیم زنده شود، اصحاب صفه هم در آن شکل می‌گیرد. این مفاهیم را پاس نمی‌داریم و برنامه‌ریزی فرهنگی برای حفظ این مفاهیم نداریم. جامعه ما نشان داد که ظرفیت این مسئله را دارد.

حسام‌الدین آشنا گفت: از مفاهیم شیک عبور کنیم و بیشتر روی زمین صحبت کنیم. شهادت شهید سلیمانی فرصتی است برای جمهوری اسلامی برای بازسازی خود، بازسازی رابطه خود با مردم و برای فکر کردن به این‌که چه فکر می‌کردیم و چه شد. در برخی سال‌ها مثل ۸۸، ۹۶ و آبان ۹۸ ضرباتی خورده‌ایم و شکافی در جامعه ایجاد شده و آن زخم‌ها هنوز التیام پیدا نکرده است. شهید سلیمانی فرصتی ایجاد کرد تا مردم بگویند با همه مشکلات و توقعاتی که داشتند و شما برآورده نکرده‌اید بازهم زیر این پرچم ایستاده‌اند و سر امام حسین و رهبرشان معامله نمی‌کنند.

وی همچنین عنوان کرد: اگر ما خیال کردیم که مردم برای شهید سلیمانی آمده‌اند یعنی ما را هم دارند تأیید می‌کنند و دیگر گله و مطالبه‌ای ندارند اشتباه کرده‌ایم. او شرایط منطقه و ایران را عوض کرد و در دهان ترامپ زد و برای ما زمان خرید. این رستاخیزی که اتفاق افتاد اتمام‌حجتی برای مجموعه نظام بود که خود را درست کنید. اگر نکنیم و کفران نعمت کنیم، إِنَّ عَذَابِی لَشَدِید. شهید سلیمانی عمدتاً به دنبال راه‌حل و حل مسئله بود و تا مسئله را حل نمی‌کرد دست برنمی‌داشت. از ۳۰ سال پیش در مسائل مهم و در شورای امنیت ملی حضور داشت و در مسائل مختلف م می‌داد. اما در این‌که شهید سلیمانی در موضوع مذاکرات اخیر نقشی داشته یا خیر من را ملاک قرار ندهید و از وزیر امور خارجه بپرسید.

ابومحمد عسگرخانی نیز گفت: اامات وحدت باید در مقابل تقاضا و عرضه باشد. تمام کشورها ازجمله ما در معرض یک حکمرانی جهانی قرارگرفته‌ایم که با نهادهای مختلف بسته‌بندی‌های مختلفی را وارد کشور می‌کند. بسته‌بندی در مسائل امنیتی، اقتصادی، فناوری و…. وقتی این‌ها وارد کشور می‌شود کسانی که به این اطلاعات دسترسی دارند به‌سرعت رشد می‌کنند و کسانی که دسترسی ندارند نمی‌توانند رشد کنند. وقتی دلار می‌آید و شبانه می‌رود آثار خودش را می‌گذارد.

وی تأکید کرد: باید تحولی در دیوان‌سالاری ما انجام گیرد. خوشبختانه قوه قضائیه این تحول را آغاز کرده اما در قوه مقننه و قوه مجریه هم باید چنین تحولی صورت بگیرد تا ائتلاف‌های فنی هم علاوه بر ائتلاف‌های ی شکل گیرد و قدرت‌های تحمیلی که قوانین نرم را وارد کشور می‌کنند را متوازن کنیم. نمی‌گوییم قوانین بین‌المللی نمی‌خواهیم اما باید مطابق اصول و منافع ما جرح و تعدیل شوند. باید تمام بلوک‌های قدرت ما بنشینند و با هم ائتلاف کنند. اگر فقط به داخل نگاه کنیم بیرون را نمی‌بینیم و اگر فقط به بیرون نگاه کنیم داخل را نمی‌بینیم.

عماد افروغ در پایان گفت: وحدت به معنای یکی شدن بدون توجه به تفاوت‌ها نیست. وحدت در عین کثرت است. از طرفی باید سیره عملی و فکری شهید سلیمانی را ترویج کنیم. در جمهوری اسلامی به‌تدریج مردم دارند خادم می‌شوند و مسئولین دارند مخدوم می‌شوند. قدرت ی باید قدرت اجتماعی را نمایندگی کند اما نمی‌کند. از این الگو استفاده کنیم و این فاصله‌ها را در عمل برطرف کنیم نه این‌که فقط سند بنویسیم. سند فقط زبان دلیل است؛ درحالی‌که زبان عمل و زبان تأثیر و تأثر هم می‌خواهیم. ما متأسفانه فقط مردم شرایط بحرانی و خاص هستیم. امیدوارم که در شرایط دیگر هم همین توجه را به مسائل داشته باشیم.



صدای خیلی روشن مردم



یادداشت عماد افروغ در شرق:

  سال‌های سال است که ما نسبت‌به رفع مشکلات اقتصادی و نابرابری‌های اجتماعی و استقرار عدالت اجتماعی بی‌تفاوتی نشان می‌دهیم. در انقلاب ما همواره عدالت اجتماعی در کنار آزادی و اخلاق و معنویت یکی از اهداف اصلی بوده است. دولت‌های ما باید در زمینه فقرستیزی بکوشند، در‌غیر‌این‌صورت نسبت گفتمانی خود را با انقلاب اسلامی از دست می‌دهند.

در زمستان ۹۵ دو وزارت ارشاد و کشور پیمایشی ملی انجام دادند. در این پیمایش از مردم از مهم‌ترین دغدغه و مشکل آن‌ها سؤال شده است. حدود ۷۸ درصد مردم مهم‌ترین دغدغه خود را اقتصادی دانسته‌اند. این خود به‌روشنی گویاست. این آمار با صدای بلند و مستند و رسا مشکل مردم را فریاد می‌زند. دولت باید تی را اتخاذ می‌کرد که مشکلات اقتصادی و اجتماعی تعدیل می‌شد. بی‌توجهی دولت باعث شد تا اعتراض دی ماه ۹۶ اتفاق بیفتد. معلوم بود که چه کسانی شرکت کرده‌اند و به‌دنبال چه هستند.

غالب معترضان از میان بی‌کاران، جوانان و حاشیه‌نشینان شهر‌ها بودند و گزارش‌های مستندی هم درباره این اعتراض تهیه و به دست داده شد. اعتراض دی ۹۶ زنگ خطری را به صدا درآورد که متأسفانه کماکان ادامه دارد. این‌بار در کمتر از دو سال اعتراض دیگری رخ داد. اعتراض اخیر بدون اجازه و فرصت قبلی و کافی برای اعتراض مدنی نشان داد که این مسئله صرفا اقتصادی نیست، بلکه ابعاد حقوقی، ی و فرهنگی هم دارد. این انگشت‌گذاشتن بر حساسیت مردم است. قدرت ی باید قدرت اجتماعی را نمایندگی کند. در فصل سوم قانون اساسی برای حقوق ملت و اصل ۲۷ قانون اساسی برای برگزاری چنین اعتراضاتی حقوقی برای مردم لحاظ شده است، اما عملا به آن‌ها بی‌توجهی می‌شود.

این‌بار نیز بر مشکلات اقتصادی مردم افزوده شده و طبق برآورد قبلی شوک بنزینی اخیر مشکلات مردم را تشدید کرده است. از سوی دیگر، فرصت اعتراض مدنی نیز از مردم گرفته شد، به ناچار مردم رو به اعتراض غیر‌مدنی آوردند. فکر می‌کنم مردم به‌درستی حدس زده و پیش‌بینی کرده بودند که چه می‌شود. کماکان گرانی‌ها شکاف طبقاتی و شکاف اجتماعی را بیشتر می‌کند؛ بنابراین، بار دیگر به دلیل نبود فرصت کافی برای بروز اعتراضات مدنی خود رو به اعتراض غیر‌مدنی آوردند تا صدایشان را به گوش مسئولان برسانند. متأسفانه ما در مدارس و دانشگاه‌ها نحوه اعتراض اعم از مدنی و غیر‌مدنی را نمی‌آموزیم. اگر در ایران مردم بدانند که اعتراض غیر‌مدنی به معنای آتش‌زدن بانک و ادارات دولتی نیست، این کار را نخواهند کرد و فقط کافی است که بنزین نخرند یا صف ها و کاروان های خورد راه بیندازند و شعار ذی ربط و متناظر با مشکل خود سر دهند. این نوع اعتراض‌ها کافی است و با دانستن آن، دیگر دچار این رفتار‌های افراطی نمی‌شدند. از این‌سو هم آقای رئیس‌جمهور نمی‌گفت که پلاک‌های ماشین‌ها را ثبت کرده که پیگیرشان باشند؛ یعنی مردم حق اعتراض ندارند. وقتی ناگهان بنزین گران می‌شود و مردم در شرایطی نیستند که این گرانی را قبول کنند و از قبل نیز فرصتی به مردم و نخبگان جامعه داده نشده که در‌این‌باره اظهار نظر کنند تا به یک راه‌حل مشترک برسند، خواه ناخواه فریاد مردم بلند می‌شود و از این‌سو هم تصمیمی گرفته شده و بلافاصله هم به آن عمل می‌شود، بنابراین هیچ راهی برای مردم نمی‌ماند جز بروز اعتراض غیر‌مدنی که به‌لحاظ مبنایی و با توجه به اینکه دولت‌ها باید معرف و نماینده آن‌ها باشد، حقی طبیعی و مشروع برای آنهاست. در‌حال‌حاضر این نوع نگاهی که دولتمردان به مردم دارند، باید اصلاح بشود.

اصحاب قدرت انگار فراموش کرده‌اند که باید خادم مردم باشند و جای خادم و مخدوم عوض شده است. حضرت امیرالمومنین علی (ع) می‌فرماید: اصلاح رعیت در گرو اصلاح دولتمردان است». مردم با فریادشان اعلام کرده‌اند که به‌دنبال تغییر هستند و زنگ خطر را به صدا درآورده‌اند و متأسفانه این صدا مورد توجه واقع نشده است. آن‌ها به‌دنبال یک امر ساختاری و اتفاقی عینی هستند. در‌حالی‌که مسئولان فراموش کرده‌اند به واقعیت‌ها توجه کنند. اگر اتفاق و تحولی رخ ندهد دوباره همان صدا‌ها بلند می‌شود و بروز می‌کند.

در ایران، چون حق اعتراض برای مردم محفوظ است و ظرفیتی هم برای آن در قانون پیش‌بینی شده و از آنجا که قدرت ی معرف قدرت اجتماعی است، مردم خواه‌ناخواه به‌دنبال احقاق حق خود خواهند بود. وقتی در قدرت ی این حق مردم مغفول می‌ماند یا با تفسیر‌های اشتباه همراه می‌شود، طبیعی است که فریاد‌ها بلند می‌شود. قانون اساسی ما به حد کافی شفاف است و به تفسیر نیاز ندارد و با هر تفسیری مغایر با نص و روح قانون اساسی باید مقابله کرد.


مبدع طرح قانون تسهیل ازدواج جوانان:

 قانون تسهیل ازدواج چه شد/ یا باید هزینه پاکی را پرداخت کنیم یا هزینه ناپاکی را



گروه جامعه ــ نظریه‌پرداز علوم اجتماعی کشورمان با اشاره به تصویب قانون تسهیل ازدواج جوانان و عدم اجرای آن در کشور، گفت: همه مسئولان حامی ازدواج هستند اما در عمل اقدامی صورت نمی‌گیرد. دولت باید تصمیم بگیرد یا باید هزینه پاکی را پرداخت کند یا هزینه ناپاکی را.

به گزارش ایکنا؛ قانون تسهیل ازدواج جوانان برای اولین بار در مجلس هفتم تصویب شد، اما هیچ خبری از اجرای آن نشد و در حالی که عملاً هیچ قانون مشخص دیگری برای تسهیل ازدواج جوانان وجود ندارد، تنها اقدام دولت ارائه وام به زوج‌هاست. اما به راستی چرا این قانون اجرا نشد؟

عماد افروغ، نویسنده، جامعه‌شناس و نظریه‌پرداز علوم اجتماعی، که خود مبدع این طرح بود، در گفت‌و‌گو با ایکنا؛ با اشاره به اینکه قبل از ورود به مجلس (مجلس هفتم) مدافع حقوق اجتماعی مردم و وظایف اجتماعی دولت بود، گفت: یکی از حقوق برجسته اجتماعی، که زیربنای حقوق اجتماعی ملت محسوب می‌شود، حق تشکیل خانواده است. اگر کسی جایگاه خانواده را نفهمد جامعه‌شناس خوبی نیست. البته بماند که در تشخیص و تعیین حقوق شهروندی نیز ناقص عمل کرده است. رکن اساسی حیات اجتماعی نیز خانواده است. در تاریخ، هویت فرهنگی و آموزه‌های دینی ما هم خانواده جایگاهی ویژه دارد. با این دغدغه وارد مجلس شدم تا چند حق اجتماعی و ملی را به تصویب برسانم که یکی از این حقوق اجتماعی تسهیل ازدواج جوانان بود.

وظیفه ما رفع موانع اجتماعی ازدواج است

وی به تلاش دو ساله مجلس وقت برای تدوین لایحه این قانون پرداخت و گفت: تمام ابعاد مختلف این قانون و اجرای آن مورد توجه قرار گرفت و تلاش شد طرح کاملی ارائه شود که در آن مسئله اشتغال، مشاوره خانوادگی، مسکن، در اختیار گذاشتن تالارهای دولتی برای مراسم ازدواج و . دیده شود. تلاش ما این بود که موانع اجتماعی برای ازدواج جوانان در کشور وجود نداشته باشد و حذف شود. البته متأسفانه برخی که این طرح را به دقت نخوانده‌اند فکر می‌کنند می‌خواهیم افراد را به منظور ازدواج برای هم انتخاب کنیم، در حالی که این مسئله کاملاً شخصی است. وظیفه ما رفع موانع اجتماعی است و با این طرح هم تلاش کردیم این موانع را برطرف کنیم.

این استاد دانشگاه در تداوم تشریح روند تصویب قانون تسهیل ازدواج جوانان گفت: بی‌مهری‌های زیادی به این طرح در همان زمان صورت گرفت. تصویب کلیات این طرح مصادف با روی کار آمدن دولت نهم شد که می‌خواست طرح خودش را برای ازدواج در کشور اجرا کند. به همین دلیل ۵۰ نفر از نمایندگان وابسته به دولت وقت برای پس گرفتن این طرح تصمیم گرفتند. اما سایر نمایندگان به خارج کردن این طرح از دستور مجلس رأی ندادند و در نهایت طرح تصویب شد و مورد تأیید شورای نگهبان قرار گرفت.

آیا طرح تسهیل ازدواج جوانان به دولت ابلاغ شده است؟

وی اظهار کرد: اگر این طرح به دولت ابلاغ شده چرا اجرا نشده است؟ اگر ابلاغ نشده وظیفه رئیس مجلس ابلاغ آن است؟ به هر حال این طرح اجرا نشد و برای ازدواج فقط اعطای وام در دستور کار دولت قرار گرفته است، در حالی که مشکل ازدواج با وام حل نمی‌شود. در این طرح اختصاص خانه‌های ارزان‌قیمت به زوج‌ها برای اوایل زندگی در نظر گرفته شده بود تا آنان چهار سال در این خانه‌ها زندگی کنند و پس از بهبود شرایط مالی‌شان خانه‌ای تهیه کنند.

وی ادامه داد: تنها بند این طرح که روز ازدواج حضرت علی(ع) و حضرت فاطمه(س) به عنوان روز ازدواج نامگذاری شود، به سرعت تصویب شد و هر سال این روز جشن گرفته می‌شود.

افروغ با ابراز ناراحتی شدید از اینکه اقدامات شعارگونه و تبلیغی به سرعت مورد توجه قرار می‌گیرد، اما طرح‌هایی که باید اجرا شود و اقدام آن سخت است به راحتی به فراموشی سپرده می‌شود، گفت: در دوره کنونی مجلس کمیسیون فرهنگی اهتمام جدی برای عمل به این طرح داشت و با من هم تماس گرفتند و مراحل قانونی آن انجام شد و مجلس به این نتیجه رسید که دولت در اجرای این طرح کوتاهی کرده است. حتی یکی از اعضای کمیسیون فرهنگی علیه دولت اعلام اقدام مجرمانه کرد. مقام معظم رهبری نیز در بحث آسیب‌های اجتماعی درباره اجرای این طرح دستور دادند اما همچنان اجرا نشده است.

بدون خانواده می‌خواهید از کدام بنیان محافظت کنید

این جامعه‌شناس با ابراز تأسف بسیار از اینکه مسئولان بلندنظری لازم را برای انجام طرح‌ها و پروژه‌های اجتماعی ندارند، گفت: بسیاری از مسائل و مصائب اجتماعی کشور به دلیل سست شدن بنیان خانواده است. همه در حال بحث کردن بر روی این موضوع هستند که جلوی متلاشی شدن خانواده‌ها باید گرفته شود اما من می‌گویم که شرط اول جلوگیری از این مسئله، تشکیل خانواده است. اگر خانواده تشکیل نشود چه بنیانی را باید تقویت کنیم؟ اول باید زمینه تشکیل خانواده فراهم شود و بعد برای حفاظت و حراست از آن طرح و برنامه داد.

این استاد دانشگاه به ازدواج‌های سفید، همباشی‌ها و . که جایگزین ازدواج شده است اشاره کرد و افزود: این مسائل با دین، فرهنگ و حتی عقل بشری سازگار نیست. نباید اشتباهات کشورهای دیگر را در خصوص خانواده تکرار کنیم. بی‌محابا باید مسائل مربوط به خانواده را نقد کنیم. آنچه در روابط بین زن و مرد رخ می‌دهد هیچ وجه شرعی، عقلی، فرهنگی و . با جامعه ما ندارد. اگر زمانی قانون نداشتیم بحث آن جدا بود و باید به فکر تصویب قانون می‌بودیم اما وقتی قانون مصوب داریم باید اجرا کنیم.

وی با تأکید بر اینکه در قانون تسهیل ازدواج جوانان وظایف هر یک از نهادها به خوبی مشخص شده است، ابراز کرد: همه چیز مشخص است و فقط باید اجرا شود. البته مسلماً اجرای این طرح هزینه‌بر است اما هزینه آن کمتر از مواجهه با هزینه آسیب‌های عدم اجرای این طرح است.

باید هزینه پاکی را پرداخت کنیم یا هزینه ناپاکی را

نماینده مردم در مجلس هفتم تصریح کرد: باید برای تسهیل ازدواج جوانان هزینه کنیم یا باید هزینه بیشتری را صرف آسیب‌های اجتماعی و روانی ازدواج نکردن جوانان کنیم. باید هزینه پاکی را پرداخت کنیم یا هزینه ناپاکی را و نکته جالب اینکه در مقام نظر همه مدافع خانواده هستند، اما در مقام عمل کسی اقدامی نمی‌کند.

وی در پاسخ به اینکه آیا با توجه به شرایط اقتصادی کشور می‌توان این طرح را اجرا کرد؟ گفت: بله، اگر این طرح اجرا شود، هزینه‌های آسیب‌های اجتماعی خودبه‌خود کم می‌شود. از سوی دیگر برخی از اقدامات مطرح در این طرح نیاز به بودجه ندارد، مثلاً اینکه تالارهای نهادها و سازمان‌ها به صورت رایگان در اختیار زوج‌های جوان قرار داده شود یا هزینه مشاوره زوج‌های جوان کم‌تر از افراد معمولی باشد و در خصوص شغل نیز متأهل‌ها بر مجردها مقدم باشند.

افروغ در پایان گفت: بی‌توجهی به اجرای این طرح بی‌توجهی به نیازهای مردم است. به نظر من مشکل جامعه ما شکاف بین نظر و عمل است. متأسفانه عمل ما هیچ تناسبی با نظرات و بیاناتمان ندارد و باید برای این مسئله فکری کرد.



قدرت نرم آمریکا فروریخت/ تلاش دشمن برای تحت‌الشعاع قرار دادن پیروزی ایران



عماد افروغ، جامعه شناس و پژوهشگر و نماینده دوره هفتم مجلس شورای اسلامی در گفت‌وگو با خبرنگار ی خبرگزاری فارس،‌ با اشاره به دستاوردهای مراسم تشییع پیکر شهید حاج قاسم سلیمانی و یاران باوفایش، اظهار داشت: اگر برای تحت الشعاع قرار گرفتن تشییع باشکوه پیکر شهید حاج قاسم سلیمانی و حمله موشکی ما به پایگاه عین الاسد، شاهد هیچ اقدامی از سوی دشمن نبودیم، جای تعجب داشت. این اتفاقات نشان داد که هم مراسم تشییع پیکر، یک مراسم باشکوه، باعظمت و غیرمترقبه بوده و هم واکنش نظامی ما به پایگاه عین الاسد موجب شد تا بسیاری از بلندپروازی ها، بزرگنمایی‌ها و غیرمترقبه‌ها شکسته و قابل مترقبه شود.

وی ادامه داد:  یادمان نرود که آمریکا با استفاده از آن فرآیند هژمونیکش، آمریکا شده است، یعنی قطع نظر از اینکه آمریکا یک قدرت نظامی است(نمی‌توان قدرت نظامی آن را انکار کرد)، اما این قدرت نظامی بیش از حد بزرگنمایی شده بود و این بزرگنمایی قدرت نظامی در گرو آن سازمان ها و رسانه‌هایی بوده که در اختیار آمریکا است.

نماینده دوره هفتم مجلس شورای اسلامی تصریح کرد:‌ آمریکا بیش از آن که متکی به قدرت نظامی‌اش باشد، متکی به قدرت نرم است و سعی می‌کند از این طریق این قدرت سخت را بیش از حد جلوه دهد و آن هم از طریق رسانه‌های اغوایی و القایی که در اختیار دارد.

**قدرت آمریکا در بزرگنمایی توان نظامی‌اش شکسته شد

وی بیان کرد:‌ اگر شما سازمان‌های در اختیار آمریکا را نادیده بگیرید، یعنی قدرت آمریکا را فهم نکرده‌اید؛ آمریکا درست است که قدرت نظامی دارد، اما آن قدرت نظامی که از خود نشان می دهد، با اتکا به این قدرت های هژمونیک، استیلایی و نرم است که قدرت نظامی اش را بیش از حد جلوه می دهد، اگر آن قدرت نرم یا قدرت هژمونیکش شکسته شود، آن قدرت نظامی که بیش از اندازه جلوه می‌کند هم شکسته خواهد شد.


 افروغ اظهار داشت:‌ اگر به دیالکتیک قدرت نرم و سخت باور داشته باشیم، زمانی که قدرت نرم یک نظامی فرو می ریزد، روی قدرت سختش هم اثر می گذارد، این نکته اساسی است، یعنی قدرت سخت هم در حدی که است توان لازم را به آن کشور نمی‌دهد. ما قدرت سختی در اختیار داریم و اگر این قدرت نرم را در خدمت قدرت سخت به کار نگیریم، همین حد قدرت سخت را هم نمی فهمیم و درک نمی‌کنیم.

** ترس از مواجهه نظامی با آمریکا ریخته شد

وی با اشاره به فرمایشات حضرت علی(ع) مبنی بر اینکه از هرچیزی که می‌ترسید، واردش شوید، گفت: تا حدودی ما می ترسیدیم که وارد مقابله نظامی با آمریکا شویم اما به حمدالله آمریکا خودش ما را وارد موضوعی کرد که ما می ترسیدیم؛ با واکنش نظامی به پایگاه عین الاسد به نوعی ترسمان فروریخت. عده‌ای  تهدیدات آمریکا را جدی می‌گرفتند که ما همه گزینه های مان روی میز است، از جمله حمله نظامی. وعده ای به نام دلایلی خوف این موضع را داشتند که نکند این اتفاق بیفتد.

نماینده دوره هفتم مجلس شورای اسلامی تصریح کرد:‌ آمریکا خودش کاری کرد ما وارد این ماجرا شویم و ترس مان ریخته شد و فهمیدند که ما چه قدرت نظامی داریم و ما تازه فهمیدیم که قدرت نظامی مان چه قدرتی است. همین موضوع که مقام معظم رهبری می فرمایند سپاه از قدرت نظامی خودش می‌گوید ادعای پوچی نیست و به گزاف نمی گوید.

با اقدامات اخیر قدرت هژمونیک و استیلای آمریکا فروریخت و قدرت واقعی سخت و نرم ما به رخ جهانیان کشیده شد و چون این قدرت به رخ کشیده شد، ترسم‌مان فروریخت و شجاعت مان احیا شد و گفتمان انقلاب اسلامی دوباره بازتولید و رخ نمایی کرد.

 

وی ادامه داد:‌ با این اقدامات اخیر قدرت هژمونیک و استیلای آمریکا فروریخت و قدرت واقعی سخت و نرم ما به رخ جهانیان کشیده شد و چون این قدرت به رخ کشیده شد، ترسم‌مان فروریخت و شجاعت مان احیا شد و گفتمان انقلاب اسلامی دوباره بازتولید و رخ نمایی کرد.

** آمریکا با قدرت رسانه‌ای می‌خواهد پیروزی سخت و نرم ایران را تحت‌الشعاع قرار دهد

افروغ اظهار داشت: مسلم است که آمریکا به دلیل همان قدرت نرمی(قدرت غیرنظامی،‌سازمان‌های جهانی بین‌المللی،‌قدرت رسانه‌ای) که در اختیار دارد، می‌کوشد تا پیروزی سخت و نرم ما را تحت الشعاع قرار دهد.

وی خاطرنشان کرد:‌ اتفاقی که برای هواپیمای اوکراینی رخ داد و در آن تعدادی از عزیزان مان به شهادت رسیدند، مستمسکی شد برای اینکه دشمن آن حادثه بزرگ را تحت الشعاع قرار دهند که البته مدیریت خوبی شد، به رغم اما و اگرهای و عارضه ای که اتفاق افتاد.


* عذرخواهی و برخورد شجاعانه فرماندهان ما نوعی برخورد نرم متعالی بود

نماینده دوره هفتم مجلس شورای اسلامی ادامه داد:‌ خانواده های داغدار متوجه قضایا شدند که ممکن است خطایی در کار بوده باشد، به رغم اینکه اما و اگر وجود دارد و باید تحقیق کافی انجام شود، اما به هرحال با این قضیه کنار آمدند. این اتفاق البته یک پیام دارد مبنی بر اینکه در شرایط جنگ هر اتفاقی ممکن است رخ دهد و کسی نباید استقبال جنگ برود.

وی بیان کرد:‌ ما نشان دادیم در مواجه با چنین حادثه ای هم از آن روش های اسلامی عبور نمی کنیم و صادقانه مسئولیت موضوع را به عهده گرفتیم. اگر این موضوع را مقایسه کنیم با زمانی که آمریکا  هواپیمای مسافربری ما را زد؛ آنها در آن زمان به کاری که انجام دادند، با وقاحت افتخار کردند و حتی به آن کسی که مرتکب این قضیه شد، تاج گل هدیه کرد درحالی که فرماندهان مان آمدند و از این خطایی که صورت گرفت عذرخواهی کردند و مسئولیت را برعهده گرفتند.

افروغ اظهار داشت:‌ برخورد فرماندهان ما شجاعانه و به نوعی برخورد نرم متعالی است و حتی تسلای خاطر بازماندگان می‌شوند. آنها حتی برای جان باختگان پرونده شهادت باز می‌کنند و  در مصاف نرم هم اخلاقی‌تر، اسلامی‌تر و الهی‌تر برخورد می‌کنیم. همه این موضوعات نشان می‌دهد اقدامات مان(تشییع باشکوه سردارمان، اصابت موشک به پایگاه عین الاسد) اثربخش بوده است.



باید با جامعه وارد گفت‌وگو شد/ در مسایل داخلی اقناع و نفوذ می‌تواند راهگشا باشد نه زور



به گزارش فرهیختگان آنلاین»، این روزها مجموعه اتفاقاتی در‌حال رخ دادن است که هر یک به مثابه یک بمب رسانه‌ای این قابلیت را دارد که تا مدت‌ها افکار عمومی را به خود درگیر ساخته و خوراک مناسبی را برای رسانه‌ها فراهم آورد. بمب‌هایی که تیر و ترکش‌های هر یک به تنهایی کافی است که خسارات و تلفات قابل توجهی را به سوژه هدف تحمیل کرده و آن را به چالش بکشند. حالا مجموعه‌ای از این اتفاقات، سلسله‌ای از چالش‌ها را در مقابل حاکمیت پدید آورده و به‌نظر می‌رسد بخش‌هایی از آنها اساسا تولید و طراحی شده تا مشروعیت نظام ی را در افکار عمومی هدف قرار دهند.  در این باره و درخصوص ریشه‌های شکل‌گیری چنین فضایی و البته راه‌کار‌های برون رفت از آن با عماد افروغ جامعه‌شناس و عضو هیات‌علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی به گفت‌وگو نشستیم.

در هفته‌ها و ماه‌های اخیر جامعه ایران با مجموعه حوادثی در حوزه‌های مختلف، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، ورزشی، ی و. (اعم از احتمال لغو میزبانی باشگاه‌های ایرانی در جام ملت‌های آسیا، خداحافظی‌ها و انصراف‌های سریالی ‌هنرمندان، تهدید بازگشت تحریم‌ها در پی فعال کردن مکانیسم ماشه در برجام) مواجه بوده که بر افکار عمومی تاثیری منفی گذاشته و به‌نظر می‌ر‌سد هر یک به نوبه خود به ریزش بخشی از اعتماد عمومی منجر شده. ارزیابی شما در این خصوص چیست و نحوه مواجهه صحیح با این مجموعه اتفاقات برای کاستن از سطح آسیب آنها را چگونه می‌بینید؟

اگر صرفا نگاه جزئی‌نگر، غیر کلان‌نگر و غیرفرآیندی داشته باشیم ممکن است در برابر این اتفاقات گیج و مبهوت شویم. اما اگر نگاه کلان و حق‌گرا به حوادث و پدیده‌ها داشته باشیم به‌هیچ‌وجه دچار شگفتی نمی‌شویم. مهم این است که چه چیزی حقیقت است و چه چیزی باعث عزت و ذلت ما می‌شود. لذا در واکنش به وقایع نباید موضع عجولانه و انفعالی اتخاذ کرد. ما یک نگاه حکیمانه به عالم داریم و سعی می‌کنیم مطابق حقیقت عمل کنیم، در این بین ملاحظات اخلاقی و انسانی خود را پاس می‌داریم و تحت هیچ شرایطی پا را از اخلاق فراتر نمی‌گذاریم. من این را مبنا قرار میدهم و یکی‌یکی به محورهای مورد اشاره شما می‌پردازم.

ما شاهد یک اتفاق بسیار بزرگی در تاریخ معاصر خود هستیم که خود آن قابل ریشه‌یابی است و آن شهادت شهید سلیمانی است. چه انسانی شهید می‌شود و توسط چه‌کسی به شهادت می‌رسد و این انسان چه نسبتی با حقیقت و وحی و دین دارد. آن کسی که دستور ترور ایشان را می‌دهد چه نسبتی با عالم و حقیقت دارد و او متکی بر کدام حقیقت ی است.

بلافاصله بعد از این اتفاق واکنش نظامی ما رقم خورد و پایگاه عین‌الاسد با خاک یکسان شد. کسی باور نمی‌کرد که آمریکا با آن هیمنه و پرستیژ نظامی و قدرت سخت و نرمی که دارد با واکنش و مواجه سخت ایران روبه‌رو شود. یعنی دیالکتیکی از رویارویی سخت و نرم، یکی متعالی و دیگری پوشالی اتفاق افتاد. ابتدا باید این سطح حقیقت‌گرایانه و کلان را مورد توجه قرار داد و بعد وارد جزئیات شد. در پی اتفاقاتی که بعد از این حادثه افتاد و البته به‌طور کلی در یکی دو سال گذشته، عده‌ای از ورزشکاران ما به دلایل مختلف و با‌ انگیزه‌های مختلف کشور را ترک کردند. این موضوع باید ریشه‌یابی شود و بررسی کرد که چه عواملی در تصمیم آنان دخیل بوده. آیا تحریکات دشمن، علت اصلی بود؟ آیا کم‌و‌کاستی‌های ما زمینه‌ساز این اتفاق بود؟ هرچه هست باید زمینه‌ای را فراهم آورد که اگر آنها خواستند برگردند این امکان برای آنها فراهم باشد و در این مسیر تصور نکنند که با موانع زیادی مواجهند و راه برگشت مسدود است و باید سدهای زیادی را پشت سر بگذارند. فارغ از آنکه دلایل آنها برای ترک وطن چقدر توجیه‌پذیر است باید نگاه مثبت به آنها داشت و از طردشان خودداری کرد چراکه طرد آنها عواقب بدی دارد.
ریشه برخی از این جدایی‌های قهر‌گونه اشتباهاتی است که در داخل و در تصمیمات غلط مدیریتی صورت گرفته است. برای جبران آنها باید کوشید. در بسیاری از موارد هم ممکن است خطا به خود فرد مربوط باشد. درواقع او ممکن است متوجه خیلی از معانی نشده و این موضوع را به درستی فهم نکرده باشد که ت با ورزش گره خورده است و به‌همین‌دلیل متوجه نشده که او را تحریک کردند. درِ باغ سبز به او نشان داده‌اند. بالاخره دشمن بیکار ننشسته و مرتب از طریق رسانه القائات خود را پراکنده می‌کند و از این سو هم ما روی ورزشکاران خود کار نمی‌کنیم.

ما چه اندازه درباره عرق ملی با ورزشکاران‌مان گفت‌وگو می‌کنیم؟ چه اندازه برای آنها جلسات اخلاقی برگزار می‌کنیم و به ورزشکار می‌گوییم به بعد از ورزش خود هم فکر کند؟ همه دوران [زندگی‌اش] ورزش نیست و باید به پسا ورزش خود هم فکر کنند. ورزشکاری که می‌رود و پناهنده می‌شود وقتی دوران ورزش او تمام می‌شود با کسی که دوران ورزشی او تمام شده و پناهنده نشده است شرایط بسیار متفاوتی دارد. کسی که مانده همیشه محبوب است و همیشه به‌عنوان سرمایه ملی به او نگاه می‌کنند. اینها چیزهایی است که باید در حین ورزش و حضور در عرصه‌های ملی به آنها منتقل کرد. نکته دیگر درخصوص نوع مواجهه تیم‌های ایرانی در مواجهه با تصمیم جدید AFC است. موضع درست و عزتمندانه‌ای بود. ما متوجه هستیم که بین ت و ورزش ارتباطی مستقیم برقرار است و نباید در دام این ت غلط فدراسیون جهانی بیفتیم. ما می‌دانیم پشت اینها منویات ی غلط وجود دارد. ما می‌دانیم شعار اینها یک چیز و اعمال آنها چیز دیگری است. موضعی که در داخل اتخاذ شد در راستای موضع شهید سلیمانی و شهادت او و از جنس همان واکنش نظامی ما به آمریکاست. اینها همگن هستند. در این بین اتفاقاتی هم رخ می‌دهد و یک سری کج‌فهمی‌ها اتفاق می‌افتد و یک سری تحت تاثیر جو قرار می‌گیرند.

 کلیت جامعه همانند شما فکر می‌کنند؟

بله، من یقین دارم اینچنین فکر می‌کنند. به حضور میلیونی در مراسم تشییع‌جنازه سردار سلیمانی نگاه کنید.

 ولی به‌نظر می‌رسد جامعه آن موضوع را در ساحت دیگری می‌بیند و به این سادگی رابطه خطی بین این دو اتفاق برقرار نمی‌کند.

چه فرقی دارد؟ این‌طور نیست کسانی که قبل از شهادت شهید سلیمانی به یک نحوی به ایشان نگاه می‌کردند بعد از شهادت نگاه متفاوتی داشته باشند. من سال‌هاست که روی هویت ایرانی کار می‌کنم. هویت ایرانی همین هویت توحید‌گرایی و یکتاپرستی است. همین تجلی وحدت در عین کثرت با محور توحید است، اما بعضا در شرایط غیرعادی کنش‌های اجتماعی به گونه دیگری بروز می‌کند. ما معتقد هستیم شرایط بحرانی با شرایط عادی باید همخوان باشد. چرا امروز همخوان نیست؟ ریشه این مساله هم فرهنگی و هم غیرفرهنگی است که به مدیریت ما باز می‌گردد. متاسفانه ما مدیریت همخوانی در عرصه‌های مختلف نداریم. مدیریت ما در حوزه‌های دفاعی قابل قبول و انقلابی است ولی در حوزه‌های ی و اقتصادی به هیچ‌وجه ربطی به انقلاب ندارد. لذا بخشی از این اتفاقات ریشه در مدیریت انفعالی ما در برخی حوزه‌ها دارد. مدیریت فرهنگی ما منفعل و فشل است. بنابراین از دل این مدیریت فرهنگی، ی و اقتصادی منفعل ما واکنش‌های این‌چنینی هم خارج می‌شود. اگر این مدیریت انقلابی بود این واکنش‌ها را هم نداشتیم. بخشی از این ریزش به خود ما باز می‌گردد. اگر می‌بینید برخی سلبریتی‌های ما این‌گونه به حوادث واکنش نشان می‌دهند مدیریت فرهنگی ما زیرساخت این واکنش انفعالی را فراهم کرده است. به بیان دقیق‌تر برخورد نرم انسانی، اخلاقی و انقلابی با آنها صورت نگرفته است.

مصداق این برخوردی که به اعتقاد شما باید صورت می‌گرفته و نگرفته چیست؟

چرا سال‌هاست شاهد فیلم‌های فاخر و اندیشه‌ای نیستیم و همواره فیلم‌های لودگی تولید می‌شود؟ چرا وقتی فیلم جدی و ی تولید می‌شود با تیغ ممیزی مواجه می‌شود، اما فیلم‌های لودگی به راحتی اجازه تولید و اکران می‌گیرند.اگر اهالی رسانه متوجه باشند که رسالتی دارند و سینما یک تعهد ملی، انقلابی و اجتماعی نسبت به حقوق شهروندی و نیازهای واقعی مردم دارد، نباید این تعهد را فراموش کنند و نتیجه این شود که دست در جیب مردم ببریم تا حال‌شان را خوش کنیم ولی نگاه نکنیم که سلائق اینها باید بالا برود و ذائقه‌شان اعتلا یابد.

 در واقع ذائقه‌سازی اشتباه اتفاق افتاده است؟

بله، ضمن آنکه ما با یک ت‌زدگی روبه‌رو هستیم که این ت‌زدگی با نوعی ت‌زدایی همراه است. ما ت‌زدایی ت‌زده را در ت‌های بالفعل سینمایی شاهدیم؛ یعنی برخی می‌خواهند جامعه ی نشود و یک قشر ت‌زده باشد چون از قبل این منافع آنها بهتر تامین می‌شود. ما باید همیشه مردم را به شکل درست و مطلوب ی نگه داریم. بین ی بودن و ت‌زدگی فرق است. وقتی ت‌زدگی اتفاق افتاد آن زمان اقتصاد، فرهنگ، ورزش و. هم ی می‌شود. وقتی فضا را ی و امنیتی می‌کنید می‌خواهید دیگران ی نشوند و به همین خاطر از فیلم‌های جدی ی جلوگیری می‌کنید و فیلم‌های لوده را اشاعه می‌دهید تا مردم فراموش کنند ت هم هست. لودگی چه نسبتی با انقلاب اسلامی و با نیازهای واقعی مردم دارد؟
 
 اما ما الان در ماجرای انصراف‌های سریالی هنرمندان با کنش‌های فردی مواجه هستیم که موضوعی متفاوت از فیلم‌های ساخته شده به نظر می‌رسد.

بله، ولی وقتی بحث فیلم را مطرح می‌کنید نگاه جریانی به موضوع دارید. بخشی از واکنش‌های این روزها واکنش‌های ریشه‌دار است و به مدیریت فرهنگی ما باز می‌گردد که در بزنگاه‌هایی از این دست سر بیرون می‌زند، بخشی به تاثیرپذیری از رسانه‌های خارجی و بخشی نیز به تشخیص‌های فردی غلط باز می‌گردد. همه اینها جای خاص خود را دارند و مواجهه خاص خود را می‌طلبند.هرچه هست باید با آنها وارد دیالوگ و گفت‌وگو شد. اگر مشکل آنها این است که هواپیما زده شده‌اند، باید توضیح داد که در تاریخ معاصر ما کم‌سابقه و شاید حتی بی‌سابقه است که اتفاق مشابهی افتاده باشد و شجاعانه خطای رخ داده پذیرفته شده و عذرخواهی صورت گیرد. این را با زمان سرنگونی هواپیمای مسافربری ما که توسط ناو آمریکایی هدف گرفته شد مقایسه کنید که نه‌تنها عذرخواهی نکردند بلکه از اپراتور شلیک موشک تقدیر و تشکر هم کردند. من درخصوص رابطه قدرت و مسئولیت همواره سخن گفته‌ام. هر کسی قدرت دارد مسئولیت دارد. عاملان سقوط هواپیمای اوکراینی مسئولیت را پذیرفتند. در چنین شرایطی اگر کسی موضعی غلط در این‌باره دارد یا تصویر غلطی به بخش‌هایی از جامعه منعکس شده باید با آنها گفت‌وگو کرد.

در واقع شما بیش از هر چیز به اقناع و گفت‌وگو در این باره قائل هستید؟

مسائل داخلی را نمی‌توان با زور پیش برد. بالاخره یا اقناع و نفوذ یا زور و فریب و تهدید را برای انتخاب در پیش دارید. نهایتا اقناع و نفوذ است که می‌تواند راهگشا باشد و بر موافقان امر بیفزاید، نه اینکه روزبه‌روز دافعه را بیشتر کنیم. انقلاب اسلامی انقلاب نرم است و ابزار آن نفوذ و اغناست.

 جمع‌بندی فرمایش شما در بعد ورزش این بود که مردم از موضع اتخاذ شده مبنی‌بر تحریم جام باشگاه‌های آسیا در صورت لغو میزبانی تیم‌های ایرانی خوشحال شدند چراکه این موضع عزتمندانه بود. استدلال هم این بود که این مردم همان مردمی هستند که پای تشییع پیکر سردار سلیمانی حاضر شدند. این برداشت قدری ایدئولوژیک صرف نیست. آنجا مردم پای تشییع پیکر نماد امنیت خود آمدند و اینجا مساله دیگری است. نمی‌توان هم امنیت داشت و هم ورزش را داشت؟

اصلا ایدئولوژیک نیست. اتفاقا هر دو را دارند.

به هر حال تیم‌های ایرانی در آستانه محرومیت هستند.

بازی نکنند. به هر حال به هر قیمتی نباید بازی کرد. بالاخره ما یک کشوری به نام ایران داریم. مردم می‌فهمند. ما یک حق اجتماعی ملی داریم. حق شهروندی هم حق فردی و هم حق گروهی و هم جامعه‌ای است. حق فردی آزادی‌های مدنی و اساسی و. ذلک است. حق گروهی را می‌گوییم حق قومیت‌ها و اقلیت‌ها که در زمینه مشارکت -ی، اقتصادی، اجتماعی و.  تجلی می‌یابد. یک حق جامعه‌ای هم داریم که عبارت است از ثبات ی و امنیت، عدالت اجتماعی و حق فرهنگی. ثبات ی و امنیت یک حق ملی- ی است. این حق ملی- ی باید کجا خود را نشان دهد؟ نباید اجازه دهیم عرق ملی، شرف ملی، عزت ملی ما و آن چیزی که پیوند‌دهنده ما در فضای جغرافیایی کشور است زیر سوال برود.این یک حق است و مبتنی‌بر آن یک وظیفه روی دوش دولت است. باشگاه‌هایی که آمدند و از موضع عزت قدم برداشتند یعنی حق عرق ملی و هویت ملی را پاس داشتند. اهم و فی‌الاهم کردند. دیدند اگر ما بخواهیم حق گروهی خود را بچسبیم یعنی در واقع جانب گروه و باشگاه را گرفتیم، یعنی برویم و تحت هر شرایطی بازی بکنیم.اما ما یک حق بالاتری هم داریم. امروز حق ملی ما بر حق گروهی ارجحیت دارد. حق وحدت و انسجام ما بر حق حزب و جناح ارجحیت دارد. این یک موضوع کاملا قابل فهم است و تک‌تک شهروندان ما این موضوع را به خوبی می‌فهمند.

اما دوراهی مورد اشاره شما فقط برای ایران موضوعیت دارد و می‌بینیم کشورهایی چون امارات و عربستان اساسا در چنین موقعیتی قرار نمی‌گیرند و در فوتبال همه حقوق خود را استیفا می‌کنند.

بله، در کنار موارد یادشده و مساله ترجیح یک حق بر حق دیگر، باید به دیپلماسی ورزش نیز در جای خود توجه داشت و در چارچوب آن از حقوق ملی در این حوزه دفاع کرد. اگر دیپلماسی ورزشی ما به درستی عمل می‌کرد این موقعیت اساسا پیش نمی‌آمد. متولیان امر همواره در موضوعات مختلف کوتاه آمدند و گفتند اگر فلان نکنیم فدارسیون‌های جهانی ما را تحریم می‌کنند. این رویه آنها را جسور‌تر کرد. این در حالی است که شما اگر مقاومت و مقابله کنید آنها عقب‌نشینی خواهند کرد.دنیا دو رو دارد و یک رو طرف حقیقت است و طرف خدا و آن چیزی است که ماندنی است و یک سو هم گذراست. ما همیشه طرف دوم می‌رویم که گذراست. باید نگاه حکیمانه انبیا را یاد بگیریم و یک دور نهج‌البلاغه بخوانیم و بفهمیم حضرت امیر(ع) چه نگاهی به جهان بشریت و جهان طبیعت می‌کنند و طبق آن عمل کنیم و ببینیم قدرت چانه‌زنی ما بیشتر می‌شود یا خیر.


شهید سلیمانی ارزش ها را با جناح ها ارزیابی نمی کرد



پایگاه خبری جماران، سعید گیتی آرا: یک استاد دانشگاه درخصوص اقدام اخیر تروریستی آمریکا در به شهادت رساندن سردار سلیمانی گفت: وقتی افکار و گفتار و برخی مواجههات شخصی خودم را با شهید سردار سلیمانی مرور می کنم، در یک سطح پایین تری یاد حضرت امیر(ع) و سیدالشهداء می افتم. یعنی آنچه آنها در بالاترین سطحش قرار داشتند و مطرح می کردند و در قله آنها قرار داشتند، شهید بزرگوار حاج قاسم سلیمانی هم در سطحی پایین تر از آنها برخوردار بود. این نشان می دهد که ایشان در زندگی خودش نظرا و عملا از این بزرگواران و اهل بیت تأسی جسته است.

عماد افروغ در گفت و گو با خبرنگار جماران افزود: اخیرا توفیق داشتم که یک بار دیگر بر خلاصه خودم بر نهج البلاغه مروری داشته باشم. دیدم که این شهید بزرگوار بسیاری از صفات متقین و عارفان مورد نظر حضرت امیر را داشت. امام علی(ع) در جایی می فرماید اگر از چیزی می ترسید وارد آن شوید. این نکته ای بسیار مهم است چرا که خیلی ترس ها کاذب هستند و فرد تنها با ورودش متوجه می شود که ترسش کاذب بوده است.

این جامعه شناس ادامه داد: شهید سلیمانی نیز با تحلیل من حتما در روزهای اول حضورش در صحنه نبرد حتما ترس هایی داشته است اما با ورودش این ترس را از خود دور می کند و به جایی می رسد که شجاعت ملکه وجودی و اخلاقی اش می شود و دیگر هیچ ترسی جرأت این را ندارد که در ایشان رخنه کند. یا جایی که حضرت امیر(ع) در برابر کسانی که اهل حرف» هستند، از عمل» می گوید و به اصطلاحی که ایشان به کار می گیرد کسانی که رعد و برق» هستند و باران ندارند. اما شهید سلیمانی جزو کسانی بود که رعد و برق نداشت و اهل عمل و باران» بود.

وی بیان کرد: علاوه بر آرامش اخلاقی و روانی و تبسم همیشگی که در وجود سردار سلیمانی بود، اخلاص ایشان قرار داشت و عجب معجزه ای می کند اخلاص! ما این را داریم که مُخلَصین» کلا در معرض خطر هم قرار ندارند و ایشان به یک معنا مُخلَص بود. ایشان خدا را عملا درک کرده بود چون خودش را شناخته بود. به همین خاطر وقتی یاد رفقای شهیدش می افتاد بی اختیار اشکش جاری می شد و آرزوی شهادت می کرد.

افروغ ادامه داد: نکته دیگر برمی گردد به جناح بندی های داخلی که بعضی اوقات هم به قیمت فراموشی ملات و ریسمان وحدت تمام می شود، باید بگویم که سردار سلیمانی به هیچ جناح ی وابستگی نداشت. تعلق او به یکسری ارزش های متعالی و اصول فراجناحی بود. ایشان آن اصول را در قالب جناح نمی ریخت و به تعبیری بهتر نگاه فرمی یا شکلی به اصول نداشت که بگوید این اصول و ارزش ها تنها در قالب فلان جناح ی می گنجد.

وی گفت: ملاک های سردار سلیمانی فراجناحی بود. او ارزش ها را با جناح ها ارزیابی نمی کرد بلکه جناح ها را با ارزش ها ارزیابی می کرد. بنابراین پیمان اخوتی با کسی نبسته بود. در برخوردی که با ایشان داشتم، سردار طوری با من صحبت می کرد پنداری که هیچ فاصله ای بین ما نیست و ایشان از نظرات بنده سوال می کرد و من نیز خوشحال شدم که سردار برخی آثار مرا مطالعه کرده است. از این رو وقتی نظر خود را درباره سوریه به ایشان ارائه کردم، گفتند بله اگر از ابتدا این گونه می شد بهتر بود ولی باید پرسید الان چه باید کرد؟

افروغ گفت: از خصائل ناب سردار سلیمانی مردمی بودن ایشان بود. مسأله مردم امروز بسیار اساسی شده است. حتی در فضاهای آکادمیک هم مهم تلقی می شود؛ به گونه ای که ما امروز جامعه شناسی مردم مدار داریم. این خصلتی پیامبرانه است که انصافا شهید سلیمانی این خصلت را داشت. به نظرم بتوانم حق مطلب را این گونه ادا کنم که او زندگی علی وار و حسینی داشت و ما می توانیم بگوییم که ایشان یک علی یا حسین کوچک برای عصر ما بود. همین خصائل دست به دست هم می دهند و یک انسان را مفتخر به درجه رفیع شهادت می کنند.

وی در پایان گفت: شهدا نیز مراتب دارند. شهیدی که می تواند بار دیگر وحدت کم رنگ شده انقلاب اسلامی را احیا کند و تفاوت ها و اختلافات را کمرنگ کند و یک اربعینی شبیه اربعین حسینی را رقم بزند، بسیار ارزشمند است. اگر من بخواهم او را با شخصیت های عصر حاضر مقایسه کنم مظلومیت او شبیه مظلومیت شهید بهشتی است. وقتی شهید آیت الله شهید بهشتی به درجه شهادت نائل آمد، فضا دگرگون شد و یک بار دیگر فضای معنوی و رمزآلود و معنادار در کشور رقم خورد. حتی به نظرم شهادت ایشان چیزی شبیه تسخیر لانه جاسوسی است که باعث شد قطار جمهوری اسلامی مجددا روی ریل انقلاب اسلامی قرار بگیرد و به تعبیر امام در آن مقطع انقلابی در انقلاب رخ دهد. با این شهادت نیز اتفاق جدیدی رقم خورد و باردیگر انقلاب اسلامی احیا شد با این تفاوت که شهادت سردار سلیمانی به دلیل وجه جهانی بودنش می تواند طلیعه یک اتفاق بزرگ در جهان نیز باشد.

 


 برای ایام‌الله باید الگوهای عینی تعریف کرد که یک نمونه‌اش سردار شهید سلیمانی است



خبرگزاری تسنیم: عماد افروغ جامعه شناس، با اشاره به بیانات امروز مقام معظم رهبری درباره صیانت از ایام‌الله، گفت: اگر فردی رمزآلود بودن این جهان را درک نکند نمی‌تواند تبیین درستی از اتفاقات و دستاوردها داشته باشد.این مسائل یک تفکر، فرهنگ و یک مکتب دیگری است.اولین گام این است که ابتدا درک درستی از شهادت، جهاد، فلسفه تاریخ و ذات ادیان به دست بیاوریم.

وی با بیان اینکه اگر می خواهیم شهادت سپهبد شهید سلیمانی را به درستی تبیین کنیم باید فهم درستی از دین، وحی، اسلام و تشییع داشته باشیم، ادامه داد: برای شناخت دین نیز باید انسان را به خوبی بشناسیم که اگر اینگونه نشود دچار تفاسیر متعددی خواهیم شد که نمونه آن تفسیر وهابی، داعشی و تفسیر ناب اسلامی است به اعتقاد بنده انسان شناسی مقدم بر دین‌شناسی است.

این جامعه‌شناس  تصریح کرد: ابتدا باید یک نگاه فرادینی داشته باشیم و با یک نگاه عقلی و فلسفی تکلیف انسان را مشخص کنیم بعد برویم به سمت دین‌شناسی پس از آن است که مشخص می‌شود خیلی از پیام‌های که دین به ما می‌دهد در فطرت ما به ودیعه گذاشته شده است یعنی اگر به درستی انسان‌شناسی کنیم به خداشناسی می‌رسیم.

افروغ با بیان اینکه در جلسه گذشته شورای فرهنگ عمومی پیشنهاد دادم که تبیین دستاوردهای شهادت شهید سپهبد سلیمانی در دستور کار قرار گیرد که مورد استقبال قرار گرفت، افزود: به اعتقاد بنده باید یک سلیمانی شناسی دقیقی را به دست بیاوریم و مشخص شود که وی چه مشی و منشی داشته و نسبتش با انقلاب اسلامی و رهبری و نوع مواجه‌اش با مسائل داخلی و خارجی چگونه بوده است. شهید سلیمانی به معنای واقع کلمه الگوی اخلاص و عمل بود که باید تبیین شود. البته قرار بود در جلسه بعدی نشست شورای فرهنگ عمومی این موضوع در دستور کار قرار گیرد که متاسفانه این اتفاق رخ نداده است.

وی با بیان اینکه رهبر انقلاب در بیانات گذشته خود همواره بر آگاهی نسل جوان از احوالات شهدا و چهره‌های ملی و دینی تاکید دارند و از بیگانیگی برخی از جوانان با این موضوع گلایه داشته‌اند، اضافه کرد: رهبر انقلاب بارها بر نهادینه کردن این موضوع تذکراتی داده‌اند، متاسفانه برخی از دولتمردان به عمد یا به سهو فراموشکار هستند در اتفاقات، موجی از هیجان ایجاد می‌شود اما از این هیجان استفاده نمی‌شود.

این جامعه‌شناس  با بیان اینکه از این هیجانات برای ساماندهی اوضاع استفاده نمی‌کنیم و شرایط عادی کشور با شرایط غیرعادی متفاوت است، افزود: باید با نظام‌سازی و برنامه‌ ریزی شکاف‌های موجود بین زمان‌های عادی و غیرعادی کشور  را پرکنیم.

افروغ با تاکید براینکه باید تغییری در شکاف حرف و عمل در کشور ایجاد شود، اظهار داشت: در برخی از امور رشد ناهماهنگی داشته‌ایم که در همین راستا برخی اعتقاد دارند چون به بحث دفاعی توجه ویژه‌ای شده است از بحث‌های اقتصادی غافل شده‌ایم که اینگونه نیست، تبیین بنده این است که اگر به همان مشی ای که به بحث دفاعی توجه شده به بحث اقتصادی توجه می‌کردیم امروز رشد هماهنگ داشتیم البته بخشی از این موضوع به دلیل مدیریت ناهماهنگ در کشور است. مدیریت در بخش دفاعی انقلابی است اما در بحث اقتصادی-ی، مدیریت بوی از انقلابی بودن نبرده است.

وی با بیان اینکه رهبری در برخی مواقع بیاناتی دارد و عده‌ای لبیک‌های صوری می‌گویند این در حالی است که امروز ما نیازمند لبیک‌های عملی هستیم، اظهار داشت: فرق شهید سلیمانی با برخی از دولتمردان ما این است که شهید سلیمانی اهل حرف نبود و بیشتر اهل عملیاتی کردن موضوعات بود.

این جامعه شناس با بیان اینکه با نگاه جاری و علوم انسانی فعلی نمی‌توانیم درک درستی از ایام‌الله داشته باشیم، گفت: امام خمینی(ره) اعتقاد داشت، قرآن و انسان و  طبیعت سر است و جسم هم غیب است که نشان از جهان‌بینی الهی وی دارد باید جهان‌بینی‌ها اینگونه شود که دارای یک مبداء و غایت است.

افروغ تصریح کرد: بحث‌های درخصوص ایام‌الله را باید الگوهای عینی برایشان تعریف کنیم که یک نمونه‌اش سردار سپهبد سلیمانی است و این مصادیق را در کتب درسی بگنجانیم.



شهادت سپهبد سلیمانی اتمام اما و اگرهای وارد بر مقاومت بود



استاد دانشگاه عنوان کرد: ویژگی های شخصیتی و اخلاقی شهید سلیمانی ، قوه محرکه و شتاب بخش برای تحقق آرمان های انقلاب در گام دوم خواهد بود.

به گزارش ایسنا، عماد افروغ در برنامه " سرباز وطن "که  با موضوع بررسی ابعاد شخصیتی و شهادت سردار سپهبد حاج قاسم سلیمانی و گام دوم انقلاب اسلامی سخن می‌گفت،  با بیان اینکه شهادت و انقلاب اسلامی دو مفهوم به هم آمیخته هستند ، عنوان کرد : شهادت سردار سلیمانی مانند شهادت سید الشهدا(ع) پیروزی خون بر شمشیر است که یک مبارزه نرم است.

وی با انتقاد از اینکه رفتارها و ت های جاری انطباق کاملی با گفتمان انقلاب اسلامی ندارد، اظهار کرد : در گام نخست انقلاب تا آنجا که انطباق وجود داشته باشد، توفیق حاصل می شود و در جایی که از آرمان ها فاصله گرفتیم شکست خوردیم. بنابراین گام دوم نیز باید بر اساس قدرت نرم رقم بخورد.

این مدرس دانشگاه افزود: اگر گام دوم به سمتی حرکت کند که انسان هایی پرورش یابند که به فرموده امام علی (ع) بیش از آن که خود را بفروشند، خود را بخرند، آزاده باشند و در برابر ظلم ایستادگی کنند ، می توان گفت انقلاب اسلامی محقق شده است.

افروغ در بخش دیگری از برنامه سرباز وطن رادیو گفت‌وگو، شهید سلیمانی را مظهر تمام نمای یک نگاه متعالی، ریشه دار و مطابق با فرهنگ شهادت در عصر حاضر خواند و بیان کرد : اگر می خواهیم یک قوه محرکه و شتاب بخش را برای گام دوم تعریف کنیم باید این ویژگی ها را در شهید سلیمانی جستجو کنیم.

وی خاطر نشان کرد: نباید شخصیت سپهبد سلیمانی را تنها در لحظه شهادت دید، چرا که شهادت منظومه ای از جهان بینی ارزشی، نمادی و هنجاری است . ممکن است این منظومه در افراد دیگر هم ایجاد شود ولی به شهادت منجر نشود. در واقع آنچه که در شهید سلیمانی نمود بالایی دارد هستی شناسی او، نگاهش به خدا و انسان، رفتار او با اقشار مختلف مردم است.

این پژوهشگر مسائل ی ، به بیانات رهبر معظم انقلاب در خصوص مکتب بودن شهید سلیمانی اشاره و تشریح کرد: رهبری، این ویژگی را برای امام خمینی نیز بیان کردند، یعنی اگر فهم دقیق از منویات و اندیشه ی ، کلامی ، فقهی ، عرفانی و اجتماعی امام خمینی (ره) داشته باشیم ، مکتب شهید سلیمانی را درک خواهیم کرد. در واقع مکتبیت سردار سلیمانی تابع مکتبیت امام خمینی است.

افروغ در پایان مصاحبه با رادیو گفت وگو، شهادت سپهبد سلیمانی را اتمام اما و اگرهای وارد بر مقاومت دانست و گفت: این شهادت که پاداش الهی است، به دلیل اینکه مبتنی بر بصیرت، تدبیر و عرفان بود، بشر را بیدار کرد و تلنگری بود برای همه انسان ها که زندگی را در مسائل پیش پا افتاده و سطحی می دیدند.


نسبت اکنون ما با آرمان های انقلاب


مردم انقلاب نکردند که حرف خوب بشنوند؛ مردم انقلاب کردند که عمل خوب ببینند

رومه ایران، مهسا رمضانی: رهبر معظم انقلاب 27 دی ماه سال‌جاری در خطبه‌های نماز جمعه بر ضرورت قوی‌تر شدن ملت ایران تأکید کردند: . همت ملت عزیز ایران باید این باشد که قوی باشند که به یاری خدا دارای قدرت هستیم و قوی‌تر هم خواهیم شد. همت ملی برای قوی‌تر شدن ایران تنها راه ادامه مسیر عزت ایرانیان است. ملت عزیز و این کشور عزیز به فضل‌الهی قوی‌تر نیز می‌شوند؛ نه تنها در بعد نظامی بلکه در ابعاد اقتصادی.» در سالروز پیروزی انقلاب بر آن شدیم تا بررسی کنیم که گفتمان انقلاب اسلامی، برای قوی‌تر شدن ایران و ایرانی چه ظرفیت‌‌هایی را در اختیار ما قرار می‌دهد. به این منظور با دکتر عماد افروغ، جامعه‌شناس و استاد دانشگاه، به گفت‌وگو نشستیم. او معتقد است ما باید به گفتمان انقلاب اسلامی یا به عبارتی به سه هدف آزادی»، عدالت» و اخلاق و معنویت» رجعت کنیم؛ مقصود من از رجعت، رجعت صوری و لفظی نیست، رجعت عملی است باید هم به لحاظ نظری و هم به لحاظ عملی بیشتر به اخلاقیات اجتماعی توجه کنیم؛ چراکه یک پیوند ناگسستنی بین عدالت اجتماعی و اخلاقیات اجتماعی وجود دارد.» او، بازگشت به آرمان‌های گفتمان انقلاب اسلامی بویژه آرمان‌های اخلاقی آن را مهم‌ترین راهکار برای بهبود وضعیت جامعه می‌داند. پرسشی که در این فضا به ذهن متبادر می‌شود، این است که این بازگشت را چگونه می‌توان عملیاتی کرد و در این راه نخبگان چه سهمی دارند؟

جناب افروغ، در جریان انقلاب اسلامی در کنار آرمان‌هایی چون استقلال» و آزادی» و عدالت»، یکی از امور مهمی که تمنا داشتیم ایجاد حکومت اخلاقی» بود؛ اکنون چقدر به این مطالبه ملی دست پیدا کرده‌ایم؟

وجه ممیزه انقلاب اسلامی همان اهداف اخلاقی و معنوی آن است. اما این بدان معنا نیست که ما از اهداف دیگر غافل شویم. اگر بخواهیم نگاه محتوایی به انقلاب اسلامی کنیم، درمی‌یابیم که انقلاب ما سه شعار عمده را دنبال می‌کرد؛ نخست، آزادی، چه در وجه فردی و چه در وجه جمعی؛ منظور از آزادی در وجه جمعی همان استقلال است و آزادی در وجه فردی نیز در بردارنده همان موادی است که در فصل سوم قانون اساسی آمده که مربوط به آزادی‌های فردی اعم از مدنی و ی است.

دو شعار و هدف دیگر نیز در جریان انقلاب پیگیری می‌شد که عدالت» و اخلاق» بود. آزادی فردی و عدالت اجتماعی بدون اخلاق قابل جمع نیستند. در اینجا یک نکته ظریف فلسفی وجود دارد و آن این است که آزادی فردی» یک مقوله خواه‌ ناخواه فردی و خودخواهانه است و عدالت اجتماعی» یک مقوله نوع‌گرایانه و دیگرخواهانه است؛ حال ممکن است این پرسش مطرح شود که چگونه می‌توان یک امر خودخواهانه را به یک امر دگرخواهانه گره زد. پاسخ این است که عدالت» و آزادی فردی» را تنها با اخلاق می‌توان باهم جمع کرد؛ چون اخلاق یک مقوله خودخواهانه نیست و نمی‌توان اخلاق را فردگرایانه و خودخواهانه تلقی کرد.

البته از این واقعیت هم غافل نشویم که ما انقلاب نکردیم تا صرفاً شاهد بسط اخلاق باشیم؛ چراکه اخلاق اجتماعی در یک جامعه بدون آزادی‌های فردی و عدالت اجتماعی تحقق نخواهد یافت.

بعد از انقلاب، شاهد آموزش‌ها و شعارهای بسیاری در زمینه اخلاق فردی یا قلمرو خطاها و صواب‌های فردی یا اصطلاحاً حق‌الله» بودیم و به دلالت‌های اجتماعی آن توجهی نداشتیم و از سوی دیگر کمتر شاهد آموزش‌ها و شعارهای مربوط به خطاها و صواب‌های اجتماعی یا حق‌الناس» بودیم. در آموزش‌های اخلاقی که اغلب از طریق رسانه‌ها و به‌طور خاص رسانه ملی صورت می‌گیرد بیشتر بر وجه خطای فردی تأکید می‌شود. به این اعتبار می‌توان گفت آنقدر که برحق‌الله» و اخلاق فردی»، آن هم بدون توجه به پیامد و دلالت اجتماعی آن، در جامعه ما حساسیت وجود دارد، حساسیت بر اخلاق اجتماعی و خطاها و صواب‌های اجتماعی نیست. این در حالی است که هدف ما در جریان انقلاب اسلامی این بود که حساسیت را در زمینه اخلاقیات اجتماعی و خطاها و صواب‌های اجتماعی برای مقابله با فساد و ویژه‌خواری و شایسته‌ناگماری و نابرابری اجتماعی و فاصله طبقاتی بالا ببریم و زمینه را برای شایسته‌سالاری و عدالت اجتماعی و بسط اعتماد اجتماعی و همبستگی عمومی فراهم کنیم. در عمل به‌رغم اینکه شعار و هدف ما اخلاق است اما تا تحقق آن در جامعه فاصله معناداری داریم.

 این در حالی است که توجه عملی به اخلاق، در گرو توجه عملی به آزادی و عدالت اجتماعی است. در واقع منظور من از این بحث این است که چنان که انتظار داشتیم کارنامه موفقی در بسط اخلاق و معنویت برای خود فراهم نکردیم، از این‌رو، بایستی هم به لحاظ نظری و هم به لحاظ عملی بیشتر به اخلاقیات اجتماعی توجه کنیم؛ چراکه همان‌طور که پیش‌تر اشاره کردم پیوندی ناگسستنی بین عدالت اجتماعی» و اخلاقیات اجتماعی» وجود دارد. بنابراین اگر اخلاقیات اجتماعی را بدرستی پیگیری و محقق نکنیم روز به روز فاصله‌مان با عدالت اجتماعی نیز بیشتر خواهد شد. بنابراین ناگزیریم برای رسیدن به عدالت به اخلاق اجتماعی» بیش از پیش توجه کنیم.

اشاره کردید آنچنان که انتظار می‌رفت کارنامه موفقی در بسط اخلاق و معنویت نداریم. ملاک شما برای چنین قضاوتی چیست؟ با چه متر و میزانی می‌توان اخلاق اجتماعی را ارزیابی کرد؟

به‌عنوان مثال آنچنان که باید در جامعه صداقت»، حفظ کرامت» و اعتماد متقابل» مورد انتظار را شاهد نیستیم؛ برعکس شاهد اشاعه دروغ و بردگی خودخواسته هستیم. همواره از این فرموده حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) حظ وافر برده‌ام. حضرت در حکمت ۱۳۳ می‌فرماید:دنیا گذرگاه عبور است، نه جای ماندن و مردم در آن دو دسته‌اند: یکی آنکه خود را فروخت و به تباهی کشاند و دیگری، آنکه خود را خرید و آزاد کرد.»

طبق گفتمان و آرمان‌های انقلاب اسلامی می‌خواستیم افرادی که در جامعه اسلامی زندگی می‌کنند خود را خریده تا آزاد شوند؛ نه اینکه خود را فروخته که برده شوند! متأسفانه بتدریج بین ما و این آرمان انقلابی‌مان فاصله افتاد. شرایط به گونه‌ای رقم خورد که برخی خود را می‌فروشند و این مربوط به یک قشر خاص نمی‌شود و لایه‌هایی از طبقات فرهنگی، ی و اجتماعی و حتی اقتصادی ما را درگیر کرده است. ما انقلاب کردیم تا رابطه قدرت- ثروت چنانکه در ساختار قبل از انقلاب وجود داشت از بین برود اما متأسفانه به رابطه قدرت ـ منزلت نیز تسری یافت.

به تازگی در یکی از مصاحبه‌های خود عنوان کرده بودید که ما به یک رجعت نیاز داریم، اگر امروز رجعت کنیم بهتر از فردا است و فردا دیر است» به چه باید برگردیم؟ چرا فکر می‌کنید فردا دیر است؛ آیا اینقدر در وضعیت اورژانسی به سر می‌بریم که ممکن است فردا دیر شود!؟

واقعاً وضعیت امروز جامعه ما اورژانسی» است و ما باید به گفتمان انقلاب‌اسلامی یا به عبارتی به سه هدف آزادی»، عدالت» و اخلاق و معنویت» رجعت کنیم که به نحوی سه شعار اساسی انقلاب اسلامی یعنی استقلال»، آزادی» و جمهوری اسلامی» را هم در خود دارد.

تشکیل جمهوری اسلامی صرفاً به لحاظ ی و شکلی» دغدغه ما نبود. به این معنا که؛ تنها به مستقر شدن یک نظام ی بسنده کنیم، بلکه هر نظام ی وسیله است و هدف نیست. در دوران انقلاب، جمهوری اسلامی را وسیله مناسبی تشخیص دادیم که می‌توانست تحقق‌بخش اهداف ما (آزادی، عدالت و اخلاق و معنویت) باشد، لذا هدف غایی را باید در تحقق این آرمان‌ها دنبال کنیم.

به نظر می‌رسد بین گفتمان انقلاب اسلامی، اهداف و شعارهای آن و واقعیت موجود امروز حداقل در بعد داخلی فاصله‌هایی ایجاد شده است. برای مثال وقتی برای انجام کاری به اداره‌ای مراجعه می‌کنید، متوجه می‌شوید که گاهی و به‌رغم نصب گفته‌هایی از ائمه اطهار(ع)، رهبر کبیر انقلاب(ره) و رهبر معظم انقلاب بر در و دیوار اداره چگونه کرامت شما را زیر سؤال می‌برند و با چه برخورد تلخی شما را رو به رو می‌کنند. این رفتارها گواهی بر این مدعا است که بین نظر» و عمل» در جامعه ما شکاف‌هایی ایجاد شده است. وقتی عملی منطبق با آن نظر نداریم چرا شعار می‌دهیم؟ متأسفانه امروزه این قبیل شعار‌های بی‌عمل برای برخی عادی و عادت شده است. بنابراین، مقصود من از رجعت، رجعت صوری و لفظی نیست، بلکه رجعت عملی به آرمان‌های انقلاب اسلامی است.

اگر کسی از من بپرسد که عصاره نقدهای شما از زمانی که انتقاد را شروع کردید تا به اکنون چه بوده است؟ می‌گویم شکاف نظر و عمل و بی‌توجهی به عمل. هرچند هر گاه مردم عمل ببینند امیدوار می‌شوند. مردم در زندگی روزمره‌شان کاملاً متوجه این شکاف شده‌اند. شعارهایی داده می‌شود اما اعمال ما آنچنان که باید در پیوند با این شعارها نیست.

من نگرانم شکاف بین شعار و عمل، به خود شعارها هم سرایت کند و مردم بگویند که ما این شعارها را هم نخواستیم. این در حالی است که شعارهای ما شعارهایی فطری است و دربردارنده اهداف و ارزش‌های بشری است و نظام جمهوری اسلامی هم قرار بوده است به تحقق این اهداف و شعارها اهتمام جدی ورزد. منتهی متأسفانه این اهتمام گاهی در لفظ محدود می‌شود و به عرصه عمل چندان که باید ورود نمی‌یابد.

 رجعتی که من از آن سخن می‌گویم رجعت گفتمانی و عملی است؛ یعنی هم فهم دقیق تئوریک از انقلاب اسلامی و هم التزام عملی به اهداف و ارزش‌های انقلاب اسلامی داشته باشیم.

انقلاب اسلامی در کدام عرصه‌ها به چالش‌های ما بهتر پاسخ گفت؟

در کلیت آنچنان که مورد انتظارمان بود، توفیق نداشته‌ایم، بویژه در بحث اخلاق و عدالت اجتماعی. اما معتقدم در وجه استقلال ی» بسیار موفق عمل کرده‌ایم؛ چنانکه امروزه کسی نمی‌تواند امر خود را به ما دیکته کند؛ به تبع این موفقیت، در وجه دفاعی و امنیت بین‌المللی بسیار موفق عمل‌ کرده‌‌ایم و کارنامه قابل‌قبولی داریم و کسی که منصف باشد نمی‌تواند این موفقیت‌ را نادیده بگیرد.

امروزه مرگ بر امریکا برای ما صرفاً در حد شعار نیست بلکه در برابر برخورد نظامی و سخت‌افزارانه امریکا هم پاسخگو هستیم. شاهد این مدعا، انتقام سخت ما از امریکا در جریان ترور سردار شهید قاسم سلیمانی بود که در تاریخ ما بی‌سابقه است. ما توانستیم به کشوری که خود را ابرقدرت می‌داند و جامعه جهانی هم به سمت یکجانبه‌گرایی امریکایی حرکت می‌کند، پاسخ قاطع و سخت بدهیم و قدرت هژمونیک امریکا را بشکنیم.

از این رو، معتقدم در وجه استقلال ی»، امنیت بین‌المللی» و تمامیت ارضی» موفق بوده‌ایم. اما شایسته آن بود که همراه با این موفقیت‌ها، در عرصه داخلی نیز در بسط اخلاق و عدالت اجتماعی کارنامه درخشانی در اختیار داشته باشیم. نگرانی‌ ما این است که اگر از وجوه داخلی آرمان‌های انقلاب غافل شویم ممکن است موفقیت‌های خارجی‌مان نیز تحت‌الشعاع قرار گیرد. ما باید بخوبی به این حقیقت توجه داشته باشیم که یک حکومت اسلامی باید به نشاط و رفاه شهروندانش اهتمام جدی داشته باشد. به هر اندازه که از اینها غفلت کند می‌تواند موفقیت‌های بین‌المللی‌اش را هم تحت تأثیر قرار دهد.

من برخلاف بسیاری که معتقدند موفقیت و احساس رضایت یا در ت خارجی و استقلال»، یا در ت داخلی» می‌تواند محقق شود، بر این باورم که در هر دو باید احساس موفقیت و پیشرفت در جامعه ایجاد شود و اتفاقاً این دو کاملاً باهم قابل جمع است و یکی بدون دیگری نمی‌تواند تمام و کمال محقق شود. بنابراین بر این باورم که ما باید بیش از این به شهروندان، وضعیت معیشتی و نشاط اجتماعی‌شان توجه نشان دهیم. اگر می‌خواهیم رضایت داخلی را بالا ببریم بی‌شک باید هم برخوردمان با شهروندان کریمانه‌تر باشد و هم به رفاه اقتصادی‌شان بیشتر توجه کنیم.

بین طبقات فرادست و قدرت رسمی و طبقات فرودست و فاقد قدرت رسمی نباید تا این حد شاهد شکاف باشیم. این امر زیبنده جامعه اسلامی و انقلابی ما نیست؛ بویژه اینکه یکی از اهداف ما در جریان پیروزی انقلاب اسلامی عدالت اجتماعی» و فقرستیزی» بود. اتفاقاً در شرایط تحریم و تهدید بهتر می‌توان فقرستیزی کرد؛ چون توجیهات و انگیزه‌های لازم در اختیار است.

متأسفانه ما تا حدودی یک‌سویه عمل کرده‌ایم. در بعد بین‌المللی موفق ظاهر شده‌ایم، اما در بعد داخلی نیازمند اهتمام بیشتری هستیم. در حالی که می‌توانستیم از ابتدا یک ت همه‌جانبه و منظومه‌ای را پیش ببریم که ت‌های ما وجهی نامتوازن پیدا نکند.

 پیشنهاد می‌کنید چه گام‌هایی را بلندتر از گذشته برداریم تا در عرصه عمل موفق‌تر ظاهر شویم؟ در این بین چه سهمی برای نخبگان قائل هستید؟

در وهله نخست، باید یک تبیین تئوریک» از انقلاب اسلامی به‌دست دهیم. به این معنا که یکبار دیگر تبیین کنیم گفتمان انقلاب اسلامی چیست؟ مبانی، اهداف، شعارها، مؤلفه‌های مرتبط، عقبه فلسفی، فرهنگی و فقهی‌اش کدام است؟ در این زمینه کم لطفی و قصور و تقصیر می‌بینیم و درک‌های احساسی از این مبانی ارائه می‌دهیم یا اینکه برخورد مناسبتی با آن می‌کنیم.

بواقع متوجه این امر نیستیم که گفتمان انقلاب اسلامی، گفتمان زندگی ما است. گفتمان انقلاب اسلامی گفتمان فرهنگی و تاریخی ما است. حتی گاهی که تئوری‌های خوبی از گفتمان انقلاب اسلامی به‌دست داده می‌شود، آن را نشر نمی‌دهیم که من بر این باورم تا حدی این امر تعمدی است. گویی برخی نمی‌پسندند که تبیین‌های صحیح و در عین حال قدرتمندی از گفتمان انقلاب اسلامی صورت بگیرد و به گوش دیگران برسد و صرفاً به یک برخورد متظاهرانه و سطحی و به عمد اکتفا می‌شود. چرا که آنان که چنین رویکردی اتخاذ می‌کنند، می‌ترسند در صورت تبیین درست گفتمان انقلاب، دیگر تریبونی در اختیار آنان قرار نگیرد.

گام دوم این است که ما توجه به عمل» را سرلوحه کار خود قرار دهیم. پرسشی که این روزها ذهن مرا به خود درگیر کرده، این است که چرا توجه به عمل در جامعه ما تا این اندازه دشوار و به عبارتی معما شده است؟ چرا وقتی تصمیمی اتخاذ می‌شود، بلافاصله به عمل و اجرا درنمی‌آید، چرا سرنوشت تصمیمات ما درنهایت به یک پوشه و آرشیو ختم می‌شود.

گاه فرد یا جامعه‌ای در مسیر عملی کردن تصمیمات خود با مانع مواجه می‌شود؛ به عبارت دیگر، اراده‌ای برای عملیاتی کردن تصمیماتش دارد اما در مسیر با چالش‌هایی مواجه می‌شود. مواجهه با موانع بحث دیگری است و در این شرایط، مسئولیت اجتماعی مسئولان باید فریاد مانع‌ها باشد. اما گاهی شاهد هستیم که اساساً برای عملی کردن شعارها و نظرها اراده‌ای وجود ندارد و اینجا است که باید اصلاح اساسی صورت گیرد.

از خود می‌پرسم آیا اشکال در فلسفه‌ ما است؛ که در آن توجه به عمل به حاشیه رفته است؟ آیا اشکال از زبان ما است که صرفاً زبانی انتزاعی است؟ همه‌ این‌ها را می‌شود ذیمدخل دانست اما من خود معتقدم که هیچ نظریه‌ مطلوبی نمی‌تواند فاقد عمل باشد. و اگر نظریه‌ای فاقد کارآیی لازم است به‌دلیل این است که در خمیرمایه‌اش عمل نیست.

تصمیمات در شوراهای ما اغلب در حد حرف باقی می‌ماند یا حرف مصوبه ندارد یا مصوبه دارد اما تقسیم‌کار ندارد، یا مصوبه و تقسیم‌کار دارد اما عمل ندارد. این چه داستانی است؟ آیا موانعی وجود دارد؟ اگر مانعی هست، باید آن را بشناسیم. اگر فضای لازم برای عمل وجود ندارد، باید فضای لازم را ایجاد کنیم.

 فکر می‌کنید اینکه بی‌توجهی به عمل در جامعه ما بالا است؛ دلیلش چیست؟

بر این باورم یکی از دلایل بی‌توجهی به عمل این است که در کشور ما حرف» کارکرد دارد؛ یعنی، با حرف زدن می‌توان منافع را پیش برد. این در حالی است که ما باید ملاک‌مان را از حرف به سمت عمل ببریم.

مردم انقلاب نکردند که حرف خوب بشنوند؛ مردم انقلاب کردند که عمل خوب ببینند. شاید بتوان یکی از دلایل بی‌توجهی به عمل را به ایدئولوژیک بودن‌ نظام ربط داد؛ چراکه طی آن، عده‌ای با تظاهر صرف به ایدئولوژی به نان و نوایی می‌رسند. این در حالی است که باید میزان موفقیت‌ و توفیق‌شان درعمل، محک ارزیابی باشد نه صرف حرف و مدعا.

ما اساساً ارزیابی عملی نداریم. متأسفانه در جامعه ما سندنویسی» خود به هدف تبدیل شده است؛ ما سند می‌نویسیم برای سند. انواع و اقسام سندنویسی و سندنویس‌ها در کشور داریم. در حالی که باید بدانیم سندنویسی فی‌نفسه هدف نیست، اینها در واقع یک دستورالعمل و یک چارچوب برای عمل است و خود به تنهایی موضوعیتی ندارد.

حتی در بحث‌های معرفتی هم شکاف بین نظر» و عمل» معنایی ندارد. مفاهیم را ما در عمل جابه‌جا می‌کنیم؛ یعنی، قبل از استخدام مفاهیم به چگونگی کارآیی‌شان می‌اندیشیم و بعد جایگزین می‌کنیم؛ مفهومی که به‌کار نمی‌آید کنار می‌گذاریم یک مفهوم مؤثرتر و باکفایت‌تری را به‌کار می‌گیریم. به هرحال، به نظر من مشکل اساسی کشور ما در عرصه‌های داخلی ی و فرهنگی و اقتصادی، بی‌توجهی به عمل است.

چرا؟

شاید چون ارزیابی‌هایمان عملی نیست. ارزیابی‌ها در دانشگاه، در عرصه‌ فرهنگ و. باید عملی باشد. ما حرفِ خوب» نمی‌خواهیم ما عملِ خوب» می‌خواهیم.

ملاک و معیار این عمل خوب چیست؟

 رضایت عمومی و نشاط اجتماعی؛ به این معنا که مردم بواقع راضی باشند و احساس نشاط کنند. نه اینکه رضایت را به آنان القا کنیم و به اصطلاح رضایت اغوایی باشد.

دیده‌ایم که شما از واژه‌ خاکریز» در ادبیات‌تان بسیار استفاده می‌کنید. حال می‌خواهیم از همین ادبیات شما بهره بگیریم و از شما بپرسیم؛ فکر می‌کنید در شرایطی که بسیاری از تحلیلگران، چالش عمده امروز جامعه ما را مسائل اقتصادی می‌دانند؛ از نظر شما، خاکریز ما در حوزه‌ اقتصادی در این شرایط تحریم چه باید باشد؟

من زمانی بحث خاکریز» را مطرح کردم که امکان انجام بسیاری از برنامه‌ها بود؛ به‌عنوان مثال خاکریز ما در حوزه اقتصادی در برابر ت‌های اقتصادی معطوف به جهانی‌سازی به اصطلاح سرمایه‌داری می‌توانست خاکریز منطقه‌ای» یا خاکریز آسیایی»، از قبیل سازمان تجارت آسیایی یا واحد پولی به‌نام اشیو(Asio) در برابر دلار و یورو، باشد. اگر کشوری همچون امریکا واحد پول خود را به واحد پول جهانی بدل می‌کند ما نیز در یک خاکریز اقتصادی می‌توانستیم یک واحد پول آسیایی ایجاد کنیم.

 همین‌طور خاکریزهای ی، خاکریزهای فرهنگی که بی‌ارتباط با قدرت نرم ما هم نیست. همه‌ این حرف‌ها زمانی که نماینده‌ مجلس بودم، طرح شد و در اجلاس‌ بین‌المللی با استقبال روبه‌رو شد حتی به‌عنوان یک بیانیه هم در‌آمد. اما متأسفانه فقط در حد بیانیه باقی ماند. حالا یک جاهایی هم می‌شود خاکریز نظامی زد؛ یعنی اگر آنان پیمان‌ ناتو دارند ما نیز در آسیا می‌توانستیم پیمان دیگری ایجاد کنیم. اینها غفلت‌های ما است. به اعتقاد من، ایران با پشتوانه انقلاب اسلامی و شعارهایی چون استقلال و مبارزه با استکبار و استعمار که در متن این انقلاب طرح شد، می‌تواند با ایجاد خاکریزهای اقتصادی، ی و فرهنگی جلوی زیاده‌‌طلبی‌های استعمار و استکبار و نظام سرشار از تضاد سرمایه‌داری را بگیرد.

 


مردم در مساله کرونا به دولت و حاکمیت اعتماد کردند



عماد افروغ» روز دوشنبه در گفت‌وگو با خبرنگار ی ایرنا اظهارداشت: شروع کرونا در ایران، شاید با بی اعتمادی مردم نسبت به مسئولان ذیربط همراه بود اما مانند هر اتفاق غیرعادی تاریخی به تدریج که به سمت جلو حرکت کردیم و حوادثی را پشت سر گذاشتیم، اعتماد مردم به دولت و حاکمیت بیشتر می‌شود زیرا ایرانیان چه در موضع حکمران و چه در موضع مردم، کلا قوم شرایط غیرعادی و بحرانی هستند.

وی به انسجام و وحدت ایرانیان در دفاع مقدس، سیل و دیگر موضوعات مشابه اشاره و تصریح کرد: شاید اوایل آمدن کرونا با یک بی‌اعتمادی همراه بود که این بی‌اعتمادی تا حدودی توسط شبکه‌های اجتماعی هم پمپاژ می‌شد اما به مرور  این بی‌اعتمادی ترمیم و به اعتماد تبدیل شد.

افروغ با انتقاد از عملکرد شبکه‌های خارجی و تولیدکنندگان محتوا برای فضای مجازی در خارج از کشور و انتشار یاس و نامیدی توسط آنها گفت: ایرانی هر جا باشد در هر شرایطی، باید احساس میهن‌پرستی خود را حفظ کند؛ واقعا جای شگفتی است که چرا شبکه‌هایی که در ایران فعالیت نمی‌کنند، فعالیت‌هایشان با میهن‌پرستی همراه نیست و از هر اتفاقی می‌خواهند یک محتوای منفی و مایوس کننده درست کنند.

افروغ با یادآوری تجلیل سازمان بهداشت جهانی از ایران به خاطر کنترل کرونا تصریح کرد: به نظر می‌رسد هرچه که جلوتر آمدیم این بی اعتمادی ترمیم شد و به اعتماد تبدیل شد یعنی مشاهده می کنیم که آمارهایی که مسئولان ذیربط می دهند نزدیک به همان آمارهایی است که سازمان بهداشت جهانی می‌دهد و وزارت بهداشت ما مورد تقدیر سازمان بهداشت جهانی هم قرار می‌گیرد.

وی، کمک به حل مشکل کرونا در ایران را موضوعی انسان‌دوستانه دانست و گفت: کسانی که اخلاق اجتماعی و اخلاق نوع دوستی دارند تشخیص می‌دهند که در چنین مواقعی باید با ملت همدردی کنند و اینجا جایی نیست که بر طبل ناامیدی و بی اعتمادی بکوبند.

رییس پیشین کمیسیون فرهنگی مجلس، نوع‌دوستی ایرانیان را ظرفیت خوبی برای حل بحران‌های کشور دانست و گفت: نوع‌دوستی یکی از خصایل نیک مردم، نخبگان و روشنفکران ماست. البته ایراد ما این است که چرا  این نوع دوستی همواره و همیشه چنین نیست و فقط در شرایط خاص و بحرانی جلوه‌گری می کند.

افروغ، علت همیشگی نبودن اعتماد و نوع‌دوستی را در رفتار مسئولان دانست و افزود: در شرایط عادی به دلیل رفتارهای فاقد نظارت مسئولان و صاحبان قدرت، بی‌اعتمادی افزایش پیدا می‌کند.

وی در رفتارشناسی اقداماتی مثل احتکار در شرایط کمبود اقلام پزشکی و بهداشتی نیز گفت: برخی از رفتارهای زشت مانند احتکار و پنهان کردن اقلام ضروری مردم با هدف سودجویی، از یک دیدگاه، عقبه فرهنگی دارد که مردم را مقصر می‌داند اما از نگاه دیگری مسئولان را مقصر ارزیابی می‌کند.

افروغ با بیان اینکه مردم را عاری از تقصیر نمی‌دانم، تصریح کرد: اگر دلیل‌محورانه به قضیه نگاه کنیم، دلیلش مردم هستند و هیچ توجیهی نمی‌توان برای این قضیه اقامه کرد که چرا برخی از مردم چنین کار زشتی انجام می دهند اما معتقدم اگر علت محور به موضوع نگاه کنیم، علت آن به زمینه‌های مستعدی برمی‌گردد که افراد را تحت تاثیر قرار می دهد تا چنین رفتارهایی داشته باشند.

افروغ، نامه وزیر بهداشت به رییس جمهوری در خصوص کمبود اقلام پزشکی و فروش آنها در بازار سیاه را یادآور شد و تصریح کرد: علت این تخلف، به هر حال یک دستگاه رسمی است و همین تخلفات از سوی برخی دستگاه‌ها یا مسئولان باعث بی‌اعتمادی شده و توجیهی می‌شود تا برخی افراد هم به سودجویی در چنین شرایطی ترغیب شوند.

وی درباره نقش جامعه شناختی علت‌ها یا عوامل بیرونی بر رفتارهای فردی انسان‌ها گفت: علت‌ها عوامل اثربخش پیرامونی هستند و انسان‌ها ممکن است از لحاظ نظری خیلی از مسائل را قبول نداشته باشند اما به هر حال به خاطر منافع و مصالح ممکن است بر خلاف نظر خود عمل کنند.

این استاد دانشگاه معتقد است: بنابر این مردم را در درجه نخست مقصر ندانیم هر چند در جایی آنها هم مقصر هستند  اما در درجه نخست، بخشی از مسئولان و دستگاه‌های دولتی مقصرند.

افروغ، عملکرد فضای مجازی داخلی را در اطلاع‌رسانی کرونا خوب ارزیابی و تاکید کرد: رفتار فضای مجازی و شبکه‌های رسانه‌ای خارجی مایه تاسف است؛ امیدوارم که واقع‌بینانه و منصفانه‌تر به مسائل نگاه کنند.

وی با بیان اینکه کمبود و گرانی اقلام پزشکی و انجام رفتارهای زشتی مثل احتکار در کشورهای دیگر هم اتفاق افتاده است، اضافه کرد: در مقام مقایسه، متاسفانه زشتی کل دنیا را گرفته و فقط در ایران قیمت اقلام بهداشتی و پزشکی بالا نرفته بلکه در همه جای دنیا، دلالی و احتکار و اتفاقات ناپسند بعد از آمدن کرونا تشدید شده است.

این جامعه‌شناس در عین حال تصریح کرد: زیبنده نیست در جامعه ایران به عنوان جامعه‌ای که انقلاب اسلامی را پشت سرگذاشته و شعار اخلاق و معنویت و نوع دوستی در جهان سرداده و در عقبه خودش در دوران دفاع مقدس، مبارزه با سیل و دیگر بحران‌ها، نوع‌دوستی فراوان دیده است، شاهد رفتارهای ناپسند باشیم.


کسی که غرب را نشناسد، ایرانیان را تحقیر می‌کند


یک جامعه‌شناس با اشاره به اینکه در ایران یک وفاق اجتماعی ـ فرهنگی از درون داریم، گفت: در اتفاق اخیر درباره ویروس کرونا مسؤولان بهتر عمل کردند. مخصوصاً وزارت بهداشت که شفاف با مردم برخورد کرد و این رفتار ستودنی است.

خبرگزاری فارس ـ گروه فرهنگ عمومی: این روزها که اخبار مربوط به شیوع ویروس کرونا در اکثر کشورها باعث ترس، نگرانی و هراس مردم شده، بسیاری از افراد از ترس مبتلا شدن به این ویروس دست به هر تلاشی می‌زنند. انتشار خبر مبتلا شدن تنها یک نفر به ویروس کرونا در کشورهای پیشرفته موجب شد که این ترس چند برابر شود و مردم به فروشگاه‌ها حمله کرده و به زعم خودشان مایحتاج خودشان را برای روزهای دلهر‌ه‌آور آینده فراهم کنند. این فردگرایی در موقع بحران در کشورهای غربی و برخی کشورهای توسعه‌یافته، مانند ژاپن موضوع گفت‌وگوی ما عماد افروغ جامعه‌شناس و استاد دانشگاه شد تا این نماینده فرهنگی ادوار مجلس برای ما از علت کم‌برتربینی و خودتحقیری ایرانیان در شرایط بحران بگوید. 

این گفت‌وگو را در ادامه بخوانید:

همه روشنفکران ایرانی غرب‌زده نبودند

نگاه حاکمان و روشنفکران ما در برخی از دوره‌های تاریخی به غرب بوده و همیشه مردم را تشویق می‌کرده‌اند که اتفاقات مدرن و جدید غرب را الگوی خود قرار دهند. اکنون می‌بینیم در همه‌گیری و شیوع کرونا در دنیا، سایر کشورها هم با پدیده هجوم مردم به فروشگاه‌ها و سایر مراکز برای تهیه مایحتاج بهداشتی خود روبه‌رو هستند. در حالی که ما همیشه به خودمان گفته‌ایم که این کارها، متعلق به جهان سومی‌هاست و شهروندان بافرهنگ و متمدن غرب، خیلی آقامنشانه با چنین رویدادهایی مواجه می‌شوند! ریشه تاریخی این خودتحقیری چیست؟

مقدمتاً درباره سؤال شما بگویم که اولاً همه روشنفکران ما این گونه به تعبیر جلال آل احمد، غرب‌زده نبودند. بسیاری از روشنفکران ما هم ندای بازگشت به خویشتن خویش سر دادند. بماند که آن دست روشنفکرانی که با یک خاستگاه خاص ناموجه و نامعتبر به گونه‌ای داشته‌های خود را در نظر نمی‌گیرند یا مفهوم‌شناسی غلطی از روشنفکری به دست می‌دهند، اینها درک صحیحی از مفهوم روشنفکری ندارند.

در بستری از اومانیسم کسی نمی‌تواند مدعی روشنفکری شود

الان نمی‌خواهم وارد بحث فلسفی شوم که به این امر می‌رسد مفهوماً فقط خداباوران به فهم روشنفکری می‌رسند. چون روشنفکر واقعی مدعی است که من مدافع نیازهای واقعی مردم هستم. اگر مدافع نیاز واقعی مردم باید بود، باید برای مردم یک ذاتی قائل شد و نمی‌توان ذاتی قائل شویم، اما خدای ذات‌ساز را لحاظ نکنیم. پس در بستری از اومانیسم یا خرد خودبنیاد کسی نمی‌تواند علی‌القاعده مدعی روشنفکری شود.

تاریخ غرب نشان داده که ضد خودش انجام می‌دهد

بحث خیلی ضروری سه‌گانه غایت،‌ ذات و خدا را سال‌ها پیش مطرح کردم. اینکه اگر روشنفکر واقعاً می‌خواهد مدافع نیازهای مردم و صدای بی‌صدایان باشد، بایستی ذات‌شناس باشد و نمی‌تواند با یک نگاه صِرفاً تاریخی‌گرایانه یا نگاه اومانیستی ـ هر چند برای انسان حق قائل است، اما خدای حق‌ساز را بر نمی‌تابد ـ به موضوع داشته باشد. تاریخ غرب هم نشان داده است ضد خودش انجام می‌دهد؛ یعنی خداکشی‌هایی که به انسان‌کشی ختم شده است.

این مقدمه‌ای که گفتم یک رابطه مفهومی است. این طور نیست که ااماً خداباوران روشنفکری کردند یا غیرخداباوران روشنفکری نکردند. واقعیت تاریخی یک بحث است و ارتباطات مفهومی یک بحث دیگری است.

روشنفکری نسل اول در ایران متکی بر روشنگری بود

متأسفانه بنا به دلایلی که شاید به همان غربزدگی بازگردد، کسانی که شیفته لایه‌ای از تمدن غرب شدند، داشته‌های خود را ندیدند و بدون درک و فهم صحیح و به صورت شتابان و عجولانه به سمت غرب گرایش پیدا کردند و درک صحیح فلسفی هم از غرب نداشتند. این مسأله‌ای که گفتید شامل حال آن‌ها می‌شود و یک مسأله اولیه‌ای بوده که از شروع روشنفکریِ متصل با تفکر روشنگری در غرب شاهدش هستیم. بنابراین این‌ها همان روشنفکران نسل اول بودند.

روشنفکری نسل اول در ایران متکی بر روشنگری بود. اصل روشنگری هم به گونه‌ای با مدرنیته تعریف می‌شود، اما در کشور، مواجهاتی با این روشنفکری صورت گرفت که منجر به روشنفکری نسل دوم شد و آن هم عمدتاً بحث هویت، فرهنگ و بازگشت به خویشتن خویش را مطرح کرد که من دیگر به این بحث نمی‌پردازم. منتها این دردی بوده که شاید بتوان به طور خلاصه از آن به عنوان غربزدگی یاد کرد؛ هر چند درک صحیحی هم از غرب نبوده است.

پیشینه تاریخی غرب با یک نوع فردگرایی گره خورده است

اکنون اگر بخواهم به طور خاص و بدون پرداختن به ابعاد دیگر به سؤال شما پاسخ دهم، باید بگویم غرب کلاً پیشینه تاریخی خاصی دارد که البته با یک نوع فردگرایی گره خورده و حتی نگاهشان به خدا هم خاص است. اگر به جهان‌بینی اسطوره‌ای غربیان که در یونان باستان هم شاهد ریشه‌های آن هستیم و در پروتستانتیسم هم تقویت می‌شود و بعد در نظام سرمایه‌داری هم شاهد بازتولیدش هستیم، همین موارد نشان می‌دهد که نگاهشان به خدا، خاص است. به این معنا که خدا از جنس خود بشر است و نمی‌تواند به بشر یاری برساند. بنابراین انسان به نوعی رها شده است و باید روی پای خودش بایستد.

 در غرب یک وفاق فردگرایانه و متکی به زور دولتی وجود دارد

وفاقی که اینجا شکل می‌گیرد، عمدتاً یک وفاق فردگرایانه و متکی به زور دولتی است که اصطلاحاً بدان وفاق ی می‌گوییم. وفاق ی، یعنی اینکه حتماً باید در جامعه یک نظم‌دهنده دولتی وجود داشته باشد؛ یعنی نظم از درون در غرب معنا نمی‌دهد، باید نظم از بیرون صورت بگیرد.

در ایران یک وفاق فرهنگی از درون داریم

 بی‌خود نیست که در بحث لِویاتان» یک غول بی‌شاخ و دم مطرح می‌شود که باید بیاید و نظم را ایجاد کند. اینکه انسان‌ها ذاتاً بد هستند و حتماً باید یک دولت به آن‌ها سامان امنیتی بدهد. برخلاف دیدگاه ما که وفاقمان اجتماعی است؛ یعنی یک وفاق فرهنگی از درون است.

خاطرم هست در یک سالی در فرانسه، وقتی پلیس اعتصاب کرد، همه مغازه‌ها غارت شد. اما در ایران وفاق مدنی، از پایین به بالا و وفاق درونی است. ما چندان نیازی به این وفاق ی یا نظم از بیرون نداریم. این بدین معنا نیست که نباید نظم بیرونی و دولتی برای ما باشد، اما وقتی می‌خواهیم مبناها را مقایسه کنیم، می‌بینیم نظم و وفاق غرب مصطلح یک نظم ی است.

جامعه ایرانی یک جامعه جمع‌گرا است/ لایه زیرین هویتی ما یگانگی ایجاد می‌کند

جامعه ما یک جامعه جمع‌گراست. این خیلی بحث مهمی است. این جمع‌گرایی یعنی ما نهایتاً یکی‌شدن را در تاریخ فرهنگی خود پشت سر گذاشتیم؛ یعنی از خودیت و دیگرگرایی به یکی شدن رسیدیم. ما این یکی‌شدن را داریم. هر چند این یگانگی ما هر از چند گاهی در تاریخ ما بروز و ظهور می‌کند؛ مثل انقلاب اسلامی و دفاع مقدس. اتفاقاتی که الان چون سیل و ویروس کرونا شاهدش هستیم؛ یعنی این لایه زیرین هویتی ما یگانگی ایجاد می‌کند و در شرایط بحرانی ظهور و بروز پیدا می‌کند. هر چند این نقد را هم داریم که چرا همیشه ظهور پیدا نمی‌کند.

راه تسری شرایط غیرعادی به شرایط عادی/ دولت حق مردم را پاس بدارد

باید برای این مسأله که چرا همیشه این لایه زیرین، یگانگی ظهور و بروز پیدا نمی‌کند، پاسخ داشته باشیم! چرا فقط در شرایط بحرانی این لایه زیرین هویتمان یکی می‌شود؟ این یکی‌شدگی با خدا هم به خاطر پیشینه یکتاپرستی‌مان و به اصطلاح در عرفان ایرانی اسلامی و عشق هم متجلی می‌شود. چرا فقط در شرایط بحرانی یگانگی پیدا می‌کنیم و همیشه اینطور نیستیم؟

به نظر من چند دلیل دارد. اگر بخواهم با توجه به زمینه تاریخی ایران به این سؤال پاسخ دهم، نمی‌توانم از قدرت دولتی چشم بپوشم. به هر حال در وهله اول این قدرت دولتی علت این شکاف است؛ یعنی شکاف بین اتفاق مبارک شرایط غیرعادی با مشهودات عادی.

اگر قدرت دولتی، وزن و مسؤولیت خود را تشخیص دهد و حق مردم را پاس بدارد و خادم ملت باشد، پنهان کاری نکند و با مردم شفاف باشد و نگاه ت‌زده امنیت‌گرایانه را حاکم نکند، ما گام بزرگی برداشته‌ایم که شرایط غیرعادی‌مان هم به شرایط عادی تسری پیدا کند.

اعتماد وقتی حاصل می‌شود که دولت با مردم روراست باشد

اما وقتی که دولت‌ها خود را مخدوم می‌دانند (یعنی به جای خادم بودن، می‌خواهند به آن‌ها خدمت هم بشود)، نگاه امنیتی و ی دارند، پنهان‌کاری می‌کنند و مردم را از خود نمی‌دانند و متکی به ابزارهای زور و اغوا می‌شوند، نتیجه این می‌شود که مردم احساس بی‌اعتمادی می‌کنند. چون اعتماد وقتی حاصل می‌شود که دولت‌های حاکم، اعتبار قدرت داشته باشند؛ یعنی قول صادقانه داشته و با مردم روراست باشند و تصمیماتی متناسب نیازهای واقعی مردم بگیرند. اما وقتی این کار را نمی‌کنند و مرد را به زور و فریب می‌خواهند تحت امر خود قرار دهند، متأسفانه ما شاهد این شکاف هستیم.

شرایط اجتماعی بر رفتار تأثیر می‌گذارد

اگر بخواهم عطف به علت، یک پاسخ صریح و عمده بدهم، می‌گویم علت این امر، دولت‌ها هستند. اما در این بین یک دلیل هم داریم که برمی‌گردد به اینکه انسان‌ها چه ارزش‌ها و ایده‌هایی را دنبال می‌کنند. برخی به رغم اینکه بین ایده، دلیل و علت تفاوت زیاد است، اما این را در نمی‌یابند. بحث بسیار ظریفی است. ببینید! ما به مردم توصیه می‌کنیم اگر هیچ شرایط مساعدی نبود، همه چیز منفی و علیه شما بود و بستر بی‌اعتمادی و غارت و چپاول هم فراهم بود، این‌ها دلیل موجهی برای چپاول شما نیست. این دلیل نمی‌شود، اما علت هست. خیلی بحث ظریفی است؛ یعنی ما نمی‌توانیم از بحث علّی و معلولی غافل شویم و صرفاً به دلیل بچسبیم و بگوییم اگر دولت‌ها خراب باشند، بستر چپاول و بی‌اعتمادی را فراهم کردند، مردم بی‌تأثیر باشند. به هر حال آدم‌های خاص هستند که تحت هر شرایطی پاک می‌مانند. اما واقع امر این است که مگر چند درصد از این افراد را داریم؟ به هر حال ما نمی‌توانیم از نقش ساختارها غافل شده، فقط روی عامل انسانی تکیه کنیم. چند درصد از آدم‌ها خودخواسته و خودساخته هستند. بسیاری تحت تأثیر همین شرایط اجتماعی هستند که روی رفتارشان اثر می‌گذارد.

چرا اقلام بهداشتی دست دلال می‌افتد؟/ انسجام دولتی بین مسؤولان نیست

یک مثال بزنم که سخنانم روشن‌تر شود. اکنون بسیاری سؤال می‌کنند که چرا این اقلام بهداشتی مورد نیاز، دست دلال‌ها و بازار سیاه می‌افتد و قیمت‌ها بالا می‌رود؟ این موادی که در داخل تولید می‌شود، توسط قدرت دولتی و یک دستگاه دولتی تولید می‌شود، چطور می‌شود که دستگاه دولتی اینها را در اختیار عده‌ای سودجو قرار می‌دهد که ما از آن‌ها به عنوان دلال نام می‌بریم؟ اعمالشان شرم‌آور است.

دقت کنید ما یقه بخش خصوصی را می‌گیریم که کارشان غیراخلاقی است و این همان دلیل‌محوری است، اما بحث من علّی است. علت اینکه این کالاها در اختیار این عده قرار می‌گیرد، چیست؟ به هر حال وزارت بهداشت قدرت دولتی است. دستگاهی که کالاها را تولید می‌کند، بخشی از قدرت دولتی است. این وسط چه اتفاقی می‌افتد که کالاها دست این عده می‌افتد؟ حداقلش این است که یک انسجام دولتی بین اینها نیست و حداکثرش این است که یک رخنه ایجاد شده است؛ یعنی سودجویی حاکم بر قدرت دولتی. علتی برای احتکار و اتفاقات ناگواری شده که این روزها شاهدش هستیم.

من در کل می‌توانم هم به لحاظ تاریخی و هم از نظر ساختاری به این سؤال این طور پاسخ دهم و بگویم: آن چیزی که عمدتاً باعث می‌شود، اتفاقات شرایط بحرانی ما به شرایط عادی تسری پیدا نکند، در ایران چیزی جز شرایط دولتی نیست؛ اما قدرت اجتماعی و برخی عاملان نیز در این زمینه به عنوان دلیل، دخیل است.

آیا حکمرانان ما فقط در امور جنگ رازداری می‌کنند؟ 

اگر قدرت دولتی یک کشور، صاف و صادق باشد، با انواع حیله با مردم رفتار نکند، آن لایه زیرین مردم، همواره رو خواهد بود. این بحث خیلی مهمی است. امام علی (ع) خطاب به مردمش می‌گوید که شما بر من یک حقی دارید که به جز در امور جنگی و نقشه آن، چیزی را از شما پنهان نکنم. این دستورالعمل می‌تواند ی و فرهنگی باشد. حال شما ببینید که آیا حکمرانان ما فقط در امور جنگ رازداری می‌کنند؟ خیر، این طور نیست. نباید همه چیز در کشور ما بوی امنیت و ت بدهد و مردم را غریبه بپندارند.

در نهایت اگر من به یک عامل عمده اشاره کنم که چرا رفتارهای شرایط بحرانی ما به شرایط عادی تسری پیدا نمی‌کند؛ به نوع مواجهه قدرت رسمی با قدرت غیررسمی باز می‌گردد که مایه تأسف است و این نوع مواجهه هیچ ربطی به انقلاب اسلامی، دین اسلام و حکومت علوی به عنوان یک الگوی خوب و جامع حکومتی ندارد.

اتفاق خوب ویروس کرونا در کشور/ چرا حرص و ولع در غرب بیشتر است

 قبل از اینکه پدیده کرونا اتفاق بیفتد، مردم ما نگرانی‌هایی از مسأله دلار و شرایط اقتصادی داشتند. همان زمان صحبت این بود که اگر این اتفاقات در غرب می‌افتاد، مردم واکنششان چطور بود؟ آن‌ها حتماً نمی‌خریدند تا گران نشود یا تحریم می‌کردند. این مقایسه از نظر شما چگونه است؟

در مقایسه ۲ اتفاق در ایران، یکی اتفاق اخیر درباره ویروس کرونا و دیگری هم اتفاق چند سال پیش و دیگری مقایسه آن با غرب، به نظر من در این دوره مسؤولان بهتر عمل کردند. مخصوصاً وزارت بهداشت که شفاف با مردم برخورد کرد و این رفتار ستودنی است. چرا که آمار مبتلایان، مرگ و میر و . را شفاف و دقیق به مردم داد. حتی ما شاهد نامه‌نگاری وزارت بهداشت با رئیس جمهور و دیگران هم بودیم؛ یعنی بخشی از دستگاه رسمی، نامه اعتراضی به بخشی دیگر دستگاه رسمی می‌نویسد و این، خیلی اتفاق خوبی است. در حالی که قبلا می‌گفتند نقد از درون و اعتراض از داخل، خط قرمز است.

در مجموع، مردم در ادبیات ما جایگاه والایی دارند. حتی بزرگان ما در صحبت‌هایشان از کلمه من» استفاده نمی‌کنند؛ چون فردگرایی در آن است. اینها بخشی از شاخصه‌های ریز تفکر جمع‌گرایانه است. شواهدی داریم که می‌گوید وقتی وفاق ی در غرب سست می‌شود، مردم در واقع چیزی از درون ندارند که بازدارنده باشد و ما باید شاهد حرص و ولع در غرب، بیش‌تر باشیم. اگر در ایران می‌بینیم عده‌ای به خاطر مسائلی از دلایل صحیح و اخلاقیات و عقلیات خارج می‌شوند، این یک اتفاق مذموم است و باید به جامعه تذکر داد.

خلاصه کنم. اگر مقایسه درونی داشته باشیم، الان شرایط فعلی ما حکایت از یک اعتماد مردم به مسؤولان به خاطر صداقتشان دارد. من این را به وزارت بهداشت باز می‌گردانم که علت مسائل را افشا کرد و به هر حال ما واجد این وفاق اجتماعی هستیم و این وفاق، یعنی عامل بازدارنده.

حال شما می‌گویید برخی مواقع در شرایطی واقعاً اینطور هست که مثلاً غربی‌ها حرص و ولعی ندارند که اگر این طور باشد با تفکر تاریخی و ساختاری من نمی‌خواند. این را توجیه نمی‌کنم و ناموجه می‌دانم که انسان تحت هر شرایطی اخلاقی عمل نکند، اما می‌گویم، توجه به علتش هم مهم است.

نگاه غلط به غرب، ظاهرگرایی و درک سطحی از غرب عامل خودتحقیری ایرانیان است

ابتدای صحبتم هم به این سؤال شما پاسخ دادم که علت این نگاه مثبت به بیرون و نگاه منفی به جامعه خودمان ناشی از غرب‌زدگی و نگاه غلط به غرب، ظاهرگرایی و درک سطحی از غرب است. اگر غرب را دقیق و عمیق بشناسیم و لایه‌های زیرین منتسب به غرب را که به لیبرالیسم و اومانیسم باز می‌گردد، بهتر بشناسیم و از سوی دیگر هم بحث‌های تاریخی و هویتی خودمان و خویشتن خویش را بهتر بشناسیم، اسیر این برخوردهای افراطی نمی‌شویم.

ایرانیان هیچ وقت غم غربت ندارند

متأسفانه به آگاهی و شناختمان کمتر بها می‌دهیم و یک درک خوب و بجایی از گذشته و تاریخمان نداریم. به جای این‌ها یک درک سطحی از غرب داریم. من در سفرهای علمی که داشتم، به کشور فنلاند رفتم. ممکن است در ظاهر یک کشور زیبا با آسایش و آرامش به نظر برسد. از یکی از اساتید پرسیدم در کان چه مشکلاتی دارید؟ او به من گفت که کشورش به لحاظ خودکشی در جهان، اول است و ریشه این خودکشی هم به تنهایی بازمی‌گردد. انسان‌ها به دلیل فرهنگ فردگرایی، احتمال خودکشی‌شان بیش‌تر می‌شود و تنهایی خوب نیست. در حالی که ما هیچ وقت غم غربت نداریم؛ چون اخلاق جمعی داریم.

می‌خواهم بگویم که نباید صفر و یکی به همه چیز نگاه کنیم. درست است یک سری قابلیت‌ها در غرب است، اما نه به آن معنا که ما هم قابلیت‌هایی نداریم. بله! این درست است که در غرب، قانون حاکم است، اما قانون آنجا با وفاق ی و جریمه حاکم شده است. ما باید بفهمیم که به این اهرم‌ها هم نیاز داریم. هر چند که عرض کردم ما در لایه‌های زیرین، جمع‌گرا هستیم. اما این دلیل نمی‌شود که در برابر تخطی‌ها و قانون‌شکنی‌ها به یک توصیه صِرف اخلاقی بسنده کنیم. آن‌ها این مراحل را پشت سر گذاشتند و این سبک زندگی خاص آن‌ها را به پیروی از قانون می‌رساند. نیاز ما هم به اهرم‌های ی در قانون‌مداری است.

برخی رفتارهای ناموجه بین ایرانیان به خاطر رفتار غلط دولتمردان است

در هر صورت اینها درک‌ها و ت‌های غلط است. عمدتاً این هژمونی که رسانه‌ها القا می‌کنند، هم مؤثر است. یادمان نرود که عوامل داخلی هم می‌توانند در این مقایسه‌ها مؤثر باشند. وقتی ما در داخل متوجه می‌شویم که قدرت رسمی برای مردم ارزش قائل نیست، به کرامت آن‌ها توهین می‌کند و برای انسان‌ها قرب و منزلتی قائل نیست و شرایط را برای یک پاتک تدبیری فراهم می‌کند، نمی‌شود توقع یک اخلاق صحیح از سوی مردم داشت.

پس توجه ما نباید فقط به ارزش‌ها و مطلوب‌ها در کاغذ باشد. باید این را پاسخ دهیم که در واقعیت امر توجه و منزلتی که دولت برای شهروندانش قائل است، چگونه است؟ این واقعیت را مردم حس می‌کنند. من نمی‌خواهم خودم را تحقیر کنم. درست است که ما یک تاریخ ویژه پرافتخار داریم، اما واقعیت‌ها هم باید لحاظ شود.

حق شهروندی باید قدرت مانور پیدا کند

بخشی از اتفاقی که در غرب افتاده است، به خاطر اهرم‌های ی معطوف به وفاق ی است که در مردم نهادینه شده و برخی رفتارهای ناموجه بین ایرانیان به خاطر رفتار غلط دولتمردان است. دولتمردان ما باید بدانند که به مردم احترام بگذارند، به نیازهای مردم توجه داشته باشند و به آن‌ها مشارکت دهند.

امیرالمؤمنین (ع) در روایتی می‌فرماید: مردم ۲ دسته هستند؛ یک عده خود را می‌فروشند و برده می‌شوند. یک عده هم خود را می‌خرند و آزاد می‌شوند. جامعه ما باید طوری باشد که مردم روز به روز خود را بیش‌تر بخرند تا بفروشند. باید برای حق مردم جایگاهی قائل باشیم و حق شهروندی باید قدرت مانور پیدا کند. 

تعجب یک استاد دانشگاه در آمریکا از چادر زدن ایرانیان در زاینده‌رود

درباره تجربیات دیگرتان از سفر به کشورهای غربی باز هم برایمان مثال بزنید.

من به کشورهای زیادی سفر کرده‌ام و مشاهدات فراوانی از این سفرها داشته‌ام. روزی با یک فرانسوی درباره وفاق ی و اجتماعی صحبت می‌کردم. او بعد از بحثمان گفت: حالا متوجه می‌شوم که وقتی پلیس فرانسه اعتصاب می‌کند، چرا مردم، مغازه‌ها را غارت می‌کنند. برای اینکه آنجا وفاق ی است. ولی اینجا اگر مثلاً روزی پلیسی نباشد، اتفاقی نمی‌افتد.

یک بار هم تحقیقی در اصفهان داشتیم که همراه با دو تن از اساتید دانشگاه در آمریکا به آنجا رفته بودیم. آن‌ها می‌دیدند که شب‌ها مردم گردشگر در پارک اطراف زاینده‌رود چادر زده بودند. به من گفتند: اصلاً چنین چیزی در آمریکا اتفاق نمی‌افتد! اصلاً امکانش وجود ندارد، چرا که مردم می‌ترسند و امنیت ندارند.

بانوان آمریکایی برای رانندگی یک آدمک مرد کنارشان قرار می‌دهند!

مقاله‌ای را چند سال پیش با عنوان هزینه‌های اجتماعی» از استیون ویگو ترجمه کردم که او در این مقاله می‌گفت یکی از هزینه‌های دگرگونی اجتماعی این است که خانم‌ها نمی‌توانند تا دیروقت در خیابان‌ها رانندگی کنند. حال شاید یک عده مخالفت کنند که چنین چیزی صحت ندارد، اما این دیگر یک مقاله آمریکایی است که می‌گوید: خانم‌ها برای رانندگی در شب، یک آدمک مرد کنارشان قرار می‌دهند تا ایمن باشند!

بنابراین تصاویر و ادراک غلط از غرب بسیار بد است. حرفم این است که اگر می‌خواهیم حرفی بزنیم، ابتدا غرب را خوب بشناسیم؛ زیرا غرب‌شناسی غلط باعث ایجاد القائات و انتخاب مفاهیم نادرست می‌شود که خلاف واقع است.

حقارت را به هویت و تاریخ خودمان که برگ برنده‌مان است، نکشانیم 

به هر حال اگر خوبی هم در غرب هست، ما چشم نمی‌پوشیم و نگاه صفر و یکی به آن نداریم. نمی‌گوییم غرب بد است و شرق خوب است. این اصلاً درست نیست. ما قابلیت‌های زیادی داریم که می‌توانیم منتقل کنیم. یعنی در مقام مقایسه، طیفی برخورد کنیم و خودمان را نادیده نگیریم و به حقارت، مخصوصاً در امور فرهنگی، هویتی و تاریخی خودمان که برگ برنده‌مان است، نکشانیم. 

یک نوع القاء هژمونیک می‌خواهد غرب را بالاتر نشان دهد

اکنون بسیاری از این مقایسه ها در فضای مجازی درباره غرب و ایران مطرح می‌شود. مثلاً از یک ژاپنی می‌پرسند: چرا شما با آمریکا که نسبت به کان بمب اتم استفاده کرده، رابطه خوبی دارید و مثل ما مرگ بر آمریکا» نمی‌گویید؟ او پاسخ می‌دهد: ما نیازی به این کار نداریم! در حالی که تلفن روی میز رئیس جمهور آمریکا ژاپنی است! این داستان‌سرایی‌ها چه نیتی را دنبال می‌کنند؟

آنچه در فضای مجازی این روزها در مقایسه بین اتفاقات غرب و ایران رخ می‌دهد، یک نوع القاء هژمونیک است که می‌خواهد غرب را بالاتر نشان دهد؛ در حالی که غلط است. به هر حال بسیاری از مسائلی که اینجا مطرح می‌شود، یک نوع پذیرش غرب است. مثل همین مثالی که استیلای ژاپنی‌ها را در حوزه پیشرفت‌های صنعتی نشان می‌دهد، ساخته خودمان است. اگر مرگ بر آمریکا می‌گوییم، منظورمان مرگ بر فناوری نیست. مرگ بر آمریکا یعنی مرگ بر استیلای ی آمریکا و استعمارگری و طلبی او؛ نه مرگ بر علم و فناوری و مردمشان. مثل اینکه ما هم مثال بیاوریم. خب ما هم می‌توانیم بگوییم چرا مرگ بر آمریکا بگوییم؛ در حالی که زعفران، پسته و فرش ما هم در آمریکا استفاده می‌شود. این که دلیل نیست و یک نوع سادگی محسوب می‌شود.



تلنگر کرونا ویروس به جهان سرمایه‌داری \ اقتصاد  به نفع مشاغل خرد کوچک‌  می‌شود




رومه تعادل: مهدی بیک|بسیاری از تحلیلگران جهانی معتقدند شیوع جهانی ویروس کرونا، در کنار پدیده‌های دیگری چون جنگ جهانی دوم، فروپاشی اتحادیه جماهیر شوروی، سقوط دیوار برلین یا ورشکستگی بانک لیمن برادرز (چهارمین بانک سرمایه‌گذاری در امریکا) یک متغیر تاثیرگذار در سطح جهانی است که تبعات گسترده‌ای را در فضای عمومی و اقتصادی کشورها ایجاد خواهد کرد؛ پدیده‌ای که به سرعت برق و باد مناسبات ریشه داری که انسان در عصر مدرنیسم و پسا مدرنیسم ایجاد کرده بود را در می‌نوردد و نوع دیگری از تعاملات و مناسبات ارتباطی را ایجاد می‌کند که تا قبل از شیوع این ویروس متصور نمی‌شد. یکی از تغییراتی که تحلیلگران در فضای پساکرونا در خصوص آن پیش‌بینی‌هایی داشته اند؛ حضور فعال‌تر مشاغل خرد و کوچک در فضای عمومی اقتصادی کشور و محدودتر شدن مجموعه فعالیت‌های کارتل‌های بزرگ اقتصادی و شرکت‌های خصولتی است. برخی دیگر از کارشناسان اقتصادی نیز پیش‌بینی کرده‌اند که همه‌گیری جهانی ویروس کرونا می‌تواند به منزله پایان یافتن روند جهانی‌سازی اقتصادی باشد. مجموعه این اظهارنظرهای تحلیلی نشانگر آن است که برای درک درست شرایطی که فضای اقتصادی داخلی و بین‌المللی طی ماه‌ها و سال‌های آینده با آن روبه‌رو خواهد شد باید مجموعه داده‌های اطلاعاتی موجود را به‌طور دقیق و موشکافانه مورد ارزیابی قرار داد تا بتوان پیش‌بینی‌های درستی از شرایط آینده به دست آورد. برای بررسی ابعاد مختلف شرایط کسب و کار بعد از شیوع کرونا و اثرات اجتماعی و فرهنگی این تحولات سراغ عماد افروغ جامعه شناس و تمدار ایرانی رفتیم تا در نهایت تصویری از مهم‌ترین بایدها و نبایدهایی که در شرایط پساکرونا باید مورد توجه قرار گیرد به دست آوریم.


    بسیاری از تحلیلگران امور اجتماعی و اقتصادی معتقدند که بعد از شیوع کرونا مناسبات اقتصادی کشور از تمرکز بر روی کارتل‌های بزرگ اقتصادی به سمت توسعه کسب و کار خرد و خانگی تغییر ریل خواهد داد؛ اول اینکه آیا اساسا با یک چنین گزاره‌ای موافق هستید و بعد هم در صورت وقوع یک چنین شرایطی باید منتظر چه تغییراتی در فضای اقتصادی و معیشتی کشور باشیم؟


بله این موضوع ازجمله موضوعاتی است که برخی از کارشناسان با بررسی داده‌های اطلاعاتی برآمده از فضای پساکرونا در خصوص آن صحبت می‌کنند. اگر آن‌گونه که برخی اسناد و نشانه‌های تحلیلی حکایت می‌کنند، فضای اقتصادی و معیشتی کشور بعد از آرام گرفتن ویروس کرونا، به نفع کسب و کار خرد و مشاغل کوچک و خانگی استقرار پیدا کند این خبر خوب و مبارکی است؛ اتفاقا یکی از بسترهای لازم برای توسعه درونزا یا اقتصاد مقاومتی همین کوچک‌سازی کلی اقتصاد به نفع مشاغل کوچک و متوسط است. ضرورتی که متاسفانه علی رغم هشدارهای کارشناسان در طول سال‌های گذشته هرگز گامی برای تحقق این ضرورت غیر قابل انکار برداشته نشده است. یاد آن جمله معروف ارنست فردریک شوماخر می‌افتم که می‌گوید: کوچک زیباست.» این یک واقعیت است که ما از دو پدیده مرتبط با همِ آسیب زا در اقتصاد کشور رنج می‌بریم. این مشکل از زمان پهلوی آغاز شد و کماکان هم در ابعاد مختلف اقتصاد، ت، فرهنگ و.ادامه دارد و آن هم اقتصاد نفتی با اتکا به ظرف متمرکز در برنامه‌ریزی» است.


  ظرف متمرکز در برنامه‌ریزی » اصطلاح غریبی است؛ درباره آن بیشتر توضیح می‌دهید؟


یعنی تمرکزگرایی در اقتصاد، یعنی تکثرگرایی ضروری در اقتصاد، ت، فرهنگ و جامعه را نادیده گرفتن و تنها به یک اسلوب و روش عمل کردن؛ در صحنه اقتصادی این ظرف متمرکز اقتصادی یعنی اینکه ما ظرفیت‌های کلان کشور را در اختیار تعداد معدودی کارتل اقتصادی قرار دهیم و خرده واحدهای اقتصادی را فراموش کنیم. در حوزه‌های اجتماعی یعنی به خرده‌فرهنگ‌ها بی‌توجه باشیم. ظرف متمرکز مقوله‌ای است که مقابله با آن در فضای عمومی و اقتصادی و ی کشور اصلا به آن توجه نشده، حتی در انقلاب هم به آن توجه نشد؛ به‌رغم اینکه در ظهور انقلاب اسلامی، در دفاع مقدس، حتی در پدیده‌هایی مثل زله، سیل و نهایتا کرونا شاهد تبعات ویرانگر این ضعف بودیم و ضربات برآمده از این نارسایی را بارها چشیدیم، اما کماکان باظرف متمرکز برنامه‌ریزی» کشور را اداره می‌کنیم؛ یعنی مشکل اساسی کشور یکی اقتصاد نفتی است؛ و دیگری به کارگیری از ظرف متمرکز.


  برای عبور از یک چنین شرایطی چه کار باید انجام می‌دادیم که انجام ندادیدم و کرونا چگونه می‌تواند بستر تازه‌ای را در این زمینه بیافریند؟


اگر بخواهیم روی پای خودمان بایستیم و تحقق بخش اقتصاد مقاومتی را مشاهده کنیم؛ یکی از عواملی که باید به آن توجه کنیم مشکل ظرف اقتصادی» است؛ به عبارت روشن تر در ظرف متمرکز نمی‌توان اقتصاد مقاومتی را ریخت، در ظرف متمرکز نمی‌توان آرمان‌های انقلاب را محقق ساخت، در ظرف متمرکز، نمی‌توان مدافع حقوق ملت و فصل سوم قانون اساسی بود. متاسفانه ما هرگز به این نارسایی آنگونه که باید و شاید توجه نکردیم؛ توجه نکردیم که باید ظرف را عوض کنیم، ظرف برنامه‌ریزی کشور، باید مشارکتی بشود، ظرف اداره کشور باید مردمی شود. ظرف برنامه‌ریزی و مدیریت وقتی مشارکتی و مردمی می‌شود که از این مدل استراتژیِ مرکز پیرامونی» در برنامه‌ریزی‌های کلان کشور خارج شویم. اینطور نباشد که متروپلیتنی ایجاد کنیم به نام تهران و در کنار آن چند کلان‌شهر اصلی شکل گیرد به نام مشهد، اصفهان، تبریز، شیراز و. بقیه ستگاه‌ها تابع یک شبکه زنجیره‌ای متفاوت با این شهرها باشند؛ این شبکه زنجیره‌ای شهرنشینی که در حال حاضر وجود دارد، مُخِل استفاده از ظرفیت‌های مردمی است. باید برویم به سمت یک شبکه شهری کهکشانی. همانطور که قبل از پهلوی اینطور بوده است. در زمان قبل از ظهور پهلوی؛ عموما این مشاغل خرد و کسب و کار کوچک و متوسط بود که فضای کلی اقتصاد و معیشت جامعه را پیش می‌برد اما در دوران پهلوی و با آغاز عصر درآمدهای نفتی به جای تکیه بر مشاغل کوچک و متوسط و درآمدهای مالیاتی، نظام حاکم به سمت ایجاد کارخانه‌های عظیم و کارتل‌های بزرگ اقتصادی رفت، چرا چون به مشاغل مردمی نیازی نداشت، به مالیات این واحدها احتیاج نداشت بنابراین زمینه تسلط واحدهای بزرگ در کشور ایجاد شد و این دگرگونی نتایج نامناسبی را به وجود آورد.


اما در نقطه مقابل در شبکه شهری کهکشانی، ظرفیت‌ها، قابلیت‌ها، فعلیت‌ها، نوآوری‌ها و ابتکارات خودش را نشان می‌دهد و اگر این اتفاق رخ بدهد و این پیشگویی اقتصادی که کارشناسان مطرح می‌کنند محقق شود و این کارتل‌های بزرگ اقتصادی فضای کلی کسب و کار را به نفع کسب و کار خرد و متوسط واگذار کنند، یا حداقل مجالی برای این نوع مشاغل در فضای کلی کسب و کار فراهم شود، این عین اقتصاد مقاومتی است و این عین توسعه درونزاست و این عین زنده شدن صنایع ملی و صنایع روستایی است.


   اگر فرض بگیریم که کسب و کار کوچک و متوسط در فضای پساکرونا فرصت بیشتری پیدا کنند در آن‌صورت هدایت این شبکه کهکشانی در مسیر توسعه پایدار و پیشرفت همه‌جانبه موضوع مهمی است. برای هدایت صحیح این شرایط تازه چه باید کرد؟


درست اشاره کردید استفاده از این فضای شکوفا شده و هدایت آن بسیار مهم است؛ استفاده از خلاقیت‌ها، نوآوری‌ها و مهارت‌های ملی، بسیار کلیدی است . من هم امیدوارم چنین اتفاقی برای رشد مشاغل خرد و آنلاین بیفتد؛ البته نشانه‌ها حاکی از آن است که این موقعیت در نهایت ایجاد خواهد شد، چرا که در ارتباط با اتفاقاتی که در مورد کرونا رخ داده و من آن را در قالب چهار وجه دیدم و به آن اشاره کرده ام؛ چنین پیش‌بینی‌هایی انجام شده است.


   ارکان این تغییرات چگونه رخ خواهد داد؟


از این چهار رکن تغییرات که معتقدم بعد از ظهور کرونا ایجاد شده، یکی تحول در مواجهه انسان با طبیعت رخ داده است؛ مورد بعدی تحول در مواجهه انسان است با دیگری. یکی هم در مواجهه انسان است با روابط و ساختار‌های کلان و در نهایت تحولی است که انسان در مواجهه با خود به آن دچار شده است؛ یکی از تحولاتی که به آن اشاره کردیم، تحولاتی است که در مواجهه انسان با ساختارهای کلان ایجاد شده است؛ به نظر می‌رسد نظام سرمایه‌داری با تلنگر مهیبی مواجه شده است. به نظر می‌رسد روابط بورژوایی و پرولتاریایی دچار خدشه شده است . فکر می‌کنم این یک اتفاق مبارکی است. این جهانی‌سازی که در قالب جهانی شدن خود را القا می‌کرد و شبکه‌های دامنه‌دار رسانه‌ای آن را تبلیغ و ترویج می‌کردند، از همین الان می‌شود پیش‌بینی کرد که دچار آسیب‌های جدی خواهد شد و من این تغییر و دگرگونی را یک امر مبارک و مفید می‌دانم. در کشور این روند را به نفع مردم می‌دانم و در صحنه جهانی نیز به نفع طبقات کمتربرخوردار است. بحثی که همیشه مطرح می‌کردیم که یک رابطه خادم و مخدومی به نفع به اصطلاح دولتمردان، به نفع دستگاه رسمی قدرت ایجاد شده، دچار تغییر و دگرگونی خواهد شد و این تحول مبارک است و تحولی را به نفع مردم در پیش خواهیم داشت. یعنی به جای اینکه قدرت اجتماعی تابع قدرت ی شود که متاسفانه طی سال‌ها شده، قدرت ی در خدمت قدرت اجتماعی قرار خواهد گرفت که معتقدم این تحولات بنیادین، نوع دیگری از مناسبات ارتباطی را میان قدرت ی و قدرت عمومی ایجاد خواهد کرد. به نظرم بر اساس داده‌های اطلاعاتی فعلی می‌توان پیش‌بینی کرد که فضای اقتصادی و مناسبات حاکم بر آن بعد از کرونا با آنچه ما پیش از این بحران در ذهن داشتیم متفاوت خواهد بود؛ تفاوت‌هایی که برای تحلیل و ارزیابی‌های آن باید منتظر روزهای آینده و تحولات بعدی باشیم تا بهتر بتوان درباره آن صحبت کرد.

 

 

اخبار مرتبط


تلنگر کرونا ویروس به جهان سرمایه‌داری \ اقتصاد  به نفع مشاغل خرد کوچک‌  می‌شود




رومه تعادل: مهدی بیک|بسیاری از تحلیلگران جهانی معتقدند شیوع جهانی ویروس کرونا، در کنار پدیده‌های دیگری چون جنگ جهانی دوم، فروپاشی اتحادیه جماهیر شوروی، سقوط دیوار برلین یا ورشکستگی بانک لیمن برادرز (چهارمین بانک سرمایه‌گذاری در امریکا) یک متغیر تاثیرگذار در سطح جهانی است که تبعات گسترده‌ای را در فضای عمومی و اقتصادی کشورها ایجاد خواهد کرد؛ پدیده‌ای که به سرعت برق و باد مناسبات ریشه داری که انسان در عصر مدرنیسم و پسا مدرنیسم ایجاد کرده بود را در می‌نوردد و نوع دیگری از تعاملات و مناسبات ارتباطی را ایجاد می‌کند که تا قبل از شیوع این ویروس متصور نمی‌شد. یکی از تغییراتی که تحلیلگران در فضای پساکرونا در خصوص آن پیش‌بینی‌هایی داشته اند؛ حضور فعال‌تر مشاغل خرد و کوچک در فضای عمومی اقتصادی کشور و محدودتر شدن مجموعه فعالیت‌های کارتل‌های بزرگ اقتصادی و شرکت‌های خصولتی است. برخی دیگر از کارشناسان اقتصادی نیز پیش‌بینی کرده‌اند که همه‌گیری جهانی ویروس کرونا می‌تواند به منزله پایان یافتن روند جهانی‌سازی اقتصادی باشد. مجموعه این اظهارنظرهای تحلیلی نشانگر آن است که برای درک درست شرایطی که فضای اقتصادی داخلی و بین‌المللی طی ماه‌ها و سال‌های آینده با آن روبه‌رو خواهد شد باید مجموعه داده‌های اطلاعاتی موجود را به‌طور دقیق و موشکافانه مورد ارزیابی قرار داد تا بتوان پیش‌بینی‌های درستی از شرایط آینده به دست آورد. برای بررسی ابعاد مختلف شرایط کسب و کار بعد از شیوع کرونا و اثرات اجتماعی و فرهنگی این تحولات سراغ عماد افروغ جامعه شناس و تمدار ایرانی رفتیم تا در نهایت تصویری از مهم‌ترین بایدها و نبایدهایی که در شرایط پساکرونا باید مورد توجه قرار گیرد به دست آوریم.


    بسیاری از تحلیلگران امور اجتماعی و اقتصادی معتقدند که بعد از شیوع کرونا مناسبات اقتصادی کشور از تمرکز بر روی کارتل‌های بزرگ اقتصادی به سمت توسعه کسب و کار خرد و خانگی تغییر ریل خواهد داد؛ اول اینکه آیا اساسا با یک چنین گزاره‌ای موافق هستید و بعد هم در صورت وقوع یک چنین شرایطی باید منتظر چه تغییراتی در فضای اقتصادی و معیشتی کشور باشیم؟


بله این موضوع ازجمله موضوعاتی است که برخی از کارشناسان با بررسی داده‌های اطلاعاتی برآمده از فضای پساکرونا در خصوص آن صحبت می‌کنند. اگر آن‌گونه که برخی اسناد و نشانه‌های تحلیلی حکایت می‌کنند، فضای اقتصادی و معیشتی کشور بعد از آرام گرفتن ویروس کرونا، به نفع کسب و کار خرد و مشاغل کوچک و خانگی استقرار پیدا کند این خبر خوب و مبارکی است؛ اتفاقا یکی از بسترهای لازم برای توسعه درونزا یا اقتصاد مقاومتی همین کوچک‌سازی کلی اقتصاد به نفع مشاغل کوچک و متوسط است. ضرورتی که متاسفانه علی رغم هشدارهای کارشناسان در طول سال‌های گذشته هرگز گامی برای تحقق این ضرورت غیر قابل انکار برداشته نشده است. یاد آن جمله معروف ارنست فردریک شوماخر می‌افتم که می‌گوید: کوچک زیباست.» این یک واقعیت است که ما از دو پدیده مرتبط با همِ آسیب زا در اقتصاد کشور رنج می‌بریم. این مشکل از زمان پهلوی آغاز شد و کماکان هم در ابعاد مختلف اقتصاد، ت، فرهنگ و.ادامه دارد و آن هم اقتصاد نفتی با اتکا به ظرف متمرکز در برنامه‌ریزی» است.


  ظرف متمرکز در برنامه‌ریزی » اصطلاح غریبی است؛ درباره آن بیشتر توضیح می‌دهید؟


یعنی تمرکزگرایی در اقتصاد، یعنی تکثرگرایی ضروری در اقتصاد، ت، فرهنگ و جامعه را نادیده گرفتن و تنها به یک اسلوب و روش عمل کردن؛ در صحنه اقتصادی این ظرف متمرکز اقتصادی یعنی اینکه ما ظرفیت‌های کلان کشور را در اختیار تعداد معدودی کارتل اقتصادی قرار دهیم و خرده واحدهای اقتصادی را فراموش کنیم. در حوزه‌های اجتماعی یعنی به خرده‌فرهنگ‌ها بی‌توجه باشیم. ظرف متمرکز مقوله‌ای است که مقابله با آن در فضای عمومی و اقتصادی و ی کشور اصلا به آن توجه نشده، حتی در انقلاب هم به آن توجه نشد؛ به‌رغم اینکه در ظهور انقلاب اسلامی، در دفاع مقدس، حتی در پدیده‌هایی مثل زله، سیل و نهایتا کرونا شاهد تبعات ویرانگر این ضعف بودیم و ضربات برآمده از این نارسایی را بارها چشیدیم، اما کماکان باظرف متمرکز برنامه‌ریزی» کشور را اداره می‌کنیم؛ یعنی مشکل اساسی کشور یکی اقتصاد نفتی است؛ و دیگری به کارگیری از ظرف متمرکز.


  برای عبور از یک چنین شرایطی چه کار باید انجام می‌دادیم که انجام ندادیدم و کرونا چگونه می‌تواند بستر تازه‌ای را در این زمینه بیافریند؟


اگر بخواهیم روی پای خودمان بایستیم و تحقق بخش اقتصاد مقاومتی را مشاهده کنیم؛ یکی از عواملی که باید به آن توجه کنیم مشکل ظرف اقتصادی» است؛ به عبارت روشن تر در ظرف متمرکز نمی‌توان اقتصاد مقاومتی را ریخت، در ظرف متمرکز نمی‌توان آرمان‌های انقلاب را محقق ساخت، در ظرف متمرکز، نمی‌توان مدافع حقوق ملت و فصل سوم قانون اساسی بود. متاسفانه ما هرگز به این نارسایی آنگونه که باید و شاید توجه نکردیم؛ توجه نکردیم که باید ظرف را عوض کنیم، ظرف برنامه‌ریزی کشور، باید مشارکتی بشود، ظرف اداره کشور باید مردمی شود. ظرف برنامه‌ریزی و مدیریت وقتی مشارکتی و مردمی می‌شود که از این مدل استراتژیِ مرکز پیرامونی» در برنامه‌ریزی‌های کلان کشور خارج شویم. اینطور نباشد که متروپلیتنی ایجاد کنیم به نام تهران و در کنار آن چند کلان‌شهر اصلی شکل گیرد به نام مشهد، اصفهان، تبریز، شیراز و. بقیه ستگاه‌ها تابع یک شبکه زنجیره‌ای متفاوت با این شهرها باشند؛ این شبکه زنجیره‌ای شهرنشینی که در حال حاضر وجود دارد، مُخِل استفاده از ظرفیت‌های مردمی است. باید برویم به سمت یک شبکه شهری کهکشانی. همانطور که قبل از پهلوی اینطور بوده است. در زمان قبل از ظهور پهلوی؛ عموما این مشاغل خرد و کسب و کار کوچک و متوسط بود که فضای کلی اقتصاد و معیشت جامعه را پیش می‌برد اما در دوران پهلوی و با آغاز عصر درآمدهای نفتی به جای تکیه بر مشاغل کوچک و متوسط و درآمدهای مالیاتی، نظام حاکم به سمت ایجاد کارخانه‌های عظیم و کارتل‌های بزرگ اقتصادی رفت، چرا چون به مشاغل مردمی نیازی نداشت، به مالیات این واحدها احتیاج نداشت بنابراین زمینه تسلط واحدهای بزرگ در کشور ایجاد شد و این دگرگونی نتایج نامناسبی را به وجود آورد.


اما در نقطه مقابل در شبکه شهری کهکشانی، ظرفیت‌ها، قابلیت‌ها، فعلیت‌ها، نوآوری‌ها و ابتکارات خودش را نشان می‌دهد و اگر این اتفاق رخ بدهد و این پیشگویی اقتصادی که کارشناسان مطرح می‌کنند محقق شود و این کارتل‌های بزرگ اقتصادی فضای کلی کسب و کار را به نفع کسب و کار خرد و متوسط واگذار کنند، یا حداقل مجالی برای این نوع مشاغل در فضای کلی کسب و کار فراهم شود، این عین اقتصاد مقاومتی است و این عین توسعه درونزاست و این عین زنده شدن صنایع ملی و صنایع روستایی است.


   اگر فرض بگیریم که کسب و کار کوچک و متوسط در فضای پساکرونا فرصت بیشتری پیدا کنند در آن‌صورت هدایت این شبکه کهکشانی در مسیر توسعه پایدار و پیشرفت همه‌جانبه موضوع مهمی است. برای هدایت صحیح این شرایط تازه چه باید کرد؟


درست اشاره کردید استفاده از این فضای شکوفا شده و هدایت آن بسیار مهم است؛ استفاده از خلاقیت‌ها، نوآوری‌ها و مهارت‌های ملی، بسیار کلیدی است . من هم امیدوارم چنین اتفاقی برای رشد مشاغل خرد و آنلاین بیفتد؛ البته نشانه‌ها حاکی از آن است که این موقعیت در نهایت ایجاد خواهد شد، چرا که در ارتباط با اتفاقاتی که در مورد کرونا رخ داده و من آن را در قالب چهار وجه دیدم و به آن اشاره کرده ام؛ چنین پیش‌بینی‌هایی انجام شده است.


   ارکان این تغییرات چگونه رخ خواهد داد؟


از این چهار رکن تغییرات که معتقدم بعد از ظهور کرونا ایجاد شده، یکی تحول در مواجهه انسان با طبیعت رخ داده است؛ مورد بعدی تحول در مواجهه انسان است با دیگری. یکی هم در مواجهه انسان است با روابط و ساختار‌های کلان و در نهایت تحولی است که انسان در مواجهه با خود به آن دچار شده است؛ یکی از تحولاتی که به آن اشاره کردیم، تحولاتی است که در مواجهه انسان با ساختارهای کلان ایجاد شده است؛ به نظر می‌رسد نظام سرمایه‌داری با تلنگر مهیبی مواجه شده است. به نظر می‌رسد روابط بورژوایی و پرولتاریایی دچار خدشه شده است . فکر می‌کنم این یک اتفاق مبارکی است. این جهانی‌سازی که در قالب جهانی شدن خود را القا می‌کرد و شبکه‌های دامنه‌دار رسانه‌ای آن را تبلیغ و ترویج می‌کردند، از همین الان می‌شود پیش‌بینی کرد که دچار آسیب‌های جدی خواهد شد و من این تغییر و دگرگونی را یک امر مبارک و مفید می‌دانم. در کشور این روند را به نفع مردم می‌دانم و در صحنه جهانی نیز به نفع طبقات کمتربرخوردار است. بحثی که همیشه مطرح می‌کردیم که یک رابطه خادم و مخدومی به نفع به اصطلاح دولتمردان، به نفع دستگاه رسمی قدرت ایجاد شده، دچار تغییر و دگرگونی خواهد شد و این تحول مبارک است و تحولی را به نفع مردم در پیش خواهیم داشت. یعنی به جای اینکه قدرت اجتماعی تابع قدرت ی شود که متاسفانه طی سال‌ها شده، قدرت ی در خدمت قدرت اجتماعی قرار خواهد گرفت که معتقدم این تحولات بنیادین، نوع دیگری از مناسبات ارتباطی را میان قدرت ی و قدرت عمومی ایجاد خواهد کرد. به نظرم بر اساس داده‌های اطلاعاتی فعلی می‌توان پیش‌بینی کرد که فضای اقتصادی و مناسبات حاکم بر آن بعد از کرونا با آنچه ما پیش از این بحران در ذهن داشتیم متفاوت خواهد بود؛ تفاوت‌هایی که برای تحلیل و ارزیابی‌های آن باید منتظر روزهای آینده و تحولات بعدی باشیم تا بهتر بتوان درباره آن صحبت کرد.

 

 




هویت جمع گرای ایرانی برگ برنده ماست


گروه اجتماعی: ویروس کرونا، شادمانی مان را ربوده، از ارتباطات اجتماعی مان کاسته، بر هراس هایمان افزوده، تنهایی غیرشکوهمندمان را عمیق تر کرده و ناامنی از آینده را برایمان به ارمغان آورده و دیگر سبک زندگی مان برهمان مدار سابق قرار ندارد، این ها از جمله مصائب کروناست که بخش بزرگی از جمعیت جهان آن را تجربه می کنند. تجربه ای مشترک میان اغلب کشورها با هر دین و نژاد و مسلکی.به قول صاحبان فکر و اندیشه و آنان که اهل نظرند، ما امروز با یکی از بزرگ ترین شوک های تاریخ معاصر و نوعیموقعیت جنگی» و شرایط اضطراری روبه رو هستیم که دوام آن حتی اگر دیرپا نباشد، اثرات عمیق و بلندمدتی خواهد داشت. 

جهان کرونایی ما تا این لحظه، هزاران نفر را به کام مرگ کشانده و پیامدهای بهداشتی و اقتصادی بس نگران کننده ای در بر داشته است اما پیامدهای اجتماعی آن با توجه به ساختار و نحوه رویارویی کشورهای گوناگون با این ویروس منحوس، متفاوت، چندوجهی و گاه مخصوص است. با گسترش ویروس کرونا، تقریبا اکثر کشورهای درگیر بحران اپیدمی، تصمیم به قرنطینه و تعطیلی موقت شهرهای خود گرفتند. به نظر می رسید تنها راهکاری که می توان از شیوع سریع این ویروس جلوگیری کرد، قطع روند سرایت آن به دیگری است. با این حال این تصمیم پیامدهای بسیاری را نیز به همراه داشت. بلافاصله با اجرای این کار، بسیاری از مردم برای تهیه مایحتاج اولیه خود شروع به خرید و ذخیره کردند. در همان ابتدای کار و به سرعت، برخی کالاهای بهداشتی مرتبط با جلوگیری از شیوع ویروس مانند ژل های ضدعفونی کننده، ماسک، دستکش و الکل کمیاب شدند. اما ماجرای خرید به همین چند قلم کالا ختم نشد. هراس حاکم بر جامعه سبب شد تا اکثریت مردم با رفتاری هیجانی به خرید مضاعف دست بزنند و این اقدام عموما از سوی کشورهایی صورت پذیرفت که سردمدارانش خود را متمدن ترین و مترقی ترین جوامع جهان می دانستند! هجوم هیجانی مردم برای خرید، قفسه ها را خالی از کالا کرد. هر چقدر مسئولان در رسانه ها از مردم می خواستند تا بیش از نیاز خود دست به خرید نزنند، با مقاومت جامعه مواجه می شدند. گویی مردم قانونمند پیشین، گوشی برای شنیدن توصیه های اخلاقی نداشتند و درک نمی کردند که باید مطابق با نیازهای جامعه از سود شخصی صرف نظر کنند اما این مفاهیم رفته رفته جای خود را در میان مردم باز کرد و نکته جالب توجه این که، پس از شیوع ویروس کرونا، همه افراد تنها به دنبال کالاهای ضروری و  بهداشتی هستند و دیگر کالای لوکس تجملی کاربرد فخرآور خود را از دست داده، مردم کمتر اسراف می کنند و تا حدودی با مفهوم قناعت مانوس شده اند. چشم و هم چشمی ها به دلیل عدم برپایی مهمانی ها و تجمعات به حداقل ممکن رسیده و مفاهیم تجمل گرایی رنگ باخته است.   

مهم تر از همه این موارد، ضعف نظام سرمایه داری در مواجهه با بحران کروناست که به ناچار، سیستم مبتنی بر سود همه و نه سود سرمایه دار را در دستور کار قرار داده است و از زمان شیوع ویروس مسری، جان آن بخشی از جامعه که همیشه با فقر خود هزینه زندگی مابقی جامعه را تامین می کرد، برای نخستین بار به رسمیت شناخته شد و دولت ها مجبور به پرداخت هزینه های کلانی شدند و این بخش حذف شده از جامعه که در تولید و مصرف نقش موردنظر سرمایه دار را بازی نمی کرد، مورد مراقبت قرار گرفت.    

عماد افروغ، جامعه شناس، نقطه نظر خویش را دراین باره با رومهرسالت» در میان گذاشته است.  

می توان حدس زد که در این شرایط کرونایی، تغییراتی در سبک زندگی انسان ها در سرتاسر جهان و از جمله ایرانی ها ایجاد شده و این مسئله یکسری وجوه عام دارد که فرقی نمی کند ایرانی باشید یا غیرایرانی اما تصور می کنم آن وجهی که مربوط به ایرانی هاست یعنی آن سبک زندگی تاریخی- فرهنگی به گونه ای بوده که فاصله گیری از آن، مقداری به ایرانی ها فشار آورده، چون مردم ما قوم سفرند و از کوچک ترین فرصتی برای گشت و گذر و سفر بهره می گیرند. به هرحال مراودات خانوادگی و بین فامیلی آنان برخلاف کشورهایی که با فردگرایی انس گرفته اند، زیاد است و همان موقع که طرح فاصله گیری فیزیکی مطرح شد (که به غلط آن را با عنوان فاصله گیری اجتماعی رواج دادند)، بر این مسئله تاکید کردم که نمی توان به طور کامل کشور را به سوی قرنطینه برد. این امر به لحاظ فرهنگی جواب نمی دهد و می تواند به یک بازخوردهای هیجانی و خشونت آمیز بینجامد اما در هرحال، کشور هم زیر قرنطینه سنگین نرفت و می شد منع رفت وآمدها را بیشتر کرد و یکسری مسائل را به اصطلاح کنترل شده تر و مدیریت شده تر انجام داد. پس یکی از وجوه سبک زندگی که برمی گردد به همین آمدوشدها و گشت و گذر کردن ها باعث تغییراتی می شود اما به نظر می رسد این تغییرات درازمدت نیست، چون امری که ته نشین شده و فرهنگی و تاریخی است، به این راحتی ها فراموش نمی شود و بموقع در جای دیگری ظهور می کند و نکته جالب اینجاست که نباید جلوی آن را بگیریم، بالطبع شرایط کرونایی، شرایط خاصی است اما این بخشی از فرهنگ ماست. ما برخلاف جوامعی که ممکن است هویت فردگرا داشته باشند دارای هویت جمع گرا هستیم و این هویت جمع گرایی برگ برنده ماست چون در این هویت جمع گرایی و عرفانی ماست که در شرایط بحرانی و غیرعادی تبدیل به نوع دوستی و همبستگی می شود و مثال آن، انقلاب و جنگ و مقابله با سیل و زله و اخیرا هم کروناست. این اتفاقی است که فعلا در مورد سبک زندگی ایرانیان ایجاد شده اما غربی ها به طورکلی، ملت منزوی و ایزوله ای هستند و ممکن است تاثیر خاص آن ها بر روی سینما و تفریحات جمعی و شب نشینی ها باشد اما برداشتم این است، فشاری که در این شرایط بر مردم ایران می آید، اصلا قابل مقایسه با غربی ها نیست، چون آن ها خودشان هم می گویند که ملت تنهایی هستند و نرخ خودکشی در خیلی از این کشورها به دلیل تنهایی بالاست و جوامع آن ها سرد است مثل جوامع شرقی، گرم نیست و علت این که کرونا در ابتدای امر در کشورهای شرقی بیشتر بود، به خاطر همین گرمی روابط و تراکم بالای ارتباطات بود. این موضوع ابعاد دیگری هم دارد و در این مدت، صرفه جویی بالا رفته و الگوی مصرف باید تغییر کرده باشد چون یکی از عادت های مربوط به سبک زندگی، الگوی مصرف است. به نظر می رسد الگوی مصرف خواه ناخواه دچار تغییراتی شده و باید در این مورد مطالعات میدانی صورت بگیرد اما آن طور که از شواهد امر برمی آید، مردم ما این روزها با قناعت مانوس تر شده اند و حتی اگر به دلیل مشکلات معیشتی هم این قناعت به خصیصه رفتاری آدم ها تبدیل شده باشد، بازهم مبارک است. اگر به مرز گرسنگی نرسد، صرفه جویی پدیده ای مثبت است. با توجه به این که ایرانی ها پیش از شیوع ویروس کرونا، در اسراف رتبه اول را به خود اختصاص داده بودند. خواه ناخواه در کنار  فاصله گیری فیزیکی، فاصله گیری از اسراف هم صورت گرفته است و بازتابی بر روی الگوی مصرف مردم ایجاد کرده و امیدواریم تداوم داشته باشد. چون کشور نمی تواند به یک توسعه پایدار برسد، مگر اینکه قناعت را فهم کرده باشد و از اسراف فاصله گرفته باشد. از سوی دیگر باوجود همه مباحثی که مطرح می شود، کرونا را در کل مصیبت نمی دانم و در عالم، مصیبت هایی که نازل می شود را مصیبت نمی دانم و یک نوع امتحان می دانم و انسانی که خودساخته باشد و خود واقعی خودش را کشف کرده باشد از تمامی مسائل، عبرت می گیرد و به قول سعدی، غم و شادی بر عارف چه تفاوت دارد/ ساقیا باده بده شادی آن کاین غم ازوست. کسی که یک جهان بینی معنوی و عرفانی دارد ازهر بلایی استقبال می کند و این طور نیست که دچار یاس و ناامیدی شود. آن هایی که جهان بینی الهی دارند و هم در ارتباط با خود و طبیعت و دیگری و هم در ارتباط با روابط و ساختارهای اجتماعی، عبرت ها و موهبت های زیادی در این کرونا دیده می شود و نکته مهم تر این است که کرونا پدیده ای جهانی است و همه را در برگرفته و در اینجا تمایز طبقاتی نداریم. تمایز جنسیتی نداریم. تمایز نژادی نداریم و در واقع هیچ تمایز دینی هم نداریم و به نوعی انسان را به یاد صحرای م می اندازد این که همه از هم فرار می کنند و به گونه ای می خواهند خودشان را نجات بدهند و راه بازگشتی هم نیست اما اساسی ترین تفاوت شرایط فعلی با صحرای م این است که راه نجات و بازگشت هست. بازگشت به خویشتن و نوع دوستی و همبستگی و.  و در فتح کلام، صرف نظر از آسیب هایی که به لحاظ اقتصادی به برخی از اقشار آسیب پذیر وارد می شود، این ویروس را یک نعمت بزرگ می دانم و حتی اگر در این ابتلا، یک انتقام هم نهفته باشد، انتقام الهی را هم یک نعمت و منشا عبرت می دانم و از آن مدل افرادی نیستم که کرونا را مصیبت می دانند. حتی به نظرم، کرونا یک موجود است و هیچ موجودی شر نیست و برای خودش خیر است، بستگی به این دارد که چطور به این پدیده بنگریم. قرار نیست در برابر موجوداتی که فی النفسه برای خود خیر هستند، هیچ شری برای دیگری نباشد، این گونه نیست. همه ما باید در کنار مراقبت ها و آسیب هایی که در این جریان متحمل می شویم باید یک تحلیل کلانی در مورد موهبت های این اتفاق داشته باشیم و شاید ازجمله نکات پایانی که باید به آن اشاره داشت، سرکوب جوامع کمتر توسعه یافته از سوی غرب است اما در جریان بحران کرونا مشاهده کردیم که غرب با تمام ادعاهای واهی مبنی بر مدنیت و متمدن بودنش، چگونه همانند انسان های اولیه عمل کرد. شاهد این مدعا، جنگ مشهودی است که بر سر تصاحب ماسک و تجهیزات محافظتی پزشکی بین کشورهای غربی در حال وقوع است. کجا چنین رفتارهایی را در کشورهای شرقی شاهد هستیم؟ حتی مقامات اروپایی گفته اند که رقابت بر سر تهیه ماسک، بازار قانونی را به غرب وحشی» بدل کرده است  و در سیدنی، بزرگ ترین شهر استرالیا، قفسه های سوپرمارکت ها ظرف چند دقیقه خالی شدند تا جایی که یکی از فروشگاه های زنجیره ای امکان خرید دستمال توالت را برای مشتریان خود به ? بسته محدود کرد و به هر ترتیب جوامع به میزانی تبعیت از نظام سرمایه داری باید تاوان بدهند. از این نظر، برای شیوع ویروس کرونا می تواند بسیار درس آموز باشد.

جامعه مصرف گرای غربی در مواجهه با بحران کرونا، به سرعت دچار نگرش حفظ بقا شد. هر کس خودش بر دیگری ارجح است مگر آن که نیروی برتر با نام دولت به زور و برای تامین منافع کل جامعه، تولید، مصرف و سود را مدیریت کند. با وجود قرنطینه و اجبار به ترک بسیاری از مشاغل، دولت موظف شد تا هزینه هنگفتی را بابت افراد خانه نشین و بیکار پرداخت کند. آشکار است که در صورت عدم این کار، جامعه با بحران ناامنی نیز مواجه می شد. بنابراین راهی جز دخالت حداکثری دولت باقی نماند

عبرت و موهبت یک‌ بحران جهانی؛ دستاوردهای کرونا


یادداشت عماد افروغ جامعه‌شناس و استاد دانشگاه، در رومه ایران: 

 اینکه تا چه مدت ویروس کرونا تداوم خواهد داشت، چندان قابل پیش‌بینی نیست. بنابراین، نمی‌توان مشخصاً از زمان آغازدوران پساکرونا» صحبت کرد. اما قطع نظرازآسیب‌هایی که در جریان شیوع این ویروس به جسم انسان‌ها وارد شده و همچنین آسیب‌های اقتصادی که برخی از اقشار را درگیرکرده است، تحولاتی به لحاظ زیست‌محیطی، ی، اجتماعی و الهی رقم خورده که آدمی آرزو می‌کند کاش کماکان این اوضاع (بحران کرونا)  ادامه داشته باشد!

واقعیت این است که به لحاظ اقتصادی ضربه سنگینی به نظام سرمایه‌داری، منفعت‌طلبی، لذت‌گرایی، خودخواهی و عربده‌کشی‌های تمدن غالب و مدرنیته وارد شده است. تمام فخر تمدن نوین غربی این بوده که بر طبیعت مسلط شده است. حتی کسانی هم که گاهی نقدهایی بر تسری علم‌زدگی گره خورده با مدرنیته در عرصه‌های اجتماعی و ی وارد می‌کنند این وجه تسلط بر طبیعت را به عنوان یک دانش تحلیلی- تجربی پذیرفته‌اند. اما هم اکنون شاهدیم درست همانجا که نقطه قوت تمدن غرب بشمار می‌رود، عملاً نقطه ضعف آن، در عدم فهم چرایی، چگونگی و درمان ویروس کوچکی به نام کرونا، آشکارا و ناآشکارا، فریاد زده می‌شود.

ادعای طرفداران پروپا قرص داروینیسم طبیعی و اجتماعی و قائلان به تکامل کور و بی‌مبنا و بی‌هدف، از جمله نویسنده کتاب پر فروشانسان خردمند»، یووال روح هراری، این بود که بتدریج آدمی حتی برمرگ نیز به منزله یک بیماری فائق می‌آید.

به دنبال وقوع بحران کرونا و ناتوانی بشر در مواجهه با این ویروس، این دسته از نگرش‌ها همه فرو ریخت و با بن‌بست مواجه شد. بیهوده نیست که بسیاری از فیلسوفان مادی‌گرای دیروز، هزاره جدید را هزاره خداگرایی» نامیده‌اند. این خداگرایی را می‌توان هم در معرفت‌شناسی‌های علمی و هم در گرایشات ایمانی، دینی و اجتماعی مشاهده کرد. گویی بار دیگر خدا بازگشته و رجعت به خدا فوران کرده است.

به لحاظ اجتماعی نیز شاهد هستیم که همبستگی اجتماعی» ناشی از دردی مشترک» در سطح ملی و جهانی افزایش پیدا کرده است. این همبستگی اجتماعی عطف به یک مسأله جهانی است. گویی یک جهانی شدن واقعی و بدون اما و اگر و شبهه جهانی‌سازی اتفاق افتاده است. جهانی‌سازی‌های متداول در قالب جهانی شدن» عملاً با تمایزات طبقاتی، نژادی و جغرافیایی و حتی فرهنگی گره خورده است. اما هم اکنون با جهانی شدن و عام‌گرایی‌ مواجهیم که بطور کامل فراتمایز یافته است و هیچ‌گونه مرز جغرافیایی، طبقاتی، نژادی، قومی، جنسیتی و حتی دینی را برنمی‌تابد.

در این فضا (جهانی بدون تقسیم‌بندی‌های قراردادی) همه اعتباریات فرو می‌ریزد و به گونه‌ای می‌توان گفت که این روزها جلوه‌ای از روز قیامت را شاهد هستیم و این امر برای آنان که اهل معرفت هستند بسیار معنادار است؛ روزی که آدمی از برادر و پدر و مادر و همسرش می‌گریزد و تنها به رهایی خود می‌اندیشد. با این تفاوت که در روز قیامت فقط گریز مطرح است و راه فراری نیست، اما هم اکنون این گریز و احتیاط به مثابه دردی مشترک زمینه‌ساز همبستگی و پیوندی مشترک و جهانی است.

نکته قابل‌تأمل دیگری که می‌توان در خصوص جهان پساکرونا مطرح کرد این است که در خصوص بسیاری از مشاغل، عطف به فایده‌مندی یا بی‌فایدگی آنها نوعی بازاندیشی صورت خواهد گرفت به گونه‌ای که اکنون بسیاری را به این تأمل واداشته که مشاغل و مناصب مختلف، در واقع امر از چه کارکردی برخوردارند؟ و در صورت فقدان برخی از آنها، عملاً جامعه با چه نقصانی مواجه می‌شود؟

واقعیت این است که امروزه بسیاری از تقسیم کارها و تخصصی شدن‌های افراطی به پرسش کشیده شده است، تمایزگذاری‌های افراطی بهم ریخته و بار دیگر ربط‌ها و پیوندها برجسته شده است. به نوعی یک نگرش دیالکتیکی و نگاهی منظومه‌ای زنده شده است. به نظر می‌رسد که نگاه منظومه‌ای در خصوص هر مسأله‌ای راهگشا است و خصوصاً در قضیه کرونا این نگرش می‌تواند بسیار اثرگذار باشد؛ چراکه شیوع ویروس کرونا تنها یک لایه ندارد و آن لایه صرفاً حوزه سلامت و محیط‌ زیست انسانی را درگیر نمی‌کند، بلکه لایه‌های انسانی، ی، اجتماعی و متافیزیکی دارد. در جهان پساکرونا، گویی بار دیگر خدا و نیایش احیا می‌شود، بشر عجز خود را فریاد می‌زند و به عظمت خداوند پی می‌برد به تعبیری حیرت بشر بار دیگر رقم می‌خورد؛ همه اینها دستاورد است.

در جهان پساکرونا، پوشالی بودن بسیاری از ادعاهای جوامع مختلف برملا می‌شود. همیشه جهانِ به اصطلاح سوم» زیر فشار توخالی و البته سنگین و پر های و هوی غرب‌زدگی سرکوب شده و به عنوان ملت‌هایی نامتمدن معرفی می‌شدند، اما در جریان بحران کرونا شاهد بودیم که همین تمدن غرب که ادعای مدنیت داشت و انسان‌های به اصطلاح متمدن، چگونه یک بربریت نوین را رقم زدند. شاهد این مدعا، یورش‌هایی است که مردم این کشورها در این ایام به فروشگاه‌ها داشتند واینگونه به جان هم افتادند. کجا چنین برخوردهایی را در کشورهای شرقی شاهد هستیم؟

وفاق حاکم برغرب شناخته شده وفاقی ی و دیکته شده از بالا و مبتنی بر نظم ی» است. از این رو، زمانی که نظم ی در جوامع غربی بهم ریخته شود، مردم به جان هم می‌افتند. طبیعی هم هست چون جهان‌بینی‌شان مبتنی بر فردگرایی است. اما وفاق جوامع شرقی همچون ایران وفاقی اجتماعی» و مبتنی بر یک جمع‌گرایی عرفانی» است. اما چه کنیم که پدیده غربزدگی در رگ و پی بسیاری از نخبگان و نهادهای فکری و علمی ما رخنه کرده و باعث شده تا افراد نتوانند ریشه‌های خود را فهم و درک و بازتولید کنند.

 این روزها، در برخی جوامع غربی همچون انگلیس، در مواجهه با بیماری کرونا، ت‌هایی دیکته می‌شود از جمله اینکه چندان نباید دغدغه‌مند آنانی بود که بیماری‌های زمینه‌ای دارند؛ احتمالاً بعدها شرط سنی هم به این گزینه‌ها اضافه شود! دراین فضا، این پرسش به ذهن متبادر می‌شود که تا چه اندازه این نگاه اخلاقی است؟ حتی اگر قرار باشد در بستری از تفکر ضد اخلاقی مثبت داروینیسم اجتماعی» را بپذیریم، این داروینیسم باید به طور طبیعی عمل کند نه به طور ارادی.

این ت‌ها، دقیقاً مشابه کاری است که هیتلر کرد. او، تحت تأثیر داروینیسم اجتماعی، خود را نژاد برتر دانست و به جان بشریت افتاد؛ به این بهانه که می‌خواهد انتخاب اصلحی را صورت دهد. ضمن آنکه ما به هیچ وجه مجاز نیستیم انسان را با تصوری خام از طبیعت، به طبیعت تقلیل دهیم و از تعهدات خود نسبت به طبیعت و همنوعان خود غافل شویم. به علاوه طبیعت‌شناسی الهی و مبتنی بر خالقیت و ربوبیت خدا و ذی‌شعور بودن و غایت‌مداری طبیعت به ما اجازه یک نگاه کور به طبیعت را نمی‌دهد.

شیوع ویروس کرونا مقوله‌ ذوابعادی است و باید به آن به صورت منظومه‌ای نگریست و بعد بررسی کنیم که امروزه چه چیزهایی را بدست آورده و چه چیزهایی را از دست داده‌ایم. به لحاظ احیای نسبی محیط‌ زیست و شرایط زیست‌محیطی، و در عرصه‌های اجتماعی، ی، فرهنگی و الهیاتی دستاوردهای بسیاری داشته‌ایم. حتی در تحلیل خود و با یک جهان‌بینی توحیدی و قرآنی، فرض ابتلای الهی و نزول بلا و انتقام ساختاری و جریانی خدا را نیز منتفی نمی‌دانم.

به نظر می‌رسد که انسان پساکرونا، بیش از هر چیزی نیازمند باز اندیشی در ارتباط با خود و خدای خود، ارتباط با دیگری و با طبیعت است. بشر باید تاوان تگذاری‌ها و اقداماتش را پس دهد. این درس گرفتن‌ها صرفاً مختص جوامع سرمایه‌داری نیست، بلکه جوامع دیگر به میزانی که از نظام سرمایه‌داری تبعیت کرده‌اند، نیز سهمی در این تاوان و عبرت متعاقب دارند. به میزانی که ما در ایران تحت تأثیر پوزیتیویسم و سرمایه‌داری عمل کرده‌ایم، به میزانی که از حقایق دور بوده‌ایم و به اعتباریات تکیه کرده‌ایم، به میزانی که از محتوا دور شده‌ایم و به فرمالیسم تکیه کرده‌ایم، به میزانی که مردم را خادم خود کرده و عملاً خود را مخدوم آنان القا کرده‌ایم باید پاسخگو باشیم. برای اهل عبرت شیوع ویروس کرونا می‌تواند بسیار درس‌آموز باشد.
وقتی شرایط بحرانی در جامعه‌ای همچون ما رخ می‌دهد، مردم به گذشته خود و به تعبیری به خود رجوع می‌کنند، اقشار متخصص، به مردم برمی‌گردند. این در حالی است که این بازگشت به مردم برخلاف آموزش‌های آکادمیکی است که پیوسته بر تقسیم کار افراطی تأکید دارد.

 واقعیت این است که ملت ایران، ملت شرایط بحران است؛ یعنی، وقتی شرایط غیرعادی می‌شود مردم به گذشته خود و به همبستگی و وفاق اجتماعی‌شان برمی‌گردند. اما پرسش اصلی اینجا است که چرا در شرایط عادی این سطح از همبستگی وجود ندارد. این امر به علت برخوردی است که ساختار حاکمیت با مردم دارد. اگر مجموعه حاکمیت با مردم شفاف و صادق باشد و زمینه و بستر لازم را برای مشارکت مردم فراهم کند، آنچه که در شرایط غیرعادی رخ می‌دهد در شرایط عادی هم شاهدش خواهیم بود. این امر دقیقاً برعکس آن اتفاقی است که در جوامع غربی رخ می‌دهد؛ آنان مردم روزهای بحران نیستند و در دوران بحران، گرگ یکدیگر می‌شوند. این در حالی است که متأسفانه ما در شرایط عادی، تا حدودی آسیب‌رسان به یکدیگر هستیم. چرایی این امر را به فرهنگ مردم مرتبط نمی‌دانم و غالباً به نوع مواجهه ساختار حاکمیت با مردم مرتبط می‌دانم که بعضاً فراموش می‌کنند که باید خدمتگزار مردم باشند.

جایگاه صلح در ادیان شرقی/ رابطه متقارن بین انسان و خدا وجود دارد


کتاب عام‌گرایی توحیدی و حق انسان»، جایگاه صلح در ادیان شرقی و رابطه متقارن بین انسان و خدا را به عنوان مقوله‌هایی که سال‌ها فضای علمی کشور را به نام جهانی‌شدن اشغال کرده است، بررسی می‌‌کند.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، کتاب عام‌گرایی توحیدی و حق انسان» تألیف عماد افروغ هفت فصل یا گفتار دارد، فصل اول، تعامل دین و جامعه در چرخه زمانی معاصر یا عصر بازگشت خدا به طور خاص در فضاهای آکادمیک و علمی، فصل دوم، رابطه نسبت ماهوی توحید و حق انسان است که بر اساس نظر نویسنده برخلاف تصوری که صورت گرفته یا القا شده و تاریخی که بر اساس این تفکر غلط شکل گرفته، خدا و انسان مقابل هم نیستند و یک رابطه متقارن بین انسان و خدا وجود دارد که به طور مفصل به آن پرداخته شده است. فصل سوم در رابطه با دین و جهانی شدن است و این مقوله‌ای که سال‌ها فضای علمی کشور را به نام جهانی شدن اشغال کرده است را بررسی می‌کند که اولاً چه مولفه‌هایی دارد و چه رابطه‌هایی را رقم زده و با جهانی شدن حقیقی چه نسبتی دارد و در این بین، دین چه نسبتی با این دو دارد، یعنی هم جهانی شدن واقعی یا مصطلح و هم جهانی شدن حقیقی که مفصل این دو مورد بحث قرار گرفته است و اتفاقاً به گونه‌ای به نتیجه‌ای رسیده که با عنوان کتاب هم بیگانه نیست.

فصل بعدی کتاب عام گرایی توحیدی و حق انسان» راجع به صلح در ادیان شرقی است. اینکه صلح در ادیان شرقی چه جایگاهی دارد، مفصل در این کتاب مورد بحث قرار گرفته و مفهوم‌شناسی صلح و جنگ و جایگاه آنها را در ادیان شرقی مورد بررسی قرار گرفته است. فصل پنجم این کتاب، بحث جدیدی است در مورد نگرش و تحلیلی فرا دینی از بنیان‌ها و زمینه‌های افراط‌گرایی. در این فصل سعی شده به بنیان‌های فرادینی افراط‌گرایی پرداخته شود تا موضع ادیان به ویژه اسلام و مسیحیت مشخص شود.

فصل ششم هم در مورد عدالت و پیش شرط‌های عدالت است و بالاخره فصل هفتم، مربوط به بحث انسان و طبیعت است و در رابطه با اینکه انسان با طبیعت چه نسبتی دارد و چه موضعی در خصوص طبیعت باید بگیرد و آیا باید طبیعت را به سخره خود بگیرد و هر طور دلش خواست با آن برخورد کند یا نه؟ آیا انسان باید احساس مسئولیتی در خصوص طبیعت بکند؟ بحث های بسیار نویی مطرح شده است.

نویسنده این کتاب در فصل انسان، طبیعت و توسعه تلاش کرده تا ضمن مرور برخی تخریب‌های محیطی و طبیعی ناشی از به کارگیری الگوی نوسازی توسعه و اشاره به مبانی طبیعت‌شناسی و انسان‌شناسی آن به فهم جایگاه طبیعت در قرآن کریم و درک نتایج و دلالت‌های محیطی آن نائل آییم. در نقد مبانی طبیعت‌شناسی الگوی رایج توسعه، آیات قرآن کریم در ۶ محور خالقیت خدا و مخلوقیت طبیعت، نگهدارندگی و ربوبیت الهی، تسبیح عالم، غایت‌مداری و حق‌مداری عالم، طبیعت برای انسان و مسئولیت انسان در برابر طبیعت، به اجمال مورد بررسی قرار گرفته‌اند.

به طور خلاصه آنچه که در تمام گفتارهای هفت‌گانه این کتاب مشترک و مشهود است، نورافشانی و تبلور سه‌گانه خدا، ذات و غایت است و به نظر نویسنده این سه‌گانه حقوق انسانی در سطوح فردی، گروهی، جامعه‌ای و جهانی تأویل شده و آزادی، عدالت و اخلاق و معنویت ترکیبی موجه، معنادار و استوار می‌یابد. همچنین در این کتاب برای شکل گرفتن یک صلح پایدار به ۱۲ عامل اشاره شده است که اگر قرار باشد یک صلح مثبت و سازنده‌ای در عالم شکل بگیرد، باید این عوامل وجود داشته باشد و باید دید آیا ما این ۱۲ عامل را داریم و آیا ادیان، این نسبت را با این عوامل دارند؟

کتاب عام‌گرایی توحیدی و حق انسان» حاصل تلاش‌های متمادی نگارنده در زمینه تفکر و نظریه‌پردازی است که در نشست‌های بین‌المللی گفتگوی ادیان در فرایبورگ، سارایوو، بیروت، روم و تهران با مضامین مختلف ارائه شده است.

کتاب عام‌گرایی توحیدی و حق انسان»، تألیف عماد افروغ» از سوی انتشارات دانشگاه ادیان و مذاهب در ۳۴۰ صفحه با قیمت 50 هزار تومان از سوی انتشارات دانشگاه ادیان و مذاهب منتشر شده است.

 همبستگی و عشق به دیگری عبرتی از بحران کرونا


شفقنا – عماد افروغ جامعه شناس و استاد دانشگاه در خصوص آموزه‌ها و عبرت‌های بحران کرونا، می‌گوید: رابطه انسان با طبیعت، با خودش، دیگری و رابطه‌اش با ساختارهای اجتماعی، چهار عبرتی است که انسان باید مورد توجه قرار دهد؛ یعنی عبرت بگیرد که رابطه‌اش را با طبیعت تغییر دهد، همبستگی و عشق به دیگری دومین عبرت از بحران کرونا است و در مرحله بعد تلاش کند ساختارهای ااسارت بخش بخش جامعه را بشناسد و عبرت چهارم این است که تلاش کند خود واقعی‌اش را فهم کند.

 * انسان باید رویکرد خود را نسبت به طبیعت عوض کند

* یکی از عبرت‌های کرونا این است که درد دیگری درد ما باشد

* نظام سرمایه داری مهمترین رابطه استثماری و اسارت بخشی است که باید عبرت بگیریم و نابودش کنیم

* کرونا هشداری بود که خود واقعی‌مان را فهم کنیم/ وقتی با خودمان صادق باشیم در نتیجه با دیگری هم صادق می‌شویم

* نوع نگاه اقتصادی بر کشور باید عوض شود

* قشر ضعیف زمانی مورد توجه قرار می‌گیرد که دولت‌ها متوجه وظیفه‌ای به نام عدالت اجتماعی» شوند

* اعتماد بین مردم و مسوولان که به واسطه کرونا ترمیم شد، باید حفظ شود

* حرف خوب تحویل می گیریم ولی عمل خوب تحویل نمی‌گیریم

* حاکمان تا قبل از اینکه به قدرت برسند شعار خدمت سر می‌دهند

* نخبگانی که فهم درستی از هویت تاریخی ایرانیان دارند غرب زده نیستند

* نمی‌توانم قضاوت خوبی از عملکرد حاکمان در بحران کرونا داشته باشم

* امیدواریم کرونا برای نظام پزشکی ما عبرتی شود که بفهمند باید متناسب با زحمات افراد پاداش دهی صورت بگیرد

متن گفت و گوی شفقنا با دکتر عماد افروغ را در ادامه می خوانید:

دکتر عماد افروغ در گفت و گو با خبرگار شفقنا در رابطه با آموزه‎ها و عبرت‌های بحران کرونا برای حکومت و ملت، گفت: برای پاسخ به این سوال به چهار عبرت کلان انسان با طبیعت، با دیگران، با ساختارهای اجتماعی و یا به عبارتی با جامعه و در آخر به رابطه انسان با خودش اشاره می‌کنم. رویکرد انسان با طبیعت به این معنا که انسان باید رویکرد خود را نسبت به طبیعت عوض کند. همه افتخار تمدن غرب بر این بود که بر طبیعت مسلط شده است و آن را تحت کنترل خودش درآورده است و بدین وسیله هر ت و رفتاری را نسبت به طبیعت دنبال کرده است، طبیعت را مخلوق و غایت مدار ندانسته بلکه آن را بی روح و بی جان پنداشته و هیچ مسوولیتی در قبال آن بر عهده نگرفته است. این بحث زیست محیطی است که انتقاد بسیاری را به همراه داشت.

او در ادامه افزود: درحالی که بشر باید طبیعت شناسی خود را عوض کند و این طبیعت شناسی با تمدن غرب گره خورده است. به یک معنا، تمدن غرب باید دگرگون شود درواقع نمی‌توان توسعه غرب و یا نوسازی در غرب را بدون این طبیعت شناسی لحاظ کرد. این مهم ترین درسی است که به همه می‌دهد چراکه همه متاثر از تمدن نوین غرب و این نحو طبیعت شناسی هستند و متاسفانه در ایران هم همینطور بوده و الان می‌بینید که طبیعت چه انتقامی می‌گیرد؛ البته طبیعتی که چون شعور دارد یعنی انتقام خدای طبیعت است.

این جامعه شناس در ادامه به رابطه انسان با دیگری اشاره کرد و گفت: نکته بعد رابطه فرد با دیگری است و در یک کلام سخن سعدی بنی آدم اعضای یکدیگرند» را فراموش کرده‌ایم. خودخواهی و فرد گرایی مفرطی در دنیا حاکم است، ما نوع دوستی، انفاق و ایثار را فراموش کردیم، درد دیگری را درد خودمان ندانستیم و عبرت این است که درد دیگری درد ما باشد و همنوع خودمان را فهم کنیم و مشکل او را مشکل خودمان بدانیم و این درد مشترک، به نوع دوستی بینجامد و اصلا درک کنیم که درد مشترک یعنی چه! پس هر نسخه‌ای که برای خودمان می‌پیچیم برای دیگران هم بپیچیم و این همبستگی و عشق به دیگری و احساس اینکه همه از اعضای یک پیکر هستیم، می تواند عبرت دوم باشد.

افروغ در خصوص رابطه انسان با جامعه، گفت: نکته سوم رابطه انسان با ساختارها و به عبارتی با جامعه است. خود ما بسیاری از این ساختارهای اسارت بخش را ایجاد و در برابر آن مقاومت نمی‌کنیم و اصلا تلاش نمی‌کنیم این روابط را بشناسیم و بسیاری از این اتفاقاتی که می افتد به این روابط و ساختارها باز می‌گردد و کلان ترین رابطه استثماری، همین رابطه اقتصادی مستقر در دنیا است که به عنوان نظام سرمایه داری می‌شناسیم؛ یعنی نظام سرمایه داری، مهمترین رابطه استثماری و اسارت بخشی است که باید عبرت بگیریم و نابودش کنیم. نظام سرمایه‌داری باعث شده سهم‌ِ داراها از مواهب اجتماعی و طبیعی بیش از ندارها باشد. ببینید چند درصد از جمعیت جهان برخوردار از سرمایه‌های کلان هستند و چند درصد فاقد این سرمایه ها هستند و این سرمایه داری فقط مختص بخش اقتصادی نیست بلکه بخش ی و فرهنگی را هم شامل می‌شود. لذا کلیت نظام سرمایه داری اعم از بعد ی، اقتصادی و اجتماعی را باید فهم و در جهت نابودی و یا تعدیل و تلطیف آن عمل کنیم. در کشور ما هم ساختارهای ی، اسارت بخش است یعنی رابطه قدرت ثروتی در کشور است و کسی که به قدرت دولتی وصل است متنعم از بسیاری سرمایه های ی، اقتصادی، فرهنگی و … است.

این استاد دانشگاه در ادامه به رابطه انسان با خودش اشاره کرد و گفت: در آخر هم رابطه انسان با خودش مهم است و انسان باید خود واقعی اش را فهم کند. خود واقعی انسان، خود فطری است و خود فطری اش، خود الهی است. خدا در قرآن می‌فرماید فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا » یعنی فطرت خدا همان است که فطرت انسان بر آن بنا نهاده شده است. یعنی خودت را کشف کن و با خودت حرف بزن و عادت کن که گفت و گویی با خودت داشته باشی. هیچ وقت خود واقعی انسان، او را فریب نمی‌دهد و همیشه راه حق را نشان می‌دهد. به نظرم، ما یادمان رفته است که خود واقعی هم داریم. بخشی از این اتفاقاتی که می افتد نتیجه خود فراموشی است. رابطه انسان با خود، شامل انسان با خدا هم می شود وقتی خودت را کشف کردی می فهمی خالقی داری و اوج حیات بشری همین اتصال است. وقتی با خدا یکی شوی رابطه ات را با خودت صاف کردی، با خودت صادق می‌شوی، در نتیجه با دیگری هم صادق می‌شوی. بنابراین من احساس می‌کنم کرونا یک هشدار و تلنگری بود که به تجدید نظر در این روابط چهارگانه بپردازیم.

افروغ تصریح کرد: کرونا باعث ایجاد خسارت‌های اقتصادی شده است و به نظر من این خسارت‌ها به دلیل نظام سرمایه داری است و اگر این نظام سرمایه‌داری نباشد، کسی آسیبی نمی‌بیند و دولت متوجه می‌شود که همه باید از استانداردی از زندگی برخوردار باشند که این همان بحث عدالت اجتماعی و فلسفه اقتصادی حکومت حضرت علی(ع) است که همه را به طور یکسان از بیت المال برخوردار می‌کرد و هر کسی اگر کار اضافی می‌کرد برای خودش بود و مالیاتش را هم پرداخت می‌کرد ولی همه از میزان و استانداردی برخوردار بودند. بنابراین اگر نوع نگاه اقتصادی بر کشور عوض شود اقشار ضعیف هم این خسارت را تجربه نمی‌کردند و راه نجات، در همان عبرت‌های اقتصادی است.

او ادامه داد: معمولا بخشی از جامعه حقوقی دارند که ماهیانه به حساب آنها واریز می شود اما بخش دیگر از این امکان برخوردار نیستند و باید متوجه این قشر و  وظیفه دولتمردان شویم که دولتمردان نمی‌توانند کشور را به شکل سرمایه داری و یا شبه سرمایه داری اداره کند. وقتی رابطه اقتصادی استثماری عوض شود، خواه ناخواه این قشر آسیب پذیر هم بیشتر مورد توجه قرار می‌گیرد و آن هم وقتی است که دولت‌ها متوجه وظیفه‌ای به نام عدالت اجتماعی شوند. بنابراین من متوجه هستم که ممکن است آسیب‌های ایجاد شده باشد اما در مجموع این اتفاقی که کرونا بر سر ما آورد را آسیب نمی‌بینیم و به نظر من کرونا نعمت بود.

این استاد دانشگاه بیان کرد: در حال حاضر بیشتر روی وجه سلامتی کرونا تمرکز می شود درحالی که این پدیده مانند هر پدیده دیگری لایه‌های دیگری هم دارد که یکی از این لایه‌ها جسمانی و تندرستی است و لایه‌های دیگر اجتماعی و اقتصادی و لایه الهی هم دارد که به آنها اشاره کردم و ضرورت دارد که همه لایه‌ها را در کنار هم ببینیم. یعنی فهم درستی از لایه‌های به هم متصل از این ویروس را باید داشته باشیم. نخبگان ما باید این مساله را خوب درک کنند و در اختیار مردم قرار دهند و تفسیر و جهان بینی الهی هم باید پشت این کار باشد؛ یعنی از جنس کنشی که باعث واکنشی به نام ویروس شد، عالم را تحلیل نکنیم. بحثی هم مربوط به مردم می‌شود که می‌توانند اتفاقات خوب و مبارکی که این روزها برای آنها رقم خورد را یادداشت و شکار کنند. این موارد برای خودش گنجینه است و بعدا می‌توانند به آنها رجوع کنند که چه بودند و چه شدند؛ چون ممکن است خیلی‌ها عبرتی نگیرند چون بشر فراموش کار است.

افروغ در رابطه با افزایش اعتماد بین مردم و مسوولان، اظهار کرد: مردم و حکمرانان باید این اعتمادی که تا حدودی ترمیم شده است را حفظ کنند. من بارها گفته ام که در مقایسه با کشورهای خارجی باید این را فهم کنیم که ما ملتی هستیم که اعماق روابطمان حکایت از هبستگی دارد یعنی وقتی شرایط، حاد می‌شود، وفاق اجتماعی فوران می‌کند، بر خلاف غربی‌ها که در شرایط حاد، فردگرایی و خودخواهی بالا می رود همانطور که حمله به فروشگاه‌ها و خرید اسلحه را دیدیم؛ ولی ما برعکس هستیم اما یک مشکل داریم که اگر در شرایط عادی، ذیل نظم و وفاق ی، آرامشی در کشورهای غربی حاکم است اما برای ما در مواقع بحران، شرایط ایده آل حاکم می شود چون ما وفاق اجتماعی داریم.

او در پاسخ به این سوال که چرا در شرایط حاد شاهد وفاق اجتماعی در کشورمان هستیم نه در شرایط عادی، گفت: من این مساله را به فرهنگ مردم ربط نمی‌دهم بلکه بیشتر به برخورد حاکمان مربوط می‌شود؛ حاکمان، خادمان خوبی برای ما نبودند و نیستند. حاکمان تا قبل از اینکه به قدرت برسند شعار خدمت سر می‌دهند و وقتی وارد قدرت ی شدند به لحاظ جایگاه ساختاری قدرت ی و اینکه پل رابطی برای رسیدن به سایر تنعم ها و مواهب طبیعی، اجتماعی، ی و اقتصادی است، یادشان می رود که این جایگاهِ خدمت است و جای خادم و مخدوم را عوض می‌کنند. لذا علت این امر نوع مواجه حکمرانان با مردم است که با مردم شفاف و روراست نیستند و نمی‌دانند وطیفه برطرف کردن نیازها به دوش آنها هست. متاسفانه بعضا مردم هم ممکن است اسیر فرایندهای القائی و اغوایی حکمرانان ‌شوند. در شرایط غیر عادی اعتمادی ایجاد شده است که ای کاش در شرایط عادی هم تداوم داشته باشد و همواره سعی کنیم چیزی که در شرایط بحرانی بروز و ظهور می کند در شرایط عادی هم ظهور و بروز داشته باشد.

این جامعه شناس در خصوص عملکرد نخبگان و حاکمیت در شرایط کرونایی، گفت: نخبگان چند دسته هستند؛ نخبگانی را که غرب زده هستند و متاسفانه هویت فرهنگی و تاریخی جامعه را نمی فهمند اصلا به حساب نمی‌آورم؛ اما در بین نخبگان و روشنفکرانی که بیشتر تاریخ، هویت و زبان مردم را می فهمند و با درد مردم آشنا هستند مطلوب بنده هستند. نخبگانی که فهم درستی از هویت تاریخی ایرانیان دارند غرب زده نیستند درواقع بده بستانی با غرب دارند که دلخواه من هستند. اما در خصوص عملکرد حاکمیت به رغم اینکه تلاش می‌کنم حرف تلخی نزنم اما نمی‌توانم حرف شیرین هم بزنم و نمی‌توانم قضاوت خوبی از عملکرد آنها داشته باشم؛ چون حرف خوب تحویل می گیریم ولی عمل خوب تحویل نمی‌گیریم و همه قوا همانند هم هستند. یعنی یک قوه ایجاد امید می‌کند ولی فقط حرف می‌زند و در عمل به گونه‌ای دیگر رفتار می‌کند و ای کاش حرف، عمل متناسب با خودش یا عمل، حرف متناسب با خودش را داشت.

افروغ در پایان با قدردانی از عملکرد کادر درمان خصوصا پرستاران، خاطرنشان کرد: در کل برخی از اجزای این قوا خوب عمل کردند و من عملکرد وزارت بهداشت را خوب می‌دانم چراکه با مردم شفاف بود و آمارها را دقیق در اختیار مردم قرار داد. پرستارها ما را شرمنده کردند و نشان دادند که این قشر در شرایط غیر کرونایی هم بیشترین زحمت را می کشید اما متناسب با زحمت، متاسفانه از مزایای حیات انسانی و اجتماعی برخوردار نبود و الان در شرایط غیر عادی هم زحمت می‌کشند و امیدواریم این هم برای نظام پزشکی ما عبرتی شود که بفهمند باید متناسب با زحمات افراد پاداش دهی صورت بگیرد. متاسفانه فاصله بین پزشک و پرستار خیلی زیاد است و الان می فهمیم که چه زحمتی می کشند و شاید به عنوان یک روشنفکر بتوانم از طریق این مصاحبه از کل نظام پزشکی، وزارت بهداشت و به طور خاص پرستارها قدردانی کنم.

مومات ایجاد حیات معنوی و اخلاقی برای جوانان / کشف خود؛ زمینه‌ساز تفکر دینی


جامعه‌شناس و نظریه‌پرداز علوم اجتماعی با بیان اینکه اگر جوانان خودشان را کشف کنند، در واقع خدای خودشان را کشف و به خدا رجعت کرده‌اند و مانند یک بمب خواهند شد،‌ گفت:‌ به همه جوانان توصیه می‌کنم که خودشان را کشف کنند و فرصتی را برای تأمل، واکاوی، درون‌کاوی و خوداندیشی بگذارند تا ببینند که چه ثمره‌ای برای آن‌ها دارد.

تیتربه گزارش ایکنا، جوانان از گذشته تا به امروز به‌ خوبی نشان داده‌اند که قدرت رفع دشواری‌ها و مشکلات اجتماعی بسیاری را دارند و اگر از انرژی آن‌ها به طرز صحیح استفاده شود، قادرند بزرگ‌ترین موانع موجود بر سر راه جامعه را از میان بردارند. همانگونه که برای حل بسیاری از مسائل امنیتی و نظامی از نیروی جوانان بهره گرفته شده، برای رفع مشکلات دیگر نیز می‌توانیم از این نیروی قدرتمند و عظیم کمک بگیریم و امکانات و منابع فراوان در کشور را برای تحقق جایگاه واقعی جوانان به کار ببریم. در این میان دولت و حاکمیت وظایفی را برعهده دارند و جوان نیز متقابلاً باید نقشی را در جامعه ایفا کنند.
 
امروز ?? فروردین‌ماه، مصادف با روز جوان و ولادت شبیه‌ترین خلق خدا به رسول خدا(ص)، حضرت علی‌اکبر(ع)، است. بدین سبب گفت‌وگویی را با عماد افروغ، نویسنده، جامعه‌شناس و نظریه‌پرداز علوم اجتماعی، داشتیم که مشروح آن را در ادامه می‌خوانید.

ایکنا ـ در نگاه دین اسلام، جوان‌گرایی در تقابل با شایسته‌سالاری نیست؛ از ضرورت و ملاحظات جوان‌گرایی در مدیریت کشور و توجه حاکمیت به جوانان و نقشی که برای سپردن اقدامات و مسئولیت‌ها به آن‌ها برعهده حاکمیت وجود دارد، برایمان بگویید.

این مسئله نکته بسیار ظریفی است؛ مخصوصاً با توجه به جو جوان‌گرایی که تا حدودی حکم‌فرما شده است باید به این مسئله توجه کرد. اولاً، اصل بر شایستگی است نه سن. در واقع شایستگی پیر و جوان نمی‌شناسد. نکته دوم این است که شایستگی ابعاد مختلفی دارد که یک وجه آن بخش تعهد و کارآمد بودن و وجه دیگر آن سلامت اخلاقی و به دور از فساد است. یعنی هم تخصص و هم تعهد را دربرمی‌گیرد که پیر و جوان هم نمی‌شناسد.

یک‌سری کار‌ها وجود دارد که پختگی می‌خواهد و از هر جوانی ساخته نیست. اینکه می‌گویند التجربه فوق العلم» یعنی تجربه بالاتر از علم است. اگر این را لحاظ کنیم یک نسبتی با سن دارد. یعنی هر مقدار که سن بالاتر برود تجربه او هم بیشتر می‌شود. یک‌سری از کار‌ها هم وجود دارد که جامعه آن را بر نمی‌تابد تا در اختیار جوانان باشد، چرا که احساس می‌کنند جوان پختگی لازم را ندارد. برای مثال قضاوت یکی از این کارهاست. قضاوت کار هر کسی نیست، چرا که پیچ‌وخم‌ و فوت و فن‌هایی دارد که تا زمانی که فرد تجربه کافی نداشته باشد نمی‌تواند حسب ظاهر یک قضاوت را انجام دهد و این مهم را باید لحاظ کنیم. 

اما یک‌سری از کار‌ها انرژی‌بر است و در واقع مقداری با امید‌ها و آرزو‌ها گره خورده که ممکن است این امید‌ها و آروز‌ها برای یک سالخورده امر مطلوب تلقی نشود؛ چرا که فرد سالخورده زندگی‌اش را گذرانده و تجربه‌اش را آموخته است و شور و حرارت جوانی را ندارد و اگر کار هم با شور و حرارت جوانی گره خورده باشد، مسلم است که باید آن را به جوانان سپرد.

افراد بسیاری ممکن است شایسته باشند و سلامت نفس هم داشته باشند، اما دیگر انگیزه ندارند و بیشتر مشغول آلبوم‌های خودشان هستند. اگر انگیزه در فرد شایسته وجود نداشته باشد، بهتر است مسئولیت به فرد شایسته‌ای داده شود که انگیزه دارد. به نظر می‌رسد به طور کلی انگیزه جوانان بیشتر است، اما نه هر جوانی. 

در وهله نخست باید کار را به فرد شایسته سپرد و اگر فرد شایسته با انگیزه پیدا شود بهتر است؛ علی‌الاصول این انگیزه در جوان‌های شایسته بیشتر است. اما نباید بی‌گدار به آب زد و هرکاری را به هر جوانی سپرد. اگر کاری را به جوانی سپردیم باید جوان زیر نظر باشد، بر آن کار نظارت باشد و در کنار او چند سالخورده مجرب حضور داشته باشند که از نظر آن‌ها بهره‌مند شود. احساس می‌شود که نظارتی نیست و تنها یک تب جوان‌گرایی آمده و عده‌ای را به خود مبتلا کرده و جوان‌ها به دلیل اینکه گاه زیر نظر نیستند و شایستگی لازم را هم ندارند و م لازم را هم نمی‌کنند، تحت تأثیر جو‌های ت‌زده قرار می‌گیرند؛ گویا می‌خواهند انتقام بگیرند یا عقده‌هایی دارند که امروز می‌خواهند عقده‌گشایی کنند. این‌ موارد برای اداره سالم جامعه سم مهلک است؛ بنابراین باید دقت کرد که به جوانان اعتماد کنیم و آن‌ها را بدون نظارت‌ و م‌ رها نکنیم. اگر آن‌ها را رها کنیم مانند این خواهد شد که یک جوان صفر کیلومتر را در یک میدان که تخصص لازم را می‌طلبد تنها بگذاریم و از او بخواهیم که از این میدان موفق و پیروز بیرون بیاید. در کل کار را باید به افراد شایسته با‌انگیزه سپرد و به نظر می‌رسد که جوان‌ها می‌توانند به این گزینه نزدیک‌تر باشند.

ایکنا ـ جوانان توانمندی بالایی در جسم، فکر و نیز آمادگی و انگیزه وصف‌نشدنی‌ای برای ساختن آینده‌ای روشن دارند که در این مسیر نیازمند توشه‌ای گران‌بها هستند تا به سرمنزل مقصود برسند. این توشه همان معنویتی است که از انس با خداوند و انجام دستور‌های الهی به دست می‌آید. راه تحقق معنویت، اخلاق و سلامت روحی و روانی جوانان در جامعه چیست؟ 

مسئله اخلاق، معنویت، سلامت روحی و روانی و تفکر دینی، جوان و غیر جوان نمی‌شناسد؛ اما به تعبیر حضرت امام، جوان‌ها بیشتر استعداد این را دارند که به خدا نزدیک‌تر شوند. جوان‌ها برای اینکه کمتر آلوده شده‌اند و کمتر اسیر عمری شده‌اند که ممکن است برای عده‌ای یک دام بوده باشد و برای عده‌ای هم نباشد، به لحاظ زمانی کمتر به این آلودگی‌ها مبتلا شده‌اند و فطرتشان کمتر آلوده شده و صاف‌تر است. 

به هر حال علاوه بر این ویژگی که در جوان‌ها وجود دارد و باید به آن‌ها توجه کرد به جامعه هم توجه کرد. اما باید به این سؤال پاسخ داده شود که جامعه ما به‌ویژه حاکمیت تا چه اندازه بسترساز یک حیات اخلاقی و معنوی برای همه افراد جامعه از جمله جوان‌ها شده است؟ متأسفم که نمی‌توانم در این مورد نمره خوبی به حاکمیت بدهم. حاکمیت ت‌زده بستر را برای اخلاقی‌ کردن جامعه فراهم نیاورده و تلاش نکرده است که اخلاق و معنویت را بسط دهد، بلکه خلاف اخلاق و معنویت عمل کرده است. حاکمیت بستر را خوب فراهم نکرده و حاکمان ما به دلیل اینکه تحت نظارت واقع نشدند و وارسی‌های لازم صورت نگرفته به راحتی دروغ می‌گویند و به راحتی اغوا می‌کنند و فریب می‌دهند؛ به دلیل وجه ساختاری جامعه ما، ت ما که قدرت و ثروت است برای حفظ قدرت منتج به ثروت هرکاری را مباح دانسته‌اند و اباحه‌گرایی بزرگترین درد اخلاقی جامعه ماست.
 
وقتی همه‌چیز مباح می‌شود که این اباحه‌گرایی در حکومت اسلامی علی‌القاعده بیشتر امکان وقوع دارد و هشدارهای بدی را به جامعه می‌فرستد؛ به این معنی که نشانه‌های بدی را به جامعه منتقل می‌کند که این نشانه‌ها برای بعضی افراد توجیهی برای خطا و برای برخی دیگر مقابله با این خطا‌ها می‌شود. غالباً آن‌هایی که مقابله با خطا می‌کنند تعدادشان اندک است و چون اغواگرایان و فریب‌کاران ما ابزار‌های توجیهی فریب را در اختیار دارند چه‌بسا آن‌هایی که مقابله می‌کنند، مریض شناخته می‌شوند. یعنی افراد سالم جامعه و افراد اخلاقی ما به عنوان پاتولوژی و آسیب شناخته می‌شوند؛ چون ابزار‌های توجیهی رذالت‌های اخلاقی در اختیار آن‌هایی است که متنعم از شبکه‌های فساد هستند که این همه چیز را برعکس می‌کند و تعداد اندکی هم با آن مقابله می‌کنند، به شکل دیگری در جامعه جلوه داده می‌شوند؛ البته این موضوع کوتاه‌‌مدت است و در درازمدت به دلیل اینکه عالم متناسب با اینگونه افراد و در جهت این افراد عمل می‌کند و حقایق وجودی متناسب و متناظر از افراد است، این ورق برمی‌گردد و نهایتاً بسیاری از چیز‌ها برملا می‌شود.

با توجه به اینکه جامعه دینی هستیم و انقلاب دینی در جامعه ما اتفاق افتاده است و وجه ممیزه این انقلاب هم اخلاق و معنویت است، مسئولان ما وظیفه سنگینی برعهده دارند و نه تنها خودشان نباید رفتارها، حرکت‌ها و ت‌های غیراخلاقی و بد‌اخلاقی را اتخاذ کنند، بلکه نباید اجازه دهند که بستر لازم فراهم شود. این موضوع بسیار حساس است. برای مثال اگر شهروندی عادی دروغ بگوید، محلی از اعراب ندارد، اما زمانی هم هست که فرد صاحب قدرت، دروغ می‌گوید و فرض کنید که این سلسله‌مراتب بالا و بالاتر برود. هر مقدار مقام بالاتر، دروغ او گسترده‌تر خواهد بود.
 
متأسفانه جامعه در شرایط عادی جامعه دروغگویی است و در شرایط غیرعادی جامعه بسیار خوبی است. شرایط عادی معلول ت‌ها و رفتار‌های غیراخلاقی است که از سوی حاکمان سر می‌زند و این هم شایعه نیست، بلکه واقعیت است؛ وقتی که حرف‌های اخلاقی و دینی زده می‌شود، رفتار‌ها متناسب با این حرف‌ها نیست. 

ایکنا ـ زمینه تفکر دینی چگونه برای جوانان محقق می‌شود؟

بزرگترین زمینه دینی برای جوان این است که خودش را کشف کند. اگر جوانان خودشان را کشف کنند، در واقع خدای خودشان را کشف کرده‌اند و به خدا رجعت کرده‌اند و مانند یک بمب خواهند شد. عده‌ای نمی‌خواهند جوان مانند بمب شود. جوان باید خودش را کشف کند و با خودش محاوره داشته باشد و پاسخ‌های ناب دریافت کند و نباید ابزار دیگران شود. جوان نباید همیشه آویزان به گفته‌های دیگران باشد و باید حرف‌های خودش را کشف کند. برخی‌ها که جزء دین‌داران ما هم هستند، متأسفانه هر زمان از من» سخن می‌گویی، می‌گویند این من همان من شیطان است، در حالی که یک من الهی و واقعی داریم که سرچشمه فوران عشق، خلاقیت، نیایش و یگانگی با خداست. جوان اگر موضوع من» و خودش را کشف کند، به خودی خود، به مرتبه بالای معنویت خواهد رسید؛ چون انسان وقتی خودش را کشف کند، خود مهبط خداست و این سرآغاز اتصال یگانگی با خدا و اوج عرفان، یعنی یگانگی با خداست.

بنابراین نیاز نیست که فرد کم یا زیاد مطالعه کند و جوان آداب و رفتار‌های خاصی را از خودش نشان دهد تا به معنویت برسد؛ این‌ها ابزار‌های صوری، رفتاری و نمادین هستند. مخالف این‌ها نیستم، اما این‌ها هدف نیستند. هدف اتصال به خدا از طریق کشف خود واقعی است. آنچه مذموم شمرده می‌شود، خودپنداری است نه خودواقعی؛ این خودواقعی تنه به وحی می‌زند و اگر وحی تمام شده، اما دریچه الهام بسته نشده و دریچه الهام همان خود واقعی است؛ لذا به همه جوانان توصیه می‌کنم که خودشان را کشف کنند و فرصتی را برای تأمل، واکاوی، درون‌کاوی و خوداندیشی بگذارند و ببینند که چه ثمره‌ای برای آن‌ها دارد. این هم دست خودشان است و قرار نیست که به دیگران و افکار آن‌ها آویزان شوند. 

متأسفانه ما اینگونه هستیم که در فلسفه، عرفان و. به دیگران آویزان هستیم؛ اما خودمان کاری نمی‌کنیم. به همین خاطر چیزی را اضافه نمی‌کنیم و عده‌ای هم این موضوع را القا می‌کنند که جوان نتواند حرکت کند و یک سد برای خود درست کند که هیچ‌گاه نتواند از آن عبور کند. توصیه‌ام به جوانان این است که اگر خودشان را کشف کنند و کو‌ه‌ها هم بمیرند، جوان از سر جای خودش تکان نمی‌خورد؛ زالَتِ الجِبالُ قبلَ أن یزول»، این حدیث در مورد مؤمنانی است که توسط افراد وارد دین نمی‌شوند، بلکه توسط عقل و فطرتشان وارد دین می‌شوند و هیچ کس هم نمی‌تواند آن‌ها را تکان دهد.


منتقدان پایتخت ۶» می‌خواهند پیام اصلی سریال فراموش شود


عماد افروغ، جامعه‌شناس گفت: پیام اصلی پایتخت 6» برملا کردن ریاکاری ی موجود در جامعه است و در کنار آن شاهد وجود خرده داستان‌های دیگر هم هستیم، معتقدم عده‌ای خواسته یا ناخواسته با مطرح کردن انتقاداتی نسبت به این سریال به دنبال آن هستند تا پیام اصلی پایتخت 6» فراموش شود.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرنامه دانشجویان ایران»؛سریال پایتخت» امسال نیز همانند سال های گذشته توانسته مخاطبان زیادی را با خود همراه کند، سریالی که امسال به فصل ششم رسیده و پشتوانه 5 فصل گذشته اش یکی از اصلی ترین دلایل محبوبیت آن در بین سریال های نوروزی 99 محسوب می شود. هر چند که خانواده نقی معمولی چند سالی می شود یکی از محبوب ترین خانواده ها در نزد مردم به شمار می روند، اما امسال انتقادات زیادی نسبت به نحوه زندگی و چگونگی تعامل افراد مختلف این خانواده با یکدیگر مطرح شده و همین مهم  فضای متفاوتی را برای پایتخت 6» ایجاد کرده است. به عبارت دیگر بسیاری از منتقدان این فصل از سریال را جزو ضعیف ترین فصل ها می دانند، اما در مقابل برخی دیگر معتقدند پایتخت» همچنان یک زندگی ایرانی را با همه حواشی هایش برای مخاطب به تصویر می کشید و تغییر سبک زندگی برخی شخصیت ها در سریال نیز متاثر از وضعیت جامعه است.

عماد افروغ، جامعه شناس در گفتگو با خبرنامه دانشجویان ایران» درباره نقدهای مطرح شده به این فصل از سریال پایتخت» گفت: پیش از پاسخ به این سوال باید بگویم که یک نکته مبنایی در نقد فیلم، ت، فرهنگ و . وجود دارد و آن هم اینکه ما شاهد وجود دو نگاه متفاوت در نقدها هستیم، یعنی عده ای با نگاه کلی نگر و عده ای دیگر با نگاه جزئی نگر به مسائل نگاه می کنند، از طرف دیگر ما یک قاعده بسیار اساسی در روش شناسی داریم و آن اینکه کل فراتر از جمع جبری است. به طور مثال آب خاصیتی دارد که در جمع جبری اکسیژن و هیدروژن نیست و علی رغم اینکه این دو عنصر آتش را بیشتر می کند اما آب آتش را خاموش می کند و این نکته ای است که متاسفانه در مطرح کردن انتقاد نسبت به این سریال مغفول مانده است.

وی با بیان اینکه زمانی که در شورای پروانه نمایش حضور داشتم، می دیدم که عده ای درگیر نگاه جزئی نگر هستند و این یک آفت محسوب می شود، اظهار داشت: زمانی که جز را در ارتباط با کل در نظر بگیریم، طبیعتا نگاه ها نسبت به مسائل تغییر می کند. درباره پایتخت» اگر تنها بخواهیم ادبیات بهروز و یا بهتاش را مدنظر قرار دهیم، طبیعی است که بگوییم این ادبیات گستاخانه است اما زمانی که این ادبیات را در متن سریال می گذاریم، می بینیم که فرزندان بهبود، ادبیات گستاخانه را نسبت به خواستگار مادرشان به کار می برند و در جامعه مان نیز شاهد چنین وضعی هستیم، یعنی در فرهنگ عمومی ما فرزندان نسبت به ازدواج مجدد مادرشان حساسیت دارند.

پایتخت 6» نسبت به ناهنجاری‌های اجتماعی رویکرد ترمیمی دارد

این جامعه شناس تصریح کرد: درست است که در سریال شاهد ادبیات پرخاشگرانه از سوی برخی شخصیت ها هستیم، اما در کنار این نوع ادبیات، در سریال رویکرد ترمیمی را نیز نسبت به بسیاری از مسائل می بینیم، در اصل پایتخت» تنها به بیان مشکل نمی پردازد، بلکه به تصویر کشیدن مشکلات همراه با هشدار و تذکر است. قطعا زمانی می توانیم بگوییم سریال و یا فیلمی اثر خوبی است که بتواند آسیب ها را با رویکرد ترمیمی بازتاب دهد و در این سریال می بینیم که هرگاه ادبیات گستاخانه ای از سوی شخصیت ها مطرح می شود، تذکر و هشدار نیز در پی آن وجود دارد.

سریال در برملا کردن تظاهر و ریای ی بسیار موفق عمل کرده است

افروغ با تاکید بر اینکه اگر در لحظه به برخی از دیالوگ ها نگاه کنیم، طبیعتا ناراحت می شویم، گفت: اما بعد از بیان دیالوگ های نادرست، به سرعت شاهد هستیم تا دیگر شخصیت ها نسبت به آن دیالوگ ها واکنش هشدارآمیز دارند. به طور مثال در سکانسی بهتاش در مراسم یادبود پدرش چشم چرانی می کند، اما در سکانسی دیگر فهیمه به سرعت نسبت به این رفتار واکنش نشان داده و به بهتاش تذکر می دهد، یعنی سریال در تمام قسمت ها رویکرد ترمیمی را به صورت ماهرانه دنبال می کند.

وی تصریح کرد: سریال نه تنها واقعیت های جامعه را بازتاب می دهد بلکه با یک نگرش ظریف تربیتی در حال هشدار دادن نسبت به عواقب کارها است. پایتخت» توانسته تا حدودی در کنار به تصویر کشیدن واقعیت ها در حوزه ترمیمی نیز ورود داشته باشد، البته باید توجه داشته باشیم که این سریال نه تنها صرفا اثری تربیتی و اندیشه ای نیست، بلکه توسط بخش کمدی صدا و سیما نیز ساخته شده، با این حال  سریال در کنار خرده داستان هایش، یک موضوع اصلی دارد و  آن هم اینکه به دنبال برملا کردن تظاهر و ریای ی است که اتفاقا در این زمینه موفق هم عمل کرده است.

این جامعه شناس در توضیح بیشتر این مسئله اظهار داشت: نقی معمولی به عنوان چهره اصلی سریال شخصیتی است که در حد راننده یک نماینده مجلس به قدرت دولتی وصل شده و از این طریق امورات خود را پیش می برد و نوع رفتار این شخصیت نیز یک واقعیت در جامعه ما به شمار می رود. اتفاقا باید گفت که واقعیت های جامعه بسیار تلخ تر از آنچه که در این سریال به تصویر کشیده شده، هستند. متاسفانه در کشور ما ریاکاری ی به دلیل ت زدگی بیش از حد جامعه وجود دارد و عده ای تصور می کنند اگر به قدرت دولتی وصل شوند، می توانند از مواهب زیادی استفاده کنند و سریال نیز در حال به تصویر کشیدن این مسئله است.

افروغ تصریح کرد: متاسفانه عده ای پیام اصلی سریال را فراموش می کنند و صرفا به دو سکانس و دو دیالوگ انتقاد وارد می کنند، هر چند که شاید در ظاهر شاهد وجود برخی سکانس ها و دیالوگ های ناراحت کننده باشیم، اما همانطور که گفتم سریال در سکانس های دیگر جواب ترمیمی به دیالوگ های نادرست می دهد. باید به این مسئله اشاره کنم که شاهد رفتارهای سطحی نسبت به این سریال هستیم، رفتارهایی که همیشه کار دست مان داده است؛ چرا که با وجود چنین رفتارهایی همیشه یک عده فریب می دهند و عده ای دیگر نیز فریب می خورند و به همین دلیل اصل قضیه در حاشیه قرار می گیرد.

عده‌ای به دنبال آن هستند تا مخاطب پیام اصلی سریال را فراموش کند

وی بیان داشت: قطعا اگر سریال و یا فیلمی بخواهد به صورت جدی به نقد ت بپردازد هیچ کس آن را تماشا نخواهد کرد و طبیعی است که باید عناصر جذاب کننده در آن قرار بگیرد تا بتواند حرف اصلی را در لابه لای این عناصر به مخاطب انتقال دهد، در سریال پایتخت» نیز دقیقا شاهد همین وضعیت هستیم، در اصل پیام اصلی فیلم  ریاکاری ی است که در کنار آن شاهد وجود خرده داستان های دیگر هم هستیم.

این جامعه شناس تصریح کرد: معتقدم بازتاب واقعیت های موجود در جامعه در سریال ها اگر با رویکرد ترمیمی همراه باشد، هیچ مشکلی ندارد و از طرف دیگر به نظر می رسد عده ای خواسته و یا نخواسته با پرداختن به موضوعاتی مانند شخصیت بهتاش و . باعث می شوند تا موضوع اصلی سریال که همان ریاکاری ی است، فراموش شود، در حالی که چهره اصلی پایتخت نقی معمولی است و چهره خوب و مثبت سریال نیز هما است که هم به نقی نسبت به مانورهای ی اش و هم به دیگر شخصیت ها نسبت به اشتباهات شان تذکر می دهد.


تیغ انتقاد به مسئولان تیزتر شود/از توانمندی نظامی الگوبرداری کنیم


استاد دانشگاه و جامعه شناس گفت: از توانمندی در قدرت نظامی و امنیتی می‌توانیم برای سایر شئون حکومت داری الگو بگیریم و ببینیم که در این زمینه از چه گفتمانی تبعیت کردند.

خبرگزاری مهر، گروه ت، محمد حسین نظری؛ در آستانه چهل و یکمین سالروز رفراندوم تعیین نظام ی ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی و رأی بیش از ۹۸ درصد مردم ایران به جمهوری اسلامی» بر آن شدیم که ضمن ارزیابی دستاوردهای ۴۰ ساله نظام، چالش‌های پیش روی جمهوری اسلامی را بررسی کنیم. چالش‌هایی که تدبیر آن علاوه بر ضرورت، فوریت نیز دارد و پرداختن به آن می‌تواند افق روشنی را پیش روی حکمرانی در ایران بگشاید. با این نگاه و به بهانه فرارسیدن ۱۲ فروردین و روز جمهوری اسلامی به سراغ عماد افروغ، استاد دانشگاه، جامعه شناس ی و نماینده اسبق مجلس شورای اسلامی رفتیم.

این استاد دانشگاه معتقد است که جمهوری اسلامی طی چهل سال گذشته در استقلال ی زبانزد خاص و عام و در قدرت امنیتی و دفاعی بی نظیر بوده است. از توانمندی در قدرت نظامی و امنیتی می‌توانیم برای سایر شئون حکومت داری الگو بگیریم و ببینیم که در این زمینه از چه گفتمانی تبعیت کردند.

استاد جامعه شناسی دانشگاه در ابتدای گفتگو گفت: برای فهم دستاوردها و چالش‌های جمهوری اسلامی ابتدا باید یک چارچوب نظری داشته باشیم، والا اگر معیار و چارچوب نظری نداشته باشیم بی قاعده وارد بحث شده و از هر شاخه گلی می‌چینیم که مؤثر نخواهد بود.

وی در ادامه تاکید کرد: باید یک چارچوب نظری متناظر با انقلاب اسلامی به دست بدهیم و سپس ارزیابی کنیم که کجا دستاورد بوده و کجا ناکامی بوده است. من در این سال‌ها خیلی روی این چارچوب‌های نظری کار کردم و اگر کتاب انقلاب اسلامی و مبانی بازتولید آن را ببینید عمدتاً نظری است، چون احساس کردم که خیلی‌ها فقط به تاریخ انقلاب اسلامی می‌پردازند اما به خاستگاه‌های نظری و مؤلفه‌های فرهنگی و بنیان‌های فلسفی و عرفانی و کلامی و فقهی انقلاب کمتر توجه دارند.

نماینده اسبق مردم تهران در مجلس شورای اسلامی با تعیین چارچوب نظری بحث خود تصریح کرد: با این مقدمه باید بررسی کنیم که تا امروز چه مقدار به این شعارها توجه شده و توجه به این شعارها نیز لفظی نیست، بلکه توجه عملی مد نظر است. باید کارنامه جمهوری اسلامی را بررسی کنیم و ببینیم که در آزادی، عدالت و بسط اخلاق و معنویت چه وضعی دارد.»

وی همچنین تاکید کرد که این سه شعار با شعار اولیه انقلاب یعنی استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی نیز بسیار همساز و همخوان است. به زعم او ما در استقلال بحث آزادی جمعی را داریم و در آزادی بحث آزادی فردی را داریم و در بحث جمهوری اسلامی یک فلسفه ی تازه ای را مطرح کردیم به نام مردم سالاری دینی تا وسیله‌ای باشد برای نیل به برخی اهداف که درباره آن صحبت خواهم کرد.

مشروح گفتگوی خبرگزاری مهر با عماد افروغ را در زیر بخوانید:

آزادی یکی از شعارهای اساسی انقلاب اسلامی است و همانطور که اشاره کردید در آن سه گانه استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی در جایگاه دوم قرار دارد. با گذشت ۴ دهه از عمر جمهوری اسلامی تحلیل شما از وضع این شاخص در کشور چگونه است؟ آیا در این شاخص توانسته ایم نمره قبولی کسب کنیم؟

با توجه به اینکه شبهات و القائاتی در رابطه با آزادی مطرح می‌شود باید بگویم که در حال حاضر جایگاه آزادی با قبل از انقلاب قابل قیاس نیست. عده‌ای یا حافظه تاریخی‌شان را از دست داده اند و یا پروژه خاصی را دنبال می‌کنند و به دنبال این هستند که حس عدم آزادی را به جامعه القا کنند، در حالی که اینطور نیست.

 همین که امکان طرح چنین مسائلی در جامعه وجود دارد و می‌توان خیلی از مسئولان را زیر سوال برد و نقد کرد یعنی آزادی وجود دارد. کسانی که در هوای قبل از انقلاب تنفس کرده اند می‌دانند که در آن زمان فرصت و جرأتی برای انتقاد از مسئولان وجود نداشت، با این حال آزادی مطلوب و دلخواه ما چیز دیگری است.

ما باید به جایی برسیم که بگوییم آزادی هست»، نه اینکه آزادی هم» هست. این خیلی مبسوط تر، منقبض تر و مطابق با ظرفیت‌های انقلاب اسلامی و قانون اساسی است. اما چرا ما در حال حاضر این وضع مطلوب را نداریم؟ ما نمی‌توانیم بحث آزادی را بدون یک تعریف روشن از این مفهوم در کشور پیش ببریم. البته مفهوم شناسی در این باره کار آسانی نیست و خیلی‌ها تلاش کرده اند که یک مفهوم شناسی دقیقی در این حوزه به دست بدهند اما توفیق چندانی نیافتند. عده‌ای به آسانی بحث را اینطور مطرح می‌کنند که آزادی از چه، آزادی برای چه و برای چه کسی و این سه عبارت را پیرامون مفهوم آزادی مطرح می‌کنند. اما برخی دیگر خیلی گسترده‌تر به این مفهوم نگاه می‌کنند و آزادی را به دگرگون سازی های ساختاری و عاملیت انسان ربط می‌دهند.

به طور خاص شهید مطهری بحث آزادی‌های معنوی و ی را مطرح می‌کند که کسانی مثل کانت هم مبانی فلسفی آن را مطرح کرده اند. بنابراین کسانی گفتند علاوه بر طرح سوال آزادی که یک طرح لیبرالیستی است باید سوال آزادی برای چه هم مطرح شود تا مشخص شود که آزاد شویم تا چه بشود؟ از این جهت برای دسته دوم آزادی یک ارزش اولیه نیست بلکه ارزش ثانویه است. بحث بعدی سوال آزادی برای چه کسی» است که بسیار مهم است، در اینجا پای عدالت و به خصوص عدالت اجتماعی به میان می‌آید. زمانی که عده زیادی از مردم گرسنه باشند دغدغه شان آزادی نیست بلکه دغدغه معاش دارند، بنابراین ما باید بتوانیم یک بالانسی میان آزادی و عدالت اجتماعی برقرار کنیم.

در واقع آزادی و عدالت اجتماعی دو مفهوم متباین و لااقتضا نسبت به یکدیگر نیستند.

نخیر، همانطور که گفتم آنجا که آزادی برای چه مطرح می‌شود پای ارزش‌ها به میان می‌آید و در موضوع آزادی برای که، عدالت اجتماعی است که مطرح می‌شود. علیرغم اینکه آزادی امروز ما با آزادی قبل از انقلاب قابل مقایسه نیست یکی از عواملی که باعث شد که ما در آزادی به نقطه مطلوب نرسیم این است که ما مفهوم شناسی دقیقی از آزادی نداریم و درک‌ها بسیار سطحی و تنک است.

در زمان دولت دوم خرداد که بحث توسعه ی مطرح بود، چقدر به ظرفیت‌های قانونی ما در این حوزه اضافه شد؟ چرا فقط شعار می‌دهند؟ کاری بکنید درک‌های سطحی و احساسی از آزادی و درک هایی که به ظرفیت سازی توجه نمی‌کند و فقط شعار می‌دهد به درک های عمیق و کارهای ایجابی بینجامد. در زمان دولت دوم خرداد که بحث توسعه ی مطرح بود بنده با این مفاهیم درگیر بودم و سعی می‌کردم مقالاتی در این حوزه بنویسم، در این دوره که بحث آزادی مطرح شد چقدر به ظرفیت‌های قانونی ما در این حوزه اضافه شد؟ چرا فقط شعار می‌دهند؟ کاری بکنید و مانعی بردارید. یک مانع سلبی را بردارید و امر ایجابی را محقق کنید، اما این دوستان کاری نکردند.

عده‌ای اساساً با حرف پیش می‌روند، این نمی‌شود و باید برنامه ریزی و طرح باشد و چیزهایی نهادینه شود. به هر حال به دلیل اینکه مفهوم شناسی دقیقی از آزادی وجود نداشت و ساختار کشور و تاریخ ایران را نمی‌شناختند و بحث فلسفی خوبی در این باره نداشتند، دستاوردی در این حوزه عاید کشور نشد.

در دوره اصلاحات من به یکی از دوستانی که امروز خیلی قلم می‌زند و آن روز هم رومه را در اختیار داشت گفتم که در دنیا سه تئوری درباره آزادی وجود دارد، یکی آزادی گرایی است، دومی اقتدار گرایی و سومی مسئولیت اجتماعی است، شما کدام تئوری را در رومه تان پیش می‌برید؟ او در پاسخ گفت من تئوری، مموری سرم نمی‌شود. 

می‌خواهم بگویم که این قابل قبول نیست که بحث را رها کنیم و هر کسی بیاید و از منظر خودش با این مقوله برخورد کند. بنابراین یکی از موانع تحقق آزادی نارسایی تئوریک است. مانع دیگر درک غلطی است که از مردمسالاری دینی، حکومت اسلامی، مفهوم مردم و آزادی در برخی تفاسیر دینی وجود دارد.

برخی اساساً تفکر ضد آزادی دارند و درک درستی از حکومت علی (ع) و ائمه اطهار ندارند. اینها نفهمیده اند که یک پای مشروعیت، مقبولیت و رضایت است. مردمسالاری دینی یک تعریف جدید از مشروعیت است؛ یعنی هم مشروعیت و حقانیت را در بر می‌گیرد و هم مقبولیت و رضایت را که اینها باید با هم باشند والا امکان تحقق حکومت اسلامی وجود ندارد.

مانع دیگر در تحقق آزادی مطلوب مصلحت اندیشی های کاذب است، بسیاری از این مصلحت اندیشی ها مصلحت اندیشی های حکمرانی نیست، مصلحت اندیشی های معطوف به مصالح مردم نیست. مصلحت اندیشی هایی است که اگر چه به نام دین و حکمرانی اسلامی است اما کاملاً در راستای منافع شخصی، حزبی و گروهی است.

منشأ این مصلحت اندیشی ها هم به خلط انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی باز می‌گردد. ما هنوز نفهمیده ایم که بین این دو تفاوت وجود دارد و باید انقلاب اسلامی را یک گفتمان در نظر بگیریم و با آن جمهوری اسلامی را نقد کنیم. ما فکر می‌کنیم که اگر کسی به یک مسئول یا یک ت در جمهوری اسلامی انتقاد کرد به مثابه نقد مبانی اعتقادی و فکری انقلاب اسلامی است، در حالی که در واقع اینچنین نیست.

وقتی که قدرت ی خود را فائق بر قدرت اجتماعی ببیند و فراموش کند که باید خادم دین و مردم باشد و جای خادم و مخدوم عوض شود، یعنی به جای اینکه قدرت ی خود را خادم مردم بداند مردم را خادم خود بداند در آن صورت باید فاتحه آزادی را خواند. در چنین شرایطی شاید حرف از عدالت هم به میان بیاید اما آن عدالت دیگر ریشه در حقوق شهروندی مردم ندارد. به نظر من کسانی که بیش از اندازه بار بر حکومت اسلامی می‌کنند و قدرت ی را بر قدرت اجتماعی غالب می‌کنند حقوق مردم را نادیده می‌گیرند و وقتی مردم را نادیده بگیرند حقوق آنها از جمله آزادی آنها را نیز نادیده می‌گیرند.

یکی دیگر از موانع تحقق آزادی مطلوب در جامعه این است که آن نظارتی که ما از برخی نهادهای مدنی سنتی کشور انتظار داشتیم محقق نشد. چنانچه اگر اینها به وظایف خود عمل می‌کردند و میان انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی خلط نمی‌کردند امروز بسیاری از کاستی‌ها را نداشتیم.

تا اینجا پیرامون آزادی مطالبی مطرح شد و این نتیجه حاصل شد که برای حرکت رو به جلو در این حوزه دست کم باید سه مانع را از پیش رو برداریم. اینکه مفهوم شناسی دقیقی در این حوزه داشته باشیم، مصلحت سنجی های بی مورد را کنار بگذاریم و تیغ انتقاد نسبت به مسئولین و حکمرانان را تیزتر کنیم. به نظر می‌رسد که مهمترین موضوعی که باید پس از این درباره آن بحث کرد موضوع عدالت و به طور خاص عدالت اجتماعی است

آنطور که خبر دارید نحوه‌ای عدالت خواهی چند صباحی است باب شده در حالی که به نظر می‌رسد این نحوه عدالتخواهی چه به لحاظ روش شناسی و چه به لحاظ معرفت شناسی با مبانی انقلاب اسلامی مطابقت ندارد. عملکرد این جریان را چطور تحلیل می‌کنید و به نظر شما در حوزه عدالت چه باید بکنیم تا به نقطه مطلوب برسیم؟

ابتدای عرائضم گفتم که باید آزادی، عدالت و اخلاق و معنویت را با هم ببینیم. اگر کسی عدالت را منهای آزادی دنبال کند یعنی منهای اخلاق و معنویت دنبال کرده است. همانطور که آزادی را نمی‌شود بدون عدالت درک کرد و پیش برد، عدالت را هم نمی‌توان بدون آزادی پیش برد. بنابراین عدالتخواهی را از کسانی می‌توان پذیرفت که به آزادی و اخلاق و معنویت توجه داشته باشند و چنانچه جریان عدالتخواهی فاقد این ویژگی‌ها باشد ذیل گفتمان انقلاب اسلامی قرار نمی‌گیرد. بنابراین عدالتخواهی ای که قرار باشد به قیمت سلب آزادی مردم محقق شود بوی فاشیسم و اقتدارگرایی می‌دهد.

اما به هر حال به دلیل رفتار برخی دولتمردان که هیچگاه متعادل نبوده و همیشه یا به سمت تفکیک رفته اند و یا انسجام، ما همیشه در جامعه ایران یک کنش و واکنش می‌بینیم؛ زمانی که در یک دوره شعار آزادی مطرح می‌شود و به عدالت بی توجهی می‌شود، جامعه به عدالت گرایش پیدا می‌کند و وقتی در دوره‌ای به عدالت توجه می‌شود مردم به آزادی گرایش می‌یابند.

امروز هم به دلیل آنکه در دوره فعلی به شکاف درآمدها و مسئله عدالت اجتماعی توجه نمی‌شود و اقتصاد ی و عدالت اجتماعی رها شده است شعار عدالت باب شده است کما اینکه در دولت قبل شعار آزادی مطرح شد. باید کسانی سر کار بیایند و تعادلی میان این دو وضع برقرار کنند.

من اعتقاد دارم که اگر وضع ناخوشایندی وجود دارد در نهایت مسئول این وضع قدرت اجتماعی و مدنی است؛ نهادها و مجموعه‌های مدنی در جامعه ما قدرت لازم، تشکل و یا فهم مقتضی را ندارند و یا آنها هم درگیر منافع شخصی و گروهی و مصلحت اندیشی های کاذب شده اند. به هر حال به نظر می‌رسد که ظهور یک جریان عدالتخواه قابل پیش بینی بود و من هم پیش از این پیش بینی کردم که شرایط برای ظهور یک پوپولیسم عدالتخواه فراهم شده است.

در این موارد برخی به جای اینکه به ریشه‌ها توجه کنند فقط نتیجه را می‌بینند. نکته اینجاست که بذر پوپولیسم در دولت غیر پوپولیستی کاشته می‌شود، زمانی که دولت به عدالت بی توجه می‌شود در واقع در حال فراهم کردن زمینه ظهور جریان‌های عدالتخواه است. اگر دولت فعلی در عمل، نه فقط در حرف، معتدل و موزون بود این فرصت در اختیار جریان‌های پوپولیستی قرار نمی‌گرفت.

عوض شدن شعار در دولت‌ها به تنهایی کافی نیست بلکه برای تغییر وضع باید شاهد تحول در رفتار و عمل مسئولین باشیم. با این حال برای تغییر وضع موجود من به صاحبان قدرت ی امیدی ندارم، امید من به جامعه و قدرت مدنی است. قدرت مدنی اعم از نهادها و اشخاص و…، به نظر من ما باید یک شعار را مطرح کنیم و آن هم شعار عدالت است، اما عدالت وجوه مختلف ی، اقتصادی و فرهنگی فردی و اجتماعی دارد.

برخی بر این باورند که وضع فعلی در حوزه عدالت نتیجه ت‌هایی است که از اوایل دهه ۷۰ توسط برخی صاحبان قدرت در کشور اتخاذ شده است؛ نظر شما در این باره چیست؟

اینکه ما بعد از جنگ تحمیلی شاهد مانور ت‌های نوسازی بودیم و نسبتی بین ت‌های نوسازی و نظام سرمایه داری و به تبع آن با ت‌های لیبرالی و نئولیبرالی هست تردیدی نیست. البته این حتی در زمانی که شعار عدالت اجتماعی مطرح بوده هم وجود داشته است.

یعنی این گرایش به سرمایه داری و ت‌های نئولیبرالی در کشور گریز ناپذیر است؟

خیر، کاملاً گریز پذیر است. به شرط آنکه برنامه مشخصی وجود داشته باشد؛ برنامه یعنی اینکه بگوییم که ما منتقد فلان تئوری هستیم و راه حل ما هم این است. در اینجا دیگر نمی‌توان فقط سلبی برخورد کنیم و منتقد یک تئوری باشیم، بلکه باید راه حل ایجابی داشته باشیم.

ما وقتی می‌گوئیم که نئولیبرالیسم بد است باید بگوییم که راه حل جایگزین چیست؟ آیا از نظر ما راه حل جایگزین سوسیالیسم است؟ متأسفانه ما هنوز برنامه ایجابی مشخصی نداریم. در خیلی از دانشگاه‌های مذهبی ما که طلایه دار روشنفکری دینی هستند هنوز رشته فلسفه اقتصاد نداریم؛ یعنی هنوز به روشنی معلوم نیست که اقتصاد ما در جمهوری اسلامی مبتنی بر چیست.

مثلاً آیا معلوم است که نظر اقتصاددانان اسلامی ما درباره بانک و ربا و بهره چیست و چه جایگزینی را پیشنهاد می‌کنند؟ ما باید ایجابی برخورد کنیم و بگوییم که در اقتصاد بزرگترین مشکل ما این است که ما اسیر یک شبه سرمایه داری در اقتصاد شده ایم که با اتکا به یک اقتصاد نفتی از یک ظرف متمرکز استفاده کرده و کار را به اینجا رسانده است.

 در واقع راه حل ما برای خروج از وضع فعلی این است که از این ظرف متمرکز نفتی خارج شویم و به سمت آمایش سرزمین و تفویض اختیار برویم. ظرف» مقوله ضروری توجه به عدالت اجتماعی است اما کسی به ظرف توجه نمی‌کند. مظروف انقلاب اسلامی عدالتخواه و تحول خواه در هر ظرفی قابل تعریف نیست.

باید شرایط را برای برون رفت از تمرکز گرایی اقتصادی و اقتصاد نفتی فراهم کنیم. اگر ظرف را عوض نکنیم عده‌ای می آیند شعار عدالت می‌دهند، اما در نهایت اوضاع به همان منوال قبلی است.

شما ببیند در دولتی که شعار عدالت داد تا چه اندازه دست به تغییر در ظرف زد؟ تا چه اندازه برون رفت از اقتصاد نفتی را تدبیر کرد؟ تا چه اندازه زمینه را برای تحقق عدالت در تولید و نه توزیع صرف فراهم کرد؟ در واقع هیچ! ما نباید تنها به شعارها توجه کنیم و شعاری که در پس آن عملی نیست به یک سلب بدون ایجاب اکتفا می‌کند و فقط تغییر چهره‌ها و افراد را داریم. ما نمی‌توانیم بدون توجه به این مقولات به برون رفت از اقتصاد شبه سرمایه داری فکر کنیم.

از این جهت دست کم دو نقد به لیبرالیسم وارد است، اول اینکه حق را فقط فردی می‌داند و ثانیاً حق را منهای خدا مطرح می‌کند. در حالی که حقوق جمعی و حق فرهنگ و امنیت و… مطرح است، ضمن اینکه وقتی برای انسان حق قائل می‌شویم باید برای او ذات هم قائل شویم و وقتی برای انسان ذات قائل شدیم ناگزیر باید خالق ذات هم قائل شویم.

از طرفی ما در جامعه اسلامی به دنبال یک نظریه سوسیالیستی نیستیم و مساوات گرایی را بدون توجه به قابلیت افراد دنبال نمی‌کنیم، ما بر خلاف لیبرال‌ها علاوه بر اینکه به قابلیت‌های افراد توجه داریم به حقوق جمعی مردم هم توجه داریم؛ یعنی می‌فهمیم که در حیات جمعی حقوق مشترکی داریم که پای عدالت اجتماعی را به میان می‌آورد. در اینجا فرمایش امیرالمومنین بسیار محمل دارد که الله الله فی الطبقه السفلی».

بنابراین ما باید یک حدی از معاش را برای همه مردم فراهم کنیم کما اینکه امام علی (ع) بیت المال را به تساوی تقسیم می‌کرد؛ یعنی برای تقسیم بیت المال شهرت و سابقه و اعتبار مطرح نبود، بلکه همه یکسان بودند، این عطف به همان نگاه مساوات گرایانه است، اما اگر کسی با زحمت باغ یا مزرعه‌ای را آباد می‌کرد از دست او می‌گرفتند؟ خیر از او مالیات دریافت می‌کردند، اما آن مال به خودش تعلق می‌گرفت. در واقع در حکومت اسلامی جمع بین شایسته گرایی و مساوات گرایی است.

بنابراین ما می‌خواهیم با نظام سرمایه داری در بیفتیم و باید هم در بیفتیم که سطحی و تنک است و به بسیاری از شئون انسانی توجه ندارد، اما این با حرف محقق نمی‌شود. فقط با رویکرد سلبی و نقد گفتمان‌های غیر اسلامی کار پیش نمی‌رود و باید یک الگوی ایجابی وجود داشته باشد تا بتوان بر مبنای آن حرکت کرد.

برخی بر این باورند که مسئله جمهوری اسلامی طرح یا الگوی حرکت نیست و این الگو در اغلب موارد موجود است، مسئله تنها بی عملی مسئولان است.

اینطور نیست، واقعاً الگویی وجود ندارد. الگو نبود که رهبر انقلاب دستور دادند تا الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت، با تمام اما و اگر نهایی اش تدوین شود. با فرض اینکه الگویی هم وجود داشته باشد و مسئولان به این الگو عمل نمی‌کنند باید جلوی این موضوع گرفته شود. چه کسی باید مانع این رفتار غلط مسئولان شود؟ قدرت اجتماعی؛ یعنی من و شما. نهایتاً مسئولیت این وضع به قدرت اجتماعی و مدنی بر می‌گردد و این ما هستیم که باید عرصه را برای رفتارهای غلط تنگ کنیم و به میدان بیاییم.

ما باید کاری کنیم که مسئولان احساس کنند در قدرت ماندن سخت است و آنها تحت نظارت مردم هستند. در واقع باید فرصت‌های ویژه و رانت را از حکمرانان بگیریم تا عرصه برای خدمت مهیا شود، بنابراین هم باید الگوی درستی داشته باشیم و هم نظارت مدنی و اجتماعی را جدی بگیریم تا در ادامه مسیر بتوانیم گفتمان انقلاب اسلامی را به صورت تام و تمام محقق کنیم.

مجموعاً تحلیل شما از کارنامه ۴۰ ساله جمهوری اسلامی چیست و برای اینکه افق جدیدی به روی کشور باز شود چه طرحی را پیشنهاد می‌کنید و چه توصیه‌ای دارید؟

ما در استقلال ی در دنیا زبانزد خاص و عام هستیم، در بنیه دفاعی و امنیتی هم مثال زدنی هستیم و نمونه اش هم قدرت سخت نظامی ما و چهره‌های شاخصی مثل شهید حاج قاسم سلیمانی است و هیچ شکی نیست که این قدرت مثال زدنی باید تقویت شود. حتی ما از این توانمندی در قدرت نظامی و امنیتی می‌توانیم برای سایر شئون حکومت داری الگو بگیریم و ببینیم که در این زمینه از چه گفتمانی تبعیت کردند و چه نیروهایی و با چه جهان بینی و نظم ارزشی و هنجاری پای کار آمدند.

از توانمندی در قدرت نظامی و امنیتی می‌توانیم برای سایر شئون حکومت داری الگو بگیریم و ببینیم که در این زمینه از چه گفتمانی تبعیت کردند در حوزه آزادی هم گفتیم که ما یک آزادی خوبی داریم و باید به یک آزادی مطلوب برسیم. در مورد عدالت اجتماعی و اخلاق هم باید بیشتر کار کنیم تا به نقطه مورد نظر انقلاب اسلامی برسیم، منظور از اخلاق هم اخلاق در شرایط غیر عادی نیست، ما در شرایط غیر عادی، در نهایت نوع دوستی را بروز می‌دهیم، مثل دفاع مقدس، بلایای طبیعی مثل سیل و اخیراً هم در بحث کرونا که نوع دوستی ایرانی‌ها تجلی می‌کند که یک امر تاریخی است و ریشه در هویت و تاریخ کشور دارد.‌

اما در شرایط غیر عادی در مسئله اخلاق مشکل داریم. امام به مسئله آزادی توجه داشته اند اما به عدالت اجتماعی عنایت ویژه ای داشتند، ایشان می‌فرمودند که اگر پابرهنگان نبودند انقلاب اسلامی پیروز نمی‌شد، در جای دیگر هم می‌فرمایند که علت مخالفت جهانخواران با ما صرفاً فرهنگ ایثار ما نیست، بلکه محرومیت ستیزی ما هم هست؛ یعنی ما چون محرومیت ستیز و فقر ستیز شدیم خشم ابرقدرت‌ها را بر انگیختیم. از همین رو گروه‌های متشکل مدنی باید در زمینه اخلاق و عدالت اجتماعی وارد شوند و یقه مسئولان را بگیرند تا آنها نتوانند از قِبَل مسئولیت دولتی مال اندوزی کنند.

از پایتخت ۶» در کل دفاع می‌کنم


جامعه شناس و استاد دانشگاه معتقد است که مجموعه پایتخت» به خوبی توانسته مصلحت اندیشی و تظاهر متعاقب آن را به نقد بکشد و مخاطبان زیادی را به خود جذب کند.

به گزارش حوزه رادیو تلویزیون گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان،  عماد افروغ جامعه‌شناس و استاد دانشگاه در خصوص قسمت‌هایی که تاکنون از پایتخت ۶» پخش شده، معتقد است: این مجموعه تلویزیونی موضوعی اجتماعی دارد و عامه‌پسند محسوب می‌شود، به طوری که می‌توان گفت از منظر عمومی، مجموعه نمایشی خوبی است. در همین حال، این سریال در این فصل به موضوع ت نیز پرداخته است.

وی افزود: شخصیت اصلی این مجموعه تلویزیونی، نقی معمولی» است و بقیه شخصیت‌های داستان به او کمک می‌کنند تا علاوه بر پرداختن به سوژه اصلی مجموعه که ت است، موضوعات فرعی و اجتماعی دیگری را نیز به گونه‌ای مطرح کند که برای بینندگانش خسته‌کننده نباشد.

این جامعه شناس گفت: داستان اصلی سریال در واقع زیر سوال بردن تظاهر، ریا و اتفاقاتی است که بعضا در عرصه ت رخ می‌دهد و نقی معمولی» به خوبی از عهده ایفای این نقش برآمده است. رابطه قدرت – ثروت حاکم بر ت کشور و فقدان نظارت و مصلحت‌اندیشی و چسبیدن به قدرت دولتی و سودجویی، از مسائلی است که با تأسف در ت جاری وجود دارد و این مجموعه هم به خوبی آن را به نمایش درآورده است.

این استاد دانشگاه گفت: نقی» در این سریال تظاهر می‌کند که فردی مذهبی، متناسب با قواعد ت رسمی جاری است تا از این راه، منفعتی نصیب خود و خانواده و اطرافیانش کند.

افروغ افزود: من از این مجموعه نمایشی دفاع می‌کنم، چون مسائل مبتلابه در امر ت را به خوبی به نمایش گذاشته و توانسته است بر روی مخاطب تاثیر بگذارد.

وی اضافه کرد: بر پایه دوگانگی کل و جزء، کلیت این مجموعه، درست و واقع نماست، هرچند که می‌توان به جزئیات آن نیز نقد‌هایی وارد کرد. مثلا برخی انتقاد می‌کنند که الگوی تربیتی خوبی در این فیلم وجود ندارد و از موارد ذکر شده، موضوع پرخاشگری بهتاش» و بهروز»، فرزندان خواهر نقی» مطرح است، اگر این نقد را منهای قرینه آن در فیلم و منهای تذکرات بقیه شخصیت‌های این مجموعه به این پرخاشگری لحاظ کنیم نقد وارد است، اما باید دقت داشت که این پرخاشگری غالباً نسبت به فردی صورت می‌گیرد که خواستگار مادر آنهاست و آن‌ها روی شوهر کردن مادر خود حساس هستند؛ حساسیتی که بخشی از فرهنگ عمومی ما محسوب می‌شود. در ثانی همان گونه که اشاره شد یک وجه پررنگ ترمیمی و تذکر نسبت به این پرخاشگری‌ها و رفتار‌های ناشایست وجود دارد، برای نمونه چشم چرانی بهتاش در مراسم یادبود پدربزرگ، با نمایش تلاش برای تیغ زنی او در صحنه‌ای دیگر، این هشدار را به دختران جوان می‌دهد که فریب این احساسات لحظه‌ای و عواطف فریبکارانه را نخورند. این فیلم در این خصوص واقعیات تلخ جامعه را با وجهی ترمیمی‌بازتاب می‌دهد که از نقاط قوت آن است.

این جامعه شناس بیان کرد: در این مجموعه نمایشی، دغدغه‌های تربیتی هما» و نقی»، به ویژه هما، هم در مورد نقی و هم در مورد فرزندانشان قابل انکار نیست و نگرانی آنان برای استفاده بیش از حد و نامناسب فرزندانشان از فضای مجازی نیز همان دغدغه‌ای را نشان می‎دهد که اکثر پدران و مادران هم با آن درگیر هستند.

وی تاکید کرد: از منظر اجتماعی، زندگی ارسطو» هم بسیار قابل تامل است؛ زیرا جامعه ما گرچه در زمینه رفتار‌های پیشگیرانه نسبت به برخی تخلفات قابل دفاع است، امانگرش صحیح و بازدارنده‌ای در خصوص رفتار مناسب با افراد پس از رهایی از زندان و پذیرش این افراد در جامعه وجود ندارد.

افروغ تصریح کرد: از این رو در این مجموعه نشان داده می‌شود که، چون بازار کاری در جامعه مهیا نیست و یا ارسطو به علت سابقه زندانش، کاری به دست نمی‌آورد، به خلاف ناموجه روی می‌آورد. ارسطو مجاز نیست تحت هیچ شرایطی رو به خلاف بیاورد، اما اینجا بحث ما درست بودن یا نبودن امر خلاف نیست، بحث ما عوامل مؤثری است که عملاً افراد را به رفتاری خاص از جمله خلاف سوق می‌دهد.

این جامعه‌شناس گفت: مجموعه پایتخت ۶ به خوبی توانسته است برخی از واقعیات و زشتی‌های عالم ت را به تصویر بکشد، مصلحت اندیشی و تظاهر متعاقب آن را به نقد بکشد و مخاطبان زیادی را به خود جذب کند. مسامحتاً نوع این طنز مانند طنز‌های چارلی چاپلین، البته بدون ادا‌های مثال زدنی او، و مضموناً انتقادیِ اجتماعی و ی است. بدین معنا که برای انتقال نقد و پیامی تولید می‌شود و قصدش صرفاً سرگرمی و پر کردن اوقات فراغت نیست.

نماینده اسبق مجلس شورای اسلامی در خصوص سریال نوروزی دوپینگ هم گفت: این مجموعه نیز با هدف مذمت پدیده جهانی دوپینگ و با مضمونی سرگرم‌کننده تولید شده است.

عملکرد رسانه ملی در جریان شیوع کرونا

افروغ در خصوص اطلاع رسانی صداوسیما در زمینه ویروس کووید-۱۹ هم گفت: حکمرانان و دولتمردان باید اعتماد مردم را به خود جلب کنند و لازمه آن روراست و شفاف بودن با آنان است؛ از این رو رسانه ملی توانست در زمینه اخبار کرونا ابزار مناسبی برای وزارت بهداشت باشد و بدینوسیله اعتماد عمومی را جلب کند.

وی تصریح کرد: می‌توان گفت صداوسیما محملی شد تا اخبار مربوط به این ویروس، بدون در نظر گرفتن مصلحت‌اندیشی و صرفا مبتنی بر واقعیت به گوش مردم برسد.

این جامعه شناس در عین حال گفت: البته در مواردی نیز گزارش‌هایی از سفر‌های مردمی در رسانه ملی پخش شد که در آن نقش اصلی رسانه ملی که تنها نمایش و انعکاس اخبار است، به قضاوت همراه با طعن و استهزا بدل شد، که قابل قبول نیست. باید حتی در داوری‌ها نیز مراقب ادبیات داوری و کرامت انسانی بود. در برخی گزارش‌ها دیده شد که گزارشگر، علت سفر‌های افراد را جویا می‌شود و در نهایت پس از شنیدن پاسخ آنان، آنان را با کلماتی غیر اخلاقی زیر سوال می‌برد. در ضمن رسانه ملی در بخش‌های متعددی به بعد بیماری این ویروس پرداخت و کمتر به ابعاد انسانی _ اجتماعی و حتی متافیزیکال و نتایج و ثمرات آن پرداخت.

کرونا را فرصتی برای مسافرت به درون بدانیم



عماد افروغ، استاد دانشگاه و جامعه‌شناس، در تبریک نوروزی که به ایکنا ارائه داده است، بیماری کرونا را مانند هر مسئله‌ دیگری پدیده‌ای لایه‌مند دانست و گفت: لایه‌مندی بدین معناست که این بیماری فقط یک سطح طبیعی ندارد و وجوه مختلفی در آن دیده می‌شود و یک وجه اجتماعی نیز دارد؛ وجه اجتماعی این مسائل در کشور ما سابقه داشته است. در حوادث سیل، زله، دفاع مقدس، انقلاب اسلامی و . لایه‌های زیرین هویت ما ایرانیان، که حکایت از یگانگی و همبستگی اجتماعی دارد، یک بار دیگر متبلور می‌شود و این بار نیز شاهد این مورد هستیم.

وی اظهار کرد: شاهدیم که وفاق عمومی و ملی و حتی جهانی برای مبارزه با این بیماری شکل گرفته که مبارک و جلوه‌ای از صحرای م است. چراکه در صحرای م نیز اعتباریات فاقد اعتبارند. اعتباریات همه از حیّز انتفاع ساقط هستند. چه زن باشیم و چه مرد؛ چه سفیدپوست باشیم و چه سیاه پوست و رنگین‌پوست؛ چه فقیر و چه غنی. اینها در واقع جلوه‌هایی هستند از  حادثه‌ای که روزی ما با آن روبه‌رو خواهیم شد و حتی می‌تواند حکایت از جلوه‌ای از جهانی شدن باشد (که اینجا قصد ندارم وارد تفاسیر غلط و القایی این مقوله شوم).

افروغ افزود: همچنین این پدیده وجه ما بعدالطبیعی دارد و آن اینکه انسان را به یاد خدا می‌اندازد. می‌توان اینگونه گفت که یک بار دیگر عظمت خدا به رخ کشیده و عجز بشر فریاد زده شد؛ دعا و نیایش به سوی درگاه الهی احیا شد. مقداری برای بازگشت و رجعت ما به فطرتمان و فهم خود واقعی‌مان مجال پیدا کردیم و این را نباید نادیده بگیریم و کم‌بها دهیم1ش. همچنین این تهدید فرصتی برای تأمل، کشف خود و خودشناسی و خودسازی، سیر و سلوک و  مسافرت در درون است، یعنی مسافرت معنوی و است. اینها مغتنم است و باید قدرش را دانست.

این جامعه‌شناس ابراز کرد: یکی دیگر از اتفاقاتی که برای مبارزه با این بیماری توصیه شده است و باید جدی گرفته شود و شاید با طبع فرهنگی ما ایرانیان سازگاری نداشته باشد، در خانه ماندن است. معمولاً ایرانیان به خانه و خانواده و جمع خانوادگی توجه می‌کنند؛ در واقع این روزها به این دلیل که رعایت کنیم مجبور به خانه‌نشینی هستیم. این موضوع را به فال نیک می‌گیرم، زیرا یک بار دیگر خانه و خانواده اهمیت خود را پیدا کرده است. یاد این عبارت حضرت امیر(ع) در خطبه ۱۷۶ نهج‌البلاغه افتادم که می‌فرمایند: خوشا به حال کسی که به خانه و خانواده خود بپردازد.» اکنون هم فرصتی ایجاد شده است که تعاملات و ارتباطات درون خانوادگی خود را تقویت کنیم. حتی این مجال فرصت مناسبی است که بازی‌های سنتی را، که تقریباً به فراموشی سپرده شده است، بار دیگر احیا کنیم و سرگرم باشیم. 

افروغ با مقایسه ایرانیان و اروپاییان در شرایط بحران، ادامه داد: ایرانیان ملت شرایط بحرانی اند؛ برخلاف اقوام دیگر مخصوصا غربی‌ها که بیشتر ملت و قوم شرایط عادی اند. در این چند روز اخیر هم شاهد بودیم که همبستگی ایرانیان افزایش یافته است و آن حرص و ولعی که در غربی‌ها در شرایط بحرانی سراغ داریم در ایرانی‌ها دیده نمی‌شود. البته بهتر است این رفتار در شرایط غیرعادی در شرایط عادی هم جلوه‌گری کند و این نیز عللی دارد که اینجا مجال بحث آن نیست. می‌توانیم به دو صورت با این بیماری مواجه شویم؛ یکی از سر ترس، دلهره و ناامیدی و دیگری از سر امید و نشاط و احتیاط. فکر می‌کنم باید مورد دوم را برگزید، یعنی برخورد امیدوارانه همراه با رعایت و احتیاط‌ لازم.

وی در پایان گفت: شاهد اتفاقات ناروا و سوئی بودیم که به هیچ وجه درخور هویت ایرانی و دینی و زیبنده همبستگی و وفاق اجتماعی ما نیست و آن پدیده شوم و شرم‌آوری به نام احتکار است. تبریک‌ نوروزی خود را گفتم و اجازه می خواهم که لعن هم بگویم. لعن و نفرین خدا و انسانیت بر محتکران و کسانی که زمینه‌ساز این پدیده شوم هستند.

سلامت و تندرست باشید و برای همه شما آرزوی سعادت و بهروزی دارم.

 ایرانیان قوم بحران هستند/ کسی که نگاه الهی دارد به کرونا به عنوان امتحان الهی می‌نگرد/ ای کاش دوران پساکرونایی ما نیز مثل دوران کرونایی باشد



شفقنا- دکتر عماد افروغ، جامعه شناس و استاد دانشگاه اظهار امیدواری کرد: آنچه که در شرایط کرونا به لحاظ روحی و اجتماعی رخ داد در دوران پسا کرونا نیز باقی بماند و بعد از از بین رفتن بیماری فراموش نکنیم که چه چیزهایی را احیا کردیم و چه مواردی زنده شد. محدودیت هایی ایجاد شد و خرید ما محدود شد و رفت و آمد ما محدود شد و سفر رفتن محدود شد ولی باب دعا و نیایش باز شد و خدا از نظر اجتماعی احیا شد و خانه و تعاملات درون خانواده مورد عنایت قرار گرفت و ارتباطات خانوادگی احیا شد. من همیشه می گویم ای کاش از آنچه که در شرایط بحرانی از آن برخوردار هستیم در سایر شرایط نیز بهره ببریم.

متن گفت وگوی خبرنگار شفقنا با دکتر افروغ را می خوانید؟

_ بیماری کرونا بیشتر استان های ایران را در بر گرفته است. از طرفی با بحث توصیه ها و تاکیدات وزارت بهداشت روبرو هستیم و مسئولین عالی رتبه مرتبا به مردم اعلام می کنند در خانه بمانند و مسائل بهداشتی را رعایت کنند و از طرفی دیگر بعضا شاهد بروز برخی رفتارهای خاص و تند هستیم. اما در این میان رفتار شناسی مردم ایران در پاسخ به مساله ای همه گیر که با جان انسانها ارتباط دارد مهم است. بعضا مسائلی بداخلاقی مطرح می شود از جمله احتکار ها و یا نوع برخورد مردم با مردم در برخی از مناطق مثل مخالفت با بستری شدن بیماران کرونایی و یا حتی عدم اجازه برای دفن جنازه ای که بر اثر کرونا فوت شده بود و یا شکستن شیشه ماشین هایی که قصد سفر به شمال را داشتند. در مجموع آیا کرونا می تواند محکی برای سنجش رفتار های ملت ها از جمله مردم ما باشد؟ همچنین سنجش نوع رفتار حاکمیت با مردم و نوع ارتباطی که حاکمیت با مردم دارد. آیا بعد از گذشت شرایط کرونایی می توانیم شاهد نهادینه شدن برخی از رفتار ها در میان مردم باشیم؟کرونا چه تحولات اقتصادی و ی و اجتماعی در آینده در جامعه ما بوجود خواهد آورد؟

اتفاقی که به لحاظ اجتماعی در اشاعه ویروس کرونا در ایران رخ داد بسیار شبیه به اتفاقاتی بود که در موضوع سیل و زله رخ داد

رفتار دولتمردان نسبت به  قضیه کرونا اعتماد زا تر بود

ایرانیان قوم بحران هستند

حرص و ولعی که در غرب رخ داده در ایرانیان شاهد نبودیم

ما شاهد ظهور و بروز وفاق ایرانیان بودیم، این اتفاق مبارک است

دو دیدگاه وجود دارد؛ یک نوع نگاه کلان و یک نگاه خرد وجود دارد. در دیدگاه جزءنگر ما بین انبوهی از داده ها گم می شویم و نمی توانیم تحلیلی تصویری و مقایسه ای و تاریخی از ماجرا داشته باشیم تا راه گشا باشد و ما را از فلاکت جزئی نگری نجات بدهد. اتفاقی که به لحاظ اجتماعی در اشاعه ویروس کرونا در ایران رخ داد بسیار شبیه به اتفاقاتی بود که در موضوع سیل و زله رخ داد. ما سوابق این چنینی را در دفاع مقدس و در انقلاب اسلامی داشتیم. من احساس می کنم ایرانیان امتحان خوبی پس داده اند، حتی رفتار دولتمردان نسبت به این قضیه بخصوص در مورد مسائل اقتصادی اعتماد زا تر بود. آنها با مردم روراست برخورد کرده اند. وزارت بهداشت و مسئولین مربوط با ستاد مبارزه با کرونا اطلاعات را صادقانه در اختیار مردم قرار می دهند و پرده پوشی وجود ندارد. همه این مسائل مبارک و اعتماد بخش است. ما همواره عقیده داشتیم چرا مردم را رازدار خود نمی دانید و واقعیت ها را کتمان می کنید درحالیکه باید با مردم روراست بود و زمینه را برای ایجاد اعتماد و مشارکت مردم فراهم کرد، در مورد کرونا این اتفاق افتاد. ایرانیان قوم بحران و قوم شرایط غیرعادی هستند. حرص و ولعی که در غرب رخ داده و ما شاهد آن هستیم در ایرانیان وجود ندارد ما شاهد ظهور و بروز وفاق ایرانیان بودیم، این اتفاق مبارک است.

_ ممکن است مصادیق آن را بفرمایید.

مردم ما امتحان خود را همواره در شرایط بحرانی پس داده اند

چرا اتفاقی که در شرایط بحرانی برای مردم ایران رخ می دهد در شرایط عادی رخ نمی دهد؟

اگر رفتار غیر عادی مردم و تجلی همبستگی در شرایط عادی دیده نمی شود ربطی به مردم ندارد

ما این موارد را می بینیم. مردم در کل توجه می کنند و متوجه هستند. من شهودا متوجه هستم که مردم مراقبت می کنند و خیابان ها در هر نقطه ای از شهر خلوت تر شده است و مردم فاصله ها را رعایت می کنند. هجومی که در غرب به سوپر مارکت ها و فروشگاه های بزرگ آمد در ایران نبود. مردم امتحان خود را همواره در شرایط بحرانی پس داده اند ولی یک سوال اساسی مطرح می شود چرا اتفاقی که در شرایط بحرانی برای مردم ایران رخ می دهد در شرایط عادی رخ نمی دهد و در شرایط عادی شاهد این همدلی و همبستگی نیستیم. این مساله به رفتار دولتمردان در شرایط عادی بر می گردد. من همواره بین دلیل و علت تمایزی قائل شده ام. دلیل به باید و نباید و ارزش ها و خواسته ها بر می گردد ولی علت به عوامل تغییر رفتار مردم بر می گردد. آیا ما می توانیم در کشور ایران منشا تاثیر و تاثر اصلی و از علت اصلی تغییر رفتار های مردم که دولتمردان باشد غافل شویم. اگر رفتار غیر عادی مردم و تجلی همبستگی در شرایط عادی دیده نمی شود ربطی به مردم ندارد. نمی خواهم بگویم در عرصه تاثیر و تاثرات فقط باید دولت ها را دید و ذی مدخل دانست و از مردم و گروهها و اقشار مختلف غافل شد ولی باید اولویت بندی بکنیم. 

اقلام کلان چگونه و کجا تولید می شوند و توسط چه کسانی در اختیار محتکران قرار می گیرند؟!

ما می گوییم مرگ بر محتکر ولی باید مرگ بر بسترساز محتکر را گفت

رفتار بخشی از دولتمردان و به طور خاص وزارت بهداشت و پرستاران ایثارگر و برخی از کادر درمانی و  افراد در نهادهای رسمی و غیر رسمی کار خوبی بود، چون اعتماد زا بود

سوال من این است که اقلام احتکار شده در کجا تولید می شود؟ کارخانجات به کجا وابسته هستند؟ دستگاه ها وابسته به کجا هستند؟ بحث من این است مردم کمک می کنند چرا مردم را نمی بینیم؟! اقلام کلان چگونه و کجا تولید می شوند و توسط چه کسانی در اختیار محتکران قرار می گیرند؟! ما می گوییم مرگ بر محتکر ولی باید مرگ بر بستر ساز محتکر را گفت. وزیر بهداشت به رییس جمهور  و شورای عالی امنیت نامه می نویسد، گفته می شود این همه تولید شده ولی چیزی به دست ما نرسیده است. چه کسی تولید می کند؟ تولید کلان در اختیار دولت و دستگاههای رسمی است. چرا این تولید در اختیار محتکران قرار می گیرد، باید علت را دید. رفتار محتکر زشت و شرم آور است ولی علت این رفتار شرم آور در کجاست؟! باید بر این نکته دقت کرد. مگر می توان در یک کشور نقش دولت و دستگاه های رسمی را نادیده گرفت؟! مردم به رغم همه ناملایمات باز هم به میدان می آیند و با تمام توان می آیند. مردم بجز عقبه فرهنگی و هویتی عقبه ای دینی و تاریخی دارند، ولی شاید در این بین عده ای سود جو نیز پیدا شوند ولی چه کسی باید با سودجویان برخورد کند؟ باید این مجموعه در کل دیده شود. به نظر من رفتار بخشی از دولتمردان ما و به طور خاص وزارت بهداشت ما و پرستاران ایثارگر و برخی از پزشکان و کادر درمانی ما و برخی از افراد در نهادهای رسمی و غیر رسمی کار خوبی بود، چون اعتماد زا بود ولی نمی توان گفت کل حاکمیت و نمی توان به کل دستگاههای رسمی اشاره کرد.

خانه نشستن برای مردم سخت است ولی اکثریت آنها در خانه نشسته اند

باید بین نشستن در خانه و تفریح تی اتخاذ کرد

دلهره و ترس در این ماجرا خود ایجاد ناامنی و بیماری می کند

کل حاکمیت باید اینگونه باشد و هم سلبا و هم ایجابا شرایطی ایجاد کنند و جلوی احتکار ها را بگیرند و اگر جلوگیری نمی کنند حداقل خود بستر ساز این موارد نباشند. این حرف من نیست بلکه حرف وزیر بهداشت است. وزیر بهداشت به عنوان جلودار این قضیه که مورد تایید مقام معظم رهبری است اینگونه گلایه می کند. بخشی از این گلایه به مردم متوجه است و از مردم خواسته شده از خانه بیرون نروند. خانه نشستن برای مردم سخت است ولی اکثریت آنها در خانه نشسته اند. این ملت اهل گردش و تفریح و سفر است و از چنین مردمی می خواهیم در ایام عید خانه نشین شوند، این سخت است. با اینکه خانه اهمیت و جایگاه خود را پیدا می کند و دستآوردهای زیادی به دنبال خواهد داشت اما فرهنگی وجود دارد. باید بین نشستن در خانه و تفریح جمع کرد و تی اتخاذ کرد. باید واکسیناسیون داشت  و محلاتی را تعبیه کرد. باید وسایلی ایمن در اختیار مردم قرار داد. سخت است ولی می توان کاری کرد. مردم به تمام این فشار ها توجه کردند و تحمل می کنند. دولتمردان باید خانه به خانه شرایط را هموار کنند. باید مواد ضد عفونی کننده و دستکش و ماسک و… را خانه به خانه در اختیار مردم قرار بدهند، باید این مساله را فهم کرد. دلهره و ترس در این ماجرا خود ایجاد ناامنی و بیماری می کند. باید وسایل را در اختیار مردم قرار داد و مدیریت کرد و کاری صورت داد.

ای کاش این خودسازی ناشی از شرایط کرونا بعد از این ایام نیز تسری پیدا کند

همه باید به این فکر کنیم که قبل از کرونا چه بودیم؟

ای کاش دوران پسا کرونایی ما نیز مثل دوران کرونایی باشد

امروز قشر پزشکان تکانی خورده و به هویت تاریخی خود برگشته است

ای کاش اتفاقی که به لحاظ اجتماعی در دوران کرونا بوجود آمده است و حتی اتفاقاتی که از نظر معنوی رخ داده و بازگشت به خدا و احیای دعا و خلوت کردن با خود و خودسازی را شاهد هستیم، به بعد از این ایام نیز تسری پیدا کند. همه باید به این نکته فکر کنیم که قبل از کرونا چه بودیم؟ همه ما فقط به قیمت اجناس توجه داشتیم. اینکه چطور سرمایه گذاری کنیم و ثروت اندوزی کنیم به گفته حضرت علی و نقل به مضمون، وای بر جامعه ای که معامله اش با افراد مضطر و مستاصل باشد. اصطلاحا می گوییم پول لازم هستند. ببینید ما قبل از کرونا چه روزگاری داشتیم، ای کاش دوران پسا کرونایی ما نیز مثل دوران کرونایی باشد مثل سیل و زله و دفاع مقدس که در اوج نوعدوستی هستیم. بعضا برخی پزشکان ما رفتار خوبی نداشتند و کیسه دوخته بودند و همه چیز را با پول می سنجیدند ولی امروز این قشر تکانی خورده و به هویت تاریخی خود برگشته است. ای کاش همیشه اینطور باشیم.

من عقیده دارم باید ت هایی متعادلتر اتخاذ کرد و کمی به فرهنگ جامعه توجه داشت. اگر کسی بی گدار به آب می زند و بدون مراقبت های بهداشتی جان مردم و جامعه را به خطر می اندازد، باید مورد برخورد جدی قرار بگیرد ولی کسی که رعایت می کند و حواس او جمع است باید فکری برایش کرد. می توان برخی از گردشگاه ها را ضد عفونی کرد، باید فکری کرد و در این جاست که نیاز داریم فکری اساسی صورت بدهیم باید برای این عده برنامه ریزی شود.

جامعه ما جمع گرا است در حالی که غرب فرد گرا و منزوی است

بخشی از دلایل بالا بودن آمار مبتلایان به کرونا در شرق به علت مراودات بالای آنها است

جامعه ما جمع گرا است در حالی که غرب فرد گرا و منزوی است. به همین دلیل تنهایی در غرب منجر به خودکشی می شود. تراکم ارتباطات و تعاملات در میان ما بالا است. بخشی از دلایل بالا بودن آمار مبتلایان به کرونا در شرق به همین علت است. برای این مردم باید نسخه ای دیگر پیچید، ما متوجه بسیاری از مسائل اجتماعی نیستیم و جامعه شناسی تاریخی و فرهنگی ما به ما کمک می کند. باید راه حل دیگری علاوه بر راه حل های بهداشتی اتخاذ کنیم. در این نقطه جامعه شناسی پزشکی اهمیت پیدا می کند. باید تیمی تشکیل شود و دیدگاه ها و مواضع را روی هم بریزند و نتایجی به دست بیاورند و به این نتایج توجه عملی بشود. من شخصا عقیده دارم خانه نشینی شعار روز است و همه به این شعار دامن می زنند. خانه مهم است و همه ما در خانه تجاربی جدید کسب خواهیم کرد، خود من شخصا بیل زدن یاد گرفته ام. کمی بذر سبزی گرفتم و بیل زدن یاد گرفتم و برای اولین بار سبزی کاشتم.

خلاقیت و ساختن و ایجاد کردن مواردی است که در خانه صورت می گیرد

ما سه دانش داریم یکی دانش نظری و دیگری دانش عملی و بعدی دانش ساختن. این ایام فرصتی برای ساختن  است. خلاقیت و ساختن و ایجاد کردن مواردی است که در خانه صورت می گیرد.

_ در شهری مثل تهران فضای خانه ها محدود و کوچک است و حیاطی وجود ندارد.

باید مواجهه ای از سر امید و نشاط و البته احتیاط داشت نه مواجهه ای از سر ناامیدی و ترس

کسی که نگاهی الهی دارد به کرونا به عنوان امتحان الهی می نگرد

حالتی ایجاد شده که همه چیز کرونایی است مگر خلاف آن ثابت شود. این تصور درست نیست ما هم در خانه عاصی هستیم. باید به هر چیزی دست می زنیم آن را تمیز کنیم، این وضعیت بسیار سخت است. باید مواجهه ای از سر امید و نشاط و البته احتیاط داشت نه مواجهه ای از سر ناامیدی و ترس. کسی که نگاهی الهی دارد به این نکته نیز به عنوان امتحان الهی می نگرد و مصداق شعر زیبای سعدی است: غم و شادی بر عارف چه تفاوت دارد/ ساقیا باده بده شادی آن، کاین غم از اوست. فرقی نمی کند چه غم و چه مصیبت و چه شادی همه از خداست. این تفسیری عرفانی است و به نظر من کسانی که در خصوص بلایا چنین نگرشی دارند کمتر گرفتار می شوند.

_ اما به عقیده برخی کرونا بلای آسمانی است

می توان چنین تفسیری داشت.

_ و عده ای هم می گویند این امتحان الهی است

امتحان الهی هم مشمول غم و هم مشمول شادی است.

امروز فرصت خوبی فراهم شده و مردم به فطرت پاک خود رجعت کرده اند

من به مردم توصیه می کنم حالات فعلی خود را آشکار کنند و ضبط و یادداشت کنند و بعد از کرونا به آنها رجوع کنند 

در کل عقیده دارم رفتار دولتمردان به ویژه کادر پزشکی ما خوب بود

در شرایط کرونایی اتفاقات مبارکی رخ داد و حس نوع دوستی در بین مردم تقوت شد

امتحان از طریق بلا نیز هست و می توان گفت امتحان الهی است. امتحان الهی هم مشمول غم و هم مشمول شادی است. هم عسر است و هم یسر است و هم سختی است و هم گشایش است. همه چیز امتحان الهی است. کسی که تفسیر خوبی از عالم ندارد و تفسیر او منفی است بیشتر گرفتار می شود. در ارتباط با کرونا فقط بحث بهداشتی و طبیعی نیست باید به سایر ابعاد نیز توجه کرد. باید مجموعه نگر و منظومه نگر باشیم. امروز فرصت خوبی فراهم شده و مردم به فطرت پاک خود رجعت کرده اند، مردم به گذشته خود بازگشته اند. من به مردم توصیه می کنم حالات فعلی خود را شکار کنند و ضبط و یادداشت کنید و بعد از کرونا به آنها رجوع کنید و به این تجارب توجه کنید. اینکه زندگی روزمره قبلی و حالت فعلی شما چگونه است و کدامیک بیشتر به خدا نزدیکی دارد و کدامیک را بیشتر دوست دارید؟! ما در شرایط عادی گرگ همدیگر می شویم ولی در شرایط غیر عادی اینطور نیست و تکانی می خوریم. باید قدر این وضعیت را دانست. همه چیز با دو دو تا چهار تای مادی قابل قیاس نیست. من در کل عقیده دارم رفتار دولتمردان به ویژه کادر پزشکی ما خوب بود. روراست و اعتمادزا رفتار کردند و مردم به طور کلی به این اعتماد پاسخ دادند، اتفاقات مبارکی رخ داد و حس نوع دوستی در بین مردم تقویت شد. ای کاش این اتفاقات مبارک به کل بدنه اجتماع سرایت کند و عده معدودی که دست به احتکار می زنند به عمل زشت خود پی ببرند و با آنها برخورد شود.  ننگ و نفرین خدا بر هر محتکر و بر هر بستر ساز عینی و واقعی احتکار بخصوص در شرایط فعلی که چنین رفتاری هیچ توجیهی ندارد.

_ پس می توان چنین نتیجه گرفت که در دوران پسا کرونا تغییراتی را در رفتار مردم شاهد خواهیم بود؟

امیدوارم آنچه در شرایط کرونا به لحاظ روحی و اجتماعی رخ داد در دوران پسا کرونا نیز باقی بماند 

من امیدوارم اینطور باشد و آنچه که در شرایط کرونا به لحاظ روحی و اجتماعی رخ داد در دوران پسا کرونا نیز باقی بماند و بعد از از بین رفتن بیماری فراموش نکنیم که چه چیزهایی را احیا کردیم و چه مواردی زنده شد. محدودیت هایی ایجاد شد و خرید ما محدود شد و رفت و آمد ما محدود شد و سفر رفتن محدود شد ولی باب دعا و نیایش باز شد و خدا از نظر اجتماعی احیا شد و خانه و تعاملات درون خانواده مورد عنایت قرار گرفت و ارتباطات خانوادگی احیا شد. باید آنچه به دست می آید نیز به آنچه از دست رفته اضافه شود و پس از این نیز هز چه رفت و آمد و سفر بیشتر شود. باز به یاد بیاوریم که در دوران کرونا چه وضعیتی داشتیم. من همیشه می گویم ای کاش از آنچه که در شرایط بحرانی از آن برخوردار هستیم در سایر شرایط نیز بهره ببریم، در سیل نیز اوج نوع دوستی دیده شد. ما بر عکس غرب هستیم که در شرایط عادی قانونمند هستند ولی در شرایط بحرانی بهم می ریزند. علت عمده دولتمردان ما هستند اگر مردم را مشارکت می دادند و به نیاز های مردم توجه می کردند بیشتر شاهد رفتار هایی چنینی در شرایط عادی بودیم. دولتمردان نقشی کلیدی دارند. باید کاری کنیم تا مجموعا آنچه در شرایط کرونایی رخ می دهد در شرایط غیر از کرونا نیز ادامه داشته باشد. هم نوعدوستی مردم متجلی شود و هم دولتمردان رو راست باشند و با مردم بازی نکنند و مردم را مشارکت بدهند.


مجموعه سه‌جلدی چشم‌اندازهای فرهنگ معاصر ایران» منتشر شد


مجموعه سه‌جلدی چشم‌اندازهای فرهنگ معاصر ایران» به کوشش نعمت‌الله فاضلی و مانی کلانی از سوی پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات منتشر شد.

به گزارش خبرنگار مهر، مجموعه سه‌جلدی چشم‌اندازهای فرهنگ معاصر ایران» به کوشش نعمت‌الله فاضلی و مانی کلانی از سوی پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی منتشر شد.

این مجموعه شامل جلد اول: از تمنای اسطوره تا تقلای جامعه، جلد دوم: ایران در گذر از گذشته به آینده؛ تفاهم ملی یا نزاع بی‌پایان و جلد سوم: فرهنگ ایرانی در درای تاریخ؛ آیا همچنان ایرانی هستیم، است.

این مجموعه، اولین پژوهش مستقل و گسترده‌ای است که به ارزیابی انتقادی دیدگاه‌های اندیشمندان کنونی ایران پرداخته است.

اندیشمندانی که در حوزۀ جامعه و فرهنگ معاصر ایران تلاش کرده‌اند تا نظریه یا ایده‌ای را در قالب کتاب، مقاله یا فیلم تهیه یا منتشر سازند و البته برخی از آن‌ها نیز نقشی اساسی در راهبری نظام مدیریتی کشور و به تبع آن تحولات ایران معاصر داشته‌اند.

جلال ستاری، رضا داوری، سیدمحمدامین قانعی‌راد، محمدرضا اصلانی، سیدمحمد بهشتی، ابراهیم توفیق، مقصود فراستخواه، تقی آزاد ارمکی، عماد افروغ، محسن رنانی، محمود سریع‌القلم، حسین کچویان و حمیدرضا جلایی‌پور اندیشمندان و کارشناسانی هستند که اندیشه‌هایشان مورد نقد و بررسی قرار گرفته است.

در این مجموعه روش متفاوتی برای شرح و نقد اندیشۀ نخبگان حاضر در این گفتگوها انتخاب شده است.

کد خبر 4880601

جامعه اگر امید می خواهد باید به استقبال نقادی برود



عماد افروغ گفت: جامعه اگر امید می ‌خواهد باید به استقبال فریاد، اعتراض و نقادی برود و اگر طالب یأس و نومیدی است باید پذیرای سکوت و خمودگی باشد که امید با فریاد و یأس با سکوت همراه و عجین است. یک جامعه اسلامی، برخلاف تصور برخی از افراد، یک جامعه صرفا مطیع و منقاد ولو در قالب هایی چون تقلید و تعبد نیست، بلکه جامعه ای سرزنده، پرسشگر، نقاد، آگاه به حقوق و تکالیف خود و دیگران است جامعه ای مملو از انسان‌ های مختار که باید پاسخگوی انتخاب ‌ها و اراده ‌های سعادت آمیز و شقاوت آمیز خود باشد و در مسیر انتخاب بین سعادت و شقاوت آزادی عمل داشته باشد.

به گزارش جماران، حریم امام نوشت:

دکتر عماد افروغ  سابقه عضویت در هیأت علمی دانشگاه تربیت مدرس و  پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی و مدیریت گروه علم و دین این پژوهشگاه را در کارنامه خود دارد. وی چهره ‌ای علمی و منتقد است که با حضور در عرصه ی کشور به عنوان نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی نگاه‌ ها بیش از پیش به او و به نوشته‌هایش جلب شده است. با این حال شهرت او بیش از هر چیز مرهون شخصیت علمی اوست. وی دارای تألیفات و مقالات متعددی است که فعالیت در عرصه ی به کارهای علمی او لطمه ای وارد نکرده است. گفت و گو با عماد افروغ درباره احیاگری دینی امام خمینی(س) از نظر می‌ گذرد:

موضوع گفت و گوی ما درباره احیاگری دینی امام خمینی(س) است؛ سوال نخست درباره مفهوم کلی احیاگری است؛ بر اساس چه دلایلی حضرت امام را به عنوان یک احیاگر می‌دانید؟

برای پاسخ به این سوال ابتدا باید به یک موضوع مهم توجه داشته باشیم و آن اینکه در احیاگری اتفاقی بدیع و بدون صبغه تاریخی اتفاق نمی ‌افتد؛ بلکه منظور از احیاگری همانا طرح مجدد مسأله ای در عرصه خاصِ خود و متناظر با جوهر و سابقه تاریخی آن است. در این بین احیای دینی توسط امام خمینی(س) که موضوع سوال شما است را باید اینگونه پاسخ داد که احیاگری که توسط امام در حوزه دین اتفاق افتاد، رویش مجدد دین، پس از یک خمودی زمستانی بود که با بارش باران معرفتی و دینی به مرحله احیا رسید. بر این اساس توجه حضرت امام به موضوع دین و اسلام در بعد ی و اجتماعی با پشتوانه فلسفی، عرفانی، فقهی و کلامی توانست جان تازه ای در کالبد بی روح دین در عصر ما بدمد و ایشان دین و اسلامِ واقعی را با دلالت های مختلف ی و اجتماعی در عصر جدید به عنوان یک گفتمان غالب احیا کرد؛ دینی را احیا کرد که با تفاسیر و برداشت ‌های متعارف غلط همراه با خرافه و تحجر و جمود گرایی، توسط ون وابسته و مقدس ‌نما و تحجر‌گرا داشت از مسیر خود خارج می‌ شد. وقتی سخن از احیاگری می‌ شود به گونه ای ذهن ما به سمت یک زنده شدن، یک بیداری، یک حرکت و یا یک بازگشت به اصل هدایت می ‌شود و طبعا در حوزه دین این مسأله از اهمیت بسیاری برخوردار است کما اینکه در حوزه هایی مانند فرهنگ و یا هر اتفاق و پدیده ای که دچار انحراف شده باشد، می‌ت واند مدنظر قرار بگیرد. و دیگر اینکه به طور قطع هرکدام از پدیده ‌های میرایی، خفتگی، س و فاصله ‌گیری از اصل به دلیل عوامل و انحرافاتی صورت گرفته است و طبیعی است که در پس هر احیایی یک انحراف ‌زدایی نهفته باشد. حال باید به این سؤال پاسخ داد که چه بر سر اسلام ناب و طبعا جامعه اسلامی گذشته بود که امام را بر آن می‌ دارد که دست به احیاگری زده و بازگشت به اصل یا اصل هایی را در دستور کار خود قرار دهد؛ و آیا با تلاش و اهتمام این انحرافات از بین رفته ‌اند یا بخشی از این انحرافات و طبعا منحرفان مترصد فرصتی هستند تا بار دیگر خود را تقویت نموده و انحراف را بر جامعه و دین تحمیل کنند؟ به طور قطع با تحولاتی که با انقلاب اسلامی رخ داده است، منحرفان خواهند کوشید در لباس تحولات جدید اجتماعی و ی تفاسیر و آراء غلط خود را به جامعه تحمیل کنند. بنابراین رسالت روشنفکران و عالمان جامعه، رسالتی سنگین و عظیم است. رسالتی که متوجه فهم امام و اندیشه‌ های ایشان، از یک سو و جریانات غالب اعم از انحرافی و غیرانحرافی بر اساس طرز اندیشه امام از سوی دیگر برای مقابله با انحرافات جدید است.

با این حساب کار امام دو برابر سخت ‌تر بوده! هم مشق دین بکند و چهره واقعی دین را بگوید و هم برای از بین بردن تفسیرهای نادرست و غلط تلاش کند؟

قبل از هر چیز باید پذیرفت که انحراف زدایی عموما کار سختی است؛ به خصوص آنکه یک رهبر بخواهد از تفاسیر غلط و رایج جلوگیری هم بکند. به هر حال پیامبر گرامی اسلام در کنار همه جهالت ها، سختی‌ ها و دشواری ‌های عقیدتی و ی - اجتماعی که با آن روبرو بودند، حداقل با تفسیری غلط به نام اسلام توسط به اصطلاح عالمان دین بر جامعه تحمیل نشده و مواجه نبوده است که مقاومتی بر مقاومت‌ ها بیفزاید. بنابراین امام در میان مخاطبان مختلف با جماعتی نیز روبرو بودند که دین را به درستی متوجه نشدند که هیچ! تفاسیر غلط آن را هم با خود به یدک می‌ کشند! طبعا بله؛ کار امام مضاعف بود، هم می ‌بایست در جهت نشو و اشاعه پیام حقیقی اسلام بکوشند و هم با این تفاسیر و رویکردهای غلط مقابله کنند. به هر حال امام با حرکت روشنگرانه خود در ابعاد مختلف اخلاقی، فلسفی، عرفانی و کلامی- فقهی و با احیاء نقش دین در حیات اجتماعی و ی در دو سطح داخلی و خارجی منشأ تحولات عمده و جامع می ‌شوند.

این کامیابی ی در سطح جهانی چگونه قابل دفاع است؟

اگر بخواهیم دستاورد حضرت امام در احیاگری دینی در سطح خارجی را مورد بررسی قرار بدهیم، باید گفت که امام به طور خاص در سطح خارجی به احیای خدا در ساحت خردورزی و معنویت و احیای معنویت در ساحت روابط اجتماعی پرداخت. در بعد خارجی احیاگری دﺳﺖ ﻛﻢ، در وﺟـﻮه ﺑﺎزﮔـﺸﺖ ﺧـﺪا در ﺳـﺎﺣﺖ ﺧـﺮد ورزی و طرح ﻣﻘﻮﻻﺗـی از قبیل ﻋﻠﻢ دﻳﻨـی، الهی یا ﻗﺪﺳــی و احیای ﻣﻌﻨﻮﻳـﺖ در ﺳـﺎﺣﺖ رواﺑـﻂ اﻧﺴﺎﻧـی و اﺟﺘﻤﺎﻋـی و ﺣﺘـی ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ ﻣﻘﻮﻻﺗـی از قبیل ﺣﻘﻮق ﻓﺮﻫﻨﮕــی و ﺑـﻮﻣـی ﮔﺮاﻳــی در ﻃﺮح ﻫﺎی ﻣﺮﺗﺒﻂ ﺑﺎ ﺗﺤﻮﻻت و تغییرات اﺟﺘﻤﺎعی ﻋﻼوه ﺑﺮ ﻋﺰت ﻣﺪاری، اﺳﺘﻘﻼل ﻃﻠﺒـی و رﻫﺎیی ﺑﺨﺸـی ﻣـی ﺗﻮان رد ﭘﺎی ﺗﺄثیر اﻧﺪﻳﺸﻪ ﻫﺎی اﻣﺎم و اﻧﻘﻼب اﺳﻼﻣـی را ﺟﺴﺘﺠﻮ ﻛﺮد. به نظرم ﺑﺎ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ اﺗﻔﺎﻗﺎت ﺗـﺎرﻳﺨـی در ﻏـﺮب ﺑﻌـﺪ از رﻧـﺴﺎﻧﺲ و ﻣﺒـﺎﻧـی ﻫﺴﺘـی ﺷﻨﺎﺧﺘـی و ﻣﻌﺮﻓﺘـی اﻳﻦ ﺗﺤﻮﻻت، اﻣﺎم ﺑﺎ ﻃﺮح اصل گرایی و ﺗﻮحیدﮔﺮاﻳـی در ﺳﺎﺣﺖ ﺧﺮد ورزی و دﻳﮕﺮ ﻓﻌﺎلیت ‌های بشری ﺑﺎر دﻳﮕﺮ اﻧﺴﺎن و اﻧﺴﺎن گرایی را احیاء کرد. به بیان دیگر با ظهور رنسانس و خدازدایی از ساحت انسانی به نام اومانیسم و انسان گرایی به تدریج زمینه برای انسان زدایی نیز فراهم گردید؛ و این انسان زدایی نتیجه منطقی و طبعا اجتماعی همان خدازدایی است. وقتی تکیه گاه انسان گرایی یعنی اصل گرایی و خداگرایی زده می‌ شود، به تدریج شرایطی فراهم می ‌آید که هیچ انگاری و نسبیت گرایی هستی شناختی و معرفتی غالب می ‌شود که خود زمینه بروز و ظهور اتفاقات ناگوار اجتماعی و تاریخی می ‌شود. بدیهی است که اﺻﻞ‌ ﮔﺮاﻳــی ﺗﻮحیدی، ﺑـﻪ اﻧﺴﺎن ﮔﺮاﻳـی روﺣـی ﺗﺎزه می‌دمد و آن را ﺑﻪ مسیر اﺻﻠـی ﺧﻮد ﺑﺎز می ﮔﺮداﻧﺪ و ﺑﺎ اﻳﻦ ﻛﺎر احیاگری و ﺧﺪاﮔﺮاﻳـی در ﺳﺎﺣﺖ ﺧـﺮدورزی و ﻋﻠـﻢ ورزی و ﻣﻌﻨﻮﻳـﺖ ﮔﺮاﻳــی در ﺳـﺎﺣﺖ رواﺑﻂ اﻧﺴﺎﻧـی و اﺟﺘﻤﺎﻋـی زنده و پوینده می ‌شود. طبیعی اﺳﺖ ﻛﻪ ﻧﻘﺶ اﻣـﺎم و اﻧﻘـﻼب اﺳـﻼﻣـی در ﻛﻨﺎر ﺗﻼش ﺳﺎﻳﺮ اﻧﺪﻳـﺸﻤﻨﺪان دردآﺷـﻨﺎ و ﻣـﺸﺮف ﺑـﻪ ﺗﺤـﻮﻻت ﻣﻌﺮﻓﺘــی و اجتماعی و ﺗﺎرﻳﺨـی ﻏﺮب، ﻧﻘﺸـی ﺑﺮﺟﺴﺘﻪ و عیان اﺳﺖ. ﺣﺘـی ﺑﻪ ﮔﻮﻧﻪ ای می ‌توان رد اﻳـﻦ ﺑﺎزﮔـﺸﺖ را در ﻧﻮع ﻧﮕـﺎه ﺑـﻪ راﺑﻄـﻪ و پیوند اﺧـﻼق و ت مشاهده کرد. بنابراین طبعا امام با حرکت توحیدی خویش به یک معنا انسان گرایی را به مسیر اصلی خود هدایت کرد. طبعا این خداگرایی و انسان گرایی پیامدها و دلالت ‌های اجتماعی و ی زیادی در جامعه بشری داشت. در سطح جهان اسلام و داخلی نیز بدون تردید امام نقشی عمده و برجسته در احیای دین و جامعیت آنچه در قالب تأسیس نظام جمهوری اسلامی و چه در قالب فضاسازی‌ های ی و اجتماعی کلان دارند. نکته قابل ذکر در اینجا است که امام به رغم تمام اهمیت و فضیلتی که برای حکومت اسلامی قائل‌ اند و آن را احکام اولیه می ‌دانند، هدف غایی را معرفی خدا و عرفان اسلام» می‌ دانند که بیانگر نگاه الهی، اخلاقی و معنوی ایشان به حکومت اسلامی و هدف مرتبط با آن یعنی بسط عدالت است. بر همین اساس در فرازی می ‌فرمایند که: تمام تشکیلاتى که در اسلام از صدر اسلام تا حالا بوده است، و تمام چیزهایى که انبیا از صدر خلقت تا حالا داشتند و اولیاى اسلام تا آخر دارند، معنویات اسلام است، عرفان اسلام است، معرفت اسلام است، در رأس همه امور این معنویات واقع است. تشکیل حکومت براى همین است، البته اقامه عدل است، لکن غایت نهایى معرفى خداست و عرفان اسلام.»( صحیفه امام، ج‌20، ص: 298)

امر مهم نظارت و اصل مهم اسلامی امربه معروف و نهی از منکر» ناظر بر وجه غیرتحمیلی و غیراجباری مدیریت اسلامی است. بر اساس این بیان، به عقیده شما نظر امام خمینی(س) درباره رابطه امام و امت» چیست؟

به طور قطع مبانی هستی شناسی فلسفی، عرفانی و کلامی امام خمینی(س) در نوع نگاه ایشان به حکومت مؤثر است، علاوه بر این که همگان در مورد ایشان اتفاق نظر دارند که امام علاوه بر یک چهره مبارز و مرجع تقلید آگاه به زمان، از جامعیت فلسفی و عرفانی نیز برخوردار بوده است؛ امام خمینی(س) به دلیل نوع نگاه صدرایی‌ شان به هستی، انواع و اقسام ثنویت ‌ها را کنار زده و حکیمی قرآنی متأثر از حکمت متعالیه بودند.

به علاوه امام با تأسی از حرکت جوهری و آراء فیلسوفان گذشته از جمله ملاصدرا جایگاهی ویژه برای انسان قائل است و از تعابیری هم چون عصاره هستی»،کوچک شده عالم»،عصاره همه موجودات»، و مانند این‌ها استفاده می‌ کنند. طبعا این جایگاه ویژه اقتضا مدیریتی ویژه و تکریم انسان در این مدیریت و پرهیز از نگاه ارباب - رعیتی، تحمیلی و اجبارانه دارد که می‌ تواند جلوه ای دیگر از احیاگری در اندیشه امام را رقم زند. جلوه ای که می ‌توان منبع و سرچشمه آن را در آیات قرآنی و سیره عملی پیامبر اکرم(ص) و حضرت امیر(ع) در طول ولایتشان جستجو کرد.

بدیهی است که مختار بودن انسان از دیدگاه امام خمینی(س) نمی ‌تواند زمینه ساز جبرگرایی اجتماعی و ی باشد و طبعا رابطه امام و امت را نمی ‌توان یک رابطه جبرگرایانه، از بالا به پایین، یک سویه و ارباب - رعیتی تفسیر کرد. نمی ‌توان تنها تجلی مختارگرایی انسانی را در پذیرش ارادی فرامین الهی رهبران دینی تفسیر کرد و از وجه غیر تحمیلی بودن این فرامین و مضامین آیاتی چون لااکراه فی الدین» و افانت تکره الناس حتی یوا مؤمنین» و سایر آموزه‌ های دینی و در راستای کرامت انسانی و مختار بودن او چشم پوشید. به علاوه، اصولی همچون حق متقابل»، امر به معروف و نهی از منکر»، م» و النصیحة لائمة المسلمین» تماما بیانگر حقوق مردم در مدیریت اسلامی از جمله حق نظارت بر عملکرد مسئولان است. امام خمینی(س) در عبارات مختلفی، علاوه بر تصریح بر مقولاتی از قبیل نظارت و امربه معروف و نهی از منکر بر وجه غیرتحمیلی و غیراجباری مدیریت اسلامی تأکید ویژه دارند: خداى تبارک و تعالى به ما حق نداده است، پیغمبر اسلام به ما حق نداده است که ما به ملتمان یک چیزى را تحمیل بکنیم. بله ممکن است گاهى وقتها ما یک تقاضایى از آنها بکنیم؛ تقاضاى متواضعانه، تقاضایى که خادم یک ملت از ملت مى‌کند».(صحیفه امام، ج‌11، ص 35)

به نظر شما پاسخ امام به سؤال مشروعیت» در فلسفه ی ایشان چیست؟

آنچه مسلم است این است که در جایگاه ویژه مردم در فلسفه ی امام خمینی(س) هیچ تردیدی نیست. ترکیب جمهوری اسلامی» به عنوان مبنای مشروعیت(قانونی بودن نظام ی) به قدر کافی گویای این جایگاه است. به نظر می ‌رسد امام در پاسخ به سؤال دیرینه مشروعیت، یعنی از چه کسی باید اطاعت کرد»، معتقدند از فردی که هم برخوردار از ویژگی خاص و منطبق با نص (علم، عدالت، کفایت و صلاحیت) باشد و هم مقبول و مورد رضایت عامه باشد، می‌ توان اطاعت کرد. حضرت امام در این خصوص می ‌فرمایند: اگر حکومت مشروعیت الهی[شرعیت] داشته باشد ولی مقبولیت مردمی نداشته باشد، فقیه عملا موفق به تشکیل حکومت نشده و قدرت اجرایی ندارد، اما اگر مقبولیت مردمی وجود داشت بر فقهای دیگر واجب است از او اطاعت کنند.» (کتاب البیع، ج2، ص465) طبعا عطف به این فلسفه ی نمی ‌توان در استقرار یک نظام و با استناد به وجه حقانیت و شرعیت افراد دست به کودتا زد و خود را به مردم تحمیل کرد. بماند که نفس قواعد ناظر بر ویژگی ‌های اشخاص و محتوای حکومت، یعنی قواعد اسلامی نیز اجازه تحمیل و تعدی را به حکام نمی ‌دهد.

بدیهی است با توجه به مبنای مشروعیت فوق، مختار بودن انسانی در قواعد اسلامی(حق متقابل، م، .) و رسالتمدار بودن انسان در اجرا و تحقق فرامین و احکام اسلامی و نظارت بر حسن اجرای آنها، قیود و محدودیت هایی در مدیریت اسلامی تعیین می ‌شود که باید به آن توجه کرد. توجه به اصول ناظر به نظارت مردمی و رسالتمدار بودن انسان در زمینه اجرا و نظارت، بابی تازه در خصوص مفهوم حقانیت و شرعیت باز می کند که می ‌تواند رهگشای مدیریت مطلوب و موجه در نظام اسلامی باشد. معمولا تا پای شرعیت به میان می ‌آید اذهان متوجه شرعیت فرمان و نگاه‌ ها به بالا دوخته می شود. اما چرا نظارت ‌های مردمی با محوریت شرع و آموزه‌ های وحیانی- عقلانی و مصالح عامه، شرعی نباشند؟ قطع نظر از رضایت عامه که یکی از ارکان مشروعیت یا قانونی بودن نظام ی به شمار می ‌رود، چرا نظارت‌ های مردمی شرعی و حقانی نباشند؟

پس به همان میزانی که شرعیت رهبری با شروط خاص خود شرعی است، نظارت مردمی هم شرعی و حقانی باید باشد؟

بله؛ به نظر می ‌رسد اینگونه باشد و باید هم باشد و اگر با توجه به ادله عقلی و روایی امام، فرمان رهبری با سه واسطه خدا، رسول خدا(ص) و امام زمان(عج) شرعی می شود، اصل نظارت مردمی، قطع نظر از محتوای آن، یا اذن و واسطه نمی‌ خواهد یا تنها اذن و واسطه‌ اش خداست. در این صورت است که نظام ولایی برخلاف تصور برخی مفسران، نظامی پویا، دو سویه، سیال، مردمی، متوجه مصالح مردمی و واجد شرعیت دو سویه فرمان و نظارت است.

بنابراین نباید با توجیهات مختلف و تفاسیر غلط از نظام ولایی، انسان و جامعه ساکت، صامت، راکد و خمود را مظهر انسان و جامعه مطلوب و اصطلاحا ولایتمدار دانسته و از وجه پرسشگری، نقادی، اعتراض و فریاد انسانی و جامعه سالم و مطلوب غفلت کنیم. در جامعه اسلامی، انسان صاحب اختیار است و باید پاسخگویی انتخاب خود از میان دو مسیر تعریف شده خیر و شر باشد. اما چگونه می ‌توان جامعه بیدار و آگاه به حقوق حقه خود را با سکوت و طبعا یأس پیوند داد. جامعه اگر امید می ‌خواهد باید به استقبال فریاد، اعتراض و نقادی برود و اگر طالب یأس و نومیدی است باید پذیرای سکوت و خمودگی باشد که امید با فریاد و یأس با سکوت همراه و عجین است. یک جامعه اسلامی، برخلاف تصور برخی از افراد، یک جامعه صرفا مطیع و منقاد ولو در قالب هایی چون تقلید و تعبد نیست، بلکه جامعه ای سرزنده، پرسشگر، نقاد، آگاه به حقوق و تکالیف خود و دیگران است جامعه ای مملو از انسان‌ های مختار که باید پاسخگوی انتخاب ‌ها و اراده ‌های سعادت آمیز و شقاوت آمیز خود باشد و در مسیر انتخاب بین سعادت و شقاوت آزادی عمل داشته باشد. در جامعه دینی نمی ‌توان رأی ولو صواب را به جامعه تحمیل کرد. نمی توان افراد را به زور بهشتی کرد. حضرت امیر چه زیبا فرموده اند: که لا اری اصلاحکم بافساد نفسی». من به قیمت تباهی خود و سلب آزادی از شما، نمی ‌خواهم شما را به صلاح و فساد برسانم. شایان ذکر است که حتی در موارد احکام حکومتی نیز که پای اختیارات ویژه ولی فقیه به میان می‌ آید، در آن جا نیز پایه مصلحت عامه و م با کارشناسان و خبرگان به میان می ‌آید و در آنجا نیز شائبه و شبهه تحمیل رأی شخصی و طبعا استبداد منتفی است. حکومت اسلامی در همه شئون و جنبه ‌های خود از قانون الهی الهام و نشأت می ‌گیرد. هیچ یک از کارگزاران حکومتی در اسلام نمی‌توانند به نظر و رأی خود مستبد باشند، بلکه همه آنچه در حکومت می‌ گذرد بایستی بر طبق قانون الهی باشد، حتی اطاعت از کارگزاران حکومت. البته، حاکم اسلامی می ‌تواند در موضوعات طبق صلاح مسلمین و با صلاح حوزه حکومتی خود عمل کند. چنین اختیاری، استبداد به رأی نیست، بلکه عمل کردن طبق صلاح و خیر است. نظر حاکم، مانند عمل او تابع مصلحت است.»(کتاب البیع، ج2، ص 461) از دیگر محورهای اختیاری امام مربوط به دو عنصر زمان و مکان و اجتهاد است که علاوه بر تفاسیر فقهی از این مسأله، بنده معتقدم که نفس توجه به این مقوله بیانگر یک فلسفه اجتماعی خاص و نگاهی ویژه به جامعه و تعاملش با دین است که به نوبه خود بازتابی بر مفاهیمی از قبیل جمهوری اسلامی» و مصلحت» و مفاهیم مشابه و مرتبط با آن است.

معرفی برترین تازه‌های کتاب» در ۲ بخش



معرفی برترین تازه‌های کتاب» در ۲ بخش 
فهرست برترین تازه‌های کتاب منتشرشده در بهمن‌ماه ۱۳۹۸ در موضوعات ادبیات» و تاریخ و جغرافیا» منتشر شد.

به گزارش ایسنا به نقل از روابط عمومی موسسه خانه کتاب، در بهمن‌ماه ۱۳۹۸ در گروه ادبیات زیرشاخه‌های تاریخ و نقد ۲۹ کتاب، متون قدیم ۴۱کتاب ، ادبیات عربی۶ کتاب، نثر معاصر ۸۷ کتاب، شعر معاصر ۱۷۷ کتاب، و ادبیات زبان‌های دیگر ۶۶ کتاب از سوی داوران بررسی شد. همچنین در گروه تاریخ و جغرافیا زیرشاخه تاریخ ۳۹ کتاب، جغرافیا ۱۶ کتاب، محیط زیست ۱۹ کتاب، مستندنگاری ۳۲ کتاب، و کلیات و تاریخ علم ۸ کتاب در چرخه داوری قرار گرفت.  
 
 
اسامی کتاب‌های برتر در موضوعات ادبیات» و تاریخ و جغرافیا» به شرح زیر اعلام شده است: 
 
گروه نقد ادبی 
تبارشناسی نقد ادبی ایدئولوژیک در ایران معاصر از انقلاب مشروطه تا انقلاب ۵۷» تألیف عیسی امن‌خانی، تهران: نشر خاموش. 

شعر سایه در موسیقی ایرانی» نوشته مهدی فیروزیان‌حاجی، تهران: هنر موسیقی. 

شعر شهری: بازنمایی هویت و روابط شهری در شعر معاصر ۱۳۳۰ تا ۱۳۹۰»  آباز فرزادادی، تهران: روزنه.  
 
گروه متون قدیم
کتاب دیوان خواجه حسین ثنایی مشهدی» تحقیق خورشیدقنبری‌ننیز، کرمان: دانشگاه آزاد اسلامی کرمان.  
 
گروه نثر معاصر


زنبق‌های طلایی(مجموعه داستان)» گردآوری ساسان ناطق، تهران: سوره مهر. 

غول چراغ خاموش: حکایتی که افسانه نیست» نوشته علی آقاغفار، تهران: صباح. 

 برف می‌بارد گل سرخ»از  اصغر فکور، تهران: نشر شاهد.  
 
گروه شعر معاصر 


 مجموعه شعر سرخپوست‌ها» سروده حامد ابراهیم‌پور، نشر آنیما.  
 
گروه ادبیات زبان‌های دیگر


ابرها بزرگ بودند و سفید بودند و در گذر» از ماتیاس چوکهب ترجمه ناصر غیاثی، تهران: فرهنگ نشر نو. 

 سدی برابر اقیانوس آرام» تألیف مارگریت دوراس با ترجمه شیرین بنی‌احمد، تهران: نیلوفر. 

 ساموئل خاچیکیان» با ترجمه وارند کورکجیان و ادوین خاچیکیان، تهران: جغد. 

 شارل بودلر: شعرهای نخستین و مجموعه ژان دووال» سروده شارل‌پیر بودلر ترجمه رضا رضایی، تهران: فنجان. 

 در خیابان مینتولاسا» تألیف میرچا الیاده با ترجمه محمدعلی صوتی، تهران: زرین.  
 
گروه تاریخ

 
نیایشگاه های باستانی ایران جنوب غربی»از  گیرشمن با ترجمه اصغر کریمی، تهران: مرکز دائره المعارف (مرکز پژوهش های ایرانی و اسلامی). 

 روشنگری در محاق عصر طلایی آسیای میانه از حمله اعراب تا حکومت تیمور لنگ» از استیون فردریک استار، ترجمه حسن افشار، تهران: نشر مرکز. 

رومه خاطرات ناصرالدین شاه قاجار» به کوشش مجید عبدامین، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار با همکاری سخن. 

گاهنگاری مرکز فلات ایران از دوره نوسنگی جدید تا پایان عصر آهن» نوشته حسن فاضلی نشلی، حسین داودی و فروزان اسلامی، تهران: بنیاد ایران‌شناسی. 

فرهنگ رجال، قبایل و افراد در خراسان، سیستان و قاینات تا سال ۱۹۲۳ میلادی (۱۳۰۲ خورشیدی)» با ترجمه محمود رفیعی، گردآوری ستاد ارتش هند انگلیس، تهران: نشر چهار درخت.  
 
گروه مستندنگاری: 
 فریادهای خاموش: روزنگاشت تنهایی» تألیف عماد افروغ، تهران: سوره مهر.

مسئولان اجازه دهند شرایط غیرعادی بماند!



به گزارش فرهیختگان آنلاین» محمد جعفری: ، درحالی‌که تقریبا همه جوامع با بحران کرونا درگیر هستند، واکنش‌های اجتماعی به این پدیده در نقاط مختلف یکسان نیست و مردم در کشورهای گوناگون کنش های یکسانی را از خود بروز و نشان نداده‌اند. با‌این‌حال اما یک ویژگی مشترک در میان همه آنها از دولت‌های ملی و حداکثری گرفته تا نظام‌های لیبرال با دولت‌های حداقلی به چشم می‌خورد و آن یک ویژگی عبارت است از اینکه در تمام این کشورها بار مهار بحران تنها برعهده دولت بود و عملا جامعه مدنی نقشی در این میان نداشت. جامعه ایرانی اما از این حیث متفاوت از بقیه عمل کرد و مثل سایر بحران‌ها کنش متفاوتی از دیگر جوامع از خود بروز داد. به بیان دقیق‌تر در شرایطی که دولت و نهادهای رسمی برای رتق‌وفتق امور در برخی حوزه‌ها دچار چالش شده بودند این خلأ از سوی گروه‌های مردمی تا حد زیادی پر شد و مسیر مدیریت بحران را هموار‌تر کرد.

در ریشه‌یابی این موضوع و سایر تغییراتی که جهان پساکرونا بر مناسبات جامعه ایرانی و دولت‌ها برجای خواهد گذاشت با عماد افروغ، جامعه‌شناس و استاد دانشگاه به گفت‌وگو نشستیم. افروغ معتقد است مردم ایران به دلیل پیشینه تاریخی و هویتی خاص خود برخلاف بسیاری دیگر از ملت‌ها قوم شرایط بحران هستند و در شرایط غیرعادی همبستگی و یگانگی آنها فوران می‌کند و این موضوع ربطی هم به افت سطح اعتماد عمومی نسبت به دولت‌ها ندارد. از نگاه این استاد دانشگاه نیروهای اجتماعی باید با پافشاری باعث نهادینه شدن برخی تغییرات مثبت شکل‌گرفته در این روزها شوند، تا این تغییرات مثبت در شرایط عادی نیز استمرار یابد. متن این گفت‌وگو را در ادامه از نظر می‌گذرانید.

 کرونا شرایط حاکم بر جهان را به نحو عمده‌ای دستخوش تغییر کرد و آنچه در این دو ماه گذشت شرایطی را پدید آورد که حالا بسیاری از جامعه‌شناسان و اندیشمندان قائل به آنند که بسیاری از این تغییرات ماندگار خواهند بود و حتی اساسا ما با دنیایی متفاوت از دنیای قبل مواجه خواهیم بود. ارزیابی شما از این تغییرات چیست؟

هر تغییری که می‌خواهد اتفاق بیفتد یا اجباری است یا اختیاری و ارادی. در این مدتی که مردم درگیر کرونا بودند به‌طور کلی اتفاقات مبارکی رقم خورد و این موضوع در حوزه‌های مختلف اعم از حاکمیت و اصطلاحا قدرت ی و قدرت اجتماعی و اعم از این کشور و آن کشور به چشم می‌خورد. درحقیقت ما در چهار سطح شاهد هستیم برخی اتفاقات که برای اهل حکمت یک آرمان و آرزو تلقی می‌شد خیلی راحت محقق شد.

نخست اینکه رابطه انسان با خودش دچار دگرگونی شد. یعنی انسان غرق در من‌پنداری نشد. قدری از این خصیصه فاصله گرفت و دنبال من واقعی خود گشت و خودشناسی و خودسازی او قدری ارتقا پیدا کرد. دوم آنکه ارتباط انسان با خدای خودش مطلوب‌تر شد. سوم اینکه روابط او در ارتباط با دیگری توام با نوع‌دوستی و همبستگی شد. چون درد مشترک ایجاد شد قدری همدردی فوران کرد؛ دردی که طبقه، نژاد، رنگ و حتی دین نمی‌شناخت. روابط و ساختارهای اجتماعی پیش از این تا حد زیادی اسارت‌بخش و استثماری بودند و درواقع حکایت از نوعی بهره‌کشی می‌کردند. به‌طور ویژه روابط سرمایه‌داری در سطح کلان دچار تلنگر شد. یعنی جهانی‌سازی سرمایه‌داری و بورژوازی و نظام سرمایه‌داری دچار لطمه شد. نکته چهام اینکه بزرگ‌ترین دگرگونی نیز در رابطه میان انسان و طبیعت حاصل شد. یعنی تخریبی که بشر نسبت به محیط‌زیست روا می‌داشت و هیچ ترمزی هم برای آن نبود تا حدی متوقف شد. در اثر این اتفاق، بخش عظیمی از اقتصادها تعطیل شد، کارخانه‌هایی که مواد مغایر با سلامت محیط‌زیست از خود صادر می‌کردند، با تعطیلی روبه‌رو شدند و آلودگی‌های ناشی از مسائلی که مربوط به آلاینده‌های محیط‌زیستی می‌شد، تعدیل شد. نوع نگاه انسان با طبیعت دچار دگرگونی شد و این هم اتفاق مبارکی بود که طبیعت یک نفس راحت کشید. یعنی طبیعت نسبت به ت‌های اقتصادی که از زمان مدرنیته شروع شد و با نظام سرمایه‌داری و تولید انبوه اوج گرفت، واکنش نشان داد.

اینها اتفاقات مبارکی است. به‌اصطلاح، سطح و اشل کوچک در فعالیت‌های اقتصادی زنده شد، بستر برای عبارت کوچک، زیباست» فراهم شد، ظرف متمرکز دچار تلنگر شد و به‌عبارتی، اقتصاد مبتنی‌بر ظرف کوچک که متناسب با توسعه درون‌زا و اقتصاد مقاومتی است، خودی نشان داد. اینها همه مبارک هستند ولی نکته ظریف امر این است که بشر تا چه زمانی می‌خواهد عبرت بگیرد. آیا ضمانتی هست که بشر بعد از کرونا هم این اتفاقات مبارک یعنی نوع‌دوستی، ارتباط با خدا، نگاه به طبیعت و مقابله با ساختارهای اسارت‌بخش اقتصادی، ی، فرهنگی را فراموش نکند؟ 

بشر موجودی است که مختار و البته فراموش‌کار است کمااینکه در طول تاریخ فراموش‌کار بوده لذا باز هم هیچ ضمانتی نیست که تا جایی که موضوع به اختیار او باز می‌گردد، این اتفاقات را فراموش نکند. پس نباید روی اختیار زیاد حساب باز کرد و باید روی اجبار تمرکز کرد. باید اتفاقی رقم بخورد، آنهایی که باید فشار لازم را بیاورند چنین کنند و اجازه ندهند دوباره همین روال ماقبل کرونا تداوم داشته باشد.

چه کسانی باید فشار بیاورند؟

چه کسانی باید مقاومت کنند؟ به نظر من بستگی به این دارد که در چه عرصه‌ای صحبت می‌کنیم. به نظرم در عرصه ایران با شناختی که من از ایران و قدرت رسمی در ایران دارم این قدرت مدنی است که باید بر قدرت رسمی فشار بیاورد. کاری هم نداشته باشید چه کسانی حاکم هستند، چون الگوی رفتاری حاکمان واحد است. شعارها هم اگرچه فرق می‌کند و یکی شعار آزادی می‌دهد و دیگری شعار عدالت می‌دهد ولی رفتار یکسان است. وقتی رفتار یکسان است و این رفتارها هم بویی از رهایی، اخلاق، عدالت‌خواهی، معنویت و آزادیخواهی واقعی نمی‌دهند، بعد از کرونا باید با آگاهی مردم و فشار آنها این تعدیل و تلطیف شدن رفتارها به‌خاطر فضای کرونایی کماکان حفظ شود.

ما با یک واقعیت مواجهیم. بارها به این موضوع اشاره کرده‌ام و این را بر اثر تحقیقات و تاملات زیادی به دست آورده‌ام که ملت ایران به‌دلیل پیشینه تاریخی و هویتی خاص خود قوم شرایط بحران و شرایط غیرعادی است. برخلاف خیلی از کشورها مخصوصا کشورهای غربی که بیشتر قوم شرایط عادی هستند و در شرایط غیرعادی گرگ هم می‌شوند و در این حوادث اخیر نیز شاهد نمونه‌هایی از این دست ازجمله حمله به فروشگاه‌ها بودیم. در شرایط غیرعادی همبستگی و یگانگی مردم ایران فوران می‌کند اما در شرایط عادی شکل دیگری دارد. علت این موضوع رفتار حاکمیت با آنهاست و این تاریخی است. رفتاری که مدیران با آنها دارند، آنها را به واکنش در شرایط عادی وامی‌دارد. رفتار مدیران با مردم روراست و صادقانه نیست و زمینه مشارکت واقعی را برای آنها فراهم نمی‌کند. به نیازهای واقعی آنها توجه نمی‌شود و به آنها نگاه ابزاری می‌شود و مدیران بعضا تدبیر سوء نسبت به مردم خرج می‌دهند. به هر ترتیب هیچ ضمانتی نیست که رفتار کنونی مدیران بعد از بازگشت به شرایط عادی به همان روال قبلی برنگردد. بنابراین باید فشار آورد و آنها را مجبور کرد که در همین فضا باقی بمانند.

این اجبار به چه معناست و چگونه باید اعمال شود. در چه زمینه‌هایی این اجبار قابل‌تعریف است؟

اولین گامی که برای این اجبار می‌توان متصور شد این است که آگاهی مردم بالا برود. این آگاهی‌بخشی هم باید لفظ صرف نباشد و توسط افراد عامل و اهل عمل انجام شود، نه کسانی که فقط لفظ‌پراکنی می‌کنند. هرچه اهل عمل باشید قدرت نفوذکلام بیشتر می‌شود. آگاهی باید بالا برود و ‌انگیزه مردم را بالا ببرد. وقتی آگاهی بالا رفت و مردم فهمیدند نیاز واقعی آنها چیست، نیازهای القایی از بالا به آنها تزریق‌شده چیست یعنی آگاه شده‌اند. این یک بحث است که آنها بفهمند نیاز واقعی آنها چیست و بفهمند کجاها فریب می‌خورند و گام دوم ‌انگیزه است. یعنی چه کار کنیم؟ اینکه فقط آگاه شویم جبر نمی‌آورد. آگاهی همراه با ‌انگیزه است که یک قدم جلو برویم. بعد از آگاهی و‌ انگیزه گام سوم این است که مهارت‌ها را بالا ببریم. یعنی من فهمیدم باید کاری انجام دهم، ‌انگیزه آن را هم پیدا کردم ولی ممکن است مهارت انجام کار را نداشته باشم. بخشی از مهارت‌ها بالقوه و بخشی بالفعل است. مهارت‌های بالقوه را باید تبدیل به بالفعل کرد. برای اینکه این مهارت‌های بالقوه و بالفعل مورداستفاده و بهره‌برداری قرار گیرد، نیاز به فرصت مطرح می‌شود. این فرصت باید چگونه تامین شود؟ فرصت‌ها سلسله‌مراتب دارند. مهم‌ترین دستگاه فرصت‌ساز ما دولت است. دولت باید فرصت را فراهم کند. برای اینکه دولت فرصت را فراهم کند بحث بعدی من مطرح می‌شود که ظرف است. یعنی با ظرف متمرکز نمی‌توان این فرصت را فراهم کرد. یعنی ظرفی که تاکنون در کشور از زمان پهلوی به بعد حاکم بوده که یک ظرف متمرکز و متکی به اقتصاد نفتی است و نمی‌تواند فرصت را برای نخبه‌ای فراهم کند که در فلان روستا زندگی می‌کند. اگر قرار باشد در این ظرف فعلی نوآوری‌ها و خلاقیت‌های نو در کشور به فعلیت برسد، همه باید تهران و مرکز استان‌ها بیایند. این امکان‌پذیر نیست و نقض‌غرض است.

ما می‌خواهیم چه شود؟ می‌خواهیم اقتصاد مقاومتی شکل گیرد، می‌خواهیم توسعه درون‌زا شکل گیرد. یعنی هر قابلیتی که در هر شرایط زیست‌محیطی ما و فرهنگی و اجتماعی و طبیعی ما وجود دارد، فوران کند. آنها فرصت ظهور و بروز داشته باشند پس باید فرصت فراهم شود ولی فرصت در ظرف متمرکز فعلی هیچ‌گاه فراهم نمی‌شود. چون این ظرف اقتصاد نفتی است. این ظرف تمرکزگرایی در اداره کشور است. شما در این کشور از زمان پهلوی ظرفی درست کردید که هرچه قابلیت، اطلاعات، نوآوری و هرچه داده است مثل یک دستگاه مکنده و جاروبرقی به سمت تهران کشیده می‌شود. یکی از معضلات ما در امر توسعه این است که این توسعه نابرابر است. توسعه یک وجه جغرافیایی دارد. یک تهران درست کردید با این همه امکانات و خدمات و خلاقیت و نوآوری و بقیه نقاط خالی شدند. در این بین همین رابطه مرکز پیرامونی را در سطح استانی هم پیاده کردید.

با شرایط فعلی نخواهید توانست این همه پتانسیل و قابلیت و نوآوری که در تک‌تک آحاد انسانی ما در کشور مستتر هست را استفاده و شناسایی کنید و در همان ظرف جغرافیایی خود به فعلیت برسانید. این یعنی گنج عظیمی را نادیده گرفته و از دست داده‌اید. این گنج عظیم در انقلاب اسلامی شکل گرفت و در دفاع مقدس و درمقابله با سیل و زله و در مقابله با کرونا خود را نشان داد. یعنی همین نیروهای مردمی که در شرایط بحران به مدد کشور آمدند، اگر با مانع دولتی روبه‌رو می‌شدند نمی‌توانستند خود را نشان دهند. شرایط، بحرانی و غیرعادی بود و دولت‌ها هم در شرایط غیرعادی متفاوت و البته مطلوب عمل کردند. چه ضمانتی وجود دارد که بعد از شرایط غیرعادی همان روال عادی تاریخی تکرار نشود و دولت‌ها علت عدم به‌کارگیری ظرفیت‌های نهفته در مردم نشوند؟ هیچ ضمانتی نیست.

مردم باید این فشار را وارد کنند و خواهان ظرف غیرمتمرکز شوند. تا زمانی که ظرف ما متمرکز است باور کنید نمی‌توانیم کشور را به سمت اقتصاد مقاومتی ببریم. این را اضافه کنید که این ظرف متمرکز متکی به اقتصاد نفتی شده و قوز بالای قوز است، یعنی مزید بر علت شده و دولت نیازی به مردم ندارد. چه نیازی دارد؟ اگر نگاه کنید دولت‌هایی که متمرکز اداره می‌شوند و متکی به اقتصاد نفتی هم هستند، نوعا هیچ نیازی به مردم ندارند. اما دولت‌هایی که ظرف غیرمتمرکز دارند، حتی اگر نفت هم داشته باشند کشور را متمرکز اداره نمی‌کنند و متکی به مردم و مالیات هستند. دست آنها نزد مردم دراز است. اما الان دست مردم دراز است.

تا موقعی که به لحاظ ساختاری این وضعیت حاکم هست مطمئن باشید مقولات دیگر شما هم حل نمی‌شود. در این ظرف متمرکز متکی به اقتصاد نفتی رابطه قدرت و ثروت حاکم می‌شود. یعنی قدرت به ثروت می‌انجامد. در چنین شرایط ساختاری و این ظرف متمرکز متکی به اقتصاد نفتی، اقتصاد رانتی و تظاهر و ریا شکل می‌گیرد. دردی که ما از آن رنج می‌بریم همین ریا و تظاهر است. متاسفانه نظارتی هم نمی‌شود. طرف متظاهرانه به قدرت دولت وصل می‌شود تا متنعم از ثروت‌های ی و اقتصادی و فرهنگی نهفته در پس قدرت اقتصادی باشد. اینها واقعیت‌هایی است که خیلی‌ها نمی‌خواهند بپذیرند و خیلی رندانه به‌گونه‌ای عمل می‌کنند و جهت‌گیری غلطی نشان می‌دهند تا نقدی متوجه این تظاهر و ریا نشود.

من یک مثال روشن بیان می‌کنم. در سریال پایتخت بعد از مدت‌ها یک نقد ی جدی به میان آمد. آن هم نقد راننده یک نماینده مجلس بود. ببینید چه سروصدایی راه انداختند. اگر کارگردان می‌خواست به خود نماینده گیر بدهد چه می‌شد! بعد مسائل را به سمت این بردند که الگوی تربیتی بدی دارد و. . اینها بازی است. ببینید در سطح واقعی جامعه چه چیزی می‌گذرد؟ تازه در این سریال وجه تربیتی و تذکر هم نهفته بود ولی ببینید چه سروصداهایی راه انداختند. مقابله با تظاهر و ریا و رانت‌خواری کار آسانی در این کشور نیست.

در بحران کرونا تقریبا در همه دنیا جامعه مدنی عملا نتوانست به دولت‌ها کمکی بکند و دولت‌ها برای حل این چالش دست‌تنها ماندند. در ایران نیز بوروکراسی مرسوم ما حتی در دفن و کفن اموات و رساندن مواد ضدعفونی هم گیر کرد. این خلأ اما با نیروهای اجتماعی اعم از گروه‌های دانشجویی و طلاب و گروه‌های جهادی و. پر شد. دلیل این اتفاق چیست؟ چرا در ایران نیروی اجتماعی پای کار آمد و کمک‌حال دولت شد و از قضا بسیار هم کارآمد بود، اما در کشورهای دیگر چنین نشد؟

جامعه مدنی ما یک جامعه مدنی خاص است. ته‌نشین‌شده‌های شکوهمندی دارد که در شرایط غیرعادی نظیر کرونا، سیل، زله، دفاع مقدس و. خود را نشان می‌دهد. چون ما یک هویت جمع‌گرایی عرفانی داریم. یک بحث علمی است. در کشور و تاریخ ما فردیت و فردگرایی شکل نگرفته است. ما جمع‌گرا هستیم یعنی یک جمع‌گرایی عرفانی مبتنی‌بر نگاه خاص به خدا شکل گرفته است. به دلیل همین هویت فرهنگی و تاریخی و اصطلاحا عرفان ایرانی-اسلامی ما هر زمان اتفاق غیرعادی رخ می‌دهد هویت جمع‌گرایانه عارفانه ما بروز می‌کند؛ هویتی که در همبستگی، کمک کردن به دیگران و نوع‌دوستی ایرانیان بروز می‌یابد. اما در غرب چون مبتنی‌بر فردگرایی است و این فردگرایی ریشه‌دار است و در اساطیر یونان باستان هم عقبه دارد وقتی شرایط بحرانی اتفاق می‌افتد فردیت شکل می‌گیرد و نوع‌دوستی و کمک کردن به دیگران معنا نمی‌دهند. همه به‌دنبال این هستند که یک نوعی منافع خود را تامین کنند. در شرایط غیرعادی گرگ هم می‌شوند.

این‌که بسیاری از فیلسوفان آمدند بحث انسان‌ها گرگ یکدیگر هستند را مطرح کردند بی‌ریشه نبود. وقتی هابز می‌آید بحث خود را مطرح می‌کند، شرور بودن انسان را یا ماکیاولی بحث لویاتان را مطرح می‌کند که حتما باید نظم ی از بالا بیاید و به مردم نظم بدهد، ریشه در این هویت فردگرا داشت. درحالی‌که نظم ما حتی اگر پلیس هم نباشد نظم از درون است، از بیرون نیست. این البته به‌منزله آن نیست که نباید پلیس باشد. ما نیاز به پلیس نداریم چون نظم از درون داریم، آنها نیاز به پلیس دارند چون نظم از درون ندارند و هویت جمعی ندارند. این نکته بسیار مهمی است. ما جامعه مدنی قطبی نداریم. جامعه مدنی ما طیفی است. قابلیت‌های زیادی در جامعه مدنی ما وجود دارد. اما ممکن است متشکل نباشد که خب این نقدی است که به آن وارد است، یعنی سازمان‌یافته نیست ولی بالقوه ویژگی‌های نوع‌دوستی بالایی در آن وجود دارد. برای کسانی که شناخت کافی از جامعه ایران دارند، قابل پیش‌بینی بود بود که در کرونا هم این‌گونه خود را نشان دهد.

ماجرای کرونا یک فرق جدی با بحران‌های پیش از این داشت. بحران‌های قبلی عمدتا در سال‌های پیش بود. ما در سال 98 و حتی در دی 96 شاهد اتفاقاتی بودیم که لطماتی جدی به اعتماد عمومی وارد کرد. تاجایی‌که خیلی‌ها از خستگی و فرسایش و حتی فروپاشی اجتماعی ایران سخن گفتند. چرا این موضوع در بحران کرونا بروز خاصی نداشت؟

این‌طور نیست. این تفسیر غلط از سال 98 است. تحلیل شما ت‌زده است. یکی از القائات ایدئولوژیکی که توسط یک جمعی از افراد رند در کشور رخ می‌دهد و ممکن است شما هم تحت‌تاثیر این قرار بگیرید، همین ت‌زدگی امنیت‌گرایانه است.

یعنی سطح اعتماد عمومی کاهش نیافته؟

من نمی‌گویم اعتماد عمومی پایین نیامده است. در شرایط عادی این اعتماد پایین می‌آید، نه در شرایط غیرعادی! در شرایط عادی پایین می‌آید به همان علتی که من بیان کردم. دولت‌ها شفاف برخورد نمی‌کنند. دولت‌ها متناسب با نیاز واقعی مردم عمل نمی‌کنند، وقتی دولت در شرایط عادی حقوق نجومی به عده‌ای پرداخت می‌کند، شکاف درآمدی را تعدیل نمی‌کند، به نیازهای واقعی مردم توجه نمی‌کند، به شعار عدالت و اخلاق توجه نمی‌کند، مردم تدبیر به خرج می‌دهند و به آن واکنش نشان می‌دهند.

آن زمان نباید مردم را اغتشاشگر می‌نامیدیم. همان زمان در پخش زنده تلویزیونی گفتم اغتشاشگر شما هستید و ریشه‌های اغتشاش را شما فراهم می‌کنید. این همه تبعیض اقتصادی فراهم می‌کنید و به مردم می‌گویید آه هم نکش! نمی‌شود آن تصمیم بنزینی را گرفت و جامعه را در شوک فرو برد اما به مردم گفت اعتراض نکنند. آنچه شما گفتید برای شرایط عادی است و شرایط عادی علت دارد و علت آن دولتمردان هستند. اما وقتی شرایط غیرعادی می‌شود مردم خیلی چیزها را فراموش می‌کنند. برای اینکه وطن‌دوست هستند، عشق به وطن دارند، تاریخ و هویت و شناسنامه دارند. به همین خاطر می‌گویم مسئولان در شرایط پساکرونایی سوءاستفاده نکنند و عده‌ای به همان آش و همان کاسه برنگردند. متوجه باشند این ملت نجیب است و مرد شرایط بحران است. قدر این ملت را بدانند، کلک نزنند، دروغ نگویند، به سمت تحقق شعارهای انقلاب بروند و به‌طور خاص اخلاق و عدالت و عدالت و عدالت را سرلوحه کار قرار دهند! بی‌عدالتی‌ها، بداخلاقی‌های ی، سطحی‌نگری‌ها، انگ‌زدن‌ها و تهمت‌‌زدن‌ها فاجعه است. اینها مربوط به ته‌نشین‌شده‌های تاریخی مردم نیست. وقتی شما کشور را ت‌زده اداره می‌کنید بدانید این ت‌زدگی همراه با امنیت‌زدگی و اتفاقا ت‌زدایی است.

بارها این را بیان کردیم و کسی توجه ندارد. یعنی عده‌ای که ت‌زده و امنیت‌زده کشور را اداره می‌کنند می‌خواهند کاری کنند که دیگران ی نشوند. بنابراین در سینما و تلویزیون فیلم‌های لوده ساخته می‌شود. یک انسان امنیت‌زده و ت‌زده مایل است که مردم مشغول چیزهایی شوند که به سرنوشت و هویت تاریخی و مسئولیت آنها ربطی ندارد. مردم مشغول شوند تا تنها خودشان ی باشند و از رابطه قدرت و ثروت متنعم شوند. پس ت‌زدگی همراه با ت‌زدایی است و ممکن است این اتفاق در فعل کسانی که به‌ظاهر دم از ارزش‌ها می‌زنند هم بیفتد.

ما یک اصل داریم و می‌گوییم نیاز‌ها و حقوق مردم در حالت فردی، گروهی، جامعه‌ای، در حوزه‌های آزادی و فرهنگ و عدالت مشخص است. آیا به این حقوق و نیازها توجه می‌شود یا خیر؟ فریب نخوریم و مسامحه نکنیم که اگر فلان حاکم آمد سکوت کنیم و اگر دیگری آمد سکوت نکنیم. تفاوتی ندارد، باید به عمل اینها توجه کنیم.

اگر مردم در شرایط عادی نشان می‌دهند اعتماد ندارند حق دارند اعتماد نداشته باشند، ولی آنجایی که چیزهایی دارد از دست می‌رود، به میدان می‌آیند. همزمان با اعتراضات سال 96 از مردم نظرسنجی کردند و علت را جویا شدند. 81 درصد مردم، عامل این موضوع را نیتی اقتصادی می‌دانستند. آمار پیمایش ملی سال 95 دولت می‌گوید 78 درصد مردم مهم‌ترین مشکل و دغدغه‌شان اقتصادی است و ما به این توجه نداریم. خب مردم چه کار کنند؟ اتفاقا همان مردمی که پیشینه تاریخی شکوهمند را دارند توقع هست در چنین شرایطی به میدان بیایند و نباید به آنها انگ بزنیم. اگر مردم در مواجهه با تصمیم وحشتناک بنزینی از خود واکنش نشان نمی‌دادند غیرت نداشتند و آن مردمی که آن حادثه را خلق می‌کنند همان کسانی هستند که در ارتباط با سیل و زله و کرونا به میدان می‌آیند.



مطهری فلسفه را برای بهتر شدن حال مردم می خواست



یادداشتی از عماد افروغ
جامعه‎ شناس

سخن گفتن از استاد شهید مرتضی مطهری، هم سهل و هم ممتنع است. سهل است چون پیوسته نام ایشان شنیده و همایش‌هایی برای ایشان برگزار می‌شود؛ به‌همین دلیل، در مقایسه با سایر اندیشمندان، متفکران و فیلسوفان، نام‌آشناترند. اما گفتن از او ممتنع نیز هست؛ چرا که با‌وجود آنکه در سالگرد شهادتشان مراسم و سخنرانی‌های مختلف برگزار می‎شود اما شاهد توجه عملی به آثار و افکارشان نیستیم.

 این در حالی است که شهید مطهری هم متفکر تأسیس و هم متفکر استقرار انقلاب اسلامی است. از این رو، طبیعتاً، باید در دوران استقرار نیز شاهد توجه بیشتری در دو سطح نظر» و عمل» نسبت به آثار ایشان باشیم. متأسفانه، نمی‌توان به نمود عینی و عملی آرای شهید مطهری در ساحات مختلف حیات انسانی و اجتماعی، اعم از فکری، معرفتی، اخلاقی و معنوی، ی و اقتصادی نمره خوبی داد. به‌نظر می‌رسد که حال و هوای امروز جامعه چندان متناسب با آثار ایشان نیست؛ حتی در محافل علمی، فکری و دانشگاهی و حوزوی نیز آنچنان که باید توجهی به آثار ایشان نمی‌شود.

 بایسته است تا افکار ایشان را به زمان و زمینه امروز نیز بسط دهیم و به دلالت‌های زمانی و مکانی موسع آن بیشتر توجه کنیم. متأسفانه شماری از آنانی که به شهید مطهری توجه می‌کنند، ایشان را در زمان و زمینه‌اش محصور می‌کنند و آنچنان که باید بسط اندیشه‌های شهید مطهری را در دستور کار خود قرار نمی‌دهند تا برای نسل جدید قابل استفاده باشد. البته مقصود، بهره‌مندی‌های شخصی و صوری نیست بلکه در مواجهه با ایشان باید بتوانیم بسیاری از چالش‌ها و مشکلات پیشاروی را در عرصه‎های مختلف حل کنیم.

 کماکان سؤال‌های متعددی داریم که شهید مطهری می‌تواند به آنها پاسخ دهد. فراموش نکنیم که استاد شهید مطهری یک فیلسوف مسأله‎مند» است و اساساً از مسأله آغاز می‎کند. ایشان را به هیچ عنوان نمی‎توان یک متفکر انتزاعی و یک فیلسوف ذهنی صرف دانست؛ اتفاقاً نگاه ایشان به قرآن نیز یک نگاه ذهنی و متافیزیکال نیست و قرآن را نیز مسأله‌مند می‌بینند و معتقدند که قرآن آمده است تا نیاز انسان‌ها را پاسخ دهد.از این رو، شهید استاد مرتضی مطهری را باید متفکری دانست که پیوسته بین دو ساحت انضمامی» و انتزاعی» در حرکت است؛ یک رفت و آمد بین عین» و ذهن». به تعبیری، از وجه انضمامی و عینی شروع و سپس به اندیشه‎ورزی و ارائه راه‌حل، مستقیم و غیرمستقیم، می‎پردازد. تمام آثار ایشان از چنین شاخصه‎هایی برخوردار است.

موضوعاتی که محل توجه شهید مطهری بود مسائل روز جامعه بود؛ که هنوز هم مسأله روز ما است. آیا هویت، حجاب، ازدواج، اسلام و مقتضیات روز و نقش زمان و مکان، آزادی، عدالت، اخلاق و معنویت، تحجر و خرافه و. مسائل امروز ما نیست؟ با مرور بر آثار شهید مطهری درمی‎یابیم که دغدغه اصلی‌اش از یک درد اجتماعی برمی‌خیزد. شهید مطهری، فلسفه اسلامی را در طاقچه نگذاشت و فلسفه را برای بهتر شدن حال مردم می‌خواست. بنابراین، استاد مطهری را باید به‌عنوان یک پدیده سهل و ممتنع دید؛ سهل، چون بارها نام او به زبان آورده می‌شود و ممتنع، چون با وجود این همه یادآوری، در عمل به‌کار گرفته نمی‌شود. بویی از آثار ایشان در دو ساحت نظر و عمل در دو عرصه رسمی و مدنی جامعه به مشام نمی‌رسد. ما با او بسیار بیگانه‌ایم. بزرگترین مسأله ما شاید نوع مواجهه» با آثار و آرای استاد مطهری است. باید پرسید آثاری که حضرت امام(ره) تمام آنها را بدون استثنا تأیید می‎کنند، چقدر در جامعه تبلور دارد؟

 واقعیت این است که مسأله زمان» و مکان» در افکار شهید مطهری از جایگاه بسیار والایی برخوردار است؛ اما اینکه چطور می‎توانیم مطهری را به روز کنیم، تنها از رهگذر یک نگاه مسأله‎محور» به آثار ایشان قابل تحقق است؛ چه مسائلی که خود شهید مطهری طرح کرده و چه مسائلی که امروز در جامعه ما مطرح و مبتلابه ماست. این امر(به روز کردن مطهری) مستم این است که نخست بدانیم مسائل جامعه امروز ما چیست؟ و این مسائل را در برابر آثار استاد شهید مطهری قرار دهیم و آنگاه دریابیم که پاسخ ایشان به این مسائل چیست؟ واقعیت این است که ما پاسخ را برای پاسخ نمی‌خواهیم نکته مهمی که باید به آن توجه کرد این است که ما پاسخ را برای عمل» می‌خواهیم. یکی از مسائلی که ما سخت از آن رنج می بریم شکاف بین نظر» و عمل» است. واقعیت این است که در مواجهه استاد شهید مطهری با اسلام نیز صرفاً بر جنبه‎های نظری اکتفا نشده و ایشان در پی ارائه یک نسخه عملی از اسلام بوده است. استاد شهید مطهری همواره نظر را برای عمل می‎خواست اما با این حال، اعتقادی به عمل بدون پشتوانه نظری نیز نداشت. بنابراین، برای به روز کردن آرای شهید مطهری، نخست، باید به‌صورت مسأله‌مند با آثار ایشان مواجه شد و دوم اینکه به راه‌حل‌های نظری و عملی که شهید مطهری متناسب با موضوع در برابر ما قرار می‌دهد، عمل کنیم. به تعبیری، مقصود من سبقت عمل بر نظر با عنایت به صبغه نظری عمل است. فقط حرف نزنیم! از خود بپرسیم حکمتی که در پس آرای شهید مطهری وجود دارد، کجای جامعه ما جاری و ساری است؟ واقعیت این است که باید بار دیگر به آثار ایشان رجعت شود؛ رجعتی مسأله‌مند و معطوف به عمل». در پایان سوگوارانه باید بگویم جفایی که به آثار ایشان بعد از انقلاب شد قبل از آن، با‌وجود‌های و هوی زیاد، نشد.

 ایرانی‌ها قوم شرایط بحران‌اند



کرونا و شیوع این ویروس فراگیر این روزها جهان را متحول کرده است، مرزها را درنوردیده و دوران عجیبی را خلق کرده که ره‌آوردش اتفاقات خوشایند و ناخوشایند بی‌شماری است و بشر را با مفاهیم و نگرش تازه‌ای مواجه ساخته که شاید چنین روزهایی را در فیلم‌های تخیلی و داستان‌های افسانه‌ای می‌خوانده است، اما کرونا او را وادار به توقفی ناخواسته کرده تا ذهن و روحش را پالایشی دوباره کند و به مسیر ادامه دهد.

این گفت‌وگو در دو بخش تنظیم شده که قسمت نخست آن را در ادامه می‌خوانید.

افروغ در ابتدای سخنانش به مقایسه ویروس کرونا و همه گیری آن به نسبت بحران‌هایی که تاکنون در جهان پیش آمده، پرداخت و گفت: به نظرم فرق اساسی ویروس کرونا با هر آنچه اکنون در دنیا اتفاق افتاده، این بود که این ویروس کل جهان را در برگرفت و مردم و دولت‌ها را به واکنش واداشت و تصور می‌کنم مانند کرونا در تاریخ نداشته‌ایم. در واقع منظورم آمار تلفات و کشته‌های ناشی از این ویروس نیست، بلکه فراگیر بودن آن مطرح است. شاید در طول تاریخ بیماری‌های زیادی جمعیت جهان را تحت تأثیر قرار داده باشند اما آیا آنها هم به فراگیری کرونا بوده‌اند که جهان را در برگرفته باشند؟

کرونا یک جهانی شدن واقعی را رقم زد

وی در ادامه افزود: اما در مورد کرونا می‌توان گفت که یک جهانی شدن واقعی را رقم زده است. مقصودم جهانی شدنی که در دهه‌های اخیر مطرح شده و با طبقه، گروه قدرت و جغرافیای خاصی گره خورده نیست، کرونا این‌طور نیست و زن و مرد، طبقه، گروه، قومیت و رنگ نمی‎شناسد و حقیقتاً یادآور صحرای م است، آنجایی که دیگر هیچ اعتباریات و مرزی ارزش ندارد و همه این قراردادها فرومی‌پاشد. با این تفاوت که از صحرای م راه بازگشتی نیست و روز آخر است، اما اینجا فرصت برای تفکر، تأمل و بازگشت به خویشتن فراهم است. به نظرم اتفاقاتی که در دوران کرونا رخ داد و البته هنوز هم درگیر آن هستیم مبارک بوده و قطع نظر از آسیب‌های جسمانی و اقتصادی اما در یک نگاه کلان اتفاقی خوب است. چراکه هم نگاه انسان به طبیعت عوض شد، هم نگاه انسان به خودش دستخوش تغییر شد و هم بازگشت و رجعتی به سوی خدا بود و از سویی دیگر نوع‌دوستی و همبستگی را شاهد بودیم و از طرفی به روابط سرمایه‌داری نیز ضربه مهلکی زد. به نظرم همه این موارد مبارک است اما هیچ ضمانتی نیست که مردم این حس و حال کرونایی را به دوران پس از کرونا تسری بدهند.

این جامعه‌شناس با تشریح شرایط و روحیات ملت ایران و کشورهای غربی تصریح کرد: من معتقدم ایرانی‌ها قوم شرایط بحران هستند، برخلاف غربی‌ها که قوم شرایط عادی‌اند. ما در شرایط غیرعادی همه خوبی‌هایمان تجلی پیدا کرده و همبستگی‌ها فوران می‌کند، اما به محض این که شرایط عادی می‌شود متأسفانه خطرناک می‌شویم و در حال حاضر نیز کم کم به روال عادی برمی‌گردیم و همه چیز در حال بازگشت به قبل است. البته همیشه دعا می‌کنیم که ای کاش شرایط کرونایی ما به پس از کرونا هم تسری پیدا کند، اما من این مسئله را متوجه مردم نمی‌دانم و در واقع نوع مواجهه‌ای که دولت‌ها با مردم دارند مردم را به واکنش وا می‌دارد.

ابعاد چهارگانه‌ای که با کرونا متحول شد

وی در تکمیل گفته‌های خود اظهار کرد: بنابراین از این منظر با بحرانی جهانی مواجه هستیم که در چهار عرصه رابطه انسان با طبیعت، انسان با خود، انسان با دیگری و انسان با روابط و ساختارهای اجتماعی تغییرات شگرفی رقم زده شده که در جهان بی‌نظیر است. حال ممکن است برخی از این ابعاد چهارگانه را در ملت‌های مختلف شاهد باشیم، حداقل در مورد ایران اینگونه بوده که بُعد رابطه با دیگری» را در قالب همبستگی و نوع دوستی در دوران انقلاب، سال‌های جنگ و حوادث اخیر سال‌های گذشته مانند سیل و زله و موارد دیگر تجربه کرده‌ایم.

وی عنوان کرد: اما در همین دوران کرونایی شاهد این چهار بُعد بودیم که بسیار زیبا و مبارک بود، اما اینکه به پس از دوران کرونا هم سرایت کند یا خیر، مسئله‌ای است که کاملاً به اختیار انسان برمی‌گردد. چرا که انسان موجودی مختار است و به همین دلیل ضمانتی نیست که رفتارش تسری پیدا کند و من نگرانم اگر شرایط کرونایی تغییر کند به دلیل مواجهه ناصوابی که بین مردم و حاکمیت وجود دارد دوباره به شرایط عادی برگردیم و قطعاً این شرایط عادی برای ما خوب نخواهد بود.

نگران این هستم جبران عقده‌ها و محرومیت‌های دوران کرونا شتاب بگیرد

افروغ در پاسخ به این ادعا که برخی از فعالان محیط زیست معتقدند با بازگشت به شرایط عادی ممکن است به دلیل توجه مردم به تأمین معیشت، حفظ محیط زیست از اولویت‌های بشر فاصله بگیرد و مجدداً با افزایش تولید شاهد گرمایش زمین، تولید تصاعدی گازهای گلخانه‌ای و آلودگی محیط زیست باشیم، گفت: درست است اما نمی‌توان پیش بینی جبری کرد و گفت این اتفاق حتماً رخ می‌دهد و فقط می‌توان دورنمایی را متصور شد و حدس زد. البته من نگران این هستم مانند ماشین‌هایی که در مه گرفتار می‌شوند و زمانی که مه از بین می‌رود و در اتوبان قرار می‌گیرند و سریع می‌روند ما هم این چنین شویم. شرایط مه آلود کرونایی اتفاق افتاده و اگر کرونا کنار برود و ما خودمان را نساخته و تربیت نکرده باشیم و از این اتفاقات عبرت نگرفته باشیم و همه چیز یادمان برود نگرانم با شدت و شتاب بیشتری نسبت به قبل از کرونا حرکت کنیم و حرص و طمع، ولع، عقده و محرومیت‌های دوران کرونا با سرعت بیشتری حرکت کند و درصدد جبران آنها برآییم. حال اگر انسان اخلاقی باشد و درست تربیت شود در این مدت قرنطینه به رغم برخی هزینه‌ها از این شرایط درس می‌گیرد.

این استاد دانشگاه یادآور شد: به نظرم این هزینه‌ها جزیی اما منافعش کلان بوده است و انسان همواره باید کلان‌نگر باشد. مضرات جزیی که کرونا وارد کرده در طول زمان جبران می‌شود اما این که با چه قیمت و شتابی و با چه آسیب و هزینه‌ای که به طبعیت وارد می‌شود جای بررسی دارد.

صنعتی شدن صدای غربی‌ها را در آورده است

افروغ تصریح کرد: واقعیت این است که کرونا نشان داد اگر طبیعت احیا شود چه کسی سودش را می‌برد و امروز می‌بینیم که طبیعت و انسان هردو از این مزایا بهره‌مند هستند. دقت کنید که انسان با طبیعت بیگانه نیست و اتفاقاً زمانی که با آن بیگانه شد زندگیش منجر به تغییراتی شد که می‌بینیم در غرب رخ داده است. اگرچه صنعتی شدن منافعی هم داشت اما ضررهای آن نیز قابل چشم‌پوشی نیست و امروز می‌بینیم صدای غربی‌ها بلند شده  که تکنولوژی امروز باید تکنولوژی دیروز را به دلیل آلودگی‌هایی که صنعتی شدن با خود همراه آورده روفو کند.

وی ادامه داد: من تصور می‌کنم بشر غرب بهتر متوجه این مسئله شده است و احیای محیط زیست را بهتر درک می‌کند، زیرا خودش به آن آسیب وارد کرده و خودش هم ضرر و زیان‌های ناشی از تخریب محیط زیست را حس کرده و چشیده است. اتفاقاً مدتی پیش برای وزارت علوم مقاله‌ای تحت عنوان فروپاشی مرزها و اعتباریات» نوشتم و به این نکته اشاره کردم. آنجایی که بحث انسان با طبیعت و بکارگیری الگوهای توسعه غربی مطرح می‌شود، بسیاری از متفکران غربی نکات ظریفی را درباره آسیبی که به محیط زیست به واسطه الگوی توسعه مبتنی بر نوسازی وارد شده عنوان کردند. بنابراین فکر می‌کنم آنها بهتر با این مسئله مواجه خواهند شد و این ما هستیم که هنوز تجربه آن را نداریم و متاسفانه ممکن است با سرعت بیشتری حرکت کنیم. ضمن اینکه این مسئله به لحاظ علمی‌مطلب جاافتاده‌ای است. ما غرب را الگوی خود کردیم که ای کاش آن را تمام عیار الگو قرار می‌دادیم. غرب امروز برای ما الگو نیست بلکه ما غربی که صنعتی شده را الگو قرار می‌دهیم و با آن شتاب حرکت کرده و از خود رفتارهای ناپخته نشان می‌دهیم، در حالی که آنها در این راه تجارب و هزینه‌هایی متحمل شده‌اند اما متاسفانه فکر می‌کنیم فقط سود و منفعت در انتظار ماست و همینطور در جاده غرب راه می‌افتیم.

هارمونی و انسجامی میان دستگاه‌های رسمی وجود ندارد

افروغ در بخش دیگری از سخنانش متذکر شد: به همین دلیل معتقدم هم انسان‌ها باید تربیت شوند و هم ت‌های مرتبط با محیط زیست تبیین و به صورت تشویقی باشد. اما سؤال اینجاست که در حال حاضر آیا محیط زیست تی دارد؟ تی که هم تشویق ‌کند و هم به نیاز مردم نسبت به محیط زیست توجه داشته باشد و از طرفی دیگر مانع  تخریب محیط زیست شود و مشارکت مردم را به کار گیرد؟ در حالی که بعضاً اتفاقاتی هم وجود دارد که به گوش می‌رسد که کارهایی خارج از دایره ماموریت‌هایشان انجام می‌شود و مانند تمام دستگاه‌های دیگر کیسه‌های شخصی دوخته‌اند. کدام دستگاه را می‌شناسید که کیسه شخصی ندوخته باشد؟ شما یک دستگاه را به من معرفی کنید که اینگونه نباشد، به طور مثال شخصی بازرس یک سازمان، یا معاون قوه قضاییه و . است و آلوده می‌شود. متأسفانه از این موارد بسیار است و باید دید چرا این اتفاق افتاد و مشکل کجاست؟ مشکل عدم نظارت و فقدان مشارکت مردمی‌است یا .؟ ضمن اینکه مسئله اینجاست که ما انسجام سیستمی ‌هم نداریم. ما یک انسجام اجتماعی داریم که مربوط به مردم است اما دستگاه‎های ما با یکدیگر منسجم نیستند و هماهنگی ندارند وعلاوه بر موضوعاتی که به آنها اشاره کردم مشخص نیست‌ هارمونی و هماهنگی بین دستگاه‌های رسمی‌ اساساً چگونه است.

وی باابزار تأسف از امحای میلیونی جوجه‌های یک روزه که طی هفته‌های اخیر اتفاق افتاد، گفت: اخیراً چندین میلیون جوجه یک روزه را از بین برده‌اند، در حالی که در روایت آمده که یک گنجشک در روز قیامت گریبان ما را می‌گیرد که این انسان مرا بی‌گناه کشت. واقعاً نمی‌فهمم درباره یک گنجشک که چنین روایتی وجود دارد چطور عده‌ای این همه جوجه را می‌کشند و امحا می‌کنند؟! وجدانمان درد می‌گیرد از اینکه چرا به گنجشکی که هنوز جان نداشته ناخواسته آسیب وارد کردیم اما در حکومت اسلامی ‌چه شده که چنین اتفاقی به راحتی رخ می‌دهد و میلیون‌ها جوجه یک روزه کشته می‌شوند؟! شعارها از اخلاق، تعالیم و معنا گرفته می‌شود اما می‌بینیم که همه چیز اصل بر اقتصاد، لذت و سودجویی شده است. متأسفانه نه بین نظر و عمل رابطه همخوانی وجود دارد و نه دستگاه‌های ما منسجم عمل می‌کنند. اینها چیزی نیست که بگوییم پس از کرونا حل می‌شود، برعکس پیش بینی کلی من از روند امور کشور این است که اوضاع بدتر هم می‌شود زیرا از این شرایط عبرت گرفته نمی‌شود. شرایط در حال عادی شدن  است و من همواره گفته‌ام شرایط عادی در ایران به دلیل نوع برخورد و مواجهه حاکمیت شرایط خوبی نیست. ضمن این که ممکن است مردم روی خودشان کار نکرده باشند و اخلاق و تربیت لازم درونی و نهادینه نشده باشد و از طرفی احساس کنند فرصتی است که باید همه چیز جبران شود.

حاکمیت باید بداند چه وظیفه سنگینی دارد

افروغ ادامه داد: شما به شرایط فعلی دقت کنید! هر شهروندی متوجه این مسئله است که چقدر اقلام مورد نیاز زندگی گران شده است و ما تعجب می‌کنیم که در شرایط کرونایی اینگونه نبود، اما امروز بسیاری از این اقلام سه برابر قیمت به فروش می‌رسد. این سؤال مهمی‌ است که باید به آن پاسخ داد. این فقط یک تبیین اقتصادی توخالی است که بگوییم تقاضا زیاد شده است، آیا فقط همین است و ولع و حرص نقشی ندارد؟ با خودمان که تعارف نداریم، ما درگیر حرص و طمع شده‌ایم، از طرفی دیگر حاکمیت هم کنترل و سازوکارهای لازم برای جلوگیری از افزایش بی‌رویه قیمت را ندارد. این موارد از باب هشدار گفته می‌شود که حکمرانان و حاکمیت باید بداند وظیفه سنگینش چیست و بستر را برای مشارکت فراهم کند و همچنان مانند دوران کرونا با مردم روراست باشد، از ظرفیت‌های مردم استفاده کند و مردم هم باید متوجه باشند که همان اتفاقی که در شرایط غیرعادی کرونایی برای آنها پیش آمد را به دوران پس از کرونا تعمیم و تسری دهند تا یک زندگی نسبتا آرام‌تر، سالم‌تر و صادقانه‌تری داشته باشند.

افروغ در بخش دیگری از سخنانش در پاسخ به این که با توجه به توضیحات فوق آیا اعتقادی به شکل‌گیری دوران پیشاکرونا و پساکرونا دارد یا خیر و آیا بشر وارد همان فضای قبلی می‌شود یا با یک تغییرات جدی در ساختار و مفهوم مواجه خواهیم بود؟ گفت: توقع و پیش‌بینی من این است که عطف به همان ابعاد چهارگانه که پیش‌تر به آن اشاره شد، شاهد یک تحول مثبت باشیم. کرونا نشان داد که می‌توان طور دیگری زیست واندیشید و اتفاقاً این شکل دیگر مثبت هم هست. بدین معنا که انسان با طبیعت و هم نوع خویش آشتی کند، درد دیگری را درد خودش بداند و بداند خدا و رجعتی هم وجود دارد و به خودسازی و خودشناسی برسد. به نظرم همه چیز مهیای یک تحول بزرگ است، اما باید فهم دقیقی از این تحول داشته باشیم و به آن شتاب ببخشیم.

رجعت به سوی خدا ره‌آورد کروناست

وی در ادامه اظهار کرد: امروز می‌بینیم که نظام سرمایه داری ضربه خورده و در نتیجه نگاه‌های زشت به طبیعت تغییر کرده و خودخواهی‌ها تلطیف شده است. رجعت انسان به سوی خدا و بُعد دعا و نیایش احیا شده است. این یعنی عبرت بگیریم و به دوران قبل از کرونا برنگردیم و دوران کرونایی خودمان را حفظ کنیم. این برای انسان‌هایی است که عبرت می‌گیرند، می‌فهمند و حیوان نیستند، گرچه گاهی اوقات من از این حرف خجالت می‌کشم زیرا حیوان هم اینگونه نیست. حیوانی که خدا را تسبیح می‌کند و به تعبیر امام(ره) تسبیح لفظی هم می‌کند، اما ما چه می‌کنیم؟! اما به دلیل اینکه بشر مختار است و می‌تواند کار شر و خیر انجام دهد باید انتظار هرچیزی را داشت. امیدوارم با توجه به فطرت پاکی که خداوند در اختیار ما قرار داده، ندای پاک معطوف به عمل خیر را بشنویم و از گرایش به زشتی‌ها و شرور انسانی پرهیز کنیم.

این پژوهشگر گفت: اما بخشی از این تغییر به انسان برمی‌گردد و بخشی به ساختارها. ساختار و روابطی که در این کشور وجود دارد مانند روابط ی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی و آن بخشی که مرتبط با قدرت رسمی‌است باید دگرگون شود. اگر دگرگون نشود و عبرت نگیریم با شتاب بیشتری دوران پساکرونایی احیا می‌شود و شرایط عادی که از آن دفاع هم نمی‌کنیم با سرعت بیشتری استمرار پیدا خواهد کرد. ما منکر این نمی‌شویم که یک هویت دیرینه دینی داریم که هر از چندگاهی در شرایط غیرعادی بروز می‌کند اما می‌خواهیم این هویت در شرایط عادی هم حفظ شود. حفظ این هویت در شرایط عادی مشکل است و بخشی از آن به تربیت، اخلاق افراد و عاملیت آنها و بخشی به دولت بازمی‌گردد.

مردم ما در شرایط عادی گرگ همدیگر می‌شوند

افروغ ادامه داد: من همیشه در شرایط عادی این را گفته‌ام و به جد معتقدم که مسئولیت اصلی با حکمرانان است و اگر مردم در شرایط عادی گرگ همدیگر می‌شوند علت دارد و علتش هم حاکمیت و قدرت‌های دولتی است، درست برعکس غربی‌ها. غربی‌ها در شرایط عادی گرگ هم نیستند بلکه در شرایط غیرعادی گرگ هم می‌شوند اما ما برعکس آنها هستیم، در شرایط غیرعادی گرگیتی نداریم، اما متأسفانه در شرایط عادی دنبال منافع شخصی هستیم و رفتارهایی از ما سر می‌زند که فرهنگی، اخلاقی و دینی نیست و همانطور که گفتم علتش به مواجهه حاکمیت با مردم برمی‌گردد. در طول تاریخ همیشه اینگونه بوده و این دولت و آن دولت هم ندارد. متأسفانه دولت‌های ما متوجه مسئولیتشان در فرصت‌سازی نیستند و نمی‌فهمند باید مردم را به حساب بیاورند، موانع را برطرف کنند و فرصت را در اختیار آنها قرار دهند و خودشان نباید زراندوز و در پی افزایش قدرت باشند. بقول فردوسی که چه زیبا می‌گوید طومار حکومت را سه چیز برهم می‌پیچد زراندوزی، دروغ و تلاش برای کسب قدرت بیشتر». این یک واقعیت است و همانطور که گفتم باید یک اتفاق مبارک در کشور رقم بخورد و یک تحول ساختاری رخ دهد. همه چیز مهیا است اما حقیقتاً چشم من آب نمی‌خورد چون سال‌هاست که این حرف‌ها را می‌زنیم اما گوشی بدهکار نیست. پیش‌تر هم این حرف‌ها گفته شده اما هیچ کس گوش نداد تا اینکه کرونا آمد و این را به همه تحمیل کرد و چیزی که با راه‌حل، نصحیت و تحلیل به انجام نرسید با کرونا به سرانجام رسید.

ادامه دارد.


روایت "عماد افروغ" از استخاره‌ها و تعابیر خواب خاص "آسیدمهدی"



عماد افروغ، حجة الاسلام و المسلمین طباطبایی را الگوی تمام نمای اخلاق می داند و تأکید می کند: ایشان مواضع بسیار شجاعانه و متعادلی در امر ت داشتند.»


به گزارش خبرگزاری تسنیم،‌ عماد افروغ با لحن و کلام خاص و ویژه‌ای از آسیدمهدی طباطبایی همان استاد اخلاق صاحب‌نام حرف می‌زند و می‌گوید برخی‌ها آن‌قدر در دل می‌نشینند که بدون تأنی و مشتاقانه حاضری درباره سجایای آنها صحبت کنی»، و حاج آقا طباطبایی را مصداق این افراد می‌داند.

او که تجربه چهارساله همکاری و همنشینی با مرحوم طباطبایی در مجلس هفتم را داشته است برایمان از استخاره‌های خاصی که برایش می‌گرفته یا تعابیر خوابی که می‌کرده روایت کرد و آن را نشانه صفای باطن آن مرحوم دانست.

افروغ، حجت‌الاسلام طباطبایی را الگوی تمام‌نمای اخلاق انسانی و اسلامی می‌داند و تأکید دارد ایشان نگاه بسیار بازی نسبت به اسلام داشتند و از تفکرات جمودگرایانه و متحجر یا متجددانه بسیار دور بودند. این‌که به نگاه اعتدالی ایشان اشاره کردم فقط اعتدال در مواضع ی ایشان نبود در مواضع فکری و معرفتی هم معتدل بودند.»

مشروح این گفت‌و‌گو به‌بهانه دومین سالگرد این استاد اخلاق در ادامه از نظرتان می‌گذرد:

آقای افروغ! شما 4 سال همنشین حاج آقا طباطبایی در مجلس هفتم بودید، شخصیت ایشان در آن سال‌ها و دیگر مراوداتی که با ایشان داشتید از نگاه شما چطور توصیف می‌شود؟

قبل از اینکه به سؤال شما بپردازم این نکته را بگویم که برخی شخصیت‌ها هستند که آن‌قدر در دل آدم می‌نشینند  و نشسته‌اند که به‌محض اینکه با پرسشی درباره آنها روبه‌رو می‌شویم بدون تأنی و بدون درنگ می‌پذیریم و مشتاقانه منتظریم تا در باب سجایای اخلاقی و سایر ویژگی‌های آنها سخنی به میان بیاوریم.

بدون تردید حاج آقا سیدمهدی طباطبایی یکی از آن شخصیت‌های به‌یادماندنی‌اند که جز خاطره خوش از ایشان نداریم. ایشان چهره‌ای اخلاقی بودند، الگوی تمام‌نمای اخلاق اسلامی و انسانی بودند، مواضع بسیار شجاعانه و متعادلی در امر ت داشتند، از افراط و تفریط پرهیز داشتند و اگر جایی زشتی و کاستی یا مواضع تندروانه می‌دیدند حسب تربیونی که در اختیار داشتند واکنش نشان می‌دادند. ایشان ملجئی برای نمایندگان بودند. بعید می‌دانم نمایندگان در برخوردهای روزانه با ایشان و به‌محض رویارویی با ایشان چهره‌شان باز نشده باشد و با یک حالت خاص با ایشان برخورد نکرده باشند، این چیزی است که من از ایشان به‌یاد دارم.

من رابطه خیلی خوبی با ایشان داشتم، نگاه بسیار بازی نسبت به اسلام داشتند و از تفکرات جمودگرایانه و متحجر یا متجددانه بسیار دور بودند. این‌که به نگاه اعتدالی ایشان اشاره کردم فقط اعتدال در مواضع ی ایشان نبود در مواضع فکری و معرفتی هم معتدل بودند، نه آن‌چنان نگاه باز و به‌اصطلاح متجدد داشتند نه اسیر و گرفتار برخوردهای سنگ‌اندیشانه و متحجرانه بودند. واقعاً خودم وقتی خبر فوت ایشان را شنیدم بسیار متأثر شدم، امیدوارم که جای ایشان پر شود. هرچه از این نمونه عالمان دینی بیشتر داشته باشیم جامعه سالم‌تر و امن‌تر و مجلس بهتری خواهیم داشت.

شما نگاه و تحلیل‌های جامعه‌شناسانه به مباحث و ساختارهای حکومتی دارید، با این نوع تحلیل چقدر جای خالی ون مردمی از جنس آسیدمهدی طباطبایی را در ساختار حاکمیتی خالی می‌بینید، خصوصاً که ت از دوران انقلاب و مبارزات انقلابی و خصوصاً سال‌های ابتدای نظام رابطه نزدیکی با مردم داشت و به‌نظر می‌رسد گاهی فاصله‌هایی ایجاد می‌شود؟

این سؤال خیلی خوب و بجایی است. ما عالمان و ون را در وهله اول متعلق به قدرت اجتماعی می‌دانیم نه قدرت ی. وقتی پای قدرت اجتماعی و قلمروی عمومی به میان می‌آید درواقع پای مردم به میان می‌آید، این چیزی بوده است که توقع داشتیم و این نقشی است که ون در طول تاریخ ایفا کرده‌اند. هرچقدر که ت به‌قیمت نادیده انگاشتن نقش تاریخی خود وصل به قدرت ی شوند، چه به‌معنای تصدی‌گری ی چه تبعات آن تصدی‌گری که باعث فاصله‌گیری از مردم می‌شود، بالتبع آن نقش تاریخی خودشان را کمتر ایفا می‌کنند یا می‌توانند ایفا کنند در نتیجه از چشم مردم هم می‌افتند.

مردم دوست دارند که ون فارغ از برخی نقش‌های ضروری و خاص، کماکان نقش تاریخی و نظارتی خود را ایفا کنند، نمی‌شود آن نقش نظارتی را ایفا کرد مگر اینکه به عرصه قدرت و قلمرو اجتماعی و عمومی تعلق داشت. با درد مردم آشنا شد همزبان با مردم شد و اصلاً با زبان مردم آشنا بود. من هم معتقدم و بارها به این نکته اشاره کرده و تذکر داده‌ام که ون نباید بعد از انقلاب رابطه دین و ت را صرفاً در قالب تصدی‌گری تعریف کنند و از نقش نظارتی و نظریه‌پردازی خودشان غافل شوند.

بالتبع نقش نظارتی و نقش نظریه‌پردازی می‌طلبد که تا حدودی از حکومت ولو به‌صورت ذهنی فاصله بگیرند، بسیاری از کاستی‌ها را رصد کنند و تذکر دهند، نظریه‌پردازی کنند و راه‌حل ارائه دهند. این یکی از آسیب‌هایی است که هم نظری می‌شود آن را واکاوی کرد هم آثار این آسیب را در نوع نگاه مردم و برداشت مردم نسبت به ت مشاهده کرد.

می‌توان حاج آقا طباطبایی را مصداق ت مردمی دانست؟

بله، ایشان واقعاً یک مردمی بودند. ببینید ایشان یک دم‌دست و همیشه در دسترس بود، ما هر وقت کاری با ایشان داشتیم مستقیم یا غیرمستقیم مثلاً استخاره‌ای از ایشان می‌خواستیم مضایقه نمی‌کردند. شاید برخی باوری به استخاره نداشته باشند ولی ایشان عجیب استخاره‌های خاصی داشتند و بدون اینکه مورد استخاره را بگوییم تشخیص می‌دادند که مورد چیست، این حکایت از صفای باطن ایشان دارد، یعنی اگر کسی روی خودش کار نکرده باشد و صفای باطن نداشته باشد و کشف و شهودی را پشت‌سر نگذاشته باشد نمی‌تواند خوابی را تعبیر کند یا آیه‌ای را تفسیر کند. ایشان معبّر خواب خوبی هم بودند من خودم چندین بار خوابی دیده بودم و با ایشان در میان می‌گذاشتم و تعبیرهای درستی می‌کردند، این استخاره، تعبیر و بعضاً تاویل‌های قرآنی ایشان به‌نظر من برآمده و برخاسته از صفای باطن ایشان بود و از هرکسی هم ساخته نیست. خود اینهایی که من اشاره کردم مثل استخاره به‌اصطلاح نشانه‌ای است که رابطه آن‌چنان صمیمی بود که ما به‌راحتی و با طیب خاطر سراغ ایشان می‌رفتیم چون آدم‌ها دوست ندارند برای تعبیر خوابشان یا استخاره سراغ هرکسی بروند در وهله اول به پاکی طینت و صفای باطن آن فرد توجه می‌کنند و بدون تردید آقای سیدمهدی طباطبایی یکی از آنها بود.

حتی در مسائل شرعی به‌خلاف برخی ون که خیلی سخت می‌گرفتند و طرف را به تکلف و سختی می‌انداختند ایشان خیلی راحت برخورد می‌کرد و پاسخی می‌داد که خیال طرف را آسوده می‌کرد. من یک نمونه‌ای یادم است که یک روز یکی از نمایندگان سراغ یکی از علمای مجلس رفت و گفت "پلاک طلای فرزندم که نام یکی از مقدسات حک شده بود در چاه سرویس بهداشتی افتاده است. حکم چیست؟"، آن عالم گفت "باید تمام طبقات خراب شود"، آقای نماینده گفت "ما که در یک طبقه نیستیم ده تا طبقه است نمی‌شود که همه طبقات زیرین خراب شود."، بعد سراغ آقای طباطبایی رفت، آن مرحوم با تأکید بر اینکه آب جاری است راهکاری ساده را برای حل این مشکل به آن آقای نماینده ارائه کردند.

ببینید دوتا حکم درباره یک مسئله داده می‌شود یکی می‌خواهد فرد را به تکلف بیندازد یکی هم راحت از کنار قضیه رد می‌شود و می‌گوید چون آب جاری بوده دیگر مسئله‌ای نیست. این دو تفسیر و برداشت از دین است که می‌توان مقایسه‌اش کرد، یعنی یکی برخورد روان با دین دارد و بیشتر با روح دین کار دارد حتی با فلسفه فقه مأنوس است و با روح فقه برخورد می‌کند یکی دیگر هم با شکل و صورت فقه. این قسم خاطرات بیانگر ابعاد شخصیتی آن عالم بزرگوار است.


ایکنا اسیر تفسیرهای قشری نشد / جامعیت رسانه دینی و وم توجه به تئوری حقوق شهروندی»



نخستین و تنها خبرگزاری تخصصی قرآن کریم در جهان اسلام ۲۰ آبان‌ ۱۳۸۲ همزمان با نیمه ماه مبارک رمضان همان سال و در روز میلاد کریم اهل‌بیت(ع) راه‌اندازی شد. با توجه به تنوع زبانی و رسالت جهانی و فعالیت آن در سطح بین‌الملل، در سال ۱۳۹۱ نام این خبرگزاری با مجوز معاونت مطبوعاتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به خبرگزاری بین‌المللی قرآن» تغییر یافت. این رسانه در حال حاضر به تولید و انعکاس اخبار قرآنی به ۱۹ زبان زنده دنیا می‌پردازد و این اخبار روزانه بر روی خروجی این خبرگزاری ارسال می‌شود.

به تبع حضور مؤثرتر و جریان‌سازی بهتر این رسانه در کشور و نیز اقصی نقاط جهان، شعب استانی و خارجی این رسانه قرآنی طی سال‌های مختلف افتتاح شده است. افتتاح شعب ایکنا در ۳۰ استان کشور و ۶ منطقه از جهان بخشی از توفیق آن تا به امروز بوده است. همچنین این خبرگزاری با صفحات فعال خود در شبکه‌های اجتماعی به رصد جدیدترین تحولات قرآنی جهان اسلام می‌پردازد. علاوه بر این، نشریه تخصصی رایحه» عنوان نشریه تخصصی ایکناست که به موضوعاتی همچون معرفی بسیاری از قاریان، حافظان و شخصیت‌های مذهبی برجسته اسلام و تحلیل و بررسی علمی و دقیق برخی رویداد‌ها و طرح‌های مهم قرآنی اختصاص دارد و تاکنون ۱۴۳ شماره از آن چاپ و منتشر شده است.
 
اما آنچه برای این رسانه مایه مباهات است، اذعان بسیاری از مسئولان و کارشناسان به این مهم بوده که ایکنا همچون دانش‌نامه‌ای است که با توجه به ظرفیت عظیم و بی‌پایان فعالیت‌ها با محوریت قرآن، هر روز کامل‌تر می‌شود و به منزله حرکتی پویا در عرصه فعالیت‌های قرآنی شناخته شده است. اکنون، با گذشت ۱۷ سال از تأسیس این خبرگزاری، خوب است که نگاهی به مسیر طی شده این رسانه بیندازیم و راهی که پیش رو دارد و به این پرشش پاسخ دهیم که عملکرد صحیح چنین رسانه‌ای می‌تواند چه ثمراتی برای جامعه دینی داشته باشد؟

عماد افروغ، جامعه‌شناس و نظریه‌پرداز علوم اجتماعی، در گفت‌وگو با ایکنا، به شهود عینی خود از سال‌های متمادی فعالیت این رسانه اشاره و اظهار کرد: این خبرگزاری رسانه‌ای بوده که اسیر خباثت‌های ی و تفسیر‌های قشری نشده است، خودِ من با هر رسانه‌ای مصاحبه کرده‌ام تن و بدنم لرزیده است، چرا که گاهی صداقت و اخلاق در انتشار مطلب رعایت نمی‌شود. باید بگویم؛ من صاحب شتران خویشم و به دیگران کاری ندارم. لذا تمامی گفت‌وگو‌های حساس و ظریفم را بی‌دغدغه با این رسانه در میان گذاشته‌ام و خروجی کار در این رسانه منتشر شده است. مطالبی که از من در این رسانه نشر یافته در جایی منتشر نشده، از جمله بحث‌هایی درباره تحول ساختار خبرگان، دیالکتیک دلیل و علت و یا حتی هرمنوتیک دینی، که همه این‌ها برای نخستین‌بار توسط این رسانه پیگیری و منتشر و بعد‌ها تبدیل به مقالات علمی شد. اگر این رسانه و سؤالات خوب آن نبود، برخی پاسخ‌های من مکتوم باقی می‌ماند. پرسش‌های خوب، پاسخ‌های کارشناس را از مکنونات درونی او بیرون می‌کشد.


افروغ به بیان برخی کارکرد‌های رسانه دینی پرداخت و افزود: با توجه به هجمه‌هایی که به دین صورت گرفته و وم روشنگری در این زمینه، قطع نظر از اینکه ریشه آن چه بوده، ناگزیر هستیم با این هجمه‌ها در فضای علمی و رسانه‌ای مقابله کنیم. برخی شبیه‌سازی‌ها صورت می‌گیرد که یا باید تحمل کنیم، چون آسان‌ترین کار همین است و نهایتاً آنچه را در غرب رایج است مبنا قرار و آن را نشر دهیم و یا دست به روشنگری بزنیم. نکته حائز اهمیت این است که برخی روشنفکران به جای تولید اندیشه، ترویج اندیشه کرده و مروجان اندیشه بوده‌اند، اما اینکه آیا مروج خوبی بوده‌اند، اکنون محل بحث نیست.

وی ادامه داد: دفاع از دین کار آسانی نبوده و توجه به کارویژه‌های مطلوب دین، کار هر کسی نیست، بسیار باید مراقب بود و این را مدنظر داشت که حساب دین از دینداران جداست و این جدایی ظرافت‌هایی دارد و شاید هر کسی نتواند در عمل و به صورت روش‌مند، بین دین و دینداری تمایز قائل شود.
 

دفاع از دین کار آسانی نیست

 
این جامعه‌شناس با تأکید بر اینکه در فهم دین و شناخت تفاوت‌های میان دین و دینداری، ناگزیر به پیش‌فرض‌هایی روی می‌آوریم، گفت: قطع نظر از شبیه‌سازی‌ها و به تبع آن حملاتی که صورت گرفته، به طور کلی دفاع از دین و اسلام کار آسانی نیست و کسی که به دفاع از این دو می‌پردازد، باید بهره‌ای از دین و جوهر آن برده باشد، در واقع از قواعد و ارزش‌های دینی و اخلاقیات دینی بهره‌مند شده باشد و این بهره نصیب هر کسی نمی‌شود. چنین فردی، پیش از ورود به حوزه دین، باید استعداد و قابلیت و فعلیتی داشته باشد که در اخلاقیات، معنویت، صداقت و ارزش‌های متعالی بشری قابل جستجوست. امیدوارم کسانی که از حریم دین دفاع می‌کنند متوجه این معنا بوده و‌ خودسازی لازم را داشته باشند.

وی با بیان اینکه کار ویژه‌های ادیان متنوع است و بستگی به هر کدام از ادیان دارد، اظهار کرد: با توجه به تفاوت ادیان، کارویژه‌ها متفاوت و متنوع است و شاید بتوان گفت همان‌طور که عالمان دین سه مأموریت، وظیفه و یا مؤلفه را برای دین قائل می‌شوند که همان عقاید، اخلاقیات و احکام است، کسانی که رسانه دینی را هدایت می‌کنند نیز باید به جهان‌بینی، اخلاقیات، ارزش‌ها و احکام توجه کنند و البته اختلاف عقیده نیز وجود دارد و این مناقشات همواره خواهد بود، اما می‌توان اولویت را به جهان‌بینی و هستی‌شناسی دینی دهیم و یا یک پله بالاتر، متوجه اخلاقیات بود و حتی بعدتر وارد فقه هم شد. نباید اسیر رفتارگرایی و لفظ‌گرایی در تفسیر شد و بیشتر به جوهر و معنا توجه کرد، این معنا هم بیشتر در ابعاد عقاید، ارزش‌ها و اخلاقیات یافت می‌شود. با این توضیح، رسانه‌ای دینی و موفق است که شناخت اولیه و توجه به تقدم و تأخر در این زمینه را داشته باشد و اگر این تفکر اصولی و معنایی و ذوبطن دانستن قرآن و فهم وجه استعاری آن، با شناخت انسان همراه شود، کارکرد رسانه دینی بسیار متفاوت خواهد بود.


به گفته عماد افروغ، اگر رسانه دینی موفق عمل نکند، آفت‌های درون دینی و برون دینی به همراه خواهد داشت. برخی رسانه‌های دینی، در داخل و خارج، دل‌مشغولی‌هایی حول مسائلی دارند که نشان‌دهنده اسیرِ صورت و لفظ شدن و قائل بودن به تفسیر‌های قشری توسط آنهاست. در عین حال، برخی رسانه‌های دینی این اسارت را ندارند؛ از جمله ایکنا. به عقیده من رسانه این رسانه، صرف نظر از ضرورت شکل‌گیری آن، فارغ از برآیندی که از نتیجه آن استنباط می‌شده، هیچ‌گاه اسیر تفسیر‌های قشری نشده است.

وی افزود: در جامعه‌ای که سابقه دیرینه دینی دارد و اکنون حکومت دینی در آن شکل گرفته، حضور چنین رسانه‌ای مهم است، اما اگر تفسیری که از دین در رسانه دینی ارائه می‌دهیم، مضمونی به دست دهد که زیبنده نظام و جامعه دینی نباشد، دچار نقض غرض خواهیم شد.

آفت‌های برون‌دینی عدم موفقیت رسانه دینی

 
‌این نظریه‌پردازی حوزه علوم اجتماعی با اشاره به آفت‌های برون‌دینی در جریان عدم موفقیت رسانه دینی، بیان کرد: وای بر رسانه‌ای که با گروه و جناحی ببندد، وای بر رسانه دینی که با قدرت گره بخورد و قدرت نقادی و پرسشگری خود را از دست دهد و یا اسیر مصلحت‌اندیشی‌های کاذب شود. هر آسیبی در این حوزه، دامن دین را هم می‌گیرد، اگر چه آسیبی به جوهر دین وارد نمی‌شود، اما روی اقبال و ادراک مردم اثر می‌گذارد. بسیاری از افراد، متوجه نمی‌شوند کدام رسانه در خدمت واقعی دین و جامعه دینی است و کدام یک در خدمت منافع عده‌ای! و همان‌طور که اِذا فَسَدَ العالِم، فَسَدَ العالَم»، اگر رسانه دینی هم فاسد شد، مخاطبانی هم که به این رسانه توجه می‌کرده‌اند، به مسیر غلطی رهنمون خواهند شد.

افروغ با بیان اینکه امروزه در معرض خطرات زیادی قرار داریم، گفت: جامعه ما، اسماً دینی است، اما رسماً نمره خوبی ندارد و از آن عصمت و معنویت لازم برخوردار نیست و شاید این امر به دلیل ت‌زدگی و گره‌ای که دین با ت خورده و مراقبتی که از آن صورت نمی‌پذیرد، است. موافق حاکمیت سکولار نیستم، که البته هیچ نظامی در دنیا سکولار نیست. اما اینکه عملاً و علناً پرچم ادغام دین و ت در کشور ما بلند می‌شود، این نیازمند مراقبت است و این مراقبت‌ها باید درونی و بیرونی باشد. حساسیت‌های زیادی وجود دارد که باعث شده در حیطه اخلاق و معنویت نمره خوبی نداشته باشیم. در شرایط غیرعادی دینداری کهن و دیرینه، به ما کمک می‌کند، اما در شرایط عادی نمره خوبی نداریم. عمدتاً هم به مردم مربوط نیست، بلکه به حاکمان در هر دوره برمی‌گردد.

وی افزود: رسانه دینی نباید اسیر مصلحت‌اندیشی، قدرت‌زدگی، ت‌زدگی و امنیت‌زدگی شود. چنین رسانه‌ای باید منتقد بماند، باید فاصله‌ها را ببیند و اگر مأموریت‌هایی برای او تعریف شده، باید ارزیابی کند و ببیند که مثلاً اگر موضوع جامعه است، این جامعه تا چه اندازه از جهان‌بینی دینی برخوردار است و تا چه اندازه توحید در آن جریان دارد و یا معرفت خدا در آن چقدر غالب بوده و اخلاقیات دینی حکم‌فرماست؟

افروغ ادامه داد: اشتراک‌هایی بین اخلاق به معنای عام و اخلاق دینی وجود دارد، اما اخلاق دینی، نافی اخلاق، به ما هو اخلاق، نیست. ممکن است تأکیدات ویژه‌ای بر برخی فضائل بشری داشته باشد که شاید اخلاق متداول تأکیدات کمتری داشته باشد. برای مثال اخلاقی داریم با عنوان اخلاق طلایی که مورد تأکید دین مبین اسلام هم هست و آن قاعده است که می‌گوید هر چیزی برای خود می‌پسندی برای دیگری هم بپسند و بالعکس. اما اصلی بالاتر از این داریم که از آن به عنوان ایثار» و گذشت» یاد می‌کنیم؛ وَ یُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ»؛ و دیگران را بر خویشتن مقدم مى‌دارند، هر چند خودشان نیازمند باشند. این را ادیان متوجه می‌شوند، آن تأکید اولیه حالت فردی دارد و این نوع‌دوستی است. بشر، به ماهو بشر، نوع‌دوستی را می‌فهمد، اما در دین تأکید ویژه بر آن شده و در اسلام و شیعه تجلیات بالایی در این مورد داریم و اوج ایثار را که امام حسین(ع) است می‌بینیم.

وی گفت: بر همین اساس، رسانه دینی باید مقایسه کند و بسیار شجاعانه و حقیقت‌گرایانه به ارزیابی بپردازد و نقد کند، و نان به نرخ روز خور و باری به هر جهت نباشد. اگر از حقیقتی که با دین گره خورده، دور شود، کار دینی و روشنفکری ناب، به معنای واقعی کلمه نکرده است. این رسانه باید نیاز‌های عمومی و دینی مردم را احصا کرده و بشناسد. البته این نیازها، صرفاً در حد پاسخگویی به چند سؤال دینی و بالا رفتن جهان‌بینی دینی فرد نیست، دین باید متوجه نیاز‌های معاش مردم باشد و رسانه به این مسئله بپردازد که آیا از شعارهای دین، عدالت اجتماعی نبود؟ دین دارای جامعیت است و عطف به این مسئله، رسانه دینی نیز باید جامعیت داشته و دارای تئوری باشد. این تئوری‌ها مختلف است و رسانه دینی باید مشخص کند کدام تئوری را دنبال می‌کند. به عقیده من، حقوق شهروندی به معنای عام آن، می‌تواند تئوری خوبی برای رسانه دینی باشد. با توجه به نسبت میان دین و نیاز مردم، حقوق شهروندی، تئوری مطلوب رسانه دینی خواهد بود.

آرمان‌های انقلاب اسلامی را نمی‌توان در ظرف پهلوی محقق کرد


یک استاد دانشگاه معتقد است فراموش شدن ظرفیت‌های نظام به مرور رابطه ساختاری خادم و مخدوم را دچار تغییراتی می‌کند، تغییراتی که ماحصل آن طی سالیان گذشته افزایش شکاف و نابرابری بوده است.

عماد افروغ جامعه‌شناس و استاد دانشگاه در گفت‌وگو با خبرنگار ی خبرگزاری تسنیم، در پاسخ به این سوال که بنظر شما چه ساختارهایی در کشور به تولید نابرابری و افزایش شکاف اجتماعی می‌انجامند، گفت: برعکس آنچه عده‌ای خیال می کنند که بزرگترین مشکل و درد کشور به قدرت مدنی و اجتماعی آن باز می‌گردد اما بزرگترین درد ما درد قدرتِ رسمی کشور است و  اتفاقا قدرت اجتماعی و مدنی ما همواره یکی از ظرفیت‌ها و قابلیت‌های نظام در این سالها بوده است.

 از بین رفتن رابطه ساختاری خادم و مخدوم عامل افزایش شکاف اجتماعی

وی افزود: در نظام جمهوری اسلامی مردم همواره تاثیرگذارترین بُعد نظام ی حاکم بوده‌اند. این تاثیرگذاری چه در شکل گیری انقلاب اسلامی چه در دفاع مقدس و چه در مواجهه با بلاهای طبیعی همچون سیل و زله و یا بحران کرونا همواره به خوبی خود را نشان داده است اما در طول این سالها برخی مسئولان نظام جمهوری اسلامی فراموش می‌کنند که این نظام بر پایه چه ظرفیت‌هایی بنا شده  و همین مسئله موجب می شود تا به مرور رابطه ساختاری خادم و مخدوم دچار تغییراتی شود. تغییراتی که ماحصل آن طی سالیان گذشته افزایش شکاف و نابرابری بوده که این موضوع در آمارها و مستندات تحلیلی نیز به وضوح قابل درک است.

 ساختار متکی به نفت افزایش‌دهنده فاصله مردم و مسئولان است

این استاد دانشگاه خاطرنشان کرد: مسئله دیگری که باعث شده  برخی ساختارهای رسمی کشور ایجاد کننده نابرابری ها در سطح اجتماع شود، این است که ظرفی که در آن مدیریت اجرایی ما پیش می رود، ظرفی متمرکز است. ظرفی متمرکز و تک محصولی و متکی به نفت که طبعاً زمام آن نیز تماماًً در اختیار دولت است و همین مسئله فاصله میان مردم و مسئولان را به  امری اجتناب ناپذیر تبدیل کرده است.

 شعارهای عامه پسند داده می‌شود اما راه تحقق‌اش را نمی‌دانیم

وی با بیان اینکه در چنین سیستمی، نوآوری ها، ابتکارات و خلاقیت های زیست بوم ما پیشِ پای یک رابطه مرکز_ پیرامونی» ذبح می‌شود، گفت: متاسفانه ما هیچگاه در مدیریت کشور به ظرف مدیریتی توجه نکرده‌ایم و در بهترین حالت به مظروف توجه شده و صرفاً شعارهای عامه پسندی چون مبارزه با بی عدالتی و گسترش اخلاق مداری را سر داده‌ایم ولی هیچگاه به راه‌های تحقق این شعارها توجهی نشده است. حتی هم اکنون هم که بحث توسعه درون زا و استفاده از ظرفیت‌های بالقوه و بالفعل جامعه و اقتصاد مقاومتی مطرح می‌شود باز هم ظرفِ متمرکزِ متکی به اقتصاد نفتی امکان تحقق چنین هدف‌هایی را به ما نخواهد داد.

افروغ با تاکید بر اینکه  اقتصاد نفتی که چندین دهه است در کشور در حال پیاده سازی بوده، تبدیل به اوج حقارت ما شده است، تصریح کرد: امروز کشورهای بیگانه به راحتی قادرند با تحریم اقتصاد تک محصول ایران، خواسته‌های خود را بر ملت و دولت ما تحمیل کنند. در حالی که قبل از پیروزی انقلاب منتقدان اقتصاد تک محصولی متکی به نفت بر این باور بودند که این ت  ثمره یک رابطه استعماری است ولی سوال این است که بعد از انقلاب برای اصلاح و برون رفت از چنین ساختار معیوب اقتصادی چه اقدام مشخصی صورت گرفته است؟

 آمایش سرزمینی»، تمرکز زدایی و تفویض اختیار به خارج پایتخت

این استاد دانشگاه درباره اینکه برای اصلاح این ساختارها باید چه کار کرد، گفت: سوال اصلی این است که ما تا چه میزان  به سمت پیاده‌سازی مقوله آمایش سرزمینی»، تمرکززدایی و تفویض اختیار به مناطق و شهرهای دیگر به جز پایتخت و شهرهای بزرگ کشور انجام داده‌ایم.

این جامعه‌شناس مطرح با بیان اینکه متاسفانه در شرایط کنونی شاهد هستیم که هر دولتی که سر کار می‌آید بدون اینکه اولویت خود را اصلاح ساختار تک محصولی اقتصاد کشور قرار دهد، در همان ظرف موجود یا به گذران عمر می‌پردازد یا اینکه سعی در آن دارد که جای پای خود را برای مدت طولانی در ساختارهای مدیریتی کشور سفت کند، گفت: کشور ما متاسفانه در حوزه‌های مختلف از حوزه مدیریت گرفته تا حوزه مواجهه جامعه با اتفاقات نامترقبه از جمله سیل و زله و اخیرا نیز کرونا، کشوری است که در شرایط غیرعادی نوع دوستی و هم بستگی بالا پیدا می‌کند و ایده‌های  اقتصادی نیز تنها در چنین شرایطی به کار می‌افتد ولی در شرایط عادی که بیشتر اوقات نیز همین شرایط بر کشور حاکم است، هیچ گونه فکر و ایده‌ای برای مدیریت بهینه کشور اتخاذ نمی‌شود.

 آرمان‌های انقلاب اسلامی را نمی‌توان در ظرف پهلوی محقق کرد

وی افزود: بارها تاکید شده که برای تحقق الگوهای مختلف حکمرانی از جمله پیاده‌سازی ت اقتصاد مقاومتی ابتدا باید ظرف و ساختار کشور اصلاح شود. مشکل ما امروز این است که می‌خواهیم آرمان‌های انقلاب اسلامی را در درون ظرف پهلوی محقق کنیم. بحث ظرف مدیریتی، بحث بسیار مهمی است و اینکه شما می‌بینید که امروز کشور با معضل تمرکزگرایی دچار است به این دلیل است که هنوز کشور در ظرف پهلوی در حال مدیریت است. در حالی که ظرفی که در دوران پهلوی برای اداره کشور تعبیه شد، با هدف چپاول و غارت منابع کشور بود حال آنکه یکی از عوامل اصلی که منجر به پیروزی نهضت انقلاب اسلامی شد، تلاش برای فروپاشی نظام استثماری شبه سرمایه‌داری بود اما متاسفانه امروز شاهد هستیم که هم چنان چنین رویه‌ای بویژه در حوزه اقتصادی در کشور حاکم است.

 مراکز علمی و دینی طرح مشخصی برای فلسفه اقتصادی ندارند

این استاد دانشگاه با بیان اینکه متاسفانه هیچ یک از  مراکز علمی و دینی کشور در این 4 دهه برنامه و طرح مشخصی برای فلسفه اقتصادی نداشته‌اند، گفت: امروز نمی‌توان جایگاه مشخصی برای اقتصاد در ایران بیان کرد. تنها در سالهای ابتدایی پیروزی انقلاب اسلامی بود که تئوری های اقتصادی شهید صدر مطرح بود که متاسفانه پرداختن به این تئوری نیز محدود به همان سالها شد و ادامه پیدا نکرد. بنابراین  با چنین شرایطی نمی توان این توقع را داشت که در بحث عدالت اجتماعی کارنامه قابل قبولی ارائه دهیم.

افروع در عین حال خاطرنشان کرد: البته اینکه ما امروز به فکر برون رفت از اقتصاد تک محصولی متکی به نفت هستیم مسئله بسیار مبارکی است ولی مسئله این است که این هدف با چه طرح و نقشه‌ای می‌خواهد پیاده سازی شود؟ در حالی که این امر واضحی است که قانون اساسی بدون تعریف ظرف غیرمتمرکز، جوابگوی اهداف و آرمان‌های ساختار و نظام جمهوری اسلامی نیست.

این استاد دانشگاه  گفت: بنده در گذشته در مقاله‌ای تحت عنوان چالش های انقلاب اسلامی اشاره کرده بودم که یکی از چالش های نظام این است که فاقد یک تفکر منظومه‌ای است. البته بسیاری از مسئولان در سخن مدعی این هستند که اندیشه امام خمینی پاسخگوی تمامی نیازهای کشور خواهد بود ولی هیچگاه نمی‌توانند به شکل دقیق درباره منظومه فکری حضرت امام (ره) در ابعاد اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی سخن بگویند و نحوه حرکت نظام در راستای این منظومه فکری را تشریح کنند. اینکه دولت‌های مختلف بی ارتباط با یکدیگر تنها در پی دنبال کردن تعدادی شعار و برنامه‌های کاریکاتوری باشند که نمی‌شود منظومه فکری.

افروغ در پایان اظهاراتش گفت: عدالت در تولید زمانی فراهم می شود که ما به سمت آمایش سرزمینی و فرصت سازی برای مردم برویم که این کارها باید توسط دولت صورت گیرد. اما به فرض اینکه تمامی مشکلات تولید بر سر راه مردم و تولید کننده برداشته شود نیز مشکل دیگری که در راستای تحقق این مسئله وجود دارد، نگاه امنیتی و ت زده ای است که در میان بخش های مختلف کشور حاکم است که تا وقتی این نگاه اصلاح نشود، نمی توان انتظار داشت که در مسیر جهش تولید توفیق مدنظر را داشته باشیم.



عده‌ای با پشتیبانی صوری از ولایت فقیه بارشان را بستند



یک جامعه شناس و استاد دانشگاه گفت: وضعیت امروز ما مثل شلوار چهل تیکه است. نگرش منظومه‌ای، مدیریت فقهی، دیالکتیکِ دلیل و علت، اقتصاد و فلسفه اقتصادی نظام، مبهم و نامشخص است و هر دولتی سر کار آمد به صورت کاریکاتوری ت هایی را دنبال کرد و تحویل دولت بعد داد و این چرخه تا امروز ادامه یافته است. چه کسی متضرر شد؟ مردم. وقتی مردم ضرر می‌کنند مقصر ضررشان را نظام و انقلاب می دانند و با عملکردی که در زندگی مسؤولان همچنان شاهد هستند چرا نباید پای نظام و انقلاب بنویسند؟

به گزارش ایسنا،‌ عماد افروغ در گفت‌وگویی تفصیلی به بررسی وجوه و ابعاد شخصیتی و اجتماعی امام خمینی (ره) و تاثیر آن بر ایجاد و تثبت نظام جمهوری اسلامی ایران و همچنین به تبیین آثار منفی کهنه‌پنداری اندیشه امام خمینی و القاء تقابل اندیشه و عملکرد مقام معظم رهبری با دیدگاه‌های امام خمینی پرداخت و اظهار کرد: یا حکومت اسلامی نباید راه می انداختیم یا به شیوه‌های مختلف باید ساختارهای اجرایی و نظارتی‌ای تعبیه می کردیم تا مردم عدالت اجتماعی را به چشم ببینند و زندگی اخلاقی و معنوی مسئولان‌شان را به الگوی زندگی خودشان مبدل کنند، اما متاسفانه از دیدن چنین الگویی در زندگی مسؤولان فاصله زیادی داریم.

این استاد دانشگاه خاطرنشان کرد: به نظر بنده هیچ اشکالی ندارد که تفاوت های اندیشه رهبری با اندیشه امام خمینی مطرح شود. مسئله مهم این است که باید تحمل شنیدن چنین تفاوت‌هایی به وجود بیاید و بنده این تفاوت‌های را در مقاله چالش‌های عمده انقلاب اسلامی بیان کردم.

مشروح گفت‌وگوی تفصیلی ایسنا با دکتر عماد افروغ را در ادامه بخوانید.

چه زمینه‌های شخصیتی و چه بسترهای اجتماعی باعث تولد شخصیت منحصر به فرد و متفاوت امام خمینی در عصر سیاه پهلوی شد؟

پاسخ به این پرسش چندان آسان نیست. اگر بخواهم نظریه پردازانه به این سوال پاسخ دهم باید هم به عاملیت و فاعلیت امام و هم روابط و ساختارهایی که بر شکل گیری نظام فکری و مواضع ی امام موثر بودند توجه کنیم. به بیان دیگر نباید صرفاً به وجوه ساختاری جامعه شناختی منهای شخصیت امام توجه کنیم و نه صرفاً به شخصیت اثرگذار امام بپردازیم و از زمینه‌های اجتماعی اثربخش، غافل شویم. این تئوری خاصی است که به رابطه عامل و ساختار معروف است. این تئوری در برابر افرادی است که صرفاً یا به عامل و یا صرفاً به ساختار توجه دارند.

در ابتدا باید تکلیف مان را مشخص کنیم و بدانیم که امام یک شخصیت خاص، نظم ارزشی خاص و یک عاملیت خاص داشتند که اگر این وجوه به درستی فهم و درک نشود تحلیل درستی از نهضت فکری و نظام ی مدنظر امام به دست داده نمی شود. برای فهم جنبه عاملیت امام باید به آثار فلسفی - عرفانی، اجتماعی و ی ایشان در قبل از انقلاب رجوع کنیم تا بفهمیم ایشان تحت تاثیر کدام افراد و شخصیت‌ها این آثار را نوشتند، اگرچه خودِ امام نام افراد تاثیرگذار بر زندگی شان را برده اند.

امام در پاسخ به حسنین هیکل، رومه نگار معروف مصری که این انقلاب مرهون چه متفکری است، نام فیلسوف عارف مسلکی چون ملاصدرا را برده اند. امام را منهای ملاصدرا و ابن عربی دیدن، ناتوانی در تحلیل شخصیت امام را فریاد زدن است. باید به این موضوع توجه داشت که نگرش صدرایی قائل به وحدت در عین کثرت است و اصولاً کلید فهم مواضع امام در وحدت در عین کثرت است. در نگاه امام همه کثرات و دوگانه ها به یک وحدت ختم می شوند، به بیان روشنتر نوعی ناثنویت یا نادوگانگی و کل گرایی توحیدی بر اندیشه امام حاکم است که اگر به درستی فهم نشود شخصیت و مواضع ی امام به هیچ وجه به درستی درک نمی شود.

چرا امام دین را وارد ت کردند و تفسیر ی از دین و اخلاق ارائه کردند؟ این موضوع نشان از نگاه خاص و توامان ایشان به فلسفه و عرفان دارد. در نگاه امام استقلال و جدایی ظاهریِ پدیده ها از یکدیگر همانند مهره هایی که با نخی به یکدیگر متصل هستند، نگریسته می شود. این سخن به معنای یکسان انگاری پدیده‌ها نیست. امام استقلال پدیده ها را به رسمیت می شناختند و به ریسمان وحدتی که این کثرات را به هم متصل و مرتبط می کردند باور داشتند. امام نمی توانست ت را مجزای از نگرش عرفانی - فلسفی اش تحلیل کند. این نگرش هیچ دوگانه ای را بر نمی تابد. دوگانه دنیا و آخرت، خدا و انسان، فرد و جامعه و . را بر نمی تابد؛ بنابراین یک همچین زیرساخت عرفانی و فلسفی خواه‌ناخواه دلالت ی، اجتماعی و مبارزاتی دارد. عرفان امام صرفا عرفان فردی و معتکفانه نیست، بلکه عرفان حضور و با کارکرد ی و اجتماعی است.

اسفار اربعه ملاصدرا در سلوک عرفانی، اجتماعی و ی امام و ظهور انقلاب اسلامی قابل ردگیری و ردیابی است. به همین دلیل است که وقتی امام امت اهداف انقلاب اسلامی و تشکیل حکومت اسلامی را تشریح می کردند صراحتاً تاکید می کردند این نظام برای افزایش معرفت مردم به مبداء هستی و همگانی کردن معرفت الهی در جامعه ایجاد شده است و این همان عینیت بخشیدن به سفر چهارم اسفار اربعه ملاصدرا، یعنی سفر فی الخلق بالحق است. به عبارت دیگر امام طی سال های قبل از انقلاب و پس از آن وظیفه خود می دانستند مردم را ارتقاء معنوی بدهند و به سوی حق رهنمون سازند.

در کنار این نگرش فلسفی، ویژگی‌های شخصیتی امام نظیر شجاعت، درک و بصیرت عمیق، تیزهوشی و زمان شناسی و مکان شناسی منعطفانه و هوشمندانه نیز در انجام این مهم نقش تاثیرگذاری داشت. امام می دانستند کجا، چه موضعی بگیرند و چطور بر موضع خود بایستند، موضع هم که می گرفتند صرفا یک موضوع خشکِ متصلبانهِ بی حکمت نبود. در راستای نادوگانه هایی که بیان کردم، امام به نادوگانه فقه و جامعه و نقش زمان و مکان در فقه که توجه به مقتضیات زمانی و مکانی دارد، توجه ویژه داشتند و این یکی از بزرگترین شاهکارهای امام بود. به بیان روشن تر امام هرگز با ایده ها و مفاهیم صرف و نظم بین آنها مشی نمی کردند، بلکه به عرصه واقعیت ها و روابط عینی و تأثیر و تأثر علّی مربوط به زندگی جاری مردم و در واقع دیالکتیک دلیل و علت، و دین و جامعه پس از استقرار نظام جمهوری اسلامی نیز توجه خاصی داشتند.

برخی جامعه شناسان، مراجع تقلید و ون عصر امام قبل از انقلاب و مربوط به دهه ۴۰ را به سه دسته تقسیم می کنند. دسته اول ون انطباق گرایی بودند که هرچند با رژیم وقت همکاری نمی کردند اما اقدام قابل توجهی نیز علیه حکومت وقت نداشتند. دسته دوم های درباری بودند که با رژیم پهلوی همکاری داشتند و دسته سوم ون مبارزی بودند که امام خمینی به عنوان راهبر این دسته از ون، عَلم مبارزه با رژیم را برافراشت و دیگران نیز با ایشان همنوا شدند.

امام نسبت به آموزه‌های دینی و وعده های الهی و راهی که در پیش گرفته بودند کاملاً ایمان و باور قلبی داشتند. از این رو بر نظرات حکیمانه، عارفانه و هوشمندانه خود که مقتضیات زمان و مکان را نیز در خود هضم کرده بود، تأکید خاص داشتند.

از سوی دیگر، مرجعیت امام تاثیر بسزایی در موقعیتی که در جامعه به دست آوردند، داشت. به لحاظ تاریخی اگر ایشان مرجع تقلید نبودند نفوذ لازم را در توده های مسلمان به دست نمی آوردند. امام خمینی مرجعی بودند که برخلاف برخی مراجع که چندان اهل مبارزه نبودند و یا زمان مبارزه را مناسب نمی دانستند، مبارزه را رها نکردند. امام در مقطعی رفتن شاه را به عنوان اصلی ترین مطالبه مطرح کردند که برخی حتی در مخیله‌شان تصور طرح و تحقق چنین چیزی نمی گنجید. اطرافیان امام وقتی این قاطعیت را در امام می دیدند این سوال برایشان مطرح بود که امام به پشتوانه کدام منبع و با چه بصیرتی خواستار رفتن شاه و مضمحل شدن حکومتش بودند؟

از سوی دیگر وقتی علت ها و ریشه های ظهور امام واکاوی می شود نمی توان از شرایط اجتماعی آن دوره غافل شد. کاریزمایی که درباره شخصیت امام خمینی عنوان می‌شود را نمی‌توانیم حسب روایات، به ولی فقیه نسبت بدهیم. این نوع کاریزمای ذاتی مختص به اهل بیت عصمت و طهارت است، اما در خصوص امام باید گفت که مردم نوعی کاریزما را به رهبر و ولی فقیه خود اعطاء کردند. کاریزمای امام ریشه های مردمی و اجتماعی داشت. مردم در ایشان اخلاص، ساده زیستی، دلسوزی و صداقت دیدند و ارادتشان را نثار ایشان کردند و مصداق این مثل معروف شدند که از تو به یک اشاره از ما به سر دویدن.»

اما چه عوامل اجتماعی دیگری باعث شد تا امام در دوران سیاه پهلوی همچون نوری به تاریکخانه بتابد؟ امام قابلیت ها و ظرفیت های بالقوه ای داشتند که در ظرف زمانی و بستر اجتماعی مناسبی تجلی پیدا کرد. از روشنگری و نقشی که برخی روشنگران از جمله شهید استاد مطهری، شهید بهشتی و مرحوم شریعتی و غیره در آگاهی بخشی به جامعه و شکل گیری شخصیت ی امام بین آحاد مختلف جامعه داشتند، نمی‌توان غفلت کرد. موضوع دیگر مبارزات ی، فرهنگی و مسلحانه و تاثیر آن بر خانواده مبارزان بود. جان باختن مبارزان و زندانی شدن آنان در دهه ۱۳۳۰ و ۱۳۴۰ و پس از آن، تاثیر فراوانی بر خانواده آنها داشت، به نحوی که موجب زنده شدن و تشدید حس انتقام جویی از رژیم پهلوی شد که تبلور این موضوع را به خصوص در ماههای پایانی عمر رژیم در کوچه و خیابانها شاهد بودیم.

از اینها بالاتر، اگر ایرانیان یکتاپرست نبودند و گذشته خاصی در زمینه اعتقادات مذهبی نداشتند و شیفته و دلداده خاندان وحی و امام حسین (ع) نبودند، امام خمینی نمی توانست چنین انقلابی را هدایت و رهبری کند. از آن گذشته، ت‌های فرهنگی توأم با حقارت پهلوی، بسترساز انقلاب اسلامی شد. رژیم پهلوی تصمیم داشت نظام اجتماعی کاملا وابسته به غرب سرمایه داری را در ابعاد ی، اقتصادی و فرهنگی در کشور مستقر سازد. رژیم پهلوی در دو بعد ی و اقتصادی موفقیت هایی به دست آورده بود و با اتکا به قدرت های غالب، در صدد تحول در عرصه فرهنگی جامعه، برای تکمیل پروژه خود در سطح فرماسیون اجتماعی بود، غافل از اینکه دست در لانه زنبور می کند و با واکنش مردم در آن مقطع زمانی روبرو می شود.

مردم ایران نتوانستند حقارت و استحاله فرهنگی و اعتقادی را تحمل کنند به همین دلیل قیام مردم شکل گرفت. امام خمینی معتقد بود اگر کشور استقلال فرهنگی نداشته باشد سایر استقلال های اقتصادی و ی هم زیر سوال رفته و هوا می شود. امام با علم به این مسئله بازگشت به خویشتن و بازگشت به اسلام را مدام مطرح می‌کردند.

برخی افراد و جریان های فکری معتقدند اندیشه امام کهنه و زمان ایشان گذشته است. به نظر شما این افراد چه هدفی را در پس این القائات دنبال می کنند؟

افراد یا جریان هایی که دوره امام را از حیث شخصیت و هویت امام پایان یافته می دانند در حقیقت پایان عقل، عشق، عرفان، سیر و سلوک، مبارزه و منفعل شدن در برابر کاستی ها، لب فرو بستن در برابر آسیب ها و زشتی ها و پایان تفقهِ در دین را فریاد می زنند. آیا چنین چیزی امکان پذیر است؟

این نگرش در انجمن حجتیه مسبوق به سابقه است. سؤالم از پیروان این طایفه این است که چرا در زمانه غیبت حضرت حجت باید دست روی دست گذاشت و اجازه داد تا همه جا پر از ظلم، گناه و زشتی شود؟ شما که چنین عقیده ای دارید معلوم نیست که اگر حضرت حجت هم قیام کردند باز دست روی دست نگذارید و سکوت پیشه نکنید. بنده در خصوص قیام حضرت حجت بحث مبنایی دارم. معتقدم کسی می‌تواند سرباز خوبی برای امام زمان باشد که سرباز خوبی قبل از قیام حضرت حجت باشد اما پیروان این فرقه متاسفانه معتقدند باید نسبت به چرکی، زشتی و پلیدی جامعه دست روی دست گذاشت تا جامعه دچار انحطاط شود و زمینه قیام حضرت حجت به وجود بیاید تا حضرات برای اصلاح امور وارد عمل شوند. بنده این نوع تفکر را منجمد با جمود بالا می دانم که باید در برابرش ایستاد.

اما اگر منظور از پایان دوره امام، گذشت زمان و شرایط حاکم بر آن دوره باشد، سخن گزافی نیست. اصولاً باید به تغییر شرایط توجه کرد، در غیر این صورت اسیر تحجر و تصلب اندیشه می شویم. زمان و مکان دو عنصر اساسی در اجتهاد امام بود که باید حتما به آنها توجه داشت. باید آسیب شناسی کنیم که در چه شرایط زمانی و مکانی به سر می بریم؟ آیا به اجتهاد مستمری که در قانون اساسی آمده، سامان داده ایم؟ این‌ها درد است.

شرایط بعد از استقرار نظام تفاوت هایی با شرایط قبل از استقرار نظام جمهوری اسلامی دارد، اما به این تفاوت ها توجه نکرده و متاسفانه مکانیزمی هم برای توجه به این شرایط و تفاوتها طراحی نکرده ایم. نمی توانیم کشور را صرفاً بر اساس ایده ها اداره کنیم و به دیالکتیک بین ایده ها و علتها بی توجه باشیم. علت مربوط به شرایط اجتماعی متحول و مربوط به نگرش ها، خواسته ها، آرزوها، نیازها و انتظارات مردم است که به آنها به صورت سیستماتیک و روشمند توجه نکرده ایم. این مسئله بحثی بسیار اساسی، مبنایی و کلیدی است. متاسفانه دیالکتیک دلیل و علت و دیالکتیک ایده و مردم نداریم. نظام ی حاکم، خودش را قفل کرده است و باید هر چه زودتر خودش را باز کند. باز کردن هم یعنی گشوده در برابر قلمرو تاثیر و تاثر که حیات مردم و جامعه را با خود دارد. متاسفانه در کل، در عرصه نظارت، تئوری پردازی و رابطه دیالکتیکی علت و دلیل، اقتصاد، عدالت اجتماعی و اخلاق همچنان مشکل داریم.

ما بستر را فراهم کردیم تا عده ای با تظاهر و ریا به دینداری و پشتیبانی صوری از اسلام و ولایت فقیه بار خود و خاندان شان را ببندند، در حالی که این عملکرد هیچ ربطی به روح دین و روح انقلاب اسلامی ندارد. حالا هم جوهر را رها کرده و به ظاهر و فرم چسبیده ایم. وضعیت امروز کشور، اِشکال امثال این افراد و جریانهای فکری کاسبکار است - در بهترین حالت باید پای جهالت را پیش کشید - و هیچ ربطی به اهداف انقلاب اسلامی و شخص امام خمینی ندارد.

با توجه به اتفاقاتی که کم و بیش در چهار دهه گذشته در جمهوری اسلامی رخ داده است، اتفاقا معتقدم به شخصیت های کم نظیری مثل امام خمینی بیشتر از دوره های قبل حتی در دوره خودِ امام نیاز داریم؛ چرا؟ اصلا قصد شبیه سازی با دوران پهلوی را ندارم اما باید بگویم همان اامات و شرایطی که موجب تبلور امام خمینی و انقلاب اسلامی در اواخر دهه ۱۳۳۰ و بعد ۱۳۵۰ شد، با همان اامات، البته به سبک و سیاق جدید، در دهه پنجم انقلاب روبرو هستیم.

امروز در نظام جمهوری اسلامی با مشکلات عدیده ای روبرو هستیم که اگر نخواهیم با این مشکلات دربیفتیم، مشکلاتِ عمیق تر و لاینحل تری گریبانگیرمان می‌شود. برای درافتادن با این مشکلات نیازمند تفکر و نگرش انتقادی درون گفتمانی هستیم، در غیر این صورت باید نسخه انفعال و وادادگی را پیچید. این سخن اصلا به این معنا نیست که بی حکمت عمل کنیم، بی مغز باشیم و فقط رگ گردن متعصبانه، جاهلانه و بعضاً ریاکارانه کلفت کنیم. به نظر بنده این رفتارها نوعی جهالت یا نوعی ی است که از سوی افراد و جریان هایی مشاهده می شود.

اگر از روز پس از رحلت بنیانگذار جمهوری اسلامی، مشی، اندیشه و سیره نظری و عملی ایشان را ملاک قرار می‌دادیم، یا از این پس ملاک قرار دهیم، می توانستیم و می‌توانیم مشکلات نظام را حل کنیم. کسی که حضرت علی علیه السلام را بشناسد آن گاه خواهد فهمید که امام خمینی چقدر به آن حضرت ارادت داشت و با اندیشه ایشان عجین بود. با مرور بر نهج البلاغه متوجه نگرش امام علی به دنیا، آخرت، اخلاق، معنویت، عدالت و آزادی می شویم. به هر حال اندیشه آن رهبر فرزانه زمان و مکان ندارد که گفته شود دورانش گذشته و کهنه شده است.

بسیار طبیعی است که در دهه پنجم انقلاب شرایط زمانی و مکانی کشور نسبت به دوران حیات امام تغییر کرده است. مسئله اصلی این است که ما با سیالیت زمانی و مکانی مطلوب و مورد انتظار جمهوری اسلامی چه مواجهه ای داشته ایم؟ متأسفانه مواجهه اصولی و تئوریک با این سیالیت نداشته ایم. به عبارت روشن تر رابطه دیالکتیک و گفت و گوی دوسویه، متوقف و قفل شده است. در بهترین حالت صرف نظر از رفتارهای متظاهرانه برخی، عده ای می خواهند با زبانِ باید و نباید صرف، کشور را اداره کنند. این کفایت نمی کند، زبانِ باید و نباید باید منبسط شود، اما چطور منبسط می شود؟ از طریق اثر گرفتن از عرصه علیت. این زبان اگر بخواهد روی سطوح اجتماعی - فرهنگی جامعه اثر بگذارد، باید اثرپذیر بشود. برای اثرپذیر شدن باید فرم و ساختاری پیدا کند که جریان های فکری، صاحب جایگاه شده و بتوانند ابراز اندام کنند، مسئله ای که سالهاست از داشتن آن محروم هستیم. در مقاله چالش های عمده انقلاب اسلامی به تفصیل به جزییات آن پرداخته ام.

در کنار جریانی که کهنه شدن اندیشه امام خمینی را مطرح می کند جریانی هم تقابل رهبری با اندیشه بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران را دنبال می‌کند، چه تحلیلی از اهداف این جریانها دارید؟

نباید صرفاً به زمینه توجه کنیم و باز نباید فقط به شخصیت توجه کنیم، بلکه باید توأمان هم به زمینه و هم به شخصیت توجه داشته باشیم. اگر زمینه گرایانه عمل کنیم به سمت و سوی افراطیِ جامعه شناسیِ معرفت سوق پیدا می کنیم. اینکه معرفت به خودی خود قابلیت و استقلالی ندارد بلکه تماما به شرایط ی، اجتماعی، تاریخی و فرهنگی برمی گردد. این که بگوییم شرایط عوض شده پس دیگر نیازی به امام نداریم نوعی نگرش مارکسیستی کلاسیک است. در این نگاه صرفاً جایگاه اجتماعی - مادی افراد است که به اندیشه ها، شکل و ارزش می دهد. از سوی دیگر اگر صرفا به فرد توجه کنیم و به شرایط اجتماعی توجه نکنیم آن هم غلط است. باید به شرایط زمانی و مکانی و دگرگونی‌های آن توامان توجه داشت و آن را در نظم ایده ها حل کرد و بعد ایده‌ها را بسط داد و منبسط کرد.

مانور فردی افراد را تا حدودی بر می تابیم. مثلاً ممکن است گفته شود اختلاف سلیقه بین امام و رهبری وجود دارد، اما در اداره فقهی جامعه نمی توانیم به چنین سلیقه هایی توجه کنیم. ما اصول و قاعده داریم. نباید ولایت‌فقیه مان، ولایت شخصی تفسیر شود، بلکه ولایت قاعدمند و به تعبیری ولایت شخصیت فقیه است، نه ولایت شخص فقیه. شخص فقیه ولایت ندارد این فقهِ فقیه است که ولایت دارد. این، بحث بسیار اساسی است که کمتر به آن توجه شده است. اداره قاعده‌مند و بیناذهنی فقهی می خواهیم که زمامش دست ولایت فقیه است. ولی فقیه آن را اجرا می‌کند و اگر در اموری با موانعی روبرو می شود از اختیارات قاعدمندش استفاده می کند.

دو نگرش به ولایت فقیه وجود دارد. یک نگرش صرفاً نگاه احساسی دارد و نگرش دیگر ولایت فقیه را امری عقلی و البته توأم با نشت عاطفی می داند. نگرش دوم بستر ساز ارادت ورزیدن مردم و تبعیت آگاهانه آنان از ولایت فقیه می شود. اما وقتی نگرش اول به دلایلی چون جهالت، رندی یا منفعت طلبی در جامعه نهادینه می‌شود، برای برخی این سوال به وجود می آید که مشی مقام معظم رهبری، مغایر و متفاوت با مشی امام خمینی است. در حالی که اصولاً بحثِ مشی شخصی، بحثی انحرافی است. چنین چیزی معنا ندارد، بلکه مشی اصلی، اصول ت هاست. ضمن آن که رهبری بارها گفته اند اندیشه ی امام خمینی را می‌خواهند دنبال کنند.

به نظر بنده هیچ اشکالی ندارد که تفاوت های اندیشه رهبری با اندیشه امام خمینی در چنین بستری مطرح شود. مسئله مهم این است که باید تحمل شنیدن چنین تفاوتهایی را داشته باشیم. سال ۸۶ به یک تفاوت، آن هم حسب شرایط تحمیلی اشاره کردم، شاهد بودید که چه حملاتی، در مجلس شورای اسلامی و خارج از مجلس توسط رندان متظاهر به بنده شد. در حالی که باید اجازه داده شود نظرات مختلف مطرح شود تا جامعه رشد کند. باید اجازه داد تفاوت‌ها مطرح و بحث شود و مشخص شود آیا درک و استنباط افراد اشتباه است یا قضیه چیز دیگری است.

باید درباره رهبر هم بتوان بحث کرد. اگر نتوان درباره اصلی ترین رکن نظام جمهوری اسلامی بحث کنیم پس راجع به چه چیزی می توان بحث کرد؟ اگر رکن اصلی مان را به بحث و گفتگو نکشیم، به طور طبیعی سایر کارگزاران نظام نیز حساب کارشان را نمی‌کنند. با توجه به شخصیت رهبری می توان مؤدبانه از ایشان سوال کرد. وقتی از رهبر بتوان این چنین سوال کرد سایر کارگزاران نظام حساب کارشان را خواهند کرد.

افرادی که تفاوت مشی امام و رهبری را مطرح می‌کنند باید بتوانند در عرصه جامعه تفاوت های مد نظرشان را مطرح کنند و بگویند تفاوت ها در چیست؟ آیا در این می‌بینند که امام اهل مبارزه بودند و مقام معظم رهبری این چنین نیستند؟ آیا در مواجهه با مردم و رفع مشکلات آنها، تفاوتی وجود دارد؟ آیا در ت خارجی تفاوت دیدگاهی وجود دارد؟ افراد در محافل دانشگاهی، حوزوی و رسانه‌ای نظراتشان را به طور سریع و شفاف بیان کنند، نه اینکه پشت پرده، مجموعه ای از ابهامات را مطرح کنند و منظورشان اصلاً شخص رهبری نباشد، بلکه زدن اصل نظام و انقلاب باشد.

این افراد ممکن است با نگاهی تعٓیُن گرایانه، تغییر شرایط زمانی را بهانه کرده و بگویند دیگر نمی خواهیم. سؤالم از آنها این است که آیا راهش، انفعال، تسلیم و کنار گذاشتن روحیه مبارزه است یا تازه اول مبارزه است؟ به نظرم حمل یک مضمون لیبرالی آن هم در پرده و در فضایی پر از ابهام، صواب نیست. آنان اگر می خواهند دیگران به سوء ظن نیفتند شفاف مواضع شان را بیان کنند.

از سوی دیگر فضای بیان نظر و اندیشه، آن قدر باید باز باشد که اگر کسانی فکر می کنند تفاوت هایی بین امام و رهبری وجود دارد بتوانند حرف بزنند و عده دیگر در مورد مسائل مطرح شده بحث و مناظره کنند و برویم به این سمت که یک عقلانیت داوری حاکم شود تا افراد و جریان‌های فکری بتوانند منظور یکدیگر را به درستی درک کنند و در نهایت به یک اجماع برسند. راهی جز این وجود ندارد. توجه به این مسئله، اجتناب ناپذیر است.

راه‌های تشخیص پیروان واقعی از مدعیان دروغین مکتب امام چیست؟

اندیشه امام چیزی نیست که کسی بتواند آن را مصادره کند یا به راحتی، تفسیرهای غلط از آن ارائه بدهد. به بیان روشن تر اندیشه امام به حدی صلابت دارد و روشن است که نمی‌توان از آن تفسیرهای غلط ارائه کرد. مشکل آنجاست که انتساب به رهبری یا به امام، آلوده به منافع ی و اقتصادی می شود. این درد دهه های اخیر نظام است. بنده به افرادی که به اسم امام و رهبری کاسبی می کنند و برای منافع ی و اقتصادی خودشان کلاه می‌دوزند، اصلاً اعتناء نمی کنم. چون این، تظاهر و ی است. با اصلاً صحبتی نداریم، چون اصل در گفتگو، قول مخالف و متقابل صادقانه و با گشودگی در برابر نقد است. چگونه می توان با یک متملق ریاکار که اصولا چیزی جز حمایت و تملق را نمی فهمد وارد گفتگو شد. مطمئن هستم یکی از موانع گفتگو و تداوم مشکلات جامعه، وجود همین افراد است و این درد مضاعف ماست.

حرف کسی را می پذیرم که وقتی از امام یا از رهبری می گوید زندگی‌اش، مؤید موضعش باشد، نه فقط پوششی برای کیسه دوختن ی و اقتصادی برای خودش و گروه ذی نفعش باشد. حالا شما به من بگویید چند درصد از کسانی که دم از خط امام یا دم از خط رهبری می زنند طی چهار دهه گذشته به منافع مادی خودشان سامان نداده اند؟ این دردِ امروز جامعه ایران است.

جمهوری اسلامی بهترین فرصت شد تا این افراد و جریان ها به نان و نوایی برسند، متظاهرانه هم به نان و نوایی رسیدند و کسی هم توی دهن آنها نزد و بر دارایی و زندگی آنها نظارت نکرد. کسی که در حال و هوای انقلابی خاص قبل از انقلاب به سر می برد و یک زندگی ساده داشت، چرا دفعتاً سر از خانه ها و مِلک های آنچنانی در آورد؟ چرا؟ اگر این انقلاب، اسلامی نبود و ایدئولوژی اسلامی نداشت، این فرصت برای این افراد و امثال آنان به وجود نمی آمد. چرا در طول چهار دهه گذشته ساز و کارهایی تعبیه نشد تا تکاثر و تمرکز ثروت ها، مال ها و قدرت های آنچنانی به وجود نیاید؟ چرا نهادهای دینی، نظریه پردازی و نظارت نکردند؟ چرا در تصدی‌گری نقش آفرینی کردند و وظیفه خودشان را تنها در تصدی‌گری دیدند؟ اینها مشکلات ماست که باید بیان می شد.

امروز باید به این جمله امام علی که فرمودند کلمه اش حق است اما انگیزه اش باطل است» با ژرفا و توجه بسیار بیشتری فکر کنیم. باید به گوینده سخن، به حرفی که می زند و غرضی که از بیان آن دارد با معیار حضرت علی دقت کنیم. باید از خودمان بپرسیم که با چه غرضی چنین سخنان زیبا و ظاهراً دینمدارانه و ولایت مدارانه گفته می شود؟

متاسفانه این سفره پهن است و افرادی پای این سفره به راحتی به نان و نوا می‌رسند. مدتهاست که افراد، جمهوری اسلامی را فدای خود می کنند در حالی که در جریان پیروزی انقلاب اسلامی این افراد بودند که خود را فدای انقلاب اسلامی می کردند.

مقام معظم رهبری در جایی بیان کردند مخالفتی با نظام نباشد» بنده معتقدم با اصل نظام، بله، چون پشتوانه فلسفی، عرفانی، فقهی، تاریخی و هویتی انقلاب را می دانیم، اما ما نظام را صرفا روی کاغذ و ذهن نمی‌خواهیم بلکه روی زمین می خواهیم. بنابراین باید با زشتی های این نظام بی محابا دربیفتیم و متناسب با مبانی و اصول اولیه نظام، ت‌ها و رفتارهای سازگاری را مستقر کنیم.

مفاسد ساختاری و فسادهای اقتصادی چه تاثیری بر ریزش سرمایه اجتماعی و شکاف بین بدنه اجتماعی و نظام ی حاکم داشته است؟

معتقدم مفاسد ساختاری و فسادهای اقتصادی موجب عمیق تر شدن هر چه بیشتر شکاف بین بدنه اجتماعی و نظام ی شده است. مردم بین ارزش های رهبران انقلاب و عملکرد بدنه فاسد مدیریتی تفکیک قائل نمی شوند بلکه نظام را در حکم یک پیکره واحد می بینند و هر چه فساد می بینند پای کل نظام می نویسند.

مردم بر دین ملوکشان هستند، یعنی حاکمان هر عملی انجام دهند مردم پیرو و تابع عمل آنها می‌شوند، رنگ حکما و امرای شان را می گیرند. وقتی می گوییم الناس علی دین ملوکهم» این، امر مطلوبی نیست، هر چند که یک واقعیت اجتماعی است. یعنی هرچه نا درستی و بدی در ظاهر زندگی مردم مشاهده می‌شود ریشه اصلی آن تا زندگی خصوصی مسؤولان قابل ردیابی است.

مردم وقتی می‌بینند مسؤولان آنها ساده زیست نیستند و فقط شعار می دهند و دسترسی به قدرت و ثروتِ بیشتر برای زندگی و رفاه بیشتر برای خود و اطرافیانشان دارند، اگر نگوییم آلوده می شوند از نظام منزجر و زده می شوند، حالا شما برای آنان مدام دلیل و استدلال بیاورید که عمل مسؤولانِ فاسد هیچ ربطی به آرمان های انقلاب اسلامی و اندیشه امام و رهبری ندارد.

مسؤولان باید مراقبت و دقت فوق‌العاده زیادی داشته باشند تا آلودگی داخل قدرت ی نشود، اگر هم شد، باید با آن مقابله کرد تا در جامعه گسترده و نهادینه نشود و واکنش ناامیدانه یا همرنگ شدن جامعه با باطن زندگی مسؤولان را در پی نداشته باشد. مردم وقتی چنین عملکردی از مسؤولان می بینند با خود می گویند آنان به ما نیرنگ زدند پس چرا ما چنین نکنیم، آن وقت هم به دولت نیرنگ می زنند و هم به خودشان، به همین دلیل با رواج نیرنگ و دروغ در جامعه روبرو می شویم.

یا حکومت اسلامی نباید راه می انداختیم یا به شیوه های مختلف باید ساختارهای اجرایی و نظارتی ای تعبیه می کردیم تا مردم عدالت اجتماعی را به چشم ببینند و زندگی اخلاقی و معنوی مسؤولانشان را به الگوی زندگی خودشان مبدل کنند. اما متاسفانه از دیدن چنین الگویی در زندگی مسؤولان فاصله زیادی داریم.

جمهوری اسلامی گفتمانی دارد که این گفتمان ریشه دار است و امیدوارم همچنان حفظ شود تا به اتکای آن بتوانیم به نقد ت ها و رفتارهای ناموجه مسؤولان بپردازیم و دست به اصلاحات اساسی بزنیم. اصولگرا و اصلاح طلب که دم از اسلام و انقلاب می زنند باید به روشنی از اصولِ اصلاحات مدنظرشان سخن بگویند و بگویند قصد دارند چه چیزی را اصلاح کنند و منشور عمل خود را برای جامعه تبیین کنند و فقط شعار ندهند.

وضعیت امروز ما مثل شلوار چهل تیکه است. نگرش منظومه‌ای، مدیریت فقهی، دیالکتیکِ دلیل و علت، اقتصاد و فلسفه اقتصادی نظام، مبهم و نامشخص است و هر دولتی سر کار آمد به صورت کاریکاتوری ت هایی را دنبال کرد و تحویل دولت بعد داد و این چرخه تا امروز ادامه یافته است. چه کسی متضرر شد؟ مردم. وقتی مردم ضرر می‌کنند مقصر ضررشان را نظام و انقلاب می دانند و با عملکردی که در زندگی مسؤولان همچنان شاهد هستند چرا نباید پای نظام و انقلاب بنویسند؟


انقلاب بدون مردم نزد امام معنا نداشت(۲)



وقتی گفتیم حکومت فی نفسه هدف نیست، یعنی قابل نقد است


اگر هدف در وسیله خود را نشان ندهد، آن وسیله متناسب با هدف نیست و چنانچه به این ظرایف توجه نکنیم با مشکل مواجه می‌شویم و به این وادی فرو می غلتیم که حفظ حکومت تحت هر شرایطی واجب است حتی به قیمت نادیده گرفتن عدالت اجتماعی، اخلاق، معنویت و معرفت خدا و. این به معنای اباحه گری در ت بوده که بدترین فعل اخلاقی است. هدف وسیله را توجیه نمی‌کند و هدفی که وسیله خود را توجیه کند، هدف خوبی نیست. بنابراین اگر قرار باشد یک نادوگانه‌نگری بین ابزار و هدف یا میان حکومت و غایاتش باشد، ابزار باید از جنس هدف باشد. از این رو، عباراتی که به امام نسبت داده و بعضاً در قالب حکم حکومتی تفسیرش کرده اند باید مورد بحث قرار گیرد.


بعد از اینکه من در یک برنامه تلویزیونی عبارتی از امام نقل کردم، با تأسف یکی از امامان جمعه گفت حکومت را نمی‌توان نقد کرد. این حرف به چه معناست؟ اگر حکومت فعل وسیله است، به طریق اولی می‌توان آن را نقد کرد. وقتی گفتیم حکومت فی نفسه هدف نیست، یعنی قابل نقد است. شما نمی‌توانید هر رفتار و  اقدامی که در جمهوری اسلامی می شود را به این بهانه که قرار است در راستای اهداف غایی باشد، نقد نکنید. ما نمی‌توانیم فعل ی یا حکومت اسلامی را نقد نکنیم.

 

اگر فقه حکومتی را مطرح می‌کردیم اسیر چنین ابهاماتی نمی‌شدیم


در نقد حکومت‌اسلامی نیز باید از همان اهداف و غایات استفاده کنیم. یعنی باید ببینیم که تا چه اندازه ت‌ها در راستای اخلاق و معنویت بوده و عدالت‌جویانانه هستند و معرفت‌خدا را نشر می‌دهند؟ تفسیرهای اشتباه تا حدی منسوب به بحثی از امام هم هست. یعنی عده ای به عباراتی از ایشان استناد کرده و این تفسیر غلط را ارائه می‌دهند. به نظر من باید این بحث را باز کرد و به اجتهاد کشاند و شاید می طلبد که همایشی در این خصوص برگزار یا یک کار فکری صورت گیرد که مقصود از این نظرات چه بوده؟ و اینکه آیا محدود به شرایط، زمینه یا قرینه خاصی بوده است یا خیر؟


تا آنجا که من به خاطر دارم، زمینه و قرینه این نظرات امام به بحث هایی برمی‌گردد که در نمازجمعه مطرح شد و آنجا بحث‌های اسلام را به احکام فرعی تقلیل دادند و امام آمدند در برابر فقه مصطلح و فردگرا، بحثحکم حکومتی»را مطرح کردند. به نظرم حکم حکومتی خودش محصور به شرایطی خاص بوده و قیدبردار است. اما اگر فقه حکومتی را مطرح می‌کردیم اسیر چنین ابهاماتی نمی‌شدیم و می‌توانستیم پاسخ مبنایی‌تری ارائه دهیم.


امروز فاقد فقه حکومتی هستیم


چرا که فقه حکومتی، حکم حکومتی را هم در برمی‌گیرد. این فقه سیستماتیک‌تر، منظومه‌ای‌تر و به تعبیری دیگر جدی‌تر است. زیرا مجبوریم که در آن به مبانی فلسفی و اجتماعی نیز توجه کنیم و بگوییم که اسلام دینی فردگرا نبوده و فقه صرفاً فردی نیست و تنها به جنبه جمع جبری نمی‌اندیشد. به نظر من همانطور که امام فقه فردی و مصطلح را یک گام به جلو برد و آن را تبدیل به حکم حکومتی کرد، فقهای ما نیز باید یک گام جلوتر رفته و آن را در قالب فقه حکومتی مطرح کنند.

ما امروز فاقد فقه حکومتی هستیم و اگر آن را مطرح کنیم خواه ناخواه باید مسائل فلسفه ی و اجتماعی هم مطرح کنیم و در صورت مطرح کردن آنهاست که کشور از بن بست خارج می‌شود. بی‌تردید کشور ما امروز اسیر یک بن‌بست شده و با مطرح‌کردن فقه حکومتی زمینه برای یک دیالکتیک بین دلیل و علت یا ایده‌ها و مردم فراهم می‌شود. از آثار امام می‌توان چنین استنباط کرد که ولی فقیه یک مقوله شخصیتی است نه شخصی. یا به تعبیری دیگر یک مقوله بیناذهنی است نه فردی.

 

ولی فقیه در محدوده فقه فردی نیست


یکی از مواردی که از سوی منتقدان و مخالفان نظام به کار می رود، کلمه اطلاق در ولایت مطلقه فقیه است که کسی به معنای خاص فقهی با آن مواجه نمی شود بلکه چیزی شبیه دیکتاتوری و استبداد معنا می شود، به نظر شما امام در آن مقطع چه مقصودی از به کار بردن این اطلاق داشتند؟


با توجه به برداشتی که از این عبارت دارم، امام با بیان آن می‌گویند که اختیارات ی و اجتماعی پیامبر و ائمه معصومین قابل تسری به ولی فقیه است. این امری طبیعی بوده و یک فهم فلسفی ی نیز از آن وجود دارد. پس یکی از معانی مطلقه» این است. ولایت‌فقیه تنها محدود به موضوعات شخصی نبوده و شامل امور اجتماعی و ی، اعم از مستحدثه و جاری و غیر مستحدثه هم می‌شود. عده ای در گذشته بحث می کردند که محدوده اختیارات ولی فقیه در محدوده فقه فردی و مصطلح است. لذا ولی فقیه در محدوده فقه فردی نیست و حکومت اقتضائاتی دارد که برای پاسخگویی به آن اقتضائات، باید واژه مطلقه را به کار برد.


اما باید توجه داشت که با توجه به مقوله بیناذهنیت ولایت فقیه و مولفه‌هایی که مربوط به مصلحت معطوف به حکم حکومتی و ابعاد علمی و اخلاقی ولی فقیه می‌شود، برخلاف تصور عده ای ولایت مطلقه فقیه به شدت مقیده است. مقید به مقوله علم و بیناذهنیت فقه، مقید به مصلحت در موارد حکم حکومتی و مقید به اخلاق و عدالت است.

 

ولی فقیه باید مقید باشد


امام در باب ولی فقیه می‌گوید که اگر ولی فقیه گناه کوچکی مرتکب شد از ولایت ساقط است. این بدان معناست که ولی فقیه باید مقید باشد. بنابراین، این مطلقه اصلا جنبه شخصی ندارد و اگر بخواهم پاسخی صریح به شما بدهم هیچ شبهه دیکتاتوری ندارد. زیرا وجه ممیزه دیکتاتوری این است که شخصی بوده و فرد در آن بر اساس اندیشه و رأی شخصی خودش تصمیم می‌گیرد. بیناذهنی بودن یعنی فقیه دیگری هم بتواند به منابع و ادله ولی فقیه دسترسی داشته باشد، البته قدرت تشخیص و خلاقیت در برداشت مقوله دیگری است. شاید یکی از ویژگی هایی که ولی فقیه را از سایر فقها متمایز می کند همین قدرت تشخیص و خلاقیت در برداشت ها باشد. به هرحال امام وقتی مقوله مصلحت و حکم حکومتی را مطرح کردند، برای اینکه شخصی نشود بلافاصله مجمع تشخیص مصلحت نظام را تشکیل دادند.


بر اساس فهمی که از آثار و اندیشه‌های امام دارم، هیچگاه نمی توانم به این نتیجه برسم که ولایت مطلقه فقیه یعنی ولایت یک فرد با تصمیم و نگاه شخصی. بنابراین مقوله قاعده مندی و بیناذهنیت نه تنها برای امام که برای پیامبر نیز امری جدی بوده است. امام در کتاب ولایت فقیه عبارتی می‌آورند که حتی رأی شخصی پیامبر هم در حکومت نافذ نیست» که متاسفانه کسی به آن توجه نمی‌کند.

 

امام این را مفروض می دانست که فقه باید متوجه نیازها باشد


در همین بحث مطلقه، انگار امام می خواستند توازنی میان فقه و نیازهای روز ایجاد کنند. یکی از شواهدش هم همین بحثی است که درباره مجمع تشخیص مصلحت اشاره کردید. ایشان قبل از تشکیل مجمع در سال 66 می گفتند که اگر دوسوم نمایندگان مجلس اصرار بر مصوبه خود داشته باشند، آن مصوبه اجرا شود. آیا این برداشت درست بوده؟


پاسخ به این سوال هم بله است هم خیر، اسلام در همه ابعاد خود برای پاسخ به نیازهای انسان آمده است. یعنی توجه به نیازهای واقعی انسان باید بر اسلام حاکم باشد. در نگاه امام نیز فقه باید پاسخگوی نیازها باشد چه فقه فردی چه حکومتی، بنابراین عرف ااماً نیاز» نیست. چرا که ممکن است عرفی مطابق با نیازی واقعی باشد یا نباشد. فقه و اسلام باید به نیازهای واقعی مردم توجه داشته باشد. امام هم که به فلسفه فقه توجه ویژه ای داشت و این را مفروض می دانست که فقه باید متوجه نیازها باشد. بنابراین اگر بخواهد متوجه نیازها باشد حتما باید به شرایط زمانی و مکانی توجه داشته باشد.


ما نباید صرفا بر اساس بایدها و نبایدهای ایدئولوژیک کشور را اداره کنیم. حتی اگر این بایدها و نباید‌های ایدئولوژیک، فقه معقول باشد. امروز ما نیازمند فقه منبسط هستیم. این فقه زمانی حاصل می‌شود که توجه به عرصه علیت، تاثیر و تاثر مردم به عنوان نیازهای واقعی آنها داشته باشد. اگر ما فقه را به عنوان زبان دلیل داشته باشیم، این زبان باید در اثر تاثیرپذیری از زبان علت یا علیت که همان نیازهای واقعی مردم است، منبسط شود. به نظرم فقه منبسط مورد نظر امام هم بوده، چرا که ایشان مدام به زمان و مکان اشاره می‌کردند و می‌گفتند که شما اگر زمان و مکان را در موضوع دخالت دهید، حکم عوض می‌شود.

 

تداخل میان دین و جامعه، باعث انبساط دین می‌شود


نگاه امام به فقه و دین برخاسته از یک تعامل عموم و خصوص من وجه بین دین و جامعه است. بدین معنا که دین یک امر انتزاعی صرف نیست و باید تعاملی با جامعه داشته باشد. این تداخل میان دین و جامعه، باعث انبساط دین می‌شود.


مسائلی مستحدثه ای هم وجود دارند که در زمان امام نبوده و بعد از ایشان به وجود آمده مانند فضای مجازی و.آیا انبساطی که می فرمایید شامل این مسائل هم می شود؟


بله، حتی می‌توان بحث انبساط فقه و توجه به زمان و مکان را شامل برخی مواضع امام کرد. ایشان می گفتند به زمان و مکان توجه کنید. این شامل برخی مواضع محتوایی امام هم می‌شود. این قاعده به شما اجازه می‌دهد که اجتهادی درباره برخی مواضع امام داشته باشید. مثلاً امام در جایی اصرار دارند که ت تصدی‌گری کند. اما این تصدی گری نقش نظارت و نظریه پردازی را تحت الشعاع قرار داده است. باید گفت که موضع امام در آنجا برحسب ضرورت‌هایی بوده است. باید بین سه نقش تصدی، نظارت و نظریه پردازی در تفسیر رابطه دین و ت تعادلی به وجود آورد.

 

متجددان و دینداران نباید پُز این را بدهند که متحجر نیستند


ایشان یک زمانی نظرشان بر نظارت ون بود، بعد حسب شرایط و اقتضائاتی بحث تصدی‌گری را مطرح کردند. لذا قطع نظر از خاستگاه ی و  اجتماعی و فرهنگی برخی مواضع امام، ما می‌توانیم این قاعده کلی را برای برخی مواضع ایشان به کار بریم. برمبنای آن نیز می‌توان گذشته امام را تحلیل و برای زمان فعلی احکام جدید صادر کرد.


بحث تحجر‌ستیزی و سکولاریسم از نگاه حضرت امام مانند دولبه قیچی هستند. به نحوی که متحجران از خاستگاه دین حرکت می کند و به این نقطه می رسد و سکولارها از نقطه دیگری.


 یکی هستند. آنها در نهایت به یک نقطه می‌رسند. یعنی تحجر یک نوع سلفی‌گری و ظاهرگرایی است. ولی سکولاریسم پدیده ای نوظهور بوده که به اومانیسم و لیبرالیسم مرتبط است. هردو یک حرف می‌زنند یکی می‌گوید ما را با ت چه کار؟ دیگری می‌گوید ما را با دین چه کار؟ بنابراین هردو جدایی دین از ت را می‌خواهند. یعنی متجددان و دینداران نباید پُز این را بدهند که متحجر نیستند. چرا که نتیجه رویکرد هر دوی آنها یکسان است.

 

روح تحجر، قدیم و جدید نمی‌شناسد


امروزه فیلسوفانی هستند که سکولاریسم را به لحاظ مفهومی، تحلیلی و تاریخی تایید نمی‌کنند. هیچ نظامی در عالم سکولار نیست و نظام ها تنها در مرتبت غیرسکولاریستی با هم متفاوتند. همچنین سکولاریسم شاید عنوان جدیدی برای وجهی از تحجر باشد. من نمی‌گویم همه سکولارها متحجرند اما جهتی همسو با تحجر دارند. منتها وقتی تحجر را به کار می‌بریم در دایره مسائل دینی است و امام نیز در این دایره به موضوع تحجر پرداختند. ولی اگر تحجر نوعی بی توجهی به زمان و مکان باشد، اگر تحجر در دیالکتیک فقه و جامعه نوعی بی توجهی به نیازهای واقعی مردم باشد، تحجری در قالب جدید است. یعنی خیلی افراد هستند که قالب تحجر را ندارند اما بی‌توجه به نیازهای واقعی مردم هستند.


کسی که در مکتبی با یک مبانی فکری مقابل خیلی از مسائل می‌ایستد و توجهی به ضرورت های مکانی و زمانی ندارد هم متحجر است. روح تحجر، قدیم و جدید نمی‌شناسد. اگر بیشتر به روح تحجر توجه کنیم نه به سابقه تاریخی آن در همین جامعه فعلی و در دنیای امروز، متحجران زیادی داریم. بی‌توجهی به تغییر و فلسفه تغییر وجه مشترک متحجران سنتی و جدید است. این بی توجهی وجه بارز فلسفه غرب بوده که می تواند هم شامل دینداران شود، هم ملحدان و کسانی که اومانیستی فکر می‌کنند.

 

ممکن است کسی ادعا کند که متحجر نیست ولی در اوج تحجر باشد


این در اندیشه امام بود که می گفت فقه و جامعه، موضوع، زمان، مکان و تغییر حکم. این بحث مهمی است که کمتر به آن توجه شده است. برخی فکر می کنند که دنیای جدید مدرنیته و سکولاریسم، متحجر نیستند. در حالی که آنها نیز به دلیل اینکه به تغییر بی‌توجه اند، متحجرند. باید معنای زیربنایی‌تری برای تحجر تعریف کنیم تا اسیر تاریخی‌نگری صرف نشویم. ممکن است کسی ادعا کند که متحجر نیست ولی در اوج تحجر باشد. شاید هم به کسانی لقب متحجر داده شود ولی آنها به فلسفه تغییر توجه داشته باشند.


مشاهده می کنیم که بعد از رحلت ایشان عده ای تلاش می کنند نقش مردم را از دیدگاه امام کمرنگ نشان دهند و این ادبیات در گفتار برخی افراد وجود دارد و حتی گاهی می گویند مردم چه کاره هستند؟ به نظر شما این مسأله و همین طور موضوع وحدت و مشارکت مردم  تا چه اندازه از دیدگاه امام مهم بوده است؟


پاسخ به این سوال اندکی سخت است. من تنها می‌توانم بگویم که امام مردم را ولی‌نعمت می‌دانستند و برای مشارکت مردمی جایگاه بالایی قائل بودند. امام برای عرصه علیت و نیازهای واقعی، تاثیر و تاثر و قدرت اجتماعی جایگاه بالایی قائل بودند. اصلا منشاء انقلاب اسلامی، قدرت اجتماعی بود نه قدرت ی و امام برخاسته از قدرت مدنی و اجتماعی بود.

 

انقلاب بدون مردم نزد امام معنا نداشت


نباید خدای ناکرده قدرت ی برخاسته از قدرت اجتماعی، به سمت و سویی حرکت کند که مردم را نادیده بگیرد. اگر می‌خواهیم نبض زمان و مکان بزند و اسیر قفل شدگی تاریخی نشویم، اگر می‌خواهیم به فلسفه تغییر توجه کنیم و اتفاق جدیدی در کشور بیفتد، حتما باید به مردم توجه کنیم. این نوع نگرش در دیدگاه امام جایگاه بالایی دارد. امام در جایی قریب به مضمون می‌گویند که مشارکت مردم بدین معنا نیست که تنها الله اکبر بگویند.


انقلاب بدون مردم نزد امام معنا نداشت. مردم برای امام ابزار نبودند بلکه هدف بودند. امام در سال 43 در بیاناتی می فرماید: آقا دولت مال مردم است، بودجه مملکت از جیب مردم است. شما نوکر مردم هستید. دولت ها خدمتگزار مردم هستند. هی لفظا نگویید من خدمتگزار و تو سر مردم بزنید و این ارباب‌های بیچاره تان را پایمال کنید». در جای دیگر پس از انقلاب می‌فرماید: حکومت ها باید خدمتگزار ملت ها باشند. چنانچه در اسلام این سیره بود که حکومت در خدمت مردم بود و ارتش در خدمت مردم بود. حکومت ها از مردم منشأ می‌شدند و ارتش نیز از آنها و اگر حکومت‌ها و ملت ها به سیره رسول اکرم(ص) و ائمه معصومین عمل می‌کردند، آرامش در همه جا برقرار بود و این اختلاف ها و خونریزی ها نبود».


شما اگر در آثار امام کلمه ولی نعمت» را جستجو کنید، به موارد زیادی برمی‌خورید.

 

امام فرمودند مردم را در صحنه حاضر نگه دارید 


ما در کتاب ولایت فقیه» حضرت امام نقش مردم را به گونه ای که در آثار بعد از پاریس تا ایران مشاهده می کنیم، پررنگ نمی بینیم. آیا امام تفاوتی بعد از این دوران قائل می شد؟


کتاب ولایت فقیه مربوط به سال 49 است، خب همین جملاتی که من از ایشان خواندم مربوط به سال 4۳ بود. ایشان در آن کتاب بر مدار ولایت فقیه صحبت‌هایی را مطرح می کند و برای جاانداختن مطالب به آیات و احکام استناد می‌کنند. اتفاقا در همان جا می گویند ولایت فقیه چیز عجیبی نیست و آگاهان به فقه باید حکومت کنند.


ایشان در سال 62 می فرمایند: مردم را در صحنه حاضر نگه دارید که آنچه انقلاب و ایران را حفظ کرده، حضور مردم در صحنه است. در تمام دنیا مردمی به خوبی مردم ایران پیدا نمی شود. امروز مردم پشتیبان انقلاب اسلامی و دولت هستند. پشیبانی آنها از دولت به خاطر این است که دولت را اسلامی می‌دانند و می دانند که طرفداری از دولت طرفداری از اسلام است. تنها به این خاطر است که از دولت پشتیبانی می‌کنند و این پشتیبانی را باید حفظ کنند».

 

امام عنایت ویژه‌ای به اقشار محروم داشتند


ما در آثار امام زیاد داریم که به جایگاه مردم و نقش مردم اشاره شده است. اما وقتی پای مردم را وسط می کشیم باید توجه داشته باشیم که امام عنایت ویژه‌ای به اقشار محروم داشتند. کتابی به عنوان هندسه انقلاب چاپ شده که برگرفته از بیانات رهبر کبیر انقلاب حضرت امام و بر اساس بیشترین و تکرارپذیرترین واژه هایی است که ایشان به کار برده، است. اولین واژه‌ای که امام بیشتر از همه به کار برده مردم» است، دوم استقلال»، سوم تدین و پایبندی به اسلام»، چهارم مبارزه با استکبار و زورگویی»، پنجمفلسطین» و بالاخره ششم  توجه به معیشت مردم و رفع فقر» بوده است.


وقتی امام می‌گویدمردم» باید به این توجه داشت که ایشان یک نگرش عدالتخواهانه اجتماعی داشتند. نگرش فقرستیزانه، یعنی درست است که مردم واژه ای مشکک است، ولی در این بین امام یک نگاه ویژه به محرومین و توجه خاصی به موضوع عدالت اجتماعی داشته است.


 انقلاب بدون مردم نزد امام معنا نداشت(۱)



پایگاه خبری جماران، سعید گیتی آرا: یکی از تاکیدات حضرت امام مقابله با تحجر بوده است و از دیدگاه ایشان، تحجر و سکولاریسم به مثابه دولبه یک قیچی عمل می کنند. این موضوع بهانه ای شد تا دیدگاه عماد افروغ را درباره تحجرستیزی  در شخصیت امام جویا شویم. 


از نگاه افروغ اگر موضع امام درباره جدایی دین از ت را به درستی درک کنیم، می‌توانیم به موضع ایشان درباره تحجر هم پی‌ببریم. وی همچنین باور دارد که نباید با عبارات امام برخوردی گزینشی جناحی و ی و غیر‌معرفت‌شناسانه شود. 


این جامعه شناس در بخشی از گفت و گوی پیش رو گفت: اگر تحجر نوعی بی توجهی به زمان و مکان باشد، اگر تحجر در دیالکتیک فقه و جامعه نوعی بی توجهی به نیازهای واقعی مردم باشد، تحجری در قالب جدید است. یعنی خیلی افراد هستند که قالب تحجر را ندارند اما بی‌توجه به نیازهای واقعی مردم هستند.


متن کامل گفت و گوی عماد افروغ با خبرنگار جماران را در ادامه بخوانید:


امام خمینی(س) معمولا با عناوین مختلفی چون رهبر کبیر انقلاب، معمار انقلاب و. شناخته می شود. در این میان آیا می توان میراث ی ایشان را برای نسل امروز بازگو کرد؟ نظر ایشان در مورد تحجر چیست؟


بازگو کردن میراث ی در تراز حضرت امام با آن صبغه فلسفی، عرفانی، کلامی، فقهی و ی کار ساده‌ای نیست. لذا باید اجازه داد تا شخص مورد سوال قدرت مانور داشته باشد و بتواند برداشت‌های خود را بازگو کند. راهی هم جز این نیست. ما برحسب بحثی دقیق معرفت شناختی نمی‌توانیم درکی مطابق واقع داشته باشیم. بنابراین معرفت‌ها و برداشت‌ها در عین گشوده بودن در برابر نقد، نسبی هستند و هیچ معرفتی نمی‌تواند ادعای انطباق با واقع را کند.


وقتی برداشت خود را از امام خمینی می‌گویم، آزادتر هستم


لذا من قصد دارم برداشت خود از امام را بازگو کنم و این ادعا را ندارم که مطابق با اندیشه‌های ایشان صحبت می‌کنم، بلکه ادعاهای خود را در معرض نقد قرار می‌دهم تا دیگران آن را نقد کنند. در عین حال معتقد نیستم که اگر معرفت‌ها نسبی هستند، حقیقت نیز امری نسبی است. حتی داوری‌ها نیز نسبی نیستند و این‌گونه نیست که همه برداشت‌ها درست بوده باشد.


وقتی برداشت خود را از امام خمینی می‌گویم، آزادتر هستم. زیرا این دست مصوبات که هرکس نقل قولی به امام نسبت دهد باید مستند باشد و به تایید مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام برسد، هرچند در جای خود و بعض موارد نیت اما عملاْ دست رجوع آزاد و نقل های ته‌نشین شده ذهنی و خلاقانه افراد از ایشان را می‌بندد و حتی می‌تواند منجر به کنار گذاشته شدن استناد غیر‌مستقیم و شهودی از ایشان و در نتیجه پر‌دادن افکار ایشان از صحنه حیات فکری و اجتماعی شود. لذا ترجیح می دهم از عبارت قریب به مضمون استفاده کنم.

 

نباید قابلیت استناد به مضامین و محتوای کلامی امام را از مردم بگیریم


البته این موضوعی که می فرمایید در بحث خاطرات نیست و تنها مربوط به نقل قول هایی می شود که به سخنرانی ها و بیانات امام برمی گردد.


نباید برای جلوگیری از کسانی که می‌خواهند سوءتعبیر کنند یا نقل قولی به امام نسبت دهند، قابلیت استناد به مضامین و محتوای کلامی ایشان را از مردم و نخبگان بگیریم. مسلماً یکی از راه‌های فراری دادن نخبگان و مردم از امام همین است که فرد نتواند ته‌نشین شده‌های ذهنی خود را از امام بازگو کند.


نباید به گونه‌ای باشد که برای هر نقل قول مستقیم، غیرمستقیم یا مضمونی از امام، نامه ای به موسسه تنظیم و نشر آثار ایشان نوشته و تأییدیه‌ای گرفته شود. مسلما با چنین رویکردی هیچ ناشری به سراغ حضرت امام نخواهد رفت. البته بنده، حسب عضویتم در شورای نظارت بر نشر کتاب در این‌باره نظری دادم و صواب هم تشخیص داده شد. اینکه اگر پیشتر آثاری از مؤسسه منسوب به فرد بزرگواری چاپ شده و به آن استناد شود کافی است، این‌گونه نباشد که دوباره برای هر نقل قولی از آن بزرگواران کسب اجازه صورت گیرد.

 

امام(ره) مخالف جدی سکولاریسم بود


نباید دست نخبگان را بست و برای کسانی که خاطرات، مطالعات و تحقیقاتی درباره امام دارند، محدودیت قائل شد. البته من می‌دانم که نیت موسسه تنظیم و نشر آثار امام خیر است و نمی‌خواهد مطلب غلطی به امام نسبت داده شود. ولی این نیت صواب نباید باعث جلوگیری از صد صواب دیگر شود. فراموش نکنیم کسی که مضمونا به امام استناد می‌کند، مجبور نیست که بلافاصله متن اصلی آن را بیاورد.


باید اجازه داد افراد به آسانی بتوانند برداشت‌های خود از امام را بازگو کرده و پای برداشت‌های خود بایستند.  بگذریم، درخواست من این است که از حرف هایم چیزی سانسور نشود. زیرا سانسور سکه ای رایج بوده که چپ و راست هم نمی شناسد.


سوال درباره میراث ی امام با اینکه عبارتی کوتاه است، ولی پاسخی سخت و پیچیده دارد. بنابراین از آنجا که جنس این سوال گزینش بردار است، من نیز ناچارم گزینشی پاسخ دهم. امام(ره) مخالف جدی سکولاریسم بود و می‌توان آن را بسط داد و به جنبه‌های دیگر حیات بشری هم مربوط کرد.


امام مخالف هرگونه دوگانه‌نگری بودند


امام مخالف هرگونه دوگانه‌نگری بودند و تفکری ناثنوی، فلسفی و عرفانی مبتنی بر وحدت در عین کثرث داشتند. یک نگاه منظومه ای و نگرشی دیالکتیکی مبتنی بر تمایز در عین اتصال که شامل علم و دین، دنیا و آخرت، فرد و جامعه، حوزه و دانشگاه و تمامی عرصه ها می‌شود. همانطور که در ابتدای پاسخم گفتم، امام از جمله مخالف جدی جدایی دین از ت بوده و همین جدایی دین از ت، مبنای تعریف و تدقیق ایشان درباره تحجر» مورد سؤال شما است.


در واقع اگر این موضع امام را به درستی درک کنیم، می‌توانیم به موضع ایشان درباره تحجر هم پی ببریم. سکولاریسم در واقع خاستگاه فلسفی و عرفانی کلانی درقالب تفکر ناثنوی ایشان دارد که می تواند متأثر از فیلسوفان گذشته از جمله ملاصدرا نیز باشد. شکی نیست که امام متفکری صدرایی بود. شما در تقریرات فلسفی ایشان که به کوشش مرحوم عبدالغنی اردبیلی» تدوین و تنظیم شد، می‌بینید که تا چه اندازه به ملاصدرا ارادت و به اصالت وجود و تفکر منظومه ای باور داشته اند.

 

نباید فراموش کنیم که حکومت اسلامی» هدف نیست بلکه ابزار است


با اینکه امام جدایی دین از ت را به هیچ وجه برنمی‌تابند، اما دقایق و ظرایفی در این خصوص وجود دارد. یعنی به رغم اینکه امام معتقد به دین ی بوده و ادلّه ای از جمله تشکیل حکومت از سوی پیامبر اکرم(ص) و حضرت امیر(ع) اقامه می کنند اما هدف حکومت را استقرار عدالت اجتماعی و معرفت خدا می دانند. اگر ت را حکومت» بگیریم، ایشان هدف غایی را حکومت نمی‌دانست. زیرا اگر حکومت را هدف غایی می دانست جای طرح  این سوال بود که فرق امام با معاویه یا ماکیاولی چیست؟ به دلیل اینکه آنها هم غایت حیات ی را حفظ حکومت می‌دانستند.


امام به رغم اینکه هیچ گرایشی به جدایی دین از ت نداشت، اما روح دین را حاکم بر ت می‌دانست. از نظر ایشان ت» گام اول است. یعنی تقدمی رتبه ای و زمانی دارد نه غایی. بدین معنا که اگر دین اهدافی دارد، لازمه تحقق آن اهداف و آرمان‌های کلان، برپایی یک حکومت است. بی تردید بدون تشکیل و برپایی حکومت اسلامی امکان تحقق بسیاری از ارزش‌ها نخواهد بود. در عین حال نباید فراموش کنیم که حکومت اسلامی» هدف نیست بلکه ابزار است.

 

اسلام دینی ی است و جدایی از ت را برنمی‌تابد

فعل ی» فعلی مشروط است نه مطلق، یعنی برای چیزی باارزش می‌شود و فی نفسه ارزشی ندارد. امام نقل به مضمون می‌فرمایند تمام تشکیلاتی که از صدر اسلام تاکنون بوده، برای عدالت اجتماعی و معرفت خدا بوده است. به باور من، مهم‌ترین میراث ی امام این بوده که اسلام دینی ی است و جدایی از ت را برنمی‌تابد. اما قدرت ی فعل هدف نبوده، و جنبه‌ای مشروط دارد.


امام به دو روایت اشاره می‌کنند یکی الحسن و الحسین امامان قاما او قعدا» یعنی امام‌حسن(ع) و امام‌حسین(ع) امام» هستند چه قیام کرده باشند چه قعود. تحت هر شرایطی امام هستند، اما ولی‌فقیه نمی‌تواند تحت هر شرایطی امام باشد. امام برای ولایت‌ فقیه آن روایت مشهور را می‌آورند که بُنِیَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسٍ عَلَى الصَّلَاةِ وَ اَّکَاةِ وَ الصَّوْمِ وَ الْحَجِّ وَ الْوَلَایَةِ وَ لَمْ یُنَادَ بِشَیْ‌ءٍ کَمَا نُودِیَ بِالْوَلَایَةِ» یعنی با ذکر ارکان به این اشاره می‌کنند که هیچکدام اهمیتی به مثابه ولایت ندارند. چرا که ولایت فقیه و زمینه ی اعمال ولایت ضابطه مند است  که باعث تحقق آن ارکان می‌شود.

 

ولایت باطنی مربوط به غیرمعصومین نیست


بنابراین قعود ولی‌فقیه معنا ندارد و برخلاف معصوم اگر ولی‌فقیه قعود کند دیگر امام نیست.  مقام ملکوتی و معنوی ائمه ‌معصومین قابل‌تسری به ولی فقیه غیرمعصوم نیست. این بحث را خود امام مطرح و بارها به آن اشاره می‌کنند. ایشان حتی در پاسخ به کسانی که با اغراق از ایشان یاد می‌کنند؛ می‌فرمایند که این نوع صفات مربوط به ما نیست بلکه مختص معصومین است. بنابراین اینکه برخی به ولایت باطنی اشاره می‌کنند، باید گفت که این نوع ولایت مربوط به غیرمعصومین نیست. وقتی گفته می‌شود ولی فقیهی که قعود کرده باشد، امام نیست بدین معناست که باید در دوران غیبت قیامی وجود داشته باشد و آن قیام است که ولی فقیه را موجه می‌کند.


وقتی ولی‌فقیه قیام می‌کند تنها برای برپایی حکومت نیست و حکومت نباید برای او تبدیل به هدف شود. بلکه وسیله ای برای رسیدن به اخلاق، معنویت، عدالت اجتماعی و معرفت خداست. بنابراین اگر حکومت اسلامی» به عنوان هدف تلقی شود، پس فرقش با ماکیاوللی چه خواهد شد؟ امیرالمومنین(ع) می‌فرماید به خدا قسم من از معاویه تمدارترم، ولی دستم بسته است. باید فهمید چرا امام علی(ع) دست خود را بسته می‌دید؟ اگر امام علی(ع) به عنوان یک رهبر معصوم دینی دستش بسته است، ولی فقیه به طریق اولی دستش بسته خواهد بود.

 

نباید با عبارات امام برخوردی گزینشی جناحی و ی و غیر معرفت شناسانه شود


در حکومت اسلامی، سایه دین همواره باید بر حکومت مشهود و متجلی باشد و حفظ حکومت در هر شرایطی موجه نیست و اهمیت حکومت اسلامی از باب اهداف غایی آن بوده که فعل هدف هستند.


نه تنها در متن جامعه بلکه در میان نخبگان نیز برخی نقل قول های غیردقیق از حضرت امام گفته می شود که هدف ایشان و جمهوری اسلامی فقط حفظ حکومت است و نه حفظ دین و اخلاق، علاوه بر سخنان امام آنها به اتفاقاتی اشاره می کنند که در این سه چهار دهه اخیر افتاده است. ما امروز چطور می توانیم مسائل را با توجه به مطالبی که در این خصوص گفته می شود، به درستی تبیین کنیم؟


به نظر من نباید با عبارات امام برخوردی گزینشی جناحی و ی و غیر معرفت شناسانه شود. همچنین نباید برخوردی صوری و لفظ‌گرایانه با عبارات ایشان صورت گیرد. امام به عنوان فیلسوف و عارف، مخالف جدی تحجر و اخباری‌گری بودند. زیرا اخباریون علاوه بر حذف قرآن و عقل تنها به لفظ تکیه کرده و ظاهرگرایانه مسائل خود را پیش می‌برند و توجهی به روح دین ندارند. بنابراین نفس چنین کاری به مثابه مخالفت با اندیشه امام است.

 

امام تمام تشکیلات صدر اسلام تاکنون را برای عدالت و معرفت خدا می‌دانند


باید به تمام آثار امام و روح آن توجه کرد. زیرا همین امامی که برخی چنین برداشتی از اندیشه ایشان می‌کنند،  همان‌گونه که اشاره شد تمام تشکیلات صدر اسلام تاکنون را برای عدالت و معرفت خدا می‌دانند. بنابراین خود آن تشکیلات فی نفسه هدف نبوده‌اند. اگر اهداف غایی مهم هستند، برای تحقق‌شان نیاز به برپایی یک حکومت است. از این‌رو، اگر حکومت مهم است و وم حفظ آن وجود دارد، به آن دلیل است که آن اهداف مهم هستند. فراموش نکنیم اگر وسیله صرفا وسیله باشد و در جهت اهداف متعالی باقی بماند، باید روح اهداف را در خودش داشته باشد. یعنی اگر حکومت از جنس هدف نباشد، نمی تواند ابزار مناسبی برای تحقق آن باشد. این بحثی بسیار مهم است.


با نگرش ماکیاولیستی به ت و حکومت نمی‌توانیم تحقق‌بخش اهداف متعالی اسلام در وجوه اخلاق، معنویت، عدالت و معرفت خدا باشیم. بنابراین اگر بگوییم از دیدگاه امام حفظ هدف در هر شرایطی معتبر است، آن وقت فرق نگاه مطلق‌گرایانه به ت، یعنی نگاه ماکیاوللی با امام در چیست؟ اگر وسیله ارزشمند است، بدین خاطر بوده که روح و صبغه ارزش ها در آن است. والا فی نفسه هیچ ارزشی ندارد. بنابراین چنین نگرشی ناموجه بوده و ما را گرفتار یک ثنویت می‌کند.

 



غیرت متعصبانه ربطی به سنت ندارد / نیاز نظام قضایی به نگاه اجتماعی


به گزارش ایکنا، وهاب خدابخشی: خبر قتل رومینا» به حدی تلخ و باورنکردنی بود که هنوز جامعه در شوک این اتفاق شگفت‌انگیز است. پدری که حاضر شد به طرز وحشتناکی دختر نوجوان خود را به کام مرگ بفرستد؛ اما در این میان، آنچه پس از حادثه برجا می‌ماند، تفسیر‌ها و برداشت‌های متفاوت از این اتفاق است، تا جایی که حتی برخی ناجوانمردانه به قانون‌ها و آموزه‌های دینی هم تاخته‌اند و نام چنین رفتار شومی از سوی پدر را، برگرفته از سنت، غیرت و تعصب ناموسی گذاشتند. تعصبی که ردی از عقلانیت در آن نیست و گویا فرد بر مدار هیجان‌های برخاسته از درون خویش بوده است. بر همین اساس و با توجه به اهمیت موضوع، با عماد افروغ، جامعه‌شناس و استاد دانشگاه به گفت‌وگو نشستیم که حاصل این گفت‌وگوی صریح و چالشی از نظر می‌گذرد.

ایکنا ــ بسیاری از افراد قتل رومینا را برگرفته از تعصب و عقاید سنتی می‌دانند، این در حالی است که تحلیل‌های جامعه‌شناختی مختلفی درباره زمینه‌های اجتماعی این اتفاق مطرح است. از نظر شما چه عواملی در وقوع چنین اتفاقی دخیل بوده‌ است؟

حقیقت این است که نباید در این اتفاق یک تصویر وحشتناک از سنت ارائه داد. یک سنت علمی و یک سنت متصل با خرده‌فرهنگ‌های مختلف داریم که همه این موارد را باید از هم تمیز داد؛ درست است که این جریان وجوه مشترکی دارد، اما وجوه متمایزی نیز دارد که باید بررسی بیشتری نسبت به آن انجام شود. در این قضیه شاید خیلی راحت بتوانیم مسئله را ساده کنیم و بگوییم، این اتفاق ناشی از یک تعهد و تعلق ناشی از سنت است، اما سؤال اینجاست که کجای سنت ما می‌گوید که به صرف فرار یک دختر، باید او را کشت و یا سرش را برید؟

نمی‌توانیم این قرائت را از سنت داشته باشیم، چراکه با توجه به حضور و ورودی که نظام قضایی کشور با ویژگی‌های سنتی دارد، خیلی راحت می‌توانست حکم ازدواج صادر کند و این چیزی است که ما می‌شناختیم و امر کاملاً متداول و معروف است؛ لذا نمی‌توانیم به راحتی پای سنت را در میان بکشیم و همه زیبایی‌ها و لطافت سنت، فرهنگ و هویت ایرانی را پیش پای یک اتفاق که جزئیات آن نیز هنوز مشخص نیست، ذبح کنیم.

در این زمینه باید اطلاعات دقیق‌تری به دست بیاوریم؛ اطلاعاتی در زمینه زندگی قاتل و بررسی اطلاعاتی در زمینه اجتماعی و فرهنگی منطقه‌ای که این اتفاق در آن رخ داده است. همچنین اطلاعاتی در خصوص فردی که باعث فرار این دختر شده است؛ تا جایی که گویا این فرد، دام‌های دیگری را هم برای دختران پهن کرده و آن‌ها را نیز فراری داده است؛ لذا سؤال اینجاست که در چه زمینه‌ای این اتفاق می‌افتد؟

مسئله بعدی اینجاست که اگر این اتفاق(قتل رومینا به دست پدرش) ناشی از سنت است، اسم اتفاق دیگر(فرار دختر به همراه پسر) چیست؟ یعنی اینکه اگر یک پسر بتواند به راحتی با یک دختر ارتباط برقرار کند و به راحتی باعث فرار دختران شود و در نهایت هم به عیش و نوشش برسد، آیا برگرفته از سنت است؟ یا از روابط ناصحیح نشئت گرفته از لگام‌گسیختگی مدرنیته و شبکه‌های اجتماعی است که بر روی این ماجرا اثرگذار بوده است.

ایکنا – به نظر شما این لگام‌گسیختگی ناشی از چیست و اگر پدری سنتی، در این موقعیت قرار گیرد، چه کاری باید انجام دهد؟

همه این موارد را باید در کنار هم دید و به این مسئله توجه داشت که هر اتفاقی که می‌خواهد رخ دهد و هر حکمی که می‌خواهد صادر می‌شود، نباید به صورت فردی صادر شود و باید به ابعاد فرهنگی و اجتماعی این قضیه کاملا توجه شود. در اینجا یک سؤال از قاضی محترم پرونده دارم و آن این است که چرا باید این حکم را صادر کند؟ چرا در شرایطی که هیچ شناختی از وضعیت روحی و روانی پدر دختر که بعداً مرتکب قتل می‌شود، نداشته است، اجازه داد که این دختر به پدر سپرده شود؛ این قاضی می‌توانست رجوعی به زمینه‌های فرهنگی و اجتماعی چنین قضیه‌ای داشته باشد.

در حقیقت غیرت متعصبانه جاری ربطی به سنت ندارد چرا که سنت فراگیر‌تر و گسترده‌تر از آن است که آن را به این غیرت کور متعصبانه و جاهلانه تقلیل دهیم. سؤال اینجاست که وقتی قاضی در آن محل زندگی می‌کند و شناختی از وضعیت این منطقه دارد، با چه شناخت اجتماعی‌ای اجازه داد تا این دختر به پدر سپرده شود؟ اینکه مدام گفته می‌شود جامعه‌شناسی و نگاه اجتماعی باید در کنار نظام قضایی باشد برای پیشگیری از همین اتفاقات است. این یک بحث شناخته شده است و این فرصت را مغتنم می‌شمارم تا این بحث را مطرح کنم که انسان‌ها اجتماعی هستند، اما نظام قضایی فردی است. به این معنی که شرایط اجتماعی در بروز و ظهور بسیاری از رفتار‌های بزهکاران مؤثر است، اما هیچ وقت به این زمینه‌ها و شرایط فرهنگی و اجتماعی توجه نمی‌شود و در واقع حکم فردی صادر می‌شود؛ لذا سؤال من از قاضی پرونده این است که براساس چه شناخت اجتماعی این دختر را به پدرش سپرد و آیا این فرصت را نداشت که تحقیق بیشتری در این زمینه انجام دهد؟

بحث بسیار مهمی در رابطه با قدرت داریم، که می‌تواند مشمول حال این حکم نیز شود و آن رابطه قدرت و مسئولیت است؛ به این معنی که هرجا قدرت باشد مسئولیت هم وجود دارد؛ لذا مسئولیت قاضی در این قضیه چگونه تعریف می‌شود؛ می‌گویند اگر داروسازی دارویی را در اختیار جامعه قرار دهد و آن دارو عوارض سوئی داشته باشد، می‌گویند داروساز مقصر است، چراکه او فرصت تحقیق بیشتر برای دارو را داشته است و می‌توانست دارو را به بازار عرضه نکند؛ لذا صرف‌نظر از اینکه به لحاظ فردی پدر در قتل مؤثر بوده است و پسری هم که موجب اغفال دختر شده است، تقصیر داشته و برادر‌های پدر هم که تحریک کننده بوده‌اند، هم مقصر هستند و زمینه‌های اجتماعی و فرهنگی حاکم(به هر میزانی که وجود داشته‌اند) هم مقصر هستند، اما سؤال اینجاست که قاضی چه می‌شود؟ یعنی اگر قاضی دختر را به پدر نمی‌سپرد آیا این اتفاق رخ می‌داد؟ قاضی حسب چه شناختی این دختر را به پدرش سپرد و شناخت وی برای این حکم از روی دین، رابطه خونی و یا موارد دیگر بود؟

ایکنا – از نظر شما حکمی که قاضی صادر کرده و ضعف نظام قضایی هم در چنین اتفاقی بی‌تأثیر نبوده است؟

با توجه به اینکه تاکنون اطلاعات کافی و تحقیق شده‌ای از جزئیات این قتل منتشر نشده است که می‌تواند ابعاد مختلفی را دربرگیرد، اما سؤال اینجاست که چرا یک‌بار دیگر، حکم فردی، توسط قاضی صادر می‌شود و حسب یک ساده‌اندیشی و بی‌توجهی به ابعاد فرهنگی و اجتماعی ناظر به شرایط منطقه این حکم صادر شده است. حتماً باید ویژگی‌های روانی پدر مشخص و سؤالاتی از او شود تا معلوم شود او در چه حس و حالی این اقدام را انجام داده است. همچنین باید مسائل ریز قضیه نیز روشن شود، اما داوری من براساس اطلاعاتی بوده که تا کنون صادر شده است و باید برای سایر موارد اطلاعات دقیق‌تری هم در دست داشت.

ایکنا _ جامعه ما معمولاً حاضر نیست دست از سنت‌هایش بردارد و در این میان، کسانی که برداشت صحیحی از رفتار‌های اصیل ندارند، ممکن است رخدادهایی، چون این حادثه را باعث شوند. قرآن در مواجهه با چنین رفتار‌هایی چه دستوری داده است و آیا این دستورات با رفتار‌ها و هنجار‌های خانواده‌های امروزی مطابقت دارد؟

اولاً آیه معروف تشکیل خانواده می‌فرماید: وَجَعَلَ بَیْنَکُم مَّوَدَّةً وَ رَحْمَةً»؛ به این معنی است که بین اعضای خانواده مؤدت و رحمت است. از سوی دیگر رابطه پدر و دختری هم خاص و مثال‌زدنی است؛ لذا اگر به فرض پدر هم بخواهد حکم اسلام را جاری کند، لازم بود که چهار شاهد عادل را برای این کار داشته باشد و به صرف فرار نمی‌توان کسی را متهم به یک رابطه نامشروع کرد. در روایت داریم که حضرت امیر(ع) در قضاوت‌های خودشان حتی اگر شاهد هم وجود داشت می‌گفتند که من چیزی ندیدم؛ این یعنی که به راحتی حکمی صادر نمی‌کردند و به اصطلاح بدون مستندات کافی حکم صادر نمی‌کنند؛ لذا باید از خودمان سؤال کنیم که این کدام دین و کدام اسلام است که این اجازه را به فرد می‌دهد تا دختر خودش را سر ببرد. در حقیقت این یک تعصب کور است که ممکن است بخشی از فرهنگ یک منطقه باشد، این هم جای تأمل و تحقیق بیشتر دارد که آیا چنین چیزی وجود داشته است یا خیر؟

این مورد نیازمند مدرک کافی است تا روانشناسان، جامعه‌شناسان و کارشناسان این قضایا را خوب تحلیل کنند؛ اما هنوز این داده‌ها و اطلاعات را در اختیار نداریم. آیا پدر دختر را تحریک کرده‌اند؟ آیا عده‌ای او را تحریک به قتل کرده‌اند؟ آیا افرادی تلاش کرده‌اند که فرد قاتل را آرام کنند؟ آیا به او هشدار داده‌اند و حتی به قاضی هم در مورد رفتار پدر هشدار داده‌ بودند و یا تحریک به برخورد شدید کرده‌اند؟ لذا معلوم است که صرفاً یک خرده فرهنگ و به اصطلاح سنت خاص هم حکم‌فرما نبوده و در این بین تعتی هم وجود داشته است.

در این زمینه باید ابتدا یک تحقیق کافی و کامل صورت گیرد؛ اما مسئله اینجاست که غیرت جاهلانه یک بحث و غیرت موجه و معتبر بحث دیگری است. کسی منکر بودن غیرت نمی‌شود و نباید غیرت‌زدایی کرد، اما اینجا شاهد غیرت‌زدایی توسط عده‌ای هستیم که می‌تواند منتج به اتفاقات ناگوار شود؛ از طرف دیگر هم می‌توانیم از غیرت حکیمانه، موجه و معتبر بحث کنیم. غیرتی که با عفاف و حجاب گره خورده است. غیرتی که با حفظ حریم رابطه دختر و پسر گره خورده است و چیز قابل قبولی است که در جامعه ما جاری و ساری است و معمولاً بچه‌های خوب ما از خانواده‌هایی بیرون آمده‌اند که همیشه حفظ حریم کرده‌اند و این حس حریم در واقع سازگار با غیرت بوده است.

نباید به اسم اینکه کسی ادعایی می‌کند و یا ادعا‌هایی را به او نسبت می‌دهد و می‌گویند که رگ گردن و غیرتش به‌ جوش آمده است، کل غیرت حکیمانه و فرهنگی را زیر سؤال برد. این‌ها همه در صورتی اتفاق می‌افتد که ما اطلاع کافی از فرهنگ منطقه، ویژگی‌های روانی قاتل، اطلاع کافی از فردی که عامل اصلی فرار شده و گذشته این اتفاق داشته باشیم تا کارشناسان و صاحب‌نظران بتوانند نتایج بهتری به دست بیاورند.

ایکنا _ براساس گفته‌های شما الگو‌های تصمیم‌گیری قضایی کشور باید اصلاح شود. در مورد قتل رومینا و قتل‌هایی از این دست چه اصلاحاتی باید در نظام قضایی ایجاد شود تا شاهد چنین وقایعی نباشیم؟

نگاه من به پدیده جرم یک نگاه خاص است؛ نگاه فردی به این قضیه ندارم، چراکه جرم، فردی نیست، بلکه جرم یک پدیده اجتماعی است. وقتی که می‌گویند همه در برابر قانون یکسان هستند من معتقدم که این موضوع به لحاظ انضمامی صحیح نیست، شاید به لحاظ حقوقی درست باشد، اما به لحاظ عینی درست نیست. فردی که در منطقه جرم‌خیز زندگی می‌کند احتمال ارتکاب جرم بیشتری از کسی که در منطقه جرم‌خیز زندگی نمی‌کند دارد و این نشان‌دهنده تأثیر محیط، فضا، روابط اجتماعی و جامعه‌شناسی در این حوزه است که می‌توان در این زمینه متوجه این روابط و ساختار‌های اجتماعی شد. شکل‌گیری خرده فرهنگ کج‌رو، ناشی از روابط نابرابری قدرت در سطح کلان است که در واقع صاحبان قدرت ایجاد می‌کنند. خود این موضوع احتمال شکل‌گیری رفتار بزهکارانه در منطقه‌ای که خرده فرهنگ‌ها کج‌رو شکل گرفته است را بیشتر می‌کند. شاهد این حرف، منطقه جغرافیایی زندانیان است. مشخص است این افراد در مناطق حاشیه‌ای زندگی کرده‌اند؛ البته این در خصوص برخی از جرایم است و در خصوص جرایم متوسط به بالا، شاخص مربوط به مناطق بالای شهر می‌شود. اما باید دید مواردی که ما بیشتر می‌شناسیم و تلویزیون نیز آن‌ها را پخش می‌کند، مانند اشرار خیابانی، اراذل و اوباش برای کدام منطقه هستند؟ چرا آن منطقه را اصلاح نمی‌کنند؟ چرا روابط قدرت را عادلانه‌تر نمی‌کنند که چنین مناطقی شکل نگیرد؟ البته این موضوع نیازمند یک گفت‌وگوی مفصل است که در اینجا امکانش وجود ندارد.

نظام قضایی باید یک وجه اجتماعی پررنگ داشته باشد و متحول شود و صرفاً نگاه فردگرایانه به قضایا نداشته باشد، چراکه انسان یک موجود اجتماعی است؛ ما نمی‌خواهیم وجه فردی انسان را نادیده بگیریم، اما باید به تعامل و ارتباط متقابل فرد و جامعه نیز توجه داشته باشیم. اگر این توجه وجود داشت، حداقل در این مورد خاص شاید شاهد این نبودیم که قاضی به راحتی دختر را به پدرش بسپارد. پدری که سر تا پا خشم و آماده برای انتقام است. قاضی بی‌جهت این دختر را در اختیار پدر متعصب خشمگینی قرار داد و نهایتاً این اتفاق برای جامعه رخ داد که همه را به واکنش واداشت و متأثر کرد؛ لذا باید در کنار همه تحقیقاتی که می‌شود قوه قضاییه نیز حداقل متوجه این معنا شود؛ نه اینکه اگر اتفاقی رخ داد، ما هم تحلیل پس از وقوع کنیم و بازهم دوباره به این وجوه اجتماعی توجهی نداشته باشیم و مجدداً یکبار دیگر و در نقطه‌ای دیگر از کشور حوادث مشابهی را شاهد باشیم.

لذا قوه قضاییه باید از حضور جامعه‌شناس، روانشناس و حتی اقتصاددان نیز بهره‌مند باشد، چراکه بسیاری از این مسائل ریشه‌های ساختاری دارد و صرفاً فردی نیست. واقعیت این است که خود مسئله فرد هم، فردی نیست. اگر جامعه نباشد انسان‌ها بقا ندارند، این در حالی است که توجه‌ای به این مقوله نداریم؛ یعنی به وجوه ساختاری اجتماعی و فردی بی‌توجه هستیم. به نظر می‌رسد که نظام قضایی ما نیازمند یک تجدیدنظر است و باید به وجوه اجتماعی توجه بیشتری داشته باشد.
 


انتشارات کتاب نیستان کتاب گزیده و حس و حالی از نهج‌البلاغه» نوشته عماد افروغ را منتشر کرد.

گزیده و حس و حالی از نهج‌البلاغه به انتخاب عماد افروغ

کتاب گزیده و حس و حالی از نهج‌البلاغه» تازه‌ترین اثر مکتوب دکتر عماد افروغ اندیشمند معاصر است که طی بازه زمانی دو سال تالیف شده است.

افروغ در این کتاب گزیده‌هایی منتخب از خطبه‌ها حکمت‌ها و نامه‌های نهج البلاغه را انتخاب و به فراخور توان و فکر و اندیشه خود متونی در شرح و تفسیر آنها نگاشته است.

این برداشت‌ها در واقع حس و حال و اندیشه‌ای است که افروغ در مواجهه با این فرازهای نهج‌البلاغه در خود شکل گرفته دیده و آنها را تالیف کرده است.

افروغ در بخشی از مقدمه خود بر این کتاب در این زمینه آورده است: سال‌هاست که می‌خوانم و می‌نویسم، به جرات می‌توانم از سر صدق فریاد بزنم و مدعی شوم که سخنی حکیمانه‌تر از سخنان علی نشنیده و نخوانده‌ام. درست پس از مطالعه شهر خدا و اعترافات آگوستین قدیس بود که وارد دریای بیکران و جوشان و ناتمام و زایای نهج‌البلاغه شدم. سخت مبهوت درهای گرانبهای این گفتار شدم. این سخنان به منزله شراب‌های نابی بودند که مرا مست خود کردند. و هرگاه بر آنها مرور می‌کنم باز مست و از خود بیخود می‌شوم و حالم خوش می‌شود.

افروغ اما هدف از نگارش این کتاب را جدای از علاقه‌مندی حسی خود، باورمندی‌اش به کشف و حل مشکلات حکمرانی شیعی در ایران با تمسک به حکمت‌ها و سخنان حضرت علی (ع) دانسته است و به همین دلیل است که در کتاب خود به صراحت عنوان می‌کند علی بیش از هر جای دیگری چاره دردهای ما در جامعه شیعی ایران، به ویژه پس از انقلاب اسلامی است. علی کجاست که ببیند به نام او و زیر پوشش حکمرانی منتسب به او چه جفاها که در حق او نمی‌شود.

این کتاب تلاشی است در راستای بیان این باور افروغ که نهج البلاغه نماد و نمایشی است از  شخصیتی که نسبت به دردها و مشکلات و بی‌عدالتی‌ها و بی‌دینی‌های حاکم بسیار ناآرام و از نظر محتوایی همانند اسپند روی آتش است و نمی‌تواند با خونسردی از کنار مشکلات مردم بگذرد و این در حالی است که اینچنین منش‌ها و سلوکی در کشور ما در حال حاضر زیر سوال می‌رود و بی‌توجهی به دردمندی مخاطبان مورد ستایش قرار می‌گیرد.

در این اثر  فرازهایی از نهج‌البلاغه انتخاب و تشریح شده است که توامان با حس حال و نیاز نویسنده و عامه مخاطب ارتباط برقرار کند. افروغ د بر اساس ترجمه مرحوم دشتی از نهج‌البلاغه دست به انتخاب زده است و تاکید دارد که همه آنچه از آن سخن گفته متعلق به بک خطبه یا نامه یا حکمت نیست.


نسبت صداوسیما با واقعیت‌های تلخ امروز چیست؟/نفوذ با ظاهر انقلابی!



عماد افروغ جامعه‌شناس و استاد دانشگاه ضمن تبیین تأثیر عملکرد رسانه ملی در چهار دهه گذشته بر واقعیت‌های تلخ جامعه امروز، بر وم بازنگری در ت‌های کلان صداوسیما تأکید کرد.

خبرگزاری مهر - گروه هنر- عطیه مؤذن: از تمام دستگاه‌های تبلیغاتی، امروز نقش رادیو و تلویزیون از همه دستگاه‌ها بالاتر است. اگر اصلاح بشود، یک کشور را می‌تواند اصلاح کند و اگر –خدای نخواسته- انحراف در آن باشد، یک کشور را می‌تواند منحرف کند» (صحیفه امام، ج ۱۶، ص ۱۱۸) همین یک جمله کافی است تا بر اهمیت خروجی کاری مسئولان سازمان صداوسیما تأکید کنیم. جمله‌ای که در عین حال می‌توان آن را متر و معیاری برای سنجش میزان تأثیرگذاری این سازمان کلان فرهنگی بر وضعیت امروز جامعه ایرانی دانست.

این روزها صداوسیما با برنامه‌ها، تاک شوها، مسابقات، سریال‌های نمایشی و قالب‌های مختلف دیگر برنامه‌سازی کنداکتور شبکه‌های متعدد و پرشمار خود را پر می‌کند. کنداکتوری ۲۴ ساعته در بیش از ۵۰ شبکه سراسری و استانی که در رقابت با رقیبان باسابقه‌ای چون شبکه‌های ماهواره‌ای و یا مدعیان نوظهور در فضای مجازی، گویی رمق چندانی برایش نمانده و جامعه کمتر و کمتر به آن گرایش پیدا می‌کند؛ تا آنجا که قائم مقام صداوسیما در نشستی به آشکار و گلایه می‌گوید امروز بزرگترین مشکل رسانه ملی، وجود فضای مجازی است» و حتی اگر مخاطب گرایشی به آن دارد از برنامه‌ها تأثیر نمی‌گیرد و یا حتی کمتر رضایتی دارد چه برسد به اینکه این رسانه بخواهد به مثابه یک دانشگاه عمل کرده و در آینده فرد یا یک اجتماع اثرگذار باشد!

اما چه شد که سازمان صداوسیما» به وضعیت امروز رسید. بحرانی که امروز در رابطه مخاطب با رسانه ملی شاهدش هستیم، ریشه در چه پس‌زمینه‌هایی دارد و چگونه می‌توان برای رفع نواقص و تحقق آنچه بنیانگذار انقلاب اسلامی آن را ترسیم کرده بود، قدم برداشت؟

عماد افروغ جامعه شناس و استاد دانشگاهی است که به صراحت کلام شهره است، تأکید ویژه‌ای بر وم شکل‌گیری گفتگوهای انتقادی دارد، بسیار از اهمیت گوهر فراموش‌شده‌ای به‌نام اخلاق» می‌گوید و فراتر از مباحث تئوریک و دانشگاهی صرف، همواره نیم‌نگاهی هم به تولیدات فرهنگی و نسبت آن‌ها با جامعه و تحولات روز داشته و دارد؛ از فیلم و سینما گرفته تا کتاب و مطبوعات.

افروغ در این گفتگوی مشروح از منظر جامعه‌شناسی به آسیب‌شناسی خروجی برنامه‌ها و عملکرد مدیران سازمان صداوسیما به‌عنوان یکی از مهمترین رسانه‌های امروز ایران و تأثیر آن بر وضعیت جامعه امروز پرداخته است.

متن گفتگوی خبرگزاری مهر با عماد افروغ را در زیر می‌خوانید:

* این روزها انتقادات زیادی به عملکرد صداوسیما و خروجی برنامه‌های آن مطرح می‌شود و البته کمتر سریال، تاک‌شو یا برنامه گفتگومحور شاخص و راضی‌کننده‌ای هم وجود دارد که روی فکر و آسایش و زندگی مردم تأثیر بگذارد و یا به‌عنوان راهکاری برای ارتقا سبک زندگی بتوان به آن‌ها اشاره کرد. از منظر جامعه‌شناسی فکر می‌کنید مشکل عمده‌ای که صداوسیما اکنون با آن مواجه است، چیست؟ و چقدر ممکن است افراد» مانع عملکرد درست سازمان» باشند؟

این سوال نیازمند بحثی مبنایی است، اینگونه نیست که تفننی سوالی پرسیده باشید و بخواهم به آن پاسخ دهم. من هم سال‌هاست که به پاسخ چنین سوالی می‌اندیشم. من نمی‌دانم آیا صداوسیما حسب یک نظریه عمل می‌کند یا خیر و اگر حسب یک نظریه حرکت می‌کند آنچه نظریه‌ای است؟ آیا این نظریه منسجم است یا خیر؟ و در صورت انسجام به آن عمل می‌شود یا خیر؟ آیا دیالکتیکی بین این نظریه و یا واقعیت‌های انضمامی و روزمره وجود دارد یا خیر؟

من فکر می‌کنم حداقل نوعی عدم انسجام تئوریک در خروجی برنامه‌هایی که از تلویزیون پخش می‌شود نمایان است، نوعی ناهمخوانی، تناقض و تعارض وجود دارد که حتی در برخی موارد بوی تظاهر و ریا از آن‌ها به مشام می‌رسد. متأسفانه جمهوری اسلامی میدان مناسبی برای تاخت و تاز ریاکاران شده است و یکی از عرصه‌های قلمروهای تاخت و تاز این افراد، سیماست، چون رادیو را کمتر می‌شنوم.

اگر بخواهم مبنایی‌تر بحث کنم باید بگویم هر نهادی که جایگاه تعریف شده‌ای برای ایده‌پردازی داشته باشد و خود را متولی ایده‌ها و ارزش‌ها بداند باید نسبت به واقعیات جامعه پاسخگو باشد. این رابطه متقابل ایده و واقعیت است. اگر این رابطه را بین ایده و واقعیت بپذیریم معتقدم هرکسی ادعای ایده‌پردازی در جامعه دارد باید پاسخگوی واقعیات جامعه هم باشد.

اگر واقعیت‌های جامعه تلخ هستند که همینطور هم هست و می‌توان ردّ پای آن را در وضعیت عدالت، اخلاق و… مشاهده کرد، اینها بی ارتباط با ایده‌های پشت این واقعیات نیست. صداوسیما هم در این میان ادعا دارد که دانشگاه است و ادعای ایده‌پردازی دارد. ادعا هم دارد که بیشترین رجوع مردم به صداوسیماست پس این چه ایده‌پردازی‌ای بوده است که واقعیت‌ها را به این شکل رقم زده است؟

* یعنی شما صداوسیما را نسبت به آنچه در واقعیت امروز جامعه وجود دارد، مسئول می‌دانید؟

ممکن است متولیان صداوسیما بگویند ما کار خود را کرده‌ایم اما مردم راه خودشان را رفته‌اند در حالی که این‌طور نیست. اگر مردم راه خود را به غلط رفته‌اند و اگر ایده‌های غلطی داشته‌اند که باعث شده چنین راهی بروند، باز هم باید پرسید صداوسیما در این ایده‌های غلط نقش نداشته است؟ و اصلاً در اصلاح این ایده‌ها چه نقشی داشته است؟

این بحث بسیار اساسی است و عالمان علوم انسانی اعم از ، روشنفکر، روان‌شناس، جامعه شناس و اقتصاددان و هرکسی که با ایده و تئوری سر و کار دارد نمی‌تواند بگوید مرا با واقعیت‌ها کاری نیست و از آن‌ها چشم‌پوشی کند. من شخصاً معتقدم صداوسیما حسب جایگاهی که برایش تعریف شده است نقش خود را به خوبی ایفا نکرده است. بالاخره عده‌ای امروز اندیشه غلطی را ترویج می‌کنند که باعث به‌وجود آمدن واقعیت‌های تلخی شده است. صداوسیما تا چه حدی با این ایده‌ها و اندیشه‌های غلط درافتاده است؟

به تعارض و تظاهر در تفکر حاکم بر صداوسیما با خروجی برنامه‌ها و آثارش اشاره کردید و همچنین به اینکه واقعیت جامعه چیز دیگری است و صداوسیما ایده‌های دیگری را نمایش می‌دهد. می‌توانید در این زمینه مثال هم بزنید؟ چون تلویزیون ادعا دارد که به طور مثال تا به امروز در مسیر اخلاق و برنامه‌سازی انقلابی و فرهنگی حرکت کرده است و همچنان می‌کند.

اینکه این‌ها بعضاً کارهایی انجام می‌دهند تردیدی نیست. در این نکته که این کارها هم برای مخاطب انجام می‌شود نمی‌توان شک کرد. بحث این است که آیا صداوسیما متناسب با گفتمان انقلاب اسلامی و نیازهای فرهنگی و اجتماعی مردم برنامه‌سازی می‌کند؟ این بحث ماست. به هر حال وقتی جامعه از مشکلات اجتماعی رنج می‌برد، اخلاقیات آموزش داده شده در تلویزیون هم (بدون انکار دلالت‌های اجتماعیِ اخلاقیات فردی)، باید اجتماعی باشد نه فردی. سال‌هاست آموزش‌های مذهبی اخلاقی هم در تلویزیون رویکرد فردی دارد.

* منظور آموزش‌های دینی است که غالباً به احکام و فقهیات شخصی منحصر و محدود شده است؟

بله. به حق الله» منحصر شده است که کسی مخالف آن هم نیست. اما اتفاقاً خداوند حق الله را به شرط توبه و رجعت شخصی می‌بخشد. آنچه را خدا نمی‌بخشد حق‌الناس» است. در حالی که شما اکنون در جامعه انواع و اقسام تضییع شدن حق مردم را می‌بینید. تبعیض، فساد و رانت و ناشایسته گماری را می‌بینید که همه این‌ها حقوقی است که دارد پایمال می‌شود. برنامه‌های تلویزیونی اگر هم به این مسائل اجتماعی بپردازد، جزئی است و حتی در مواردی، و به ویژه در گذشته به صورت پررنگ‌تر، جناحی است. در حالی که این مسائل جناح بردار نیست.

* چقدر ممکن است تلویزیون به دلیل حضور مدیران یا برنامه‌سازان محافظه کار یا منفعت طلب به مسائل اساسی‌تر ورود نکند؟

اگر قواعد مشخصی وجود داشته باشد قدرت مانور شخصی افراد پایین می‌آید. مساله بنده این است که افراد چرا این قدر قدرت مانور دارند؟ به طور مثال شوراهای اندیشه‌ورزی در شبکه‌ها تشکیل می‌شود که افراد طبق ت‌ها و مصوبات و تصمیمات این شوراها حرکت کنند و اینقدر قدرت مانور نداشته باشند، اما اینها همه اموری فرمالیستی و دهان پر کن هستند.

* ممکن است عملیاتی نشدن همان ایده‌هایی که گفتید به دلیل نفوذ افرادی باشد که نمی‌خواهند؟

این نفوذ بحث مهمی است که نباید آن را نادیده بگیرید. وقتی تفکیک سره از ناسره مشمول نظارت نمی‌شود، عده‌ای می‌توانند مانورهای شخصی هم داشته باشند. وقتی شورای راهبردی واقعی و عمیق وجود ندارد، افراد خیلی راحت می‌توانند نفوذ کنند. نفوذ فرهنگی و مادی داشته باشند. یعنی ابتدا با ظاهر و منش مقبول، خود را جا می‌اندازند و بعد ت‌های خود را اعمال می‌کنند، من از این قبیل موارد، زیاد دیده‌ام.

* چه تی را اعمال می‌کنند؟

ت‌هایی مغایر با روح و مضامین ت‌های کلان و متناسب با رشد آگاهی و اندیشگی و مسئولیت‌های اخلاقی فردی و اجتماعی، از قبیل آزادمنشی و صداقت، اعتماد و همبستگی و نوع‌دوستی، به ویژه در شرایط عادی و غیر بحرانی جامعه، که حساب شرایط بحرانی جداست.

ورود چنین افرادی به صداوسیما راحت است؟

تا حدی آسان است چون این مدل در سازمان‌هایی که قرار است اصول و ارزش‌ها را با مانورهای شخصی و بعضاً بلندپروازانه مدیران، جا بیندازند جواب می‌دهد. طرف ابتدا ظاهر انقلابی و بدون توجه به لایه‌های حکیمانه و زیرین انقلاب و همسو با سلایق مدیران، به خود می‌گیرد و به‌تدریج نفوذ کرده و طرح خود را پیاده می‌سازد. در واقع، از سطحی‌نگری و در شرایطی از بلندپروازی برخی مدیران سوء‌استفاده و به تدریج جای پای خود را محکم می‌کند و بعد برنامه‌هایی را تولید و بدون توجه به هشدارهای اولیه برخی افراد پخش می‌کند. پس از آشکار شدن منویات پنهانی این دسته از افراد و اعتراضات دیگران، مجبور به قطع برنامه می‌شوند. اگر بر صدا و سیما مغز متفکر و استراتژیست و به روز و در چارچوب آرمان‌های انقلاب اسلامی و به طور خاص شعارهای آزادی، عدالت و اخلاق و معنویت حاکم بود، شاهد این گونه برنامه‌ها و مانورهای شخصی نمی‌بودیم.

یک عده متظاهر و عده‌ای متعصب، جاهل و خشک مغز هستند. افراد متظاهر از دسته دوم بدتر هستند، چون به دلیل پنهان کردن آرا واقعی خود نمی‌توانید با آن‌ها وارد بحث شوید. با حضور این افراد اگر به صداوسیما رسوخ کنند که تا حدی در برخی پروژه‌ها ورود کرده‌اند نمی‌توان مشکل را حل کرد.

* چرا باید کلیشه‌ای از شعارهای انقلابی در بسیاری از سازمان‌ها از جمله صداوسیما به گونه‌ای ترویج پیدا کند که افراد با سوءاستفاده از کلیدواژه‌های آن به راحتی خود را پرزنت کرده و خودی نشان دهند.

لب کلام همین است که هرکسی دو آتشه تر خود را نمایش می‌دهد به او تریبون داده می‌شود. هرکسی که متواضع‌تر است و انقلاب را ریاکارانه و بر پایه منافع شخصی خود تفسیر نمی‌کند و از منظر شور و هیجان صرف نگاه نمی‌کند، تریبونی هم ندارد. البته باز این به این معنا نیست که طرف شور نداشته باشد خیر منظور این است که شورنمایی» و شور عاری از حکمت» نداشته باشد. شور، تجلی حکمت است اما شور و هیجانی هم هست که پشتش هیچ نیست و ما به چنین افرادی میدان می‌دهیم و اساساً دنبال این نیستیم که متوجه شویم اینها که میدان دار هستند در پشت صحنه چه می‌کنند و چه می‌گویند و یا چه قرائتی از دین و انقلاب دارند.

به رغم اینکه انقلاب برای ما ارزشمند است اما توجیهی برای ریا و حفظ ظاهر نمی‌شود. ما باید کسی را وارد کار کنیم که اولاً آگاه به لایه‌مندی پدیده انقلاب باشد، ثانیاً به گفته‌اش باور داشته باشد. وقتی دم از انقلاب و مردم و دین می‌زند به آن‌ها باور و عمل متناظر داشته باشد. مردم متوجه ایفای نقش متظاهرانه می‌شوند. برای مثال، طرف با پراید به مجلس شورای اسلامی می‌آمد اما در خیابانی او را با بنز آخرین مدل دیدند. بالاخره که آشکار می‌شود، پس اگر با همان بنز و البته مشروع خود بیاید بهتر نیست؟

در اینجا فضایی را برای پرسشی کلیدی باز می‌کنم، کدام بهتر است نفاق یا صداقت؟ و یا شاید نفاق و صداقت گره خورده با حرص؟ پاسخ بنده این است که به هر حال، ساده زیستی و به تعبیر حضرت امیر (ع) قناعت، گره خورده با کسب روزی حلال و بی‌نیازی و حد کفاف و پرهیز از دنیا برای دنیا و دنیا را برای آخرت خواستن، در مرتبه اول ارزش قرار دارد. اما اگر قرار بر انتخاب بین نفاق و ریا و صداقت و صراحت حریصانه در استفاده از مواهب دنیوی باشد کدام قبیح تر است؟

دنیا را برای دنیا خواستن و بهره مند شدن از روش‌های نامشروع، از جمله ریا، برای تنعمات دنیوی و یا دنیا را برای دنیا خواستن و متنعم شدن از مواهب دنیوی بدون استفاده از روش‌های نامشروع، ولو در قالب حرص؟ به هر حال، کدام کم ارزش تر است، تظاهر ریاکارانه و تمسک صوری به ارزش‌ها برای بهره‌مندی از دنیا یا صداقت و تلاش برای بهره‌مندی از دنیا؟ در افراطی‌ترین شکل، نفاق یا حرص؟ در اولی پای ی و تضییع حقوق اجتماعی در میان است و در دومی پای ضرر به نفس در میان است که با اخذ ت‌های صحیح و رفاهی اجتماعی و مالیات و غیره قابل کنترل و تعدیل است. به هر حال، اگر بخواهیم به اسم حفظ ظاهر، ریا را گسترش دهیم بداخلاقی بدتری را توسعه داده‌ایم و باعث نفوذ افکار بدتری شده‌ایم.

* گفتید صداوسیما چندان به واقعیت جامعه کاری ندارد. از نگاه شما چگونه می‌توان این واقعیت را در برنامه‌سازی‌ها دخالت داد؟

همان ابتدا گفتم صداوسیما تئوری به روزی ندارد. در بهترین حالت بایدها و نبایدهایی دارد که اتفاقاً مساله مردم نیست. زندگی روزمره‌شان به گونه‌ای است که آن باید و نبایدها در زندگیشان ورود و دخالتی ندارد، چون غالباً با آن مسأله‌ای ندارند. زندگی روزمره، نوعاً عرصه تأثیر و تأثر است نه باید و نباید. ما مدام بایدها و نبایدها را در تریبون رسمی تلویزیون تبلیغ می‌کنیم، در حالی که خبر نداریم مخاطب با چه مشکلاتی درگیر است. به طور مثال دائم می‌گوئید به فکر آخرتت باش و ایمان داشته باش.

این‌ها ارزش‌ها و بایدهایی است که در بهترین حالت صداوسیما ترویج می‌کند. در حالی که مردم می‌گویند باید بدن و جان و نفسی باشد که به فکر آخرت باشد و ایمان داشته باشد، من به نان شبم محتاجم. در واقع او مشکلی با این ارزش‌ها ندارد، در این ارزش‌ها مشترک است اما دردش چیز دیگری است. درد او بیکاری، نفاق و تظاهر است. دردش رانت خواری است. درد او درد اخلاق فردی نیست بلکه درد اخلاق اجتماعی است. درد او درد تبعیض است و اینکه چه فسادهای اجتماعی رواج دارد در حالی که صداوسیما از اخلاق اجتماعی نمی‌گوید. صداوسیما بیشتر از اخلاق فردی می‌گوید در حالی که فرد این‌ها را قبول دارد.

صداوسیما برخلاف ادعاها و های وهویی که دارد، متوجه این معانی نیست. ممکن است هر از گاهی هم برنامه خوبی ساخته شود ممکن است اتفاقی بیفتد و سازمان صداوسیما هم نمایش دهد. به طور مثال اتفاقی در نوع دوستی ایرانیان رخ دهد و تلویزیون این را نمایش دهد، اما این امر در راستای یک تفکر نظام مند با توجه به مومات آن نیست.

ما دیده‌ایم که صداوسیما در شرایط عادی، خودش هم در بداخلاقی‌ها نقش داشته است. از لاپوشانی و منعکس نکردن قضایا تا نمایش تصاویری که خلاف تجربه زیسته مردم است. درهای صداوسیما به روی افکار دیگر بسته است و انگار منتظر حادثه‌ای است تا درها را باز کند. در حالی که در روز حادثه، شاه هم درها را باز کرد، شاه هم توبه کرد! نوع نگاه سازمان صداوسیما متناسب با انقلاب اسلامی و هویت فرهنگی و تاریخی و نیازهای ما نیست. شما اصلاً ثابت کنید این‌ها برنامه و تگذاری دارند. ممکن است در دفترچه‌هایی این تگذاری‌های را داشته باشند اما فقط روی کاغذ است. بحث ما نحوه عملیاتی شدن و به روز شدن این سندهاست.

* آیا هیچ‌گاه سازمان صداوسیما در قالب م با مشاوران و متخصصان از جمله جامعه‌شناس، متفکر علوم انسانی، ان و… این ایده‌ها و اصول را تدوین نکرده است؟

سوال خوبی است. در چندین مقطع از بنده نوعی به‌عنوان عضو شورای اندیشه‌ورزی یکی از شبکه‌ها دعوت شد. یکی دو جلسه، و در دوره جدید فقط یک جلسه، از این شوراها برگزار شد اما چقدر به حرف ما گوش دادند؟ انگار ما ابزار توجیه یک سری ت‌ها شده‌ایم.

به طور مثال در یکی از شوراها ما گفتیم فلان برنامه درست نیست اما مقاومت کردند و حتی به نوعی به بنده توهین کردند گویی مساله من شخصی بود و کار به جایی کشید که خودشان برنامه را تعطیل کردند. ما هم البته می‌دانیم این شوراها کارایی ندارد اما شاید هنوز امید داریم که اتفاقی بیفتد.

وقتی در جایی از ما دعوت می‌کنند، شرکت می‌کنیم چون هنوز امیدواریم. می‌گوئیم از ما دعوت شده است و حسب وظیفه اجتماعی باید برویم. خب لااقل حرف‌های ما را بشنوند اما نه رد می‌کنند و نه می‌پذیرند. در یکی از همین جلسات به جای استدلال بر سر غلط بودن یا درست بودن یک موضوع گفتند ما به گفتمان فلان فرد، غیر امام راحل و رهبری، در سیما توجه داریم. من گفتم از کی تا حالا یک فرد در سیما گفتمان ساز شده است؟ این مضحک است که یک فرد ولو با سمتی رسمی اینگونه تأثیر داشته باشد.

* یکی از مشکلات صداوسیما این است که به نظر می‌رسد رویکردهایش وابسته به مدیران است و به همین دلیل است که خیلی وقت‌ها سلیقه یک فرد معیار تصمیم‌گیری‌های کلان و به قول شما گفتمان ساز می‌شود.

ما در مجلس هفتم پیشنهاد تشکیل شورایی در رأس صدا و سیما، متشکل از نظریه‌پردازان و استراتژیست‌های فرهنگی و ت گذاران فرهنگی و … را با انتخاب رهبری دادیم که راهبردهای کلان و به روز و مساله مند صداوسیما را مشخص کنند تا کار از حالت فردی خارج شود. این شورا قرار بود در اتخاذ راهبردها و نظارت بر حسن اجرای آن‌ها نقش آفرین باشد. ما این را مطرح کردیم، اما مسئولان وقت صداوسیما مخالفت کردند چون حس کردند دستشان بسته می‌شود. ما اکنون هیچ نظارتی نداریم منظورم نظارت‌های اجرایی نیست منظور نظارت‌های کلان و راهبردی است. اگر هم شوراهای اندیشه‌ورزی راه اندازی کردند تأثیرگذار نیستند و فقط اسم افراد را در دهان‌ها انداختند.

صداوسیما باید بداند مادامی که بر اساس قانون اساسی عمل می‌کند، باید شورای راهبردی به روز و نظارت فعال داشته باشد. فکر می‌کنند وقتی می‌گوئیم نظارت، یعنی ایجاد مانع منفی و بازدارنده، اما اینگونه نیست، نظارت ابزاری مناسب برای ضمانت بخشیدن به ت‌های صحیح و مانعی است برای رفتارهای شخصی و خارج از قاعده مصوب. متأسفانه صداوسیما علاوه بر اینها اسیر نفوذ و تظاهر و ریا هم شده است و این آسیب‌ها به زودی مشکلات افزون‌تری برای سازمان به‌وجود خواهد آورد.


بررسی چالش های ترویج فرهنگ ایثار و شهادت



استاد دانشگاه و رییس اسبق کمیسیون فرهنگی مجلس شورای اسلامی معتقد است برای پرداختن به مهمترین چالش پیش روی بسط و نشر فرهنگ ایثار و شهادت ابتدا باید کاری تئوریک درمورد اخلاق ایثار و شهادت صورت بگیرد. باید ایثار» را ذیل انفاق» تعریف کرد.

دکتر عماد افروغ، جامعه شناس و نماینده اسبق مجلس شورای اسلامی در گفت و گو با خبرنگار نوید شاهد به تشریح چالش های ترویج فرهنگ ایثار و شهادت با محور اخلاق پرداخت و اظهار کرد: برای پرداختن به مهمترین چالش پیش روی بسط و نشر اخلاق ایثار و شهادت ابتدا باید کاری تئوریک درمورد اخلاق ایثار و شهادت صورت بگیرد. باید ایثار» را ذیل انفاق» تعریف کرد؛ انفاق بزرگترین فعل اخلاقی بشر بوده و حتی از عدالت فردی هم بالاتر است. در عدالت فردی یک نوع خودگرایی وجود دارد به این معنا که هرچه را برای خود نمی پسندی برای دیگری هم مپسند» اما در ایثار و انفاق چیزی را از خود منع می کنیم که برای دیگری می پسندیم به این صورت که خودمان را محروم می کنیم اما برای دیگری می پسندیم که فعلی متعالی و ویژه است.

این استاد دانشگاه با بیان این که انفاق در شرایط خاص یک معنی و در شرایط غیرخاص معنی دیگری دارد، گفت: انفاق در شرایط خاص همان شهادت معنی شود زیرا انفاق جان می کنیم اما در شرایط عادی همان نوع دوستی و ترجیح دادن دیگران بر خود است. نهادینه کردن فرهنگ ایثار و شهادت منوط به اخلاق متعالی انفاق و ایثار است و باید در اخلاق شناسی روی این موضوع کار شود.

وی اضافه کرد: اگرچه در شرایطی شاهد انفاق و نوع دوستی هستیم اما در شرایط عادی و در بهترین حالت، ترویج کننده اخلاق فردی بوده ایم که به آن فعل طلایی اخلاق» می گویند و اساس آن همان هرچه برای خود می پسندی برای دیگران هم بپسند» است. افرادی که فعل طلایی اخلاق» را مطرح کرده اند، می گویند یک فعل طلایی سفید» هم داریم. این فعل می گوید با دیگری به گونه ای برخورد کن که دوست داری خدا با تو برخورد کند پش بخشش داشته باش.» اگر بخواهیم اخلاقی را در جامعه نشر دهیم که به اخلاق ایثار و شهادت برسد، در قدم اول باید اصل طلای سفید» و در ادامه اصل انفاق و بخشش را بسط دهیم.

این جامعه شناس با انتقاد از اخلاقی که در کشور آموزش داده می شود، بیان کرد: اخلاق رسمی که آموزش می دهیم بیشتر اخلاق فردی است و حتی روی خطاهایی که انگشت می گذاریم نیز خطای فردی است. اگر آموزش های اخلاقی در رسانه ملی را بررسی کنیم، نوعاً اخلاق و خطاهای فردی را شامل می شود و در مجموع به خطاهای اجتماعی و اخلاق های اجتماعی توجه نمی کنیم.

باید خطاهای متناسب با حق الناس را گوشزد کنیم

نماینده اسبق تهران در مجلس شورای اسلامی با بیان این که اگر خطاهای اجتماعی را ببینیم خود به خود اخلاق اجتماعی هم مطرح می شود، توضیح داد: برای نمونه درباره حق الله» و حق الناس» سخن می گوییم که خداوند حق الله» را به شرط توبه و رجعت می بخشد اما حق الناس» را به راحتی نمی بخشد. ما باید خطاهای متناسب با حق الناس» را گوشزد کنیم. برای مثال می گوییم فساد»، تبعیض»، رانت» و شایسته ناگماری در مناصب مختلف» که این موارد جزو خطاها و گناه های اجتماعی هستند. زمانی می توانیم انفاق و نوع دوستی که متوجه دیگری است را نهادینه کنیم که خطاهای اجتماعی را برای مردم جا انداخته باشیم تا وجدان مردم نسبت به این خطاها حساس شود. اگر این حساسیت به وجود آید میل آنها به انقاق و ایثار بیشتر خواهد شد.

این جامعه شناس ادامه داد: در جامعه ای که نگاه فردی غالب بوده و خودخواهی در آن بسط یافته و ت زده است نمی توان مروج اخلاق ایثار و شهات بود. بنابراین برای ترویج فرهنگ ایثار و شهادت در جامعه ایراد ساختاری وجود دارد. نوع آموزش اخلاقی ما فردگرایانه و مبتنی بر اصل طلایی اخلاق» است و از آنجا که به خطاهای اجتماعی کمتر دیده می شود به لحاظ ساختاری نمی توانیم شاهد بسط اخلاق ایثار و شهادت باشیم.

افروغ در پایان با تاکید بر اینکه در نهادینه شدن رفتار فردگرایانه در شرایط عادی تنها مردم مقصر نیستند، گفت: مردم در ته نشین شده های هویت اخلاقی خود اخلاقیاتی دارند که در شرایط بحرانی خود را نشان می دهد و مصداق آن شرایط سیل، زله و دوران دفاع مقدس است. اگرچه در شرایط غیربحرانی شاهد اخلاق خودخواهانه در مردم هستیم اما عوامل زیادی به بروز این اخلاق دامن می زنند. کارنامه دولتمردان نشان می دهد در شرایط بحرانی از جنس مردم می شوند اما در شرایط غیربحرانی شکاف فزاینده بین ارباب و رعیت را دامن می زنند و به جای این که خادم باشند، مخدوم می شوند. به این صورت که دروغ می گویند، به نیازهای واقعی مردم توجه نمی کنند و آمارهای غلط می دهند که این موارد باعث می شود در شرایط عادی شاهد فوران و غلیان اخلاق ایثار و شهادت نباشیم.




 در موج اول کرونا آمار طلاق، خودکشی و سرقت پایین آمده است/ نمی‌توان به مردم گفت محرم مراسم نگیرند



پایگاه خبری جماران، سعید گیتی آرا: شیوع مجدد کرونا و افزایش آمار مبتلایان در کشور تاکنون نگرانی‌هایی ایجاد کرده است. از این رو، با نزدیک شدن به ماه محرم، این امکان وجود دارد که رعایت نکردن برخی پروتکل های بهداشتی از سوی مردم، آمار ابتلا و مرگ این بیماری را افزایش دهد. 


در همین رابطه، یک جامعه شناس گفت: ممکن است عده ای ولو صاحب نفوذ بگویند نباید مراسمی برگزار شود، ولی این را از نظر جامعه شناختی فرهنگی ایرانیان می گویم که اگر تصمیم گیران به این سمت روند که مراسمی برگزار نشود، بازتاب تندی به دنبال خواهد داشت و مردم واکنش نشان می دهند.


توجهی به وجه لایه مندی کرونا نشد

عماد افروغ در گفت و گو با جماران، گفت: همان روزهای اول شیوع کرونا، به این مسأله توجه داده شد که برخورد صفر و یک با پدیده لایه مندی چون کرونا کار درستی نیست. نباید کرونا را صرفا پدیده ای طبیعی می دیدیم که متاسفانه این گونه شد.


وی افزود: حتی در نگاه طبیعی نیز اگر از همان ابتدا نگرشی لایه مند می داشتیم، بدین معنا که این پدیده لایه های طبیعی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و حتی الهیاتی دارد، طور دیگری برخورد می کردیم و ت گذاری ها نیز به شیوه دیگری انجام می شد.

 

نباید صرفا از مردم خواسته می شد بیرون نروند

افروغ ادامه داد: حداقل در همان بخشی که مربوط به فاصله فیزیکی است و به اشتباه به آن فاصله اجتماعی گفتند، باید به این مسأله توجه می کردیم که ابعاد فرهنگی و اجتماعی قضیه را لحاظ کنیم و فقط برخوردی مکانیکی با این پدیده نداشته باشیم. نباید صرفا از مردم خواسته می شد تا بیرون نروند. تصمیم گیران باید می دانستند با چه ملتی رو به رو هستند. با ملتی که اهل گشت و گذار، تفریح و دید و بازدید است.


او بیان کرد: باید به نحو میانه ای رفتار می شد تا به صورت مدیریت شده افراد می توانستند دید و بازدید خود را هم داشته باشند. هنوز هم بر این باورم که تصمیم گیران حوزه کرونا باید مدیریت شده رفتار کنند و تدابیری بیندیشند که در عین اینکه محدودیت هایی برای مهار این بیماری وضع می شود، محدودیت ها جنبه آزاردهنده نداشته باشد.

 

باید تدبیری اتخاذ شود تا مردم علاوه بر ماسک زدن، بتوانند آمد و شدهای خود را داشته باشند

این جامعه شناس گفت: متاسفانه در مقطعی فاصله های فیزیکی را تشدید کردند تا اینکه یک مرتبه این موضوع، با برنامه و بی برنامه، با اراده و بی اراده، از اختیار خارج شد. دوره اول کرونا همانند جاده مه آلودی بود که ماشین ها در آن تلاش می کردند به یکدیگر برخورد نکنند اما به محض اینکه مه کنار رفت و جاده هم تبدیل به بزرگراه شد، زمینه بروز تصادف مهیا شد. امروز باید عبرت بگیریم برخورد صفر و یک نکنیم.


وی اظهار داشت: باید مدیریت شده و ضمن رعایت تمهیدات پزشکی، تدبیری اتخاذ شود که مردم علاوه بر اینکه ماسک می زنند، بتوانند آمد و شدهای تاریخی و فرهنگی خودشان را به شکل محدود داشته باشند.

 

مسئولین کشور اوضاع را رها کرده اند

عماد افروغ بیان کرد: به علاوه روشن است که محدودیت های اعمال شده در فاصله فیزیکی، ضرر و زیان هایی برای اقشار پایین جامعه ایجاد کرده است و تقریبا تمام پیمایش های انجام شده بر مشکلات و هزینه های اقتصادی این اقشار تأکید دارند. اقشاری که معیشت روزانه آنها ایجاب می کند تا فاصله فیزیکی را کمتر رعایت کنند. مسئولین باید تمهیداتی بیندیشند و کمک خرجی آبرومندانه را برای این طیف در نظر گیرند. در واقع باید ت های رفاهی ای در نظر گرفته شود تا این اقشار کمتر آسیب ببینند.


افروغ گفت: اتفاقاتی که بعد از کرونا افتاد، می توانست در ابعاد مختلفی مدیریت شده تر باشد. نه اینکه یک مرتبه مردم با موجی از گرانیِ رها شده و البته برنامه ریزی شده روبه رو شوند. این گرانی بلاتوجیه درباره تمام اقلام مبتلا به» زندگی مردم دیده می شود. از اقلام مصرفی روزانه گرفته تا زمین و ماشین و . وظایف کنترلی و نظارتی دولت در دوره کرونا سنگین تر می شود. به نظرم مسئولین کشور اوضاع را رها کرده اند و نقش کنترلی و نظارتی خود را نادیده گرفته اند.

 

هیچ مانعی برای احیاء شرایط مثبت دوره کرونا وجود ندارد

وی گفت: دولت به معنی عام حتی از دستاوردهای کرونا نیز مراقبت نکرد. معتقدم با توجه به جایگاهی که دولت در کنترل و نظارت دارد، نتوانست از دستاوردهای مثبت کرونا در شیوع موج اول برای کاهش قیمت ها استفاده کند و جلو ضرر و زیان های بیشتر را بگیرد. امروز هم هیچ مانعی وجود ندارد که بتوانیم شرایط مثبت دوره کرونا را احیاء کنیم. اتفاقا در اثر احیای آن شرایط است که بسیاری از موارد حالت عادی تری پیدا می کند و روند افزایشی قیمت ها تعدیل می شود.


وی گفت: درست است خیلی ها می گویند ویروس منحوس کرونا»، و از جهات زیادی از جمله تلفات انسانی و هزینه های فراوان آن نیز یک ویروس منحوس است، اما بنده هیچ گاه و در کل نتوانستم آن را منحوس بدانم. زیرا احساس کردم اتفاق مبارکی رخ داده است. مسلما هر اتفاق مبارکی هزینه هایی هم دارد، مسئولین می توانستند با ت گذاری های صحیح جلو ضرر و زیان ها را بگیرند. کرونا رابطه انسان با خود را دگرگون کرد و به موجب آن انسان خود واقعی» خودش را کشف کرد. همچنین رابطه اش با دیگری» نیز تغییر کرد و نوع دوستی و همبستگی او افزایش یافت.

 

تجلی همبستگی را در دوره کرونا دیدیم

افروغ بیان کرد: ما تجلی همبستگی را در دوره کرونا دیدیم. همچنین در این دوره رابطه انسان با طبیعت عوض شد. دگرگونی رابطه انسان با طبیعت را دست کم نگیریم. اتفاقا تحلیل بنده از ابتدا این بود که کرونا انتقام و واکنش طبیعت است. آن نوع طبیعت شناسی ای که بر این باور بود که طبیعت بی روح و بی غایت بوده و قدرت واکنش ندارد، می بیند که طبیعت، چگونه قدرت آگاهانه خود را به رخ می کشد.


او اظهار داشت: کرونا تحولی در رابطه انسان با ساختارهای اجتماعی و اقتصادی به وجود آورد. همچنین موجب ضربه به سرمایه داری شد که نباید به سادگی از کنار آن گذشت. یک بار دیگر ما امر جهانی واقعی را لمس کردیم نه جهانی سازی سرمایه داری را. ما جهانی شدن واقعی را شاهدیم. یعنی ویروسی که همه را در برگرفته است و نژاد و هویت و طبقه نمی شناسد، یکی از تجلیاتش به وجود آمدن جنبش ضد نژاد پرستی ای است که در آمریکا رخ داد، گونه ای عام گرایی و نفی و فروپاشی مرزها و اعتباریات کاذب.

 

حبس» مجازاتی اسلامی نیست

این جامعه شناس با بیان اینکه باید همه این مسائل را با هم دید و واکنش نشان داد، گفت: متاسفانه متناسب با شأن انقلاب اسلامی، جایگاه و مومات و ااماتش رفتار نمی کنیم و روزمره می اندیشیم. تا زمانی که این گونه است نمی توانیم عبرت بگیریم و ت گذاری های درست و اعمال متناظری داشته باشیم. به نظرم امر مبارکی به نام کرونا رخ داد و ما می توانستیم خیلی از دستاوردهای آن را تجربه کنیم، ولی قدر ندانستیم.


وی ادامه داد: برای نمونه، در این دوره یکی از اقدامات خوب قوه قضائیه این بود که زندانیان را آزاد کرد. باید دید آیا با آزاد شدن زندانیان اتفاقی افتاد؟ اتفاقا طی گزارشی که در جلسه شورای فرهنگ عمومی ارائه شد، در موج اول کرونا علاوه بر کاهش نرخ طلاق و خودکشی، آمار سرقت نیز پایین آمده است. به هر حال، با توجه به تعریف غلطی که از جرم و مجازات می شود، اقدام قوه قضائیه ستودنی بود. حبس مجازاتی اسلامی نیست و کرونا باعث شد که ما این موضوع را بهتر و بیشتر لمس کنیم.

 

به اندازه کافی حرف بدون عمل شنیده ایم

افروغ با تاکید بر اینکه منظورش از اصطلاح دولت» در این مصاحبه تنها قوه مجریه نیست، در پاسخ به پرسشی درباره مجلس یازدهم و شعارهای انقلابی آن گفت: هرچند بنای موضع گیری ی ندارم، اما ملاک حرف نیست عمل» است. منتظر می مانیم تا ببینیم چه اتفاقی در عمل رخ می دهد. آیا حال مردم خوش یا ناخوش تر می شود؟ معتقدم به اندازه کافی حرف بدون عمل شنیده ایم. حرف هایی که با شور انقلابی، اصلاح طلبی و یا عدالت طلبی مطرح شده است. بنابراین باید ببینیم چه اتفاقی در عمل رخ خواهد داد. این را در راستای آگاهی بخشی به مردم می گویم که به عمل اشخاص نگاه کنند و دیگر توجه خود را معطوف حرف نکنند.


وی درباره ضرورت برگزاری مراسم عزاداری در ماه محرم نیز گفت: نمی گویم این قبیل مراسمات برگزار نشود. زیرا سنتی دیرینه است و عهد و پیمانی ریشه دار محسوب می شود که مردم با خدا و امام شهید خود بسته اند. هر ساله نیز این میثاق و عهد و پیمان تکرار می شود.

 

اگر تصمیم بگیرند که مراسم عزاداری محرم برگزار نشود، بازتاب تندی به دنبال خواهد داشت

این جامعه شناس ادامه داد: نمی توان به مردم گفت مراسم عزاداری امام حسین(ع) را برپا نکنند. چنین امری شدنی نیست. ولی می توان این مسأله را مدیریت کرد. باید برپایی مراسم و حفظ موارد بهداشتی را با یکدیگر جمع و ادغام کرد. نباید این موضوع را رها کرده یا اینکه بگویند مراسمی نباشد. مخصوصا درباره عزاداری های امام حسین(ع) که تاریخ می گوید اگر منعی برایش وجود داشته باشد، واکنش های تندی به همراه خواهد داشت. در اینجا علما باید وارد قضیه شده و آگاهی بخشی کنند و شرایط خاص کرونایی را برای رعایت فاصله فیزیکی و موازین بهداشتی و همنوا با مسئولان بهداشتی کشور، گوشزد کنند.


او در پایان گفت: مسئولین باید با متولیان هیئات جلسه بگذارند و آنها را توجیه کنند. تلویزیون و رومه ها نیز باید آگاهی بخشی کنند. تا علاوه بر برگزاری مراسم، نکات بهداشتی هم رعایت گردد. ممکن است عده ای ولو صاحب نفوذ بگویند نباید مراسمی برگزار شود، ولی این را از نظر جامعه شناختی فرهنگی ایرانیان می گویم که اگر تصمیم گیران به این سمت روند که مراسمی برگزار نشود، بازتاب تندی به دنبال خواهد داشت و مردم واکنش نشان می دهند.


کرونا باعث تحول در جوامع شد



رومه همشهری در گفتگو با کارشناسان مسائل اجتماعی درباره تغییرات گسترده ای که کرونا در سبک زندگی ما ایجاد کرده است.
 
نگاه یک‌سویه به کرونا باعث می‌شود تا از دیگر موارد پیرامونی این ویروس غافل شویم. اینکه تصور کنیم کرونا تنها یک مسئله بهداشتی است و روی دیگر جنبه‌های زندگی مردم اثر نمی‌گذارد باعث می‌شود تا تگذاری‌ها نیز در این زمینه به راه اشتباه برود و در نهایت نتیجه‌ای  را که می‌خواهیم از ت‌های اعمال شده به دست نیاوریم؛ همانطور که با گذشت 5‌ماه از شیوع این ویروس، دوباره به روزهای ابتدایی شیوع ویروس در کشور بازگشته‌ایم و تعداد افراد مبتلا و فوت‌شده‌ها بسیار بیشتر از چند ‌ماه قبل شده است.

عماد افروغ، جامعه‌شناس با بیان اینکه پدیده کرونا را صرفا نباید در سطح خرد و میانی تحلیل کنیم، گفت: مثل هر پدیده دیگری، کرونا نیز لایه مند است و باید در ابتدا تحلیل کلان از این پدیده داشته باشیم. بر اساس این نگاه کلان من پدیده کرونا را مثبت تلقی می‌کنم چرا که معتقدم چندین تحول اساسی را در حیات بشر ایجاد کرده است؛ نخست اینکه نگاه به طبیعت با وجود کرونا دگرگون شد و با وجود کرونا طبیعت جانی دوباره گرفت و احیا شد.

 تقریبا در تمام نظرسنجی‌هایی که صورت گرفته شاهد این هستیم که انسان نیز با این پدیده متحول شده. در زمان شیوع این ویروس انسان‌ها بیشتر به دعا گرایش پیدا و به‌خود واقعی بیشتر رجعت کردند و مقداری از زندگی روزمره خود فاصله گرفتند.

افروغ ادامه داد: مسئله دیگر درخصوص اصلاح رابطه با دیگران است. کرونا باعث شد تا نوع دوستی تجلی دوباره پیدا کند. همانطور که قبلا هم در سیل و زله و جنگ شاهد این نوع دوستی‌ها بودیم.

 تحول آخر درخصوص کرونا نیز مربوط به رابطه انسان با ساختارها و روابط است. تا قبل از کرونا ساختارها و روابط بوی سرمایه‌داری می‌داد که با نژادپرستی گره خورده بود اما حالا این ساختار دچار تعارض‌های زیادی شده است.

اما تنها نباید نکات منفی کرونا را ببینیم. براساس گزارش وزارت بهداشت در ایامی که این ویروس شیوع پیدا کرده تا‌کنون نرخ خودکشی، طلاق و سرقت در کشور پایین آمده و البته که نرخ خشونت خانوادگی بیشتر اما در عین حال حس نوع‌دوستی، همبستگی، اعتماد و شکاف بین دولت و مردم تعدیل شده است. با وجود این تعداد زیادی از خانواده‌ها به‌دلیل نوسانات اقتصادی، روزهای سختی را  از نظر معیشتی سپری می‌کنند.

افروغ با بیان برخی نکات مثبت کرونا گفت: همین رجعت به خانه در ایام شیوع ویروس کرونا مسئله‌ای مثبت است؛ چرا که باعث شد ارتباطات میان فردی در خانه‌ها دوباره شکل بگیرد و ارتباط بین فرزندان و والدین و همسران گرم‌تر شود. اما همین در کنار هم بودن اگر تفریحی همراه نداشته باشد می‌تواند پیامدهایی منفی به ‌دنبال داشته باشد. نزاع‌های خانوادگی در مدت شیوع کرونا کم نبود که یکی از علل آن وسواس یکی از اعضای خانواده روی رعایت مسائل بهداشتی و ایمنی و حساسیت کمتر عضو دیگر خانواده در این مسائل است.

افروغ با اشاره به مباحث اقتصادی در ایام شیوع کرونا گفت: ما نمی‌توانیم چشم‌مان را روی این واقعیت ببندیم که مسائل اقتصادی و معیشتی دامنگیر سطح خرد جامعه شده است. کرونا باعث تعطیلی بسیاری از مشاغل شد و در مقابل گرانی‌های کنترل نشده فشار بیشتری را به مردم وارد کرد؛ موضوعی که قابل پیشگیری و کنترل بود و با یک مدیریت منسجم می‌شد مانع فشار اقتصادی به اقشار کم درآمد شد.

میهمانی گرفتن و میهمانی دادن، تفریحات خارج از خانه و سفر جزئی جدایی‌ناپذیر از زندگی ایرانیان است که با شیوع ویروس کرونا این تفریحات به‌ناچار بسیار محدود و در برخی موارد ممنوع اعلام شد. در ایام نوروز بنا به دستور مقامات سفرهای نوروزی با محدودیت‌های جدی مواجه شد، اکثر خانواده‌ها پذیرفتند که برای حفظ سلامت خود و دیگران امسال به سفر نوروزی نروند، اماکن سیاحتی و زیارتی قرنطینه شد و اجازه حضور در بوستان‌ها نیز به مردم داده نشد. اما با کم شدن محدودیت‌ها و به‌رغم هشدارهایی که درخصوص ابتلا به ویروس داده می‌شد، یکباره شاهد موج سفر هموطنان به اماکن خوش آب و هوا بودیم که نتایج این سفرها امروز با بیش از 160 فوت شده و بیش از 3 هزار مبتلا در روز خود را نشان می‌دهد. به گفته افروغ اینکه مدیریت جامعه یکباره تصمیم می‌گیرد تا مانع سفر مردم در مدت زمان مشخصی شود به مردم فشار می‌آورد. باید درخصوص سفر و تفریح مردم مدیریت شده عمل و تی متعادل اتخاذ می‌شد که عوارض کرونا کمتر شود.


ظرف اقتصاد ایران باید تغییر کند



رومه تعادل: ضرورت تحقق اقتصاد غیر نفتی و بستر‌سازی جهت ایجاد ظرفیت‌های درونی کشور یکی از مهم‌ترین موضوعاتی بودند که مقام معظم رهبری در جریان رهنمودهای روز گذشته خود ابعاد و زوایای گوناگون آن را تشریح کردند. موضوعی که از منظر اکثر کارشناسان اقتصادی نیز یکی از ضرورت‌های عاجل اقتصاد کشور برای عبور از چالش‌های پیش روست و باید هرچه سریع‌تر در دستور کار قرار بگیرد. اما پدیده‌ای ذیل عنوان دولت رانتیر یا دولت تحصیلدار به ویژه با برجسته‌تر شدن سهم درآمدهای نفتی به عنوان عامل ایجاد دولت‌های رانتیر بعد از پایان جنگ جهانی دوم در سال‌های میانی قرن بیستم مورد توجه تحلیلگران و پژوهشگران حوزه‌های اجتماعی، اقتصادی و ی قرار گرفت. بعد از سرازیر شدن میلیاردها دلار درآمد نفتی به خزانه کشورهای خاورمیانه، تئوری‌های مبتنی بر دولت رانتی» و اقتصاد رانتی» برای تبیین و توجیه فقدان توسعه‌یافتگی ی و اقتصادی در کشورهای متکی به درآمد حاصل از رانت نفت مورد استفاده قرار گرفت. این تئوری‌های آکادمیک در مجموع اینگونه استدلال می‌کنند که اتکا به درآمدهای بادآورده حاصل از رانت (به ویژه رانت نفتی) تکانه‌های عمیقی بر مناسبات ارتباطی دولت و جامعه و در نهایت بر اقتصاد کشور وارد می‌کنند؛ تکانه‌هایی که از منظر نظریه‌پردازان پیامدهای منفی بسیاری بر شاخص‌هایی چون رشد اقتصادی مولد، بهبود فضای کسب و کار، کاهش تورم و.خواهد داشت. تئوریسین‌های دولت رانتیر همچنین تصریح می‌کنند چنین شرایطی موجب می‌شود تا روحیه رانت‌جویی و مصرف‌گرایی در جامعه تشدید، ماهیت نمایندگی دولت تضعیف، قشربندی اجتماعی تغییر و نقش دولت که می‌بایست در جایگاه هدایت‌کننده و تسهیل‌کننده فعالیت‌های مولد اقتصادی قرار داشته باشد به منبعی برای توزیع‌کننده رانت بدل می‌شود. از آنجایی که موضوع رانت در فضای عمومی جامعه به نوعی امری فرهنگی و تربیتی نیز محسوب می‌شود برای درک درست راهکارهای برون رفت آن نیازمند قرائت‌های فرارشته‌ای هستیم.  در جریان گفت‌وگو با عماد افروغ تحلیلگر واستاد جامعه‌شناسی با تجزیه و تحلیل محتوایی موضوع دولت رانتیر تلاش شده تا نوری به ابعاد پنهان بایدها و نبایدهایی که در مسیر عبور از دولت‌های رانتیر و ظهور دولت‌های غیر رانتی باید در پیش گرفته شود، تابانده شود. افروغ با اشاره به این واقعیت که برای ورود به ساحت رشد مداوم اقتصادی باید اقتصاد ایران خود را از زیر بار مفاهیمی چون انحصار، ویژه خواری، برخورد هیجانی با موضوعات خارج کند تاکید می‌کند که تحریم‌ها فرصتی است تا اقتصاد رانتی در فضای عمومی کشور جای خود را به اقتصاد مردمی دهد.


 یکی از موضوعاتی که مقام معظم رهبری در جریان صحبت‌هایشان مطرح کردند؛ ضرورت کاهش مستمر وابستگی به درآمدهای نفتی و به کارگیری سایر ظرفیت‌های درونی کشور در مسیر پیشرفت است، موضوعی که از منظر قریب به اتفاق کارشناسان اقتصادی هم مهم‌ترین اولویت اقتصادی کشور محسوب می‌شود. برای تحقق این ضرورت چه باید کرد؟ 


من رشته‌ام اقتصاد نیست؛ اما همواره نکته‌ای را به سهم خودم گوشزد کرده‌ام که اساسا کشور ایران از دو بیماری رنج می‌برد و این 2 بیماری مرتبط با هم، متاسفانه منجر به بروز بیماری سومی هم شده است؛ این  2 بیماری این است که اقتصادمان نفتی است و شیوه اداره کشور هم مبتنی بر یک استراتژی مرکز، پیرامونی است. این دو قضیه که می‌توان آن را در دو واژه قدرت» و ثروت» هم تعریف و تفسیر کرد؛ یعنی این قدرت است که ثروت می‌آورد و نه اینکه ثروت، قدرت بیافریند؛ این باعث شکل‌گیری دولت‌های ویژه خوار یا رانتیر در کشور شده است. این دو بیماری متاسفانه به دلیل عدم نظارت و عدم تغییر در ظرف مدیریتی مرکز، پیرامونی به یک بیماری سومی هم منجر شده و آن تسری رابطه قدرت-ثروت به نوع خاصی از مناسبت مبتنی بر، قدرت-منزلت است. یعنی چه؟ یعنی آنکس که در کشور قدرت دارد، تصور می‌شود که منزلت هم دارد، تصور می‌شود که منزلت دینی هم دارد؛ این کار را سخت‌تر کرده است. این به خاطر مبانی ایدئولوژیک نظام جمهوری اسلامی است. اگر مبانی ایدئولوژیک نظام چیز دیگری بود، خب بالطبع ما یا رابطه قدرت –منزلت را یا نمی‌داشتیم یا اگر داشتیم به صورت دیگری تحلیل و تفسیر می‌شد. این حاصل عمر بنده و حاصل پژوهش‌ها و تحقیقات دانشگاهی است که طی سال‌ها برای آن تلاش کرده‌ام.


 این شیوه مدیریت در نظام ی چه شرایطی را در فضای عمومی کشور به خصوص اقتصاد ایجاد کرده است؟


این مساله قدرت-منزلت کار را سخت‌تر کرده برای مقابله با رابطه‌ای که میان قدرت و ثروت وجود دارد. یعنی طی 40سال گذشته اینگونه جا افتاده است که کسانی که قدرت ی را در دست دارند یا با آنها ارتباطات نزدیکی دارند، کسانی هستند که اعتبار دینی و منزلتی هم دارند. وقتی این جایگاه این‌گونه تصور می‌شود؛ نقد نظام ی سخت‌تر می‌شود؛ یعنی هم باید با صاحبان ثروت مقابله کنید، هم با صاحبان قدرت و هم با کسانی که خود را صاحبان منزلت هم می‌دانند. یعنی مقابله با صاحبان ثروت و قدرت و نقد رفتارهای مخرب آنها در فضای اقتصادی، ی، فرهنگی و. ممکن است با این انگ مواجه شود که شما ضد دین و ضد ارزش‌های الهی عمل می‌کنید. اینجا نقش علمای دین بیشتر برجسته می‌شود تا جلوی متظاهرها و ریاکارانی که در صدر امور مدیریتی کشور می‌نشینند و از طریق رانت‌جویی و سوءاستفاده به غارت بیت‌المال می‌پردازند را از طریق آگاهی بخشی به جامعه سد کنند تا مردم بدانند که قدرت و ثروت برای فرد منزلتی نخواهد داشت. در این زمینه نباید هیچ مصلحت‌اندیشی انجام شود.


  این وضعیت از نظر مصداقی در فضای اقتصادی به چه صورتی ظهور و بروز پیدا می‌کند. این افراد و جریانات سوداگری که شما اشاره کردید در فضای مدیریتی کشور لانه می‌کنند چگونه برنامه‌های سوداگرانه خود را محقق می‌کنند؟


بنده برای شما و مخاطبان شما مثالی می‌زنم تا انتقال مفاهیم بهتر صورت بگیرد؛ از شما می‌پرسم آیا افراد و جریاناتی که دست به فسادهای اقتصادی و اختلاس‌های بزرگ زدند و اخبار آنها هر روز در رسانه‌ها بازتاب پیدا می‌کند به گونه‌ای ربط به قدرت دولتی داشتند یا نداشتند؟ به گونه‌ای ربطی به اقتصاد نفتی داشتند یا نداشتند؟ به گونه‌ای تظاهر به دین کرده‌اند یا نکرده اند؟ به هر حال اینها مساله اصلی اقتصاد و مدیریت کلان ماست و اتفاقا با بررسی تحلیلی چرایی وقوع این حوادث است که می‌توانیم مانعی درباره بروز دوباره آنها پیدا کنیم، در غیر این صورت تاریخ برای ما مدام تکرار خواهد شد. 


  برای تحقق اقتصاد درونزا چه باید کرد؟


ما اگر می‌خواهیم کشور سامان بگیرد و یک اقتصاد درونزا و مقاوم داشته باشد؛ بارها عرض کرده‌ام که به چند عنصر مبنایی نیاز داریم، به چند مفهوم کلیدی باید توجه کنیم. یکی آگاهی است؛ مردم باید آگاه شوند، نسبت به حقوقشان، نسبت به نیازهایشان، مطالباتشان و.نکته دوم انگیزه است؛ باید بدانیم، آگاهی جبر نمی‌آورد، آگاهی حرکت نمی‌آورد؛ آگاهی باید با انگیزه گره بخورد تا منشأ حرکت بشود. اما آیا آگاهی و انگیزه کفایت می‌کند؟خیر؛ باید این آگاهی و انگیزه، تبدیل به مهارت شود. یعنی ما با دانش نظری صرف ولو انگیزه بالا، نمی‌توانیم سامان بخش حوزه عمل باشیم. آگاهی و انگیزه باید به مهارت بدل شود تا محرکی برای عمل شود. دراینجا پای فرصت به میان می‌آید. این فرصت‌های خاص در اختیار مردم نیست؛ با توجه به جایگاه و سهمی که دولت در اقتصاد و مدیریت کلان دارد در اختیار دولتمردان است. پس واژه مهم بعدی شد فرصت و مفهوم کلیدی بعدی، ظرف است. ظرف به رغم اینکه به لحاظ محتوایی محسوس نیست اما به لحاظ اهمیت از همه مفاهیم ذکر شده اهمیت بیشتری دارد. 


 اگر اشتباه نکنم منظور شما از طرف الگوی کلان توسعه کشور است که مبتنی بر آن نقشه راه در بخش‌های مختلف تصویرسازی می‌شود. جالب است در حالی که تخصص شما در حوزه علوم اجتماعی است اما ارزیابی‌های تحلیلی شما همان نتایجی را به بار آورده که اساتید اقتصادی به آن اشاره می‌کنند. 


همان‌طور که گفتم ظرف یا الگوی توسعه از همه اولویت‌های دیگر اهمیت بیشتری دارد؛ متاسفانه ما از همان ظرف و الگوی متمرکزی استفاده می‌کنیم که پهلوی هم از آن بهره می‌برد؛ همان ظرفی که در بخش ابتدایی گفت‌وگو، تحت عنوان رابطه مرکز- پیرامونی از آن یاد کردم. معلوم است که این الگو و این ظرف نمی‌تواند زمینه‌ساز تحقق اقتصاد مقاومتی و ارزش‌های اهداف کلان اقتصادی مقاومتی باشد. بنابراین باید ظرف و الگو را نیز از حالت متمرکز خارج کنیم تا مردم و جامعه نفس بکشند و خلاقیت‌ها و قابلیت و نوآوری‌های عمومی بروز کند. بالاخره واژه آخر که امروز رهبری به ان اشاره کردند، واژه موانع است.‌ گیریم که شما آگاهی بخشی کردید، انگیزه‌ها را ارتقا دادید، فرصت‌ها را فراهم کردید و  ظرف را هم به لحاظ برنامه‌ریزی تغییر دادید، اما با موانعی که در اتمسفر اقتصادی کشور وجود دارد نمی‌توانید اهداف مورد نظر را محقق کنید. 


 به موضوع مهمی اشاره کردید، یکی از اساتید برجسته اقتصادی کشورمان روایت می‌کرد که حتی در صورت برداشته شدن همه تحریم‌های اقتصادی، مشکلات نهادی در اقتصاد ایران به گونه‌ای است که بدون اصلاحات و جراحی داخلی پیشرفت مقدور نخواهد بود. اما سوال این است که این موانع چگونه بروز پیدا می‌کنند و چگونه می‌توان آنها را پشت سر گذاشت؟


وقتی پای مانع وسط می‌آید، یکی از موانع می‌تواند، ظرف متمرکز باشد؛ یکی دیگر، قوانین دست و پاگیر برای کسب و کار و.است. دیگری هفت خوان اخذ مجوز‌ها و بوروکراسی است؛ اما مهم‌ترین مانع شرایط خاص و انحصاری است که برای برخی گروه‌های خاص شکل می‌گیرد؛ همان مانعی که من از آن ذیل عنوان قدرت-منزلت یاد کردم. ما آمدیم سرمایه کشور را طوری تنظیم کرده‌ایم که عده‌ای حق تقدم به نسبت سایرین دارند. چرا باید یک جماعت و گروه و دسته‌ای حق تقدم خاصی در فضای اقتصادی، مدیریتی، آموزشی و. داشته باشند. حتی کسانی که سابقه‌ای خاص در انقلاب، دفاع مقدس و. داشته‌اند، اینها عهدی را با خدا بسته‌اند و عهد خود را ادا کرده‌اند، صاحب احترام هستند، اما چرا ادای عهد آنها با خدایشان باید منشأ ثروت و برخورداری از رانت‌های ویژه باشد؟ معتقدم افراد که واقعا در جبهه و انقلاب حضور داشته‌اند اساسا به این موضوعات فکر نمی‌کنند، اما افرادی هستند که با ریاکاری و به دروغ و به نام دین و انقلاب و جبهه و جنگ یکسری امتیازات اقتصادی و مدیریتی را به نام رزمندگان تعریف کرده‌ایم که بیشتر فرصت‌طلبان از آن بهره می‌برند.


این فضای انحصاری در اقتصاد که شما هم بخشی از  زوایای آن را تشریح کردید، چه آسیب‌هایی به فضای اقتصادی و معیشتی کشور و عدم تحقق اقتصادغیرنفتی ایجاد می‌کنند؟


اینها در شرایط سازندگی و در شرایط تحقق اقتصاد درون‌زا مانع هستند. مانع چه هستند؟ مانع بروز شایسته‌سالاری‌ها در کشور هستند؛ مانع هستند که افراد دارای صلاحیت در جایگاه مناسب خود قرار داشته باشند. بخشی از این موضوع هویدا و آشکار است اما بخش مهم‌تر تاثیرات بروز یک چنین شرایطی در زیر پوست اقتصاد و معیشت کشور جریان دارد. وقتی اقتصاد در کشور ت‌زده می‌شود و در موضوعات مختلف در پیوند با قدرت متجلی می‌شود و در راستای منافع یک طبقه یا جریان خاص شکل می‌گیرد، اینها روی فعالیت‌های سالم اقتصادی اثر می‌گذارد؛ فعالان اقتصادی با ترس و نگرانی و با هزاران دغدغه، وارد فضای اقتصاد و کسب و کار می‌شوند و با ترس و لرز اجازه برای فعالیت‌های اقتصادی را می‌گیرند. چرا که نه فضل تقدمی دارد، چون دیگران از نظر منزلت جلوی او هستند و قبل از او در صف ایستاده‌اند و نه اینکه توان پرداخت رشوه‌های هنگفت را دارد تا گرهی از هزار توی مشکلات کسب و کارش باز شود. اینطور نمی‌شود؛ این نمی‌تواند اقتصاد ما را از حالت اقتصاد نفتی و رانتی نجات دهد. اصلا چرا فقط نفت؟


 اینکه گفته می‌شود که تحریم‌های اقتصادی باعث شده تا دوره دولت‌های رانتیر در ایران تمام شود. به چه معناست؟ آیا ما وارد یک مسیر بدون بازگشت شده‌ایم یا اینکه دوباره چنانچه تحریم‌ها ناگهان برداشته شود؛ فیل مدیران ایرانی به یاد هندوستان واردات و رانت و. خواهد افتاد؟


این یک شاخص است؛ هر کشوری که بیش از 42 درصد درآمدش متکی به نفت باشد از آن به عنوان یک دولت رانتی یاد می‌شود. حالا شما حساب کنید در تمام این سال‌هایی که پشت سر گذاشته شده؛ چه میزان از اقتصاد ایران وابسته به نفت بوده است؟ ما در شرایط عادی و در شرایطی که اکثر روشنفکران، استراتژیست‌ها و عالمان ما می‌گفتند که کشور نباید صرفا متکی به درآمدهای نفتی باشد و این باعث خفت و زبونی ما می‌شود باید اقدام به کاهش سهم درآمدهای نفتی از اقتصاد می‌کردیم. زمانی که کارشناسان فریاد می‌زدند این مدل اقتصادی برای ما زبونی و خفت به دنبال خواهد داشت چرا که هر زمان طرف مقابل نفت نخرد ما به خفت می‌افتیم. در شرایطی که هشدارها توسط کارشناسان اعلام شد اما توجهی به آنها نشد، نه تغییری در ظرف ایجاد شد، نه آگاهی بخشی‌های لازم صورت گرفت، نه انگیزه بالا رفت و نه مانع‌شناسی شد و. نتیجه‌اش شد این. یعنی چیزی که ما در شرایطی عادی و به راحتی می‌توانستیم به آن برسیم، متاسفانه به دست نیاوردیم و حالا باید همان مسیر سخت را در شرایط تحریمی دنبال کنیم. خدا کند این مسیر که در شرایط تحریمی ناگزیر به سمت آن سوق داده شدیم؛ تداوم داشته باشد. یعنی دوباره اینگونه نشود که به محض برداشته شدن تحریم‌ها فیل مسوولان ایرانی یاد هندوستان اقتصاد نفتی و واردات کالاهای لوکس و. بیفتد. دوباره فراموش کنیم که چه چیزی را در چه شرایطی به دست آورده‌ایم و چقدر می‌توانستیم زودتر و بیشتر به این دستاوردها دست پیدا کنیم.


 این نسیان و فراموشی از کجا نشات می‌گیرد؛ چرا ما تاریخ را دوباره و گاهی چندباره تکرار می‌کنیم و از تجربیات قبلی درس نمی‌گیریم؟


متاسفانه چون کشور منظومه‌ای اداره نمی‌شود، یک تفکر دیالکتیک مبتنی بر تمایز در عین ربط و اتصال بر آن حاکم نیست، ما نمی‌توانیم یک چک سفید امضا بدهیم و تضمین کنیم که این حالت برون‌رفت از اقتصاد نفتی و اتکا به نوآوری‌ها خلاقیت‌ها و مهارت‌های خودی بتواند دوام داشته باشد. در صورتی دوام خواهد داشت که ما امروز بتوانیم علائم این دوام را ببینیم. یک، کشور باید به سمت آمایش سرزمینی برود، کشور به سمت برون رفت از ظرف متمرکز برود. این یعنی چه؟ یعنی اجازه بدهیم که استان‌ها برای خودشان تصمیم‌سازی کنند، به‌طور سلسه مراتبی این امکان را به شهرستان‌ها بدهیم که ذیل ت‌های کلان کشور بتوانند از نوآوری‌ها و خلاقیت‌های بومی خود استفاده کنند. همانطور که در دفاع مقدس این موضوعات به خوبی متبلور شد؛ همان‌طور که در جریان مقابله با بیماری کرونا و زله و سیل متجلی شد. قابلیت‌های زیادی در کشور وجود دارد که این قابلیت‌ها در ارتباط با ظرف مرکز پیرامونی که مبتنی بر اطلاعات و داده‌های متمرکز است، خفه می‌شود، کور می‌شود. ما هنوز نفهمیده‌ایم که با ظرف متمرکز نمی‌شود اهداف انقلاب، اقتصاد مقاومتی و توسعه درون‌زا و. را محقق کرد. کمترین کاری که می‌شود انجام داد و ربطی هم به تحریم ندارد این است که کشور را از حالت اداره متمرکز نجات دهند. این یک حقیقت است؛ چرا مسوولان متوجه نیستند. به استان‌ها باید اختیار داده شود تا ذیل ت‌های کلان، قدرت مانور داشته باشند و بتوانند بر اساس امکانات، ثروت‌های بومی، ظرفیت‌های منطقه‌ای و. خودشان استان خودشان را اداره کنند. یعنی تفاوت استانی دیده شود؛ تفاوت استانی می‌تواند عطف به محیط زیست باشد، عطف به اجتماع و تجربه های زیسته و فرهنگ باشد، عطف به نوآوری‌ها و منطقه مورد نظرباشد. به هر حال کشور نمی‌تواند با یک ذهن واحد، با یک برنامه متمرکز، با یک منبع مدیریتی یکسان و کلیشه‌ای به گونه‌ای اداره شود که بر اساس میثاق مردم و حاکمان از ابتدا قرار بوده که آن‌گونه اداره نشود.



ضرورت اقناع فرهنگی برای تقویت شور و شعور به‌منظور جلوگیری از خطر کرونا در ایام محرم



سرمقاله ستاره صبح،  دکترعماد افروغ - جامعه‌شناس و نماینده پیشین مجلس:

این روزها در شرایطی که مقامات ارشد وزارت بهداشت از افزایش شمار مبتلایان و فوتی‌های کرونا خبر می‌دهند و می‌گویند اوضاع کشور در شیوع ویروس کرونا اصلاً» خوب نیست، بحث‌ها بر سر نحوه برگزاری آیین‌ها و مناسک مذهبی ماه محرم بالاگرفته است. نگارنده در این نوشتار از جنبه تاریخی و فرهنگی (که البته بی‌ارتباط با جنبه دینی هم نیست) به این موضوع می‌نگرد. به‌طورکلی عزاداری امام حسین (ع) مثل سایر مراسم‌های مرسوم و متداول مذهبی نیست و جایگاه خاصی در جامعه دارد. ضمن آن‌که این موضوع صرفاً ارتباطی به این سال‌های پس از انقلاب ندارد و تجربه زیسته همه ما نشان می‌دهد که برپایی مراسم عزاداری سالار شهیدان از گذشته‌های دور تا به امروز، شور خاصی در جامعه ایجاد کرده و می‌کند. بررسی چرایی عزاداری، ریشه‌های تاریخی این مراسم و ارتباط این آیین‌ها با پاسداشت قیام کربلا، بحث‌های مفصل دیگری می‌طلبد که در فرصت‌های آتی باید بررسی شود. اما جامعه این روزها با مقوله‌ای به نام کرونا روبه‌رو شده و به‌خوبی می‌داند که لازمه جلوگیری از انتشار ویروس کرونا، رعایت موازین بهداشتی و حفظ فاصله فیزیکی است که از ابتدا به‌غلط فاصله‌گذاری اجتماعی نامیده شد. اکنون این پرسش برای بخشی از اقشار جامعه به وجود آمده که در شرایطی که از یک‌سوخطر ویروس کرونا وجود دارد و از سوی دیگر اهمیت مراسم ریشه‌دار و کهن عزاداری محرم نیز بر کسی پوشیده نیست، چه باید کرد؟ به عقیده نویسنده این دو مقوله را باید باهم جمع کرد. به نظر می‌رسد ت دولت هم بر مدیریت این موضوع است؛ به‌گونه‌ای که هم مراسم عزاداری برپا شود و هم فاصله‌گذاری فیزیکی و موازین بهداشتی رعایت شود. شناخت تاریخی و وجه جامعه‌شناسی از این موضوع نشان می‌دهد که اگر هرگونه عزاداری منع شود، با واکنش مردمی از سوی بخشی از جامعه روبه‌رو خواهد شد و می‌تواند آثار مخربی حداقل در ارتباط با همین بیماری داشته باشد. اما اگر دولت به‌درستی اوضاع را کنترل و مدیریت کند و جلسه‌ای با علما، مداحان، هیئات مذهبی، اصحاب رسانه، نهادهای فرهنگی و. ترتیب دهد تا از این طریق باوری در جامعه تزریق کند که امسال ضروری است مراسم به شکل حداقلی برگزار شود، می‌توان گفت که از این مرحله عبور خواهیم کرد. ضمن آن‌که بعید است مخالفتی از سوی اقشار و چهره‌های مذهبی با چنین تی صورت گیرد. به‌هرحال این روزها جامعه شناسان دین بر موضوع مناسک مذهبی تأکیددارند و معتقدند به‌جای تمرکز بر هستی‌شناسی، ارزش‌شناسی و.، باید از منظر مناسک وارد اعتقادات فرهنگی و دینی مردم شد. بنابراین نمی‌توان برگزاری مناسک و آیین‌های ویژه این ایام را نادیده گرفت؛ اما ذکر این نکته لازم است که باید توافقاتی صورت گیرد تا اگر در تجمعاتی، موازین بهداشتی و فاصله‌گذاری فیزیکی رعایت نشود، دولت وارد عمل شود و در قبال زیر پا گذاشته شدن مقررات، از ابزارهای لازم برای جلوگیری از شکل‌گیری چنین تجمعاتی استفاده کند. بنابراین همان‌گونه که همواره گفته‌شده، در کنار شور، باید شعور نیز وجود داشته باشد و برای اعتلای آگاهی و بینش دینی مردم تلاش صورت گیرد.


راه میانه دولت در برپایی عزاداری حسینی قابل قبول است



عماد افروغ» روز پنجشنبه در گفت‌وگو با خبرنگار ی ایرنا اظهار داشت: آنچه دولت درباره برگزاری مراسم عزاداری محرم با رعایت پروتکل‌های بهداشتی اعلام کرد یک حالت میانه است که می‌تواند هم مردم را از برکت عزاداری بهره‌مند کند و هم سلامت آنها را به خطر نیاندازد.

وی درباره نگرانی‌ها از اقدامات افراطی عده ای در اوایل شیوع کرونا، گفت: اقدامات افراطی ربطی به دین ندارد و ما نباید در مقابل افراط، موضع تفریط بگیریم و به بهانه تندروی گروهی و بی‌اعتنایی آنها به پروتکل‌های بهداشتی، مراسم مذهبی را کاملا تعطیل کنیم.

افروغ به برگزاری کنکور سراسری و فعالیت بیشتر اصناف و سازمان‌ها با رعایت پروتکل‌های بهداشتی در دوران کرونا اشاره کرد و افزود: در همه صنف‌ها یا گروه‌ها و فعالیت‌ها ممکن است سوءاستفاده یا تخلفاتی رخ دهد، اما به این بهانه نمی‌توان حق فعالیت را از آنها گرفت. در مورد برگزاری مراسم عزاداری هم این موضوع صادق است.

افروغ، نظارت حداکثری ستاد ملی کرونا، وزارت بهداشت و همه دستگاه‌های ذیربط بر رعایت پروتکل‌های بهداشتی در اماکن عمومی را یادآور شد و گفت: عزاداران حسینی فهیم هستند و خود پروتکل‌های بهداشتی را رعایت خواهند کرد و با نظارت‌هایی که می‌شود و تضمین‌هایی که سازمان‌های مختلف برای کنترل سلامت مردم در عزاداری‌ها داده‌اند جای نگرانی چندانی نیست.

وی درباره اظهارات برخی افراد و جریان‌های عمدتاً بیگانه درباره تعطیل کردن مراسم عزاداری گفت: حرف‌هایی که درباره تعطیلی عزاداری محرم زده می‌شود هم نامعقول است و هم بوی دین‌زدایی می‌دهد.  قرار نیست که ما در برابر تعصبات دینی معدود افراد و گروه‌های تندرو از آن طرف بام بیافتیم و بگوییم اصلاً هیچ مراسمی برگزار نشود.

مناسک‌ حافظ ماندگاری دین هستند

افروغ با بیان اینکه مناسک و شعائر دینی، بخش با اهمیت دین و دینداری محسوب می شوند، افزود: اگر دین را می خواهیم باید مناسک آن را نیز بخواهیم.  از طریق همین مناسک‌ و آگاهی بخشی‌های دینی است که می‌توان دین را حفظ و از چهره دین خرافه‌زدایی و تحریف‌زدایی کرد و برخی پیرایه‌هایی که به دین در طول تاریخ بسته شده است، را زدود. ‌

عزاداری محرم جایگزین ندارد

این استاد دانشگاه نقش تربیتی برگزاری مناسک‌ دینی مثل مراسم عزاداری محرم را یادآور شد و این سئوال را مطرح کرد که اگر عزاداری‌ها تعطیل شوند چه فضای جایگزینی برای تبیین علل قیام امام حسین(ع) و آشنا کردن نسل جوان با شعائر دینی وجود دارد؟

افروغ به ترویج سینه به سینه عشق به اباعبدالله الحسین(ع) و آشنایی با اهداف او از طریق برگزاری مراسم‌ عزاداری در قرن‌های متمادی اشاره کرد و افزود: دیدن مراسم از رسانه‌های ارتباطی از جمله تلویزیون نمی‌تواند تاثیرگذاری حضور فیزیکی در مراسم عزاداری محرم را داشته باشد.

وی در عین حال گفت: با توجه به شیوع کرونا، هیأت‌های مذهبی می‌توانند شکل توزیع غذای نذری یا نحوه عزاداری را با پروتکل‌های بهداشتی تغییر دهند تا سلامت مردم به مخاطره نیافتد.

این جامعه شناس، افزایش سفرها و فعالیت‌ها و تجمعات در تابستان و بعد از دوره فروکش کردن کرونا در بهار را یادآور شد و افزود: تعطیلی‌هایی که اوایل کرونا اتفاق افتاد فضا را برای افزایش تجمعات در دوره‌ بعدی به شکل افراطی فراهم کرد.

افروغ گفت: در اوایل شیوع بیماری کرونا، ملتی که اهل گشت‌وگذار و تفریح و دیدوبازدید است را مجبور کردیم در خانه بنشینند و همین باعث شد که در دوره بعد که سخت‌گیری‌ها را کم کردیم، شاهد اقدامات افراطی و بی‌اعتنایی به پروتکل‌ها باشیم.

وی افزود: اقدامات ما در سخت‌گیری‌های اولیه و بعد رها کردن در مرحله بعد مثل جاده مه‌آلودی بود که رانندگان با احتیاط در آن حرکت می‌کردند اما همین رانندگان یک دفعه با تمام شدن مه و بزرگراه مواجه شدند که نتیجه آن افزایش افراطی سرعت و بروز تصادفات بود.

این استاد دانشگاه از نهادهای رسمی و بهداشتی ذی ربط و سازمان تبلیغات، هیأت‌های مذهبی و همه دست‌اندرکاران برگزاری مراسم عزاداری محرم خواست تا نشست‌هایی برای بررسی نحوه برگزاری مراسم برگزار کنند و بعد از جمع‌بندی و تصویب، آن را ابلاغ و هر کس تخطی کرد با وی برخورد کنند.

با محرم برخورد صفر و یک نکنیم

افروغ ت اعلامی دولت درباره برگزاری مراسم عزاداری محرم را یک ت متعادل و میانه ارزیابی کرد و افزود: تی که دولت انتخاب کرده، ت میانه خوبی است و اصلا نباید برخورد صفر و یک کنیم و کسانی را که خواهان برگزاری مشروط عزاداری شده‌اند را به داشتن تعصب ناموجه دینی متهم کنیم.

وی با انتقاد از طرح هر خانه یک حسینیه» گفت: این حرف، گرچه حرف به ظاهر موجهی است اما از آنجا که ضمانت کنترل و اجرایی بهداشتی ندارد می‌تواند عامل شیوع کرونا شود. زیرا می‌تواند زمینه‌ای برای برگزاری عزاداری‌های گروه‌های فامیلی یا همسایگان شود که از لحاظ قانونی غیرقابل کنترل و غیرقابل برخورد است.

این پژوهشگر مسائل اجتماعی با بیان اینکه یک حسینیه رسمی را بهتر می‌توان کنترل کرد، تصریح کرد: چون حسینیه متولی و هیات امنا دارد قابل کنترل است اما چه کسی میتواند تضمین کند که برگزاری عزاداری در خانه‌ها همراه با رعایت پروتکل‌ها باشد؟

افروغ گفت: طرح هر خانه یک حسینیه به شرطی درست است که حضور بیرونی جمعی هم وجود داشته باشد اما اگر این حضور بیرونی را نفی کنیم، عزاداری‌هایی برگزار خواهد شد که غیرقابل کنترل است زیرا شرعاً، عرفاً، عقلاً و قانوناً کسی نمی‌تواند در حریم خصوصی دیگران وارد و خواهان رعایت پروتکل‌ها در منازل شود.

دولت راه واکنش‌های افراطی را بست

وی، ت اعلامی دولت درباره برگزاری مراسم عزاداری محرم را مانع استفاده افراطیون از این موضوع برای واکنش در برابر دولت دانست و گفت: اگر دولت اعلام می‌کرد که مراسم محرم را برگزار نمی‌کنیم زمینه برای واکنش منتقدان دولت فراهم‌ می‌شد.

این استاد دانشگاه افزود: اگر دولت اعلام کرده بود که مراسم محرم برگزار نخواهد شد، بلافاصله عده ای در تقابل با این موضع، مراسم را پرر و با جمعیت متراکم‌تر از گذشته برگزار میکردند و این واکنش تند بستر را برای کرونایی شدن مردم فراهم می‌کرد.

افروغ در عین حال، رها کردن فضا را نیز عاقلانه ندانست و گفت: دولت ضمن اعلام موضع بر رعایت پروتکل‌ها در عزاداری‌ها تاکید کرد. این موضع جلوی سوءاستفاده و تخلفات احتمالی را نیز خواهد گرفت تا اگر کسی رعایت نکند بتواند با وی برخورد انتظامی کند.

وی، فرمایشات رهبر انقلاب و تاکید ایشان بر پیروی از ستاد کرونا را آرامش‌بخش و عامل انسجام و وحدت جریان‌ها در این موضوع ارزیابی کرد و گفت: وقتی واکنشهای افراطی اتفاق می‌افتد که ما مساله کرونا را رها کرده باشیم اما خوشبختانه دولت این موضوع را رها نکرده و قرار است به خوبی مدیریت شود.

تداوم عزاداری محرم ناشی از کارکرد مثبت آن است

‌افروغ تصریح کرد: اگر کسی جامعه ایران را خوب بشناسد متوجه می‌شود که آیین عزاداری محرم یک آیین ریشه‌دار در این جامعه است و دارای کارکرد مثبت اجتماعی است و به خاطر همین کارکرد مثبت نیز قرن‌ها تداوم یافته است.

وی به احتمال وجود برخی خرافه‌ها یا تحریفات در مراسم عزاداری اشاره کرد و افزود: خود محرم بهترین زمان برای خرافه‌زدایی و تحریف‌زدایی است.

افروغ امکان توافق بین نهادهای مدنی و رسمی درباره برگزاری مراسم عزاداری محرم و عمل به آن را نشان دهنده اقتدار مشروع نظام دانست و تصریح کرد: باید برای محافل عمومی عزاداری برنامه‌ریزی کرد و فرمایشات رهبری درباره برگزاری مراسم عزاداری محرم با رعایت پروتکل‌ها بهترین بستر برای برگزاری آن است.

محرم امسال فرصتی برای تقویت شعور حسینی است

وی با بیان اینکه اگر بر برگزاری مراسم محرم تاکید نمی‌کردیم ممکن بود شاهد برگزاری زیرزمینی آن و وقوع یک فاجعه باشیم، گفت: اکنون می‌توانیم با رعایت پروتکل‌ها مراسم را برگزار کنیم و اگر کسی هم رعایت نکرد، با وی برخورد انتظامی کنیم.

افروغ محرم امسال را محرمی متفاوت ارزیابی کرد و گفت: محرم امسال، بهترین فرصت برای تقویت مشارکت مردم در همدلی مومنانه و کمک به نیازمندان و اقشار آسیب‌دیده از کروناست.

افروغ درباره مقوله دین‌درمانی و تاثیرات مثبت برگزاری عزاداری بر گرفتگی‌های روحی مردم در ایام کرونا نیز گفت: چه در گریه و چه در شادی دینی، افراد از ناراحتی‌ها و تألمات روحی خالی می‌شوند.

این استاد دانشگاه گرفتگی‌های روحی بخشی از جامعه در ایام کرونا را از تبعات فشارهای اقتصادی و کاهش دیدوبازدیدها در دوران شیوع کرونا دانست و گفت: گرچه هر کسی به شکلی در سوگ اباعبدالله‌الحسین(ع) عزاداری می‌کند اما امسال که امکان زنجیرزنی و سینه‌زنی کمتر است، بهترین فرصت است که عالمان و واعظان با سخنرانی و روضه خوانی، معرفت حسینی عزاداران را بالا ببرند.

افروغ گفت: محرم بهترین فرصت برای خرافه‌زدایی و تحریف‌زدایی است و نباید به نام خرافه‌زدایی و به بهانه کرونا با مردم و عشق و آیین آنها بازی شود.


 کسی نمی تواند در برابر سوگواری محرم بایستد؛ باید در شیوه مراسم دخالت کنیم



دو رویکرد کلی نسبت به این جریان مطرح می‌شود: یکی اینکه کاری به ویروس نداشته باشیم و طبق شیوه‌های سال‌های گذشته با همان شور همیشگی، عزاداری‌ها و سینه‌زنی‌هایی با جمعیت متراکم صورت بگیرد که این احتمال انتشار بیماری را بالا می‌برد و کار بسیار خطرناکی است. رویکرد دیگر این است که اصلاً مراسم برگزار نشود و اجرای عزاداری عمومی ممنوع شود که این هم پیامدهایی به دنبال دارد.

جماران: دکتر عماد افروغ نویسنده، جامعه شناس و تمدار و نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی در دوره هفتم و رئیس کمیسیون فرهنگی آن دوره مجلس با اشاره به ضرورت برگزاری مراسم محرم و توجه به جنبه‌های مردمی و ریشه‌ تاریخی آن از ترسیم یک خط میانه برای برگزاری در عین رعایت پروتکل‌های بهداشتی سخن به میان آورد.

مشروح گفت و گوی نشریه حریم امام با عماد افروغ در ادامه می آید:

بحث مطرح این روزها در جامعه، تصمیم‌گیری برای چگونگی برپایی مراسم و مناسک عزاداری ایام محرم است. به نظر حضرت‌عالی ت‌گذاران و تصمیم گیران امر در این حوزه باید چگونه عمل کنند؟

مقدمتاً عرض کنم برپایی مراسم مربوط به شهادت حضرت اباعبدالله علیه‌السلام با سایر مناسک متفاوت است. این ویژگی از طرفی به قیام عظیم و شگفت‌انگیز آن حضرت و از سویی به هویت دینی و تاریخچه دین‌داری مردمان این سرزمین باز می‌گردد. عده‌ای تعطیلی حج که واجب الهی است را به واسطه شیوع کرونا متذکر می‌شوند و همین حکم را به عزاداری محرم هم تعمیم می‌دهند. اما بحث من این است که جریان سوگواری محرم حتی با حج نیز تفاوت‌هایی دارد. یکی از وجوه تمایز این است که حج تنها بر افراد مستطیع واجب است، اما عزای امام حسین علیه‌السلام امری فراگیرتر است و همگان را شامل می‌شود. به لحاظ تاریخی هم دیده شده که گاهی حتی مراجع هم آن‌چنان که باید و شاید نتوانسته‌اند این شور حسینی را کنترل کنند. چرا که این جریان وارد فرهنگ این کشور و تبدیل به یک آیین مردمی شده است.

ما باید متوجه جایگاه معرفتی و تاریخی عزاداری عاشورا باشیم. حضرت امام خمینی رضوان الله تعالی علیه فرمودند: سید الشهدا- سلام الله علیه- مذهب را بیمه کرد.» (صحیفه امام، جلد ۱۱، صفحه ۹۵) این واقعیت نخست است. نکته دوم اینکه این روزها مناسک، در جامعه‌شناسی دینی جایگاه ویژه‌ای دارند. شاید در گذشته بیشتر مباحث معرفتی مدنظر بودند و مباحث مرتبط با مؤلفه‌های هستی شناختی و ارزش‌شناسی بیشتر مطمح نظر بودند اما امروزه بحث مناسک امری بسیار جدی است و افراد بسیاری از مناسک بهره‌برداری‌های ویژه‌ای می‌کنند و ابعاد زیرین و لایه‌های عمیق‌تر هویت دینی خود را سامان می‌دهند. حتی بزرگان دینی هم گاهی اوقات عطش تجربه دینی خود را در یک امامزاده یا مکان مقدس فرو می‌نشانند و پاسخ سؤالات خود را از آنجا دریافت می‌کنند. برپایی مراسم عزاداری امام حسین(ع) به لحاظ تاریخی نشان داده که همواره از این شور برای شعور بخشی استفاده شده است و اگر این شور و حرکت مردمی نباشد نمی‌توان معرفت دینی را اعتلا و ارتقا بخشید.

آیا دولت‌ها و حکومت‌ها می‌توانند بر گستره چنین اموری تأثیرگذار باشند و مدیریت آنها را به دست بگیرند؟

اتفاقاً حاکمانی در این جریان موفق بوده‌اند که علیه آیین و فرهنگ مردمی شمشیر نکشیده‌اند و سعی کرده‌اند از این شور محملی برای آگاهی‌بخشی و مقابله با خرافات و انحرافات منتشره، ایجاد کنند.

بحثی که امروز مطرح می‌شود تأثیر کرونا بر کیفیت عزاداری اباعبدالله است. به ‌هرحال کرونا یک ویروس شناخته شده و فراگیر است که هنوز درمانی برای آن کشف نشده و محدودیت‌هایی برای جلوگیری از ابتلا به آن در نظر گرفته شده است. مثلاً اینکه فاصله فیزیکی رعایت شود، افراد ماسک بزنند، سعی کنند دست‌هایشان را بشویند، از ظروف مشترک استفاده نکنند و به‌طور کلی اصولی توسط علم پزشکی مطرح شده است که ما هم مخالفتی با اعمال آنها نداریم.

برگزاری مراسم محرم با همان شور همیشگی کار خطرناکی است

اما به دلیل همان واقعیت تاریخی و جایگاه ویژه عاشورا که خدمت شما عرض کردم دو رویکرد کلی نسبت به این جریان مطرح می‌شود: یکی اینکه کاری به ویروس نداشته باشیم و طبق شیوه‌های سال‌های گذشته با همان شور همیشگی، عزاداری‌ها و سینه‌زنی‌هایی با جمعیت متراکم صورت بگیرد که این احتمال انتشار بیماری را بالا می‌برد و کار بسیار خطرناکی است. رویکرد دیگر این است که اصلاً مراسم برگزار نشود و اجرای عزاداری عمومی ممنوع شود که این هم پیامدهایی به دنبال دارد. به نظر من اگر دولت مانع اجرای مراسم شود واکنش منفی مردم شدید خواهد بود. حتی اگر بگویند برگزاری هر مراسمی ممنوع است و هر تجمعی با برخورد امنیتی مواجه می‌شود، باز هم معتقدم که این شیوه پاسخ نمی‌دهد و باعث درگیری‌ها و نزاع‌ها خواهد شد.

پیشنهاد جناب‎عالی در این خصوص چیست و چه راه‌حلی را پیشنهاد می‌دهید؟

به نظرم مسیر درست، راه میانه است. راه میانه این است که نهادهای مدنی و غیر مدنی و رسمی و غیررسمی مرتبط، جلساتی برگزار و راهکارهایی را مطرح کنند تا با وجود محدودیت‌های موجود، هم مراسم عزاداری انجام شود و هم خطر انتشار ویروس کرونا در نظر گرفته شود.

حتماً باید نهادهای مدنی دینی، هیأت‌های مذهبی و بخشی از مداحان که صاحب معرفت هستند در شکل‌گیری این ت‌ها نقش داشته باشند و در نهایت هم به جمع‌بندی مشترکی برسند که چگونه در این شرایط باید برخورد کرد.

وقتی به نتیجه کلی رسیدند پروتکل نهایی را به تمامی هیأت‌ها و دسته‌های عزاداری ابلاغ کنند. من نمی‌توانم وارد جزئیات شوم و قاطعانه بگویم که مثلاً با رعایت فاصله فیزیکی یا استفاده از ماسک و اِعمال کدام نکات بهداشتی می‌شود تجمعات مربوط به عزاداری را تأیید کرد. چون بحث تخصصی است و در این خصوص مسئولین بهداشتی که واقف به این امور هستند باید اظهارنظر کنند و خط‌مشی درست را تعیین نمایند.

نمی شود به ممنوعیت کلی عزاداری محرم حکم داد

می‌شود غذاهای نذری را در ظروف یک‌بار مصرف عرضه کرد و محدوده زمانی خاصی را برای عزاداری در نظر گرفت. خوب است دسته‌های سینه‌زنی یا تشکیل نشوند و یا با رعایت فاصله حرکت کنند. حرف کلی من این است که به علت جایگاه تاریخی که عزاداری امام حسین (ع) در فرهنگ مردم دارد، نمی‌شود حکم به ممنوعیت کلی آن داد. من با نظر به روان‌شناسی اجتماعی و جامعه‌شناسی فرهنگی دینی ایرانیان چنین سخنی را مطرح می‌کنم. پس برگزاری این آیین اقتضائاتی دارد که حتماً باید به آنها توجه کرد و بهترین ت میانه‌روی است که به نظر می‌رسد دولت نیز همین مشی اعتدالی را در پیش خواهد گرفت.

آیا سابقه داشته که بیماری‌های واگیردار در طول تاریخ مانع برگزاری آیین سوگواری اباعبدالله و محرم شوند؟

اینکه به سبب بیماری چنین اتفاقی افتاده و یا خیر من اطلاع ندارم. اما ت‌های رضاخان در مسیر لغو و کمرنگ شدن چنین عزاداری‌هایی بود. می‌دانیم که در طول تاریخ ایران همیشه عزاداری ایام محرم به شکل پرشوری برگزار می‌شده است. چه پیش از انقلاب، چه پس از انقلاب. خود ما در سنین پایین پیش از انقلاب علم به دست می‌گرفتیم و در عزای اباعبدالله سینه می‌زدیم و همه‌چیز تعریف شده بود. دسته‌ها در مسیرهای مشخص حرکت می‌کردند و پس از اتمام کار در حسینیه یا مسجدی خاص، چای یا یک استکان شیر داغ می‌نوشیدند و خداحافظی می‌کردند.

سوگواری برای امام حسین(ع) تنه به تنه واجبات دینی می‌زند

حتی در باران‌های بسیار تند و شرایط سخت جوی هم این جریان قطع نشده است. باید از یک تاریخ‌دان بپرسید که ت‌های حکومت‌ها در دوره‌های مختلف و ایجاد محدودیت‌ها برای عزاداران، چه تأثیری بر این جریان داشته است. به واقع چون من تاریخ‌دان نیستم در این خصوص اظهارنظر نمی‌کنم.

اما در زمان پهلوی به‌ویژه دوره رضاخان، محدودیت‌هایی اعمال می‌شد که باعث واکنش‌های تندی از جانب مردم شد و در نهایت نیز هرگز نتوانستند مانع این حرکت مردمی شوند. همان‌طور که عرض کردم سوگواری برای امام حسین(ع) و یارانش، تنه به تنه واجبات دینی می‌زند.

کسی نمی تواند در برابر سوگواری محرم بایستد

بله. خیلی از مردم برپایی عزای حسینی را واجب‌تر از نماز می‌دانند.

چون این آیین سوگواری، تنه به تنه واجبات می‌زند کسی نمی‌تواند در برابر برگزاری آن بایستد.

شوروی سابق به دلیل استراتژی ضد دینی با هرگونه نمود دینی مخالفت می‌کرد و اجازه نمی‌داد عشق، احساس و نیاز به تجربه دینی در مردم بروز پیدا کند و تبلور بیرونی داشته باشد. اما در نهایت این رویکرد، باعث خیزش عمومی مردم شد. مقصود اینکه نمی‌توان ت‌هایی را علیه باورهای دینی عمومی اعمال کرد. بنابراین ما هم نمی‌توانیم و نباید چنین کاری کنیم. مخصوصاً که معتقدیم همین عزاداری‌هاست که اسلام را حفظ کرده است. اصلاً بحث من یک موضوع دینی صرف نیست، بلکه جامعه‌شناسی دینی مردم است. بنابراین بهتر است که مراسم مدیریت و کنترل شده و تحت نظارت جدی برگزار شود.

 باید در شیوه مراسم دخالت کنیم

چه ضمانت اجرایی برای رعایت پروتکل‌های بهداشتی در مجامع و محافل سوگواری وجود دارد؟

ما باید در شیوه مراسم دخالت کنیم، اما نه به شکل بازدارنده. متولیان امر، مساجد و حسینیه‌ها جلساتی برگزار کنند و بر اساس شرایط خاص امسال، پیشنهاد‌های متناسبی را ارائه کنند تا به تصویب نهایی برسد و ابلاغ عمومی شود. بعد از آن اگر کسی قوانین مصوب را شکست، با اقدام‌های کنترلی برخورد کنند. یعنی با توجه به توافق جمعی میان مردم و مسئولین، پروتکلی تعیین شود که ضمانت اجرایی نیز داشته باشد و اگر کسی به نام دین و برگزاری عزای امام حسین(ع)، مراسمی ترتیب داد که زمینه شیوع ویروس کرونا را فراهم کرد، دولت بتواند به شکل قانونی جلوی آنها را بگیرد. دولت چگونگی جریان را کنترل می‌کند و در عین حال در مسیر میانه حرکت می‌کند.

مراسم مذهبی نیز مانند سایر امور اجتماعی قابل انجام هستند

بعضی از افراد ان‌قلت‌هایی می‌آورند و رسانه‌های بیگانه هم نسبت به این جریان قطعاً اعلام موضع خواهند کرد. حالا اگر با همه تدابیر اندیشیده شده، باز هم برگزاری مراسم عزاداری موجب شیوع کرونا شد چه پاسخی می‌توان داد؟ آیا می‌توان جان مردم را در معرض خطر قرار داد؟

اگر تمامی قواعد را لحاظ کنیم و بر اساس توصیه‌های پزشکی مبنی بر کنترل شیوع ویروس، پیش برویم مراسم مذهبی نیز مانند سایر امور اجتماعی قابل انجام هستند. به هر حال تا اینجا تجربه مواجهه با ویروس کرونا اطلاعاتی را به دست داده و اموری را اثبات کرده است که باید از آ‌نها استفاده کرد تا کمترین میزان خطر متوجه جان افراد شود. با این اوصاف ممکن است با وجود همه تدابیر، مواردی از ابتلا به این ویروس مشاهده شود که این درصد اندک هم علی‌القاعده حتی در صورت عدم برگزاری مراسم نیز درگیر بیماری می‌شدند.

نکته مهم و ظریف دیگری را نیز باید مطرح کنم. قطع نظر از دغدغه دلسوزان و مؤمنان جامعه درباره شیوع ویروس کرونا در ایام عزاداری، باید حواسمان باشد که عده‌ای می‌خواهند کلیه مؤلفه‌های مرتبط با دین‌داری، یعنی، وجوهِ شناختی، ارزشی، هنجاری، رفتاری و نمادین و مناسکی مذهبی را از جامعه بزدایند. یعنی بنا دارند یک سکولاریسم خفی ای را به هر بهانه‌ای کلید بزنند. امروز هم بهانه آنها بحث کرونا است. با این رویکرد به تدریج دچار دین زدایی در جامعه خواهیم شد. امروزه جامعه شناسان دینی بر روی مناسک مذهبی که جنبه جمعی دارند، تأکید بسیاری دارند.

ممکن است شخص در منزل خود به مناسبت محرم چراغی روشن کند، پرچم عزایی بیاویزد و عزاداری هم برپا کند و بهره‌ای هم از این سوگواری ببرد؛ اما این‌گونه مناسک فردی موضوع بحث ما نیستند. شاید مردم به شکل خصوصی و فردی از برنامه‌های تلویزیون و آرشیو سخنرانی‌ها و مداحی‌ها هم استفاده کنند، اما آیا این برنامه‌ها اثر حضور زنده جمعی را دارد؟ سخنرانی‌های خود من طی سالیان متمادی در شب‌های عاشورا تبدیل به مقالات علمی شده است و تعدادی از آنها در فصلنامه جستاری در معارف اسلامی» به چاپ رسیده است. اگر امسال هم سخنرانی کنم قطعاً مراسم با رعایت موازین بهداشتی برگزار خواهد شد. تذکر می‌دهیم و از قبل نظارت می‌کنیم که افراد با فاصله بنشینند و ماسک بزنند. در عین‌حال مراسم را نیز برگزار می‌کنیم. نمی‌شود گفت چون ممکن است کرونا شیوع پیدا کند این برنامه‌ها را منتفی کنیم.

متأسفانه در ابتدای بحث کرونا گفتیم همه بنشینیم در خانه اما به محض اینکه جاده‌ها باز شد و اوضاع قدری آرام شد مردم بیشتر هجوم بردند و نتیجه این را هم دیدیم. بهتر بود از همان آغاز با در نظر گرفتن روحیه و فرهنگ مردم که اهل دید و بازدید هستند، پیشنهاد‌هایی برای رعایت موازین بهداشتی در کنار برگزاری محافل خانوادگی و مجامع می‌دادیم.

سوگواری برای امام حسین علیه‌السلام از توصیه‌های ائمه ما است

برگزاری مراسم سوگواری اباعبدالله در روایات چه جایگاهی دارد؟

می‌گویند: در کجای قرآن آمده که مراسم عاشورا را به پا دارید؟ درست است مستقیماً به این جریان اشاره نشده، اما فرموده: وَمَنْ یعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ». از طرفی سوگواری برای امام حسین علیه‌السلام از توصیه‌های ائمه ما است و ایشان بر این امر تأکید فراوان داشتند. درهرحال رفتار تاریخی ایرانیان نشان می‌دهد که بنا به هر دلیلی عاشورا در فرهنگ مردم جایگاه ویژه‌ای دارد.

البته به نظر من این مسأله امری صرفاً انضمامی نبوده، بلکه به خواست خدا به این شکل درآمده است. وقتی امام حسین علیه‌السلام آن‌طور صادقانه و ایثارگرانه با خدا رفتار می‌کند، پاداش آن را هم دریافت می‌کند که همین عزاداری‌ها و سوگواری‌های پرشور و پر معرفت است و منحصر به ایران هم نیست. حتی جالب اینجاست که مسیحیت نیز این قیام را به خوبی درک کرده است. به همین دلیل بسیاری از مسیحیان در راهپیمایی‌های اربعین شرکت می‌کنند و به ابراز احساسات می‌پردازند.

بنابراین جامعه‌شناسی عزاداری اباعبدالله علیه‌السلام مبحث بسیار ویژه‌ای است که باید به ریشه‌های معرفتی، فلسفی و تاریخی آن پرداخت و این بحث را که در فرهنگ عمومی مردم نهادینه شده به‌طور جدی بررسی کرد.

در نهایت می‌توان به‌طور خلاصه گفت که عزاداری و سوگواری محرم باید به شکل مدیریت شده برگزار شود.

به عقیده شما نمی‌توان از روش‌های جایگزین نظیر پخش مراسم سوگواری از صداوسیما استفاده کرد و حتماً باید عزاداری‌ها در مساجد و حسینیه‌ها مستقیم و زنده برگزار شوند؟

ما که نمی‌توانیم مردم را به برگزاری مراسم مجبور کنیم. ما فقط می‌توانیم برای حضور آنها در مراسم‌های سوگواری ایام محرم ضوابطی تعیین کنیم. حالا اختیار با خود مردم است که بخواهند در چنین برنامه‌هایی شرکت کنند یا نه. ممکن است در عین رعایت ضوابط هم نگران خطرات آن باشند. ما هم می‌گوییم باید واقع‌بینانه رفتار کرد. درست است، این ویروس وجود دارد و اگر بناست برنامه اجرا شود باید تدابیر مقتضی اندیشیده شوند. دیگر اختیار با خود مردم است، اگر تمایل داشتند می‌توانند شرکت کنند و اگر نه حضور پیدا نخواهند کرد. جزئیات مربوط به پرچم و علم و کتل هم باید در همان جلساتی که عرض کردم بررسی شوند. ممکن است گفته شود برخی اشکال عزاداری باعث شیوع ویروس خواهند شد؛ مثلاً سینه‌زنی دسته‌جمعی یکی از آن موارد است. خوب این نگرانی بجاست و باید محدودیت‌هایی برای این شکل عزاداری‌ها در نظر گرفت. همه این موارد باید در جلسات بررسی و پس از جمع‌بندی نهایی دستورات ابلاغ شوند.

علما باید شرایط کرونایی را به مردم گوشزد کنند

وظیفه علما و مبلغین در چنین شرایطی چیست؟

علما باید شرایط کرونایی را به مردم گوشزد کنند و افراد را نسبت به این موضوع آگاه کنند که در صورت برگزاری مراسم سوگواری می‌بایست موازین بهداشتی حتماً رعایت شوند. دیگر اینکه از این فرصت پیش آمده و تریبونی که در اختیار دارند در صدد بینش‌افزایی میان مردم باشند و معرفت عاشورایی را ترویج و فلسفه قیام امام‌حسین(ع) را تبیین کنند. در این موقعیت خاص که امکان برگزاری مراسم به شکل سال‌های گذشته همراه با سینه‌زنی‌ها و زنجیرزنی‌ها و نوحه‌خوانی‌های آن‌چنانی وجود ندارد، به معرفی شخصیت امام حسین بپردازند و بینش مردم را نسبت به آن حضرت ارتقا دهند. به نظرم می‌توان این فرصت را غنیمت دانست و در مسیر توسعه معرفت مردم فعالیت کرد. ضمن اینکه تأکید می‌کنم مراسم‌ها باید به شکل محدود برگزار شوند.

واقعیت این است که در سال‌های گذشته گاهی حضور مداحان و شور و حال عزاداری باعث می‌شد که مجلس از دست عالم و سخنران و حتی روضه خوان خارج شود و بیشتر جنبه احساسی پیدا کند و در اختیار نوحه‌خوانان قرار گیرد. البته من برای آن دسته مداحانی که اشعار خوب و به دور از خرافه را می‌خوانند احترام بسیاری قائلم. اما در این شرایط که شور و هیجان مربوط به ی و زنجیر زنی متراکم مجالس کاهش پیدا می‌کند، فرصت بسیار خوبی است که علمای ما در جهت معرفت افزایی عزاداران حرکت کنند.

مردم در خصوص رعایت اصول بهداشتی آمر به معروف و ناهی از منکر باشند

به نظر حضرت‌عالی در این شرایط چه تکلیفی بر عهده مردم است؟

من در این موضوع فرق چندانی میان عالم و غیر عالم قائل نیستم، چون مردم ما اهل درک و فهم‌اند. آنها هم باید توجه داشته باشند که شرایط عزاداری امسال ویژه است و موازین بهداشتی باید در نظر گرفته شود. سعی کنند در مراسم‌ها، در خصوص رعایت اصول بهداشتی آمر به معروف و ناهی از منکر باشند و به یکدیگر تذکر دهند تا بستر مناسبی برای عزاداران فراهم شود. اگر هم دیدند جمع کثیری رعایت نمی‌کنند بهتر است که جلسه را ترک کنند. چون باید با رعایت موازین بهداشتی مجلس را برگزار کرد.



روضه‌خوانی محرم به انسان جهت می‌دهد


عماد افروغ، جامعه‌شناس، در گفت‌وگو با ایکنا، درباره احساس خود نسبت به سه واژه محرم، روضه و امام حسین(ع)» گفت: وقتی این سه واژه را می‌شنوم، نوعی حس آمادگی برای ورود به غم و حزنی بزرگ و جهت‌دار به من دست می‌دهد و این جهت‌دار بودن نوعی آمادگی برای پاسداشت عزت، فتوت، مردانگی و نیز فهم و تبیین حماسه‌ای بزرگ، جاودان، منحصر به‌فرد، زایا و ناتمام با همه ویژگی‌های مرتبط با شور و همبستگی محلی و اجتماعی و فعالیتی جمعی و مدنی است.

افروغ همچنین درباره پیوندی که با روضه‌های خانگی داشته است سخن گفت و اظهار کرد: متأسفانه بنا به دلایلی روضه‌خوانی و سخنرانی در مجالس تحت‌الشعاع مداحی‌ها قرار می‌گیرد، این در حالی است که همه ما علاقه‌مند هستیم در مجلس عزاداری مخاطب وعظ و سخنرانی باشیم و مطالب خوبی بشنویم و دقایقی بر سر و سینه بزنیم. امسال نیز با توجه به شرایط موجود، پیش‌بینی می‌شود بار دیگر مجالس روضه‌خوانی احیا شود، چراکه از فضا‌های متراکم سینه‌زنی و زنجیرزنی خبری نیست و این فرصت خوبی برای تبیین قیام حضرت سیدالشهدا(ع) در قالب مجالس روضه‌خوانی است.

وی ادامه داد: به یاد دارم که در دوران نوجوانی و جوانی در روضه‌های خانگی شرکت می‌کردم و در منزل یکی از اهالی محل مجلس عزاداری برپا بود و سخنرانی و روضه‌خوانی و مداحی داشتند. به خاطر دارم که دسته‌های سینه‌زنی و عزاداری به حیاط خانه‌هایی که مجلس روضه داشتند وارد می‌شدند و دور حیاط می‌ایستادند و دقایقی عزاداری می‌کردند. در آن سال‌ها این توفیق نصیبم شد که به همراه پدر مرحومم در این مجالس شرکت کنم.

افروغ به ذکر خاطره‌ای از عزاداری در ایام محرم پرداخت و افزود: در نوجوانی سینه‌زنی‌های پرشوری داشتیم و معمولاً اگر نوجوانی موفق می‌شد آن‌گونه به سینه بزند که در پایان سینه او سرخ شده باشد، معنایش این بود که خوب عزاداری کرده و یا اینکه اگر نوجوانی می‌توانست با صدای بلندتری سینه‌زنی کند، نشان‌دهنده موفقیت او بود و البته شاید هم‌چنان این موضوع مشاهده شود که نوجوانان پرر سینه‌زنی می‌کنند. یک‌بار هم خاطرم هست در یکی از مجالس ظهر عاشورا عده‌ای جوان آمدند و بساط قمه‌زنی به راه انداختند و اولین‌بار بود که من از نزدیک شاهد این اقدام بودم که الحمدلله بعد‌ها این کار منسوخ شد و امروز کمتر شاهد بروز و ظهور چنین اقدامی هستیم.

جامعه امروز حسینی نیست / دین نباید وسیله‌ای برای حفظ حکومت شود




عاشورا از جمله وقایع مهم تاریخ اسلام است که همواره مورد خوانش و قرائت‌های متعدد سنتی و نواندیشانه قرار گرفته است. خبرنگار ایکنا در اصفهان، درباره قرائت‌ها و خوانش‌های عرفی‌گرایانه از عاشورا گفت‌وگویی با عماد افروغ، جامعه‌شناس و استاد دانشگاه داشت که قسمت اول آن در روزهای گذشته با عنوان عاشورا فلسفه تاریخ است / امام حسین(ع) مصاف نرم و مهندسی مرگ را رقم زد» منتشر شد. اکنون قسمت دوم این مصاحبه را که دربرگیرنده مباحثی درباره ابعاد جامعه‌شناختی، مردم‌شناختی عاشورا و بازخوردهای این واقعه برای انسان مدرن است، در ادامه می‌خوانید: 

بیشتر بخوانید:  

ایکنا ـ در صحبت‌های قبلی خودتان به جنبه‌های اجتماعی شدن عاشورا اشاره کردید، اما فکر نمی‌کنید این اجتماعی شدن به جای آنکه منتج به فهم و برداشت‌های عقلانی، اخلاقی و انسانی از واقعه عاشورا بشود، بیشتر شکل مناسکی و ظاهری به خود گرفته و ما از ماهیت و درون مایه اصلی عاشورا به دور مانده‌ایم؟

مناسک، اعم از فردی و جمعی، جزیی از دینداری است و نمی‌شود مناسک را کنار گذاشت. در جامعه‌شناسی دین نیز بحث مناسک خیلی جدی است. اصولا وجه اجتماعی و فراگیری عمومی دین با مناسک گره خورده است. دین اگر قرار باشد به یک آموزه شخصی فلسفی و عرفانی تقلیل نیابد وما باید با مناسک گره بخورد. وجه اجتماعی و اهداف اجتماعی دین مانند همبستگی و غیره، بدون حضور مناسک، تحقق پذیر نخواهد بود. برخی برای رسیدن به لایه‌های زیرین و معنایی یک نظام همبسته فکری – رفتاری، از مناسک بهره می‌برند. ما عالمان و مراجعی داریم که وقتی می‌خواهند حال خوش عرفانی داشته باشند، تجربه دینی پیدا کنند و حتی به یک پاسخ برسند، همسان به اصطلاح عوام به زیارت یک امام و یک امامزاده می‌روند، مناسک تعریف شده آن را انجام می‌دهند و از آن مقدمه‌ای برای ورود به لایه‌های زیرین می‌سازند. اگر مناسک از دین گرفته شود، یعنی وجه نمادین و عمومی آن گرفته شده است.

سوالی در اینجا مطرح می‌شود و آن اینکه آیا ما مناسک را انجام می‌دهیم که صرفا مناسکی را انجام داده و پاداشی از آن برده باشیم و یا نه، تلاش می‌کنیم که از طریق آن به لایه‌های زیرین برسیم؟ بهترین و بیشترین زمانی که مردم از معرفت حسینی بهره‌مند می‌شوند و می‌توانند بهره‌مند شوند، همین عاشورا و مناسکی است که در پیرامون آن برگزار می‌شود. اما مناسک برای مناسک نیست. این مناسک فرصتی برای اهل اندیشه و عالمان است که درباره پیام‌های عاشورا آگاهی بخشی کنند. این فرصت را مناسک در اختیار آنان قرار داده است تا بتوانند دانش‌افزایی و خرافه‌زدایی کنند و بگویند که چه پیرایه‌هایی بر دین و قیام امام حسین(ع) بسته شده است. به نظرم این فرصت را باید مغتنم شمرد و از آن برای تبیین قیام عاشورا بهره برد.

مناسک لایه چهارم فرهنگ و دین هستند. در مباحث دین شناسی یا فرهنگ شناسی، لایه اول هستی‌شناسی، لایه دوم ارزش‌شناسی، لایه سوم رفتارشناسی و لایه چهارم نمادشناسی است. نماد باید معرف لایه‌های زیرین باشد و خودش به تنهایی و فی‌نفسه اصالت ندارد. این نمادها می‌توانند کلامی و غیرکلامی باشند. بنابراین مناسک فرصت مغتنمی برای بالا بردن سطح شعور مردم درباره قیام عاشورا است.

ایکنا ــ رسیدن به چنین فهم و درکی آن هم از طریق مناسک مستم چه نوع پیش زمینه‌ها و ااماتی است؟

اینکه، پدیده ها لایه منداند و نباید در سطح لایه رویین درجا زد و باید به فهم لایه های زیرین دست یافت. به هر حال، تا زمانی که مناسک و عزاداری نباشد و مردم دور هم جمع نشوند، فرصتی هم برای تبیین و فهم این واقعه به وجود نمی‎آید. اما همان گونه که گفته شد، مناسک برای مناسک نیست، مناسک فرصتی برای رسیدن به آن معرفت موردنظر است. مثلا به مناسک حج توجه کنید، مناسک حج قابل مقایسه با دیگر مناسک عمدتا ساخته دست بشر نیست. درست است که اتفاقی برای بشر افتاده و خداوند آن را به شکل مناسک واجب درآورده است، اما فلسفه و معنا دارد. اگر مناسک حج و عاشورا نباشد و اگر نخواهیم فانتزی فکر کنیم و بخواهیم واقع‌بینانه نظر کنیم، چگونه و از چه تریبونی می‌توان برای معرفت‌افزایی مرتبط بهره برد؟ تلویزیون جای منبر را نمی‌گیرد و اصولا مگر تلویزیون منبر است؟ منبر که فقط محل سخنرانی و البته با حضور مخاطب نیست. منبر با توجه به جایگاه و حضور جمعی مردم و انجام نماز جماعت، به تعبیر ملاصدرا باعث همبستگی می‌شود. بنابراین اگر واقع‌بینانه نظر کنیم، می‌بینیم که مناسک مهم و دارای کارکردهای متنوع اجتماعی هستند. برخی از جامعه‌شناسان امروز می‌گویند فرهنگ و دین مثل جعبه آچار است که در آن ارزش، نماد، قصه، اسطوره و … پیدا می‌شود و هرکسی متناسب با استراتژی کنش خود می‌تواند از آن چیزهایی بردارد. بخشی از این فرهنگ، اسطوره و مناسک است و افراد و گروه ها متناسب با استراتژی کنش خود از آن‌ها بهره‌مند می‌شوند. نمی‌شود بگوییم چون نخبگان اهل فکر و اندیشه هستند، پس هر چه آن‌ها گفتند همان بشود الگوی همه آحاد اجتماعی. نه، این‌طور نیست. چنین نخبه‌ای را خدا هم نیافریده است و ما چنین نخبه‌ای نداریم. چون همان نخبه در زندگی خود نیاز به عشق، عاطفه، احساس، مناسک و … دارد. زندگی واقعی انسان نیز همین است، یعنی اندیشه، عشق، احساس، عاطفه، اسطوره و مناسک آن در هم تنیده است. انسان تک ساحتی محض نیست و ساحت‌های متفاوت دارد. قرآن و نهج‌البلاغه معرف چنین ساحتی هستند که از آن باید به ژانر فراگیر چند ژانری یا ساخت فراگیر چند ساختی یاد کرد.

ایکنا ــ درباره شخصیت‌های متعالی نیز همین‌طور است، مثلا مولانا درباره پیامبر(ص) می‌گوید: آن که عالم، مست گفتش آمدی / کَلّمینــی یـا حمَیـْـرا می‌زدی».

مولانا خود معرف چنین ژانری است. او نماد ژانر فراگیر چند ژانری است. قرآن نیز همین‌طور است. قرآن از اندیشه می‌گوید، اما کتاب صرف اندیشه نیست، قرآن از فلسفه و یا از عشق می‌گوید، اما یک کتاب فلسفی صرف و یا رمان عاشقانه نیست. در واقع از یک انسان واقعی در حیات اجتماعی سخن می‌گوید و معرف یک وحدت در عین کثرت است. این‌ وحدت به نوعی بیانگر زندگی معنادار، جهت‌دار و مانوس با خدا است. مولانا هم یک ژانر فراگیر چند ژانری است. او یک عارف بزرگ کوچه بازاری است، البته کوچه بازاری بودن به معنای سطحی بودن او نیست، بلکه سعی می‌کند عبارات و مفاهیم متعالی را در قالب ادبیات کوچه بازاری بیان کند و حتی از زبان حیوانات هم سخن می‌گوید.

ایکنا ـ با توجه به اینکه جهان به سمت عرفی شدن و به تعبیری سکولار شدن پیش می‌رود و جامعه و انسان مدرن با بحران‌های متعددی مثل بحران هویت، اخلاق و معنویت مواجه است، واقعه عاشورا چه پیام و دستاوردی برای رهایی انسان و جامعه مدرن از این بحران‌ها دارد؟

مراکز علمی و دانشگاه‌های ما بعضا از تحولات در غرب به دور مانده‌اند و در این زمینه‌ها عقب هستند، به همین دلیل یک چیزهایی را خیلی تکرار می کنند و کاری به این ندارند که در غرب چه اتفاقات و تحولاتی رخ داده است. غرب آکادمیک دیگر از سکولاریسم دفاع نمی‌کند، البته ممکن است که حکمرانان آن‌ها چنین بحث‌هایی را مطرح کنند، اما بنده فیلسوفان ماتریالیست شناخته شده‌ای سراغ دارم که امروز تفکرات الهی دارند وجود مطلق خدا را مطرح می‌کنند.

ایکنا ــ یعنی شما معتقدید که جهان به سمت عرفی شدن و سکولاریسم پیش نمی‌‎رود؟

این مباحث تمام شد. در بحث پیشین هم گفتم که من دوگانه امر عرفی و امر قدسی را برنمی‌تابم و اگر منظور از عرفی شدن این باشد که بوی قدسی از آن به مشام نرسد، و نوعی دنیایی‌شدن خاص را عرضه کند، این را بشر دنبال نمی‌کند. بنده مقاله‌ای دارم که عنوان فرعی آن عصر بازگشت خدا» است. در این مقاله به طور مبنایی و از منظر فلسفی و اجتماعی، سکولاریسم زیر سوال رفته است. یکی از فیلسوفان ماتریالیست گذشته و از پژوهشگران الهیاتی معاصر به نام مارگارت آرچر، اظهار می دارد که درست است که دانشگاه‌های ما در سلطه تفکرات الحادی است، اما خیلی از همکاران علمی ما وقتی که از پستوی دانشگاهی خود خارج می‌شوند، می‎بینیم که آن‌ها نیز دیگر گرایشی به الحاد و سکولاریسم ندارند. لذا خیلی‌ها به اقتضای شغل‌ و منافعی که دارند، منویات درونی خود را برملا نمی‌کنند. خلاصه امروز بسیاری از ماتریالیست‌ها به مطالعات دینی روی آورده‌اند، می‌توانم از کسانی مثل روی بسکار »، مارگارت آرچر»، و آندرو کالیر» نام ببرم. در کتاب شرحی بر دیالکتیک روی بسکار » به بررسی جایگاه خدا در اندیشه روی بسکار پرداخته‌ام، روی بسکار، یکی از فیلسوفان ماتریالیست بود که به چرخه معنوی خود رسید. زندگی او سه فاز فکری داشت که فاز آخر آن چرخه معنوی و یا بازگشت به خدا بود. او کسی بود که بحث خدا به مثابه شرط بلاشرط و وجود مطلق را مطرح کرد و بعد هم خانم مارگارت آرچر مدعی شد که ما وارد هزاره جدید شده‌ایم و هزاره جدید، هزاره دینی است.

اکنون اصطلاحی به نام غرب لیبرال مطرح است، این سوال مطرح می‌شود که واقعا چنددرصد غربی‌ها لیبرال و یا تحت تاثیر مدرنیته هستند؟ در واقعیت امر آن‌ها در مقایسه با ما ایرانی‌ها به شدت اسطوره‌ا‌ی‌تر هستند و واقعا سکولار نیستند. سکولاریسم به عنوان یک جریان فلسفی، هیچ توجیه فلسفی ندارد و اصلا ما جامعه‌ سکولار نداریم، بلکه مراتب غیر سکولاریستی آن‌ها متفاوت است. هیچ جامعه‌ای نمی‌تواند سکولار باشد، چون منع فلسفی دارد. برای مثال سکولارها می‌گویند اخلاق از ت جدا است و معتقدند چون اخلاق، شان متعالی دارد، نباید وارد ت و آلوده به اباحه‌گرایی شود. در صورتی که اباحه‌گرایی نیز نوعی فعل اخلاقی، ولی از جنبه منفی آن است، چون اخلاق هم بُعد مثبت دارد و هم بُعد منفی. وقتی گفته می‌شود برای حفظ اخلاق مثبت باید به اخلاق منفی روی آورد، این هم مستثنی از پیوند اخلاق و ت نیست، اما اخلاق منفی با ت گره خورده است. معاویه و یزید هم فعل اخلاقی داشتند، ولی فعل اخلاقی آن‌ها منفی بود و امام علی(ع) و امام حسین(ع) نیز به همین دلیل با آن‌ها مقابله کردند.

بحث ما این است که ببینیم مضمون و جهت این سکولاریسم و یا به عبارتی مضمون این غیر سکولاریسم چیست؟ هیچ حکومتی سکولار نیست. و اگر در بحث سکولاریسم تاکید خاص بر جدایی دین از دولت باشد، پرسش این است که به چه منظور این جدایی باید صورت گیرد؟ پاسخ به دفاع دولت‌ها از برابری بر می‌گردد. به تعبیر واتیمو، این برابری توجیه متافیزیکال می‌خواهد و نمی‌تواند بر پایه قرارداد استوار باشد. راجر تریگ، به درستی معتقد است که این توجیه متافیزیکال را ادیان در اختیار ما قرار می‌دهند، اینکه همه در برابر خدا یکسان‌اند. حال چگونه می‌شود که در نهضت‌های برابری، وامدار دین باشیم و در ادامه آن را کنار بزنیم؟

ایکنا ــ با تحلیلی که ارائه دادید، این وضعیت در جامعه خودمان چه بازخوردهایی دارد و اینکه روند سکولاریسم و عرفی شدن در جامعه خودمان چه وضعیتی دارد؟

برای بررسی این موضوع باید ببینیم که کدام بخش از جامعه را مورد توجه قرار می‌دهیم. چون جامعه ما به صورت منظومه‌ای اداره نمی‌شود و یکپارچه نیست؛ زیرا اولا قدرت اجتماعی آن با قدرت ی متفاوت است، یعنی در عرصه مدنی آن یک چیز گفته می‌شود و در عرصه رسمی آن چیز دیگری بیان می‌شود. در این میان، عرصه رسمی منسجم نیست و انسجامی در آن وجود ندارد و یک نوع آشفتگی برآن حاکم است. درست است ما به غرب نقدهای زیادی داریم که می‎خواهند چیزهایی را به ما تحمیل کنند، ولی در بین خودشان یک منظومه‌ای وجود دارد که روی آن تاکید دارند، حالا فرقی نمی‌کند پشت آن زور و اجبار باشد و یا اغوا و فریب و یا هر چیز دیگر؛ به هر حال یک نوع هژمونی پشت آن وجود دارد. اما درباره جامعه خودمان اگر به بخش غیر رسمی آن کاری نداشته باشیم، بخش رسمی آن انسجامی ندارد و فاقد تفکر منظومه‌ای، دیالکتیک و تفاوت در عین ربط است.

بنده اگر بخواهم بر اساس تفکر منظومه‌ای خودم قضاوت کنم، باید بگویم که بخش فکری و اندیشه‌ای جامعه ما که دانشگاه‌ها و یا حوزه‌ها هستند، در خدمت یک تفکر منظومه‌ای نیستند و نوعی غرب و غرب‌گرایی را فریاد می‌زنند که فهم درستی از آن ندارند و ای کاش فهم درستی داشتند و یا حداقل درباره آن به‌روز بودند. اما نه تنها به روز نیستند، بلکه بیشتر مانع هستند، یعنی چیزهایی را به غرب نسبت می‌دهند که غرب هم تعجب می‌کند که چرا ما این‌ها را به آن‌ها نسبت می‌دهیم. در واقع ما با نوعی کپی کردن، تقلید و آن هم تقلیدی که به روز نیست، مواجه هستیم که اصلا علمی نیست، بلکه بیشتر نوعی تجارت و کاسبی و یا سرقت است. اگر علمی بود، به نوعی خلاقیت، نوآوری و پرسش تازه را به همراه داشت. به همین دلیل نمی‌شود چنین وضعیتی را در ایران مورد بررسی قرار داد، فقط می‌دانم آن چیزی که باید باشد، نیست.

همان گونه که اشاره شد ما در کشور با یک روند منسجم و منظومه‌ای حتی در بخش رسمی مواجه نیستیم. بر خلاف گفتمان انقلاب اسلامی که برخاسته از یک تحول نظری غیر سکولاریستی و حتی ضد سکولاریستی است و به گونه‌ای می‌توان آن را نمود عینی تحول ضد سکولاریستی دوران معاصر دانست، بخش نهادی و رسمی نظام، اعم از علمی، فرهنگی، ی و اقتصادی، نه تنها عملا نظریه‌پرداز و تابع این تحول ضد سکولاریستی نیست، بلکه اگر نگویم حرکتی خلاف آن را دنبال می‌کند، حداقل اندیشه و عملی متناقض از خود نشان می‌دهد. در کل، همان گونه که اشاره شد، در مجموع با یک عقب ماندگی در ارتباط با تحولات فکری – معنوی معاصر، و بر خلاف داعیه‌های متناسب با عصر انقلاب اسلامی روبرو هستیم. عده‌ای نه تنها روح زمان را درک نمی‌کنند، بلکه می‌کوشند به نام ترقی و توسعه ما را به عقب برانند.

ایکنا ــ چه نوع قرائت و خوانشی از عاشورا می‌تواند برای نجات انسان مدرن از بحران‌های اخلاق، هویت و معنا اثرگذار باشد؟ در واقع چه قرائت و فهمی از عاشورا با اقتضائات امروز قرابت بیشتری دارد؟

از زمان دکارت که معرفت‌شناسی بر هستی‌شناسی تفوق پیدا کرد، هستی نیز فراموش و انسان محور هستی شد که امروز از آن به عنوان انسان انگاری» یاد می‌شود. قرائت‌ها عمدتا از انسان‌انگاری ناشی می‌شوند. یعنی از زمانی که انسان‌انگاری محور شد، خوانش‌های انسان هم عمده شدند. در حالی که خوانش‌ها نسبی هستند، اما حقیقت نسبی نیست. ما باید بیش از هر چیز به آن حقیقت توجه داشته باشیم و نمی‌توانیم خوانش‌گرایی را باب کنیم. خوانش ما باید متناسب با رویدادها مورد داوری قرار گیرد. این در مورد علم و دین هم صدق پیدا می‌کند، یعنی می‌شود از منظر دین وارد بحث‌های علمی شد، اما در اینجا داور آن پدیده‌ای است که درباره آن فرضیه‌ای را بیان می‌کنیم.

عاشورا چند پیام و مولفه دارد که یک پیام و مولفه بارز آن همان توحید، بندگی و عبودیت است. به هر حال بشر امروز نیازمند، توحید، معنا، بندگی و وجه استعلایی است. خانم مارگارت آرچر قبلا می‌گفت ما سه من داریم؛ منِ طبیعی، منِ اجتماعی و منِ عملی. امروزه منِ چهارمی، یعنی منِ استعلایی را نیز اضافه کرده است. این در چرخه معنوی رئالیسم انتقادی اتفاق افتاد. انسان نمی‌تواند بدون استعلا و معنویت زندگی کند. مولفه و پیام دیگر عاشورا، عزت و کرامت انسانی است. انسان حقیقی و انسانی که ذات و حق دارد، بدون عزت نمی‌تواند به لایه‌های وجودی خود دست پیدا کند. انسان چون ذات دارد، قطعا حقی برای او مترتب است. بین حق، ذات، نیاز و عزت نمی‌توان تمایزی قائل شد. انسانی که هر روز به رنگی خود را نشان می‌دهد که انسان نیست. عزت انسان، تناسبی با قابلیت انسان دارد. تعبیری در این زمینه باعنوان خدای قابلیت‌ساز و انسان فعلیت‌ساز» وجود دارد. این قابلیت منشا عزت انسان است. عزت در واقعه عاشورا نمایان و برجسته است که یک نمونه آن سخن امام حسین(ع) است که فرمود: مثل منی با کسی مثل یزید بیعت نمی‌کند، و یا هیهات منا الذله». عزت معیار سنجش انسان است.

در قرآن آمده است: فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ ۚ إِنَّهُمْ کَانُوا قَوْمًا فَاسِقِینَ؛ قوم خود را سبک‏ مغز یافت [و آنان را فریفت] و اطاعتش کردند، چرا که آنها مردمى منحرف بودند». این آیه می‌گوید فرعون قوم خودش را خوار کرد، آن‌ها هم اطاعت کردند، چون فاسق بودند. این یعنی اگر برکسی می‌خواهی حکومت کنی، اگر فاسق باشد، می‌توانی او را خوار کنی، اما اگر مومن باشد نمی‌توانی آن را خوار کنی، زیرا انسان مومن و واقعی، قیام می‌کند.

پیام دیگر عاشورا، اتحاد و همبستگی همراه با اعتماد است که اوج آن در بین یاران امام حسین(ع) وجود دارد و تردیدی در آنها راه ندارد. آیا این همبستگی و اعتماد نیاز امروز بشر نیست؟ بحث اعتماد، همبستگی و سعادت، مباحث به هم پیوسته‌ای است. برخی از فیلسوفان جدید اخلاق بر اعتماد و همبستگی تاکید دارند و می‌گویند که اگر می‌خواهید به یک جامعه سعادتمند برسید، نمی توانید با همبستگی بیگانه باشید.

یکی دیگر از ویژگی‌ها و مولفه‌های بارز اخلاقی در عاشورا، مسئله ایثار است. ایثار بالاترین فعل اخلاقی است. یعنی ایثار از اصل طلایی اخلاق که می‌گوید: آنچه برای دیگری نمی‌پسندی، برای خودت نیز نپسند» بالاتر است. در ایثار انسان چیزی را برای دیگری می‌پسندد، اما از خودش مضایقه می‌کند.

ایکنا ـ این مصداق آیه لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ» است.

بله دقیقا و یا وَیُؤْثِرُونَ عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَهٌ»؛ یعنی منافعی داری، ولی از آن گذشت می‌کنی. آیا این نیاز امروز بشر نیست؟ مگر در جهان سیل، زله و کرونا نمی‌آید؟ پیام ایثار را پیروان ادیان بهتر درک می‌کنند.

اخلاق مراتب دارد، ما سه نوع اخلاق داریم؛ یک اخلاق دنیایی که پایین‌ترین سطح اخلاق است و مربوط به معیشت، لذت، قدرت و … است. سطح دوم اخلاق، عدالت فردی، اعتدال فردی، صداقت و حکمت است. سطح سوم اخلاق، احسان و ایثار است. بشر متصور که براساس تفکر فلسفی، می‌تواند تا سطح دوم اخلاق برسد وعدالت، اعتدال و حکمت را درک کند، اما احسان و ایثار را پیروان ادیان به خصوص پیروان مسیحیت و اسلام بهتر می‌فهمند. مسیحیان معتقد هستند که حضرت مسیح جان خودش را فدای دیگران کرد تا دیگران نجات یابند. امام حسین(ع) نیز ایثار جان کرد. بشر امروز نیازمند انفاق است که سطح پایین‌تر ایثار است. واقعا اگر نوع‌دوستی را از انسان بگیریم، آیا زندگی اجتماعی معنا دار می شود؟ جامعه ما یک شرایط عادی و یک شرایط غیر عادی دارد؛ شرایط غیر عادی جامعه مطلوب و به نوعی عاشورایی است و بوی نوع دوستی می‌دهد، مثل حضور مردم در شرایطی مثل جنگ، سیل، زله و غیره. اما در شرایط عادی نیازمند نوع‌دوستی هستیم، چراکه در شرایط عادی آن‌‌طور که در شرایط غیرعادی هستیم، نیستیم. بشر امروز بی‌نیاز از پیام نوع‌دوستی، احسان، انفاق و ایثار نیست. اما در غرب، به دلیل وفاق ی حاکم، بر خلاف حالاتشان در شرایط عادی، در شرایط غیرعادی، رفتار نامتعارف اجتماعی دارند. زیرا بیش از آنکه وفاق اجتماعی بر آن‌ها حاکم باشد، وفاق ی بر آن‌ها حاکم است. بنابراین وقتی یک اتفاق غیرمترقبه در غرب رخ می‌دهد، واقعا گرگ یکدیگر می‌شوند، چون در آن لحظه نظمی بین آن‌ها وجود ندارد، نمونه آن غارت فروشگاه‌ها در شرایط اخیر کرونایی است. بنابراین آن‌ها نیاز دارند در شرایط غیرعادی به پیام عاشورا دست پیدا کنند، اما ما در شرایط عادی به پیام‌های عاشورا نیازمندیم، زیرا ما در شرایط عادی، متاسفانه به دلیل نوع مواجهه حکمرانان با مردم، گرگ یکدیگر می‌شویم.

ایکنا ـ به نظر شما می‌توان گفت که امروز دو نوع نگاه به شخصیت امام حسین(ع) وجود دارد؛ یکی رویکرد ابزاری که به دنبال امروزی کردن ایشان است و دیگری که به دنبال حسینی کردن امروز است و بیشتر کشف حقیقت و واقعیت حرکت امام را برجسته می‌کند؟

اگر کسانی بخواهند قیام امام حسین(ع) را برای منافع فردی و جناحی خود مصادره کنند، قطعا این نوعی رویکرد ابزاری نسبت به امام حسین(ع) است و اصولا قابل پذیرش نیست. امام حسین(ع) قیام کرد تا با استفاده ابزاری از دین مقابله کند، چرا که حکومت وسیله، و دین و ارزش‌های متعالی انسانی هدف است و نباید دین وسیله‌ای برای حفظ حکومت شود.

امروزی کردن امام حسین و جامعه را حسینی کردن، یک هدف و غایت است. جمله کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» یک واقعیت است. یعنی باید این را درک کنیم که ما همیشه در معرض انتخاب‌های حسینی هستیم و باید توجه داشته باشیم که انتخاب‌‌های‌مان عزت‌مندانه باشند نه ذلیلانه. امام علی(ع) می‌فرمایند: مردم دو دسته هستند؛ عده‌ای خود را می‌فروشند و عده‌ای خود را می‌خرند. یعنی کسانی که خود را می‌فروشند، برده و اسیر می‌شوند و متقابلا کسانی که خود را می‌خرند، آزاده می‌شوند. ما وقتی خود را می‌خریم، یعنی می‌خواهیم عزت و سربلندی خود را حفظ کنیم. این یک قاعده کلی است که شرق و غرب ندارد و جغرافیا نمی‌شناسد.

نگاه ابزاری به عاشورا و ارائه تفسیرهای غلط از این واقعه مذموم و قابل پذیرش نیست. برخی تفسیرها امام حسین(ع) را به عنوان یک الگو ، از دسترس بشر خارج می‌کنند. این نوع تفسیرها، تفسیر قابل قبولی از منظر و منطق شیعه نیست که برای مثال، همانند باور پیروان برخی ادیان، بگوییم امام حسین(ع) شهید شد تا دیگران نجات پیدا ‌کنند، نه این‌طور نیست، همه باید در راه امام حسین قدم بردارند و اگر شرایط اقتضا کرد شهید شوند. باید انفاق، و ایثار و نوع دوستی کرد تا بتوان اهل نجات شد. اما اینکه فقط بگوییم ما امام حسین(ع) را دوست داریم و هیچ حرکتی هم انجام ندهیم، این باعث نجات کسی نمی‌شود. این تفسیرها درست نیست همان‌طور که تفسیرهای قدسی و استعلایی که امام حسین(ع) را زمینی نمی‌کند و یک فرارونده محض نشان می‌دهد، درست نیست، زیرا چنین تفسیری باعث می‌شود امام حسین(ع) به عنوان یک الگو از دسترس خارج شود.

ایکنا ـ اگر بخواهیم واقعه عاشورا را براساس نگاه و رویکرد اندیشه‌های اتوپیایی گسترده کل‌نگر و یا وظیفه‌‎گرایی امکان‌محور و جزئی‌نگر مورد بررسی قرار دهیم، چه تفاوت‌هایی ایجاد می‌شود. در خصوص مفاهیم اتوپیا» و وظیفه‌گرایی» در چهره‌ها (مسئولیت اگزیستانسیالیستی، تکلیف‌مداری دینی و …) و مبانی آن‌ها و تأثیرشان بر اندیشه‌های معاصر توضیح دهید.

اخلاق قراردادی و اعتباری نیست. اخلاق مطلق، کلی، عینی، عملی و قابل شناخت است. بنده معتقدم اخلاق وجودی است، یعنی اخلاق و واقعیت از هم جدا نیستند. اخلاق از جنس واقعیت و حقیقت است. اخلاق مراتبی دارد و انسان باید اخلاقی زندگی کند. یک بحثی با عنوان عامل و ساختار وجود دارد؛ عامل مربوط به قابلیت‌ها، اختیارات و توانمندی‌های انسان است. اما بعضی مواقع قابلیت و توانمندی‌های انسان با مانع مواجه می‌شود و انسان نمی‌تواند وجه اخلاقی خود را بروز دهد، چون با مانع مواجه شده است. اما انسان باید بتواند متناسب با توان و قابلیت خود عمل دگرگون‎ساز داشته باشد، یعنی بتواند ساختارهای غلط و نادرست را تغییر دهد. بنابراین اصل بر عمل اخلاقی است. اسم‌ این را می‌شود وظیفه‌گرایی و یا تکلیف‌مداری که ترجمان همان وظیفه‌گرایی است، گذاشت. پیام امام حسین(ع) هم همین است که خودمان را بشناسیم و اخلاقی زندگی کنیم و قابلیت‌های خودمان را بشناسیم. قرآن نیز همین را می‌گوید. بنابراین مشکلی نیست که عملی از سر تکلیف داشته باشیم، چون وقتی عملی از سر تکلیف باشد، یعنی عملی از سر ذات داریم، دیگر نمی‌شود ذات و نیاز باشد، حق نباشد و یا حق، نیاز و ذات باشد، غایت نباشد و یا همه این‌ها باشد، ولی خدا نباشد. یعنی نمی‌شود بگوییم انسان ذات، نیاز، غایت و حق دارد، ولی خدا ندارد. زیرا خداوند تکیه‌گاه ذات است و اگر خدا نبود، نه ذات و نه غایتی وجود داشت.

کانت معتقد به عمل وظیفه‌گرایانه بود و معتقد بود باید تحت هر شرایطی به حکم عقلی اخلاق عمل کرد. بنده معتقدم این حکم عقل نیست، بلکه حکم عالم است، یعنی اخلاق دیکته و هدیه عالم به بشریت است، نه هدیه انسان به عالم. این تفسیر وجودی‌تر از نگاه کانت است. اگر کسی بخواهد به عاملیت خود برسد و به پیام امام حسین(ع) دست پیدا کند، باید عزیزانه زندگی کند، نه اینکه با منفعت‌جویی و مصلحت‎‌اندیشی‎های کاذب از تکلیف اخلاقی خود شانه خالی کنیم که متاسفانه چنین اتفاقی افتاده است. یعنی اگر همه حسینی زندگی کنند، زیر بار ظلم نروند، شرایط جامعه این نمی‌شود که متاسفانه امروز شاهد آن هستیم. امروزه خیلی‌ها به بهانه‌های مختلف و اقتضای شغل و منافعی که دارند از عمل اخلاقی شانه خالی می‌کنند.



عاشورا فلسفه تاریخ است / امام حسین(ع) مصاف نرم و مهندسی مرگ را رقم زد



در میان رویکردها و قرائت‌های مختلفی که از واقعه عاشورا انجام شده است، نوعی تفسیر و قرائت نیز مبتنی بر تحلیل جنبه‌های عرفی و قدسی از این واقعه وجود دارد که درصدد است تا ابعاد و جنبه‌های عرفی و قدسی و نسبت و ارتباط بین این دو را در واقعه عاشورا مورد تحلیل و بررسی قرار دهد. اما عماد افروغ، جامعه‌شناس و استاد دانشگاه قائل به چنین دوگانه‌ای نیست و این دوگانه‌ها را محصول دوران مدرن می‌داند. او می‌گوید به تفکر ناثنوی و یا نادوگانه و یا تمایز در عین اتصال و یا وحدت در کثرت معتقد هستم و تقسیم‌بندی و تمایز بین امر عرفی و زمینی با امر قدسی و الهی را برنمی‌تابم.

متن بخش نخست گفت‌وگوی خبرنگار ایکنا در اصفهان با این جامعه‌شناس و استاد دانشگاه را در ادامه می‌خوانید. بخش دوم این گفت‌وگو را که دربرگیرنده مباحثی درباره ابعاد جامعه‌شناختی، مردم‌شناختی عاشورا و بازخوردهای این واقعه برای انسان مدرن است، در روزهای آینده منتشر می‌شود. 

آنچه در این گفت‌وگو می‌خوانید: 

قائل به وجه قیامی عاشورا هستم
امام حسین(ع) مصاف نرم و مهندسی مرگ را رقم زد
صلح توام با ظلم و تعدی به حقوق انسان‌ها صلح نیست
به هیچ دوگانه‌ای اعتقاد ندارم
تقسیم‌بندی و تمایز بین امر عرفی و امر قدسی را برنمی‌تابم
عاشورا واقعه‌ای زایا و ناتمام است
عاشورا فلسفه تاریخ است
زندگی بشر با اسطوره گره خورده است
فلسفه آفرینش در عاشورا تحقق می‌یابد
نمی‌توان منکر وجه اسطوره‌ای عاشورا شد
اسطوره از ساحت مدرنیته جداشدنی نیست
دوگانه‌نگری خصلت مدرنیته و پوزیتیویسم و یکی از دردهای امروز بشر است
مصاف نرم همیشه کارساز است

 

ایکنا ـ نهضت امام حسین(ع) نوعی قیام به معنای مصطلح آن در علوم ی و جامعه‌شناسی ی تعریف می‌شود یا حرکتی اصلاح‌گرایانه با رویکرد امر به معروف و نهی از منکر؟

من از وجه قیامی عاشورا با هدف اصلاح دین و با رویکرد امر به معروف و نهی از منکر در سطح مردم با حکمرانان دفاع می‌کنم و چند دلیل هم دارم؛ اولا همه ائمه(ع) قیام کردند و قیام در مراتب مختلفش منحصر به امام حسین(ع) نیست. ریشه قیام به معنای مصطلح در اعتراض نسبت به وضع موجود و با معیار اهداف و ارزش‌های خاصی است. این اعتراض با توجه به وجود شرایطی می‌تواند به قیام به معنای خاصش بدل شود. اگر ائمه(ع) بزرگوار ما اعتراض و قیام، در معنای عامش نکردند، پس چرا شهید شدند؟ اصلا شهادت ائمه(ع) شاخصی است برای اینکه آنها قیام کردند. قیام مراتب دارد، یک وقت شما با حرف زدن و افشاگری خود قیام می‌کنید و یک وقت هم حرکتی را با توجه به شرایط مناسب راه می‌اندازید. امام حسین(ع) که مشکلی نداشت، اگر اجازه می‌دادند آگاهی‌بخشی کند و جلسات خودش را داشته باشد، به همان معنا و جهتی که می‌خواست، داعیه‌ای برای قیام، به معنای خاصش نداشت، منتها می‌خواستند بیعت اجباری از امام حسین(ع) بگیرند. فلسفه بیعت را از ذات خودش دور کرده بودند، اصولا بیعت اجباری یعنی چه؟ چرا من باید بیعت کنم؟ اگر بیعت امری اختیاری است، چرا به یک سنت تحمیلی و اجباری تبدیلش کردند؟ من از چه زاویه‌ای امر به معروف و نهی از منکر کنم؟ وقتی خودم عامل نیستم، آلوده‌ام و تن به خفت داده‌ام، به دیگری بگویم تَن به خفت نده؟ بنابراین یک طرف قضیه، اجبار بود.

نکته دوم به نامه‌های بیعت مربوط می‌شود. از امام حسین(ع) دعوت کردند که به کوفه بیاید و اعلام آمادگی کردند. این همان فلسفه ی شیعه است، حقانیت به اضافه مقبولیت. اصل مقبولیت همان بیعت است. امام حسین(ع) می‌گوید جانب حقانیت که از آن ماست، مقبولیت نیز همین نامه‌ها را شامل می‌شود، بنابراین شرایط آماده است تا قیامی را سامان دهیم. اینجا دیگر بحث علم لدنی و عصمت را مطرح نکنید، این حسب ظاهر است. یک جایی می‌گویند این نامه‌ها پس گرفته شده و چنین چیزی در کار نیست. امام حسین(ع) می‌گوید اجازه بدهید برگردم، می‌گویند نمی‌شود، یا بیعت می‌کنی یا تَن به قتال می‌دهی. همان جمله معروف امام که می‌فرماید: بین جنگ و ذلت مرا اسیر کردند، من هم تَن به ذلت نمی‌دهم. اوج شرافت و کرامت انسانی.

مثل حسین(ع) با مثل یزید بیعت نمی‌کند و این دوگانه جنگ و شمشیر و ذلت، شرایط را برای مصافی نرم و یا به تعبیری مهندسی مرگ فراهم می کند که امام حسین(ع) از قبل خود را آماده آن کرده بود. نامه‌ امام به برادرش محمد حنفیه پرده از اهداف قیام ایشان برمی‌دارد. اصلاح امت پیامبر(ص)، امر به معروف و نهی از منکر و عمل به سیره جد و پدر از مفاد عمده این نامه است. به برادر می‌گوید بمان و امر به معروف و نهی از منکر کن. این یک نوع امر به معروف و نهی از منکر است و قیام اباعبدالله(ع) نیز نوع دیگری از امر به معروف و نهی از منکر. گاهی مواقع امر به معروف و نهی از منکرها نیز در بن بست نگاه کلی و جزئی گرفتار می‌شوند. امام حسین(ع) نگاه کلان‌نگر خود را فدای نگاه‌های جزیی‌نگر نمی‌کند.

ما اکنون در این طرف تاریخ نشسته‌ایم و می‌توانیم قضاوت کنیم و ببینیم اگر امام حسین(ع) به همان وجه قیام نمی‌کرد و آن مصاف و مهندسی نرم و مرگ رقم نمی‌خورد، امروز چه حال و روزی داشتیم؟ آن مصاف اکنون برای ما قوه محرکه مقاومت‌ها و عزت‌طلبی‌ها شده است. چرا ما در جنگ توانستیم مقاومت کنیم، چون واقعه عاشورا را پیش چشم داشتیم و در ذخیره ذهنی و حافظه تاریخی ما بود. این‌ها را نادیده بگیریم و با تفسیری غلط از حرکت اباعبدالله(ع) و صلح، بگوییم می‌خواهیم صلح کنیم؟ اصولا مگر تمنای انبیا و اولیای الهی و ائمه(ع) چیزی غیر از صلح بوده است؟ اما با کدام فهم و تفسیر از صلح؟ برخی صلح را خوب نمی‌شناسند و قرائت دقیقی از آن ندارند. نزد آنها، صلح تنه به تنه ذلت می‌زند. بنده در مقاله صلح در گفتمان ادیان شرق» به ده پیش شرط برای استقرار صلح مثبت اشاره کرده‌ام، از جمله، نگاه برابر به خلقت انسان، امحاء فقر و بسط عدالت اجتماعی، بحث گذشت و نوع‌دوستی، توجه به تفاوت‌ها در عین توجه به اشتراکات و . اما متأسفانه بسیاری از این عوامل در شرایط فعلی مهیا نیست، بلکه برعکس شرایط مهیای جنگ است. به عبارت دیگر صلح تلاشی مضاعف می‌طلبد. چرا قرائت غلطی از صلح به دست می‌دهید؟ صلح برای خود ضابطه‌ای دارد، صلح بدون عدالت و با ظلم و تعدی به حقوق انسان‌ها که صلح نیست؛ ذلت است. مگر امام حسین(ع) خلاف صلح عمل کرد و می‌خواست صلحی را به هم بزند؟ ذلت مساوی با صلح نیست. پیشنهاد می‌کنم برای مطالعه بیشتر درباره وجه قیامی عاشورا به شماره ۱۳ و ۱۴ فصلنامه جستاری در معرفت اسلامی» مراجعه شود.

ایکنا ـ در ادامه این گفت‌وگو درصدد هستیم تا واقعه عاشورا را براساس قرائت و رویکرد امر عرفی و امر قدسی مورد بررسی قرار دهیم، قبل از هر چیز  و فارغ از تعریف و برداشتی که رودلف اتو و دیگران از امر قدسی دارند، بفرمائید شما چه تعریفی از امر قدسی و امر عرفی دارید؟

اصولا بنده نه تنها به دوگانه امر عرفی و امر قدسی، بلکه به هیچ دوگانه‌ای اعتقاد ندارم. من به نوعی تفکر ناثنوی و یا نادوگانه و یا تمایز در عین اتصال و یا وحدت در کثرت معتقد هستم. بنابراین تقسیم‌بندی و تمایز بین امر عرفی و زمینی با امر قدسی و الهی را برنمی‌تابم، بلکه معتقدم اینها با یکدیگر مرتبط هستند. شاید بهترین تعبیر در این زمینه، همان وحدت در عین کثرت باشد.

یک روایت عرفانی وجود دارد که حضرت امام(ره) خیلی به آن علاقه‌مند بودند. در آن روایت آمده است: اگر با ریسمانی به ته زمین وارد شوید، تازه به خدا وارد شده‌اید. این یعنی ما از تمام رویدادها و اتفاقاتی که در عالم رخ می‌دهد، می‌توانیم خوانش الهی و استعلایی نیز داشته باشیم. من نیز به این دوگانه قائل نیستم، ولی می‌توان گفت این مفاهیم مراتبی دارند، همان‌طور که اخلاق نیز مراتبی دارد. یعنی می‌توان گفت مفهومی عرفی‌تر و یا قدسی‌تر است. ولی نمی‌توان گفت امری عرفی محض و یا قدسی محض است.

ایکنا ـ  منظور از امر عرفی جنبه‌های زمینی، انسانی و بشری واقعه عاشورا است و نوع قرائتی که در این خصوص از عاشورا ارائه می‌شود. در واقعه عاشورا ما با برخی مؤلفه‌های زمینی و انسانی مثل آزادی، اخلاق، عقلانیت، انسان‌مداری مواجه هستیم. در مقابل نوعی خوانش ماورایی و آسمانی وجود دارد که این واقعه را از دسترس بشر دور می‌کند.

ما باید بتوانیم دو پدیده را با هم لحاظ کنیم؛ یکی فراروندگی و دیگری فرورندگی. فراروندگی ترجمان امر قدسی و استعلایی متصور و فروروندگی وجه درون‌ماندگاری است. خداوند نیز هم وجه فراروندگی و استعلایی و هم وجه درون‌ماندگاری و فروروندگی را دارد. اگر آن وجه فروروندگی خدا نباشد، خدا دور از دسترس خواهد شد؛ بنابراین این دو را باید با هم دید. درباره بزرگان دین نیز باید چنین دیدگاهی داشت. یعنی نباید آنها را چنان فرادسترس بدانیم که نتوانند برای ما الگو باشند و نه آنچنان آنها را زمینی کنیم که دیگر استعلایی نباشند. این درباره امام حسین(ع) و سایر ائمه(ع) نیز صدق می‌کند. در مقدمه کتاب گزیده و حس و حالی از نهج‌البلاغه» نوشته‌ام که نباید تفسیری از امام علی(ع) ارائه دهیم که برداشت شود او اساسا بشر نبوده است. در صورتی که ایشان بشری متعالی و قابل الگوست. اگر چنین شخصیت‌هایی را فرابشری و فراانسانی تصور کنیم، از دسترس ما خارج و نمی‌توانند الگو باشند.

در این زمینه باید به یک نکته توجه داشت و آن هم اینکه اقشار و آحاد مختلف هر کدام از منظر خاصی به دین و یا حماسه عاشورا نظر می‌کنند. اما همه آن‌ها متناسب با ظرفی که دارند، ظرف خود را از این دریای بی‌کران پُر می‌کنند. وحدت در اینجا همان آب و اقیانوسی است که همه از آن بهره می‌گیرند. بنابراین طبقات مختلف از واقعه عاشورا برداشت‌های مختلف دارند و به تبع آن، عزاداری‌های مختلف دارند، اما این به معنای نفی آن واقعیت و هستی نیست. به تعبیری آن موضوع تابع ظرف نیست، چون نوعی نسبی‌گرایی رادیکال از آن ناشی می‌شود که ما به آن باور نداریم. اما فهم و قرائت‌ها می‌تواند نسبی باشد و مظروف و محتوای آن امری واقعی و مطلق است.

عاشورا ویژگی‌های متعددی دارد؛ از جمله اینکه اتفاقی منحصر به‌فرد است، یعنی هیچ حادثه‌ای مثل عاشورا در تاریخ رخ نداده، البته فاجعه‌های زیادی در تاریخ رخ داده است، ولی در حماسه عاشورا با یک تراژدی خاص مواجه هستیم، تراژدی‌ای که بزرگ‌ترین و متعالی‌ترین انسان در یک طرف آن قرار دارد و شقی‌ترین انسان هم در طرف مقابل قرار گرفته است. در این مصاف، انسان سالخورده، جوان و نوجوان و کودک نقش‌آفرین هستند. در زیارت عاشورا هم که منسوب به امام معصوم(ع) است، آمده: مُصِیبَهٍ مَا أَعْظَمَهَا وَ أَعْظَمَ رَزِیَّتَهَا فِی الْإِسْلَامِ وَ فِی جَمِیعِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْض‌».

عاشورا یک واقعه زایا و ناتمام است، هر سال می‌توان برداشت تازه‌ای از عاشورا ارائه کرد. علاوه بر این، واقعه عاشورا همانند قرآن، اتفاق جاودانه است. این جاودانگی ناشی از همان زایا بودن متن عاشورا است. عاشورا و پیامد آن به تنهایی یک فلسفه تاریخ است. اگر حوادث عاشورا را از قبل آن بررسی کنید و به بعد آن هم بپردازید، با نوعی فلسفه تاریخ مواجه می‌شوید. عاشورا آیینه تمام‌نمای تاریخ است که می‌توان از آن درس و عبرت گرفت. وعده‌ای که خداوند در قرآن می‌دهد و می‌فرماید: حق بر باطل پیروز می‌شود و باطل از بین می‌رود، در عاشورا و اتفاقات بعد از آن به خوبی مصداق پیدا می‌کند.

یکی دیگر از ویژگی‌های عاشورا، بُعد مردم‌شناختی آن است که بیشتر مربوط به توده‌هاست و شاید نخبگان کم‌تر چنین برداشتی از آن داشته باشند و شاید هم اصلا چنین برداشتی پیدا نکنند و آن گره خوردن عاشورا با اسطوره است، یعنی نمی‌توان به دلیل عرفی، زمینی، اجتماعی و تاریخی شدن آن منکر وجه اسطوره‌ای آن شد. یعنی خواه ناخواه اسطوره‌ای شده و می‌شود. زندگی بشر با اسطوره گره خورده است.

ایکنا ـ همین اجتماعی شدن عاشورا به نوعی بیانگر عرفی بودن آن نیست؟  

بله، یعنی به اسطوره گره می‎خورد. البته درک آن متفاوت است. نمی‌توان گفت نخبگان و طبقات متوسط به بالا نگاه اسطوره‌ای به امام حسین(ع) ندارند. بله چنین نگاهی دارند، ولی سطح درک و کمیت آن متفاوت است. اسطوره پاسخ به فلسفه آفرینش است. یعنی در عاشورا نوعی فلسفه آفرینش به خوبی مشخص است، اینکه چرا انسان و با چه اهداف و غایاتی خلق شد، چه انسانی متعالی و ماورایی می‌شود و چه انسانی نمی‌شود. نمی‌توان منکر وجه اسطوره‌ای عاشورا شد. اینکه در طول تاریخ مردم با عشق و شور و حال خاصی سراغ مراسم عاشورا می‌روند، یعنی اینکه این واقعه با اسطوره گره خورده است. اگر بخواهیم زندگی انسان را سکولار و یا عرفی کنیم، باز هم زندگی او با اسطوره گره خورده است. امروز بر حسب برخی تفسیرهایی که از مدرنیته شده، گفته می‌شود مدرنیته دوران اسطوره‌زدایی است. پیروان مکتب فرانکفورت می‌گویند روشنگری آمد تا ما را از اسطوره جدا کند، ولی نظام سرمایه‌داری امروز غرق در اسطوره است.

معتقدم شاید این گفتمان و جریان فکری، تفسیری اسطوره‌زدا از عالم ارائه دهد که این اتفاق هم افتاده است، ولی نمی‌توان اسطوره را از ساحت مدرنیته دور کرد. من در این زمینه به معنای منفی که پیروان مکتب فرانکفورت به آن باور دارند، کاری ندارم، بلکه به جنبه مثبت آن توجه دارم که هنوز در غرب اسطوره وجود دارد. یعنی هر جا که سخن از دین، مابعدالطبیعه و رمز و راز به میان آید، پای اسطوره نیز به میان می‎آید و این یک واقعیت است. هر چقدر که بشر توانسته است رمززدایی و اسطوره‌زدایی کند، قطعا زندگی بی‌روح و خشکی را برای خودش رقم زده و به تعبیر ماکس وبر، قفس آهنینی برای خود ساخته است. این قفس آهنین ناشی از اسطوره‌زدایی انسان مدرن است.

ایکنا ـ در واقع با توجه به آنچه گفته شد می‌توان گفت امام حسین(ع) به عنوان یک شخصیت برجسته و معنوی در واقعه عاشورا امر قدسی و امر عرفی را به وحدت رساندند؟

بله درست است. اصلا همین توحید که به آن اشاره کردید، پاسخ به بسیاری سؤالات در آن نهفته است. عاشورا دربرگیرنده توحید، بندگی و عبودیت است و این سه مورد نمی‌تواند از هم جدا باشند. نگاه خاص، تجلی عبودیت و بندگی امام حسین(ع)، ناشی از نگاه توحیدمدارانه ایشان است و این مقام خاصی به آن حضرت می‌بخشد، وقتی می‌گوییم اباعبدالله، یعنی این توحید خود را در عبودیت نشان می‌دهد، امام حسین(ع) فرزندی به نام عبدالله نداشت که به او بگویند ابا عبدالله، بلکه این لقب امام حسین(ع) است که از کودکی به ایشان داده شده است. تجلی توحید نظری و عملی در عمل، بندگی و عبودیت است. عبودیت به احس‌الوجه در شخصیت امام حسین(ع) وجود دارد و این راز ماندگاری امام حسین(ع) است. همه کثرات عالم در توحید جمع می‌شوند، یعنی خداوند همه کثرات را در وجود خود جمع کرده است. یعنی کثرات و تفاوت‌ها بی‌ریشه نیستند، در واقع همه این‌ها در یک جا جمع می‌شوند و این جمع را می‌توان در وحدت تشکیکی و یا وحدت وجود و یا وحدت در عین کثرت مشاهده کرد.

ایکنا ـ پس با این تعریف، عاشورا تجلی وحدت در عین کثرت است؟

بله، البته باز نیز تأکید می‌کنم که دوگانه امر عرفی و امر قدسی را قبول ندارم. چون این دوگانه برساخته دوران مدرنیته است. در وهله اول این دوگانه را امیل دورکیم در جامعه‌شناسی دین به کار برد. بنده دوگانه دورکیم را قبول ندارم. اصلا دوگانه‌نگری خصلت مدرنیته و پوزیتیویسم و یکی از دردهای امروز بشر است. این دوگانه‌ها کار دست بشر داده و اصولا به لحاظ عرفانی، فلسفی و حیات دنیوی توجیه‌پذیر نیست. این دوگانه به نظر من غلط است، زیرا اگر این‌طور باشد، می‌توانیم بگوییم خداوند فقط در امر قدسی است و به امر عرفی کاری ندارد؟ اگر بعد قدسی را بپذیریم، خداوند را محدود کرده‌ایم. به تعبیر امام علی(ع) نمی‌توان گفت خدا در یک جا وجود دارد، چون این یعنی خداوند در جای دیگری نیست و آنجا خالی از خداست.

بنابراین ما چنین دوگانه‌ای در حیات دنیایی خود نداریم، وقتی نداریم به چه دردی می‌خورد. می‌خواهم بگویم اصولا معنایی ندارد که دوگانه معنا و ماده را به کار ببریم، زیرا در ماده معنا و در معنا نیز ماده است. از این دوگانه‌ها تفسیرهای متعددی شده است، به طوری که ما کسانی مثل امام حسین(ع) را مانند شخصیتی زمینی نشناخته‌ایم. 

ایکنا ــ اگر به برخی تفسیرهای مختلف از عاشورا توجه کنید، قرائت و خوانشی کاملا ماورایی، الهی و آسمانی از واقعه عاشورا ارائه می‌دهند که نمونه بارز آن تفسیر سیدبن طاووس در کتاب لهوف است. 

این تفسیر نوعی جبر است. تفسیرهایی که براساس دوگانه‌ها باشد، قابل نقد است. برخی از تفسیرهای سابق به گونه‌ای بوده که وجه زمینی بودن امام حسین(ع) و پیام ایشان برای بشر را نادیده می‌گرفتند و  مثلا می‌گفتند امام حسین(ع) در روز عاشورا می‌توانست ارتشی از اجنه مجهز کند، ولی نخواست. واقعا این چه حرف‌هایی است که گفته می‌شود!؟ براساس معادلات اجتماعی، امام حسین(ع) یک مهندسی مرگ و مصاف نرم را رقم زد. نمی‌خواهم وجه تشکیل حکومت و نامه‌هایی که برای امام حسین(ع) آمد را نادیده بگیرم. ولی وقتی اقتضا و امر دایر بر حقانیت امام حسین(ع) و بیعت حسینی و بیعت با یزید می‌شود، امام حسین جانب حقانیت حسینی را می‌گیرد و با یزید بیعت نمی‌کند و نوعی مهندسی مرگ را رقم می‌زنند، این مهندسی مرگ در نهایت ظرافت و هوشمندی است. امام حسین(ع) به دنبال جنگ نبود، اما می‌فرماید: همچون منی (که می‌تواند شامل هر کسی باشد) با مثل یزیدی بیعت نمی‌کند. امام حسین(ع) شروع کننده جنگ نیست، ولی وقتی شرایط به این شکل رقم می‌خورد، ایشان نمی‌تواند حقیرانه تن به بیعت و به عبارتی ذلت دهد. اگر این‌طور می‌‌شد که دیگر پیام متعالی از آن حاصل نمی‌شد. این نوع مصاف نرم، بهترین و عمیق‌ترین پیام را دارد. یعنی اگر عده و توانی نباشد و رژیم ظالمی هم خلاف دین و انسانیت عمل می‌کند و اثری از دین و انسانیت باقی نگذارد، این‌طور می‌شود آن را به زیر کشید. مصاف انواع و اقسام دارد، اما مصاف نرم همیشه کارساز است. 

ادامه دارد . 



عاشورا یک مصاف نرم است



عماد افروغ؛ جامعه شناس، رومه همشهری:

وقتی از فرهنگ عاشورا سخن به‌میان می‌آید، از یک‌سو باید بحث چیستی فرهنگ و از سوی دیگر بحث خود عاشورا را مورد توجه قرار داد؛ فی‌الواقع باید در گام اول فهم صحیحی از عاشورا و حادثه کربلا داشته باشیم. اگر این فهم صحیح حاصل نشود، نمی‌توانیم در ارتباط با فرهنگ عاشورا در ایران موضع مناسبی داشته باشیم.

۱. عاشورا در وهله اول یک قیام و یک اعتراض است؛ اعتراض به پشتوانه یک نظم هستی‌شناختی و یک نظم ارزش‌شناختی و رفتاری اتفاق می‌افتد؛ عاشورا یک مکتب و یک جهان‌بینی است. نمی‌‌توانیم بگوییم که این حادثه تصادفا رخ داده است. اگر کسی مواضع امام‌حسین(ع) را از کودکی و قبل از صلح امام‌حسن(ع) با معاویه درنظر داشته باشد، در‌می‌یابد که وجه شخصیتی ایشان، یک شخصیت مبارز است. همه ائمه ما وجه قیامی داشتند. شاخص این وجه شخصیتی، شهادت آنهاست. اگر آنها کسانی بودند که با رژیم و حکمرانان وقت کنار آمده بودند، سرنوشتی به نام شهادت برایشان رقم نمی‌خورد.

۲. قیام عاشورا خاص است و زمینه‌ها و فلسفه وجودی خاص دارد. نمی‌توانیم مدعی شویم نامه‌هایی که برای امام حسین (ع) فرستاده شد، در قیام حضرت اباعبدالله هیچ نقشی نداشت. این نامه‌ها حکم یک بیعت را دارد، حکم وجه مقبولیتِ مشروعیت در فلسفه ی شیعه را دارد. فلسفه ی شیعه دو وجه دارد؛ یکی حقانیت و دیگری مقبولیت. شاخص حقانیت، خود امام حسین و شاخص مقبولیت نیز همین نامه‌ها هستند. همین، بسترهای لازم را برای یک قیام فراهم کرده بود، اما کوفیان پای این مقبولیت و بیعت خود نایستادند و نامه‌های خود را پس گرفتند. در این شرایط هر انسانی در جایگاه امام‌حسین(ع) اگر ذره‌ای شرافت و کرامت و فهم صحیح از انسانیت داشته باشد، بیعت نخواهد کرد. بیعت با چه کسانی؟ بنابراین اینکه امام‌حسین(ع) با کسی مانند یزید بیعت نمی‌کند، یک درس تاریخی است.

۳. عاشورا یک قیام منتج به شهادت است، یک مصاف نرم است، مهندسی مرگ است. شاهدیم که این مهندسی مرگ چه پیامدها و عوارض مبارکی برای جهان بشریت رقم زده است. ویژگی‌های این قیام، نمایشی از عزت است؛ نمایشی از کرامت و عبودیت است. نمایشی از یک زندگی هدفدار است؛ چیزی که مسلمان و غیرمسلمان‌ و شیعه و غیرشیعه نمی‌شناسد. قیام عاشورا یک مقاومت جانانه و منحصر‌به‌فرد است. ما مثالی مشابه مصیبت عاشورا سراغ نداریم.

۴. فرهنگ ایرانیان به فرهنگ عاشورایی گره خورده است. این واقعیت از رفتاری که حضرت علی(ع) با ایرانیان و با عجم داشت، مشخص می‌شود؛ ایشان مساوات میان عرب و عجم را پاس داشتند. این عدالت‌خواهی ایرانیان با عدالت‌طلبی امام علی(ع) گره خورد و از این پس بود که ایرانیان به اهل‌بیت ارادت خاص پیدا کردند. ایرانیان با این مکتب آشنا بودند. با مکتب علی، راه علی و زیست علی(ع) آشنا بودند. این را باید به‌عنوان یک پیشینه تاریخی فرهنگ عاشورایی ایرانیان لحاظ کنیم. در غیراین‌صورت نمی‌توانیم درک کنیم که چگونه فرهنگ عاشورا در فرهنگ ایرانیان ته‌نشین شده و جاافتاده است. ما آیه‌ای از قرآن داریم با این مضمون که می‌فرماید اگر قرآن به زبان عجم نازل می‌شد، عرب ایمان نمی‌آورد: 
وَلَوْ جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا أَعْجَمِیا لَّقَالُوا لَوْلَا فُصِّلَتْ آیاتُهُ.» (فصلت /44) 
امام صادق(ع) نیز در اشاره به همین موضوع می‌فرمایند که اگر قرآن بر عجم نازل می‌شد، عرب بدان ایمان نمی‌آورد؛ درحالی‌که بر عرب نازل شد و عجم بدان ایمان آورد؛ و این [نشان‌دهنده] فضیلت عجم است. ایرانیان این آمادگی را داشتند که بدون توجه به نژاد و زبان، پیام حق را بگیرند. این نشان می‌دهد که ایرانیان یک قوم خاص هستند. این عدالت‌خواهی ایرانیان دارای زمینه‌های خاص دیگری مانند یکتاپرستی است، بنابراین زمینه‌های لازم برای پذیرش پیام‌ها و اهداف عاشورایی در فرهنگ ایرانیان وجود داشته است. یک اتفاق یا حادثه به‌سادگی به یک فرهنگ تبدیل نمی‌شود. اتفاقاتی زیاد در طول تاریخ برای ایرانیان رخ داده است، اما همه آنها نهادینه و تبدیل به فرهنگ نشده‌اند.

 اقوام زیادی با فرهنگ‌های مختلف، ایران را مورد تهاجم قرار داده‌اند اما هیچ‌یک از آنها در فرهنگ ایران رسوخ نکرده و قادر نبوده‌اند که اثر مانایی از خود به جا بگذارند. این مسئله به ظرفیت‌های فرهنگ خاص ایرانیان بازمی‌گردد.

۵. در طول تاریخ و در نتیجه فعالیت‌ها و تلاش‌های عالمان دینی و روشنفکران متعهد از یک‌سو سعی شده است تا از فرهنگ عاشورایی خرافه‌زدایی شده و از سوی دیگر، لایه‌های زیرین قیام از طریق تبیین فلسفه قیام عاشورا به مردم منتقل شود. به همین سبب، فرهنگ عاشورا به یک آیین برای ایرانیان تبدیل شده است. آیین مردمی و سطح بالا که هر سال تکرار ‌‌شده و از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌شود. عاشورا در ایران به یک باور ریشه‌دار تبدیل شده است. به‌طوری‌که عاشورا تنه به واجبات دینی زده است. عده‌ای در اعتراض به تصمیمات مناسب دولت برای برقراری تعادل میان سلامت و عزاداری، مدعی می‌شوند که در این فضای کرونایی و درحالی‌که حج تعطیل شده است، عاشورا که بالاتر از حج نیست! این استدلال درواقع نوعی نفهمی است. این نفهمی تاریخی و فرهنگی است. نمی‌فهمند که حج برای افراد مستطیع، واجب است و بر همه واجب نیست، اما عاشورا که مانند مکه به افراد مستطیع مربوط نیست. اتفاقا عاشورا به کسانی مربوط است که استطاعت مالی ندارند.

۶. مسئله این است که عاشورا به یک فرهنگ مردم‌مدار در ایران تبدیل شده ‌و جزو قدرت اجتماعی و نه قدرت ی به شمار می‌آید. یعنی این جزو مقولات قدرت مدنی است. قدرت ی نمی‌تواند عاشورا را مصادره کند. قدرت ی در هیچ مقطعی موفق به مصادره این فرهنگ نشده است. کسی که فلسفه قیام را درک می‌کند، می‌داند که قیام عاشورا قیام مردم علیه دولت است؛ یعنی امر به معروف و نهی از منکر مردم با دولت است. در واقع امام‌حسین(ع) علیه حکمران قیام می‌کند؛ علیه حکمرانی که دین را ابزار کرده است. در زمان یزید و معاویه به جای اینکه دین و شعارهای دینی هدف باشند، به ابزار تبدیل شده بودند.  بنابراین، پیام عاشورا این است که از تبدیل‌شدن دین به ابزار مراقبت کنیم. دین و ارزش‌های دینی هدف هستند.

۷. امسال حسب شرایط کرونایی دولت نه‌تنها استفاده ابزاری از عاشورا نکرده، بلکه این مسئله کنترل، تلفیق و تعدیل کرد؛ استفاده ابزاری زمانی است که دولت‌ها اعلام کنند که مراسم عزاداری تحت هر شرایطی برگزار شود. حتی اگر چنین تی اعمال و اعلام می‌شد از سوی مردم پذیرفته نمی‌شد. حالت دیگر این بود که دولت اعلام کند که امسال با توجه به شیوع بیماری کرونا، هیچ مراسم عزاداری برگزار نشود. در این‌صورت مشخص می‌شد که قدرت اجتماعی عاشورا یعنی چه. این قدرت مثل سیل می‌آمد و قدرت ی را از بین می‌برد. بنابراین، دولت فهیمانه تصمیم گرفت و عمل کرد. حاکمان می‌دانند و می‌فهمند که جایگاه فرهنگی عاشورا چیست و در چه جامعه‌ای زندگی می‌کنند.

۸. فرهنگ عاشورا شوخی‌بردار نیست. یک رسم ریشه‌دار و یک آیین کهن است‌ و جزو باورها و هنجارهای مردم شده است. باید مراقبت کنیم که از این فرهنگ و از این آیین و مراسم استفاده کنیم و پیام عاشورا و فلسفه قیام را منتقل کرده و از تحریف‌ها جلوگیری کنیم. تحریف‌زدایی از فرهنگ عاشورا باید در قالب همین آیین‌ها صورت بگیرد. تا این آیین‌ها برگزار نشود، نمی‌توانیم خرافه‌زدایی کنیم.

عدالت یا مواسات؟| افروغ: کِی واقعاً عدالت‌ را پیاده کردیم که الان از آن عبور کرده باشیم؟



گروه ی خبرگزاری تسنیم-  هفته گذشته حجت‌الاسلام والمسلمین علیرضا پناهیان در سخنرانی خود بمناسبت ایام محرم، مباحثی درباره عدالتخواهی و مسئله "مواسات" مطرح کرد که حاشیه‌ساز شد و بحث و گفت‌وگوهای متعددی پیرامون آن شکل گرفت.در فضای مجازی نیز بسیاری با اظهارات او به نحو انتقادی مواجه شده و آن را تقلیل و تخفیف عدالت‌خواهی توصیف کردند.

اگرچه جناب پناهیان در منبرهای بعدی خود تلاش کرد تا برخی برداشت‌ها از اظهارات خود را تصحیح کند، اما با توجه به اثری که سخنان وی در جامعه داشت و همچنین اهمیت موضوع عدالت که تسنیم پیشتر نیز در گفت وگوهای مفصلی به بررسی عدالت و نظریات آن پرداخته بود، مسئله عدالت و مواسات را با برخی کارشناسان حوزه علوم انسانی به بحث گذاشته‌ایم.

عماد افروغ استاد دانشگاه و جامعه شناس در گفت‌وگو با خبرنگار ی تسنیم در پاسخ به این پرسش که آیا دوران عدالتخواهی پایان یافته و ما باید به مواسات فکر کنیم، گفت: اصلا ما چه زمانی وارد عدالت خواهی شدیم که حالا از آن عبور کرده باشیم؟ بله صحبت‌ها و بحث‌هایی در این خصوص شده و از روز اول هم عدالت خواهی یکی از اهداف اصلی این انقلاب بوده اما ما کارنامه درخشانی در عدالت مخصوصاً در عدالت اجتماعی و قضایی نداریم یعنی عدالت قضایی که به شرایط اجتماعی وقوع جرم توجه داشته باشد. در واقع ما در خصوص عدالت خواهی فراز و فرود داشته‌ایم؛  اما در کل با توجه به گفتمان انقلاب اسلامی و اینکه عمده ترین هدف آن استقرار عدالت اجتماعی است کارنامه موفقی نداریم.

** بخشش یک امر شخصی و عدالت یک امر ساختاری است

وی ادامه داد: عدالت اجتماعی یک امر ساختاری است نه فردی. از حضرت علی (ع) در خصوص فرق جود(بخشش) و عدالت سوال کردند ایشان گفتند: جود یک امر شخصی و عدالت یک امر ساختاری است؛ یعنی یک امر عام محسوب می‌شود. من در یکی از مسافرت‌های علمی خود به ایتالیا در جلسه‌ای که موضوع آن عدالت بود گفت‌وگویی با رئیس دانشگاه گریگورین داشتم دانشگاهی که وابسته به کلیسای واتیکان است. او از من پرسید نظرت در مورد عدالت چیست؟ من گفتم عدالت یک امر ساختاری و اجتماعی است. او گفت: نه ما می‌گوییم عدالت همان بخشش است. گفتم: از شما یک سوال دارم، شما چطور می‌توانید حقوق دیگران را که بر دوش شماست بدون رضایت آنها ببخشید؟ شما در مورد حقوق خود اختیار دارید نه حقوق دیگران. شما چرا همیشه به فرد مظلوم می‌گویید ببخش، چرا به فرد ظالم نمی‌گویید ظلم نکن.

افروغ یادآور شد: باید این را تذکر داد که ما متولی دیگران نیستیم. به طور مثال شما حق دارید طلب خود را ببخشید، نه اینکه حق دیگران را بدون اجازه آنها ببخشید. کسی مخالف جود نیست، حتی اسلام توصیه به جود کرده است اما کجا؟ اسلام می‌گوید می‌توانی قصاص کنی، اما اگر ببخشی بهتر است؛ این یک امر فردی است و ما نمی‌توانیم حقوق مردم را به یک بخشش وصل کنیم.

** عدالت بصورت یک نسیم آمده و رفته و هیچگاه طوفان عدالتخواهی نداشتیم

این استاد دانشگاه خاطرنشان کرد: ما نگاه ساختاری به عدالت نداشتیم و در بهترین حالت نگاه ما فردی بوده. عدالت به صورت یک نسیم آمده و رفته و هیچگاه طوفان عدالتخواهی نداشتیم. اگر در عمل کارنامه موفقی داشتیم این وضع شکاف طبقاتی و درآمدی نبود.

این جامعه شناس در خصوص اینکه آیا مساوات و عدالت یک دو قطبی در جامعه شکل داده‌اند یا در طول یکدیگر هستند؟ گفت: کسی مخالف جود نیست اما در خصوص مساوات، ما یک تئوری مارکسیستی مساوات داریم که می‌گوید همه به یک اندازه بهره‌مند شوند و کاری به قابلیت‌ها و شایستگی‌ها ندارد. در تئوری مساوات گرایی نوعی نگاه برابری در بهره مندی مردم وجود دارد. ما این را به عنوان بخشی از عدالت می پذیریم؛ اما کسی هست که بیشتر تلاش کرده و زحمت کشیده پس باید بیشتر به او توجه شود. در عدالت ما با دو بحث مساوات‌گرایی و شایسته گرایی مواجه هستیم. در مساوات گرایی می‌گوییم همه باید از یک استاندارد لازم برخوردار باشند‌، همانطور که در حکومت حضرت علی نیز بیت‌المال به تساوی تقسیم می‌شد؛ اما امام در جایی از نامه خود به مالک اشتر می‌گوید زحمات و تلاش بیشتر یک فرد را به پای کس دیگری ننویس. ما باید جمع این دو تئوری را در نظر بگیریم و هیچ گاه مساوات را با جود یکی ندانیم چرا که هر کدام چیز متفاوتی هستند.

 وی همچنین با تاکید بر این مساله که وضعیت عدالت در کشور خوب نیست و ما در این زمینه دچار عقب ماندگی‌هایی هستیم گفت: ما تعارف و مصلحت اندیشی کردیم؛ وقتی جای هدف و وسیله عوض می‌شود عهد و پیمانی که با انقلاب بستیم تا در راستای آن عمل کنیم را فراموش می‌کنیم. ما اجازه دادیم به خاطر مصلحت اندیشی تئوری‌هایی بعد از جنگ در کشور به کار گرفته شود که رنگ و بویی از عدالت نداشته‌اند. مثل تئوری نوسازی که بعد جنگ شروع شد و کماکان در آن هستیم و هر از گاه شعاری علیه این تئوری می‌دهیم؛ اما ت‌های موسوم به نوسازی ادامه پیدا می‌کند.

افروغ در ادامه اظهار داشت: مسلم است آنهایی که با عدالت بیگانه‌اند، ابتدا نمی‌آیند به اسم منافع خود و جریاناتشان حرف بزنند، بلکه به اسم مصالح مسلمین سخن می‌گویند، اما در دراز مدت این اسلام و مسلمین  به اشخاص و گروه‌های ی و غیره و ذالک تقلیل پیدا می‌کند و چیزی که ذبح می‌شود اهداف اصلی است و به عقیده من عمده ترین هدفی که ذبح شد عدالت اجتماعی است‌.

** در نقد بی عدالتی‌ها خود سانسوری، مصلحت اندیشی و تعارف کردیم

افروغ بیان داشت: امام در وصیت نامه خود در پاسخ به کسانی که می‌گویند اسلام ت و حکومت ندارد می‌گوید امام علی و پیامبر برای بسط عدالت اجتماعی حکومت تشکیل دادند‌ اما ما در نقد بی‌عدالتی‌ها خود سانسوری، مصلحت اندیشی و تعارف کردیم. مدام گفته‌ایم در شرایط حساس کنونی؛ در حالی که اگر درست عمل کرده بودیم هیچگاه در شرایط حساس قرار نمی‌گرفتیم. همچنین بحث عدالت شوخی نیست و کسی که نسبت به خودش با عدالت برخورد نکند و نداند آن چه فضیلت بزرگی دارد و بحث عدالت لقلقه زبانش باشد نمی‌تواند مدافع جدی برای بحث عدالت باشد. کسی که عدالتخواه است باید در وهله اول زندگیش هم بویی از عدالت برده باشد. اما بعضاً می‌بینیم شعار عدالت می‌دهند و عده‌ای هم جذب خود می‌کنند اما به هیچ وجه زندگیشان عادلانه نیست.

این جامعه شناس با اشاره به اینکه کسانی به اسم عدالت پست و مقام گرفتند و حالا زندگیشان را باید دید که کجا ست دارند تاکید کرد: چندین حوزه در کشور نیاز فوری به بحث عدالت دارند که اولین آن که هسته مرکزی نیز هست، اقتصاد است. متاسفانه هیچ تئوری و فلسفه اقتصادی روشنی نداشته‌ایم؛ حتی خیلی از دانشکده‌هایی که شایستگی این را داشتند که فلسفه اقتصاد نظام جمهوری اسلامی ایران را مشخص کنند زیر بار نرفتند و این یک درد است. عدالت اقتصادی دو وجه تولید و توزیع دارد و ما می‌توانستیم با ظرفیت دادن به مراکز جغرافیایی و استانی مختلف آن را محقق کنیم. تعدیل شکاف درآمدی و ایجاد نظام شفاف مالیاتی نیز می‌تواند در حوزه عدالت اقتصادی گام‌های موثری را ایجاد کند.

** یکی از فوریت‌های بحث عدالت، عدالتِ آموزشی است

وی ادامه داد: مبحث بعدی در این خصوص، عدالت آموزشی است‌‌. چرا نمی‌توانند نظام فاسد کنکور را حذف کنند؟ می‌دانید چرا؟ چون منافع دارد و بخش خصوصی بدون وجود عناصری در داخل و بدنه قدرت دولت نمی‌تواند کارش را پیش ببرد. شما تبلیغ کلاس‌های کنکور را در تلویزیون ببینید، بعدش همه می‌گویند کنکور را حذف کنید اما کسی جرات این کار را ندارد‌.

افروغ با بیان اینکه ما در حوزه عدالت قضایی نیز دچار ضعف‌هایی هستیم گفت: ما باید بفهمیم جرم یک امر واقع اجتماعی است یعنی در محیط جرم‌خیز احتمال وقوع جرم بیشتر است. شما هم می‌گویید همه در برابر قانون یکسان هستند و نگاه فردگرا به قانون دارید این در حالی است که همه باید به لحاظ حقوقی در برابر قانون یکسان باشند. اما تاثیر محیط باید بر روی جرم اثر کند. مثلا حادثه‌ای که چند وقت پیش برای یک دختر نوجوان پیش آمد که به دست پدرش به قتل رسید. کسی نبود از آن قاضی یا دادگستری سوال کند چرا این دختر را به پدرش تحویل دادی؟ شما نباید از خرده فرهنگ‌ها و حساسیت‌های آن محل خبر می‌داشتی؟ همه این‌ها بحث هایی است که ثابت می‌کند عدالت بحثی است که خیلی جدی تر از این حرف‌هاست و بعدهای مختلف ی، اجتماعی، فرهنگی، قضایی و اقتصادی دارد.


ادغام یا انحلال برخی نهادها 



شعار سال: عماد افروغ، جامعه شناس و نماینده‌ی مجلس در دوره‌ی هفتم، که از منتقدین جدی اتلاف انرژی و سرمایه‌های انسانی در این نهادها، بنیادها و سازمان‌های کم بازده یا بی‌بازده است، معتقد است که آنها یا باید ادغام شوند و یا منحل. عماد افروغ با بیان اینکه نهادهای موازی باید ادغام شوند، به خبرنگار انصاف نیوز گفت: آنهایی هم که کارایی ندارند باید تعطیل شوند و کارایی آنها بررسی شود. این نهادها اصلا نباید سازمانی بررسی شوند و مثلا بیایند بگویند که یک چارت سازمانی داریم و در آن چارت وظایف تقسیم شده است، این درست نیست زیرا ذهنی است. بلکه باید در سطح عینی بررسی کنیم که کدام‌یک از نهادها توفیق دارند و کدام‌یک ندارند. این نماینده‌ی مجلس هفتم افزود: هیچ نهادی قرار نیست تنها برروی کاغذ موفق باشد و انسجام درونی آنها را فقط برروی کاغذ ببینیم. تنها نقشه‌ی ذهنی کشیدن اهمیتی ندارد، بلکه توفیق در عمل مهم است. اگر این نقشه‌ی ذهنی موفق نبود باید برروی آن خط بطلان کشید. او گفت: البته این مساله‌ای که شما مطرح کرده‌اید سخن خوبی است و موضع، موضع درستی است اما ای کاش در شرایط غیربحرانی هم این پرسش خوب مطرح می‌شد. متاسفانه ما یک جامعه‌ای هستیم (اگر نگویم قوم)، که فقط در شرایط بحرانی به فکر چاره می‌افتیم. البته این‌کار امر کاملا معقولی است و شرایط عادی و غیرعادی ندارد؛ به هر حال باید جلوی اتلاف سرمایه‌ی انسانی و انرژی‌های مختلف را بگیریم. رییس کمیسون فرهنگی مجلس هفتم می‌گوید: در مجلس هفتم طرحی را تحت عنوان سازماندهی تبلیغات دینی مطرح کردیم که در واقع نهادهایی که متولی کارهای دینی هستند، برای جلوگیری از دوباره کاری‌ها در هم ادغام شوند و یک شورایی در راس طرح مورد نظر تعریف شود، مدیریت این شورا را هم مقام معظم رهبری نصب کنند. تمام سازمان‌های تبلیغاتی موجود هم عضو این شورا باشند. این کار یک امر شرعی و عادلانه است اما هیچ کدام زیر بار نرفتند، پس معلوم می‌شود مساله فقط خدمت نیست. افروغ ادامه داد: دلیل مخالفت خود را این بیان کردند که این طرح موجه نیست و ما می‌خواهیم که اختیار داشته باشیم و در گستره‌ی اختیارات ما اختلال ایجاد می‌شود. به هر حال من نهاد فرهنگی و دینی‌ای را مثال زدم که در مجلس هفتم سابقه داشت. خیلی از نهادهای دیگر فرهنگی، اقتصادی، ی هستند که در جامعه اثربخش نیستند. وقتی از آنها سوال می‌شود که تا چه اندازه در پیشبرد اهداف خود موثر بوده‌اید؟ آنها گزارشی از اثربخشی خود در جامعه نمی‌دهند بلکه از توسعه‌ی ابزاری و کمی خود گزارش می‌دهند؛ مثلا اینکه در گذشته چند پرسنل و کانال داشتیم و اکنون چند تا داریم؟ این ت‌مدار اصول‌گرا افزود: به نظر من این نهادها علاه بر اینکه باید ادغام شوند بلکه آنهایی که در جامعه کارایی ندراند باید تعطیل شوند، زیرا اگر هم کارایی داشته باشند به دلیل تشکیلات موازی در واقع مصادف با اتلاف سرمایه‌های انسانی هستند. اگر این موضوع تحقق پیدا کند تحولی عظیم و ساختاری است البته دور از انتظار هم نیست و تازه به پله‌ی اول می‌رسیم. او اضافه کرد: این کار را باید انجام می‌دادیم و اگر انجام ندهیم جای سوال دارد، البته بایستی یک نهاد‌هایی مثل خود مجلس به این مساله بپردازد که نهادهای موازی ما چه کار می‌کنند؟ آن بودجه‌ای که صرف این نهادهای موازی می‌شود اصلا کارایی دارد؟ من مطمین هستم که کارایی ندارند. حالا من نمی‌خواهم وارد خیلی از مصادیق شوم . یک سری از نهادها که تعریف می‌شوند و یک سری وظایف را دارند و حتی می‌بینم در آن قضیه آمار مربوط به آن وضعیت بدتری دارد. این یعنی اینکه موفق نبوده و جتی شاید اگر تعطیل شود توفیق بیشتری حاصل شود. آقای افروغ گفت: خیلی از نهادهای دینی، ی و اقتصادی موازی‌کاری می‌کنند، همین که جلوی این نهادهای موازی گرفته شود خودش یک تحول ساختاری عظیم است و بسیاری از مشکلات کشور را حل می‌کند. انرژی و ذخایر بزرگی را برای رسیدگی به وضع مردم در واقع آزاد می‌کند. اینکار جرات می‌خواهد که نداریم. این جامعه شناس با ذکر مثالی توضیح داد: مثلا همان موقعی که بحث یارانه‌ها مطرح بود، یارانه هدفش پر کردن شکاف طبقاتی بود و به همه نباید تعلق می‌گرفت و مازاد آن باید خرج تولید می‌شد. نه تنها اقشار متمول و نیازمندان همگی از یارانه برخودار هستند بلکه اقشار محروم مستعد بهره‌مندی بیشتری هستند اما به هیچ کدام از اهداف خود نرسید. دولت فعلی نیز هیچ گاه جرات نکرد یارانه‌ی برخی افراد را حذف کند زیرا وقتی چشم امید آنها به نتایج انتخابات آینده دوخته می‌شود دیگر نمی‌توان یک کار اساسی با استراتژی در کشور انجام داد. البته خیلی از دولت‌ها در دنیا هم همینطور هستند. او ادامه داد: یارانه با این وضعش هیچ موافق اصولی در آن زمان نداشت و حتی آن موقع بنده موضع شدیدی گرفتم و به کمیسیون مربوطه گفتم که یارانه فلسفه دارد و هزینه‌ها را خرج کارگاه‌های تولیدی کنید، به جای اینکه به مردم پول بدهید برای آن‌ها اشتغال‌زایی کنید و مهارت‌های بالقوه را به فعلیت برسانید. البته آنهایی که سالخورده هستند بحثشان جدا است. این تمدار اصولگرا گفت: اینها کارهای اساسی اداره ی کشور است، اینکه برای حفظ وضع موجود باری به هر جهت باشد موضع درستی نیست. امیدوارم در شرایط بحرانی جرات این کار به وجود بیاید. مثلا در این کشور آمایش سرزمین را انجام می‌دهند اما هیچ کس کاری نمی‌کند. می‌خواهند یارانه‌ها را عادلانه کنند اما هیچ اقدامی صورت نمی‌گیرد و نهادهای موازی و یا بی‌فایده الی ماشاالله وجود دارد اما هیچکس اقدامی نمی‌کند، این هم که می‌گویند پشت آنها قدرت ی وجود دارد بازی ی است. افروغ گفت: آنهایی که می‌خواهند انگشت بر روی این نهادهای موازی بگذارند نباید انگیزه‌ی ی داشته باشند، زیرا برخوردها جناحی می‌شود؛ یعنی متولیان اگر از خودشان بودند همه چیز درست است و اگر نبودند می‌گویند درست نیست. او اضافه کرد: در جلسه‌ای که با رهبری داشتیم مثلا درباره‌ی صدا و سیما ایشان گفتند، مسوولیت نظارتی را خودتان ادا کنید، من فقط رییس تعیین می‌کنم بقیه‌ی کارها با شما است. دست ما را باز گذاشتند، حتی در نهادهایی که وابسته به رهبری هم هستند دست ما باز است اما برخی به اسم رهبری کم کاری‌های خود را توجیه می‌کنند و بارها رهبری گفته است که کار خود را انجام دهید. افروغ در پایان گفت: در کشور ما وقتی با کسی مشکل دارند، روی آن انگشت می‌گذارند و مساله شخصی می‌شود یا مثلا استیضاح فلان وزیر را مطرح می‌کنند چون مثلا خواسته‌اند فلانی مسوول آموزش و پرورش در فلان جا بشود و چون مخالفت کرده است آن را استیضاح می‌کنند مگر قوه‌ی مقننه باید در قوه‌ی مجریه دخالت کند؟ مگر باید در اصل و نصب‌ها دخالت کند؟ خیر! این‌طور نیست، بلکه باید دستش باز باشد که اگر انحرافی دیده شد فریاد بزند؛ پس بیماری کشور ما جناح زدگی و ت زدگی است.



دفاع مقدس؛ الگوی مدیریتی مطلوب برای امروز / رضایت اقتصادی مردم در زمان جنگ بیشتر بود


جامعه‌شناس امروز و رزمنده هشت سال دفاع مقدس معتقد است؛ آن دوران جنگ بود، در تحریم بودیم و مشکلات اقتصادی کم نبود، اما مردم احساس عدالت اقتصادی و رضایت بیشتری در مقایسه با امروز داشتند و وضعیت اقتصادی به سامان‌تر بود. به همین دلیل وقتی گفته می‌شود جنگ و دفاع مقدس می‌تواند الگوی مدیریتی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی خوبی در شرایط امروز باشد، حرف گزافی نیست.

به گزارش ایکنا، دفتر خاطرات جنگ را که ورق می‌زنیم، هر کسی حرفی برای گفتن دارد و تقریباً همگی از جوش‌وخروش و همدلی مردم در دوران جنگ می‌گویند و انتخاب از میان خاطرات و بازگو کردن برای آن‌ها سخت است. همدلی و همراهی مردم در دوران جنگ موجب شده بود تا همه خود را عضو یک خانواده بدانند و هوای همدیگر را داشته و در آن شرایط سخت جنگ و تحریم و ضعف‌های اقتصادی، رضایت‌مندی بیشتری داشته باشند. این سخن را از زبان بسیاری از رزمندگان و مردم آن روزگاران خواهیم شنید که اگر همدلی و همراهی مردم نبود، در جنگ پیروز نمی‌شدیم؛ روحیه‌ای که شاید امروز به دلایل بسیاری از تب و تاب افتاده و این خصیصه‌ها در روزگار امروز جای خود را به منفعت‌طلبی‌های شخصی داده است.

عماد افروغ، جامعه‌شناس امروز و استاد دانشگاه که متولد ۱۳۳۶ است و روزگاری نه‌چندان دور و در اوج جوانی به عنوان رزمنده در جبهه‌های جنگ حضور داشته، معتقد است؛ آن زمان جنگ بود، در تحریم بودیم و مشکلات اقتصادی کم نبود، اما مردم حس عدالت اقتصادی و رضایت بیشتری در مقایسه با امروز داشتند و وضعیت اقتصادی به سامان‌تر بود. به همین دلیل وقتی گفته می‌شود جنگ می‌تواند الگوی مدیریتی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی خوبی در شرایط امروز باشد، حرف گزافی نیست.


آنچه در ادامه می‌خوانید مشروح گفت‌وگوی ایکنا با عماد افروغ، جامعه‌شناس و استاد دانشگاه است که از سن ۲۴ سالگی در عملیات‌های متعددی از جمله بیت‌المقدس و خیبر حضور پیدا کرده و در همان سال‌ها مسئولیت‌های جنگی نیز به او واگذار می‌شده، از جمله آنکه مسئول ستاد تبلیغات جنگ استان فارس بوده و یا اینکه در دانشگاه شیراز مسئولیت کمیته علوم انسانی و جنگ در ذیل معاونت جنگ این دانشگاه را بر عهده داشته است.

 

ایکنا – صحبت از جنگ تحمیلی و هشت سال دفاع مقدس برای شما یادآور چه خاطراتی است؟

خاطرات از جبهه زیاد است، اما خاطره‌ای دارم که آن واقعه بیشتر به معجزه شبیه است؛ در عملیات بیت‌المقدس که به فتح خرمشهر انجامید مسئولیتی داشتم با این شرح که بلافاصله بعد از اینکه بچه‌های خط اول کار را آغاز می‌کردند، باید بعد از آن‌ها وارد عمل می‌شدیم. آن زمان ۱۴ لندکروز در اختیار داشتیم، اما راننده‌ای برای آن‌ها نبود. شب عملیات تقسیم کار انجام گرفت و ماشین‌ها بین سه تیپ تقسیم شده بود، اما راننده در اختیارمان نبود. لشکر فتح در این عملیات متشکل از سه تیپ عمل‌کننده بود؛ تیپ امام حسین(ع)، تیپ نجف اشرف و تیپ کربلا. مانده بودیم چه کنیم! رانندگی بلد نبودیم، کمی بعد ۱۴ نفر از سپاه ایذه به ما پیوستند و گفتند مأمور شده‎ایم در خدمت شما باشیم، به این‌ها گفتیم چه کار بلدید؟ گفتند ما راننده‌ایم. اسم این را چه می‌توان گذاشت جز معجزه! به هر کدام از آن‌ها یک ماشین تحویل داده شد و رسید گرفتیم. در موقعیت دیگری، به دلیل همین مسئولیت باید مسئولان هر کدام از این تیپ‌ها حاضر می‌شدند تا جلسه توجیهی داشته باشیم، اما برایم امکان نداشت به سمت هر یک از تیپ‌ها بروم، چراکه دو تیپ دیگر را از دست می‌دادم و زمان کم بود. یک‌باره سه موتور سوار آمدند و همه سواران آن‌ها مسئولان هر سه تیپ بودند.

ایکنا ـ آیا توانسته‌ایم الگو‌های موفق زمان جنگ و دوران دفاع مقدس را به یک جریان فکری برای نسل جوان امروز تبدیل کنیم؟

نمی‌خواهم منکر تلاش‌های خوبی که انجام شده باشم، اما در واقعیت جنگ و دفاع مقدس دارای لایه‌های بسیار زیاد معنوی، فرهنگی، ی، اقتصادی و اجتماعی است که حتی موفق به فهم این لایه‌ها نیز نشدیم. بعضاً یک مطالبی را شکار کرده‌ایم و در قالب تاریخ شفاهی و یا شبه رمان‌هایی که به گونه‌ای به دفاع مقدس اختصاص داده شده، مطرح کرده‌ایم، اما هنوز ابعاد اجتماعی این قضیه را نتوانسته‌ایم با استفاده از ابزار‌هایی که در اختیار داریم به خوبی به تصویر کشیم. گاهی فعالیت‌های در خور توجهی انجام شده، اما گسترده نبوده است، برای مثال وقتی در سال ۹۵ فیلم سینمایی ویلایی‎ها ساخته شد در مصاحبه‌ای گفتم: سال‌هاست منتظر ساخت چنین فیلم‌هایی هستیم که حضور ن را در دوران جنگ نشان دهد.

باید بپذیریم که در ارتباط با خانواده، زن و جنگ کار شایسته‌ای نکرده‌ایم و به بیانات و نمایش‌های کلی بسنده کرده‌ایم، در حالی که آن‌قدر سوژه ناب داریم که می‌توانیم کار‌های زیادی انجام دهیم. همچنین درباره چگونگی مدیریت جنگ و اینکه این مدیریت به چه شیوه‌هایی اعم از متمرکز، نیمه‌متمرکز و یا مشارکتی بوده است، کاری انجام نشده؛ یا به لحاظ اقتصادی و اینکه چه شرایطی در آن زمان وجود داشته، ورودی و پرداختی نداشته‌ایم.
 
آن زمان علی‌رغم مشکلات اقتصادی فراوان، مردم احساس عدالت اقتصادی و رضایت بیشتری نسبت به وضعیت امروز داشتند؟ وضعیت اقتصادی به سامان‌تر بود. جنگ بود، تحریم بود، اما رضایت‌مندی وجود داشت. اینکه گفته می‌شود جنگ می‌تواند الگوی مدیریتی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی خوبی برای امروز ما باشد، حرف گزافی نیست.


جنگ و دفاع مقدس را باید در ذیل انقلاب اسلامی دید و متناسب با آن تعریف کرد. اگر انقلاب اسلامی فهمیده نشود، نمی‌توانیم ماهیت و جوهره دفاع مقدس را درک کنیم. انقلاب اسلامی را باید به خوبی فهم کرد، اینکه این گفتمان چه مبانی، اهداف و مؤلفه‌هایی دارد و اینکه بدانیم بدون آن نمی‌توانیم فهم خوبی از دفاع مقدس به دست بیاوریم و آن را به نسل جدید منتقل کنیم. برخی تصور می‌کنند دفاع مقدس یک رخداد و حادثه‌ در مقطعی زمانی بوده و تمام شده، نه این‌گونه نیست. حداقل اینکه دفاع مقدس مهبطی است برای تجلی ارزش‌های ناب اسلامی که با انقلاب تعریف شده است.

تبیین و تحلیلی که مقام معظم رهبری چند روز گذشته در جمع فرماندهان و پیشکسوتان جنگ ارائه کردند، تحلیل جامعی است و همه ابعاد دفاع مقدس را دربرمی‌گیرد، ایشان در سخنان خود اشاره کردند که فعالیت‌های متعددی در موضوع دفاع مقدس پیش رو داریم که باید انجام شود. جنگ و دفاع مقدس لایه‌های تودرتوی زیادی دارد که ما هنوز نتوانسته‌ایم این لایه‌ها را حتی به شکل صوری شکار کنیم، چه برسد به اینکه درباره آن‌ها مطالب به‌روز و در خوری تدوین کنیم و در اختیار نسل جدید قرار دهیم.

ایکنا ـ با توجه به مشکلاتی که به هر دلیل در زمانه امروز ما وجود دارد، مهمترین نیاز‌های فرهنگی و اجتماعی ایرانی که تجربه ۴۰ ساله جنگی نابرابر را پشت سر می‌گذارد، چیست؟

مهمترین و بزرگترین نیاز کشور، ملت‌سازی و وم توجه به هویت ایرانی و اسلامی است که البته منشأ الهام آن در دوران دفاع مقدس بوده است. در آن برهه شاهد اوج‌گیری ملت‌سازی و توجه بیش از پیش به هویت ایرانی - اسلامی هستیم. این مقوله در دوران دفاع مقدس متجلی و متبلور شده بود. امروز نیز ما به اعتماد و همبستگی قابل توجهی نیازمندیم که منشأ اثر آن در دفاع مقدس قابل مشاهده است. به یک وحدت ملی نیاز داریم، وحدتی که جناح نشناسد و اگر جناح‌ها هم حیات دارند، هیچ‌یک باعث نشوند این وحدت تحت‌الشعاع گروه‌بندی‌ها قرار گیرد. در دوران دفاع مقدس شاهد تجلی چنین وحدتی بودیم، گروه‌های ی مختلفی در میدان نبرد حضور داشتند، درگیری نیز حتی میان آن‌ها بود، اما این مسئله به هیچ وجه موجب نشد استقلال، تمامیت ارضی، اهداف و ارزش‌های انقلاب اسلامی زیر سؤال رود. شهدا وابسته به هیچ جناح خاصی نبودند و اگر اختلاف مواضع ی در بین آن‌ها وجود داشته، آن‌ها را از انسجام‌بخشی و وحدت‌بخشی نسبت به ارزش‌های انقلاب اسلامی و دفاع از خاک و استقلال و تمامیت ارضی غافل نکرد.

وحدت و هویت ملی، هویت ایرانی - اسلامی، اعتماد و همبستگی مبانی فرهنگی عواملی هستند که امروز بسیار زیاد به آن‌ها نیاز داریم و می‌توانیم برای تثبیت این مبانی و مفاهیم، از مدیریت جنگ بهره گیریم و از فضای فرهنگی، مدیریتی و اقتصادی جنگ در این زمینه استفاده و بسیاری از مشکلات را ترمیم و دستاورد‌های جنگ هشت ساله را احیا کنیم.

ایکنا ـ در این زمینه آیا پیشنهادی برای صاحبان قدرت دارید که به جریان همدلی و وحدت‌بخشی، که جای آن با قدرت‌طلبی و منفعت‌طلبی تغییر کرده است، بازگردند؟

توصیه‌ها همواره زیاد بوده است، اما توجه به یک نکته ضروری است؛ دولتمردان در شرایط جنگ و در دوران دفاع مقدس بیشتر مرد عمل بودند تا حرف. در شرایط فعلی دولتمردان بیشتر مردان حرف هستند تا مردان عمل. مهمترین توصیه این است که کمتر حرف بزنند و گاهی اصلاً حرف نزنند و فقط عمل کنند. در قرآن آمده است که چرا حرفی می‎‌زنید که عمل نمی‌کنید؟؛ لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ»، اما قرآن این چنین نمی‌گوید: لم تفعلون ما لا تقولون به این معنا که چرا کاری می‌کنید که نمی‌گویید! هر حرفی گفته می‌شود باید همراه با عمل باشد، همه ما منتظر عمل هستیم. دیگر حرفی را نمی‌خریم و فرقی هم نمی‌کند که چه دولتی روی کار باشد. همواره مشاهده می‌کنیم که دولت‌ها در عمل چقدر موفق هستند.

حرف زدن و خلاف آن عمل کردن دردی ریشه‌ای بوده و همیشه نیز نتیجه عکس داشته است. البته مردم در شرایط بحرانی و در بزنگاه‌ها نشان داده‌اند که مرد عمل بوده‌اند و نوع دوستی خود را به خوبی نشان داده‌اند. در قضایایی مانند کرونا، سیل، زله و قبل‌تر دفاع مقدس این امر مشهود است. دولتمردان غالباً با مردم روراست نیستند و بیشتر از عمل، حرف می‌زنند. اگر بخواهد پای عمل به میان بیاید بهترین الگوی ما در تطابق حرف و عمل، دوران دفاع مقدس است.

در زمینه‌های متعدد اقتصادی، ی، اجتماعی، فرهنگی و . در طول هشت سال دفاع مقدس، یک‌رنگی، انسجام، وحدت، هویت، اعتماد و همبستگی به چشم می‌خورد و این قابلیت وجود دارد که از این مواردا الگوبرداری کرد. امیدواریم شاهد عمل باشیم. مسائل زیادی وجود دارد که نیازمند عمل در آن‌ها هستیم. تحریم هست و . در این شرایط چه باید کرد؟ وقتی مردم در شرایط تهدید و تحریم هستند، آن چیزی که می‌تواند مقاومت مردم را بالا ببرد و به آن‌ها روحیه دهد، تعدیل شکاف‌های درآمدی و تحقق عدالت اجتماعی است. مردم باید حداقل احساس کنند به مشکلات اقتصادی و معیشتی آن‌ها توجه می‌شود. باید شکاف‌های درآمدی و طبقاتی را تعدیل کرد و این مهم دست دولت است و اوست که قادر است این شکاف‌ها را تعدیل کند و این اقدام موجب بالا رفتن روحیه مقاومت در مردم به‌ویژه در شرایط تحریم می‌شود و این یک ضرورت و نیاز جدی است.

رسانه‌ها نیز در این برهه نباید وظیفه روشنگری خود را فراموش کنند تا بلکه موضوعی که در بالا گفتیم تحقق پیدا کند. رسانه‌ها باید مؤلفه‌ها و ویژگی‌های دوران دفاع مقدس را که در فرمایشات مقام معظم رهبری نیز مشهود بود، کشف کنند و به لحاظ محتوا و مضمون آن‌ها را بسط داده و نشان دهند اگر می‌گوییم زن و جبهه، حضور ن چگونه بوده است و یا وقتی می‌گوییم خانواده، نسبت خانواده و جنگ را به تصویر کشند، یا وقتی از الگوی مدیریتی جنگ سخن می‌گوییم بتوانیم درک کنیم مدیریت زمان جنگ چگونه بود و مسائل دیگری مانند اینکه وضعیت مؤلفه‌هایی مانند هویت، وحدت، اعتماد، همبستگی، قناعت و دوری از زندگی تجملاتی در آن دوران چگونه بوده است. اگر رسانه متعهد باشد و به اصطلاح نان به نرخ روز نخورد و تابع جناحین نباشد، این مسئله را که به حیثیت و شرف ملی مربوط است و حیات آبرومندی برای ما رقم می‌زند را وظیفه خود می‌داند.


دیالکتیک صدرایی و رابطه نظر و عمل



به گزارش فرهیختگان»، یکی از آسیب‌های جدی حکمرانی در جهان معاصر، شکاف نظر و عمل است. اما از فلسفه اسلامی تا چه حد می‌توان توقع آسیب‌شناسی و راه‌حل در این مورد را داشت؟ به‌عبارتی ظرفیت‌های حکمت متعالیه در اندیشیدن، خصوصا در حکمت عملی، تا چه حد است؟

دکتر عماد افروغ چندسالی است که به رابطه نظر و عمل پرداخته است. ایشان معتقد است فلسفه ملاصدرا برای فهم ربط میان نظر و عمل ظرفیت‌هایی دارد و، نزد او، دیالکتیکی میان این‌دو برقرار است. البته ایشان تعریف متفاوتی از دیالکتیک دارد که با بحث روی بسکار مربوط است: هم‌وقوعی اتصال در عین تمایز.

به عبارت دیگر ایشان بر آن است که حکمت متعالیه واجد دیالکتیکی است که می‌تواند شکاف میان نظر و عمل را تا حد زیادی تدارک کند گرچه این ظرفیت بالفعل نیست ولی به‌کلی مفقود هم نیست. ایشان از این منظر به مباحث روش‌شناسی در حکمت متعالیه نیز وارد شده‌اند و اظهار می‌دارند که فلسفه صدرا واجد ظرفیت‌های روش‌شناسی هست گرچه کارهایی که با نام روش‌شناسی حکمت صدرایی انجام شده است را نمی‌پذیرند و عملا آنها را روش‌شناسی نمی‌دانند.

بحث ما با دکتر افروغ اولا از این جهت است که آیا بر مبنای فلسفه صدرا می‌توانیم به‌نحوی به آسیب‌شناسی نظام حکمرانی بپردازیم و ثانیا آنکه آیا می‌توانیم شکاف میان نظر و عمل را مبتنی بر حکمت متعالیه، تدارک کنیم یا خیر. مصاحبه ما با دکتر عماد افروغ، جامعه‌شناس و عضو هیئت‌علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی را از نظر می‌گذرانید.

آیا صدرا روش‌شناسی خاصی دارد؟

من روش‌شناسی خاصی از صدرا سراغ ندارم، اما حسب ابتنای روش‌شناسی بر هستی‌شناسی» می‌شود بذرها و جرقه‌هایی را در این میان کشف کرد؛ یعنی همان هستی‌شناسی صدرایی» یا وحدت در عین کثرت» یا تشکیک (که به آن دیالکتیک می‌گویم)، می‌تواند مبنای یک روش‌شناسی متناظر باشد و ندیدم کسی این روش‌شناسی را کشف یا ابداع کرده باشد. دوست و برادر گرامی‌ام آقای پارسانیا وقتی اسم روش‌شناسی‌اش را گذاشت روش‌شناسی بنیادین»، به ایشان گفتم این، روش نیست. فلسفه‌ روش هم نیست، بلکه پرسش‌های بنیادین روش است. چندسوال هم، ولو بنیادین، روش یا روش‌شناسی محسوب نمی‌شود! درواقع پاسخ به این سوالات شایسته است که روش‌شناسی محسوب شود. به‌عبارتی پاسخ به این سوالات است که می‌توان آن را مفروضات متصل با روش‌شناسی دانست، مثلا پوزیتیویسم می‌گوید که این 6 فرض، مفروضات روش‌شناسی من است. رئالیسم انتقادی می‌گوید این هشت‌تا، پیش‌فرض من است. اگر شما فکر می‌کنید که صدرا روش دارد، بگویید مفروضات صدرا دقیقا چیست. مثلا رئالیسم انتقادی می‌گوید جهان مستقل از معرفت ما وجود دارد، جهان ساخت‌یافته و لایه‌مند است، جهان متغیر است؛ بین معرفت‌شناسی و هستی‌شناسی یک رابطه یک‌به‌یک وجود ندارد، علم نسبت به خود و موضوعش انتقادی است و. . اینها را می‌گوید. حالا شما هم در حکمت متعالیه پیش‌فرض‌هایتان را بگویید. بعد بیایید ادعا کنید که بر پایه این ساختمان متشکل از پیش‌فرض‌ها، این روش‌شناسی خاص را بنا کرده‌ایم.

پس ما نباید به همین راحتی مدعی روش‌شناسی شویم. به‌جای این ادعا مثلا می‌توانیم بگوییم که ما از هر روش‌شناس، چند سوال داریم نظیر اینکه جهان را چگونه می‌بینید؟ صدق چیست؟ آیا درک مطابق با واقع داریم یا خیر؟ اگر داریم، حسب چه استدلالی داریم؟ آیا می‌توانیم یک امر مادی را با یک امر ذهنی با هم مقایسه کنیم و از وجه استعاری قضیه چشم‌پوشی کنیم؟ آیا عین و ذهن قابل‌انطباق بر یکدیگرند یا خیر؟ خطای در معرفت را چه باید کرد؟ آیا جهان، همین جهان مشاهدتی است یا لایه‌مند است؟ و پرسش‌هایی از این دست. حال آیا ما به این پرسش‌ها پاسخ داده‌ایم؟!

معتقدم که می‌شود براساس هستی‌شناسی صدرا یک معرفت‌شناسی ساخت، یعنی این ظرفیت وجود دارد. گرچه هنوز تحقق نیافته است. کسی که ادعایی در روش‌شناسی دارد، باید تمام مدعیات روش‌شناسی موجود را بشناسد. همان سوالاتی که در معرفت‌شناسی مطرح می‌شود در روش‌شناسی هم مطرح می‌شود: صدق چیست؟ عینیت چیست؟ بیناذهنیت چیست؟ داوری چیست؟ اینها سوالات اساسی روش‌شناسی در عالم است. حالا اینها را باید از صدرا پرسید و جوابش را خواست. البته نباید انتظار از صدرا داشت که به همه این پرسش‌ها پاسخ داده باشد. اساسا بسیاری از این سوالات روش‌شناسی در زمان صدرا مطرح نبوده است و این را باید نوصدراییان پاسخ دهند. پس قابلیتش هست منتها باید بنشینند به‌دور از این جاروجنجال‌ها و به‌دور از این ‌های‌وهوی‌‌ها به این پرسش‌ها پاسخ دهند. باید یک تیم تشکیل داد و به‌طور جدی در این زمینه کار کرد.

برخی مدعی‌اند که حکمت متعالیه و تفکر صدرا دیالکتیکی نیست. حتی از این، نتیجه ی هم می‌گیرند و می‌گویند حکمت متعالیه چون دیالکتیکی نیست، علت و معلولی است و از بالا به پایین است، ترجمان آن در ساحت ت، نوعی یکجانبه‌گرایی و اقتدار آمرانه‌ از بالا به پایین است. نگاه‌تان راجع به این مساله چیست؟

این ادعاها کلی‌گویی است. ما قرائت‌های مختلفی از دیالکتیک داریم؛ دیالکتیک کانتی داریم، دیالکتیک هگلی داریم، مارکسی داریم، دیالکتیک روی بسکار و. داریم، دیالکتیک متجزی داریم، غیرمتجزی داریم، دیالکتیک باز و دیالکتیک بسته داریم. دیالکتیک در یک کلام یعنی کل و جزء، اتصال و عدم اتصال، هم‌وقوعی تمایز درعین اتصال؛ آیا در ملاصدرا، این هم‌وقوعی درمی‌آید یا در‌نمی‌آید؟ وحدت در کثرت همین است دیگر! وحدت می‌شود همان اتصال و کثرت هم همان تمایز است. خودِ آقای بسکار وقتی مراحل دیالکتیکش را مطرح می‌کند، همین بحثِ وحدت در عین کثرت را مطرح می‌کند و مرحله آخرش هم می‌شود Nonduality یا همان نا دوگانه‌نگری و عدم ثنویت. آیا در صدرا نادوگانه‌نگری نیست؟ به نظرم هست. چرا؟ چون صدرا اصالت را به‌وجود می‌دهد، نه ماهیت. پس تفکر صدرا دیالکتیکی است. اصالت ماهیت به تعبیر امام خمینی(ره)، می‌شود کثرات پراکنده، ولی وحدت در عین کثرت این‌گونه نیست. امام در تقریرات فلسفی تصریح دارد که شما با اصالت ماهیت به یک متباینات متکثر می‌رسید ولی با اصلِ شریفِ اصالت‌الوجود به این نمی‌رسید. کل‌گرایی صدرا، چون متاثر از عرفان است، توحیدی است (وحدت در عین کثرت است). در بسکار هم همین‌طور است، به‌ویژه در مرحله آخر که فراواقعیت مطرح شده، سر از توحید و خدا در می‌آورد. بسکار البته از ماده شروع کرد، لکن در ادامه قرائتی از ماده مبتنی‌بر ضرورت، به مفهومی به‌نام غیاب رسید که درنهایت سر از وجود مطلق خداوند درآورد. بنابراین اگر دیالکتیک را یک پیوند درونی درعین ارتباطات بیرونی تعریف کنیم، این در تفکر صدرا نیز هست. اتفاقا دیالکتیک صدرایی و بسکاری به‌جهت اینکه جهت خدایی دارند خیلی هم شبیه یکدیگرند! خیلی عجیب است که کسی بداند که ملاصدرا قائل به حرکت جوهری و حرکت آن به آن است و درعین حال بگوید که صدرا دیالکتیک ندارد!

در بحث ارتباط میان حکمت عملی و حکمت نظری، برخی قائل به این هستند که حکمت عملی، محصول و فرآورده مستقیم حکمت نظری نیست و لذا نمی‌توان حکمت عملی و مشخصا در اینجا فلسفه ی را مستقیما از دل حکمت متعالیه استحصال و استخراج کرد. نظر جنابعالی چیست؟ اصولا روش استنباط حکمت عملی چگونه است؟

همه اینها منوط به این است که ابتدا تقریرات مختلف از رابطه نظر و عمل را فهم کنیم. در بین حکمای باستان، آنهایی که میان ابعاد عملی و نظری حکمت، تفکیک قائل بودند، می‌گفتند عرصه اپیستمه(Episteme)، عرصه فرونسیس(Phronesis) و عرصه تخنه(techne) از یکدیگر جداست؛ اما ارتباط‌شان را هم می‌گفتند. اپیستمه، بنیان و پشتوانه فرونسیس است پس به این ارتباط قائل بودند. منتها اینکه یک این‌همانی قائل باشند، طبیعتا اینچنین نبود. کسی هم نمی‌گوید دانش نظری و عملی یا حکمت عملی و حکمت نظری یکی‌اند. آیت‌الله جوادی‌آملی تعبیری دارد که حکمت عملی هم حکمت است؛ یعنی آن‌هم مبتنی‌بر دانش است.

پس تاکید جنابعالی بر ارتباط است؟

اصلا بحث من قدری ریشه‌ای‌تر است. کسانی که می‌گویند حکمت عملی و حکمت نظری، چگونه می‌خواهند این دوگانگی را تاویل کنند؟ خود این تقسیم‌بندی نوعی دوگانه‌نگری و نوعی ثنویت است. این را چطور توجیه می‌کنید؟ این ثنویت هم ریشه در جدایی نظر و عمل دارد. چه کسی گفته عمل و نظر از هم جدا هستند؟ اصلا چه کسی گفته در نظر، عمل لازم نیست؟ چه کسی گفته شما بدون عمل به نظر می‌رسید؟ شما مثلا در درکی که از حکمت نظری دارید، می‌خواهید عالَم را بشناسید که آن هم بدون عمل و مفهوم امکان‌پذیر نیست. شما چطور مفاهیم را کنار می‌زنید؟ با عمل. یک مفهوم را می‌بینید کارایی ندارد، آن را کنار می‌زنید و یک مفهوم دیگر را جایگزین می‌کنید. این کار چگونه انجام می‌شود؟ با عمل! اگر عمل نباشد، نه نظر است و نه عمل.

درست است که این ارتباط وجود دارد، اما تمایزات حکمت عملی و نظری از هم، جدی است. به‌عنوان مثال، فارابی در احصاء‌العلوم، در تقسیم‌بندی حکمت، حکمت نظری را شامل آن چیزی می‌داند که می‌توانیم بشناسیم اما نمی‌توانیم تغییر دهیم درحالی‌که حکمت عملی را شامل اموری می‌داند که هم می‌توانیم آنها را بشناسیم و هم می‌توانیم تغییر دهیم.

نه، این‌طوری نیست. بستگی دارد که موضوع‌تان چه باشد، مثلا طبیعی باشد یا اجتماعی. موضوع اگر طبیعی باشد یک بحث است اما اگر موضوع‌تان، اجتماعی باشد می‌توان تغییرش هم داد. بله، موضوع طبیعی شما، تحت تاثیر مفهوم و اندیشه شما نیست، اما موضوع اجتماعی شما، تحت تاثیر مفهوم و اندیشه شماست. فرض کنید قصد دارید یک اتفاق اجتماعی را بشناسید، باید ابتدا رجوع کنید به آن موضوع. آن موضوع، خودش خودآگاهی دارد؛ بنابراین در برابر شناخت شما موضع دارد یا مثلا فرض کنید یک انقلاب اتفاق افتاده است. عده‌ای یک تحلیل از انقلاب ارائه می‌دهند و عده‌ای یک تحلیل دیگری از انقلاب ارائه می‌کنند. مردم یک تحلیل دارند و عالمان تحلیلی دیگر. بالاخره هر دو تحلیل که نمی‌تواند درست باشد. هر تحلیل و هر تئوری هم یک موضع عملی و ارزشی دارد و نمی‌تواند موضع نداشته باشد، لذا نظریه‌ای می‌گوید این ایده غلط است و آن ایده درست است و بر حسب این ایده غلط، این روابط هم غلط است و باید اصلاح شود. ملاحظه فرمودید که چطور از دل نظر عمل بیرون آمد؟! اصلا اینکه نظر و عمل جداست ریشه در حرف سستی دارد که هیوم زد که هست و باید از هم جداست.
شما مگر هر تئوری یا تصویری که از دانش نظری به‌دست می‌آورید، مگر نمی‌خواهید بگویید که درست است؟ اگر پاسخ منفی است، یعنی می‌خواهید بگویید که وهم است؟ حکمت نظری شما وهم است؟ طبیعتا نمی‌پسندید که وهم باشد. پس وهم نیست، بلکه واقعیت است. اگر واقعیت است و صحت دارد معنایش چیست؟ در واقع می‌خواهید چه‌کارش کنید؟ طبیعی است که می‌خواهید آن را پشتوانه عمل خود قرار دهید.

می‌توانیم بگوییم که این مساله در نگاه صدرا به نسبت سایر فیلسوفان پررنگ‌تر و بیشتر مورد توجه است؟ به‌ویژه که سویه‌های عملی حکمت در نگاه صدرایی به‌شدت پررنگ است. صدرا حکمت را تشبه به اله می‌داند؛ یعنی خداگونه شدن و تقرب. تشبه به اله هم که صرفا با اشراف بر دانش نظری فلسفه امکان‌پذیر نیست، بلکه ریاضت و سلوک و استکمال نفس را می‌طلبد. همینجا هم هست که پای عنصر عمل به‌میان می‌آید.

این بد است؟! اینکه خیلی خوب است. این یعنی همان درهم‌آمیختگی نظر و عمل. صدرا تا کجا رفته است؟ یا آن بحث تلائم نفس و بدن که ایشان در شواهدالربوبیه مطرح می‌کند و چقدر هم دقیق مطرح می‌کند. اینکه اتفاقی که در نفس می‌افتد چگونه در بدن تاثیر می‌کند و بر عکس. صدرا در زمینه نظر و عمل، سرشار از قابلیت است.
اگر عمل پشتوانه حقیقت ندارد، اگر ارزش پشتوانه حقیقت ندارد، پس پشتوانه بایدها و نبایدهای ما چیست؟ اگر پشتوانه‌اش اندیشه و نظر و حکمت نیست، پس چیست؟ همین‌طوری از هوا می‌آید؟! یعنی ما نسبیت را بپذیریم؟ چنانکه پذیرفته‌اند! و می‌گویند ارزش‌ها قراردادی‌اند، اخلاق قراردادی است. برخی حتی پا را از این هم فراتر گذاشتند و گفتند که این ارزش‌ها صرفا بیان است، اظهار است، چیزی وجود ندارد. خیلی جالب است که امروزه در غرب کمتر کسی می‌گوید که اخلاق نسبی است. فیلسوفان اخلاق نمی‌گویند که اخلاق نسبی است. نمی‌گویند قراردادی است؛ بلکه اتفاقا می‌گویند مطلق است، شناختی است؛ عملی است و قس‌علی‌هذا. مثلا در باب اخلاق پنج مولفه ذکر می‌کنند که عملی است، عینی است، شناختاری است؛ مطلق است و کلی است.
امروزه مباحث هیوم به‌خاطر نقدهایی که بر آن وارد شده به یک اندیشه مستعمل تبدیل شده است؛ چون دیگر کسی آن را نمی‌پذیرد. البته دکتر داوری اردکانی می‌گوید که درست است که ما مومنان باید بین هست و باید رابطه برقرار کنیم اما در واقع بین اینها رابطه نیست. من در یک جلسه‌ای به ایشان گفتم که هست! هم رابطه منطقی است، هم رابطه ایجابی است و هم این جدایی هست و باید مع‌الفارق است، چرا؟ چون ارزش‌ها وجودی‌اند و وقتی ارزش، وجودی شد، حقیقی می‌شود، چون وجود عین واقعیت است و لذا این دوگانه‌نگری میان عمل و نظر خود‌به‌خود رخت برمی‌بندد. اساسا وقتی ارزش‌ها حقیقی شدند، دعوا از بین می‌رود و جدایی میان نظر و عمل دیگر معنا ندارد. اندرو کالیر کتابی نوشت تحت‌عنوان being and worth وجود و خیر؛ یعنی هرچه وجودی است، خیر است. ایشان یک رئالیست ماده‌گراست و می‌گوید هرچه وجودی است خیر است! آیا این در افکار ما نیست؟ استاد مطهری معتقد است که شر عدمی است. این معنایش چیست؟ معنایش این است که هر چه هست خیر است و اگر شری هست، عدمی است. شر، اساسا وجود ندارد. اینها حرف‌های مهمی است. خب حالا این حرف‌ها نمی‌تواند در ت ما به ازایی داشته باشد؟ لذا از این جهت باید رابطه نظر و عمل و رابطه حکمت عملی و نظری را دید.
حالا که بحث ت هم مطرح شد، اجازه بدهید قدری از همین منظر ت و حکمرانی و رابطه حکمت عملی و نظری، یک آسیب‌شناسی هم داشته باشیم تا قدری ملموس‌تر سخن گفته باشیم. درمقام آسیب‌شناسی حکمرانی ما که از قضا با همین مباحثی که تاکنون بیان کردیم، یعنی رابطه دیالکتیکی نظر و عمل هم مرتبط است و به عدم فهم خود انقلاب اسلامی و ابعاد تئوریک آن نیز برمی‌گردد، باید گفت که ما کلا تفکر منظومه‌ای نداریم و به‌همین دلیل نیز کشور را چهل‌تکه اداره می‌کنیم! چرا؟ چون تفکر منظومه‌ای دیالکتیکی دلیل و علت نداریم. ما الان شکاف بین دلیل و علت را داریم. حکمت متعالیه به نظرم این ظرفیت را دارد که این شکاف را در خود حل کند.
بگذارید در پاسخ به پرسش دوم شما که ناظر بر نگاه دیالکتیکی در برابر نگاه علّی و معلولی صدرا بود و در پاسخ بنده مغفول واقع شد بگویم بسکار که متخصص برجسته دیالکتیک است، علت و معلول را زیر سوال نبرده است. منتها حسب تفکر دیالکتیکش علیت کل‌گرا را هم اضافه می‌کند. کلیت همان‌طور که عرض کردم مربوط به آن عنصر وحدت است. این تصور غلط است که تفکر دیالکتیک نقطه مقابل تفکر علت و معلولی است. البته باید توجه داشت که تعریف کسی چون بسکار از علیت فرق می‌کند. همه دنبال p و q هستند و می‌گویند  p آنگاه q که البته این تعریف از علیت هم غلط است. بسکار می‌گوید علیت برمی‌گردد به سازوکار درونی اشیا، چرا؟ به دلیل اینکه او قائل به ضرورت است. این، در تفکرات اولیه بسکار بود. در تفکرات بعدی‌اش ضرورت می‌شود غیاب. اتفاقا تفسیر غیاب بسکار هم بسیار شبیه تفسیر ملاصدراست. شبیه همان بحث قوه و فعل است. بسکار می‌گوید یک nonbeing داریم که عدم نیست اما being‌های متفاوتی دارد. اینها، تاثیر و بازتابش در علیت فرق می‌کند تا اینکه شما به صورت مکانیکی، تفکرات جزءنگرانه داشته باشید و علیت را تاثیر یک جزء بر یک جزء دیگر در نظر بگیرید. اما وقتی کل‌گرا شدید، قضیه فرق می‌کند. کل‌گرایی صدرا در اینجا خیلی اهمیت می‌یابد. البته صدرا صرفا یک نوری افکنده در زمان خود، بلکه در فراتر از زمان خود؛ و این وظیفه ماست که دنباله کار را بگیریم و ادامه دهیم.

مستحضرید که مارکس با طرح بحث پراکسیس و نیز بعدا فرانکفورتی‌ها در باب اهمیت عمل و نیز رابطه نظر و عمل مباحث مهمی داشته‌اند. وجه تفوق مباحثی را که هم‌اکنون حضرتعالی درحوزه عمل و نظر و رابطه میان این دو دنبال می‌کنید و چندسالی هم بر آن متمرکز هستید نسبت به مباحث پیشین چیست؟

 مارکس بخشی از مباحث پراکسیس را مطرح کرده و بسکار هم بخشی دیگر را. روح توجه مارکس به بحث پراکسیس برمی‌گردد به همان ماتریالیسم و تقلیل idea به ماده، بنابراین نتوانسته برای حوزه idea استقلالی قائل شود. ایده اساسا قابل تقلیل به ماده نیست، لذا نقدی که هابرماس به مارکس کرده درست است. هابرماس می‌گوید مفهوم عمل مارکس به فضای دانش فنی رفته است و از تعامل رهایی‌بخش و ارتباطی غافل شده است. یعنی درواقع کاری که مارکس مطرح می‌کند صرفا مربوط به دانش فنی است و لذا صرفا به‌سمت تسلط بر طبیعت رفته و نتوانسته است به‌سمت تعامل ارتباطی و دانش هرمنوتیک برود، بنابراین آن دیالکتیک عین و ذهن در مباحث مارکس کمرنگ است؛ شاید این مساله در تفکرات مارکس جوان قدری پررنگ‌تر باشد، اما در تفکرات مارکس متاخر کمرنگ است. درحالی که دیالکتیک عین و ذهن و نظر و عمل در تفکر رئالیسم انتقادی بسیار پررنگ است و نیز اینکه جهتی توحیدی دارد، همان‌طور که گفتم بسیار شبیه به ارتباط ذهن و عین در تفکر صدراست و می‌تواند منشا الهاماتی در باب بحث‌های روشی در حیطه علوم انسانی و علوم اجتماعی شود.

محسن جبارنژاد، پژوهشگر علوم ی


مشکل مدیریتی حاد داریم



اگر نرخ بیکاری را با نرخ تورم جمع کنیم، شاخصی تحت عنوان شاخص فلاکت بدست می آید. ایران از نظر شاخص فلاکت دومین کشور در جهان معرفی شده است.

شاخص فلاکت شاخصی برای تعیین کیفیت زندگی افراد جامعه است. اما برخی از تحلیلگران برای این گونه شاخص ها ارزشی قائل نیستند. آنها می گویند که این واژه ها بار معنایی بدی دارند و هرگز نباید چنین شاخص هایی را برای سنجش وضعیت کشور استفاده کرد. اما نه به آن دلیل که برآمد این شاخص ها اشتباه است. بیشتر منظور آنها متوجه معنای تحت الفظی فلاکت است. آنها معتقد نیستند که فلاکت واژه ای است که ما عینیت آن را زندگی می کنیم. عماد افروغ، جامعه‌شناس و نماینده دوره هفتم مجلس و رئیس کمیسیون فرهنگی همان دوره مجلس در گفت و گو با رکنا، به بیان این موضوعات پرداخت.

افروغ در پاسخ به این سوال که ایران دومین کشور مفلوک دنیا بر اساس این شاخص معرفی شده است. این چه تاثیری بر زندگی افراد جامعه دارد و خواهد داشت؟ » بیان کرد: هرگز این گونه انگ ها به جامعه را دنبال نمی کنم. فلاکت معنای خاصی دارد. نمی شود یک شاخص ساخت و اسم آن را فلاکت گذاشت و آن را به مردم یک جامعه اطلاق کرد. البته این نظر من است. وقتی که عربستان را به عنوان سومین کشور شاد دنیا معرفی می کنند، ببینید که این آمارها بر چه اساسی منتشر می شود. آنها به تازگی عربستان را به عنوان سومین مردم شاد دنیا معرفی کرده اند.


عاصی شدن رییس جمهور آمریکا افتخار ماست

این روشنفکر دینی، گفت: فلاکت بار بسیار سنگینی دارد و همراه با یک نوع خفّت است. من به این انگ ها ظنین هستم و این ظنِّ بنده از عدم آگاهی نیست. بله ما آسیب زیاد داریم، شکاف طبقاتی داریم، بیکاری داریم و نیتی خیلی داریم. ولی نکات مثبت زیادی داریم که قابل تقدیر است. یعنی استقلال ما و تمامیت ارضی ما. همین که امروز رییس جمهور آمریکا با آن همه ادا و اطوارش اینجوری عاصی شده است افتخار ماست. این افتخار را باید دید و آن کم و کاستی ها را هم باید دید.


چرا می گویید فلاکت بگویید نرخ بیکاری

وی در ادامه بیان کرد: عنوان فلاکت عنوان سنگینی است. به هیچ وجه این عنوان را برنمی تابیم. البته دنبال نمی کنم که این کلمه در انگلیسی چه بوده و چرا فلاکت ترجمه شده است. من نمی دانم اما نباید این عنوان در باره ایران بکار گرفته شود. نه ارق ملی ما و نه بسیاری از دستاوردهای ما اجازه می دهد که این واژه در رابطه با ایران بکار رود. به شدت من آن مخالف هستم . چرا شما می گویید فلاکت بگویید نرخ بیکاری ما چقدر است.

سازمان که شاخص فلاکت را برای ایران بکار برده غلط کرده است

افروغ گفت: در باره کشور می توانیم بگوییم رابطه خادم و مخدوم عوض شده است. دولتمردان ما به جای آنکه خدمت گزار باشند، کسانی شده اند که انتظار دارند به آنها خدمت شود. فلاکت را کسی که شرف ملی داشته باشد درباره کشورش به کار نمی برد و این یک عبارت فاجعه آمیز است. من با آمارها مشکلی ندارم با عنوان فلاکت مشکل دارم. از قول من بنویسید که آن سازمان که شاخص فلاکت را برای ایران بکار برده غلط کرده است. این عنوان فقط اقتصادی نیست. ی است، فرهنگی است، اخلاقی است. بار منفی آن از عقب ماندگی هم سنگین تر است. کشوری که می گویند فلاکت زده است …. من نمی گویم کدام کشور فلاکت زده است. غرور ملی من اجازه نمی دهد به عقب مانده ترین کشور هم فلک زده بگویم. معیار های من فقط اقتصادی نیستند. البته اقتصاد خیلی مهم است و من بارها گفته ام که ما شعار عدالت دادیم اما به آن عمل نکردیم. اما اینها را بزارید کنار، هیچ گاه برای کشوری که فقیر در آن زیاد است، فساد در آن زیاد است، بی عدالتی در آن زیاد است، بی اخلاقی درآن زیاد است ، عنوان فلاکت را بکار نمی برم.


وزارت بهداشت چرا باید از فاصله گذاری اجتماعی استفاده کند!

وی در پاسخ به این پرسش که این شاخص فقط نرخ بیکاری به علاوه نرخ تورم است. مربوط به ایران هم نیست. اما شرایطی را می سنجد که ایران با داشتن آن امتیاز گرفته است. یعنی دومین کشور از آخر. آیا بهتر نیست با شرایط فلاکت مشکل داشته باشیم تا با یک واژه و معنای آن؟ » گفت : این ها فلاکت نیست. من به عنوان جامعه شناس حرف می زنم. ما نباید از عنوان های غلط آنها استفاده کنیم. مثلا وزارت بهداشت چرا باید از فاصله گذاری اجتماعی استفاده کند. فقط چون سازمان بهداشت جهانی گفته است؟ یک جامعه شناس نیامد بگوید که این واژه غلط است. البته ما گفتیم. باید می گفتند فاصله فیزیکی. اما مگر کسی می فهمد و مگر اصلا کسی گوش می دهد. یک عنوان را یکی بکار می برد و اینا هم می گویند چون سازمان بهداشت جهانی گفته بکار ببریم.

نرخ بیکاری به علاوه تورم معاش همه را تحت الشعاع قرار می دهد

افروغ در پاسخ به این پرسش که خب بگذارید جور دیگری نگاه کنیم. از واژه فلاکت صرف نظر کنیم. نرخ بیکاری به علاوه تورم در کشور عدد ۵۰ . این نرخ بیکاری به علاوه تورم، چه تاثیری در شرایط زندگی افراد جامعه دارد؟ اگر بخواهید به عنوان یک جامعه شناس حرف بزنید؟ » گفت: من تخصص آن را ندارم. البته روی همه کس تاثیر دارد. تاثیر روی وضعیت ن دارد. روی مادران دارد. روی شاغلان ما دارد. روی بیکاران ما دارد. چه بازنشستگان و چه بیکاران جوان. این شاخص تمام معاش و حق معاش آنها را تحت شعاع قرار می دهد. آیا در ریشه یابی ما مستحق این اصطلاح هستیم؟ کشور نمی توانست بهتر اداره شود که این مشکلات را نداشته باشد. ما مشکل مدیریتی حاد داریم. در کشور ما به عدالت بی توجهی می شود. حالا یک بخش آن می توانست تهدیدها و تحریم باشد.


بزرگتر از درد اقتصادی، ناامیدی است

وی در ادامه بیان کرد: به این مسئولین هر چه می خواهید بگویید. حتی بگویید مفلوک، من قبول دارم. اما نباید به مردم گفت که فلک زده. من بر روی این مورد تعصب دارم. این واژه مردم را به ناامیدی می کشاند. بزرگترین درد که از درد اقتصادی هم بدتر است درد ناامیدی است. ما اکنون باید امید بدهیم اما نباید امید کاذب بدهیم. امید مبنایی بدهیم و امید فلسفی بدهیم. بگوییم که جهان اینطور نمی ماند، مسائل حل می شود.


اقتصاد سامان نیابد، علائم فروپاشی نظام را می‌بینیم / گفت‌وگویی درباره‌ی فاصله‌ی جمهوری اسلامی از شعارهای انقلاب(۲)




ترامپ تهِ آمریکا را رو آورد»

یکی از محاسنی که ترامپ برای مبارزان داشت، این بود که او تهِ آمریکا را رو آورد. امروز کسی نمی‌گوید آمریکا مهد آزادی‌خواهی یا مهد برابری است. این نهضت‌های ضدیت با نژادپرستی را ببینید. آن نهضت ۹۹ درصدی را ببینید. همه‌ی اینها باعث شده است که زیر آمریکا رو بیاید. اینها فرصت است. انقلاب اسلامی در ظهور این فرصت‌ها نقش داشته است. ما این راه و این سختی‌ها را پشت سر گذاشتیم. حالا نباید به جای اینکه برنامه‌ریزی کنیم و مدیریت خوبی از خودمان نشان دهیم -مدیریتی که ایثارگرانه باشد و چشم‌داشت مالی نداشته باشد- بیاییم بیخود، بی‌جهت، ‌بی‌مبنا و بی‌توجیه یک‌سری بحث‌های حاشیه‌ای را درست کنیم و بحث رابطه با آمریکا، مذاکره و غیر ذلک را پیش بکشیم.

فکر می‌کنید آمریکا دست از سر شما برمی‌دارد؟

اگر شما با آمریکا مذاکره کنید و رابطه برقرار کنید، فکر می‌کنید آمریکا دست از سر شما برمی‌دارد؟ پدر شما را درمی‌آورد. یعنی شما همین داشته‌های خودتان را هم از دست می‌دهید. یک کشور وابسته‌ای می‌شوید مثل زمان شاه. در خاطرات برخی از وزرای زمان شاه آمده است که می‌گویند به یاد می‌آوریم که در کودکی‌مان چطور ارتش آمریکا در کوچه‌پس‌کوچه‌ها و در خیابان‌های شهر قدم می‌زد و ما احساس خفت می‌کردیم. من واقعا تعجب می‌کنم؛ چرا این حرف‌ها زده می‌شود؟ ما انقلاب کردیم، پای انقلاب‌مان هم می‌ایستیم و نقدهای درون‌گفتمانی هم می‌کنیم. فریاد هم می‌زنیم که باید به داد مسائل اقتصادی کشور و به داد محرومین برسیم؛ دست از این تبعیض‌ها برداریم و تی را اتخاذ کنیم که هم اخلاقی باشد و هم ناظر به عدالت اجتماعی.

وضع آزادی مطلوب نیست اما بهتر است»

عماد افروغ در پاسخ به این سوال که وضعیت آزادی در ابتدای انقلاب نسبت به الان چه تفاوتی داشته است، گفت: من به‌طور مقایسه‌ای گفتم؛ در مقایسه با ابعاد اقتصادی انقلاب اسلامی و توجه به پا‌ها و توجه به عدالت اجتماعی، وضعیت آزادی‌مان بهتر است. اما من نگفتم که آزادی‌مان مطلوب است. ما متاسفانه به ظرفیت‌هایی که قانون اساسی درمورد آزادی مطرح کرده است تحقق عینی نبخشیده‌ایم. ولی به هر حال هنوز نفس می‌کشیم، فریاد می‌زنیم، می‌نویسیم، اعتراض می‌کنیم و خیلی راحت می‌توانیم همه‌ی آن ساختارهای نظام مستقر را به پرسش بکشیم. اینها اصلا قابل مقایسه با زمان شاه نیست. در مقایسه با زمان شاه وضع آزادی‌مان بهتر است. در مقایسه با عدالت اجتماعی، وضع آزادی‌مان بهتر است.

اما بنده در جایی عبارتی را به کار بردم؛ گفتم ببینید آزادی هم هست»، اما دوست داریم به یک جایی برسیم که بگوییم آزادی هست». این یک عبارت ظریفی است. وقتی می‌گوییم آزادی هم هست»، یعنی بالاخره به‌طور نسبی هست، اما وقتی می‌گوییم آزادی هست» یعنی آن وضعیت مطلوب آزادی است که در قانون اساسی تصریح شده است.

آزادی از چه؟»، برای چه؟» و برای که؟»

اما نکات ظریفی وجود دارد؛ شما بدون عدالت نمی‌توانید آزادی را محقق کنید. چند تا پرسش در مورد آزادی مطرح می‌شود. می‌گویند آزادی از چه؟»، برای چه؟» و برای که؟». آزادی از چه؟» تعریف لیبرال‌ها است. آزادی برای چه؟» آن غایتی است که برای آزادی تعریف می‌شود؛ یعنی شما از قیدوبندهای غیرضرور آزاد شوی که چه شود و چه کار بکنی؟ بنابراین بعضی می‌گویند آن هدف است که مهم‌تر است. اما پرسش سومی وجود دارد که آزادی برای چه کسی؟»، در اینجا پای عدالت» وسط می‌آید؛ یعنی ما آزادی را برای چه کسانی می‌خواهیم؟ برای کسانی می‌خواهیم که شکم سیری دارند؟ کسانی که نیاز اقتصادی ندارند؟ یا برای همه می‌خواهیم؟ اگر برای همه می‌خواهیم پس باید پای عدالت را هم وسط بکشیم. اصلا یکی از ابعاد عدالت، آزادی است.

مردم الان مطالبه‌ی آزادی ندارند»

باید توجه کنیم که نگاه جزءنگر یا تفکیکی نداشته باشیم؛ بلکه نگاه دیالکتیکی، منظومه‌ای و تفاوت در عین ربط داشته باشیم. اگر یک نگاه جامع‌نگر، منظومه‌نگر و تفاوت در عین ربط داشته باشیم، نه عدالت را پیش پای آزادی ذبح می‌کنیم و نه آزادی را پیش پای عدالت. اما به هر حال و در مجموع کارنامه‌ی ما در ارتباط با اخلاق و عدالت، ضعیف‌تر است تا در ارتباط با استقلال و آزادی؛ ما متاسفانه کارنامه‌ی خوبی در ارتباط یا اخلاق، معنویت و عدالت اجتماعی نداریم. این درد اصلی امروز ما است. شما باید بروید سراغ پیمایش‌های جدیدی که از سال ۹۵ انجام شده است؛ هیچ پیمایشی نمی‌گوید که درد ما آزادی است. مردم الان مطالبه‌ی آزادی ندارند. من باید به نیاز روز خودم توجه کنم؛ نباید مردم را دور بزنم و برگردم به خواسته‌ای که خواسته‌ی الان مردم نیست. خواسته‌ی بالفعل مردم کدام است؟ اقتصادی است. همان‌طور که گفتم در دوران آقای خاتمی -که سمبل آزادی‌گرایی و توسعه‌ی ی بود- خواسته‌ی مردمی اقتصادی بود.

من آزادیِ فریب نمی‌خواهم»

ما اقتصاد را رها کردیم. این آزادی که نتواند مسئله‌ای از مسائل ما را حل کند به چه دردی می‌خورد؟ این پاسخ به سوال آزادی برای چه؟» است. شما می‌گویی من آزادی را به‌عنوان یک مسئله می‌خواهم؛ نگاهم به آزادی یک نگاه پروبلماتیک -problematic- است (یعنی حلال مشکل است). یعنی من آزادی را می‌خواهم که حرف بزنم. حرف از چه بزنم؟ حرف از مسائل مردم، نیاز مردم و مشکلات مردم بزنم. امروز مشکلات مردم چیست؟ باید حرف از نیازهای واقعی مردم بزنم نه نیازهای کاذب، ‌نه نیازهای القایی؛ من آزادی را نمی‌خواهم که مردم را فریب بدهم. من آزادیِ فریب نمی‌خواهم. من آزادی واقعی می‌خواهم، من آزادی می‌خواهم که من را به نیازهای واقعی‌ام برساند و از این آزادی برای آگاهی‌بخشی استفاده کنم. نباید مرتب بحث‌های ژورنالیستی درمورد آزادی بکنیم.

آزادی را در خلاْ نباید دید»

من این حرف‌ها را از موضع آگاهی می‌زنم؛ کتابی دارم به اسم حقوق شهروندی و عدالت». در همان سال‌های توسعه‌ی ی، ارشاد از من خواست پروژه‌ای انجام دهم تحت عنوان فضای مطلوب آزادی در مطبوعات»؛ این چاپ شد و بازتاب پیدا کرد. در آنجا بحث فلسفی، نظری، عینی و ساختاری کردیم؛ این بحث الان من نیست. ما برای آزادی خیلی احترام قائلیم و می‌گوییم حق اولیه‌ی بشر است و خدا هر چیزی را که خلق کرده برای رفع نیازی آفریده است. زبان را می‌دهد برای چه؟ برای اینکه آزاد باشی و حرف بزنی. هر جا که اسلام رشد کرده، به‌خاطر آزادی رشد کرده است. ولی آزادی برای هدفی است؛ یعنی آزادی را در خلاْ نباید دید. باید آزادی را برای چیزی ببینیم؛ خب آن چیز چیست؟ یک روشنفکر برای چه باید آزاد باشد؟ برای اینکه تحلیل‌های متافیزیکال خودش را بکند؟ یا برای اینکه زبانش در خدمت نیازهای مردم باشد؟

 شکاف‌های طبقاتی شایسته‌ی مردم ایران نیست»

امروز مردم نیاز به آزادی ندارند؛ مردم و توده‌ها نیاز اقتصادی دارند. یک روشنفکر باید از زبان آزادش استفاده کند و فریاد بزند. چه فریادی بزند؟ فریاد عدالت‌خواهی. این شکاف‌های طبقاتی، شایسته‌ی جامعه‌ی ایران نیست، شایسته‌ی مردم شریف ایران نیست. این درست نیست که مردم شاهد این باشند که روزبه‌روز قدرت خریدشان کمتر و پول‌شان پوک‌تر می‌شود. چه اتفاقی برای چنین جامعه‌ای می‌افتد؟ به هیچ‌چیز ایمن نیست و روی هیچ‌چیز نمی‌تواند سرمایه‌گذاری کند. اصلا نمی‌تواند انباشت سرمایه داشته باشد؛ نمی‌تواند بگوید آقا پولم جمع می‌شود یک خانه می‌خرم یا پولم جمع می‌شود یک ماشین می‌خرم. پولش به یک مقداری که می‌رسد می‌بیند ارزش آن پایین می‌آید! این افراد را به روزمرگی می‌اندازد. آزادی انتخاب همیشگی من بوده است؛ این آزادی باید در نهایت عطف به پیوستگی و پیوند سعادت من با دیگران، به من کمک کند که مردم را نسبت به مشکلات‌شان آگاه کنم و از آزادی بیان برای احقاق حقوق اقتصادی و عدالت‌خواهانه‌ی مردم استفاده کنم.

استقلال یک آزادی جمعی است»

عماد افروغ در پاسخ به این سوال که در حوزه‌ی استقلال در مقایسه با ابتدای انقلاب در کجا قرار گرفته‌ایم، گفت: استقلال یک آزادی جمعی» است. شعار آزادی، مسئله‌ی فردی است. داشتن استقلال به معنای آزادی جمعی، یعنی مستقل باشی و کشور بیگانه‌ای به تو خط‌وربط ندهد. استقلال همان تمامیت ارضی است و آزادی مربوط به وجه فردی است؛ این دو هم با هم ارتباط دارند و هم تفاوت. ارتباط آنها در زمینه‌ی آزادی‌خواهی‌شان است. یعنی شما چه وقت آزاد هستی؟ وقتی وابسته نباشی. گاهی بحث آزادی جمعی است که پای وابستگی را وسط می‌آورد و در سطح کلان و در سطح ملی است که ما از آن به‌عنوان استقلال یاد می‌کنیم؛ گاهی بحث آزادی فردی است که به معنی آزاد بودن از دیگری و از قیدوبندهای غیرضرور است که وجه فردی دارد.

استقلال یکی از برگ‌های برنده‌ی ما است»

پس استقلال همواره یک معنا داشته و در انقلاب اسلامی هم به همین معنا بوده است؛ همان ت نه شرقی، نه غربی» است که در انقلاب مطرح شد. یعنی استقلال این است که شما زیر یوغ قدرت‌های برتر نباشی، خودت تصمیم بگیری، خودت رفتار بکنی و خودت بر حسب اقتضائات، اهداف، شعارها و نیازهایت بتوانی در سطح بین‌الملل تصمیم بگیری. استقلال به این معنا به نظر من انصافا تاکنون حفظ شده است و این یکی از برگ‌های برنده‌ی ما است.

درمورد آزادی که جنبه‌ی فردی دارد هم همان‌طور که گفتم تا حدودی توفیق داشتیم. اما آن چیزی که متاسفانه اصلا در آن توفیق نداشتیم و کارنامه‌ی مثبتی در آن نداریم، اخلاق بوده است.

ما در استقلال هم برحسب همان شعار انقلاب اسلامی توفیق داشتیم؛ یعنی ما فاصله‌ای از استقلال نداشتیم. ولی واقعیت این است که استقلال هم در ارتباط با سایر ارزش‌ها مطرح می‌شود. وقتی شما می‌گویید استقلال؛ این هم باز نباید در خلاْ دیده شود؛ استقلال ی، ‌استقلال فرهنگی، استقلال اقتصادی و … داریم. یعنی اگر به ابعاد اقتصادی استقلال توجه نداشته باشیم، استقلال معطوف به تمامیت ارضی ما و استقلال ی ما هم ممکن است تحت‌الشعاع قرار بگیرد. یعنی در کنار استقلال ی، باید به استقلال فرهنگی و اقتصادی هم توجه داشته باشیم.

آزادی را برای روی زمین می‌خواهیم»

در خصوص آزادی افت‌وخیز داشتیم؛ اما در مقایسه با شعار اخلاق و عدالت، در آزادی کارنامه‌ی بهتری داریم. ما آزادی را در خلاْ که نمی‌خواهیم، آزادی متافیزیکال هم نمی‌خواهیم؛ آزادی را برای روی زمین می‌خواهیم. وقتی شما به نظرسنجی‌ها نگاه می‌کنی، می‌بینی که امروزه -حداقل در این چند سال اخیر- مردم نیاز اقتصادی دارند و شعار عدالت می‌دهند. بنابراین آزادی باید در خدمت این خواسته‌ی واقعی قرار بگیرد. همان‌طور که گفتم از سوالاتی که در آزادی مطرح می‌شود  آزادی برای چه؟» و آزادی برای که؟» است. برای چه آزاد باشی؟ آزادی را می‌خواهی برای چه؟ امروزه جامعه چه می‌گوید؟ من که نباید به نیازهای زمانی و مکانی توجه نداشته باشم؛ روشنفکر به مردم توجه دارد. مردم امروز چه می‌گویند؟ مردم امروز می‌گویند اقتصاد، فریاد می‌زنند اقتصاد، فریاد می‌زنند دغدغه‌ی اقتصادی. برای چه؟» برای تعدیل شکاف‌های درآمدی، برای مقابله با گرانی‌ها و برای جلوگیری از تبعیض‌های اقتصادی. برای چه کسی؟» برای محرومین.

روشنفکر باید زبانِ بی‌زبان‌ها باشد»

من نمی‌گویم که همیشه باید یک نگاه داشته باشیم. امروزه مسئله‌ی مردم این است. یک زمانی می‌بینید مردم چیز دیگری می‌خواهند. مثلا می‌بینید مردم استقلال دارند، عدالت هم به‌طور نسبی هست، اما آزادی بیان نیست، آزادی برای بالندگی و آزادی برای نقد نیست؛ خب آنجا می‌گوییم مسئله‌ی مردم‌ آزادی برای نقد است. ضمن اینکه همین الان هم که شما مسئله‌ی اقتصادی را در پیوند با آزادی مطرح می‌کنید، مسلما آزادی نقد خودش را نشان می‌دهد و برجسته است؛ یعنی باید بتوانی نقد بکنی و از مشکلات بگویی. بنابراین هم باید زمان و مکان را لحاظ کرد، هم ارتباط منظومه‌ای و دیالکتیک اینها را دید، هم به این توجه کرد که نیاز چه کسی است. بنده‌ی روشنفکر که عدالت‌خواه هستم، باید زبان بی‌زبان‌ها باشم. باید زبان شکم‌گرسنه‌ها باشم، باید زبان کسانی باشم که مشکلات اقتصادی دارد کمرشان را می‌شکند.

یک شخص ممکن است بگوید من کاری به مردم ندارم. من کاری به توده‌ها ندارم. توده‌ها چه کسانی هستند؟ مردم چه کسانی هستند؟ باید اقشار بالا را دید، باید از آزادی دم زد که نیازهای آنها را تامین می‌کند». کمااینکه وقتی اوان شکل‌گیری سرمایه‌داری مسئله‌ی آزادی  مطرح شد، منظور آزادی مالکیت بود؛ آزادی مالکیت که مقدمه‌ای برای شکل‌گیری نظام بورژوازی و سرمایه‌داری شد. این در غرب بوده است.

آزادی باید در خدمت محرومین باشد»

پس آزادی می‌تواند برای چه‌ها و برای که‌های متفاوتی را دنبال کند. من به‌شخصه معتقدم ضمن اینکه آزادی یک موهبت الهی است و کسی نمی‌تواند جلوی آن را بگیرد و در چهارچوب قانون اساسی ما باید آزاد باشیم، این آزادی امروزه و در شرایط کنونی باید در خدمت محرومین باشد. آزادی امروزه باید در خدمت توده‌ها باشد و در خدمت فشاری باشد که دارد کمر مردم را خرد می‌کند. باید یک مقداری از بحث‌های انتزاعی و دانشگاهی بیرون بیاییم و برویم در میان و کف مردم. مردم دارند ناامید می‌شوند، حالا شما مدام لفظ امید بده و بگو ناامید نشو! این فقط بخشی از مسائل را حل می‌کند. اما واقعیت چیز دیگری است.

شکاف طبقاتی ربطی به تحریم‌ها ندارد»

این واقعیت به‌طور کلی هیچ ربطی به تحریم‌ها ندارد؛ شکاف طبقاتی و شکاف درآمدی چه ربطی به تحریم دارد؟ شما بیا بنشین و این فاصله‌های طبقاتی را کم کن. چه کسی جلوی تو را گرفته است؟ کدام تحریم جلویت را گرفته است؟ تحریم ابزار فرافکنی شده است؛ ابزار فرافکنی به این معنی که می‌گویند آقا تحریم برداشته شود، مسائل حل است!

بی‌اعتمادی مردم، مقدمه‌ی شورش است»

ما آن زمانی که تحریم نبود را دیدیم، حالا را هم می‌بینیم. این به مدیریت و برنامه‌ریزی داخلی برمی‌گردد. متاسفانه مدیریت باکفایتی وجود ندارد؛ مدیریتی که بتواند برنامه‌ریزی کند و پای برنامه‌هایش بایستد و فقط حرف نزند. شما می‌بینید یک دفعه، یک شبه برنامه‌ی بنزین را اتخاذ می‌کنند و قیمت بنزین را بالا می‌برند. من همان موقع گفتم شورش می‌شود. بعد می‌گویند که ما تازه صبح جمعه فهمیدیم! این قابل قبول است؟! شما این را می‌پذیرید؟! حالا اصلا به این کاری نداشته باشید که مثلا علاقه‌ای به فرد خاصی دارید یا ندارید. آیا قابل قبول است که نگوییم این فرد در این تصمیم‌سازی‌ها و تصمیم‌گیری‌ها کجا بوده است؟ نمی‌توانستید پیش‌بینی کنید که این اتفاق می‌افتد؟ نمی‌توانستید از قبل پیش‌بینی کنید و جلوی خیلی از این ضرر و زیان‌ها را بگیرید؟ اینها برای مردم قابل قبول نیست. وقتی برای مردم قابل قبول نیست، یعنی مقدمه‌ی شورش است. وقتی مردم بگویند که ما این را نمی‌پذیریم، دیگر برای ما قابل قبول نیست؛ این یعنی به جایی رسیده‌اند که دیگر هیچ توجیهی را نمی‌پذیرند. این خطرناک است؛ یکی از شاخصه‌ها برای اینکه شورشی اتفاق خواهد افتاد همین بی‌اعتمادی است.

با حلوا حلوا کردن دهان کسی شیرین نمی‌شود»

یعنی ما می‌توانستیم و می‌توانیم از تهدیدات آمریکا یک فرصت بسازیم! اما نه‌تنها فرصت نمی‌سازیم بلکه مشکلات را فرافکن می‌کنیم به‌سمت آمریکایی که جز دشمنی چیزی در ذاتش نیست. نظام سرمایه‌داری دشمن بشریت است. این را خیلی‌ها گفتند؛ همه‌ی آزادی‌خواهانی که در طول شکل‌گیری نظام سرمایه‌داری تا کنون مبارزه کردند و جان‌شان را از دست دادند، این تحلیل‌ها را می‌کردند. متاسفانه ما اینها را هم زیر سوال بردیم. ما خیلی از مبارزان را زیرسوال بردیم؛ که چه تحویل مردم بدهیم؟ یک سری شعار؟ شعار عدالت‌خواهی مثل شعار حلوا حلوا کردن» است؛ با حلوا حلوا کردن دهان کسی شیرین نمی‌شود. واقعیت‌ها را باید دید.

آسمان، زمین است و زمین هم آسمان»

بیخود نیست که مردم در اروپا از کلیسا فرار کردند؛ دلیلش این بود که کلیسا نگاه انتزاعی داشت. مردم می‌گفتند نیاز ما این» است ولی ما را می‌برند در آسمان‌ها. ما که نباید در نظام‌مان اینقدر فاصله بین زمین و آسمان باشد. اصلا زمین و آسمان کردن جزو مکتب نیست. آسمان، زمین است و زمین هم آسمان است. در نگرش دیالکتیکی مگر خدا فقط در آسمان است؟ خدا در زمین هم هست. یعنی توجه به حق معاش و نیازهای اقتصادی مردم، بخشی از یک نگرش الهی است. وقتی در نگرش دینی، مردم جایی نداشته باشند و مسائل اقتصادی‌شان حل‌وفصل نشود؛ کجا می‌توان اسم این را یک نگرش دینی گذاشت؟ این نگرش دینی نیست. این نگرش ضدیت با دین است و ما این را نداشتیم. باید دقت کنیم که به اسم انقلاب اسلامی یک نگرش دینی غیرمردمی و غیردنیایی تحویل ما ندهند.

  نه دنیا منهای آخرت و نه آخرت منهای دنیا»

ما نمی‌گوییم دنیا منهای آخرت؛ می‌گوییم نه دنیا منهای آخرت و نه آخرت منهای دنیا. ای کاش مسئولین ما یک دور نهج‌البلاغه را می‌خواندند. زمانی سعی کردم فلسفه و منطق درونی امام علی درباره‌ی دنیا را با مطالعه‌ای که درمورد نهج‌البلاغه داشتم کشف کنم. به یک عبارت رسیدم: از نظر امام علی دنیا برای دنیا مذموم است؛ اما دنیا برای آخرت ممدوح است. یعنی پشت به دنیا نمی‌کنیم و دنیا را آباد می‌کنیم؛ برای آخرت‌مان عمران بلاد می‌کنیم. ما از توده‌ی مردم» غافل شدیم. از جیب خودمان که غافل نشدیم؛ زندگی مسئولین و اعضای سه قوه را ببینید که کجا و چگونه زندگی می‌کنند.


اقتصاد سامان نیابد، علائم فروپاشی نظام را می‌بینیم / گفت‌وگویی درباره‌ی فاصله‌ی جمهوری اسلامی از شعارهای انقلاب(۱)



امینه شکرآمیز، انصاف نیوز: عماد افروغ -استاد دانشگاه و جامعه‌شناس- به انصاف نیوز می‌گوید: متاسفانه پیگیری مسائل اقتصادی اصلا فراموش شده است. در دهه‌ی اول، یک‌مقداری به مسائل اقتصادی سامان دادیم؛ آن موقع شاهد این همه شکاف طبقاتی و درآمدی نبودیم. بعد از آن دیگر فراموش کردیم. این را به‌عنوان یک جامعه‌شناس می‌گویم که امروزه اگر به مسائل اقتصادی کشور سامان داده نشود یا به‌سمت تحریم‌ها، فرافکنی شود، علائم فروپاشی نظام را می‌بینیم. ما الان وظیفه داریم هشدار دهیم. اگر جامعه‌شناس هستیم و تعهد اجتماعی داریم، باید فریاد بزنیم. شاخص‌ها و علائم دارد این را نشان می‌دهد. سال‌هاست که بزرگ‌ترین مطالبه‌ی مردم، مطالبه‌ی اقتصادی است.

هر چه امروز می‌کشیم، هر اتفاقی که در کشور رخ می‌دهد، هر واکنشی که صورت می‌گیرد و هر اعتراضی که در این سال‌ها صورت گرفته است، همه ناشی از مسائل اقتصادی است. سال‌ها است که حسب پیمایش‌های ملی، ما دیگر مطالبات و اعتراض آزادی‌خواهانه نداریم. اعتراض استقلال‌طلبانه هم هیچ‌گاه نداشتیم. اعتراضات و واکنش‌های مردمی بیشتر اقتصادی است.»

امروزه برخی جامعه‌شناسان از فاصله‌ای که بین جمهوری اسلامی و شعارهای انقلاب (استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی) وجود دارد، صحبت می‌کنند. عماد افروغ درمورد شعار استقلال» و آزادی»، به انصاف نیوز می‌گوید: استقلال‌مان زبانزد خاص و عام و باعث افتخارمان است. همین که دشمن اصلی و دیرینه‌ی ما از دست ما عاصی شده است و مواضع عجولانه، از سر احساس و همراه با عصبانیت می‌گیرد، حکایت از درست بودن موضع استقلال‌طلبانه‌ی ما دارد. در زمینه‌ی آزادی، عطف به قانون اساسی توفیقی به نسبه حاصل شده است. البته نمی‌توانیم بگوییم که به تمام اصول یا بندهای موجود درمورد آزادی -مصرح در فصل سوم- عمل می‌شود. ولی به هر حال در مقایسه با شعار سوم در زمینه‌ی آزادی توفیق بهتری داشتیم. یعنی ما نمی‌توانیم بگوییم در کشور آزادی نیست؛ در کشور آزادی هست ولی تا رسیدن به جایگاه مطلوب فاصله‌هایی داریم».

افروغ درمورد میزان تحقق شعار سوم (جمهوریت) می‌گوید: توفیق نه‌چندان ما و برخلاف انتظار ما متاسفانه در دو مسئله‌ی اخلاق» و  عدالت اجتماعی» بوده است؛ به‌ویژه در عدالت اجتماعی. متاسفانه در این زمینه‌ کارنامه‌ی درخشانی نداریم».

متن کامل گفت‌وگوی انصاف نیوز با عماد افروغ را می‌توانید در ادامه بخوانید:

افروغ: در اخلاق» و عدالت اجتماعی» کارنامه‌ی درخشانی نداریم

عماد افروع در پاسخ به این سوال که جمهوری اسلامی در کدام ویژگی‌ها از انقلاب اسلامی فاصله گرفته است، به انصاف نیوز گفت: ما سه شعار داشتیم؛ استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی. استقلال‌مان زبانزد خاص و عام و باعث افتخارمان است. همین که دشمن اصلی و دیرینه‌ی ما از دست ما عاصی شده است و مواضع عجولانه، از سر احساس و همراه با عصبانیت می‌گیرد، حکایت از درست بودن موضع استقلال‌طلبانه‌ی ما دارد.

یک شعار درمورد آزادی داشتیم. در زمینه‌ی آزادی، عطف به قانون اساسی توفیقی به نسبه حاصل شده است. البته نمی‌توانیم بگوییم که به تمام اصول یا بندهای موجود درمورد آزادی -مصرح در فصل سوم- عمل می‌شود. ولی به هر حال در مقایسه با شعار سوم که به آن اشاره خواهم کرد، در زمینه‌ی آزادی توفیق بهتری داشتیم. یعنی ما نمی‌توانیم بگوییم در کشور آزادی نیست؛ در کشور آزادی هست ولی تا رسیدن به جایگاه مطلوب فاصله‌هایی داریم.

اما توفیق نه‌چندان ما و برخلاف انتظار ما متاسفانه در دو مسئله‌ی اخلاق» و  عدالت اجتماعی» بوده است؛ به‌ویژه در عدالت اجتماعی. متاسفانه در این زمینه‌ کارنامه‌ی درخشانی نداریم. فرصت‌های خوبی هم در اختیارمان بوده است که به این شعار محوری انقلاب اسلامی سامان مطلوبی بدهیم. هر چه امروز می‌کشیم، هر اتفاقی که در کشور رخ می‌دهد، هر واکنشی که صورت می‌گیرد و هر اعتراضی که در این سال‌ها صورت گرفته است، همه ناشی از مسائل اقتصادی است. سال‌ها است که حسب پیمایش‌های ملی، ما دیگر مطالبات و اعتراض آزادی‌خواهانه نداریم. اعتراض استقلال‌طلبانه هم هیچ‌گاه نداشتیم. اعتراضات و واکنش‌های مردمی بیشتر اقتصادی است.

اعتراضات اقتصادی مردم به‌حق است»

من تعجب می‌کنم چرا به این اعتراضات توجه شایسته‌ای نمی‌شود. در حالی که اصلا یکی از اهداف انقلاب اسلامی، عدالت اجتماعی بوده است. من نگران این هستم که به‌تدریج این تلقی جا بیفتد که اصولا انقلاب، شعار اقتصادی و شعار عدالت‌خواهی نداشته است. بنابراین باید فکر دیگری بکنیم و چاره‌ی دیگری بیندیشیم؛ این اعتراضات اقتصادی مردم به حق است و بخشی از شعارهای انقلاب اسلامی نیز همین بوده است. بحث اقتصادی و تقلیل و تعدیل شکاف‌های درآمدی و طبقاتی، هم، در اهداف انقلاب اسلامی بوده و هم در نیروهای انقلابی دیده می‌شده است. شما می‌توانید این مسائل را هم در ارزش‌های آنها و هم در خواسته‌های آنها ردیابی کنید. این مسائل خواسته‌ی عمومی بوده است.

مردم به‌خاطر مسائل اقتصادی به خاتمی رای دادند»

حتی زمانی که آقای خاتمی رئیس‌جمهور می‌شود، همه فکر می‌کنند که شعار،‌ شعار آزادی‌خواهی و توسعه‌ی ی است. اما جهاد دانشگاهی از کسانی که به ایشان رای داده بودند، پیمایشی انجام می‌دهد؛ در این پیمایش از آنهایی که به آقای خاتمی رای داده بودند پرسش می‌شود که بر حسب چه مطالبه‌ای به ایشان رای دادید؟» ۵۱ درصد و خرده‌ای می‌گویند به‌خاطر مسائل اقتصادی. چرا نمی‌بینیم؟ چرا مرتب اسیر هژمونی‌های سنگین رسانه‌ای می‌شویم؛ در حالی که اصل قضیه این است. متاسفانه پی‌گیری مسائل اقتصادی اصلا فراموش شده است. در دهه‌ی اول، یک‌مقداری به مسائل اقتصادی سامان دادیم؛ آن موقع شاهد این همه شکاف طبقاتی و درآمدی نبودیم. بعد از آن دیگر فراموش کردیم. این را به‌عنوان یک جامعه‌شناس می‌گویم که امروزه اگر به مسائل اقتصادی کشور سامان داده نشود یا به‌سمت تحریم‌ها، فرافکنی شود، علائم فروپاشی نظام را می‌بینیم. ما الان وظیفه داریم هشدار دهیم.

هیچ توجه عملی به مسائل اقتصادی نمی‌شود»

اگر جامعه‌شناس هستیم و تعهد اجتماعی داریم، باید فریاد بزنیم. شاخص‌ها و علائم دارد این را نشان می‌دهد. سال‌هاست که بزرگ‌ترین مطالبه‌ی مردم، مطالبه‌ی اقتصادی است. در پیمایش ملی سال ۹۵ بزرگ‌ترین دغدغه‌ی مردم، دغدغه‌ی اقتصادی است. حتی در اتفاقی هم که در سال ۹۶ افتاد، وقتی از مردم نظرسنجی شد، ۸۱ درصد گفتند نیتی اقتصادی است. چرا گوش‌ها بدهکار نیست؟ چرا چشم‌ها این را نمی‌بیند؟ آیا به‌عمد دارند ت‌های معطوف به نابرابری را ادامه می‌دهند؟ یا واقعا برنامه‌ای ندارند؟ من نمی‌دانم خواسته است یا ناخواسته؟ این همه گفته می‌شود و این همه پیمایش انجام می‌دهند. این پیمایش‌ها، پیمایش‌های خصوصی هم نیست، دولتی است؛ این همه پیمایش ملی و دولتی انجام می‌شود و فریاد می‌زند که بایستی به مسائل اقتصادی، بیکاری، اشتغال و غیر ذلک سامان بخشید؛ ولی هیچ توجه عملی به این مسائل نمی‌شود.

دولت مدیریت باکفایتی ندارد»

همین الان گرانی‌ها را نگاه کنید. گرانی فزاینده و غیرقابل‌پیش‌بینی است؛ البته امروزه این قابل‌پیش‌بینی است که ممکن است هر روز قیمت اقلام بالا برود! این دیگر قابل‌پیش‌بینی شده است! اینکه اگر امروز نخری، ضرر کردی. پول دارد پوک می‌شود. حالا ما مدام بگوییم این مربوط به تحریم‌ها است! این حرف‌ها چیست؟ این حرف‌ها را کی می‌پذیرد؟ کجا مربوط به تحریم‌ها است؟ دولت مدیریت باکفایتی ندارد و کنترل و نظارت لازم را اعمال نمی‌کند. خیلی از تحلیل‌گران می‌گویند این مربوط به دلال‌ها و واسطه‌گرها است. چرا باید این‌طور باشد؟ چه کسی باید جلوی دلال‌بازی‌ها را بگیرد؟‌ چه کسی باید جلوی واسطه‌گری را بگیرد؟ یک جامعه چرا دولت تشکیل می‌دهد؟ چرا به یک حاکمیت تن می‌دهد؟ برای اینکه بتواند از ابزارهای امرونهی استفاده کند. برای اینکه بتواند یک‌جاهایی مانع شود، نه اینکه اوضاع را رها کند.

دولت شلاق می‌خواهد»

این به این معنی نیست که دولت فعلی باید توسط مجلس استیضاح شود. این حرف‌ها که حرف‌های پوچی است. اتفاقا ما در چنین شرایطی نیاز به دولت داریم. صحبت درمورد استیضاح، حاکی از نافهمی و عدم درک شرایط ضروری و حساس کشور است. این بحث که اصلا مطرح نیست. اما قرار نیست که چون دولت می‌خواهیم، هر دولتی تحمل شود. دولت باید برنامه و مدیریت داشته باشد، دولت شلاق می‌خواهد. دولت شلاق ندارد، دولت نظارت ندارد؛ حالا یا به‌عمد است یا از روی بی‌کفایتی است. ولی من احساس می‌کنم که دولت‌ها امروز بیش از هر زمان دیگری باید چهره‌ی اقتصادی و عدالت‌خواهانه‌ی خودشان را نشان دهند.

اگر کسی حرف زد عمل نکرد، در دهانش بزنید»

این کار با حرف امکان‌پذیر نیست. شاید یک زمانی مردم با حرف تسکین پیدا می‌کردند، ولی امروز فهمیدند که حرف‌هایی که هیچ عملی پشت آن نباشد نه‌تنها تسکینی برای آنها نیست بلکه مقدمه‌ی یک فاجعه‌ی بزرگ‌تر است. مردم حرف نمی‌خوهند. این را باید به مردم یاد داد. این وظیفه‌ی امثال حقیر است که به مردم بگوییم: مردم دل‌تان به حرف خوش نباشد، به عمل خوش باشد. یعنی اگر کسی حرف زد عمل نکرد، در دهانش بزنید. حرف بدون عمل بدتر از سکوت بدون عمل است و فاجعه‌اش بیشتر؛ برای اینکه قالب یک هژمونی را به خود گرفته است. حرف می‌زنند که توجهات را به‌سمت دیگری معطوف کنند. ما عمل می‌خواهیم، مردم عمل می‌خواهند. یعنی اگر شما حرف نزنید، عمل کنید، مردم متوجه می‌شوند که یک اتفاقی افتاده است. ما متاسفانه از بعد از جنگ کارنامه‌ی خوبی درخصوص عدالت اجتماعی و اخلاق و معنویت نداریم.

اگر دولت‌مردان اخلاق را لحاظ می‌کردند

شما نگاه کنید دولت‌مردان ما چقدر راحت دروغ می‌گویند. قرارمان این بود که دیگر دروغ نگویید. اگر دروغ نمی‌گفتند، اخلاق را لحاظ می‌کردند و اگر قدرت هدف نبود بلکه وسیله‌ی ارزش‌های معنوی و اخلاقی و عدالت اجتماعی بود، مردم فشارهای اقتصادی را هم بیشتر تحمل می‌کردند؛ کمااینکه در دهه‌ی اول تحمل کردند. امروز مردم شکاف، بی‌عدالتی و دروغ می‌بینند. اینها به‌تدریج استقلال شما را هم تحت‌الشعاع قرار می‌دهد. بعضی‌ها الان این‌گونه پالس می‌فرستند که مثلا راه‌حل در ارتباط با آمریکا است! این حرف‌ها چیست؟ اگر قرار بود راه‌حل در ارتباط و مذاکره با آمریکا باشد، پس چرا انقلاب کردیم؟ ببینید چه به روز کشورهایی آمده است که وابسته شده اند؛ این را متوجه شویم.

ما واقعا گام‌های بزرگ و بلندی را برداشتیم و شهیدان زیادی دادیم. من شعار نمی‌دهم. آنهایی که تئوریسین امپریالیسم و نظریه‌ی وابستگی بودند و نظام سرمایه‌داری را خوب تبیین و تحلیل کردند، متوجه هستند که سرمایه‌داری چگونه اهدافش را پیش می‌برد. ما امروز شاهد هستیم آنهایی که نظریه‌ی وابستگی را شکل دادند و معتقد بودند عقب‌ماندگی کشورهای جهان سوم به‌خاطر ارتباط‌شان با جهان اول است، درست می‌گفتند. آنهایی که می‌گفتند نظام سرمایه‌داری یک‌سری نهادهای بین‌المللی را به‌عنوان ابزار هژمونی تعبیه کرده است، درست می‌گفتند.

در همین مشکلات و در همین اتفاقات جاری، یک‌دفعه عربستان به‌عنوان سومین کشوری معرفی می‌شود که مردم آن بیشترین رضایت، شادی و نشاط را دارند! خب این با شهود کدام آدم عاقلی می‌خواند؟ جایزه دادن به مقامات عربستان، با شهود کدام آدم عاقل و آزادی‌خواهی می‌خواند؟ معلوم است که اینها نهادهای وابسته به استکبار و نظام سرمایه‌داری هستند.

تضادهای موجود در نظام سرمایه‌داری

نظام سرمایه‌داری چند تضاد عمده دارد: یکی تضاد سود و نیاز است. سود سرمایه‌داری با نیاز مردم ناسازگار است. دیگری تضاد مبنا و بنا است. مبنای نظام سرمایه‌داری بر پایه‌ی دولت حداقلی» بوده است. یعنی دولت حداکثری» نظام سرمایه‌داری با مبنایش هم نمی‌خواند. یکی هم بحث خودویرانگری خرد خودبنیادی است که یک بحث کاملا فلسفی است. امروز نظام سرمایه‌داری با اومانیسم ارتباط دارد؛ اومانیسم یک خرد خودبنیادی است که خودویرانگر است. نظام سرمایه‌داری برای اینکه این تضادها را تقلیل دهد، مجبور می‌شود که به تولید فضا رو بیاورد. برای تولید فضا کشورهای دیگر را هم تحت‌الشعاع نظام، مناسبات، روابط و ساختارهای سرمایه‌داری خودش قرار می‌دهد.



در دفاع از آزادی بیان و علیه توهین به مقدسات



عماد افروغ، استاد دانشگاه، طی یادداشی در رومه ایران:

در این یادداشت کوتاه به هیچ‌وجه قصد ندارم که چندان وارد مباحث فلسفی ی درباره آزادی و مناقشات آن شوم، چرا که قبلاً در آثار قبلی‌ام به حد کافی به آن پرداخته‌ام. اما ظاهراً امانوئل مکرون، رئیس جمهوری فرانسه، در دفاع از کاریکاتورهای انتشار یافته درباره پیامبر اکرم(ص)، اشاره به آزادی بیان کرده است. اما این چه تفسیر و تعبیری از آزادی است که اجازه توهین به مقدسات را می‌دهد؟ اصولاً آزادی را برای چه می‌خواهیم که توهین و هتاکی به دیگران جایگاه پیدا کند و قابل دفاع باشد؟ اگر آزادی را در نسبت با انسان، نیازها و حقوق او تعریف می‌کنیم، چه نسبتی بین هتک حرمت مقدسات خود و دیگران، با درک ما از انسان، نیازها و حقوق جامع او برقرار است؟

انسان نیازهای متنوع فردی و اجتماعی و حقوق و مسئولیت‌های متناظر، نسبت به خود و دیگران دارد. آزادی در ارتباط با این نیازها و حقوق، از یک‌سو و در ارتباط با وجه تاریخی و اجتماعی و انضمامی آدمی، از دیگرسو معنا می‌یابد و توجیه‌پذیر می‌شود. کدام نیاز آدمی توهین به دیگری را موجه و معتبر می‌سازد؟ چرا چیزی که برای خود و قوم و تبار و کیش خود روا نمی‌داریم، برای دیگران روا می‌داریم؟ این حداقل چیزی است که می‌توان درباره حرمت توهین به دیگران گفت. اینکه چیزی که برای خود نمی‌پسندی برای دیگران نیز مپسند. کافی است فرد توجیه‌کننده توهین را در موقعیت مشابه قرار دهیم و عکس‌العمل او را به نظاره بنشینیم.

بحث از نسبت نیاز آدمی و آزادی به میان آمد. اگر نیاز انسان را حسب یک تقسیم‌بندی و یک وجود چهارسطحی اجتماعی (انسان با طبیعت، انسان با دیگری، انسان با روابط و ساختار‌های اجتماعی و انسان با خود)، به نیاز به طبیعت، نیاز به برقراری ارتباط و تعامل با دیگران، نیاز به ساختارها و قواعد اجتماعی و نیاز به واکاوی و تأمل در خود که به نیاز معنوی و استعلایی خاصی می‌انجامد تقسیم کنیم، حسب تأمین کدام نیاز، آزادی هتک حرمت و آزار و توهین به دیگران و مقدسات آنها توجیه‌پذیر می‌شود. ممکن است این‌گونه تداعی شود که بحث آزادی بیان و در نتیجه توجیه‌پذیر شدن و یا نشدن توهین به دیگران تنها در ارتباط با دیگری، قواعد و ساختارهای اجتماعی و خود قابل تأویل است. اما آدمی حتی مجاز نیست که نسبت به طبیعت که خاستگاه برآورده شدن نیازهای معیشتی اوست، نگاهی تحقیرآمیز و از سر اهانت داشته باشد.

در تمام این عرصه‌ها آزادی همراه با مسئولیت است؛ مسئولیت در برابر طبیعت، دیگری، قواعد و ساختارهای اجتماعی و خود. مفهوماً آزادی در ارتباط با این نیازها و مسئولیت‌ها معنا می‌یابد. از سوی دیگر وجه اجتماعی آدمی گواهی است بر اینکه انسان در شبکه‌ای از واقعیت‌ها و پیوندها و تعلقات و گروه‌بندی‌های اجتماعی زیست می‌کند که هرکدام برای او دلبستگی و شیفتگی خاصی به ارمغان می‌آورد که بدون توجه به این دلبستگی‌ها و شیفتگی‌ها، حیات اجتماعی بی‌معنا و امکان‌ناپذیر می‌شود. لذا توهین به این دلبستگی‌ها و شیفتگی‌ها توهین به انسان و حیات اجتماعی اوست.

ممکن است گفته شود که جای نقد کجاست؟ نقد ارزشمندتر از آن است که با هتاکی به حقوق و نیازها و مسئولیت‌ها و واقعیت‌های حیات اجتماعی خلط شود. نقد آداب و قواعد خود را دارد. توهین به مقدسات و هتک حرمت دیگران به نام هر چه انجام شود نباید به نام ارزش والای آزادی و نقد انجام بپذیرد. آزادی و نقد برای خودشکوفایی و بالندگی و سعادت و رهایی آدمی است نه گرفتار شدن در منجلابی از کینه‌توزی‌ها، جهل‌ها و رذالت‌های فردی و اجتماعی.

در آزادی مفهومی طرح می‌شود به نام آزادی برای چه؟» برای چه چیزی می‌خواهی آزاد باشی؟ این غایت آزادی است که آزادی از چه» را ارزشمند می‌کند. آزاد باشی که چه بشود؟ آزادی از چه» را می‌خواهیم که به شکوفایی و بالندگی و رهایی برسیم. نه اینکه آلت دست دیگران و غرق در نفسانیات و لایه‌های پست شیطانی خود شویم. کانت، فیلسوف شناخته شده آلمانی بر آزادی برای اراده‌های پاک و مهذب و استاد مطهری بر آزادی معنوی و رهایی از نفسانیات اصرار می‌ورزند. بدین معنا که آزادی مقدس‌تر از آن است که هر بیخرد و جاهل و متوهمی آن را ابزار توهین به دیگران، آن هم دیگران مقدس، متعالی و مورد قبول پیروان و معتقدان فراوان قرار دهد. بماند که هیچ مکتبی، به نام آزادی، توهین به مقدسات را روا نمی‌دارد. حتی لیبرالیسم که بر آزادی از چه» اصرار می‌ورزد، در آنجا هم آزادی به معنای رهایی از قید و بندهای غیرضرور تعریف شده است و قید وبندهای ضرور، از جمله عدم آسیب به دیگران، مورد پذیرش واقع شده است.

امروزه شاهد بازگشت به خدا و احیای من استعلایی» و طرح حق معنوی برای انسان‌ها هستیم. مسلم است که این بازگشت و احیا، منافع بسیاری از خداگریزان و انسان‌گریزان را، ولو به نام دفاع از منافع انسان به مخاطره انداخته است. حیات انسان‌هایی را به مخاطره افکنده است که خواهان تحقق و برآورده شدن نیازهای واقعی مردم نیستند. خواهان حیاتی آزاد، امن، معنوی و سرشار از عدالت برای انسان‌ها نیستند. کماکان مایل به تداوم حیات ارباب-رعیتی و استثماری، دنیازده و غافل از لذات معنوی و نوع دوستی و سرشار از همبستگی و ایثاراند. خواهان مشغول کردن مردم به وجه حیوانی خود با غفلت از وجوه انسانی‌اند.

این مواجهه برای کسی بود که به نام آزادی بیان، آزادی توهین به مقدسات دیگران را روا می‌دارد، اما فرد مورد نقد بنده کوچکتر از آن است که مخاطب بحثی مبنایی و فلسفی باشد. او را باید بیشتر فرد متوهمی دید که در راستای سلاح پوسیده اسلام‌هراسی و یا شعار دیرینه و بی‌ریشه مربوط به قدرت ی فرانسه یعنی سکولاریسم و همسو با منافع صهیونیسم بی‌ریشه عمل می‌کند. چگونه است که نقد هولوکاست در فرانسه مکافات دارد اما توهین به پیامبر عظیم‌الشأن اسلام با هیچ مجازاتی روبه‌رو نمی‌شود؟ جالب است با دست خود داعش را به عنوان مستمسک اسلام‌هراسی خود به وجود می‌آورند و مورد حمایت مالی و غیرمالی قرار می‌دهند، اما با ابزارهای هژمونیک و رسانه‌ای در اختیار خود می‌کوشند تا حقیقت مقابله‌کنندگان اصلی با داعش به بوته فراموشی سپرده شود. اگر اسلام‌هراسی با وجود داعش توجیه‌پذیر است، چرا اسلام ناهراسی با وجود مسلمانان باشرفی همچون شهید سلیمانی توجیه‌پذیر نباشد؟ طرفه آنکه همین نماد و مقابله با منبع اسلام‌هراسی توسط خود علم‌کنندگان آن به شهادت می‌رسد. عجب دنیای وقیحی توسط آدم‌های نااهل و بی‌دین رقم خورده است. البته این ظاهر دنیاست؛ دنیا باطنی دارد که همواره سر بزنگاه رخ عیان کرده و هم‌اکنون نیز در حال رخ عیان نمودن است.

سخن پایانی بنده مربوط به تذکار این موضع بدیهی است که به هیچ‌وجه مقابله به مثل به مخیله مسلمانان، به دلیل باورهای قرآنی و اعتقاد به انبیای عظام خطور نخواهد کرد. آن هم در عصر بازگشت به خدا و پربار شدن گفت‌و‌گو و تعاملات بینا دینی. البته انتظار است که مسلمانان به دلیل باورهای دینی مستحکم خود در دفاع از ارزش‌های مقدس خود با تظاهرات و تدابیر مختلف نسبت به موضع مذبوحانه رئیس جمهوری فرانسه، امانوئل مکرون، واکنش پرشور نشان دهند. نشان دهند که هنوز میل به معنویت و حیات اخلاقی و عشق به مردان پاک و انبیای الهی، بویژه پیامبر اکرم(ص) استوار و پر صلابت است و پر شور‌تر از گذشته در جریان و در جوشش و غلیان است.


ما و انتخابات امریکا




عماد  افروغ، طی یادداشتی در رومه تعادل:



اینکه نتیجه انتخابات امریکا چه سرانجامی پیدا می‌کند؟ پرسشی است که به نظر می‌رسد بیشترین فراوانی را در پیگیری‌های ایرانیان در این ایام داشته است. اما باید بدانیم هر کشوری که برای به‌روزآوری، ارتقا، بهبود و توسعه، چشم به متغیرهای ی، اقتصادی و انتخاباتی برآمده از کشوری بیگانه داشته باشد، عقب مانده است و هرگز با این رویکرد روی توسعه را نخواهد دید. چرا که تجربیات بشری گویای آن است که یک جامعه برای اینکه به یک حد قابل قبولی از پیشرفت برسد باید روی قابلیت‌ها، فرصت‌ها، امکانات، منابع و نیروی انسانی خودش توجه و به آنها تکیه کند. اما مسلم است که هیچ کشوری در یک دنیای منزوی و ایزوله زندگی نمی‌کند. بهترین راهکار تحلیلی آن است که هم در پیشرفت و هم عقب ماندگی به 3عامل کلیدی توجه شود. نخست درون»، دیگری برون» و در نهایت ارتباط» بین برون و درون.مسلم است که عوامل خارجی در جای خود اهمیت دارند و باید به آنها توجه شود، ربط و ساز و کار ارتباط بیرون و درون هم مهم است، اما برای پیشرفت، بیشتر باید به عوامل درونی توجه شود. هرچند در عقب ماندگی ملل، عوامل درونی نیز اهمیت دارد، اما در دنیای پس از جنگ جهانی دوم و طرح‌های گوناگونی که در خصوص توسعه یافتگی ارایه شد، ما نمی‌توانیم توسعه یافتگی جهان غرب را بدون عقب‌ماندگی جهان سوم تحلیل کنیم. یعنی اگر استعمار و استثمار نبود، نه عقب‌ماندگی کشورهای جهان سوم به این شکل وجود داشت و نه کشورهای غربی می‌توانستند این درجه از توسعه یافتگی را تجربه کنند. این یک واقعیت تاریخی است. همین امروز هم ردپای آن در شؤون مختلف امور بین‌الملل، پیداست، اگر غرب برای توسعه به جهان سوم احتیاج نداشت و ندارد، چرا از هر ترفندی برای حضور و نفوذ در کشورهای جهان سوم استفاده می‌کند. ضمن اینکه نباید فراموش کرد که ایران در مسیر تاریخ معاصر خود سابقه‌ای از بهترین ارتباطات با غرب هم در کارنامه‌اش ثبت شده است. اما همان زمان هم که ایران بهترین ارتباط را با امریکا و سایر کشورهای غربی داشت، مشکلات اقتصادی ریشه‌دار اقتصادی و معیشتی در کشور وجود داشت و شاخص‌های اقتصادی تفاوت معناداری با امروز نداشتند. چرا؟ چون در دوره قبل از انقلاب هم نگاه کلی برنامه‌ریزی‌ها معطوف بر عوامل بیرونی بود.کشوری با این تاریخ، با این هویت، با این منابع و با این نیروی انسانی و مواریث فکری، باید بر داشته‌های درونی‌اش تکیه داشته باشد. البته این مباحث به این معنا نیست که نباید دیپلماسی فعالی با جهان پیرامونی ایجاد شود. مساله این است که نگاه و تکیه مان باید به درون باشد. وقتی تحلیل‌ها به این سمت و سو می‌رود که برای حل مشکلات فقط باید ارتباط نزدیکی با غرب برقرار شود، نگران‌کننده است. شاید برای مردم عادی ایرادی نداشته باشد اما این تفکر در حوزه مدیریت کلان اقتصادی خطرناک است.چه کسی با ارتباط سازنده مخالف است؟ هیچ اشکالی ندارد با غرب یا امریکا یا اروپا و. ارتباط برقرار شود. ارتباط با حفظ قابلیت‌های خودمان مشکلی ندارد. کسی هم از ارتباط نمی‌ترسد. اما ارتباطی که بوی انفعال، ترس، نادیده گرفتن توانمندی‌های داخلی و. بدهد، واقعا ترسناک است، چرا که ایران قبلا تجربه یک چنین ارتباطی را داشته است و نتایج آن را احساس کرده است.اینکه گروهی در ایران منتظر باشند تا ببینند که در انتخابات امریکا چه نتایجی حاصل خواهد شد تا بعد از آن دست به برنامه‌ریزی مناسب با ان را بزنند، خودش نشانی از عقب‌ماندگی فکری است. ما باید برنامه خودمان را دنبال کنیم. در این زمینه سخن زیاد است، آیا قابلیت به اندازه کافی وجود ندارد؟ منابع اقتصادی کافی نداریم؟ نیروی انسانی نداریم، ثروت‌های خدادادی نداریم؟ همه اینها را داریم اما به آنها توجه نمی‌شود. چرا توجه نمی‌شود؟ این موضوع نیازمند تحلیل و بررسی دقیق است. من معتقدم ریشه این موضوع به نظریه نوسازی باز می‌گردد که می‌گوید ارتباط با بیگانه هیچ نقشی در عقب‌ماندگی ملت‌ها نداشته و عوامل رشد یا عدم رشد را داخلی می‌داند. بهترین تحلیل در این خصوص تحلیل دیالکتیکی است.تحلیل دیالکتیک یعنی ضرورت ارتباطات را در جای خودش می‌نشاند، تفاوت‌ها را نیز درک می‌کند. درون ما می‌شود، ظرفیت‌ها داخلی، برون می‌شود ارتباطات خارجی و ربط هم اتصال این ظرفیت‌های دورنی و بیرونی است. اینها مباحثی است که در ذیل نظریات توسعه یافتگی ملت‌ها ارایه می‌شود. 

دو پارادایم رویارویی هم وجود دارد که یکی معتقد است راهکار حل مشکلات فقط درونی است و پارادایم دیگر می‌گوید راهکار حل مشکلات بیرونی است. ما باید از دل این تضادها یک منظومه فکری تازه ارایه کنیم و بگوئیم هم عوامل داخلی و هم عوامل بیرونی در فرایند رشد و توسعه کشور اثرگذار خواهند بود و هم ارتباط میان آنها. منتها با توجه به انقلابی که پشت سر گذاشته‌ایم و تجربیات تاریخی و. در شرایط فعلی معتقدم که علت اصلی بسیاری از مشکلات اقتصادی و معیشتی کشور بیشتر از آنکه خارجی باشد داخلی است. یعنی ما برنامه‌ریزی خوبی نداریم، از ظرف‌های لازم برای استفاده از قابلیت هایمان به خوبی استفاده نمی‌کنیم. ما از ظرف تمرکزگرایی می‌خواهیم استفاده کنیم و کشور را به سامان کنیم که غلط است. باید از طریق تمرکزگرایی شرایطی را ایجاد کنیم که مجموعه ظرفیت‌ها و داشته‌های کشور در مسیر شکوفایی قرار بگیرند. در این صورت مطمئن باشید، شرایط اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و. کشور به درجه‌ای از رشد خواهد رسید که دیگر فلان انتخابات در فلان کشور حکم مرگ و زندگی را برای گروهی از افراد و جریانات را نخواهد داشت.


دفاع مکرون از توهین به پیامبر اسلام ناشی از جهلش به حقیقت آزادی است



تهران-ایرنا- یک جامعه شناس، رییس‌جمهوری فرانسه را مثل همتای آمریکاییش گرفتار در توهم خودبزرگ‌بینی و فاقد بلوغ ی دانست و گفت: دفاع امانوئل مکرون از توهین به پیامبر اسلام(ص) احمقانه و ناشی از جهل وی به حقیقت آزادی و برابری است.

عماد افروغ روز چهارشنبه در گفت‌وگو با خبرنگار ی ایرنا درباره دلایل حمایت رییس جمهوری فرانسه از توهین‌کنندگان به پیامبر اکرم(ص) خاطرنشان کرد: قطع نظر از توجیه ناموجه دفاع از کاریکاتور موهن به نام آزادی بیان، فرانسه ظاهراً به عنوان یک دولت لائیک می ‌خواهد تا جایی که امکان دارد مرزهای مربوط به قدرت دولتی را از دخالت آموزه‌های دینی دور نگه دارد؛ چیزی که امتناع ذاتی و مفهومی دارد.

این استاد دانشگاه با بیان اینکه هیچ حکومتی سکولار نیست اما مراتب غیرسکولاریستی آنها فرق می‌کند، گفت: ممکن است رییس جمهوری فرانسه بگوید به نام آزادی بیان از توهین به پیامبر اسلام حمایت کرده است اما او مفهوم واقعی آزادی که مرتبط با حقوق و نیازهای انسانی و واقعیت حیات اجتماعی اوست را نفهمیده است.

این استاد دانشگاه با تاکید بر این موضوع که آزادی یک مفهوم متعالی است به آرای امانوئل کانت فیلسوف آلمانی اشاره و خاطرنشان کرد: کانت به عنوان یک آزادی خواه لیبرال، آزادی را متاعی با ارزش می داند که باید در دسترس انسان‌های قدیس و مهذب قرار گیرد.

افروغ با بیان اینکه از هر زاویه ای که به موضع رییس جمهوری فرانسه نگاه کنیم، موضع او احمقانه و ناشی از جهل است، گفت: مکرون یک رجل علمی و فردی فرهیخته نیست بلکه تازه به دوران رسیده ای است که به صورت تصادفی توانسته در مناقشات ی پیروز و جایگاهی پیدا کند و آزادی، برابری و دموکراسی را نمی‌شناسد.

وی، مکرون را در جایگاهی که بتواند درباره آزادی یا در دفاع از آن صحبت کند، ندانست و افزود: آزادی حتی در تعریف لیبرال‌ها به معنی آزادی از قید و بندهای غیر ضرور است و قید و بندهای ضرور پذیرفته شده است. این قید و بندها بخشی فردی و بخشی اجتماعی است.

این پژوهشگر مسائل اجتماعی خطاب به مکرون و همه کسانی که به ادیان الهی توهین می‌کنند و از آزادی و برابری سخن می گویند، گفت: چطور به خود اجازه می دهید که با تمسک به اصل و قاعده ای به مقدسات دیگران توهین کنید و خود را پایبند به اصلی بدانید که خاستگاه آن دین است.

افروغ، عصر امروز و هزاره جدید را هزاره خداگرایی و در عین حال گفت‌وگوی بین ادیان عنوان کرد و افزود: قطع نظر از مباحث فلسفی درباره آزادی و توجیهات کاذب و گزاف مکرون، در دوره ای که بسیاری از ماتریالیست‌ها در محافل آکادمیک از خداگرایی صحبت می کنند، دفاع از توهین به ادیان الهی به نام آزادی، هزینه گزافی برای مکرون در بر خواهد داشت.

باز هم پای منافع صهیونیست ها در میان است

وی با بیان اینکه مکرون یا حرفش را پس خواهد گرفت یا این اظهارات باعث سرنگونی او خواهد شد، تصریح کرد: یک استدلال قوی فلسفی و نظری پشت موضع گیری او نیست و به لحاظ شرایط اجتماعی و انضمامی نیز این اظهارات هیچ گونه پشتیبانی ی و اجتماعی دریافت نخواهند کرد.

این جامعه شناس، موج روبه گسترش اعتراضات به اظهارات واهی رییس جمهور فرانسه در دفاع از توهین به پیامبر را یادآور شد و گفت: ممکن است در شرایط بد اقتصادی به وجود آمده در فرانسه پس از شیوع کرونا و با توجه به اعتراضات گسترده علیه دولت، مکرون خواسته باشد که افکار عمومی داخلی را از توجه به ناکارآمدی دولتش منحرف کند اما این اقدام بازی با آتش بود.

افروغ با بیان اینکه چه از منظر فلسفی و چه از منظر اجتماعی، اقدام او محکوم است، درباره پیوند مکرون و جریان صهیونیسم جهانی گفت: روشن است که پیوندهایی بین اقدام مکرون با صهیونیسم جهانی و حتی شهودا با پیمان های اخیر برخی کشورهای مرتجع و وابسته عرب با صهیونیسم وجود دارد.

وی، بازداشت و زندانی کردن دانشمندان منتقد هولوکاست در غرب به ویژه فرانسه را یادآور شد و گفت: وقتی تا این حد خشن با منتقدان هولوکاست برخورد می شود و در عین حال اینقدر راحت اجازه داده می شود تا به ادیان الهی توهین شود معلوم است که موضوع، فکری و فلسفی نیست بلکه موضوع اقتصادی - ی و مرتبط با منافع صهیونیسم است.

مکرون دچار توهم ترامپی شده است
این پژوهشگر مسائل اجتماعی، اقدام مکرون را نوعی جهالت ترامپی دانست و گفت: به نظر می رسد مکرون نیز ترامپ زده شده و دچار توهم شده است.

افروغ، احترام به ادیان الهی را احترام به پیروان آنها عنوان کرد و افزود: اقدام مکرون نه تنها توهین به میلیاردها نفر مسلمان و حتی پیروان سایر ادیان در سراسر جهان بود بلکه توهین به میلیون ها نفر شهروند مسلمان فرانسوی زبان در خود فرانسه بود.

وی با بیان اینکه هیچ بند و تبصره و اصلی در قوانین بین المللی وجود ندارد که به مکرون اجازه دهد ذیل آزادی بیان از توهین به ادیان الهی دفاع کند، گفت: ما حتی در بحث آزادی لیبرالیستی نیز  شرط آسیبی داریم که بر اساس آن، هر فردی تا آنجا آزاد است که به دیگران و آزادی آنها آسیب وارد نکند.

این استاد دانشگاه به اصل مسوولیت اجتماعی در مقوله آزادی بیان نیز اشاره کرد و افزود: بر اساس این اصل نیز اقدام مکرون نقض حقوق اجتماعی مردم در اعتقاد و پیروی از ادیان و در موضوع بحث ما اسلام است.  

افروغ خطاب به مکرون این سوال را مطرح کرد که آیا دفاع از توهین به پیامبر اسلام(ص) احساسات و عواطف عاشقانه میلیاردها نفر مسلمان در جهان به پیامبر از جمله در فرانسه و دنیای غرب را به بازی نمی گیرد؟

وی در عین حال بحث گفتگوی عالمانه درباره ادیان را با طراحی کاریکاتور موهن متفاوت دانست و افزود: آزادی مقدس تر از آن است که به توهین ختم شود و مکرون هتک آزادی کرده و آزادی خواهان جهان باید در قبال این اقدام وی در دفاع از آزادی موضع بگیرند.

این جامعه شناس با بیان اینکه ما مسلمان‌ها خیلی مراقب بوده و هستیم که مقابله به مثل نشود، افزود: یکی از شرایط ایمان ما، ایمان به سایر انبیا است و نه تنها خود به پیامبران ادیان دیگر توهین نمی‌کنیم بلکه به کسی هم اجازه نمی‌دهیم که اسائه ادب کند.

آزادی بیان توجیه سستی برای توهین به ادیان است

افروغ به دیدگاه های راجر تریگ و جیانی واتیمو از اندیشمندان معاصر غرب اشاره کرد و افزود: غرب به نام دفاع از برابری مدافع سکولاریسم است. اما مفهوم برابری چنانچه واتیمو می گوید بر اساس قرارداد قابل توجیه نیست بلکه یک توجیه متافیزیکال می خواهد.

وی تصریح کرد: ضرورت وجود توجیه متافیزیکال برای برابری را تریگ چنین پاسخ می‌دهد که چه توجیه متافیزیکالی از این آموزه دینی بالاتر که همه در برابر خدا یکسان هستند.

این استاد دانشگاه با بیان اینکه برابری مطرح شده در انقلاب فرانسه به عنوان یک آموزه نوین بشری ریشه در ادیان الهی دارد، خطاب به کسانی که آزادی را وسیله توهین به ادیان الهی می کنند، گفت: این تناقض چگونه قابل حل است که ما بنیان برابری و آزادی را از ادیان الهی  بگیریم و  به نام برابری و با توجیه آزادی به ادیان توهین کنیم؟

افروغ، برابری را واژه ای دارای بار ارزشی دانست و گفت: وقتی برابری ارزش است، نمی‌توانیم بگوییم بی طرف هستیم و دولتی نمی‌تواند ادعای بی‌طرفی کند و دم از برابری بزند. نفس بی طرف نبودن؛ نفس الامری، یعنی نفی سکولاریسمی که فرانسه به طور خاص از آن دم می زند، است. به هر حال و در مجموع استفاده از توجیه برابری و آزادی بیان برای توهین به ادیان الهی توجیه سستی است.


بودجه فرهنگ» خرج فرهنگ» نمی‌شود/ درد بی‌عملی داریم نه بی‌پولی!



خبرگزاری مهر -گروه هنر-نیوشا روزبان: بودجه فرهنگی» از جمله چالش‌هایی است که دولت‌های مختلف در پایان هر سال درگیر آن هستند، بودجه‌ای که البته معمولاً در فرآیند بودجه‌بندی، مورد کم‌توجهی قرار می‌گیرد و در هر شرایط مواجهه با هر نوع کسری، اول از بودجه این بخش کسر می‌شود!

در کنار این مهجوری، مهمترین مساله‌ای که وجود دارد این است که بودجه فرهنگی از مدیریت درست هم برخوردار نیست و همان مبلغ اندکی که هرسال به فرهنگ و همه زیر شاخه‌های آن اختصاص داده می‌شود، به درستی مدیریت نمی‌شود و همین فقدان مدیریت صحیح مشکلات مضاعفی را نیز رقم زده است.

با عماد افروغ جامعه‌شناس و استاد دانشگاه که تجربه نمایندگی در دوره هفتم مجلس شورای اسلامی و ریاست کمیسیون فرهنگی در این دوره را داشته است، درباره فرهنگ و مدیریت بودجه آن در کشور به گفتگو نشستیم.

افروغ در بخشی از صحبت‌های خود تاکید می‌کند که اگر برخی مدعی هستند که بودجه فرهنگ کم است، باید از آن‌ها پرسید آیا بودجه‌ای که پیش از این به فرهنگ اختصاص داده شده، برای فرهنگ هزینه شده است یا خیر؟ وی در پاسخ به این سوال خود می‌گوید: شخصاً معتقدم بسیاری از بودجه‌هایی که تخصیص داده می‌شود، یا اصلاً خرج ماموریت‌های محوله نمی‌شود یا نظارت لازم بر نحوه صحیح هزینه کرد این بودجه‌های فرهنگی صورت نمی‌گیرد.

آنچه در ادامه می‌خوانید مشروح گفتگوی خبرگزاری مهر با عماد افروغ درباره بودجه فرهنگی» است.

* قبل از اینکه وارد بحث بودجه شویم، بهتر است کمی درباره فرهنگ و جایگاه فرهنگ در کشور صحبت کنیم؛ در حال حاضر بودجه فرهنگی به طور رسمی در کشور اعمال می‌شود، در راستای چه اهدافی است و از چه ساز و کارهایی استفاده می‌کند؟

ا حساس کلی، شهودی و تجربی من از فرهنگ این است که فرهنگی که در سطح کلان متناسب با ذات انقلاب اسلامی و رهایی بخش انسان از قید و بندهای اسارت بخش غیرفطری و غیر الهی باشد و انسان را از بردگی خود ساخته و دیگر ساخته نجات دهد، در کشور وجود ندارد. بلکه بالعکس این فرهنگ در سطوح مختلف، هم سلب اختیار و اراده از مردم می‌کند و هم به نوعی برده پرور و رعیت‌پرور است. یعنی آن شجاعت لازم که لازمه یک حیات سالم و بالنده اجتماعی است در آن به چشم نمی‌خورد.

یعنی اگر فرهنگ را به این برگردانیم که در نهایت، قابلیت‌های انسان را بارور کند و این بارور شدن بتواند بر حیات اقتصادی، ی و حتی حیات روزانه اجتماعی او اثر گذار باشد، وجود ندارد. به عبارت دیگر، بیشتر نوعی فرهنگ انقیاد» حکمفرماست تا یک فرهنگ معطوف به شجاعت و سرکشی و عصیان جهت‌دار که در واقع خودباوری را ارتقا دهد.

تعریفی که از فرهنگ به طور کلی بیان کردم باید در تمام جلوه‌های فرهنگی و هنری دیده شود، یعنی اگر فیلم سینمایی ساخته می‌شود یا یک برنامه فرهنگی توسط یک نهادی دنبال می‌شود، همه باید در جهت به فعلیت رساندن این قابلیت‌های فطری و الهی بشر باشد. این را باید در تمام جلوه‌ها و عرصه‌های فرهنگی شاهد باشیم. اما ما چنین امری را شاهد نیستیم.

نه تنها این مساله را شاهد نیستیم، بلکه شاهد عکس آن هستیم. در تمام حوزه‌هایی که ذیل فرهنگ تعریف می‌شود و حتی گاهی علم را نیز در زمینه فرهنگ تعریف می‌کنند، شاهد رعیت پروری هستیم، شاهد فرمالیسم و دوری از محتواگرایی هستیم؛ از شاخص‌های ارتقاء علمی و آموزشی کشور گرفته تا شاخص‌هایی که مربوط به فعالیت‌های دیگر فرهنگی اعم از هنری و غیره.

نه تنها این رویکرد غالب است، بلکه کسانی متصدی زمام فرهنگ هستند هم به لحاظ شخصی، همین مشی و رویکرد را دنبال می‌کنند. غالباً یک نگاه امنیت زده و ت زده به فرهنگ وجود دارد، و این نگاه در سابقه و کسوت شخصی افراد نیز مشهود است. غالباً مشاهده می‌کنیم که افرادی با سابقه ی و امنیتی متصدی امور فرهنگی شده‌اند. نگاه امنیتی با نگاه فرهنگی متفاوت است، نگاه امنیتی یک نگاه محدود و بسته است، اما در نگاه فرهنگی، ما نیازمند جسارت و شجاعت و نوآوری و خلاقیت هستیم.

فرهنگ با حقیقت سر و کار دارد، با مصلحت سر و کار ندارد، با نگاه امنیتی سر و کار ندارد، شما به نهادهای مختلف فرهنگی نگاه کنید و ببینید که متولیان فرهنگ چه کسانی و با چه رویکردی هستند؟ آیا زبان حقیقت‌گوی و رک و صریح دارند و یا آن‌ها نیز اسیر مصلحت اندیشی هستند؟ زمانی که یک جامعه مصلحت‌اندیش شد و این مصلحت اندیشی به صورت کاذب از بالا به پایین توسط فرهنگ به جامعه تزریق شد، جامعه آزاد، مبتکر و خلاق نمی‌شود.

* با این نگاه، در تمام این سال‌ها رویکرد کلان ما در حوزه فرهنگ چگونه قابل تحلیل است و فکر می‌کنید متولیان امر تا به امروز با چه سمت و سوی در حوزه فرهنگ اعمال مدیریت می‌کنند؟ بودجه فرهنگی تا چه اندازه در این فرآیند تعیین کننده بوده و هست؟

باید دید برنامه‌های فرهنگی در چه مسیری حرکت می‌کند، تا چه اندازه در خدمت انسان آزاداندیش است، تا چه اندازه در خدمت انسان عدالتخواه است و تا چه اندازه در جهت رفع نیازهای واقعی بشر است؟ بعد ببینیم که از طریق بودجه فرهنگی قرار است چه اتفاقی رخ دهد. چگونه بودجه مورد نظر و از طریق چه نهادهایی باید تخصیص پیدا کند. آیا در تخصیص این بودجه و هزینه کرد این بودجه نظارت هست یا خیر؟


بنابراین بنده سلسله مراتبی از مشکلات را می‌بینم، هم مشکلات رویکردی و معطوف به اهداف را می‌بینم، هم برنامه‌ای که قرار است ذیل این اهداف و رویکردها تعریف شود را می‌بینم، هم عدم نگرش سیستماتیک و منظومه‌ای در تقسیم این بودجه متناسب با آن برنامه و رویکرد می‌بینم و هم فقدان نظارت را می‌بینم.

اگر مدعی هستند که بودجه فرهنگ کم است، باید پرسید آیا بودجه‌ای که پیش از این به فرهنگ اختصاص داده شده، برای فرهنگ هزینه شده است یا خیر؟ این بسیار مهم است. باید جامعه هدف بودجه‌های فرهنگی اصالت داشته باشد نه نهادهای فرهنگی خاصی که تخصیص بودجه غالباً به آن‌ها تعلق گرفته است. زمانی که اهداف آن‌ها و جامعه مخاطب آن‌ها هدف اصلی باشد، در راستای سنجش کارنامه نهادهای فرهنگی به ما بگویند وضعیت جامعه ما فرهنگی‌تر و اخلاقی‌تر و معنوی‌تر شده است یا خیر؟ اگر خیر، که متأسفانه باید بگویم خیر، معلوم است که این بودجه‌ها یا خرج فرهنگ نشده و یا در واقع خرج یک فرهنگ غلط شده است. آیا این اخلاقی است که بودجه‌ها را هدر دهیم؟ آیا این خود یک نگاه فرهنگی غلط نیست؟ آیا درست و فرهنگی است که بودجه فرهنگی را به افراد و نهادهایی تخصیص دهیم که خرج مسائل دیگر کنند و یا خرج فرهنگی کنند که بیش از آنکه رهایی بخش باشد اسارت بخش باشد.

شخصاً معتقدم بسیاری از بودجه‌هایی که تخصیص داده می‌شود، یا اصلاً خرج ماموریت‌های محوله نمی‌شود یا نظارت لازم بر نحوه صحیح هزینه کرد این بودجه‌های فرهنگی صورت نمی‌گیرد. این تجربه بنده در چند جایی است که حضور داشته و یا حضور دارم. می‌بینیم که یکی از مسائلی که حتی خودشان هم طرح می‌کنند این است که آن بودجه‌ای که به امور فرهنگی تخصیص داده شده خرج امور فرهنگی نشده است و هیچ شخص و نهادی نیز در این زمینه نظارت ندارد که بگوید چرا خرج چیز دیگری شده است و چرا این بودجه را به این نهاد اختصاص می‌دهید؟

باید نهادی باشد که بر بودجه‌های فرهنگی اعمال نظارت کند یعنی یک نهاد اجرایی، نه آن نهاد اصلی مربوط به تخصیص بودجه، یعنی سازمان برنامه و بودجه که نوعاً نظارتی ندارد. اگر قرار باشد که نگاه منظومه‌ای و سیستماتیک به فرهنگ شود، حتماً باید نهادی هم وجود داشته باشد که نظارت جدی‌تری بر اختصاص بودجه‌های فرهنگی داشته باشد و بتواند بودجه را بالا و پایین کند. بنده حسب عضویتم در شورای فرهنگ عمومی پیشنهاد دادم که تخصیص و نظارت بر بودجه فرهنگی سازمان‌ها و نهادهای عضو شورا و در قلمرو شرح وظایف این نهاد برعهده خود شورای فرهنگ عمومی و دبیرخانه آن باشد.

مگر ما چقدر بودجه در اختیار داریم؟ از یک طرف گله مند هستید که بودجه آن چنانی نداریم، از طرف دیگر همین پولی هم که دارید بهینه و درست خرج نمی‌کنید.

* اصولاً برای داشتن یک مدیریت درست، نیازمند نظارت یک نهاد بالادستی هستیم، کمیسیون فرهنگی مجلس که سابقه عضویت و ریاست آن را هم دارید، در این مورد تا چه اندازه می‌تواند مطالبه‌گر باشد؟ اساساً مطالبه اصلی در حوزه مدیریت بودجه فرهنگی، ناظر به دولت باید باشد یا مجلس؟

اگر وظایف مکتوب کمیسیون فرهنگی را بررسی کنیم، می‌بینیم که این کمیسیون یک سری وظایف قانون گذاری و نظارت دارد. اما همین که بخواهیم شرح وظایف این کمیسیون را در عمل دنبال کنیم با انواع و اقسام لابی‌ها و موانع روبرو می‌شویم. درد ما بخش مکتوبات و نوشته شده‌های مربوط به شرح وظایف دستگاه‌ها نیست، مربوط به موانع آشکار و غیر آشکار موجود است. یعنی زمانی که برای مثال و بر اساس وظیفه قانونی خود یک تحقیق و تفحص از یک نهاد فرهنگی را کلید بزنید با انواع و اقسام موانع و لابی‌ها روبرو می‌شوید. در حالی که اصل تحقیق و تفحص هم یک امر قانونی و هم مرتبط با یک زندگی سالم است. یک جایی سوال دارید و این سوال را از طریق تحقیق و تفحص دنبال می‌کنید و بعد آن دستگاه مرتبط هم پاسخ می‌دهد. اما به محض اینکه اسم تحقیق و تفحص می‌آید، انواع و اقسام موانع و لابی‌ها مطرح می‌شود.

وظیفه کمیسیون فرهنگی مجلس این است که بدون هیچ لابی و تعارفی نظارت خود را اعمال کند. البته کج سلیقگی هم نکند، باز و منعطف باشد و برخورد جناحی نیز نداشته باشد. اینها مسائلی است که هم از آرزوهای ما است و هم قواعد تعریف شده یک جامعه سالم است.

باید بگویم که متاسفانه ما ضعف نظارت داریم. یعنی اگر برای نمونه کمیسیون فرهنگی شجاعانه و مدبرانه وسط میدان می‌آمد و بر تخصیص و هزینه کرد بودجه‌های فرهنگی نظارت مستمر و فعال می‌کرد بسیاری از مسائل فرهنگی ما حل می‌شد. اگر سازمانی در طول سال مشمول نظارت ما بوده و کار شایسته‌ای انجام نداده و بودجه را به طور صحیح هزینه نکرده، چرا باید به آن نهاد دوباره بودجه تخصیص داد؟ به یاد دارم زمانی که در مجلس هفتم بودم، در سال آخر نمایندگی‌ام که مسئولیتی هم در کمیسیون فرهنگی نداشتم، قبل از اینکه رهبری از مظلومیت فرهنگ بگویند، برخی از دوستان در کمیسیون فرهنگی طرح انحلال برخی از سازمان‌های فرهنگی را دنبال می‌کردند، اما به محض اینکه رهبری بحث مظلومیت فرهنگ را مطرح کردند، این افراد ذهنش به سمت بودجه رفت و برای همان سازمانی که به دنبال انحلالش بودند بودجه کلانی را درخواست کردند!

بنده در صحن علنی مجلس با آن مخالفت کردم. بحثم هم این بود که چرا مظلومیت فقط با بودجه برطرف شود؟ مشکل تنها بودجه نیست، بلکه برنامه و فکر و ذهنیت است. شما می‌خواستید آن سازمان یا نهاد را منحل کنید و درخواست انحلال آن را داشتید حالا درخواست بودجه مضاعف را دارید؟ این درست نیست و دردناک است. یک نماینده مجلس یا کمیسیون فرهنگی باید یک ویژگی‌هایی داشته باشد. من حق را به شما می‌دهم، یعنی یکی از نهادهای نظارتی ما کمیسیون فرهنگی مجلس است. برای مثال همین کمیسیون فرهنگی وقتی تحقیق و تفحصی را کلید می‌زند و در نهایت به جایی ارجاع می‌شود، چرا نهادهای دیگر مانند قوه قضاییه پیگیری نمی‌کنند؟ یا چرا مجلس و یا رییس مجلس نتیجه این تحقیق و تفحص را دنبال نمی‌کند و به مراکز ذیربط ارجاع نمی‌دهد. در واقع باید گفت که یک اشکال سیستماتیک وجود دارد یعنی ممکن است یک شخص و یا نهادی درست عمل کند و شجاعت لازم را داشته باشد، اما بقیه حلقه‌های متصل و مرتبط با این حلقه، خوب و به درستی ایفای نقش نکنند.

* با توجه به نکاتی که مطرح کردید و از آنجایی که در آستانه ارائه آخرین بودجه سال، از سوی دولت آقای هستیم، عملکرد این دولت را در زمینه مدیریت فرهنگ چگونه ارزیابی می‌کنید و نکته‌ای درباره وضعیت فرهنگ در بودجه سال آینده دارید؟

من در حال حاضر مسئولیتی ندارم و چندان هم از شرایط اطلاعی ندارم. یک مسئولیت به عنوان شخصیت حقیقی و فرهنگی در شورای فرهنگ عمومی دارم، و یک تجربه هم از عضویتم در شورای پروانه نمایش در گذشته دارم. تجربه عضویت بنده در شورای فرهنگ عمومی این است که این شورا در اوایل عضویتم، مصوبه نداشت، یعنی اعضا می‌آمدند و بحث می‌کردند اما هیچ مصوبه‌ای نداشتند و در نهایت به هیچ جمع‌بندی نمی‌رسیدند. با تغییر و تحولی که در دو سال گذشته صورت گرفته است شاهدیم که هم مصوبه و هم تقسیم کار و تعیین وظایف دستگاه‌های عضو دارند. اما همانند گذشته هنوز عمل نداریم.

یعنی این مشکل تنها برای شورای فرهنگ عمومی نیست و مربوط به کل کشور است. نهایت تلاش کشور این است که به یک سند برسد و زمانی که به سند رسید کار تمام می‌شود. این در حالی است که سند مقدمه عمل است و ما درد بی عملی داریم و درد بی عملی تنها در فرهنگ نیست، بلکه در ت، اقتصاد و… نیز هست. بماند که در سندنویسی نیز اگر به عمل توجه می‌شد، امکان و توان عملیاتی شدن آن بالا می‌رفت. وقتی سند را ذهنی می‌نویسید و با زبان صرف دلیل می‌نویسید و به علت و چگونگی‌ها و فعل و انفعالات اجتماعی بی‌توجه هستید مسلم است که امکان عملیاتی شدن آن تقلیل می‌یابد. بگذریم، درد ما این است که اگر سندی نوشته می‌شود به عملی شدن این سند توجه نمی‌شود.

جای دیگری که من تجربه داشتم تجربه تلخی بود. تجربه تلخ من این بود که متاسفانه شاهد بودم که منافع اقتصادی و امنیت زدگی عده‌ای حاکم بر فرهنگ شده است. یعنی شما اگر بخواهید ادای وظیفه کنید و وقت بگذارید، با مانع روبرو خواهید شد. باید باری به هر جهت و بی تفاوت و انطباق گرانه برخورد کنید، در غیر این صورت باید فرار را بر قرار ترجیح دهید و مدام خود را ملامت کنید که چرا اصولاً این حضور و عضویت را پذیرفتم.

به هر حال، حسب چارچوب تعریف شده هر فیلمی که بخواهد اجازه نمایش بگیرد باید در این شورا به نمایش در آید و بحث و فحصی ضابطه مند درباره آن صورت گیرد. یعنی از بالا نباید اعمال اراده و سلیقه شود، حتی وزیر. البته این هم تعریف شده است که اگر شورای پروانه نمایش به یک اجماع نظر نرسید، حسب سازوکار تعریف شده می‌تواند به شورای بالاتری ارجاع شود. اما نباید بدون دنبال کردن این فرایند و سازوکار تعریف شده آن اعمال نفوذهایی صورت گیرد.

قبل از اینکه وارد این شورا شوم مصاحبه کردم و گفتم حق وتوی هیچ کسی را نمی‌پذیریم مگر تصمیم جمعی آن جمع. بعضاً از کارگردانان نیز دعوت می‌کنیم تا حرف‌های خود را بزنند. این روال نیز دنبال می‌شد. اما اینکه با تغییر معاونت بلافاصله خارج از این چارچوب بخواهند فیلم‌هایی را تایید کنند با مخالفت من روبرو شد. در زمان ما درباره یکی از فیلم‌های سینمایی به این جمع بندی رسیدیم که اکران خاص شود اما دفعتا، پس از عدم عضویتم در این شورا متوجه شدم این فیلم اکران عمومی شد. در گفتگویی اشاره کردم که یکی از آخرین مصوبات ما مربوط به چگونگی نمایش این فیلم بوده است. اگر مصوبه تغییر کرده باید توسط اعضای جدید صورت گرفته باشد و البته اعضای جدید هم باید این حق را داشته باشند که مصوبه قبلی را تغییر دهند. با اعضای جدید هم که صحبت کردم گفتند که با ما هم صحبت نشده است. اسم این شیوه از فعالیت، آن هم در عرصه فرهنگ چیست؟

درد امروز فرهنگ و هنر ما امنیت زدگی و ت زدگی است. وقتی زمام امر فرهنگی را به یک امنیت زده و ت زده می‌دهید تمام تلاشش این خواهد بود که دیگران ی نشوند. آدم امنیتی و ت زده دوست ندارد دیگران ی شوند و برخلاف تصور و ظاهر که به نظر می‌رسد این آدم‌ها بخواهند دیگران ی شوند، در واقع، سد محکمی در برابر ی شدن مردم هستند. یعنی ت زدگی مساوی است با ت زدایی.

در چنین شرایطی چه فیلم‌هایی اجازه اکران می‌گیرند؟ فیلم‌های که مردم را نسبت به سرنوشت اساسی خودشان بی تفاوت کنند. فیلم‌های ی که مشغولیاتی برای مردم باشد. طنزهای لوده‌ای اجازه اکران می‌یابند که هیچ کمکی به قابلیت‌ها انسانی نمی‌کنند و تنها جیب مردم را خالی می‌کنند. این فیلم‌هایی که اخیراً و البته غالباً قبل از کرونا و به نام طنز و کمدی اکران شدند از چه وزانتی برخوردار بودند؟ فیلم‌هایی که بعضاً لودگی را به نهایت خود رسانده بودند. این فیلم‌ها در زمان چه کسانی و چه معاونت و چه اشخاصی اجازه اکران گرفته‌اند؟ زمانی که بنده در شورای پروانه نمایش بودم خیلی از این فیلم‌ها را امضا نمی‌کردم چرا که شرافتم اجازه امضای پروانه نمایش این دسته از فیلم‌ها را نمی‌داد. برخی از این فیلم‌ها در قد و قواره یک حیات سالم اجتماعی نیستند و تنها جیب مردم را خالی می‌کنند. اگر انسان‌ها ی شوند مطالبه گر می‌شوند. این درس مهمی است، شما نمی‌خواهید مردم مطالبه‌گر باشند. کماکان می‌خواهید وضع موجود حفظ شود، تغییر و تحولی رخ ندهد، منافع تداوم داشته باشد. این امر یک قصه نیست و من برای آن شاهد دارم.

نمی‌فهمند که انسان فرهنگی یعنی چه کسی؟ اصولاً انسان فرهنگی و برخورد فرهنگی یعنی چه؟ اینها حداقل‌های قواعد فرهنگی و اخلاقی را پاس نمی‌دارند. چرا که برخی از آنها اصولاً انسان‌های فرهنگی نیستند، آنها را هر جا که بگذارید پست قبول می‌کنند و فرقی نمی‌کند کجا سمت داشته باشند. کماکان زمام امور فرهنگی ما در دست چهره‌های امنیت زده و ت زده است و امنیت زدگی و ت زدگی مغایر با ی شدن افراد است، یعنی همراه با ت زدایی است و امان از ت‌زدایی. به نظر بنده یک رویکرد زننده این است که جامعه ی نباشد. می‌گویم جامعه ت زده نباشد، اما ی باشد. یعنی مطالبات و حقوق و نیازهای خود را بشناسد و فریاد آزادی خواهی و عدالت خواهی سر دهد. هرچه این فریادها کمتر شود یعنی مردم بی تفاوت شده‌اند و هر چه مردم بی تفاوت شوند یعنی عده‌ای دارند خر مراد خود را پیش می‌برند.



مشق فرهیختگی، چند پیشنهاد در هفته ضیافت کتاب


دکتر عماد افروغ، جامعه شناس، طی یادداشتی در رومه ایران:

برای کسانی همچون بنده که سر و کار اصلی‌شان با کتاب است، معرفی تنها یک کتاب» برای مخاطبان اندیشه به مناسبت هفته کتاب، کاری بس دشوار است. اما در این یادداشت سعی خواهم کرد به این سه بحث بپردازم به امید اینکه برای اهالی اندیشه مفید واقع شود؛ آخرین کتابی که چاپ کرده‌ام، کتابی که زیر چاپ دارم و کتابی که در دست مطالعه دارم.
گزیده و حس و حالی از نهج‎البلاغه» آخرین کتابی است که از من در سال جاری و توسط نشر نیستان به چاپ رسید و اگر بخواهم پیشنهادی برای مطالعه داشته باشم و مخاطب عام را هم در نظر بگیرم بی‎تردید همین کتاب است.
اما دو کتاب نیز زیر چاپ دارم؛ یکی جلد ششم روزنگاشت تنهایی» از مجموعه هفت جلدی است که قرار است به همت انتشارات سوره مهر منتشر شود. و کتاب دیگر، رابطه نظر و عمل از حکمای باستان تا رئالیسم انتقادی» که با همکاری شش پژوهشگر دیگر فلسفه علوم ‌اجتماعی به انجام رسیده است و توسط انتشارات پژوهشگاه علوم‌انسانی و مطالعات فرهنگی زیر چاپ است. این اثر، مشتمل بر چهار دفتر مجزا اما مرتبط است که در یک مجموعه، قرار است به چاپ برسد و در هفته پژوهش به صورت نمادین رونمایی خواهد شد. دفتر اول، آراء حکمای باستان و مربوط به متفکران یونان باستان و حکمای اسلامی، شامل فارابی، بوعلی، ملاصدرا و علامه‎ طباطبایی است. دفتر دوم، مربوط به نقد و ارزیابی پوزیتیویسم یا اثبات‎گرایی است و شامل نقدهای اصحاب هرمنوتیک تحلیلی بر این رویکرد است. دفتر سوم، مربوط به آرای دیلتای و گادامر و نقدهای هرمنوتیک قاره‎ای است و دفتر چهارم، مربوط به نظریه انتقادی و رئالیسم انتقادی است. این کتاب از نظر موضوع نه در زبان فارسی و نه در زبان غیر فارسی نمونه و سابقه‎ای ندارد. تنها شاید در بخش چهارم نمونه‌های مشابهی باشد که برخی از متفکران نظریه انتقادی یا رئالیسم انتقادی به مقوله نظر و عمل پرداخته باشند که به آنها هم در این اثر توجه و آثار آنها بررسی شده است؛ اما در قالب یک مجموعه‌ که از عهد باستان تا متفکران فعلی را در بر بگیرد، سابقه نداشته است.
این روزها دو کتاب هم برای ارزیابی و سخنرانی در جلسه رونمایی آنها در دست مطالعه دارم؛ کتاب‎های هویت ایرانی» و نظریه اسلامی عدالت اجتماعی».
هویت ایرانی» را دکتر احمد اشرف تألیف کرده و مترجم آن دکتر حمید و ناشر آن نشر نی است. من با آثار این نویسنده آشنایی نسبتاً کاملی دارم و علاوه بر ترجمه دو مقاله از ایشان، اخیراً به معرفی دیدگاه ایشان درباره نابرابری و قشربندی اجتماعی برای چاپ در یکی از مجلات علمی– پژوهشی کانادا پرداختم که زیر چاپ است. به علاوه مقوله هویت ایرانی از دلمشغولی‎های دیرینه و کماکان بنده بوده و کتابی نیز با عنوان هویت ایرانی و حقوق فرهنگی» به چاپ رسانده و نظری در این خصوص دارم. این کتاب را نیز به دلیل شمولیت نسبی آن برای مطالعه پیشنهاد می‎کنم.
احمد اشرف در کتاب هویت ایرانی» ضمن اشاره به سه دیدگاه و روایت ملت‎پرستانه»، مدرن و پست‎مدرن» و تاریخی‎نگر»، قول سوم را بیشتر می‌پسندد. او بر این باور است که هرچند مفهوم هویت ملی ایرانی» مفهوم متأخری است اما مفهوم هویت ایرانی» مفهومی تاریخی و ریشه‎دار است.
کتاب دیگری که می‎خواهم به مخاطبان‌تان معرفی کنم کتاب نظریه اسلامی عدالت اجتماعی» است. این کتاب را مرکز رشد دانشگاه امام صادق(ع) به چاپ رسانده است و در پنجم آذرماه امسال در این مرکز رونمایی می‎شود. کار بسیار ارزشمندی است. در این اثر به آرای شش اندیشمند اسلامی درباره عدالت اجتماعی پرداخته شده است و در نهایت یک جمع‎بندی هم از این آراء به دست داده است. آرای مورد بررسی عبارتند از دیدگاه‌‏های امام خمینی(ره)، علامه طباطبایی، شهید بهشتی، شهید مطهری، شهید صدر و مقام معظم رهبری.
معتقدم عدالت، مبتنی بر حق است و حق هم وجودی است؛ اعم از فردی، گروهی و جامعوی. حق نیز اعتباری نیست و بالطبع عدالت هم اعتباری نیست. از برآورد بررسی‎ها دریافتم دیدگاه شهید بهشتی و شهید مطهری هم با اندکی تفاوت بیانگر همین نکته هستند. توصیه می‎کنم این کتاب را عمیق» و نقادانه» بخوانیم و سعی کنیم سنجشگرانه» به جمع‎بندی از دیدگاه‌ها برسیم. برداشت فعالی از این اثر داشته باشیم و وضع موجود را با آن معیارها بسنجیم. با تفکر انتقادی» آرای این اندیشمندان را ارزیابی کنیم با این فرض که این شش متفکر قرار بوده است وجه نظری و عملی این انقلاب را رقم بزنند و خود، در آن نقشی داشته باشند. در واقع از مخاطبان می‌خواهم که بر اساس دیدگاه این شش متفکر شناخته‎شده و جمع‎بندی نویسندگان این اثر، خود به یک جمع‎بندی برسند و به این پرسش پاسخ دهند که نگاه نظری عدالت این اندیشمندان تا چه اندازه با وضع موجود انطباق دارد؟ وضع موجود با افق دید این متفکران چقدر متفاوت است؟ اگر به این دیدگاه‎ها در عمل، توجه بیشتر و همه‎جانبه‎تری می‎شد، اکنون از چه سطحی از عدالت اجتماعی برخوردار می‌شدیم؟
بر این باورم که به دلیل بی‎توجهی به عدالت اجتماعی» است که ما انواع و اقسام امراض اخلاقی و اجتماعی داریم. به تعبیر استاد مطهری، فکر»، خلقیات» و اعمال مردم» ریشه در وضعیت عدالت اجتماعی یک کشور دارد؛ یعنی نخست عدالت است، بعد فکر؛ نخست عدالت است بعد اخلاق؛ نخست عدالت است بعد عمل؛ نه بالعکس. یعنی نباید بنا بر این باشد که اول مردم به ملکات اخلاقی و فضایل و تحولات روحی برسند، بعد عدالت برقرار شود؛ بلکه عدالت در اولویت همه این امور است. در واقع وقتی عدالت» مستقر شود، مردم دارای فضایل اخلاقی» هم خواهند شد. نکته در خور تأمل این است که هرچند سخن از عدالت همراه با اخلاق و معنویت است و موضوعِ توأمان بودن این دو مفهوم با یکدیگر حائز اهمیت است؛ اما اگر قرار باشد اولویتی باشد، اولویت نخست، همانا عدالت است. همان گونه که هدف ارسال رسل و بعثت انبیاء هم عدالت بوده است.


در عدالت باید عمل بر حرف سبقت گیرد



به گزارش خبرنگار دانشگاهی خبرگزاری فارس، آئین رونمایی از کتاب نظریه اسلامی عدالت اجتماعی» نوشته جمعی از پژوهشگران هسته عدالت‌پژوهی مرکز رشد دانشگاه امام صادق(ع) با حضور عماد افروغ جامعه‌شناس و استاد دانشگاه برگزار شد.

در ابتدای این نشست که به جهت رعایت دستور‌العمل‌های بهداشتی حضوراً به‌صورت محدود و با پخش زنده از طریق فضای مجازی برگزار شد، سید علیرضا سجادیه یکی از نویسندگان کتاب نظریه اسلامی عدالت اجتماعی» با اشاره به ریشه‌ها و زمینه‌های نگارش این کتاب گفت: اکنون 9 سال از برگزاری دومین نشست اندیشه‌های راهبردی» با موضوع عدالت می‌گذرد.

در آن نشست، یکی از مطالبات رهبر معظم انقلاب اسلامی از جامعه علمی، رسیدن به نظریه اسلامی ناب در باب عدالت اجتماعی» بود که باید مبنای برنامه‌ریزی و جهش‌های بزرگ کشور قرار می‌گرفت و این نظریه باید از متن منابع دینی و با روش‌شناسی اسلامی استخراج می‌شد. 

وی با اشاره به مسیرهای دستیابی به نظریه اسلامی عدالت اجتماعی افزود: این دغدغه از دو مسیر، قابل پیگیری بوده است؛ اول از طریق رجوع به منابع درجه اول اسلامی و استخراج نظریه و دوم از طریق رجوع به اندیشه متفکران اسلامی به‌عنوان منابع درجه دوم. این کتاب برآمده از مسیر دوم و با مراجعه به شش متفکر اسلامی معاصر، دارای نظام فکری، با خاستگاهی قریب به یکدیگر، درگیر انقلاب اسلامی و جامع‌الاطراف دنبال شد. این متفکران عبارت‌اند از حضرت امام خمینی، علامه طباطبایی، شهید صدر، شهید بهشتی، شهید مطهری رحمه الله علیهم و حضرت آیت‌الله ‌ای.

پژوهشگر هسته عدالت‌پژوهی مرکز رشد با اشاره به فرآیند نگارش این کتاب افزود: این پژوهش، به‌صورت جمعی و از سال  1394 آغازشده و در آن ضمن بررسی اندیشه این شش متفکر، ترکیبی از آراء آنان در فصل آخر این کتاب ارائه‌شده است.

وی گفت: درعین‌حال، پژوهش حاضر، آغازی است تا اندیشه سایر متفکران اسلامی خصوصاً متفکران معاصر بیش‌ازپیش و به‌صورت نظام‌مند بررسی شود.

سجادیه با اشاره به برگزاری نشست‌های مختلف نقد و بررسی ابعاد گوناگون نتیجه کتاب حاضر اضافه کرد: دستاورد نهایی این کتاب که در قالب فصل نهایی آن به‌عنوان صورت‌بندی نظریه اسلامی عدالت اجتماعی ارائه گردیده است؛ از سال 1395 در جلسات و نشست‌های علمی مختلف، ارائه‌شده و بازخورهای مختلف و متنوع از اساتید گوناگون در این زمینه دریافت شده است.

وی در پایان به بیان چکیده‌ای از صورت‌بندی نظریه اسلامی عدالت اجتماعی پرداخت و تمایزهای اثر حاضر را در حرکت از نظریه به‌سوی طراحی شاخص جهت پایش عدالت اجتماعی در ایران امروز، متفکر محوری و ماهیت کاملاً جمعی پژوهش عنوان کرد و ادامه داد: اثر حاضر، مدعی بیانی متفاوت و نظام‌مند از عدالت اجتماعی در ادبیات موجود مطالعات اسلامی است؛ بااین‌حال لازم است این اثر در جامعه علمی و در میان نخبگان حوزوی و دانشگاهی مورد بحث و بررسی قرار گیرد و این مسیر تا رسیدن به نقطه قابل‌اتکا برای اداره کشور مبتنی بر یک نظریه مشخص در حوزه عدالت اجتماعی دنبال گردد.

در ادامه این نشست، عماد افروغ به بررسی و نقد این اثر پرداخت.

این استاد جامعه‌شناسی،  کتاب نظریه اسلامی عدالت اجتماعی» را از حیث موضوعش نوستالژیک خواند و گفت: چنین مباحثی از قبل انقلاب تا زمان جنگ و دوران دفاع مقدس هم مطرح بود؛ اما متأسفانه بعد از دفاع مقدس، تحت‌الشعاع نگاه‌های دیگری قرار گرفت و تضعیف شد. کتاب حاضر بحث‌های خوبی را در مورد طرح مسئله عدالت و معنویت پرداختند. آثار دیگر این نویسندگان را دیدم و از تلاش‌ها در حوزه مطالعات عدالت تقدیر می‌کنم.

این نظریه‌پرداز اجتماعی ضمن قدرانی و تشکر از نویسندگان کتاب نظریه اسلامی عدالت اجتماعی افزود: این اثر، یک کتاب مرجع در عرصه عدالت اجتماعی است. این مرجعیت نه به جهت گستردگی طرح همه مباحث عدالت اجتماعی یا جامعیت کتاب؛ بلکه از جهت بررسی آراء و نظرات شش اندیشمند و متفکر مؤثر بر انقلاب اسلامی است که می‌تواند محل رجوع و محمل داوری متخصصان باشد.

نماینده اسبق مجلس شورای اسلامی، در ادامه نخست کلیات دیدگاه خود ناظر به مقوله عدالت و عدالت اجتماعی را مطرح کرده و اثر حاضر را مبتنی بر دغدغه دیالکتیک نظر و عمل بیان کرد و سپس به بررسی تفصیلی فصول این کتاب به تفکیک اندیشه عدالت هر یک از متفکران پرداخت.

وی در این زمینه بحث را با بیان روایت مشهور از امیرالمؤمنین(ع) آغاز کرد و افزود: حضرت امیر می‌فرماید: الحق اوسع الاشیاء فی التواصف و اضیقها فی التناصف». در مقام سخن، میدانی به‌اندازه میدان حق و عدل گسترده و قابل توصیف نیست؛ اما همین مفهوم که به راحنی از آن سخن گفته می‌شود، همه تنگناها و دشواری‌ها در عمل است.

وی ادامه داد: در ضمن حق مساوی عدالت و عدالت مساوی حق است و این تعبیر را بسیاری از اندیشمندان ما هم دارند. امروز مشکلی با عدالت در مقام حرف نداریم؛ بلکه مشکل عمده ما در مقام عمل است. حتی برخی از مشکلات نظری و مفهومی عدالت نیز در عمل برطرف می‌شود و در دیالکتیک نظر و عمل حل می‌شوند؛ زیرا این چالش‌های نظری علت دارند نه دلیل و در سطح زندگی واقعی مردم باید به آن توجه شود و اینجاست که پای ساختارها وسط می‌آید».

افروغ به اشاره به اهمیت مقوله ارزش‌شناسی در طرح نظریه عدالت اجتماعی گفت: ارزش‌ها اعتباری نیستند؛ بلکه وجودی هستند. عدالت نیز یک امر اعتباری به معنای قراردادی صرف نیست؛ بلکه عدالت یک ارزش مطلق و ثابت بشری است و فطرت انسان بزرگ‌ترین سند بر آن است و لذا نباید بیش‌ازحد درگیر سندنویسی شویم؛ زیرا در ذات خود علیت وجود ندارد؛ بلکه کاملاً دلیل‌محور است و همین دلیل‌محوری ما را از بحث وجودی عدالت دور کرده است.

وی نویسندگان کتاب را به دیالکتیک نظر و عمل اول در درون خودشان توجه داد و بیان داشت: فعالین این عرصه، خود باید عامل به عدالت باشند. از این منظر، هم در مقام نظر و هم در مقام عمل، پای اخلاقِ عدالت» به وسط می‌آید. همان‌طور که علم ما ناظر به عمل نیست، زبان علم ما نیز ناظر به عمل و چگونگی نیست و این امر در مورد عدالت نیز صادق است. در واقع به وجه کاربردی علم و چگونگی توجه نداریم. پس سخن از چرایی باید با سخن از چگونگی همراه باشد.

 افروغ با نقد فضای علمی کشور افزود: متأسفانه در حوزه عدالت، در حال حاضر حرف بر عمل سبقت دارد؛ درحالی‌که باید عمل بر حرف سبقت بگیرد و سیره و بیان امیرالمؤمنین(ع) در نهج‌البلاغه دال بر این معناست».

وی سپس با اشاره به فصول مختلف کتاب، با استشهاد از آن، به بررسی محورهای مختلف پرداخت و مهم‌ترین محورهای قابل‌بحث و بررسی بیشتر که در کتاب حاضر مورد توجه قرار گرفتند را در موارد زیر دانست:

- تبیین نظری نسبت عدالت اخلاقی (فردی) با عدالت اجتماعی و تقدم یا اولویت هر یک در نسبت با یکدیگر

- تبیین مفهومی مقوله اخلاق و عدالت و خصوصاً اخلاق فردی و اجتماعی

- وم توجه به وجه انضمامی عدالت و حرکت به سمت پیوندهای بین‌رشته‌ای با مباحثی از قبیل جامعه‌شناسی فقر و نابرابری» و تلاش برای اجتماعی‌تر کردن مباحث و فاصله از مباحث انتزاعی.

- حراست از قدرت اجتماعی(نرم) و عدم تقلیل آن به قدرت رسمی با استعانت از دوگانه دلیل (بایدونبایدها و فعل انگیزه‌مند انسان) و علت (واقعیت‌های انضمامی اجتماعی و نیروهای متکثر اجتماع) و کوشش برای رعایت انسجام سیستمی در عرصه نظام‌سازی مبتنی نظریه عدالت.

- توجه به حق و نیاز به‌عنوان اموری وجودی و نه اعتباری (قراردادی).

در ادامه این نشست و پس از بیان تفصیلی نکات افروغ پیرامون این کتاب، نویسندگان کتاب به پاسخ و گفتگو در خصوص نکات مورد اشاره پرداختند.

لازم به توجه است که این گفتگو قرار است پس از نشست رونمایی، در قالب جلسات حضوری و مکاتبات علمی ادامه یابد تا از مسیر گفتگوهای علمی بستر طرح نظریه اسلامی عدالت اجتماعی فراهم آید.  


 به شفقنا نمره بالایی می‌دهم / شفقنا سعی کند مساله‌مندتر پیش برود



 عماد افروغ، جامعه شناس می گوید: خبرگزاری شفقنا از تفکر متحجرانه و داعشی مسلک دور بوده و همین است که موجب تقویت احیا و اندیشه های ناب دینی می شود و از تحریفات جلوگیری می کند. من به شفقنا نمره بالایی می دهم. تقریبا می توان گفت که این خبرگزاری وجه خوبی از انتقال بخشی و وحدت بخشی به معنا و معارف دینی را عهده دار است و از نگاه ها و برخورد های ی و جناحی کاملا به دور بوده است.

دکتر افروغ در گفت وگو با خبرنگار شفقنا اظهار داشت: اهمیت جایگاه خبرگزاری ها مورد تردید نیست، بخصوص خبرگزاری هایی که در جهت نشر معارف دینی و بازتاب دادن آرا و تعابیر و تفاسیر دینی تاسیس شده است. تردیدی وجود ندارد بلکه یک ضرورت است بخصوص در دوره ای که از طرفی در دنیای غرب سکولاریسم و دین زدایی وجود دارد و از طرف دیگر ما با ظهور انقلاب اسلامی شاهد احیای دین بودیم. همه این اتفاقات موجب می شود این ضرورت بیشتر احساس شود. وقتیکه دین احیا می شود امکان تعابیر و تفاسیر غلط و رویکرد های متحجرانه و تنگ اندیشی وجود دارد و این موارد قدرت مانور پیدا می کنند خصوصا که با قدرتی ی گره بخورند و این قدرت ی با خود منافعی به همراه دارد. همین اتفاقات باعث می شود بیشتر حس کنیم که تفاسیر ناب باید از دهان سرچشمه های اصلی شنیده شود و به گویندگان و مخاطبان و شنوندگان انتقال پیدا کند. خبرگزاری شفقنا از تفکر متحجرانه و داعشی مسلک دور بوده و همین است که موجب تقویت احیا و اندیشه های ناب دینی می شود و از تحریفات جلوگیری می کند. من به شفقنا نمره بالایی می دهم. تقریبا می توان گفت که این خبرگزاری وجه خوبی از انتقال بخشی و وحدت بخشی به معنا و معارف دینی را عهده دار است و از نگاه ها و برخورد های ی و جناحی کاملا به دور بوده است.

وی افزود: هر چه که یک خبرگزاری غنی و پر محتوایی چون شفقنا سعی کند مساله‌مند تر پیش برود بهتر است، اینکه مسائل روز را شکار کند و این رصد کردن مشکلات و چالش ها و پرسش ها خود شیوه ای هنرمندانه است. یک خبرگزاری باید بیش از آنکه منتظر شود تا مساله ای به سراغش بیاید خود باید به سراغ مساله برود. شکار کردن مساله خود کار آسانی نیست و دشواری هایی دارد. اینکه بتواند و امکاناتی در اختیار داشته باشد و دیده بان هایی داشته باشد و بتواند دیده بانی کند، اینکه امروز در جهان دین چه می گذرد و پرسش های دینی کدامند و چه در ایران و چه در کشور های اسلامی بتواند به این پرسش ها پاسخ بدهد، بسیار ارزشمند است بخصوص پرسش های جوانان که پاسخ ها باید متناسب با نسل جوان باشد، چون برخی مواقع پرسش خوبی شکار می شود ولی پاسخ ها با زبانی هستند که شاید برای یک جوان مانوس نباشد و با زبان امروزی نباشد. بنابراین توصیه من این است که مردم باید با زبان روز با معارف دینی آشنا باشند تا التقاط های غلطی که توسط برخی دینداران و مخالفان مطرح می شود و ااما مطابق با واقع نیست را روشنگری کند.

دکتر افروغ با بیان اینکه کلا باید دانست قدرت ی یا قدرت رسمی حد خاصی دارد گفت: نباید قدرت اجتماعی که در برگیرنده قدرت ی نیز هست در قدرت ی مستحیل و هضم شود.  نباید از یاد ببریم که قدرت ی اسلامی معرف قدرت اجتماعی و قدرت مدنی است، ابزار است و هدف چیز دیگری است. ما حکومت تشکیل نمی دهیم که حکومت تشکیل داده باشیم، حکومت برای خود هدف نیست و هر خبرگزاری که بیشتر این معنا را درک کند و متصل به قدرت اجتماعی باشد و در خدمت غایات اصلی دین باشد و ابزار را در حد ابزار ببیند و حذف وسیله و هدف نکند؛ ادای وسیله کرده است و در جایگاه مطلوبی ایستاده است. این یک ارزش خاص دارد.

این جامعه شناس حوزه دین تصریح کرد: ما نمی توانیم قطع نظر از فشار ها عمل کنیم ولی مهم این است که یک خبرگزاری جایگاه خود را درک کرده باشد ولی خبرگزاری باید در جایگاه صحیح قرار گرفته باشد و این خود فضیلت است. ما نباید به های و هوی ها نگاه کنیم. بحث بسیار مهمی است اگر یک رسانه در جایگاه درستی ایستاده است این ارزش دارد و داوری ما بر این اساس است که آیا در جایگاه صحیحی است یا نه. داوری ما بر اساس های و هوی ها نیست، بر اساس فشار ها و یا عدم فشار ها نیست. در واقع ما به کیفیت آن کار داریم نه به کمیتش و کار نداریم که الان سر و صدا دارد. چون سر و صداهایی که توسط خبرگزاری ها ایجاد می شود شاید در کوتاه مدت طرفدارانی داشته باشد ولی مانا نیستند و نمی مانند ولی آن خبرگزاری که جایگاه خود را تشخیص می دهد و به دور از زد و بند ها و بدور از مواجهات جناحی عمل می کند و سعی دارد در خدمت حقایق وجودی عالم و حقایق و معارف صحیح دینی باشد مثل شفقتا این موفقتر است. وقتی از نگاه مساله مند به حوادث حرف می زنم شاید این ها روکش دینی هم نداشته باشند. نباید این ها را به یک سری متون دینی و عبادات و مناسک تقلیل بدهیم. منکر این ها نیستیم ولی دین آمده تا رافع نیاز باشد شاید یک نیاز، نیاز معیشتی است. آیا دین جوابگوی نیاز های معیشتی مردم نیست؟ آیا دین جوابگوی وجه ارتباطی انسان ها با هم و بحث اخلاقیات نیست؟ آیا دین جوابگوی بحث معرفتی انسان ها نیست؟ کسی مخالف قدرت ی نیست و کسی مخالف این نیست که ما ابزاری به نام حکومت داشته باشیم اما این ابزار باید در خدمت اهداف و غایاتی باشد که آنها پیش پای قدرت ی و ابزار ذبح و فراموش نشوند.


وم پرهیز از شکل‌گرایی، فردگرایی و نگاه تنبیهی در مواجهه با جرایم اجتماعی(۲)




چرایی ایجاد شمال و جنوب شهر

وی با اشاره به اینکه پایان‌نامه دوره دکترای او در خصوص دلایل کج‌روی رفتاری افراد بوده است، گفت: مطالعات من نشان داد که ریشه رفتار کج‌رو در خرده‌فرهنگ‌ کج‌رو است و خرده‌فرهنگ کج‌رو، ریشه در تمرکز فقر و تمرکز فقر ریشه در روابط نابرابر قدرت اعم از ی و اقتصادی دارد. یعنی کارهایی در سطح کلان کشور صورت گرفته و موجب می‌شود یک منطقه جغرافیایی مملو از فقرا ‌شود و آنجاست که فقرا با هم تعامل می‌کنند و این تعامل باعث ایجاد خرده‌فرهنگ کج‌رو می‌شود و خرده‌فرهنگ کج‌رو، فرهنگ کج‌رو را شکل می‌دهد. پس چرا ما فقط به سراغ رفتار کج‌رو و مجرم می‌رویم و چرا پیشینه و عقبه این رفتار را نمی‌بینیم؟ این عقبه را باید به عقب برگرداند و فقط نیز نباید به تمرکز فقر توجه کرد بلکه باید به این فکر کرد که روابط نابرابری در کشور هست که یک جا جنوب شهر و یک جا شمال شهر شده است.

بیکاری نشان بی‌عاری نیست

افروغ با انتقاد از افرادی که فقر را به فقرا نسبت می‌دهند، گفت: وقتی فقر را به افراد نسبت می‌دهیم، مستقیم و غیرمستقیم در حال تبرئه جامعه و قدرت هستیم؛ گویی حکمرانان در ت‌ها و اقداماتشان هیچ تقصیری ندارند و همه تقصیرها متوجه شخص فقیر است. این نگاه غلط و به لحاظ تحلیل جامعه‌شناختی ساختاری قابل قبول نیست. در دهه ۸۰ در انگلستان نیز اینگونه القا شده بود که بیکاری ناشی از بی‌عاری است؛ البته این ذهنیت از سوی نظام سرمایه‌داری القا شده بود که پس از تحلیل مشخص شد که بیکاری ناشی از بی‌عاری نیست و خود این مسئله القای نظام سرمایه‌داری است و باید تغییر کند.

06:49۰۶:۴۹

وی تصریح کرد: اگر نظام قضایی ما به طور خاص یک عقبه قوی ساختارشناسی، جرم‌شناسی و جامعه‌شناسی نداشته و به زمینه‌های جرم توجه نکند، حکم فردی صادر می‌کند و وقتی فرد را مقصر دانست برای مثال با برگزاری کلاس‌های آموزشی و گفتن بایدها و نبایدها سعی در اصلاح افراد می‌کند؛ اما آیا با گفتن بایدها و نبایدها افراد اصلاح می‌شوند؟

نظام قضایی نباید فردی باشد

افروغ مشکل سوم را اینگونه تحلیل کرد که نگاه ما بیش از آنکه ساختاری باشد فردی است و افزود: این مسئله به نوع نگاه ما نسبت به فرد و جامعه بستگی دارد و اینکه فرد اصالت دارد یا جامعه؟ من معتقد به نگاه دیالکتیک بین فرد و جامعه هستم؛ نباید نظام قضایی ما صرفاً فردی باشد. این مسئله فقط در نظام قضایی ما نیست. فقه ما نیز فردی است و این سه مشکل را می‌توان به سایر عرصه‌ها و قلمروها توسعه داد. در یک کلام در بهترین حالت بیش از آنکه دل‌مشغول زبان علیت و تأثیر و تأثیرات واقعی اجتماعی باشیم، دل‌مشغول بایدها و نبایدهای فردی هستیم و به همین دلیل می‌بینیم که نظام قضایی ما نه توانسته اسلامی حرکت کند و به سمت حبس‌زدایی برود و نه به زمینه‌های بروز و ظهور جرایم توجه کرده و به همین علت از وجه ترمیمی دور شده است.   

صدور احکام جایگزین حبس بخشنامه شود

وی در پاسخ به اینکه اگر بخواهیم شرایط را اصلاح کنیم، باید از کجا آغاز به کار کرد؟ گفت: راه حل اساسی این است که قضات بصیرت یابند و نگاه تازه‌ای داشته باشند و به سمت طرحی کلان حرکت کنند. در حال حاضر قضاتی داریم که احکام جایگزین خوبی صادر می‌کنند اما هنوز این موضوع به فرهنگ رایج تبدیل نشده است؛ یعنی حتماً باید بخشنامه‌ای باشد که تا حد ممکن احکام جایگزین صادر شود.

افروغ تیپولوژی جرم را نیز مهم دانست و با تأکید بر اینکه باید بررسی کنیم چه جرایمی را می‌توان مشمول احکام جایگزین حبس کرد، اظهار کرد: برای مثال قتل عمد عطف به قانون قصاص است و نمی‌توان آن را جایگزین کرد؛ البته احکام جایگزین نیز نباید جنبه صوری داشته باشند بلکه باید مجرمان در احکام جایگزین به صورت عملی در محیطی قرار گیرند که واقعاً اصلاح شوند. قاضی باید اختیار داشته باشد و بتواند نسخه‌های بدیلی را تجویز کند و شناخت زمینه‌ای از بحث‌های جرم، مجازات، وجه اجتماعی انسان و . داشته باشد و از این شکل‌گرایی که نه فقط آفت قضایی ما بلکه آفت علمی ما نیز هست دور شود.

وی بر وم آموزش قضات برای صدور احکام جایگزین حبس تأکید و تصریح کرد: چون قاضی در نظام قضایی ما قدرت بالایی دارد باید آموزش دیده تربیت شود که هم اسیر شکل‌گرایی نشود و هم به سمت وجه ترمیمی برود و هم به زمینه‌های بروز جرم توجه داشته باشد و نسخه‌های بدیل ارائه کند.

این جامعه‌شناس کشورمان بر وم تمایز قائل شدن بین هنجارشکنی و جرایمی که فرد طرحی نو در می‌اندازد تأکید کرد و گفت: فرد ی با غیری تفاوت دارد. به طور مطلق اعتقاد دارم نباید زندانی ی داشته باشیم. برای اینکه زبان، بیان و آزادی بیان حرمت دارد و اگر شما وقعی برای آزادی بیان قائل نشوید باید منتظر باشید که جامعه انواع و اقسام آسیب‌ها را ببیند و اسیر مصلحت اندیشی‌های کاذب و محافظه‌کاری شود و همین مسئله باعث بروز و ظهور آسیب‌های اجتماعی بیشتری می‌شود. باید اجازه دهیم افراد حرف‌هایشان را بزنند، نقد کنند، تضارب آرا صورت گیرد و هیچ کسی را به خاطر بیانش نباید زندانی کرد؛ برای اینکه به تعبیر استاد مطهری خداوند هر چیزی را که به انسان داده حقی برای آن گذاشته؛ خداوند به انسان زبان داده، پس حق آن حرف زدن و بیان است.

افروغ در پاسخ به این سؤال که آیا معتقد به حبس‌زدایی از جرایم مالی و اختلاس‌های مسئولان نیز هستید؟ گفت: بسته به نوع‌شناسی جرم باید میزان حبس تعیین شود. در جامعه‌شناسی این موضوع مطرح می‌شود که طبقات متوسط به بالا و یقه سفید‌ها معمولاً از مجازات فرار می‌کنند، برای اینکه قانون را خود آنها نوشته‌‌اند و مفر فرار از قانون را برای خودشان لحاظ کرده‌اند؛ وقتی می‌گوییم قانون وضع می‌شود یعنی واضعان، منافع خود را لحاظ کرده‌اند.   

وی با اشاره به اینکه بیشتر زندانیان را اقشار پایین، ضعیف و فقیر جامعه تشکیل می‌دهند، تصریح کرد: وقتی می‌گوییم می‌خواهیم مجازات زندان حذف شود به این معنا نیست که می‌خواهیم مجازات را نیز حذف کنیم. باید میزان جرم‌ها را مشخص و تعیین کرد که فرد به خودش یا تعداد کمی یا به کل جامعه آسیب زده است. باید دید جرم چه کسی سنگین‌تر است و اگر بخواهیم راه‌های بدیل اتخاذ کنیم باید آن راه‌حل بدیل برای جرایم سنگین نیز اندیشیده شود. متأسفانه زندان برای این افراد خاص اکنون هتل است و آنها همچنان بریز و بپاش‌ها و ارتباطات خود را در زندان نیز دارند. چنین محلی برای این افراد به معنای زندان نیست و باید برای مجازات این افراد فکر بهتری کرد.

افروغ با اذعان به اینکه اکنون در سرآغاز راهی طولانی هستیم و می‌خواهیم نگاه‌ها در مجازات‌ها واقعی و انسانی شود، گفت: متأسفانه کلاس‌های اخلاقی ما فردگرا و معطوف به حیات خصوصی ما هستند. این آموزش‌ها مربوط به عرصه فردی و یا حق‌الله هستند و وجدان عمومی را هم عطف به همین حق‌الله سنگین کرده‌اند؛ پس حق‌الناس چه می‌شود؟ حق‌الناس شدیدتر است اما حساسیتی درباره آن وجود ندارد. پس تبعیض، ارتشا، فساد، اختلاس و ناشایسته گماری که کمر یک کشور را می‎‌‌تواند بشکند چه می‌شود؟ مرتکبان چنین جرایم سنگینی چه می‌شوند؟ متأسفانه کلاس‌های آموزشی و اخلاقی رسانه‌ها نیز ناظر به این مسائل نیست و وجدان عمومی هم سنگین نشده است.

وی افزود: باید برخورد ما با جرایمی مانند اختلاس و ارتشا سنگین‌تر باشد و این سنگینی می‌تواند مراتب داشته باشد. اگر نظام قضایی نمی‌خواهد زندانی که اکنون هتل اوین شده را برای این جرایم تعریف کند، می‌تواند خارج از زندان محدودیت‌های اجتماعی، ی و . برای این افراد تعیین کند. اگر فعلاً راه‌حل بدیلی برای حذف کامل زندان نداریم، می‌توانیم زندان‌ها را از ان خرده پا خالی و به اصلاح و وجه ترمیمی این افراد توجه بیشتری کرده و به زمینه‌ها و ساختارهای اجتماعی بروز جرم بیشتر توجه کنیم. برای یقه‌سفیدها و طبقات متوسط به بالا نیز زندان به معنای واقعی تعریف کنیم.

این جامعه‌شناس کشورمان در پاسخ به این سؤال که جامعه را چطور برای پذیرش بسته شدن زندان‌ها و بازگشت زندانیان آماده کنیم؟ گفت: این مسئله مراتب دارد که بخشی به ساختارهای کلان و بخشی هم به روابط بین شخصی، میانه و خُرد باز می‌گردد. باید این مسئله به فرهنگ تبدیل شود که زندان وجود نداشته باشد و به مردم هم آموزش داد که هر کسی که به زندان می‌رود وماً فرد بدی نیست و اگر هم هست پس از طی مجازات خود، به یک شهروند عادی تبدیل می‌شود. در زمان پیامبر(ص) وقتی ایشان کسی را حد می‌زدند، پس از آن می‌گفتند که این فرد مورد احترام است و حتی از بیت‌المال بهره‌مند می‌شود؛ یعنی پس از مجازات تمام امتیازات اجتماعی به فرد بازگردانده می‌شد. باید کار فرهنگی صورت گیرد. البته اجرای کار فرهنگی اکنون به کسانی واگذار می‌شود که بهره‌ای از فرهنگ نبرده‌اند و خود به آنچه می‌گویند عمل نمی‌کنند. باید از عاملان یک امر خواست که آن را نهادینه کنند. متأسفانه ما زمینه اصلاح زندانیان را در جامعه فراهم نمی‌کنیم و مثلاً در خصوص اعتیاد ذهنیت جامعه ما برای پیشگیری از اعتیاد خوب است اما برای درمان آن بد است.

افروغ با اشاره به بودجه‌های کلانی که برای نگهداری زندانیان در زندان‌ها صرف می‌شود، اظهار کرد: می‌توان از این بودجه برای از بین بردن زمینه‌های جرم و مناطق جرم‌خیز استفاده کرد. از همان ابتدا اگر تفکر ساختارگرا، محیط‌گرا و زمینه‌گرا داشته باشیم، اجازه نمی‌دهیم روابط نابرابر فضایی شکل گیرد تا یک قسمت به جنوب شهر و یک قسمت به شمال شهر تبدیل شود؛ با این روش می‌توان از وقوع جرم و ایجاد مناطق جرم‌خیز پیشگیری کرد.

روابط نابرابرفضایی برچیده شود

وی ادامه داد: اکنون در کشور یک متروپل و مرکز به عنوان تهران داریم و چند شهر اصلی مثل اصفهان، شیراز، تبریز، مشهد و . و بقیه حاشیه هستند و در داخل همین شهرها یک مرکز و یک پیرامون داریم. در چنین شرایطی اصلاً نمی‌توان برای اصلاح ساختار کاری کرد. باید این روابط نابرابر فضایی به هم بریزد و عدالت فضایی را حس کنیم و بدانیم فرق چندانی بین جنوب و شمال شهر نیست. وقتی در ابعاد مختلف عدالت مستقر شود، دیگر نیازی به زندان نداریم و خود به خود زمینه‌ها و ساختارهای ایجاد جرم برطرف یا تلطیف می‌شود. اکنون در کشور مسکن مهر ساخته شده است. این مسکن به چه کسانی واگذار می‌شود؟ اگر فقط به فقرا واگذار شود تعامل فقرا با هم دوباره آن محل را به جنوب شهر و خرده‌فرهنگ کج‌رو تبدیل می‌کند، در حالی که باید از اقشار مختلف آنجا باشند تا تعاملات بین طبقاتی ایجاد شود.

این جامعه‌شناس کشورمان در پاسخ به این سؤال که کشور ما خرده‌فرهنگ‌های متفاوت دارد اما قضات احکام مشابه را برای مناطق بسیار متمایز صادر می‌کنند؛ برای رفع این مشکل چه راهکاری می‌توان ارائه کرد؟ گفت: این مسئله به همان مشکل شکل‌گرایی بازمی‌گردد و اینکه فکر می‌کنیم می‌توانیم یک نسخه واحد برای کل کشور بپیچیم. شکل‌گرایی امری خشک و حتی جاهلانه است. بی‌توجهی به زمینه‌ها، فرهنگ و محیط، معضل کشور ماست. اخیراً دختری توسط پدرش به قتل رسید؛ چرا بدون توجه به مسائل فرهنگی و تعصبات موجود حکم صادر شد که آن دختر نوجوان به پدر تحویل داده شود. چرا نباید قاضی را در این مسئله مقصر بدانیم؟ وقتی می‌گوییم هر جا قدرت است، مسئولیت هم هست و افراد در مقابل اقداماتی که انجام داده‌اند و اقداماتی که انجام نداده‌اند مسئولند، پس باید در این قضیه نیز به سراغ قاضی برویم که دختر را به پدر سپرده است. به این مسئله نپرداختیم که چرا دختر را به پدر تحویل دادید. قاضی باید فهم دقیقی از خرده‌فرهنگ‌ها داشته باشد. به همین دلیل باید تعامل دقیقی بین قاضی و جامعه‌شناس وجود داشته باشد و نباید نسخه واحدی را برای مناطق مختلف ارائه کرد. این شروع بحث است و امیدواریم از سایر کارشناسان نیز دعوت شود و یک امر بین رشته‌ای واقعی بین قضات، روانشناسان و جامعه‌شناسان در این خصوص به وجود آید.



تبیین مسیر اصلاح اجتماعی در گفت‌وگوی ایکنا با عماد افروغ/
یک جامعه‌شناس با تأکید بر اینکه باید در مسیر حذف مجازات زندان گام برداریم، شکل‌گرایی، فردگرایی و نگاه تنبیهی را از جمله ایرادهای وارد به نحوه مواجهه با جرم دانست و گفت:‌ باید به سمت فرهنگ‌سازی گسترده برای مجازات‌های جایگزین حرکت کنیم.

به گزارش ایکنا، یکی‌ از‌ مهم‌ترین‌ معیارهای‌ میزان‌ پیشرفت ‌و‌ توسعه‌‌یافتگی‌، سنجش‌ میزان‌ جرایم‌‌ ارتکاب‌‌یافته‌ در‌ آن‌ کشورها‌ست. افزایش‌ جرایم‌ در‌ بعد‌ کمّی و کیفی عواقب‌ مخربی را در‌ زندگی‌ فردی‌ و‌‌‌‌‌‌ اجتماعی افراد به دنبال دارد؛ بدین سبب شناخت راه‌های پیشگیری و اصلاح و نوع و نحوه مواجهه با جرایم می‌تواند به کاهش این روند کمک بسزایی کند.

نگاهی به زندگی برخی مجرمان و حضور دوباره آنان در زندان‌ها به سبب ارتکاب جرم جدید، نشان از آن دارد که زندانی کردن به تنهایی پاسخگوی رفع مشکل جرایم اجتماعی نیست. در این مسیر با کارشناسان و اندیشمندان اجتماعی همراه خواهیم شد تا به بررسی زوایای کمتر توجه‌شده در مورد کاهش جرم بپردازیم.

عماد افروغ، جامعه‌شناس، در گفت‌وگوی تفصیلی با ایکنا به بررسی جامعه‌شناختی زندانی کردن مجرمان پرداخت و با تأکید بر اینکه باید زندان‌ها تعطیل شود، گفت: همه جرایم اجتماعی هستند و جرم غیراجتماعی نداریم. این امر به نگاهمان به جامعه و تعریفمان از اجتماع و ارتباطی که با حیات فردی دارد، مربوط می‌شود. نمی‌توانم متصور باشم که انسان یک وجه اجتماعی پررنگ از همان ابتدای تولدش و حتی در رحم مادرش نداشته باشد. بنابراین بخشی از مشکلات ما همین تفکیک جرم اجتماعی از جرم غیراجتماعی است. وقتی نتوانیم به خوبی این مسئله را تجزیه و تحلیل کنیم، بازتابی در مواجهه با مجرمان و مجازاتشان داریم.

۰۱:۲۰۰۱:۲۰

وی ادامه داد: اگر به وجه اجتماعی جرایم توجه کنیم، خواه یا ناخواه بر نوع برخوردمان با مجرمان اثرگذار خواهد بود. مجازات مجرمان تنبیهی است یا ترمیمی؛ وقتی به زمینه‌ها و ساختارهای اجتماعی در بروز جرایم توجه نمی‌کنیم، غالباً نگاه تنبیهی اجرا می‌شود و نوع برخورد با مجرمان بیش از آنکه ترمیمی و تربیتی و معطوف به اصلاح زمینه‌ها، ساختارها و محیط جرم‌خیز باشد، مربوط به فرد است و همین امر موجب می‌شود که زندان‌ها مملو از مجرمان شود.  

زندان‌ها چگونه پر می‌شود

این جامعه‌شناس کشورمان با انتقاد از اینکه به تأثیر محیط بر شکل‌گیری جرم توجه کمی شده است و بیش از آنکه محیط و جامعه و روابط نابرابر قدرت را مقصر بدانیم، افراد را مجرم می‌دانیم و بدین ترتیب خودمان را تبرئه می‌کنیم، گفت: به خاستگاه اجتماعی جرایم توجه نمی‌کنیم. البته نمی‌خواهم بگویم فرد اصلاً مقصر نیست اما مفهومی به عنوان دلیل و  مفهومی به عنوان علت داریم؛ این دو مفهوم را باید به رغم اینکه ارتباط دیالکتیکی با هم دارند، جدا از یکدیگر تحلیل کنیم. علت به زمینه‌های عینی مؤثر بر جرم و دلیل به بایدها و نبایدها بازمی‌گردد.

وی در تشریح سخنان خود گفت: هیچ کس علی‌القاعده مجاز نیست اگر گرسنه شد ی کند اما واقعیت چیز دیگری است. واقعیت انسان‌ها را به سمت برون رفت از گرسنگی می‌کشاند و باید فکری هم برای این واقعیت‌ها کنیم. ت‌ها و رفتارهای حاکمان و . بر رفتار مردم اثر می‌گذارد. هر چقدر نیز که به مردم توصیه کنیم نباید از رفتار حکمرانان خود تأثیر بپذیرند، فقط انسان‌های خاص هستند که تحت هر شرایطی عطف به دلایلشان و زبان باید و نبایدشان و اخلاقشان عمل می‌کنند اما واقعیت جامعه این نیست. در واقعیت امر انسان‌ها تحت تأثیر بسیاری از مسائل مانند زور، اغوا و اقتدار هستند.

افروغ اضافه کرد: متأسفانه بیش از آنکه به زمینه‌‌ها و شرایط اجتماعی بروز و ظهور جرم توجه شود، به شخص مجرم توجه می‌شود به همین خاطر است که بلافاصله به جای اینکه کار سخت‌تر که اصلاح محیط و تغییر روابط قدرت است را متقبل شوند، یقه مجرم را می‌گیرند و ساده‌ترین کار نیز این است که مجرمان را راهی زندان کنند.

وی درباره تبعات زندان برای زندانیان هشدار داد و گفت: فرد با یک عقبه وارد زندان و با عقبه دیگری خارج می‌شود و تعاملاتی با سایر زندانیان به هم می‌زند و سایر زندانیان به او خط و ربط می‌دهند و باید به این مسئله توجه کرد.

نظریه شهید مدرس در مورد زندان

این جامعه‌شناس کشورمان به محتوای کتاب گنجینه خواف، نوشته شهید مدرس اشاره و اظهار کرد: سال‌ها پیش کتاب گنجینه خواف را از شهید مدرس می‌خواندم، ایشان خاطرات خود را در قالب درس گفتارهایی که در زندانی در کاشمر داشته برای یکی از زندان‌بان‌های خود مطرح و بیان می‌کند زندان مجازات اسلامی نیست. شخص بزرگواری مثل شهید مدرس که شرایط سخت زندانی بودن را تجربه کرده و به محض اینکه زندانی شده همسرش تقاضای طلاق کرده چراکه باید نفقه‌ای برای گذراندن زندگی می‌داشته، چنین اعتقادی دارد.  

۰۲:۱۰۰۲:۱۰

وی با تأکید بر اینکه باید راه‌های دیگری به جز زندانی کردن برای مجازات مجرمان پیدا کنیم، گفت: با زندانی کردن افراد عملاً عقبه‌ای را خراب می‌کنیم و حمایتی را از خانواده‌ای می‌گیریم. باید راه‌های انسانی‌تر، صحیح‌تر، ترمیمی‌تر و دقیق‌تری یافت. این ضعف نگاه قضایی ماست که به جای رفتن به سراغ راه‌حل‌های پچیده‌تر اصلاح جامعه و مجرمان، راهکار ساده یعنی زندانی کردن آنها را انتخاب می‌کنیم، در حالی که اگر نگاه اجتماعی به جرم داشته باشیم چنین نمی‌کنیم. باید اقدامات کارشناسی و فنی بر حذف زندان‌ها و تغییر مجازات زندان صورت گیرد و جمعی متشکل از جامعه‌شناسان و حقوق‌دانان در خصوص این موضوع، فکر اساسی کنند.

وی در پاسخ به اینکه اگر قرار باشد مسیری برای تعطیلی زندان‌‌ها و کاهش زندانیان ترسیم کنیم، باید از کجا آغاز به کار کرد؟ بیان کرد: اول باید دید مشکل کجاست. در برخورد با جرایم قضایی سه مشکل وجود دارد که مشکل نخست شکل‌گرایی است؛ یعنی به جای اینکه به روح قضایا توجه کنند به شکل مسائل توجه می‌کنند و قاضی یا مأمور قانون بدون توجه به موضوع و مورد، زمان و مکان و شرایط خاص فرد، براساس قانونی که بسط داده نشده اقدامی را انجام می‌دهد و به این موضوع توجه ندارد که قانون باید معرف عدالت و عدالت باید معرف حق باشد.

وم بازنگری مدام بر قوانین

این جامعه‌شناس کشورمان تصریح کرد: مأموران قانون باید توجه داشته باشند جرمی که اتفاق افتاده آیا عطف به یک نیاز رخ داده؟ عطف به یک حق اتفاق افتاده؟ آیا بی‌توجهی به حق و یا نیاز باعث جرم شده؟ استاد مطهری می‌گویند قانون فرع بر عدالت است و عدالت فرع بر حق است و این یعنی هر جا دیدیم قانون فرع بر عدالت نبود و عدالت را دور می‌زد و عدالت نیز ناظر بر حق نبود، یعنی قانون مشکل دارد و لازم است بازنگری شود. بر این اساس باید مدام در قوانین بازنگری داشته باشیم که شامل قانون مجازات بر افراد نیز می‌شود، چراکه هم باید مطمئن شویم که ریشه در عدالت و حق و نیاز مردم دارد و هم منبسط شده یعنی مطابق با شرایط زمانی و مکانی تغییر داده شده است.

۰۲:۳۳۰۲:۳۳

وی مشکل دوم را تنبیهی یا ترمیمی بودن مجازات دانست و گفت: بیش از آنکه برخورد نظام‌های قضایی و مراکز کاهش آسیب ما ترمیمی باشد، تنبیهی است. تنبیهی یعنی اطلاع نداریم که چرا فرد مرتکب جرم شده و در چه شرایط اجتماعی و محیط جغرافیایی و فضایی و در چه شبکه تعاملاتی مجرم شده است و فقط مجرم را به صورت فرد می‌‌بینیم و او را برای تنبیه به زندان می‌اندازیم.

این جامعه‌شناس کشورمان با انتقاد شدید از اینکه در برخی از مجازات‌ها به کرامت انسان‌ها بی‌احترامی می‌شود، گفت: فردی که جرمی مرتکب شده باید مجازات شود اما نباید کرامت انسان‌ها را در مجازات نادیده گرفت؛ باید دید در چنین برخوردهایی حکم قضایی چنین کاری وجود داشته و اگر وجود داشته آیا قاضی نمی‌توانست حکم دیگری به فرد دهد؟  



نگاه امام خمینی (ره) به مساله عدالت در مصیر» بررسی شد



به گزارش خبرگزاری مهر، سی و هشتمین قسمت از فصل جدید از برنامه تلویزیونیمصیر» کاری از گروه اجتماعی شبکه چهار سیما، با موضوع عدالت در اندیشه امام خمینی (ره)» با اجرای محمدمهدی ابراهیمی نصر روی آنتن رفت.

فصل جدید برنامه تلویزیونی مصیر با هدف بازخوانی و نقد اندیشه متفکران اسلامی، به بررسی ابعاد فکری اندیشمندان بزرگی چون؛ آیت الله جوادی آملی، علامه طباطبایی، امام خمینی (ره) و… می‌پردازد و تا کنون به بررسی اندیشه‌های آیت الله مهدوی کنی، آیت الله مصباح یزدی، آیت الله هاشمی رفسنجانی، شهید سید مرتضی آوینی، آیت الله سید منیرالدین حسینی، شهید سید محمدباقر صدر و آیت الله سید محمود طالقانی پرداخته است.

مهمان این قسمت از برنامه، عماد افروغ، جامعه شناس و استاد دانشگاه درباره نگاه متمایز امام خمینی (ره) درباره عدالت گفت: امام خمینی (ره) کتاب مشخصی در حوزه عدالت ندارند اما عبارات و سخنان ایشان نشان می دهد که نگاهشان به عدالت ذیل نگاه امام علی (ع) است. تئوری های رایجی وجود دارد؛ یک نگاه طبیعت گرایانه است که انسان ها همه باهم برابر نیستند. نگاه دوم انسان ها خلقت نابرابر دارند یا ندارند ولی شایستگی هایی دارند و چیزهایی را به دست آورده اند. نگاه سوم بی تفاوتی دولت که دخالتی نکند. نگاه چهارم مساوات گرانه است که هر کسی بر اساس نیازش برداشت می کند و همه بهره مند می شوند. نگاه پنجم نگاه حق گرایانه است. نگاه امام علی (ع) جمع بین مساوات گرایی و شایسته گرایی است. ایشان برای جامعه اصالتی قائل هستند اما از طرفی معتقدند که تلاش کار کسی را به پای دیگری ننویس.

 افروغ درباره نگاه امام خمینی (ره) به مساله عدالت ادامه داد: وقتی نگاه امام خمینی (ره) را با نظام های سرمایه داری و اشتراکی مقایسه می‌کنیم، مسلم است که نظام سرمایه داری را رد می کند اما نظام های اشتراکی را چطور؟  آنجایی که از محرومان و مستضعفین صحبت می کند، نگاه مساوات گرایانه دارد. امام با ت های سوسیالیستی به دو دلیل مخالف بودند، اول آنکه به سرمایه داری دولتی تبدیل شده بود دوم آنکه مخالف حق مالکیت خصوصی بود. مخالفت امام خمینی (ره) با نظام سرمایه داری برای مفهوم مالکیت خصوصی نیست بلکه به خاطر اصالت سرمایه است.

افروغ ادامه داد: نگاه امام خمینی (ره) به محرومان صرفا نگاه ی و صرفا اقتصادی نیست و نگاه مبنایی تری است. نگاه ایشان دینی است. حقوق طبقه پایین دست از حقوق خداست. می گویند اسلام گفته است باید نگاهمان به فقرا باشد. در دوران سازندگی می گویند باید سازندگی برای محرومان باشد. اسلام هم از محرومان شروع شد. امام خمینی (ره) می گویند که طبقات مختلف به طبقات پایین ظلم نکند، حق فقرا و مستمندان باید داده شود، ملت در جمهوری اسلامی وظیفه دارد پشتیبانی دولتی را بکند که در خدمت ملت است و اگر دولتی را دید که خلاف می کند به او تو دهنی بزند. اگر دستگاه جابری را دید که ظلم میکند باید شکایت کند و دادگاه ها باید دادخواهی کنند.

افروغ درباره تفاوت دولت ها و نگاه امام خمینی (ره) گفت: ما چنین چیزی را در عمل هیچ دولتی نداشتیم و فقط در زبان بعضی داشته ایم. ت های اقتصادی بعد جنگ شبیه ت های نوسازی توسعه بود. همین تئوری منجر به انقلاب شد و نمی دانم چرا بعد از انقلاب دوباره انجام شد. در این ت ها ما بی توجهی های زیادی کردیم. ما در تمام زمینه ها شاهد فاصله با اندیشه امام خمینی (ره) هستیم. همه چیز از بالا دیده می شود و مردم حضور ندارند. همه چیز ت زده شده است تا مردم ت زدا شوند. مردم هم واکنش نشان می دهند. در حالی که سود و رفع نیاز مهم است. همه چیز حتی دین خادم انسان و مردم است.

افروغ در خصوص محرومیت زدایی در اندیشه امام خمینی (ره) بیان کرد:امام خمینی (ره) میگویند که محرومیت زدایی رسم ماست. اگر مرگ بر آمریکایی واقعی می گویید باید سراغ فقرزدایی بروید. اگر از مردم که بپرسید که دغدغه شما چیست، طبق آمارهای رسمی، دغدغه اقتصادی مهمترین و بیشترین دغدغه است. اقتصاد ما نفتی است و بنابراین زمام اقتصاد در دست دولت است و با این شرایط دولت است که می تواند تغییر و تحولی ایجاد کند.

عمادالدین افروغ در پایان گفت: انسان قابلیت هایی دارد که یکی از آن ها عمل رهایی بخش است. انسان ها باید به قابلیت های خود رجوع کنند. به خداوند، به سنت های جهان و هدف غایی جهان و عمل فرایندی نگاه کنند و وارد عمل شوند. این شرایط ما را نباید به ناامیدی بکشاند. من فکر میکنم اگر شرایط هیچ تغییری نکند این اتفاق رخ می دهد.

در بخش های دیگر برنامه، معرفی کتاب، سخنان امام خمینی (ره) نیز پخش شد.



چرا حاج‌قاسم متفاوت بود؟



به گزارش فرهیختگان»، عماد افروغ، جامعه‌شناس و استاد دانشگاه در گفت‌وگو با فرهیختگان» نگاهی علمی و تخصصی به جایگاه سردار شهید حاج‌قاسم سلیمانی در جامعه ایرانی و نگاه مردم به وی داشت. او در این گفت‌وگو ویژگی‌های برتر و منحصربه‌فرد سردار سلیمانی ازمنظر جامعه‌شناختی را برشمرد و ثمر آن ویژگی‌ها در جامعه را تحلیل کرد. مشروح این گفت‌وگو را در ادامه ازنظر می‌گذرانید.

از دیدگاه شما به‌عنوان یک جامعه‌شناس چرا حاج‌قاسم سلیمانی شخصیتی مورد احترام و تایید تمام طیف‌های ی  در کشور بودند؟

شخصیت شهید سلیمانی به‌حق و به‌واقع یک شخصیت انقلابی، ملی و فراجناحی بود. نگاهی عام به مردم داشت. این نگاه عام داشتن یک افتخار است. هرجا هرکسی نگاه عام به قضایا داشته باشد و رنگ و سلیقه، جناح، قومیت و حتی دین را برنتابد، به‌گونه‌ای نگاه خدایی به عالم کرده است، چون خدا هم هیچ رنگ و صبغه‌ای ندارد، خدا هیچ دینی ندارد. خدا نگاهی فرادینی دارد.

   شکست داعش به‌عنوان یک معضل بشری سند فراملی بودن سردار سلیمانی

شخصیت شهید سلیمانی یک شخصیت عام‌گرا، فراقومی، فراملی و حتی به‌عبارتی فرادینی بود. به همین خاطر همه بشر می‌توانند پذیرای پیام و راه و مشی شهید سلیمانی باشند. این را تنها در ساحت نظر بیان نمی‌کنیم، وقتی ایشان افتخار ریشه‌کنی داعش را در یک مقطع زمانی به‌خود اختصاص می‌دهد، همه می‌فهمند که او یک شخصیت فراملی است. دقت کنید که داعش یک مشکل بشری بود و محصور در جهان اسلام و تنها مشکل منطقه خاورمیانه نبود. داعش یک معضل بشری است و همین که شهید سلیمانی با این معضل بشری مقابله کرد، از ایشان یک شخصیت عام‌گرا می‌سازد.

این دلیل اصلی است و علاوه‌بر عام‌گرایی شهید سلیمانی در ساحت جهانی، در عرصه ملی هم به‌کرات نشان داد دغدغه جناحی ندارند. دغدغه انقلاب و دردها و مشکلات مردم را دارند. حضور شهید سلیمانی در هر جایی که به‌گونه‌ای با مسائل واقعی مردم گره خورده بود، بیانگر چهره فراجناحی ایشان، فراقومی و عام‌گرا بودن ایشان است.

ایشان در زمانی که سیلی جاری می‌شود حضور دارد، زمانی که زله‌ای اتفاق می‌افتد حضور دارد. اگر به‌لحاظ جامعه‌شناسی بخواهیم بحثی به میان بیاوریم، به فرآیند انسجام و وحدت‌بخشی تعلق داشت تا فرآیند تفکیک و گروه‌بندی و جناح‌بندی. حتی توصیه ما به جناح‌ها این است که به‌رغم اینکه درحال رقابت جناحی هستید به یاد داشته باشید ذیل کدام پرچم درحال رقابت‌های جناحی هستید، ذیل کدام گفتمان و کدام انقلاب درحال مبارزات جناحی هستید. فراموش نکنید شما هم به فرآیند عام و انسجام‌بخشی تعلق دارید که آن را باید همواره رعایت کنید.

  مردم در عزاداری سردار سلیمانی نشان دادند  که فرآیند وحدت‌بخشی را فهم کرده‌اند

حتی در حین مبارزات جناحی باید نیم‌نگاهی به فرآیند وحدت و انسجام‌بخشی داشته باشید. اینکه الان تمام گروه‌ها و اقشار بحمدالله در سوگ این شهید ملی عزادار هستند، به این علت است که آنها هم فرآیند وحدت‌بخشی جامعه را فهم کردند و هم نمود و نماد این فرآیند انسجام‌بخش و وحدت‌بخش را به‌نام شهید سلیمانی تشخیص دادند و این جای تحسین دارد.

  حاج‌قاسم نماد انفاق و ایثار  به‌عنوان بالاترین حد اخلاق بود

رمز و راز اینکه شهید سلیمانی چهره ملی است، این است که اخلاق فراجناحی دارد. وقتی اخلاق عام‌گرایانه را مطرح می‌کنیم، یعنی پای اخلاق مبتنی‌بر انفاق و ایثار به میان می‌آید و این انفاق و ایثار بالاترین حد اخلاق است. اگر اخلاق را مرتبه‌بندی کنیم، هیچ مرتبتی بالاتر از اخلاق مبتنی‌بر انفاق و ایثار نیست.

در انفاق و ایثار می‌گویند حسب این آیه شریفه و یوثرون علی انفسهم و لو کان بهم خصاصه» یعنی از نفع شخصی خود به نفع دیگری می‌گذرند. ایثار به همین معنی است؛ یعنی چیزی که می‌تواند منفعت خود او را به‌همراه داشته باشد را به‌خاطر منفعت دیگری صرف‌نظر می‌کند که این از اصل طلایی اخلاق هم بالاتر است، چراکه در اصل طلایی اخلاق یک رابطه یک‌به‌یک می‌بینیم. می‌گوید با دیگری طوری برخورد کن که دوست دارید با شما برخورد شود و بالعکس. این امر بالاتر از این نکته است؛ یعنی چیزی را برای دیگری می‌پسندید که از خود دریغ می‌کنید. علت چنین ماجرایی هم این است که از شهید سلیمانی انفاق و ایثار و ازخودگذشتگی دیده‌اند که تمام اینها وجوه یک اخلاق عام‌گرایانه است.

  عام‌گرایی درکنار نگاه محتوایی به‌جای نگاه شکلی حاج‌قاسم را از دیگران متمایز می‌کرد

وجه برجسته در شهید قاسم سلیمانی دفاع از آزادی‌های اجتماعی و فردی است. این امر در یک شخصیت نظامی نکته فاخری است، کمااینکه می‌گویند دختر بی‌حجاب هم دختر ماست. ارزیابی شما از این ویژگی سردار شهید سلیمانی چیست؟

شهید سلیمانی در کنار عام‌گرا بودن یک نگاه محتوایی به مقولات دارد. اتفاقا کسانی که عام‌گرا هستند، نگاه محتوایی دارند. کسانی که نگاه عام‌گرا ندارند، نگاه شکلی به مسائل دارند و تمام لایه‌های زیرین هستی‌شناسی و ارزش‌شناسی را به یک لایه رفتاری و نمادین تقلیل می‌دهند، بنابراین کسانی که مساله زن را به حجاب تقلیل می‌دهند، حجاب درون را نادیده می‌گیرند و انسانیت درون آدم‌ها را نادیده می‌گیرند. دقت کنید کسی مخالف حجاب نیست، بحث این است که تقلیل ندهیم، یعنی شرف و انسانیت درون را نباید تقلیل به ظاهر و پوشش افراد دهیم که چه مرد و چه زن باشد. نمی‌توان به صرف پوشش گفت اگر کسی پوشش نامتعارف دارد، انسان و مسلمان نیست. ممکن است دچار لغزش و شکاف شده باشد و نمی‌توان این‌گونه قضاوت کرد.

تحقیقاتی انجام شده است که نشان می‌دهد برخی از افرادی که پوشش مناسب دارند، در لایه‌های زیرین خود باور عمیقی ندارند و بسیاری از افراد پوشش نامناسبی دارند، اما در لایه‌های زیرین به ارزش‌های مطلوب بشر اعتقاد عمیقی دارند. در این‌خصوص هرچه عام‌گراتر باشید، سعی می‌کنید نگاه انسانی‌تر و محتوایی‌تری به مقولات داشته باشید.

  شهید سلیمانی وحدت را در عین کثرت فهم کرده بود

شهید سلیمانی درواقع به‌حق می‌گفت و به‌حق این موضع را می‌گرفت که همه را همانند فرزندان خود می‌دید و قائل به تنوع سلیقه بود. همه انسان‌ها یکسان نیستند و تفاوت بخشی از هستی است. اگر تفاوت نباشد، شناسایی و تعامل به تعبیر قرآن معنا ندارد. آیه‌ای که اشاره به این امر دارد، مصداق این امر است. یعنی شما را به شعوب و قبائل تقسیم کردیم که با هم زندگی اجتماعی داشته باشید و از هم تمییز داده شوید. بنابراین به این معنا نیست که وحدت و ارتباط و انسجام را نادیده بگیریم، ولی نه انسجام منهای تفکیک و نه تفکیک منهای انسجام هنر است. نه تفاوت بدون توجه به ربط و نه ربط بدون توجه به تفاوت است. این همان وحدت در عین کثرت معروف است. شهید سلیمانی این وحدت در عین کثرت را فهم کرده بود؛ یعنی آنجایی که از ارزش‌ها و از اسلام و انقلاب و ائمه‌اطهار و علی و حسین می‌گوید، انگشت روی بحث ربط‌ها و انسجام‌ها گذاشته است. آنجایی که از تفاوت‌ها بیان می‌کند، انگشت روی کثرت‌ها گذاشته است.

این نکته جالبی است که ما در روایات داریم که راه‌های به‌سمت خدا به تعداد آحاد افراد است» و کسی نمی‌تواند اینجا خدایی کند و کسی نمی‌تواند قضاوت و داوری کند. مگر قضاوت کار ماست؟ نمی‌توان گفت اگر این فرد نماد نامتعارف دارد پیش خدا جایگاه پایینی دارد و ما که نماد درستی داریم پیش خدا مقرب هستیم. این‌طور نیست. اصلا داوری کار ما نیست.

  شهید سلیمانی متوجه این معنا بود که قضاوت درمورد افراد کار خداست

شهید سلیمانی متوجه این معنا بود که داوری نمی‌کند. نباید قضاوت کرد. ما نه خدا هستیم و نه م قیامتی برپا شده که متوجه شویم جایگاه هریک از افراد چه جایگاهی است. این واقعا غلط است و یکی از چیزهایی که در مومنان و کسانی که به‌ظاهر مسلمان و مومن هستند مخصوصا بعد از انقلاب اسلامی این است که همه خود را داور می‌دانند و همه خدایی می‌کنند. برخی متوجه نیستند که  إِنَّ أَکرَمَکُم عِندَاللَّهِ أَتقاکُم»؛ این تقوا را چه کسی تشخیص می‌دهد؟ نمی‌توان قاطعانه قضاوتی کنیم که از تقوا به دور است.

این امر خیلی از افراد را فراری می‌دهد. قبل از انقلاب در کانون‌های آگاهی‌بخشی و آزمون کردن چطور دختر خانمی با حجاب کاملا معمولی تحویل گرفته می‌شد و به‌تدریج حجاب او درست می‌شد. آگاهانه و ارادی این حجاب را درست می‌کرد. شرایطی را ایجاد کنید اگر ارزشی در حجاب می‌بینید خودبه‌خود متمایل به حجاب شوند نه اینکه با تحمیل و اجبار باشد. مشکل ما در اسلامی شدن نیست، ای‌کاش فرآیند اسلامی شدن را دنبال می‌کردیم. مشکل ما در اسلامی کردن است. همه‌چیز را می‌خواهیم از بالا و ارادی و تحمیلی جلوه دهیم، درحالی‌که مقدمات کار را فراهم می‌کردید این امر انجام می‌شد. همواره سعی کنید با فعل شدن کارها را پیش ببرید.

شهید سلیمانی به‌دنبال اخلاقی شدن جامعه بود نه اخلاقی کردن جامعه

اگر می‌خواهید اخلاق گسترش یابد بگویید اخلاقی شدن، می‌خواهید مردم فرهنگی شوند بگویید فرهنگی شدن. همه مشکل ما در فعل انجام دادن و دستوری است. اینها کار دست ما می‌دهد. به‌نظر من شهید سلیمانی با این فعل شدن و صرف فعل شدن کارها را پیش می‌برد و به همین خاطر محبوب قلب‌ها است. به همین خاطر به‌حق درباره ایشان جا افتاده که سردار دل‌ها است.

  شهید سلیمانی سرباز اسلام و سرباز دل‌ها بود

من نسبت‌به سردار حساس هستم، چون فردی که مردمی است و در آدم‌ها می‌جوشد، سرداری معنا ندارد، سرداری عنوان اعتباری است. شاید بهتر است از عنوان سرباز دل‌ها اسم ببریم. حتی در کتابی که با عنوان گزیده و حس و حالی از نهج‌البلاغه آماده و آن را به شهید سلیمانی تقدیم کردم، از سرباز اسلام یاد کردم، تا سردار اسلام! چون این لقب مردمی است. کسی که مردمی است اجازه نمی‌دهد این عناوین اعتباری فاصله بیندازند.


نیازمند خانه تکانی ساختاری هستیم(۲)



گروه راهبرد سدید»؛ بخش نخست گپ و کفت با عماد افروغ، استاد دانشگاه، نویسنده، جامعه‌شناس، پژوهشگر حوزه فرهنگ با عنوان نمره خوبی نگرفتیم!» و با محوریت بررسی کارنامه فرهنگی انقلاب اسلامی منتشر شد. در ادامه بخش دوم این گفتگو با محوریت بررسی ساختارهای فرهنگی موجود و وم بازنگری در آن‌ها پیش رفته است که مشروح آن از منظر شما می‌گذرد:

شما عنوان کردید که مشکل بی عملی داریم»، پس قبول دارید بسیاری از آمار‌هایی که در این سال‌ها سازمان‌ها و ارگان‌های مختلف از راس تا ذیل نظام خبر از بهبود وضعیت فرهنگی می‌دهند، با فرمایشات شما زیر سوال می‌رود؟ مثلا بر اساس آمار اعلام می‌کنند که جوانان دین دار‌تر شده اند؟ مراسمات مذهبی بیشتری برگزار می‌شود و از این قبیل آمارها.

بله؛ زیر سوال هم رفته. ببینید مردم چه شعار‌هایی می‌دهند؟ ببنید مردم نسبت به صحبت‌های آقایان چه واکنشی نشان می‌دهند؟ حتما که نباید به خیابان‌ها بریزند، تظاهرات کنند و شعار دهند. شما در بطن جامعه بروید و میزان دروغ، ریا و نفاق را مشاهده کنید. میزان عدم اعتماد مردم را در عرصه اجتماعی ببینید. عرصه اجتماعی و اعتماد مردم به دولت که خیلی وقت است از بین رفته و بسیاری از آمار‌های رسمی آن را نشان می‌دهد.
 
کسی منتقد اصل نظام نیست
 
متاسفانه این بدعملی‌ها دارد پای نظام نوشته می‌شود؟

بله؛ پس انتظار دارید پای کی نوشته شود؟! ببینید حساب انقلاب اسلامی از نظام جمهوری اسلامی جداست. انقلاب اسلامی یک گفتمان است؛ یک مجموعه اهداف و معیار و ارزش هاست و باید از آن‌ها استفاده کنیم برای نقد آنچه که در نظام جمهوری اسلامی در قالب ت‌ها و رفتار‌ها اتفاق می‌افتد.
کسی منتقد اصل نظام نیست؛ چون اصل نظام برخاسته از انقلاب است. درواقع این اصل نظام آمده که یک کاری انجام بدهد. آمده تا تحقق بخش اهداف و ارزش‌ها باشد. ما می‌گوییم که این اقدامات در خدمت این اهداف نیستند. اتفاقا ما باید از این گفتمان انقلابی در جهت نقد، کمال استفاده و استقبال را بکنیم و این فرصتی است که انقلاب بتواند خودش را احیا کند.

به نام دفاع از دین و ولایت فقیه و نظام،نان می‌خورند!

شما حرف از آمار‌ها زدید؛ این آمار‌ها هماهنگ هم نیستند. اگر کسی ادعا دارد که همه چیز خوب و مثبت است، چرا پیمایش‌های ملی معتبر حرف دیگری را می‌زنند. پیمایش‌هایی که توسط سازمان‌های رسمی همین نظام استخراج شده است خلاف این چیز‌ها را می‌گوید و اتفاقا این آمار‌ها دقیق‌تر هستند، چون معمولا توسط یک سری پژوهشگران شناخته شده و با رویکردی روشمند انجام می‌شوند. حالا ادعا ندارم که عین واقعیت است، ولی به واقعیت، حسب شهودات خودمان بسیار نزدیک است.
درباره کسانی که بیشترین تعریف و تمجید را می‌کنند و همه چیز را خوب و مثبت ارزیابی می‌کنند؛ تحقیق کنید تا متوجه شوید که بیشترین تنعم و استفاده را از این موضع طرفدارانه به خود اختصاص داده اند و متاسفانه تظاهر و ریا در کنار بی عملی بزرگترین آفت نظام جمهوری اسلامی است. برای اینکه جلوی این آفت را بگیریم باید نظارت می‌کردیم تا کسی به نام دفاع از دین و ولایت فقیه و نظام، نان نخورد.

شاید همه این سوال‌ها و بحث‌هایی که انجام شد، مقدمه‌ای برای طرح این سوال اصلی باشد که آیا لازم است یک بازنگری اساسی روی ساختار‌های به‌وجودآورنده فرهنگ داشته باشیم و یا با انجام دادن اصلاحاتی معضلات ما برطرف خواهند شد؟

البته بازنگری روی ساختار‌ها همان انجام دادن اصلاحات است.
 
هیج عامل مستعدی برای یک انقلاب جدید در ایران وجود ندارد
 
البته برخی معتقداند که باید به کل این سیستم را حذف کرد و اصلاحات دیگر چاره ساز این درد نیست!

اگر قرار باشد که کل ساختار را عوض کنیم که باید مجددا انقلاب کنیم. اشکال ندارد من هم از انقلاب استقبال می‌کنم؛ ولی مگر بدون رهبری و ایدئولوژی می‌شود انقلاب کرد؟! به این سادگی‌ها که نیست. الان هیج عامل مستعدی برای یک انقلاب جدید در ایران وجود ندارد. الان در شرایط فعلی من نگران انقلاب جدید نیستم؛ بلکه نگران آنارشیزم و هرج و مرج ام. نگران هرکی هرکی شدن جامعه هستم.
 
ما به دنبال اصلاح ساختار‌ها هستیم نه متلاشی کردن آن‌ها

خب این ساختار‌های غلط درنهایت باعث همان هرج و مرج نمی‌شود؟

بله می‌شود؛ به همین خاطر من می‌گویم اصلاح ساختار باید انجام شود. انقلاب، کلیت ساختار‌ها را می‌خواهد به هم بریزد و متلاشی کند. ما به دنبال اصلاح ساختار‌ها هستیم نه متلاشی کردن آن ها؛ ما به مرور آمده ایم و یک سری ساختار‌های موازی و متداخل ایجاد کرده ایم. به علاوه، اگر قرار باشد که یک تحول اساسی ساختاری انجام گیرد، توجه به ظرف باید اتفاق بیفتد. ما از یک ظرف ساختاری به جای مانده از رژیم پهلوی استفاده کرده و مظروف انقلاب اسلامی را در آن ریخته ایم و همه ساختار‌های خود را حول همین ظرف تعریف و تعبیه کرده ایم. ما باید این ظرف را از حالت متمرکز خارج کنیم و به سمت ظرف غیر متمرکز حرکت کنیم. درست مثل اتفاقی که در زمان جنگ رخ داد. در زمان جنگ ظرف متمرکزی نبود و هر کسی از ظرف جغرافیایی خودش استفاده می‌کرد و دیدیم که چه اتفاق مبارکی هم رقم خورد.
ما ابتدا باید مساله خود را شناسایی کنیم و بعد ببینیم که چگونه می‌شود براساس این مساله به هدف رسید، نیاز به چه ساز و کار‌هایی داریم؟ و چه ساز و کار‌هایی در اختیار داریم. برخی از این ساز و کار‌ها مانع اند که باید حذف شوند، برخی قابل اند که باید حفظ شوند و برخی هم باید ایجاد شوند.

وقتی می‌گوییم اصلاح ساختاری، نه اصلاح کلیت نظام
 
ما در پی اصلاح ساختاری هستیم. وقتی می‌گوییم اصلاح ساختاری، نه اصلاح کلیت نظام؛ چون نظام هم خودش یک ساختار است. ما که نمی‌خواهیم نظم ساختاری قانون اساسی را به هم بزنیم، ما که نمی‌خواهیم شورای نگهبان را به هم بزنیم، اما می‌گوییم که مثلا شورای نگهبان! این اشکالات بر تو وارد است. دولت، مجلس، قوه قضاییه، این اشکالات پیش روی شماست. اصلا ساختار‌ها حسب نیاز ما برقرار می‌شوند و طبیعی است که وقتی آن نیاز برطرف شود، باید آن ساختار را حذف کنیم. چون دیگر کارکردی ندارد. متاسفانه بسیاری از ساختار‌های ما که حسب مقتضیات زمانی و نیاز ایجاد شده اند و دیگر کاربرد و کارکردی ندارند، حذف نشده اند.
این بحث شما را می‌توانم بسط دهم و بگویم که چرا اصولا این ساختار‌ها این گونه شکل گرفته اند؟ چون نه رافع نیاز هستند و نه مشارکت مدنی را همراه خود دارند. یعنی اگر نیرو‌های مدنی می‌آمدند و در شکل گیری این ساختار‌ها ایفای نقش می‌کردند، چه بسا این ساختار‌ها شکل و وضعیت دیگری داشت.
 
به نام انقلاب و دین مردم را اسیر کرده ایم

ساختار‌هایی که متولی اصلی آن‌ها خود حکومت است و نقش و حضور مردم را در آن‌ها بسیار کمرنگ و یا حذف کرده ایم.

ببینید اصلا چرا یک جامعه انقلاب می‌کند؟ یک جامعه وقتی انقلاب می‌کند که احساس کند قدرت ی مستقر رافع نیاز‌های او و در خدمت او نیست. انقلاب می‌کند تا یک نظام ی دیگری را روی کار بیاورد که در خدمت و رعیت او باشد. به هر حال، انقلاب می‌شود و نظام ی جمهوری اسلامی شکل می‌گیرد. اما هر چه شما به جلو می‌آیید می‌بینید که شکاف بین قدرت ی و اجتماعی بیشتر می‌شود. دین اول انقلاب آمده بود تا مرا آزاد کند، حالا به نام دین و انقلاب من اسیر شده ام. اسارتی با هزار توجیه شرعی؛ وقتی این شکاف بین قدرت ی و اجتماعی بیشتر می‌شود، قدرت اجتماعی آماده انقلاب می‌شود.

ما نیاز به یک خانه تکانی ساختاری داریم؛ یعنی یک سری ساختار‌ها که زائد اند باید حذف شوند، یک سری ساختار‌ها در جهت اهدافشان نیستند و نیاز به نظارت و بازرسی بیشتری دارند و یک سری ساختار‌ها نیاز است که شکل بگیرند و باید ایجاد شوند. تا آنجایی که می‌توانیم باید سعی کنیم ساختار‌ها را در هم ادغام کنیم و مطمئن شویم تا اتلاف سرمایه، بودجه و نیروی انسانی در آن صورت نمی‌گیرد.
 

ارتباط شکست ترامپ با شهادت سردار سلیمانی



عماد افروغ، استاد دانشگاه و نماینده سابق مجلس در دوره هفتم در گفت‌وگو با خبرنگار سرویس ی شبکه خبری تهران نیوز اظهار کرد: انقلاب اسلامی خود یک قدرت نرم محسوب می‌شود و بیش از آن‌که با ابزارهای نظامی و سخت‌افزارانه تعریف شود با قدرت مردمی و مؤلفه‌های انسانی در شرایط کنونی عالم تعریف می‌شود؛ یعنی ابتدا باید عالم را خوب شناخت تا متوجه شد که قدرت نرم جمهوری اسلامی در کجاها باید دنبال شود.

انقلابی اسلامی؛ انقلاب توده‌ها

وی گفت: اگر نیاز بشر کنونی را متوجه نشویم و خاستگاه معرفتی و نظری و تاریخی انقلاب اسلامی را درک نکنیم، اصلاً متوجه نخواهیم شد که انقلاب اسلامی خود یک قدرت نرم و برآمده از قدرت توده‌هاست که اصطلاحاً به آن قدرت ضعف می‌گویند. ما یک مفهومی داریم به‌نام ضعف قدرت و یک مفهومی داریم به‌نام قدرت ضعف. قدرت ضعف به این معناست که ضعفا هم قدرت دارند که اگر این قدرت متراکم شود کاملاً می‌توانند قدرت‌های بالا را به راحتی به زیر بکشانند.

این استاد دانشگاه عنوان کرد: ما از این منظر باید قدرت نرم جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی را فهم کنیم و با اتکا به محرومان، مستضعفان و با اتکا به کسانی که در طول تاریخ مورد ظلم و ستم واقع شده‌اند، می‌توان قدرت نرم جمهوری اسلامی ایران را افزایش داد و حتی اگر می‌خواهیم قدرتمان ورای ایران هم بیشتر شود، ضروری است که چهره و صبغه مردمی خودمان را حفظ کنیم؛ یعنی ببینیم مستضعفان دنیا به چه نیاز دارند و چه مطالباتی دارند تا مطابق خواسته‌های آن‌ها عمل کنیم.

افزایش قدرت نرم با حفظ قدرت سخت

افروغ با بیان این‌که هرگاه به توده‌ها و مستضعفان توجه شد، قدرت نرم نظام افزایش یافته است، بیان داشت: بنابراین نباید صرفاً تمام سرمایه‌گذاری‌های انجام‌شده برروی قدرت سخت باشد و از قدرت نرم غافل شد، البته نمی‌گویم که باید از قدرت سخت غفلت کرد؛ بنابراین همانطورکه انقلاب اسلامی با مشت‌های گره‌کرده و با حضور مردم به پیروزی دست یافت و توانست یک رژیم تا بُن دندان مسلح را از قدرت ساقط کند، امروزه هم می‌توان با تقویت قدرت نرم به اهدافمان دست یابیم و حتی اهداف نظامی را هم تحقق بخشید.

دو مقطع زمانی در خصوص شهید سلیمانی

وی با بیان این مطلب که انقلاب اسلامی همانند نهضت امام حسین علیه‌السلام است، یادآور شد: در خصوص شهید سلیمانی باید دو مقطع زمانی را مدنظر قرار داد؛ یکی سردار سلیمانی پیش از شهادت و دیگری سردار سلیمانی بعد از شهادت. خون شهید سلیمانی است که به تدریج پیروزی‌های بسیاری را برای ما به ارمغان آورده است.

ارتباط رأی نیاوردن ترامپ با شهادت سردار سلیمانی

این استاد دانشگاه در همین رابطه افزود: من در اینجا پرسشی را از باب وجود حداقل یک تقارن و نه یک رابطه علّی، مطرح می‌کنم. چه نسبتی میان رأی نیاوردن ترامپ و شهادت سردار سلیمانی است؟ یا چه نسبتی بین شیوع ویروس کرونا و شهادت سردارسلیمانی است؟ بعد از شهادت سردار سلیمانی است که اتفاقاتی در دنیا رقم می‌خورد و تحولات زیادی از جمله ضربه و لطمه به نظام سرمایه‌داری و وجهه اقتصادی ترامپ وارد می‌شود. تا قبل از اینکه انتخابات ریاست جمهوری آمریکا برگزار شود، خیلی‌ها می‌گفتند ترامپ در ت‌های اقتصادی موفق بوده است، اما چطور می‌شود که یکباره شیوع کرونا در آمریکا، نرخ بیکاری در این کشور را به ۵۰ میلیون نفر افزایش می‌دهد. این‌ها بی‌حساب و کتاب نیست. باید یک نگاه الهیاتی نیز به مسائل داشت.

افروغ بیان داشت: من معتقدم اگر قدرت نرم را لحاظ کنیم، شهادت سردار سلیمانی جایگاه خودش را پیدا خواهد کرد و کیفیت، ارزش خودش را پیدا می‌کند، عرض تاریخ ارزش خود را می‌یابد؛ بنابراین تنها نباید به‌طول تاریخ و کمیت نگاه کرد و نیز تنها نباید به شمشیر نگاه کرد. مخصوصاً در دنیای کنونی که ضعفا هم قدرت دارند.

ارتباط میان کاهش قدرت نرم و عدم توفیق در سطح بین‌الملل

این استاد جامعه‌شناس با بیان این‌که به میزان فاصله گرفتن از قدرت نرم، توفیقاتمان در سطح بین‌الملل کاهش خواهد یافت، تصریح کرد: حتی اگر تا بُن دندان هم مسلح شویم، اما از قدرت نرم فاصله بگیریم، توفیقی در سطح بین‌الملل نخواهیم داشت. مگر شاه تا بُن دندان مسلح نبود؟ مگر شاه با اتکای به آمریکا ژاندارم منطقه نبود؟ اما در نهایت چه سرنوشتی برای او رقم خورد؟ پس قدرت مردمی همراه با یک رابطه یک‌رنگ و صادقانه و همراه با اعتماد عمومی است که می‌تواند قدرت نرم جمهوری اسلامی ایران را روزافزون کند؛ بنابراین قدرت نرم در شعارهای انقلاب اسلامی نهفته است که شعارهای انقلاب اسلامی چیزی جز آزادی، عدالت و اخلاق نیست و اگر از این‌ها فاصله بگیریم، قدرت نرم ما سست‌تر می‌شود.


نمره خوبی نگرفتیم!


گروه راهبرد سدید»؛ کارشناسان فرهنگی معمولا در خصوص فرهنگ عمومی» تعاریف مختلفی ارائه داده‌اند که بر اساس همان تعاریف، رویکرد‌های متفاوتی نیز در پیش می‌گیرند. بنا داریم در سلسله گفتگوهای تحلیلی، فرهنگ عمومی و رویکرد ۴۰ ساله جمهوری اسلامی ایران در مواجه با این موضوع را مورد واکاوی قرار دهیم. بهره گیری از تعاریف مشخص، نسبت آن با حکومت و افراد جامعه، بهبود و یا تزل آن، متولی اصلی این حوزه در نظام، حذف و یا اصلاح ساختار‌های به وجود آورنده آن و حواشی بسیاری که این پدیده با خود به همراه دارد.
 
به همین بهانه به سراغ دکتر عماد افروغ، استاد دانشگاه، نویسنده، جامعه شناس، پژوهشگر حوزه فرهنگ و رئیس اسبق کمیسیون فرهنگی مجلس رفتیم و با ایشان در این خصوص به بحث و گفتگو نشسته ایم که بخش اول آن از منظرتان می‌گذرد: 

سدید: در ابتدای بحث اگر می‌شود تعریفی از فرهنگ عمومی» داشته باشید و بعد برسیم به اینکه آیا بعد از این ۴۰ سال فرهنگ عمومی مردم بهتر شده و پیشرفت کرده یا تنزل پیدا کرده است؟
 
از مفهوم فرهنگ و فرهنگ عمومی تعاریف متعددی ارائه شده است. اجازه دهید در تعریف فرهنگ عمومی به میراث اجتماعی مشترک بسنده کنیم و چندان وارد مناقشه مفهومی درباره فرهنگ نشویم، چون ما را از اصل بحث دور می‌کند. اجازه دهید یک معنای کلانی از فرهنگ به دست آوریم و بعد داوری کنیم که در این ۴۰ سال چه اتفاقی افتاده است.
من فرهنگ را در زیرین‌ترین و کلان‌ترین سطح آن، به گونه‌ای تعریف می‌کنم که کمک کند انسان‌ها از بند‌ها و موانع اسارت بخش فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و ی آزاد و رها شوند و به یک مقام حریت و عزت برسند. تعریفی که انسان بتواند بدون هیج ترس و لکنت زبانی حرف حق را بزند و این را به معنای جوهره یک فرهنک متعالی و رهایی بخش لحاظ می‌کنم. به طور خلاصه ما باید بتوانیم انسان شجاع تربیت کنیم.

جمهوری اسلامی در این ۴۰ سال نمره خوبی از تعالی فرهنگ نمی‌گیرد
ببینید ما در زمینه فرهنگ شیعی و ایرانی - اسلامی در حال گفتگو هستیم. الان الگوی شما چه کسانی هستند؟ چه الگوی واقعی که مردم در عرصه مدنی به آن گرایش دارند و چه الگویی که برخی از صاحبان قدرت به ظاهر به آن متمسک هستند. اگر ما اهل بیت، امام علی (ع) و امام حسین (ع) را به عنوان الگو معرفی می‌کنیم، این‌ها به چه چیزی شهره هستند؟ غیر از این است که این بزرگواران را به عزت آن‌ها می‌شناسیم. اگر ما این نگاه را ملاک خود قرار دهیم؛ یعنی انسان طراز ما انسان با عزت است؛ یعنی انسانی که کرامت دارد، شجاعت دارد و در ادامه آن و در قالب انقلاب اسلامی و استقرار نظام جمهوری اسلامی، بستر فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و ی فراهم شده که ما یک چنین انسان‌هایی را تربیت کنیم.
متاسفانه در عرصه فرهنگ نمره خوبی به این ۴۰ سال، به ویژه سال‌های پس از جنگ نمی‌دهم. نمره خوب و قابل قبول را فقط به دهه اول انقلاب می‌دهم. زمان جنگ و اوایل انقلاب که مردم به راحتی حرف خود را می‌زدند، مطالبات خود را طرح می‌کردند. همان دوره‌ای که امام می‌فرمود: طبقات مختلف به طبقات پایین ظلم نکنند. باید حق فقرا، حق مستمندان داده بشود. تمام این‌ها در جمهوری اسلامی باید عمل بشود و ملت وظیفه دارد که در جمهوری اسلامی پشتیبانی از دولت‌ها بکند که به خدمت ملت هستند. اگر دولتی را دید که خلاف می‌کند، ملت باید تودهنی به او بزند. اگر چنانچه دستگاه جابری را دید که می‌خواهد به آن‌ها ظلم کند، باید شکایت از او بکنند و دادگاه‌ها باید دادخواهی بکنند، و اگر نکردند خود ملت باید دادخواهی بکند، برود توی دهن آن‌ها بزند.»

از حسن اعتماد مردم سوء استفاده شده است
 
بعد از جنگ، ت‌های فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی ما به یک سمت و سوی دیگری رفت و ما از آن فضا دور شدیم و همین فاصله بازتابی روی فرهنگ عمومی ما داشت. طبیعتا فرهنگ عمومی در جمهوری اسلامی با سایر کشور‌ها متفاوت است. مردم به جمهوری اسلامی اعتماد کردند و حسب این اعتماد خیلی از خواسته هایشان را در پرانتز گذاشتند. متاسفانه به تدریج از حسن اعتماد مردم سوء استفاده شد.
ولی نکته اینجاست که شما تا یک حدی می‌توانید فریب بدهید و سوء استفاده کنید؛ به تدریج ملتی که یک هویت تاریخی خاص دارد، الگویی به نام علی (ع) و حسین (ع) دارد، به هویت تاریخی خود باز خواهد گشت و آن هویت در آن‌ها احیا و تقویت می‌شود و سد محکمی در برابر شما ایجاد می‌شود، ضمن آنکه دیگر از آن اعتماد هم خبری نخواهد بود. مردم حسب اعتماد به شما انتظار داشتند تا به جلو گام بردارند، ولی می‌بینند که نه تنها جلوتر نرفتند، بلکه به عقب‌تر هم سوق داده می‌شوند. یعنی به یک فرهنگ غیر علوی و غیر حسینی هدایت می‌شوند؛ بنابراین به حق، مردم اعتمادشان را پس می‌گیرند؛ اما، چون مسلمانند، به انقلاب و مبانی نظام جمهوری اسلامی باور دارند، هنوز به آنجایی نرسیده اند که انقلابی دیگر را رقم بزنند.
به هر حال، حسب همان تعریفی که از فرهنگ داشتم، متاسفانه ما در زیرین‌ترین لایه فراز و فرود داشتیم؛ فرازمان همان دهه اول بوده و بعد از آن فرود داشتیم و کماکان نیز در حال فرودیم.
 
برخی به نام فرهنگ، آبروی مردم را می‌برند، هتک حرمت می‌کنند

در ادامه بحث می‌خواهیم درباره متولیان عرصه فرهنگ در جمهوری اسلامی صحبت کنیم و اینکه بالاخره متولی اصلی فرهنگ چه ارگان یا سازمانی است؟ وزارت ارشاد، سازمان تبلیغات، سپاه، حوزه علمیه، صدا و سیما؟
 

در موضوع فرهنگ متاسفانه ما یک منظومه منسجمی نداریم. یکی از اشکالاتی که وجود دارد این است که سازمان‌های متعددی در باب فعالیت‌های فرهنگی شکل گرفته است که هیچ ربط منظومه‌ای و منطقی با هم ندارند؛ بنابراین کار‌های تکراری و متداخل می‌کنند، کار‌های متعارض و خنثی کننده یکدیگر می‌کنند، بعضا اصلا کار فرهنگی نمی‌کنند، به نام فرهنگ کار دیگری می‌کنند و بعضی به نام فرهنگ، حتی هتک حرمت می‌کنند، به نام کار فرهنگی و انقلابی آبروی مردم را می‌برند و متاسفانه بنده از نزدیک شاهد بسیاری از این قضایا بوده ام. به هر حال، همیشه این موضوع جای بحث و سوال بوده که چرا هیج نظم و انسجامی بین سازمان‌های متولی فرهنگ نیست؟
ما در مجلس هفتم طرحی را مطرح کردیم تحت عنوان سامان دهی تبلیغات دینی» به این منظور که یک اهداف تعیین شده‌ای وجود داشته باشد، موازی کاری صورت نگیرد، تقسیم کاری انجام شود، اتلاف بودجه و انرژی صورت نگیرد؛ قرار بود ریاست این مجموعه شورایی، توسط مقام معظم رهبری تعیین شود و همه سازمان‌های متولی فعالیت‌های دینی فرهنگی زیرمجموعه و عضو شورای آن باشند. جالب اینکه هیچ کدام از این سازمان‌های دینی زیر بار این طرح نرفتند. به نظرتان چرا؟
 
نظم و انسجامی بین نهاد‌های فرهنگی وجود ندارد

احتمالا گرفتن بودجه‌های سنگین و قدرتی که ذیل این مجموعه در این سال‌ها به دست آوردند، مانع این می‌شود که خود را از این به بعد زیرمجموعه شورای دیگری به حساب آورند.
 
بله دقیقا! نهاد ناظری که متولی این کار باشد و آن را عملی کند وجود ندارد. متاسفانه نهاد‌های نظارتی در این سال‌ها کارشان را به درستی انجام نداده اند. اساسا نباید بر اساس چه باید کرد‌های عاری از نظارت عملکردی، بودجه تخصیص داده شود، بلکه بر اساس اهداف و برنامه‌های مدون، باید بر پایه عملکرد و نتیجه‌ای که حاصل شده، بودجه ریزی شود و این عملکرد و نتیجه هم مربوط به رشد ابزاری دستگاه‌ها نباشد، بلکه مربوط به جامعه هدف باشد؛ برای مثال اینکه به صدا و سیما بگوییم چه کردید؟ بگوید شبکه‌های تحت پوششم از تعدادی قلیل به تعدادی کثیر افزایش یافته کفایت نمی‌کند. ما این را نمی‌خواهیم، چون شما یک رسالت و وظیفه کلانی مبنی بر هدایت، ارشاد و اعتلای اخلاقی و فرهنگی جامعه بر عهده داشتی. باید ارزیابی ما بر اساس موفقیت تو در جامعه هدف باشد، حال یا با شبکه‌های قلیل یا با شبکه‌های کثیر. پس به طور خلاصه مشکل اساسی ما این است که اولا یک نظم و انسجامی بین نهاد‌های فرهنگی وجود ندارد، دوم اینکه هدر رفت بودجه داریم و معلوم نیست که این بودجه کجا خرج شده است؟
البته همه این‌ها به این معنی نیست که تا حالا هیج کاری انجام نشده؛ بلکه آن کار شایسته و در خور هنوز رخ نداده است. طبیعی است آن نهادی که کار کرده باید بودجه اش اضافه شود و آن سازمانی که کار نکرده، باید تعطیل شود و مطمئن باشید که هیچ اتفاقی هم نمی‌افتد. کرونا ثابت کرد که خیلی جا‌ها اگر تعطیل شوند، هیچ اتفاقی نمی‌افتد.

صاحبان قدرت مدام به مردم دروغ می‌گویند
 
خب مشخص شد و شمردیم که در این سال‌ها سازمان‌های متععدی متولیان و داعیه داران عرصه فرهنگ بوده اند و بر حسب قدرتی که داشته اند، طبیعتا بودجه بیشتری هم برای خود به دست آورده اند؛ سوالی که وجود دارد این است که نظام در این سال‌ها توانسته آن فرهنگ مد نظر خود را از طریق این سازمان‌ها به صورت ایدئولوژیک بین مردم نهادینه کند؟ و در ادامه این سوال پیش می‌آید که اگر در نهادینه کردن موفق بودیم، اگر حالا برخی قوانین نظام حذف و یا تغییر کنند، مثل حجاب اجباری، آیا مردم کماکان پایبندی خود را به این فرهنگ و قوانین حفظ می‌کنند؟

نظام بیاید گزارش بدهد که مردم به این ت‌های فرهنگی به چه میزان اقبال و ادبار (روی برگرداندن) نشان می‌دهند؟ مردم زمانی اقبال نشان می‌دهند که متوجه شوند صاحبان قدرت دارای اعتبار هستند و موقعی این اعتبار به دست می‌آید که دروغ نگویند و در خدمت نیاز‌های واقعی مردم باشند. وقتی در جامعه شما می‌بینید که صاحبان قدرت مدام دروغ می‌گویند و ت ها، اقدامات و رفتار‌ها بعضا هیج ربطی به نیاز‌های مردم ندارد، انتظار دارید مردم به ت‌های فرهنگی اقبال نشان دهند؟


متاسفانه نسبت به فرهنگ نگاه منظومه‌ای وجود ندارد. بعضا از روی حسن نیت یک حرف‌های فرهنگی خوبی زده می‌شود، اما به مومات اقتصادی ماجرا توجهی نمی‌شود و همین مساله براحتی باعث ادبار می‌شود. به عنوان مثال خیلی‌ها می‌گویند برای اینکه جوان‌های ما تشویق به ازدواج شوند، کار فرهنگی انجام دهیم؛ برای اینگه مشکل پیری جمعیت حل شود و خانواده‌ها تشویق به فرزندآوری شوند، کار فرهنگی انجام دهیم؛ بحث بنده این است که این مقولات، نیاز به زیرساخت اقتصادی دارد. وقتی که شما اهداف فرهنگی خود را فریاد می‌زنید، اما جوان ما با باور به این شعار‌های فرهنگی عملا با موانع زیادی مواجه شود، حاصلش شکاف بین اهداف و وسایل و ظهور انواع و اقسام بیماری‌های شناخته شده روحی و روانی و حتی تشدید بی اعتمادی است. دقت داشته باشید که کسی منکر اهمیت کار فرهنگی نیست، اما این کار فرهنگی بسته به موضوعش نیازمند توجه به سایر مقولات، از جمله مقولات اقتصادی است.

بی عملی؛ بزرگترین بیماری فرهنگی جمهوری اسلامی است

در نگاه کلان، نه به فرهنگ نگاه منظومه‌ای داشته ایم و نه ارتباط بین فرهنگ و اقتصاد را به درستی فهم کرده ایم. همه این‌ها باعث می‌شود که انسان دچار سرخوردگی شود و کم کم احساس کند که نظام از روی عمد دست به این کار‌ها می‌زند.
علاوه بر مشکل نداشتن نگاه منظومه‌ای و سیستماتیک به فرهنگ، مشکل دیگر آن است که ما زیاد حرف می‌زنیم و به آن‌ها عمل نمی‌کنیم؛ در واقع مشکل بی عملی داریم. این بزرگترین معضل و بیماری فرهنگی حاکم برماست و تنها شامل فرهنگ هم نمی‌شود؛ بلکه شامل تمام عرصه‌های اقتصادی و ی و . است. سال هاست که مقام معظم رهبری شعار سال انتخاب می‌کنند و بلافاصله بسیاری از سازمان‌ها و حتی برخی از نیرو‌ها و نهاد‌های به اصطلاح انقلابی، شروع به شعار دادن در این باره می‌کنند بدون ذره‌ای عمل کردن؛ و این‌ها متاسفانه خلاف سیره انبیا و اولیاست. همه امامان ما برای عمل به دستورات آمدند نه برای حرف و شعار.

/انتهای بخش اول/ ادامه دارد.

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

بررسی و آموزش خودرو 207 جدید صحافی و دفتر فنی صنعتی - .•°¤*.•°¤*(شـــهــر خـــیـــالــــی مــــن)*¤°•.*¤°•. - فندق مهربان و نسیم باش باریکه ی نور Light Beam دانش شناسان به روز Antonio's info مطالب اینترنتی اتوماسیون صنعتی | OMRON